بازگشت

نقش آهنگ در تلاوت قرآن


فـروزان ترين بعد اعجاز بيانى قرآن , همسازى با نغمه اى دلنشين , و آهنگهاى وزين صوتى است , آنـگـاه كه با صدايى گرم و زيبا, و آوايى نرم و فريبا, دمساز گردد, آتشى بر خرمن دلها افكند.

كه شعله هاى تابناكش جهانيان را به سوز و گداز گذارد.

در دسـتـور تـلاوت آمـده : قـرآن را بـا آهـنـگـى حـزيـن و نغمه دلنشين , تلاوت كنيد.

بگرييد و بگريانيد ((1)) . قرآن , از همان روزهاى نخست . با همين شيوه شيوا, سنگدلان عرب را شيفته وشيداى خود نمود, و انديشه مقاومت و ايستادگى را از آنان ربود.

اعـراب , شـگـفت زده , در برابر قرآن , زانوى تسليم بر زمين زده و به عجز و ناتوانى خود اعتراف , و اعجاب و تحسين خود را در مقابل قرآن صريحا ابراز داشتند.

اين يك جاذبه و كشش روحانى بود, كه اين مردم سخت دل و مغرور را به نرمى وگرايش واداشت .

گو اينكه برخى آن را شعر, و پاره اى سحرش مى پنداشتند, ولى خود نيك مى دانستند كه قرآن نه شعر است و نه سحر, گر چه همچون شعر نافذاست و همچون سحر, افسونگر.

.. ان من البيان لسحرا... ((2)) . قرآن و سخنوران عصر پيامبر اصولا, عبارت و جمله بنديهاى قرآن به گونه اى تنظيم شده : روان , يكنواخت ,هماهنگ و همساز.

حروف و كلمات آن متناسب و هم آوا, پيوسته به يكديگر پيوندخورده اند.

بـا ايـنـكـه قرآن كلام منثور ((3)) است , به كلام منظوم بيشتر شباهت دارد و با آنكه خطاب و عتاب است , به افسونگرى و سحرانگيزى بيشتر مى ماند. بـديـن وصـف , سبك نوينى در لغت نامه عرب به ارمغان آورد, و نظم و تاليف جديدى به جهانيان ارائه نمود, اعراب و جهانيان را به حيرت و شگفتى واداشت .

ولـيـد بـن مغيره - يكى از سران با نفوذ عصر جاهليت - براى اولين بار كه تلاوت قرآن را شنيد, گفت : آنچه كه فرزند ابى كبشه ((4)) مى سرايد, مايه شگفت است , به خداقسم , نه شعر است و نه سحر و نه هذيان گويى , بدرستى كه آن سخن خداست . قـريـش را ايـن سخن ناخوش آمد, وى را سرزنش كردند: چرا چنين گفتى و مسلمانان را چيره تر ساختى . به آنان گفت : به خدا قسم . روز گذشته , سخنى از محمد(ص ) شنيدم , كه هرگز به سخن آدميان نمى آمد, و پريان را چنين انديشه اى نشايد... به خدا قسم , شيرين ودلپذير باشد, و رويه اى زيبا در بر دارد... بدرستى كه بر آن ثمربخش , و ريشه آن استوار. از همه برتر, و چيزى برآن چيره نيايد... پـيش از موسم حج نزد وليد آمدند تا چاره بيانديشند, چه كنند كه عرب را از گرد اوباز دارند.

به آنان گفت : در باره سخن افسونگر او چه انديشيده ايد.

.

گـفتند: مى گوئيم جادوگر است .

گفت : زمزمه هاى جادوگران را شنيده ام , هرگزشباهتى به آن نـدارد.

گـفـتـنـد: مى گوئيم ديوانه است .

گفت : هرگز آشفتگى ديوانگان راندارد.

گفتند: مى گوييم شاعر است , و اين شعر او است كه افسون مى كند.

گـفـت : وزنـهـاى شـعر و رجز و انواع آن , بر همه مشهود است , كه سخن وى از همگى جدا است .

گفتند: مى گوييم ساحر است , و اين سحر او است كه او را چيره ساخته .

گفت : افسون ساحران را ديده و شنيده ام , هرگز تناسبى با آن سخن والا و شيواندارد.

گفتند: پس چه بگوييم .

گفت : هرچه بگوييد, باور ناكردنى است و خود را رسواكرده ايد.

جز آنكه بـناچار ساحرش خوانيد, كه به سحرانگيزى كلامش بيشترمى ماند, زيرا كه ميان فرزندان و پدران تفرقه انداخته , و زنان را بر شوهران گستاخ نموده , و افراد را از قبيله هايشان جدا ساخته .

.

.

از اين رو شايد بتوان او را به سحر و افسونگرى نسبت داد ((5)) . و سـخـنـانى از اين قبيل , كه جملگى حاكى از دلهره و هراس اعراب بود, و خود را درمقابل قرآن , پـاك بـاخـته بودند. و نيز كسانى مانند: طفيل بن عمر - شاعرى برازنده و از اشراف عرب بشمار مـى آمـد - و نـصـر بـن حـارث - زعيمى نافذ الكلمه وسخنورى توانا بود - و عتبه بن ربيعه - بزرگمردى كهن و محترم در ميان اعراب -و غير هم ... كه نام آنان در تاريخ ثبت , و ناتوانى آنان در مقابله با قرآن , براى همگان مشهود و عيان بود ((6)) , سر عجز در مقابل قرآن فرود آورده بودند... خداوند از زبان آنان گويد: بل قالوا اضغاث احلام , بل افتراه , بل هو شاعر ((7)) :گفتند: آشفتگى خوابهاى او است , يا بافته هاى مغزى او, يا شاعرى چيره است . ثـم ادبـر واسـتكبر. فقال : ان هوالا سحر يوثر ((8)) : پشت كرد و رفت , و مغرورانه گفت : افسونى بيش نيست كه از ديگران فرا گرفته . قرآن نيز در نكوهش چنين سنجش بى خردانه گويد: افسحر هذا ام انتم لاتبصرون . ((9)) آيا اين سخن به افسون مى ماند. يا آنكه بينش خود را فرو نهاده ايد... و ما هو بقول شاعر, قليلا ما تومنون ((10)) : اين , به سخن شاعران نمى ماند.. پذيرشتان اندك است . خـداونـدان سـخـن , و استادان بيان , در آن روز, در باره قرآن چنين داورى مى كردند, وآن را يك پـديده نو, و والاتر از انديشه انسانها مى دانستند, كشش آن آنان رامجذوب , و از درخشش آن , پاك مـرعوب گشته بودند. گاهى شعر و گاهى سحرش مى ناميدند, ولى مى دانستند: زيباتر از شعر و فريباتر از سحر است ... چرا چنين مى گفتند. قرآن و ادباى عصر حاضر ادبـاى عـصـر حـاضر, و سخنوران دوره معاصر, نيز همگام با گذشتگان , هم آواز,همان سخنان را تكرار مى كنند: والاتر از شعر است و شيواتر از هر كلام ... بى نظير وبى مانند... همانا كلام خدا است . در اين زمينه , استاد محمد عبداللّه (دراز) گويد: .. قـارى قـرآن , اگـر نيك تلاوت كند, آنگونه كه خواست قرآن است , نه آنگونه كه خواست خود او اسـت ... هـرآيـنه مى يابى : آوايى هماهنگ و نغمه فراگير, تمام وجودت را فرا گرفته , با آنكه قرآن شعر نيست , ولى در آن چيزى مى يابى كه در شعرو نغمه هاى ديگر هرگز يافت نمى شود... آرى , از نـغـمه قرآنى چنان سرخوش مى گردى كه هرگز در لذتهاى ديگر آنچنان خوشى نخواهى ديد... اين حروف قرآنى است , و كلمات آسمانى است , كه با نظم و تاليف خاص خود, و با فاصله هاى رديف قرار گرفته , اين چنين جمال و زيبايى آفريده . ((11)) استاد محمود مصطفى گويد: از دوران كـودكى , بدون آنكه بدانم , اين حقيقت را يافته ام , و آن حكايتى از موسيقى درونى قرآن بـود, كـه از عـمـيق ترين اسرار نهانى اين كتاب آسمانى بشمار مى رود,دريافت و ساخت آن وجود دارد, نـه شـعـر است و نه نثر است و نه سجع , بلكه خوديك ساختار نوين كه با رديف قرار گرفتن واژه هاى متناسب چنين آواى موسيقايى رابوجود آورده است . بـسى فرق است ميان موسيقى برونى كه شاعران , با تصنع و تكلف آن رامى سازند, و بر قافيه ها و نـظـمـهـاى از پـيش تعيين شده استوار مى باشد... و موسيقى درونى قرآن , كه از اسرار معمارى هـمـيـن ساختار است و بس , كه با يك شطر ازكلام , و كمتر از يك بيت , و بدون آنكه رعايت قافيه كـرده بـاشـد, چـنـان آواى بـلـنـدى سـر مـى دهـد كـه هـيـچ يك از تركيب بندهاى ادبى به او نمى رسد... ((12)) سيد قطب گويد: عـرب را جنون عارض نگرديده بود, وقوف خود را بر مزاياى شعر از دست نداده بودند, موقعى كه گفتند: اين پيوند كلام والا, شعر است . ربوده بود, و چنين گفتاردلربايى , يافت آنان را دگرگون كرده بود,.. اينها از ويژگيهاى شعر است كه پايه هاى آن را پى ريزى مى كند, آنگاه كه قافيه و وزن تفاعلن را ناديده بگيريم ... قـرآن , مـزايـاى نثر و شعر, هردو را داراست ... قافيه و وزن تفاعلن را رها كرده , وآزادانه گوياى مـطـالـب خـويـش اسـت , و در عين حال از ويژگيهاى شعر برخوردار,آواى موسيقايى درونى , و فـاصـلـه هـاى متناسب و نزديك به هم , آن را از وزنهاى تفاعلن و تفاعيل بى نياز ساخته , بافت و ساخت قافيه را بخود گرفته , همان نثر ونظم را بهم آميخته است ... ((13)) استاد مصطفى صادق رافعى گويد: موقعى كه قرآن , بر عرب قرائت گرديد, يافتند: حروف هر كلمه , و كلمات هر جمله از آن , داراى آواى بـلـندى است , كه به جهت نظم و تاليف خاص خود, مانند آن است كه يك قطعه را تشكيل داده , كه قرائت آن , نغمه مى آفريند. (هرآنكس كه پاره اى از اسرار موسيقى و فلسفه آن را - امروزه - بـدانـد, مـى دانـد همانندى براى قرآن وجود ندارد, اين گونه , و بطور طبيعى , تناسب حروف و كلمات و تركيب بنديها را رعايت كرده باشد, و كسى نيست كه بتواند خرده اى , حتى در يك حرف ازحروف آن بگيرد, و قرآن بدين گونه بر موسيقى برترى دارد, با اين ويژگى شگفت انگيز, در عين حـال مـوسـيـقـى نـيست ). عرب را اين ويژگى از ديده پنهان نبود,و بخوبى مى دانستند كه تاب مقاومت آن را ندارند... ((14)) شـعر از اين جهت شعر است كه بر شعور انسانها حكومت دارد, هيجانات را برمى انگيزد, احساسات درونى هر آدمى را, آن گونه كه بخواهد تحريك مى كند. آنگاه كه با آهنگى دلنواز, و آوايى شيرين سروده شود, افسون مى كند, غوغا بر پامى نمايد. تاثيرى عميق دارد. ويـژگى شعر - كه آن را از ديگر سخن جدا ساخته - نظم و تاليف آن است , سبك وساختار بنيادى آن , آواى حروف آن , آهنگ كلمات آن , هموارى جمله ها و تركيب بندى آن . زير و بم هر حرف , نرمى و زبـرى هـر لـفـظ, با رديف قرار گرفتن كلمات متناسب , هماهنگ شدن نغمه هاى متفاوت , كه هـريـك ديگرى را طالب , و هرقرينى , قرينى را خواستار... تمامى اينها بهم پيوسته و تنگاتنگ , بهم فشرده و درهم آميخته , يك واحد را تشكيل مى دهند. ايـن اسـت كه شعر روان , جريان آبى را ماند, كه در بستر ملايم رود, مستانه مى لغزد ودر نشيب و فـراز آن آرام آرام مـى خـرامد. يا نسيم صبحگاهى را باشد, كه برگ درختان سربرافراشته , و گونه گلهاى شكوفا را نوازش مى دهد, خرمى و طراوت مى بخشد. قرآن , اين ويژگى ها را دارد, با آنكه شعر نيست نظم دارد, ولى وزن ندارد, فاصله ((15)) دارد, ولى سجع ندارد. لذا نثرى است شعرگونه , و كلامى است سجع مانند, كه اززيباييهاى هر دو برخوردار, و مزاياى هريك را دارا مى باشد, و هرگونه تكلف ودشوارى شعر و سجع را ندارد. اين سبك (ساختار) جديدى است كه قرآن ارائه داده , و در فرهنگ ادبى عرب ,تحولى غريب ايجاد نموده , كاملا بى سابقه است , و آيندگان را به عجز و تاب انداخته , جاذبه دارد, كشش دارد, افسون مى كند, به وجد مى آورد, لذت بخش است , آرامش مى دهد, با فطرت دمساز, با طبيعت همساز, با وجدان سر و كارداشته , و با هستى سر و سرى دارد. از شعر والاتر, از سحر نافذتر, تا اعماق درون مى تازد, و تا آخرين نقطه وجود رامسخر مى سازد. آرى ايـن تـاثـيـر عميق و تسخير ضمير, در قيد و بند آواى خوش قرآن مى باشد, كه درنغمه هاى تلاوت آن نهاده , و در آهنگ قرائت تنظيم شده است . ... در حـديـث آمـده : اقـراوا الـقـرآن بـالـحان العرب و اصواتها و اياكم و لحون اهل الفسوق و اهل الكبائر ((16)) : قرآن را, با آهنگهاى عربى , و با صوت عربى تلاوت كنيد. فقط از آهنگهاى مبتذل و رذل گونه بپرهيزيد. جاذبيت قرآن در چيست . عـامـل مـهـم جـذابيت قرآن , در سبك , نظم , و آهنگ آن است . اين سه عامل ,سنگ بنيادين ساختار سحرانگيز قرآن را تشكيل مى دهند, و اين سه عامل , چنان بهم آميخته و در هم ريخته اند, كه نتوان نقش هريك را - در جاذبيت قرآن - جدانشانه رفت : 1- سـبـك بـمـعنى ريخته , شكل گيرى (هندسه ) سخن را عهده دار مى باشد, كه قرآن در اين زمينهه نوآورى كرده , سبك نوينى ارائه داده : از وزن شعر و نواى سجع ,هردو بهره گرفته , سبكى آفريده كه نه آن است و نه اين , و از هردو بهتر است ووالاتر. 2- نـظـم : پـيـوند سخن , همچون دانه هاى بهم پكيده , واژه ها رديف يكديگر, ومتناسب همديگر باشند, كه آواهاى حروف , و زير و بم كلمات , همراز و همسازبوده باشند. رعـايـت نظم در شعر - كه كلام منظوم است - كاملا طبيعى به نظر مى رسد. ولى درنثر (سخن پـراكـنـده ) رعايت آن عجيب مى ماند, كه قرآن با كمال عنايت آن را دنبال كرده , و در هر جمله و تـركـيبى از كلام خود, با نظم كلمات , و تاليف عبارات , پيوندى استوار بوجود آورده , خوش تيپ و خوش اندام , نرم و روان و آرام , فتبارك اللّه احسن الخالقين . 3- آهنگ : آواى (موسيقى ) سخن , كه از دو عامل پيش (سبك و نظم ) بوجودآمده , چنان ساختار و انـدامـى , و چـنـين پيوند استوارى , اينگونه آهنگى را خواستاراست . بويژه آنكه از حرف مد و لـين ((17)) در اين زمينه , كمال استفاده را نموده , جوش و خروشى به آهنگ تلاوت بخشيده , و جد و شعفى در شنوندگان بوجود مى آورد. ايـن ويژگى قرآن , بايد در تلاوت قاريان جلوه گر شود, و اعجاز بيانى آن , هرچه برازنده تر تجلى نمايد. از ايـن رو, ضـرورت دارد, تلاوت كننده , آهنگ تنظيمى قرآن را بداند, و بر اسرار ورموز آن واقف باشد, و كاملا آن را رعايت كند, تا نقش اعجاز بيان را بخوبى و بادقت ايفا نمايد. قـرآن بـيـانـى رسـا, سـبـكـى شـيوا, آهنگى دلربا دارد, بايد اين ويژگى به عرصه ظهوربرسد, و شنوندگان را - از هر قبيل كه باشند - تحت تاثير قرار داده , جان و هستى آنان را تسخير كرده , در قبضه تصرف خويش درآورد. آنگاه است كه ان من البيان لسحرا آشكارا مشاهده مى گردد. نغمه قرآن قـرآن را آهنگ و نغمه اى است فرح بخش و روح افزا, كه ديگر نغمه ها را رسواساخته , روان آدمى را آرامـش بـخـشيده , از آلايشها و پليديها پاكيزه نموده , درخشش داده , و به سوى فضاى لايتناهاى آسمان معنويت به پرواز در مى آورد. ايـن نغمه , غذاى روح است , كه روان آدمى را نويد خوشبختى مى دهد, سعادت ,طهارت , قداست , ارزانى مى دارد. ... چـرا بـايـد ايـن نـغمه جاودانى و اين موسيقى روحانى , مستور بماند و از دسترس دور باشد, نه هرگز, بلكه ضرورى است كه براى همه و هميشه زنده و جاويد بماندو استوار جلوه نمايد. در فرمان والاتبار پيغمبر بزرگوار(ص ) آمده است : لكل شى حليه القرآن الصوت الحسن هرچه را زينتى است , و زينت قرآن آواى نيكوست . ان من اجمل الجمال الشعر الحسن , و نغمه الصوت الحسين ((18)) : زيباترين زيبايى , موى نيكو, و نغمه هاى ((19)) آواى نيكو است . امـام مـحـمـد باقر(ع ) مى فرمايد: و رجع بالقرآن صوتك , فان اللّه يحب الصوت الحسن يرجع فيه ترجيعا ((20)) : در تلاوت قرآن , ترجيع ((21)) صوت بايد رعايت گردد,زيرا خداوند صوت نيكو را دوست دارد كه در آن ترجيع بكار رود. از ايـن رو در حـديـث آمـده اسـت : ليس منا من لم يتغن بالقرآن ((22)) از ما - زمره مسلمين - نيست , آنكس كه قرآن را با لحن موسيقى اش دوست ندارد. تـغـنـوا بالقرآن , فمن لم يتغن بالقرآن فليس منا ((23)) : آهنگ موسيقى قرآن را رعايت كنيد,و هركس رعايت نكرد, از ما نيست . قاريان مصرى , پيش از آنكه در دار القرآن پذيرفته شوند, بايد داراى ليسانسيه دارالفنون باشند تـا بـا فـنـون تـرانه ها, و انواع آهنگها آشنا گرديده , بتوانند قرآن را بازيباترين نغمه ها و شيواترين آهنگ , تلاوت كنند. و كلام الهى را به احسن وجه به ترنم در آورند. فـراگـيـرى فـنون موسيقى پيش بازى است براى فراگيرى تلاوت رنگارنگ قرآن . اكنون چرا ما دلباختگان كلام الهى اين راه و روش قرآنى را فرو نهاده ايم , و قاريانى به جامعه تحويل مى دهيم كه قرآن را با آهنگهاى نارسا و نغمه هاى ناموزون قرائت مى كنند و اين اعجاز بيانى الهى را با شيوه هاى تقليدى و ناپسند, عرضه مى دارند. موسيقى از ديدگاه فقاهت اكـنـون بـبـيـنـيم : آيا موسيقى ذاتا حرام است . تا براى تجويز آن در موارد استثنايى (تلاوت قرآن , حـدى ((24)) , جشنهاى عروسى ...) به دنبال مجوز خاص بوده باشيم يااساسا حرام نمى باشد, مگر آنكه با عنوان لهو, باطل كه از عوامل انحرافى باشند, توام گردد. نـظرى به دلائل مساله مى افكنيم : در منابع مربوطه . ابتدا به عنوان قول الزوربرخورد مى كنيم , كه سه عنوان : لهو لغو باطل را به دنبال مى كشد و اين سه ,بجاى تفسير عنوان نخست مطرح شده اند. عناوين مطرح شده , گوياى يك حقيقت مى باشند و آن : پرداختن به امور بيهود,تهى , بى مايه كه جز سرگرمى بى حاصل و باز دارنده از مسائل جدى حيات , چيزديگرى در بر نخواهد داشت . ضمنا بـه كـرامـت و شرافت اصيل انسانى , لطمه واردمى كند, و مانع پيشرفت به سوى سعادت جاودانى مى گردد. اينك تفصيل اين اجمال : در پـاره اى از روايـات , قـول الزور ((25)) كه در آيه شريفه , بعنوان يك امر لازم الاجتناب مطرح شده , به غنا - موسيقى تفسير شده ((26)) زور در لغت , به معنى : انحراف از واقعيت , و وارونه جلوه دادن , آمده ((27)) . در ايـن روايـات , آمـده اسـت : يـكى از مصاديق و موارد انطباق , قول الزور مجالس غنا و طرب مـعـمـول در آن زمـان (دوران عـبـاسيان ) مى باشد, كه بزرگترين عامل انحراف كننده به شمار مى رود, و دولت مردان را از كار سياست صحيح و اداره كشور باز مى دارد. مـجالس غنا و طرب اين چنينى , معمولا از انواع فحشا و منكرات برخوردار بوده ,نوازندگان زن و مـرد و رامـشـگـران بى بند و بار, در آن شركت مى جسته , دربار عباسيان را به يك فضاى آكنده از گناه و آلوده به فساد در مى آورند. رجال دوره عباسى , با اين شيوه ننگين , مسير اسلام و مسلمين را منحرف , و آن را به نابودى مطلق سوق مى دادند. شكى نيست , موسيقى اى كه در اين گونه مجالس نواخته مى شد داراى محتوايى آموزنده يا دعوت بـه اخـلاق فـاضـله يا بيان معارف عاليه اسلامى ... نبوده , و جزدعوت به فساد اخلاقى و انحرافات جـنـسى چيز ديگرى در بر نداشته است . اين چنين موسيقى , قطعا محكوم به بطلان , و قول زور بشمار مى رود. نتيجه اينكه : موسيقى , زير پوشش عامل انحرافى و فساد, حرام و واجب الاجتناب است . در روايات ديگر, عنوان لهو الحديث ((28)) , يا اللغو ((29)) , يا الباطل ((30)) مطرح گرديده , كه در آيات قرآنى , بعنوان نكوهش از آنها ياد شده . در اين روايات بيشتر به اين جهت توجه شده , كه عناوين فوق , قابل انطباق بر موسيقى حرام است . البته هيچگونه تعبد و اعمال نظر توقيفى (بيان اصطلاح خاص ) در كار نيست , بلكه فقط بيان صحت انطباق منظور مى باشد. براى نمونه روايات زير را مى آوريم : 1- قـال الصادق (ع ): الغنا مجلس لا ينظر اللّه الى اهله . و هو مما قال اللّه عز و جل :و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه ((31)) : مـجـالسى كه در آنها موسيقى نواخته مى شود, هرگز مورد لطف و عنايت الهى قرارنمى گيرد و هـمـانـا مصداق آيه شريفه است , كه مى فرمايد: پاره اى از مردم گفتارهاى پوچ و گمراه كننده را انتخاب مى كنند, تا موجب سرگرمى و عامل انحراف بوجودبياورند. 2- روى الـصـدوق بـاسناده عن محمد بن ابى عباد - و كان مستهترا بالسماع و يشرب النبيذ, قال سـالـت الـرضـا - عـليه السلام - عن السماع . فقال : لاهل الحجاز (اوالعراق )فيه راى , و هو فى حيز الباطل واللهو, اما سمعت اللّه عز و جل يقول : و اذا مرواباللغو مروا كراما ((32)) . صـدوق از مـحـمد بن ابى عباد - كه مردى متجاهر به فسق , و شيفته آواى خوش بود و از شراب روى گردان نبود - روايت كند كه او گفت : از امام رضا(ع ) راجع به استماع ملاهى , سئوال كردم . فـرمـود: مـردم حـجـاز - يـا عراق - را در آن نظرى است . ولى هرچه باشد پيرامون لهوباطل قرار گـرفـتـه . آيـا نشنيده اى كلام خدا را - در وصف مومنين - آنجا كه فرموده :هرگاه بر بيهوده اى گذر كننده با بزرگوارى از آن گذشته , درنگ را جايز نمى شمرند. 3- يونس بن عبدالرحمان گويد: سـالـت الـخـراسانى (يعنى الامام الرضا عليه السلام ). عن الغنا و قلت : ان العباسى ذكرعنك انك تـرخص فى الغنا. فقال : كذب الزنديق , ما هكذا قلت له . سالنى عن الغنافقلت : ان رجلا اتى ابا جعفر (الامام الباقر عليه السلام ) فساله عن الغنا. فقال يا فلان ,اذا ميز اللّه بين الحق و الباطل , فاين يكون الغنا. قال مع الباطل , فقال : قدحكمت ((33)) . عباسى - يكى از رجال بنى العباس , به نام هشام بن ابراهيم ((34)) . از امام نقل كرده كه موسيقى را تجويز كرده اند. يونس كه از بزرگان صحابه است , اين مطلب را نزد امام بازگو مى كند. امام متغير گـشـته , بعنوان زنديق از او ياد مى كند, كه در نقل خبرتحريف كرده و مقصود خبيث خويش را خواسته اثبات كند. آنـگاه حضرت توضيح مى دهند: كه از من پرسش نمود, به او گفتم : اين سئوال راديگرى نزد امام محمد باقر(ع ) قبلا عرضه كرده , براى تفهيم وى از او پرسيدند: اگرخداوند دو گروه حق و باطل را از هم جدا سازد, غنا - موسيقى با كدام گروه خواهد بود. آن شخص - طبق فطرت سليم خود - گفت : با گروه باطل همسازاست . امام فرمودند: تو خود داورى نمودى . آنـچـه از مـجـمـوع اين روايات بدست مى آيد: حرمت موسيقى (غنا) در صورتى است كه با يكى از عناوين فوق الذكر توام گردد. لـذا در تـمـامـى پرسشها و جوابهايى كه داده شده , اين نكته مورد توجه بوده و بعنوان استدلال به آيـات قرآنى , به علت حكم اشاره شده , و مساله انطباق عناوين محرمه بر مجالس غناى متداول در آن دوره تاكيد گرديده است . و طـبـق قـاعـده اصـولى تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است # در هيچيك ازجوابها بطور مطلق , حكم به حرمت غنا نشده . جز آنكه با انطباق با ديگر عناوين محرمه آن را حرام دانسته اند. مـثـلا: اگـر بـه صراحت گفته مى شد: آرى موسيقى حرام است , حرمت ذاتى آن مسلم بود. ولى بـطور ديگر فرموده اند. و در جواب پرسش آيا غنا حرام است . گفته اند:آيا نمى دانى كه خداوند, لـهو را بيهوده و باطل شمرده . لذا اينگونه جواب , اشعاربه آن دارد, كه فقط تحت اين عنوان حرام خواهد بود لاغير. و اين كه خواسته باشند اعمال تعبد كنند, و بگويند: غنا با آنكه لهو يا لغو يا باطل نيست , ولى ما آن را باطل مى گيريم , كاملا خلاف ظاهر و بر خلاف قواعد اصول وفن محاوره است . مـويـد ايـن مـطـلب , توضيحاتى است كه در پاره اى از روايات مجوزه آمده : كه به دونمونه اشاره مى شود: 1- على بن جعفر از برادر خود (موسى بن جعفر عليه السلام ) مى پرسد: در باره غنا- موسيقى در مـواقـع فـرح و اعـياد و جشنهاى عروسى , چه مى فرمائيد. ايشان درجواب فرمودند: لا باس مالم يـعـص به ((35)) : اشكالى ندارد, مشروط بر آنكه با آن معصيتى انجام نشود - يعنى : وسيله اشاعه فحشا نگردد. 2- ابـو بـصـيـر از امـام جعفر صادق - عليه السلام - روايت كرده كه فرمودند: اجرتى راكه يك زن نـوازنـده - در عـروسـيـهـا - مـى گـيـرد, چنانچه مردان در مجالس زنان حاضرنشوند, اشكالى ندارد ((36)) . نـتـيـجه اينكه : موسيقى , اگر وسيله اى براى آموزش معارف عاليه و يا آشنا كردن مردم به اخلاق اسـلامـى باشد, نه لهو است و نه لغو و نه باطل . لذا استعمال آهنگ درتلاوت قرآن مورد استثنايى بشمار نمى رود بلكه اصاله مشمول عنوان حرام نيست . و همچنين است استعمال آهنگهاى زيبا و دلربا, در اشعار عرفانى , در بيان ارزشهاى والاى انسانى , كه با اين شيوه شيوا بيشتر و بهتر تاثيرپذير خواهد بود. در پـايـان بايد گفت : مگرنه آن است كه آواز زيبا و آهنگ دلنواز, جزئى از مواهب طبيعت (مواهب الهى ) بشمار مى رود, و از زيباييهاى جهان هستى محسوب مى گردد, و انسانها را پيوسته , خوش و خـرم نـگاه مى دارد, و به زندگى اميدوارمى سازد. گو اينكه اگر با محتوايى بلند همساز گردد, ارزشها و فضيلت ها را گسترش مى دهد. يك چنين پديده اى با اين ارزش فطرى و عقلى , فطره و عقلا نمى تواندشرعا حرام باشد. ما حكم به العقل حكم به الشرع . ايـن يك ارزش است , يك زيبايى طبيعت است , يكى از طيبات است , كه خداوندبراى انسان ارزانى داشـته : قل من حرم زينه اللّه التى اخرج لعباده والطيبات من الرزق . قل : هى للذين آمنوا فى الحياه الدنيا. خالصه يوم القيامه . لـذا پـشـت بـنـد آن آمـده : انـمـا حرم ربى الفواحش , ما ظهر منها و ما بطن , والاثم والبغى بغير الحق . ((37)) پـس آنـچه از طيبات بشمار مى رود, بحكم عقل و شرع , حلال , و آنچه فحشا و زشتى و ستم است , حرام . صدق اللّه العلى العظيم .

آيت اللّه محمد هادى معرفت