بازگشت

سير نگارشهاى علوم قرآنى (قرن سيزدهم)


در قرن سيزدهم , پژوهش هاى علوم قرآنى بسى نحيف و بى برگ و بار اسـت , بـه ويـژه در نـيـمـه اول آن .



از جـمله موضوعاتى كه در اين قرن توجه عالمان را به خود معطوف داشته است , مساله ءحجيت و عـدم حـجـيـت ظـواهر قـرآن كـريـم اسـت , كـه از جـمـلـه پى آمدهاى ظهور و بروز و سيطره ء فـكرى اخباريان , ظواهر آيـات الـهى را حجت نمى دانستند, اما اينكه از اين جمله چه چيزى را مراد كـرده انـد چـنـدان روشـن نـيـسـت .



عـلامـه ء وحـيـد بـهبهانى1 (ره ), به صراحت مى نويسد: الاخبـاريـون : مـنـعوا عنها حجيه القرآن مـطـلقا.



اما تدبر در كلمات اخباريان نشان مـى دهد كـه مـنـع حـجـيـت دربـاور آنـها, بـه ايـن اطلاق و گـسـتـردگـى نـيـسـت .



بـه هـرحال , اين ديدگاه , در ميان اصوليان عكس العمـلـى آفـريـد كـه برحجيت ظواهر كتاب تـاكـيد كنند و در اثبات اين ديدگاه رساله هايـى رقـم بزنند و از آن پس اين بحث وارد بحث هاى علوم قرآنى شـد و بـه ويـژه در مـيـان انـديـشـوران شـيـعى دامـن بـگـسـتـرد.



فـقـيـه , اصـولـى و مـحـقـق بـزرگ , عـلامـه مـحـمـد بـاقر بن محمد اكمل , معروف بـه وحيد بهبهانى (م1206 ق ), از جمله كسانى است كه در اين زمينـه قـلـم زده است , او رساله اى پرداختـه اسـت بـا عـنـوان حـجـيـه ظواهر الـكـتـاب .



عـلامه شيخ آقا بزرگ تهرانى آغاز و انجام آن را نشان داده و نسـخـه اى وحيد بهبهانى , از فقيهان , اصوليان و عالمان بلـنـد آوازه ء شـيـعى اسـت .



و به سال 1117ق در اصفهان ديده به جهان گشـوده و در همـان ديـار, بـالـيـده اسـت .



فـراگـيـرى دانـش را در محضر پدر در اصفهان آغاز كرده و براى تعميـق و تعميم آن به آستانه ء مولى على راه سپرده است , از اسـتـادان بـزرگ آن ديار بهره گرفته و به جايگاه بلندى در فقه و فقاهت و دانش و ثـقـافـت دسـت يـافـتـه اسـت .



وى سپس در بهبهان رحل اقامت افكند و سالها در آن وحيد بهبـهانـى , پس از نود سال درنگ در ايـن دنـيـا و تلاش عظيم در جهت تدوين و تالـيـف و تربيت شاگردان بسيار و احياء تفكر عظيم اصولى و حركت عقلى در حوزه هاى شـيـعى , بـه سـال 1205ق زنـدگـى را بـدرود گـفـت .



در هـمـيـن راه اسـت نـگـاشته هاى ديگرى با عنوان ياد شده و يا عنـاويـن همگون كه عـلامـه شـيـخ آقـا بـزرگ تـهرانـى از آنـها يـاد كـرده اسـت .



اين بحث , به گونه اى به تحريف و عدم تحريف كتاب الهى نيـز پيـونـد مى خورد, يعنى از جمله مـسـتندات آنان مى تواند, باورشان به تحريف كـتـاب الهى ب براين نكته از جمله محدث مشهور سـيـد نـعمت اللّه جـزائـرى اشـاره كرده است , بدين سان اصوليان در اين بحث از جمله به عدم تحريـف كـتـاب الـهى پرداخـتـه و تـحـريـف نـاپذيـرى قـرآن را ثـابـت كـرده انـد.



چنين است كتاب حجيه ظواهر الكتاب و عدم تحريفه نگاشته ء سيد محمـد على بن سيد كاظم بـن سـيـد محسن مقدس اعرجى كاظمـى (م1246 ق ) كـه شـيـخ آقـا بـزرگ 1(ره ) آن را ديـده و جـايـگـاه نـسـخـه ء آن را نـشـان داده اسـت .



در ايـن قـرن بـايـد ياد كنيم از كتابى مهم , به خامه ء محمد بن احـمـد اسكندرانى ( م1306 ), با عـنـوان كـشـف الاسـرار النورانيه القرآنيه فـيـمـا يتعلق بالاجرام السماويه والارضيه والحيوانات والـنـبـاتـات والـجـواهر الـمـعدنـيـه .



ايـن كـتـاب گـو اينكه تفسير است , تفسيرى موضوعى كه به انگيزه ء تفسيـر آيات مرتبط با اجرام آسـمانى , زمينى و خلقت حيوانات و چگـونـگـى خـلـق گيـاهان و شـگـفـتـى هاى آنـها و نـيـز گـوهرهاى كـانـى نـوشـتـه اسـت .



امـا بـه واقـع ديـدگـاه عـلـوم قـرآنـى در آن مـنـطوى اسـت .



او در مـقـدمـه مى گويد: هنگامى كه در ارتش دمشـق بـه خـدمـت طبـابـت اشتغال داشتم , از حـقـايـق عـلمى بسيارى , از پزشكان مسيحى و يهودى سئـوال مى كردند, در اينكه پاسخ آن را از تورات و انجيل بيابند درمى ماندنـد و از اينكه درباره ء پرسش از معادن و سنگهاى معدنى و جوابى بيابنـد بـاز مـى مـانـدنـد.



بـه هـرح بـديـن سـان اسـكـندرانى با اين پيش فرض كه همه ء حقايق از جمـلـه مسايل مرتبط با كـان شـنـاسى , چگونگى حيوانات و نبـاتـات را مـى تـوان در قـرآن يـافـت , ايـن كـتـاب را رقـم زده اسـت .



بـه مثل آيه ء ومن آياته ان خلقـكـم مـن تـراب (روم , 30/20) را مـطرح مى كند و در پرتوى تفاسير آن , بسيارى اسكندرانى در اسكندريه به دنـيـا آمـد و در همـان ديـار بـالـيـد و دانـش آمـوخـت .



او در نيروى دريايى مصر تا سال 1256 خدمت كرد و آنگاه به دمشق رفت و در آنـجـا سـرپرسـتـى پزشـكـان ارتـش را بـه عـهده گـرفـت .



او بـه جـز ايـن كـتـاب آثـار ديـگـرى نـيـز رقـم زده اسـت .



اسـكـنـدرانـى , بـه سـال 1306 در دمـشـق زنـدگـى را بـدرود گـفـت .



در اين قرن على بن عمر بن احمد ناجى مـيـهى11 شـافـعى (م1024 ق ), كتابى پرداخته است با عـنوان هدايه الصبيان لفهم بعض مشاكـل الـقـرآن , كه ارجوزه اى است درباره متشابهات قرآنى و مـحمد حداد بن علـى بـن خـلـف مسالكى آن را شرح كرده است , با عنوان ارشاد الاخوان لهدايه الـصـبــيــان در اين قرن عالم جليل سيد محمد حسن موسوى اصفهانى (م1263 ق ), رسـالـه اى پرداخته است كوتاه درباره اعجاز قرآن , با عنوان رساله وجيزه عزيزه فى اعجاز القرآن المجيد, وى در سـفرى كه به تهران مى رود, از چگونگى مانند ناپذيرى قرآن از او سئوال مى شود براساس آنچه در مـقـد وى جـوابـى كـوتــاه و سپس جوابى دراز دامن مى نگارد و بدين سان اين رساله سامـان مـى يـابـد.



ابـتـدا از وجـوه اعـجـاز سخن مى گويد وسپس تاكيد مى كند كه مـهم تـريـن و شامل ترين وجه اعـجـاز, اعـجـاز بلاغى و بيانى آن است , و آنگاه ايـن وجـه از اعجاز قرآن را به اختصار و سپس به تفصيل بى سيد محمد حسن اصـفـهانـى (م1207 ) از عالمان و فقيهان قرن سيزدهم است كه در اصفـهان بـه دنـيـا آمـده و در همـان ديـار بـالـيـده و دانـش آمـوخـتـه اسـت .



وى بـا بـهـره گيرى از محضر عالمانى چون حاجـى كـربـاسـى و آقـا سـيـد صدرالدين عاملى و ديگر استادان حوزه اصفهان , به اجتهاد دست يافته است .



وى به سال 1245 به تهران رفـتـه و روزگـارى از عـالـمـان آن ديـار استفاده كرده است و آنگاه بـراى فـراگيرى گسترده تر دانش و استـفـاده از محضر عالمان حوزه كهنسال نجف , به عتبات عـالـيات روى آورده و در مـسـيـر راه , در كرمانشاه مدتى درنگ كرده و از محضر آقا محمد على بـهـبـهـانى , عا مصطفى بن حنفى , شافعى مصرى (م1280 ), در اين قـرن كـتـابـى پرداخـت در تـبـيـيـن و تـوضـيـح واژه هاى دشوارياب قرآن كريم , با عنوان رساله فى تفسيـر غريب القرآن , او واژه هاى كتاب را براساس حروف تنظيم كـرده و تـوضـيـح داده اسـت .



16 كتاب ذهبى در مصر, به سال 1282, به گونه سنگى به چاپ رسيده اسـت .



17 ذهـبـى از فـقـيـهـان , مفسران و عالمان مصر است كه در دانـش هاى ديـگـر اسـلامـى نـيـز دسـتـى داشـتـه اسـت .



وى كـتـاب هايـى در فـقـه و ديـگـر عـلـوم اسـلامـى رقـم زده اسـت .



18 سـيـد بركات بن يوسف هورينى ,در اين قـرن كـتـابـى نـوشـتـه اسـت ,بـا عنوان الجوهر الفريد فى رسم القرآن المجيد, او نگارش اين كتـاب را بـه سـال 128هـ بـه پايـان بـرده اسـت .



در اين قرن كتاب مبادئ التفسير محمد بن مصطفى خضـرى (م1287 ), يـاد كردنى است كه در آن از چگونگى تفسير پذيرى قرآن كريم و مقدمات تفسيـر سـخـن رفـتـه اسـت .



19 او مـنـظومـه اى نـيـز سـروده اسـت دربـاره مـتـشـابـهات قـرآن .



20 كـتـاب خـضـرى نـخـست بار در مصر به سال 1321 نشر يافته است و سـپس در دمـشـق بـه گـونـه افـسـت , بـه سـال 1404 مـنـتـشـر شـده اسـت .



21 خـضـرى از ادبـيان , مفسران , فقيهان مصر است كه در دميـاط ديـده بـه جهان گشوده و در الازهـر دانـش آمـوخته است , سپس به ديارش برگشـتـه و بـه تاليف و تدريس همت گماشته و آثارى در موضوعات مختلـف اسـلامـى از خـود بـرجـاى نـهاده اسـت .



22 مـحـمـد مـعـاويه بن محمود تونسى حنفى تركـى (م1294 ), دربـاره ء حـروف مقطعه و راز و رمـزهـاى آنـها در قرآن كريم كتابى نوشته است , با عـنـوان نزهه الفكر فى اسرار فواتح السور او از عالمان و فاضلان تـونـسـى اسـت .



23 مـحمد صادق هندى از فاضلان ديار هند (م1290 ) كتابى نگاشت با عنوان كنوز الطاف البرهان فى رموز اوقاف القرآن كه به سال 1290 نشـر يـافـت .



24 مـحـمـد شـريـف بـن عبداللّه باقى , كوتاهى رومى تفسيرهايى را فهرست كرد با عنوان مفتاح التفاسير الجميله و مصباح اليات الجليله الفرقانـيـه كه راهنمايى است , به جايگاه آيات تفسير شده در تـفـسـيـر بـيـضـاوى انـوار التنزيل و حاشيه آن معروف به حاشيه شيخ زاده كه هر دو به سال اكنـون ياد كنيم از ميرزا محمد بن سليمان تنكابنى (م1302 ), معروف به صاحب قصص العلماء كه در ايـن قـرن آثـارى در عـلـوم قـرآن رقــم زده اسـت , از جـمـلـه مقدمه ء تفسير وى با عـنـوان تـوشـيـح الـتـفـسـيـر يـاد كـردنـى اسـت .



ايـن كـتـاب در دو بـاب سـامـان يـافـتـه اسـت .



باب اول در مقدمات و مباد او خود درباره اين كتاب نوشـتـه اسـت : تـفسير, پس مرا در آن چند تاليف است , اول كتاب توشيح التفسير والى الن دو مجلدنوشته ام ,جلد اول درقـواعـد تـفـسـيـراستو مشتمل است برقواعدعلم تفسير همچنان كه فقهاءتاسيس قـاعـده مـى نـمـايـنـد واز آن پس بـراو مـسـايـل تفريع مـى نـمـايـنـدوهمـچـنـيـن فـقـيـر بـمـرور از اخــبــار مــاثـور مولف در ضمن بحث اعجاز از توشيح التفسير, از يكى ديگر از آثارش در عـلـوم قـرآنـى يـاد مـى كـنـد.



بـا عنوان الفوائد كه براساس توضيحى كه خود داده است , منظومه اى است در اعـجـاز قـرآن كـه خـود آن را شـرح كـرده اسـت .



27 مـيـرزا مـحـمـد بن سليمان تنكابنى , از عالمان , ادبـيـان , شـاعـران و فقيهان قرن سيزدهم هـجـرى اسـت , مـرحـوم مـدرسـى تبريزى درباره وى نوشته اند: فقيه , اصولى , اديب , شاعر ماهر, مـعـقولى , منقولى , متفـنـن و از تـلامـذه صاحب ضوابط و بعضى اكابر ديگر بوده است و تاليفات متنوعه بسيـار دارد.



28 وى بـه تـفـصيل از زندگانى و آثار خود در كتاب مشهورش قصص العلمـاء سـخـن گـفـتـه اسـت .



29 تنكابنى , به سال 1302 در سليمان آبـاد زنـدگـى را بـدرود گـفـت .



30 در اين قرن , صديق بن حسن القنوجى (م1307 ) ياد كردنى اسـت كـه در تـفـسـيـر و عـلـوم قـرآنـى آثـارى ارجـمـنـد رقـم زده اسـت .



از جمله آثار اوست افاده الشيوخ بمقدار الناسخ والمنسوخ و الاكسيـر فى اصول التفسير31 افزون بـرايـنـهـا وى بخش عظيمى از كتاب ارجمـنـد خـود ابجد العلوم الوشى صديق خان قنوجى , در بانس بريلـى33 ديـده بـه جـهان گشود و در روزهاى آغازين زندگى , مادرش او را به قنـوج 34 بـرد, در شـش سـالـگـى پدرش را از دسـت داد.



دانـش انـدوزى را در قنوج آغاز كرد و براى ادامه تحصيل , به فرخ آبـاد رفت , آنگاه به مراكز علمى ديگرى رخت بركشيد و از م قنوجى در موضوعات مختلف اسلامى قلم زده است , در تفسير, فقه و حديث , آثـارى خـوانـدنـى و سـودمـنـد سـامـان داده اسـت .



تفسير وى با عنوانفتح البيان فى مقاصد القرآن از جملـه تـفـاسـيـر ارجـمـنـد ايـن قـرن اسـت .



قـنـوجى گرايش هاى سلفى گرى داشته و از جريان فكرى وهابى گـرى حـمـايـت مـى كـرده و در آن راه مـى كـوشـيـده اسـت .



زنـدگـانـى قـنـوجـى پرفـراز و فـرود اسـت .



او از جـمـلـه مفسران و فقيهانى است كه با حكومت نيز در آمـيـخـتـه و سالها به مسند حكومت تكيه زد

محمدعلى مهدوى راد