بازگشت

انسان در قرآن


انسان بعنوان اشرف مخلوقات و برترين موجودات امانتدار خالق يكتا و جانشين او در نظام هستي است ، شناخت زواياي وجودي انسان براي ما جهت خودشناسي ، خودآگاهي و شناخت راههاي صحيح شكوفائي استعدادهاي خود امري لازم وضروري است ، و براي اين منظور تامل و تدبر در آيات الهي و كلام وحي و گفتار معصومين عليهم السلام بهترين مجرا ومحل انديشه و مركز تحقق اين علم است .در اين تحقيق آياتي كه مستقيما واژه انسان در آن مطرح بوده انتخاب شده و با توجه به كتاب هاي لغت - كتاب التحقيق و مفردات راغب - و تفسير الميزان ببخشي از مطالبي كه زمينه ساز تفكر و تامل در اين آيات شريف است گردآوري شده است ، اين شيوه تحقيق كه نگرشي واژه اي به موضوعي در باب مسائل انساني است مي تواند جوابگوي بسياري از سوالات ما از باشد.



شرح واژه هاي قرآني مربوط به انسان :





انسان :واژه انسان از اُنس گرفته شده و به انس ورزي او اشاره دارد.و در روايات از انسان اينگونه ياد شده است :



عبدالله بن سنان مي گويد از حضرت صادق (عليه السلام) سوال كردم ملائكه برترند يا بني آدم ، حضرت از قول امام علي بن ابي طالب (عليه السلام)نقل فرمودند: خداوند عزوجل ملائكه را با عقل بدون شهوت و غريزه آفريد و بني ادم را از عقل و شهوت - خواهش هاي نفساني - تركيب نمود بنابراين چنانچه عقل او بر خواهش هايش غلبه كرد از ملائكه برتر است و اگر خواهش هاي او بر عقلش غلبه نمود از حيوانات پست تر مي باشد.



والعاديات ضبحا ... ان الانسان لربه لكنود



كنود: به معناي نبودن توجه و اشتياق به چيزي و اعتنا نكردن و اهتمام نداشتن به آن است .و از آثار آن ناسپاسي و فراموشي نعمت ها و پستي است.



در اين آيه خداوند عزوجل به نفس هاي سالك الي اللهي كه با تمام قوا در راه او كوشش مي كنند قسم ياد كرده و سپس مي فرمايد : " و لكن انسان متوجه نيست و براي ديدار پروردگارش مشتاق نمي باشد و بر اين امر اهتمامي ندارد ".زيرا انسان در اين دنيا با بدن و قواي جسمانيش زندگي مي كند و زندگي دنيا و زينت و زخارف و تمايلات آن بر او احاطه دارد و آنچه بر او آشكار و مسلط است جريان مادي است . و اما مراحل روحاني و سلوك الي الله و اشتياق به عالم آخرت ، باطن دنيا و ماوراء ماده بوده و هر چند با نفس او ارتباط دارد و در انسان استعداد اين سلوك قرار داده شده ولي براي پيمودن آن احتياج به توجه و اهتمام و شوق دارد.از اينرو علي (عليه السلام) مي فرمايند : اِنَّ اولياءَالله هُمُ الذّين نَظَروا الي باطِنِ الدُّنيا اِذا نَظَرَ النّاسُ اِلي ظاهِرِها وَ اشْتَغَلُوا بِاجِلِها اِذا اشْتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها يعني اوليا خدا كساني هستند كه به باطن دنيا نگاه مي كنند آن هنگامي كه مردم به ظاهر آن مي نگرند ، و به كارهائي كه نتيجه قطعي آن بعدا - روز قيامت - آشكار مي شود سرگرمند همان هنگامي كه مردم براي رسيدن به اهداف دنيوي مشغولند .



بنابراين كنود لرب : حالتي است كه انسان توجه و اهتمام به سوي پروردگار و سلوك به او را ندارد.



انه لحب الخير لشديد



خير : انتخاب و برگزيدن چيزي و ترجيح دادن آن بر چيزهاي ديگر است بنابراين داراي دو ويژگي است:



يكي اختيار وديگري انتخاب و در همه صيغ بكار برده شده اين كلمه در قرآن اين دو لحاظ شده است .



بنابراين كلمه خير در مقابل شر چيزي است كه از بين چيزهاي ديگر اختيار و انتخاب شده و نسبت به آنها برتر و راجحتر مي باشد.وداراي مراتب و درجاتي است .



هلوع : هلع به معني تمايل به تنعم و لذت جوئي است و جزع ، تندي ، شتاب ، حرص ، كم صبري ، حزن ، بيقراري و ترس از آثار آن است .بنابر اين هلوع بواسطه اين تمايل ، دچار حرص كم صبري و ولع مي شود و در هنگام نااميدي از تنعم،به جزع ، غم و بيقراري مبتلا مي گردد.



اما اينكه در قرآن آمده انسان بر هلع آفريده شده به اين معناست كه در او استعداد تمايل به تنعمات و خوشي هاي روحاني حقيقي قرار داده شده است .



انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان ،انه كان ظلوما جهولا احزاب /72



ظلم : به معناي ضايع كردن حق و ادا نكردن حق چيزي است .



جهل : اين واژه در مقابل علم است و نداشتن علم يا نسبت به معارف الهي يا علوم ظاهري يا نسبت تكاليف شخصي است و هر كدام يا در موضوعات كلي يا جزئي مي باشد.



در آيه شريفه و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولايعني انسان نسبت به خود ظالم و نسبت به موقعيت خود و به اينكه، استعداد حمل امانت و آرامش را دارد ، نادان است زيرا لازمه جهل اضطراب است .



" در تفسير الميزان راجع به آيه شريفه فوق آمده است :



امكان ظلم و جهل را در انسان لازمه سپردن امانت به او دانسته زيرا با توجه به آيه بعد و تعليل آن :( ليعذب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات ، و يتوب الله علي المومنين و المومنات ، و كان الله غفورا رحيما ) اين امكان در انسان وجود اختيار و انتخاب را موجب شده و حركت او به سمت كمال يا بالعكس را منجر مي شود." " همچنين به نظر مي رسد با توجه به حقيقت هستي انسان هيچگاه نمي تواند حق او را ادا كند و او در هر سطحي متناسب با خود از اداي حق خداوند و سپاس نعمت هايش عاجز است ."



شهيد بزرگوار آويني در وصف اشعار حضرت امام در باب ظلوم و جهول در كتاب فردايي ديگر اينچنين مي گويد:



"تقابل عقل وعشق " را نزد حضرت روح الله و در غزليات ايشان بايد در ذيل تعريفشان بر معناي "ظلوم و جهول " دريافت در آيه مبارك كه آن را آيه امانت مي خوانند : انا عرضنا الامانه علي السموات والارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوماا جهولا " فرموده اند :



آنكه بشكست همه قيد ظلوم است و جهول



آنكه از خويش و همه كون ومكان غافل بود



در بر دل شدگان علم حجاب است حجاب



از حجاب آنكه برون رفت به حق جاهل بود







حق، انسان را به جنون ستوده است : انه كان ظلوما جهولا . عاشق ،مجنون است ومجنون را با عقل ميانه اي نيست ،ظلوم است وجهول ...واگر اين جنون عشق نبود ،با ما بگو كه انسان آن ا مانت ا زليرا بر كدام گرده مي كشيد؟ كدام گرد است كه ثقل اين بار را صبر آورد ،جز ظلوم و جهول ؟



واين ((غفلت ممدوح)) ا ز خويش وكون و مكان همان بيخودي وبي خويشتني است ملازم با مستي وترك عقل .



حضرت روح الله در جا يي فرموده اند :((اين ظلوم وجهول به قولي بالا ترين وصفي ا ست كه خداوند براي انسان كرده است . ظلوم، چرا كه همة بتها را شكسته است وجهول ، چرا كه به هيچ چيز توجه ندا رد و ا ز همه غا فل است .))



ايشان در مصباح ا لهدايه ، ((ظلوميت)) را مقام تچاوز از همة حدود وپاي گذا شتن بر فرق همة تعينات و رسيدن به مقام لا مقا مي معنا فرموده اند و ((جهوليت)) رات مقام فناي از فنا ،و همين ظلوميت وجهوليت است كه به انسان ليا قت ((حمل ا مانت ا زلي)) را كه ((ظل مطلق ولايت ))است بخشيده .



((امانت)) كه در نظر ايشان عبارت است ا ز ((ظل الله مطلق )) ،كه مطلق سايه ا ش نيز مطلق است و هر آنچه تعين دا شته باشد ا ز قبول آن ظل ابا و ا متناع خواهد داشت . لفظ ((جهول)) با صرفنظر ا ز مبا لغه اي كه در معناي آن وجود دا رد ، متضا د با ((عاقل)) است يعني در اين مرتبه كه از آن سخن مي رود ، انسان كامل عقل را نيز انكار مي كند تا به ((مقام ولايت مطلق )) برسد و اين خود ،((تجا وز از حد عقل )) است و مصداق معناي ((ظلم)) .



عقل حد تعين حيات بشري است و از همين روي انسان را به واسطة عقل از ديگر جانوران تمايز مي بخشد .اما حقيقت مطلق است و فراتر از همة تعينات اسمايي آنجا كه "لا اسم له و لا رسم له " بي نشان است و اسم و رسمي ندارد و انسان براي وصول بدين مقام اطلاق بايد پاي بر فرق همه تعينات بگذارد و حتي ترك مقامات كند و به لامقامي رسد و فناي از فنا . و لذا عقل نيز تعيني است كه بايد نفي شود . حضرت روح الله در باب ترك عقل سروده اند :



بر خم طرّه او چنگ زنم چنگ زنان كه جز اين حاصل ديوانه لايعقل نيست



و طرّه مثل از جلوات حق به اسماء جلالي است . ظلوميت و جهوليت انسانِ امانتدار از مضامين بديع اشعار حضرت روح الله است ....



در نظر اول در آيه مبارك امانت نيز اين تناقض ظاهري وجود دارد چراكه مجوز حمل امانت الهي را در انسان ، اتصاف ِ ذاتي او به ظلم و جهل گرفته است و به قول خواجه شيراز :



آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه فال به نام من ديوانه زدند



ديوانگي انسان چگونه مي تواند محمل امانت الهي قرار بگيرد؟



ظلوم وجهول بودن از يك جانب اشاره دارد به "قابليت ذاتي"انسان براي استفاضه عدل و علم خدا و از جانب ديگر بدين حقيقت كه آنچه انسان را استحقاق امانتتداري كه مقام ولايت مطلقه است ، بخشيده فقر ذاتي اوست در برابر غناي مطلق حق .



ظلوم و جهول صفات عدمي عادل علم هستند و لذا در مقام توصيف ذاتي انسان ، واجد اين اشاره ظريف كه حقيقت وجود انسان آيينه عدمي وجود مطلق حق است انسان خليفه الله است و وجودي غير حق ندارد و لذا در مقام ذات و فارغ از قيد حدود ، وجودش عين ربط و تتعلق است به وجود حق ، آيينه اي عدمي است و مطلق قابليت . "ظلوم و جهول " آيينه هاي عدمي صفات عادل و عالم هستند و مراد از توصيف ذاتي انسان بدين صفات در آيه امانت نيز اشاره به همين "قابليتي" است كه وجود انسان را در قبول ولايت مطلق بر آسمانها و زمين و كوهها برتري مي بخشد.انسان در حقيقت ذات خويش ماهيتي مستقل ندارد و چيزي جز اين "قابليت محض براي تجلي بخشيدن به اسماء عدل و علم " نيست . اين فقر و عدم ذاتي نيز از مضامين بديعي است كه در غزليات حضرت روح الله وجود دارد...



يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه



كدح : به معناي كوشش همراه با سختي و استمرار است



هنگامي كدح اليه گويند كه فرد در راه رسيدن به چيزي با كوشش خود را به سختي بيندازد. بنابراين ملامت كردن ، كسب ، حرص ، جديت و عمل از لوازم آنست .



يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه



حركت به سوي خداوند سير طبيعي و قهري دارد خواه فرد مؤمن يا كافر ، متوجه يا غافل باشد زيرا انسان ناگزير بايد از اين عالم مادي و از بدن وجسد و از اعضاء وجوارح خود خارج شود و سپس روح او در لباس برزخي لطيف تا روز قيامت مي ماند تا حقيقت امر و جايگاه و موقعيت خود را مشاهده و حجاب هاي مادي و جسمي از او مرتفع گردد بنابر اين در آن روز انسان اعمال و احوال و سرمايه خود و آنچه به نفع يا ضررش هست را مي بيند و به ديدار پروردگار خود نائل مي شود ، هر كسي به اقتضاي تعالي نفسش و به حسب حال ، كردار و صفات نفساني به لطف يا قهر مورد تجلي خداوند بوسيله اسماءش قرار مي گيرد. پس در آنهنگام انسان ها به سه گروه تقسيم مي شوند : سابقين ، اصحاب يمين ، اصحاب شمال



و تعبير آيه از نظر ادبي به اين مطلب اشاره دارد كه ديدار پروردگار از صفاتي است كه انسان بواسطه انسان بودنش به آن وصف مي شود و از لوازم انسان بودن است.و استفاده از تعبيربوسيله مصدر و صفت در كدح به اين نكته اشاره دارد كه :



سختي و كوشش در مسير ديدار پروردگار از منزلت و شأن انسان است .اما(استفاده از اين منزلت ) به حسب افراد متفاوت است .



اِنَّ الانسانَ لَظِلُومٌ كَفّار



كفر : رد كردن و اعتنا نكردن به چيزي است و از آثار آن دوري جستن ، از بين بردن و پوشاندن است .و از موارد و مصاديق آن اعتنا نكردن به نعمت ها و احسان ،و رد كردن و اعتنا نداشتن به حق در هر مرتبه اي است



وكان الانسانُ عَجولا



عجول : اين كلمه در مقابل "بطؤ" است و به معناي سرعت گرفتن و پيشي گرفتن در كاري بدون صبر براي رسيدن زمان انجام آن است .خواه آن كار پسنديده يا ناخوشايند باشد ويا نيت فرد خير يا شر باشد . و اين صفت بر خلاف آرامش و صبر و سكون بوده و منشأ آن ضعف نفس و كمي استعداد و دل تنگي و محدوديت است



و اين صفت و لو در كارهاي خوب صفت مذمومي است اما در مورد آياتي كه راجع به انسان است . چنانچه گفته شد عجله نتيجه ضعف و محدوديت است و انسان نيز ضعيف و محدود آفريده شده است .بنابراين يكي از اصول خلقت او از جهت صفات و اخلاق نفساني همين صفت است بنابر اين عجول بودن براي او امري طبيعي است .



و كان الانسان قتورا



قتور : به معناي كم گذاشتن از نفقه و در مقابل اسراف و به معناي بخل است و اصل واژه آن از قُتار وقَتر به معناي دودي است كه از سوختن چوب و مانند آن حاصل مي شود بنابراين سوزاننده چوب و ...دود را تنها عايد خود مي كند .و در آيه فوق بر بخلي كه در انسان بصورت طبيعي وجود دارد اشاره دارد..



و هو خصيم مبين



خصيم : اصل مخاصمه و دشمني



خلق الانسان ضعيفا



ضعيف :در مقابل قوت و به معناي ناتواني است



هشدارهاي قرآن به انسان



1 -كَلا اَنَّ الانْسانَ لَيَطْغي اَنْ رَءاهُ اسْتَغْني



طغيان بواسطه احساس بي نيازي



2 - اِنَّ الانْسانَ لفي خسر :



انسان در معرض خسران و زيانكاري



3 - ان الانسان علي نفسه بصيره و لو القي معاذيره :



توجيه براي انجام كارهاي نادرست با وجود آگاهي



4 - يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم :



غرور بواسطه لطف و كرم خداوند



5 - روي برگردان از خدا بواسطه مشكلات



* اذا انعمنا علي الانسان أعرض و نأي بجانبه :



* و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعدا :



* و لئن اذقنا الانسان منا رحمه ثم نزعناها منه انه ليؤس :







علت خلقت انسان





1 - معرفت - طاعت - عبادت



وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ والْاِنْسَ الا لِيَعْبُدون ذاريات 56



حضرت علي عليه السلام فرمودند : به تقواي الهي امر شده ايد و براي احسان كردن و طاعت نمودن خلق شده ايد .



حضرت امام حسن عليه السلام فرمود : اي مردم : خداوند عزوجل ياد كرده كه بندگان را نيافريده مگر بخاطر اينكه به او شناخت پيدا كنند بنابراين هرگاه او را بشناسند عبادتش مي كنند و زمانيكه به عبادت او پرداختند از عبادت غير او بي نياز شوند .



مردي پرسيد اي فرزند رسول خدا (صلوات الله عليه و اله ) خود و مادرم فدايت شويم معرفت خدا چيست ؟ حضرت فرمود معرفت خدا به شناخت اهل هر زماني به امامي است كه بايد از او اطاعت كنند .



2 - خليفة اللهي



وَ اِذْ قال رَبُّك لِلْملائكَةِ اِنّي جاعِلٌ في الْارْضِ خليفةً بقره 30



3 - اظهار حكمت ، قدرت و رحمت و...



وَلايَزالون مُخْتَلِفين الا مَنْ رَحِمَ رَبّي وَ لِذلكَ خَلَقَهُم هود 118 و 119



حضرت علي عليه السلام راجع به آيه فوق فرمودند :



ايشان را آفريد تا به كارهائي مبادرت نمايند كه موجبات رحمت خدا را فراهم آورند و بدين وسيله خداوند آنها را مورد رحمت قرار دهد.



امام صادق عليه السلام فرمود : خداوند تبارك و تعالي آفرينش را بيهوده نيافريده و آنرا به خود وانگذاشته است بلكه آنرا بخاطر اظهار قدرت خويش و فراهم آوردن زمينه هاي طاعتش آفريده تا بدين سبب آنان مستتوجب رضوان او گردند ، و آنان را نيافريده تا از جانبشان سودي عايد او شده و يا ضرري از او دفع گردد بلكه بخاطر منفعت آنان و رسيدن به نعمت هاي جاودان و هميشگي آفريده است .





چگونگي آفرينش انسان





هُوَ الذي خَلَقَكُم مِنْ ترابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِن عَلَقَةٍ ثُم يُخْرِجَكُم طِفْلا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّكُم مومن 67



انا خَلَقْنا الاِنْسان َ مِن نُطْفةً اَمْشاجٍ نَبْتَليه فَجَعَلْناه سَميعا بصيرا انّا هَدَيناه السبيل اِمّا شاكِرا او كَفورا دهر 2



ما انسان را از نطفه اي آفريديم كه در آن محفوظ هاي زيادي - استعدادهاي فراوان ، يا به تعبير امروزي ژنهاي زيادي - است تا به مرحله اي رسيده كه ما او را مورد آزمايش قرار مي دهيم - او لايق تكليف ، آزادي و اختيار است و بهمين دليل در معرض آزمايش و امتحان قرار مي گيرد - بنابر اين او را شنوا وبينا قرار داديم - راه را به او نمايانديم تا - مسير شكرگزاري يا ناسپاسي را خود برگزيند .







لَقَدْ خَلَقْنا الاِنْسانَ في اَحْسَنِ التَقويم ثُمَّ رَدَدْناه الي اَسْفَلِ السافِلين الا الذينَ امنوا و عَمِلواالصالِحاتِ فَلَهُم اَجْرُهُم غَيرُ مَمْنون تين 6 -4



لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم



لقد خلقنا الانسان في كبد