بازگشت

قرآن و عقل


چكيده



تبيين قرآنى عقل موضوع مقاله حاضر است و در اين زمينه منابع تعقل و تفكر و تدبر از ديدگاه قرآن مورد بازشناسى قرار گرفته و جهت بازيابى رابطه قرآن و عقل، زمينه هاى لازم براى رسيدن عقل به مفاهيم و معارف بلند قرآنى برشمرده شده و حدود معرفتى آن معين گرديده است . آنگاه ثابت شده است كه عقل و قرآن به منزله دو بال براى پرواز آدميان به سوى كمالات معنوى و قرب الهى، همان غايت قصواى فلسفه آفرينش اند .



كليد واژه ها: عقل، جايگاه عقل، منابع تعقل، حدود معرفت عقل، زمينه هاى عقل، رابطه عقل و قرآن .

1 . مقدمه



خداى سبحان نعمتهاى بى شمارى را بر آدميان در طول تاريخ حياتش ارزانى نموده است اما از ميان همه نعمتهايش دو هديه بزرگ است كه ويژگى خاص دارند و آن دو را حجت و دليل و راهنماى آدميان براى رسيدن به كمالاتش قرار داد .



يكى از آن دو پيامبر صلى الله عليه و آله است كه وقتى خداوند او را مبعوث كرد فرمود:



لقد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة [. . . . آل عمران / 164] خداوند وقتى در ميان مؤمنين از بين خودشان رسولى را برانگيخت كه آياتش را بر آنها تلاوت نمايد و آنها را تزكيه نمايد و به آنها كتاب و حكمت بياموزد . . . نعمت بزرگى بخشيده است .



ديگرى عقل است كه خداوند وقتى به آدميان آن را ارزانى داشت فرمود:



لقد كرمنا بنى آدم . . . و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا [اسراء / 70] ما بنى آدم را كرامت بخشيديم . . . و بر بسيارى از آفريده هايمان برترى داده ايم .



مراد از اين فضيلتى كه در اين آيه به آن اشاره شده، عقل است چنان كه علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مى فرمايد:



چيزى كه بنى آدم را از غير خودش ممتاز كرد، همان عقل است [1].



در اهميت عقل همين بس است كه خداوند به واسطه آن به او شايستگى تعقل در آياتش را ارزانى نموده است [يوسف / 3 و زخرف / 3] و انبيا را كه محبوب ترين بندگانش نزد او هستند، از ميان عاقل ترين انسان ها برانگيخت و از آنان پيمان گرفت تا در جهت تكامل عقلى امتش بكوشند (1) . [2] چنان كه امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايد:



فبعث فيهم رسله . . . يثيروا لهم دفائن العقول [3] خداى سبحان در ميان آدميان رسولانش را مبعوث فرمود تا گنجينه هاى دفن شده در عمق جانشان را از زير ابرهاى اوهام و پرده هاى خيال هويدا نمايد و اسرار كائنات را با نورهاى معرفت عقل آشكار نموده و به قله يقين به صانع موجودات برساند .



پس بى جهت نيست كه خداى سبحان در قرآن مكرمش بيش از 48 بار به تعقل و بيش از 17 بار به تفكر دعوت نموده و بارها صاحبان خرد را با عنوان زيباى اولوالالباب ستوده است و شايسته بشارت خويش نموده است چنان كه مى فرمايد:



فبشر عبادالذين يستمعون القول و يتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوالالباب [زمر / 18] اى پيامبر به آن دسته از بندگانم كه سخنها را مى شنوند و از بهترين آنها پيروى مى كنند، بشارت بده كه آنها كسانى هستند كه خدا هدايتشان نموده و آنها خردمندند .



نيز بى جهت نيست كه خداوند خطاب به عقل مى فرمايد: و عزتى و جلالى ما خلقت خلقا هو احب الى منك [4] به عزت و جلالم سوگند كه هيچ موجودى محبوب تر از تو نيافريده ام .

2 . شناخت عقل



براى شناخت عقل لازم است ابتدا معناى عقل سپس كلمات هم خانواده عقل را بشناسيم .

1- 2 . معناشناسى عقل



با عنايت به اينكه قرآن به لسان عربى مبين نازل شده است، پس بايد از اهل زبان جويا شد كه آنها از اين كلمه چه چيزى قصد مى كنند، سپس ديدگاه قرآن شناسان را بررسى كرد تا به مقصود قرآن رسيد .



الف . عقل در لغت: عقل لفظى عربى است و معادل فارسى آن خرد، انديشه و گاه هوش آمده است [5]. جوهرى آن را معادل حجر و نهى آورده و مى افزايد:



عقل در اصل به معناى بستن و نگه داشتن شتر است و گاه به معناى ديه بكار رفته است چون شتر به جاى ديه مقتول نگه دارى مى شده است [6].



در دعاى صباح كه منسوب به على عليه السلام است، اين كلمه به معناى بستن و گره زدن به كار رفته است: الهى هذه ازمة نفسى عقلتها بعقال مشيتك [7] معبودا زمام نفس خويش را به پاى بند مشيت تو بستم .



اما بيشتر به معناى قوه ادراك و فهم اشياء بروجه حقيقى آن آمده است چنان كه در عرب وقتى گفته مى شود «عقل (عقل) عقلا: يعنى اشياء را به صورت حقيقى اش درك كرد و عقل الغلام يعنى نوجوان درك و تشخيص پيدا كرد و ما فعلت هذا مذ عقلت يعنى از زمانى كه درك و تشخيص پيدا كردم، چنين كارى نكردم [8].



ب . عقل نزد مترجمان و مفسران قرآن: راغب اصفهانى مى نويسد:



عقل به قوه اى گفته مى شود كه آدمى به وسيله آن مى تواند علم پيدا كند و به علمى هم كه انسان با اين قوه بدست مى آورد، عقل گفته مى شود و مى افزايد: هر جا خداوند كفار را به نداشتن عقل منسوب كرده است، اشاره به معناى دوم دارد مثل: مثل الذين كفروا . . . فهم لا يعقلون و هرجا از بنده رفع تكليف كرده است، در اشاره به معناى اول است [9].



علامه طباطبايى ذيل آيه كريمه كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تعقلون [بقره / 242] به تفصيل در اين باره سخن گفته كه چكيده آن چنين است:



اصل در معناى عقل بستن و نگه داشتن است و اين مناسب است با ادراكى كه انسان بر آن دل مى بندد و قوه اى كه با آن درك مى كند عقل ناميده مى شود و همچنين قوه اى كه به واسطه آن خير و شر، و حق و باطل را از يكديگر تشخيص مى دهد عقل نام دارد و مقابل آن جنون و سفه و حمق و جهل است كه هركدام به اعتبارى استعمال مى شود . استعمال لفظ عقل بر ادراك از اين جهت است كه در ادراك دل بستن به تصديق وجود دارد و خدا تشخيص حق و باطل را در علوم نظرى و خير و شر و نفع و ضرر را در علوم عملى در فطرت انسان نهاده است . . . اما اگر مغلوب قواى ديگر شد و از صراط حق منحرف گرديد در حقيقت ديگر عقل نيست . پس قرآن عقل را نيرويى مى داند كه انسان در امور دينى از آن منتفع مى شود و او را به معارف حقيقى و اعمال شايسته رهبرى مى كند و در صورتى كه از اين مجرى منحرف گردد، ديگر عقل ناميده نمى شود، گرچه در امور دنيوى به كار آيد و نفع و ضرر را در امور دنيايى تشخيص دهد . در سوره ملك مى فرمايد: «و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير [ملك / 10] كفار در روز قيامت گويند: اگر گوش شنوا داشتيم يا اهل ادراك و تعقل بوديم، امروز در زمره اهل آتش نبوديم و در سوره حج مى فرمايد: افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها او آذان يسمعون بها فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور [حج / 46] آيا در زمين سير نمى كنند تا شايد قلبى برايشان باشد كه با آن حق را درك كنند يا گوشى باشد كه حقيقت را بشنود . اما اينها چشمهايشان نابيناست بلكه ديده دلهايشان كور است كه نه حق را مى يابند و نه پند مى پذيرند .



عقل در اين آيات به معناى علمى است كه انسان به آن دست مى يابد و لفظ سمع به معناى ادراكى است كه آدمى به كمك ديگرى از آن بهره مند مى شود، به شرط اينكه از فطرت سالمى برخوردار باشد [10].



اين نكته را بايد اضافه كنيم كه گاهى عقل در قرآن به معناى مطلق فهميدن و دانستن حقيقت چيزى به كار رفته است چنان كه در مورد يهوديان مى فرمايد: . . . قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرمونه من بعد ما عقلوه [. . . بقره / 75] گروهى از يهوديان كلام خدا را مى شنيدند سپس آنرا تحريف مى كردند، بعد از آنكه حقيقت را فهميده و شكى در آن نداشتند .



در تفسير الدقائق آمده است: «عقلوه »: يعنى بعد از آنكه حقيقت را فهميدند و شكى در آن نداشتند [11].

2- 2 . كلمات هم خانواده عقل در قرآن



عقل در لسان قرآن به اعتبارى نهيه، به اعتبارى حجر، به اعتبارى قلب و به اعتبارى لب ناميده شده است .



الف . نهيه: عقل از آن جهت نهيه ناميده شده كه بازدارنده انسان از ارتكاب قبايح است . جوهرى يكى از معادل هاى عقل را نهيه ذكر كرده و در معناى آن مى نويسد: نهيه مفرد نهى، و نهى به معناى عقول است چون از قبيح نهى مى كند [12]. راغب اصفهانى نيز همين معنا را برگزيده است [13].



قرآن كريم مى فرمايد: ان فى ذلك لايات لاولى النهى [طه / 54] در اين كار [كه خداوند زمين را مهد شما قرار داد و از آسمان آبى فرستاد كه نباتات گوناگون برويند و] . . . نشانه هايى [از عظمت خدا] براى صاحبان عقل است .



ب . حجر: عقل را به اعتبار نگه دارندگى آن حجر گويند . به عبارت ديگر عقل را ازآن جهت حجر گويند كه انسان را از جابت خواسته هاى نفسانى اش باز مى دارد [14]. قرآن كريم مى فرمايد: هل فى ذلك قسم لذى حجر [فجر / 5] آيا براى خردمند در اين سوگندى است!



ج . لب: يكى ديگر از تعابيرى كه در قرآن به معناى عقل به كار رفته است، كلمه لب است كه غالبا به صورت جمع و با تركيب اولوالالباب آمده است . جوهرى در صحاح مى نويسد:



خالص هر چيز را لب آن گويند چنان كه عرب مغز گردو را لب الجوز و مغز بادام را لب اللوز خوانند [15].



راغب اصفهانى نيز مى نويسد:



لب عقل خالص از آلودگى ها و آميختگى ها را گويند و گفته شده كه لب عقل پاك و رشد يافته است پس هر لبى عقل است اما هر عقلى لب نيست به همين رو خداى تعالى فهم برخى از احكام را ويژه اولوالالباب شمرده است [16].



همچنين قرآن كريم كسانى را كه از فضل و رحمت خاصه خداوند برخوردار شده و به حكمت الهى دست يافتند، به دريافت خير كثير مژده مى دهد چنان كه مى فرمايد: يؤتى الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا و ما يذكر الا اولوالالباب [بقره / 269] خداوند هركه را بخواهد، حكمت مى بخشد و كسى را حكمت بخشد، به او خير فراوانى عطا كرده است اما اين سخن را تنها صاحبان خردناب مى فهمند .



نتيجه اينكه رابطه عقل و لب رابطه عام و خاص است . اولوالالباب كسانى هستند كه با بهره گيرى كامل از عقل فطرى و نيالودن آن به اوهام نفسانى و تفكر در آيات الهى شايستگى دست يابى به حكمت الهى را كسب نموده و به مقام والاى اولوالالباب صعود مى كنند . به طور كلى قرآن كريم در 17 آيه از خردمندان ياد نموده است . گاه آنها را مخاطب قرار داده (2) و گاه پندپذيرى را ويژه آنان شمرده است (3) . و بالاخره آنها را به خاطر سخن سنج بودنشان به هدايت يابى مژده داده است . (4)



د . قلب: يكى ديگر از كلماتى كه گاهى در قرآن به معناى عقل به كار رفته، قلب است چنان كه قران كريم مى فرمايد: افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها [. . . حج / 46] آيا در زمين سير نكردند، پس قلبهايى داشته باشند كه با آن تعقل كنند . . .



به تعبير قرآن مركز تعقل انسان قلب اوست . به همين رو امام هفتم عليه السلام در تفسير قلب در آيه شريفه ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب (5) [ق / 37] فرمود: قلب يعنى عقل [17]. پس رابطه عقل و قلب را اين گونه مى توان تصور كرد كه عقل قوه دريافت معارف عقلى و تصرف در مفاهيم و تدبر و تفكر در آيات آفاقى و انفسى است و قلب مركز و فرودگاه اين دريافت هاست . عقل تحصيل علم و حكمت مى كند و قلب از اين حكمتها و علوم حقيقى اثر مى پذيرد .



چنان كه صدرالمتالهين مى فرمايد:



وقتى عقل معقولاتى را دريافت، قلب عظمت و جلال خداوند را مى يابد و وقتى علم به خدا و روز قيامت حاصل شد، خشيت خدا در قلب ايجاد مى گردد چون خداى تعالى فرمود: تنها دانشمندان از خدا مى ترسند [18].



بررسى كلمات مذكور در قرآن نشان مى دهد كه عقل در قرآن كريم به اعتبارات مختلف به نامهاى گوناگون خوانده شده است و آن به جهت تناسب محتوا و لفظ است كه خود از معجزات لفظى قرآن به شمار مى رود .

3 . جايگاه معرفتى عقل از ديدگاه قرآن



با توجه به آنچه كه در باب معناشناسى عقل آورده ايم، آشكار مى شود كه عقل بيشتر به نيرويى اطلاق مى شود كه خداى سبحان به عنوان حجت درونى (6) به انسان بخشيده است تا از آن براى تدبر و تفكر و تعقل و تعلم و تفقه و تامل در آيات آفاق و انفس و آيات تكوينى و تدوينى به منظور تمييز حق و باطل در علوم نظرى و صلاح و فساد و خير و شر و نفع و ضرر در امور عملى زندگى به كار گيرد تا به معارف حقيقى و ايمان و اعمال صالح رهبرى شود . پس توجه قرآن بيشتر به جنبه معرفتى عقل است و براى آن جايگاه ويژه اى قائل است . حال اگر از اين ديدگاه در آيات قرآن تامل نماييم، به چند دسته از آيات برخورد مى كنيم:

1- 3 . تمجيد از خردمندان



آياتى از قرآن به تحسين و تمجيد خردمندان و اهل تعقل و تفكر و تعليم و تعلم مى پردازد تا با الگوسازى مناسب، ساير انسانها به ويژه مؤمنان را تشويق و تحريض به تعقل نمايد مثل آياتى كه در مورد اولوالالباب و اهل تعقل و تفكر و . . . آمده است . راجع به اولوالالباب مى فرمايد: ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذاباطلا فقنا عذاب النار . . . . ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار ربنا و اتنا ما وعدتنا على رسلك و لاتخزنا يوم القيامة . . . فاستجاب لهم ربهم [. . . آل عمران / 191- 195] در خلقت آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هايى براى خردمندان است همان هايى كه ايستاده و نشسته و وقت خفتن خدا را ياد مى كنند و در خلقت آسمان ها و زمين تفكر نموده، مى گويند: پروردگارا اينها را بيهوده نيافريدى و پاك و منزهى پس [به لطف خويش] ما را از عذاب [جهنم] حفظ كن، پروردگارا گناهان ما را بيامرز و بديهاى ما را بپوشان و ما را با نيكان بميران! پروردگارا آنچه را به رسولانت وعده داده اى، به ما هم عطا كن و ما را روز قيامت خوار مگردان . آنگاه خداى سبحان دعايشان را اجابت فرمايد .



از اين آيات استنباط مى گردد كه خردمندان جايگاه بلندى در نزد خداى سبحان دارند تا بدانجا كه خداوند آنها را مستجاب الدعوة دانسته است و اين مقام والايى است كه خداوند به عنوان پاداش توجه هميشگى شان به خداوند يعنى ذاكر و فكور بودنشان به آنها عطا كرده است . همچنين در مورد اصل تعقل آمده است: و سخرلكم الليل والنهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون [12] شب و روز، خورشيد و ماه را مسخر شما ساخت و ستارگان آسمان مسخر فرمان اويند و در اين كار نشانه هاى قدرت خدا براى خردمندان هويداست .



اين آيه و آيه هاى نظير آن كه با عبارت لقوم يعقلون ختم مى شوند، بر منزلت عاقلان در نزد خداى سبحان دلالت داشته و بيانگر اين معناست كه اينان با تعقل در مظاهر هستى به معرفت مبدا هستى نايل مى آيند .

2- 3 . دعوت به تعقل



برخى از آيات قرآن به طور مستقيم دعوت به تعقل مى كند . اين آيات غالبا با لعلكم تعقلون و گاهى با ان كنتم تعقلون پايان مى پذيرند . برخى به بيان آثار تكوينى خداى سبحان (7) و برخى به بيان آثار تشريعى خداى سبحان (8) مى پردازند تا آدميان با تعقل در اين آيات به معرفت هايى كه لازمه حيات انسانى و كمال معنوى آنهاست دست يابند .

3- 3 . سرزنش بى اعتنايان به عقل



پاره اى از آيات قرآن بى اعتنايى به عقل را سرزنش مى كند تا مؤمنان و همه آنهايى كه خداوند به آنها نعمت عقل ارزانى داشته به خود آيند و در آيات كتاب تكوينى (9) و آيات كتاب تدوينى (قرآن) تعقل نمايند و به معرفتى كه مقدمه خشيت خدا و عمل صالح باشد برسند چنان كه مى فرمايد: اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون [بقره / 44] چگونه شما كه مردم را به نيكى دعوت مى كنيد خودتان را فراموش مى كنيد، در صورتى كه شما كتاب خدا را مى خوانيد . پس چرا در آن تعقل نمى كنيد؟ !



با بررسى اين كتاب هدايت به دهها آيه برخورد مى كنيم كه با افلا تعقلون يا افلا تتفكرون انسان ها را به تعقل و تفكر دعوت نموده و بى اعتنايى به آن را نكوهش مى كند . چرا كه مبدا هر كمال و سعادت و معرفتى تعقل و تفكر است .

4- 3 . پست شمردن دورى از تعقل



آياتى تعقل نكردن را مستلزم پليدى دانسته (10) و كسانى را كه همچون كوران و كران از كنار آيات الهى مى گذرند و در آنها تدبر و تعقل نمى كنند، بدترين جنبنده ها خوانده است [. انفال / 22] و حتى از حيوانات گمراه تر مى داند: ام تحسب ان اكثرهم يسمعون اويعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا [فرقان / 44] مى پندارى كه بيشتر اينها گوش شنوا دارند يا اهل تعقل هستند . چنين نيست، اينها چون چارپايان بلكه گمراه ترند .



آيات مذكور و نيز آياتى كه در آنها به تفكر در آيات الهى دعوت شده است بيان كننده اين حقيقت است كه قرآن كريم عقل را به عنوان يكى از ابزارهاى مهم معرفت الهى و تفكر و تعقل را لازمه شناخت و پيمودن راه كمال مى داند .



در اينجا لازم است به اين مساله بپردازيم كه قرآن كريم ما را به تعقل و تفكر در چه امورى دعوت مى كند .

4 . منابع تعقل و تفكر از ديدگاه قرآن



قرآن كريم منابع و موضوعات فراوانى را براى انديشيدن در آن پيش روى انسان قرار مى دهد كه به برخى از آنها در سطور گذشته اشاره نموديم . در اينجا نيز به جهت اهميت مطلب نظرى بر آنها مى افكنيم:

1- 4 . آيات آفاقى



خداى سبحان آسمان و زمين، دريا و خشكى، شب و روز، باد و باران، خورشيد و ماه و ستارگان، باغ و بستان و . . . را موضوع تعقل و تفكر مى داند كه ذكر همه آنها در اين مختصر نمى گنجد و تنها به يك آيه اشاره مى شود: ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل من السماء من ماء فاحيى به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون [بقره / 164] در خلقت آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز و كشتى هايى كه براى انتفاع مردم در درياها در حركتند و بارانى كه خدا از آسمان نازل كرده و زمين مرده را با آن حيات بخشيد و سبز و خرم گردانيد و پراكندن انواع حيوانات در زمين و در وزيدن بادها و در ابرهايى كه بين آسمان و زمين مسخر شمايند، نشانه هاى روشنى [بر وحدت صانع هستى و علم و قدرت و رحمت او] براى اهل تعقل است .

2- 4 . آيات انفسى



يكى ديگر از منابع مهم تعقل و تفكر خود انسان است چنان كه خداى سبحان مى فرمايد: هوالذى خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشد كم ثم لتكونوا شيوخا و منكم من يتوفى من قبل و لتبلغوا اجلا مسمى و لعلكم تعقلون [مؤمن / 67] او خدايى است كه شما را از خاك، سپس از نطفه و آنگاه از علقه آفريد سپس به صورت طفلى [از شكم مادرانتان] بيرون آورد زان پس شما را به نهايت درجه نيرومنديتان (جوانى) رسانيد بعد از آن نيز شما را حيات بخشيد تا به مرحله پيرى و سپس به اجل حتمى برسيد [. البته] برخى از شما قبل از آن وفات مى كنيد و اينچنين كرديم به اميد اينكه شما تعقل كنيد .

3- 4 . تاريخ



يكى ديگر از چيزهايى كه خداى سبحان منبع تفكر و تعقل و عبرت آموزى آدمى قرار داده است، تاريخ اقوام گذشته است چنان كه در سوره عنكبوت بعد از بيان جرائم اجتماعى قوم لوط و هلاكتشان به دست ملائكه مى فرمايد: «و لقد تركنا منها آية بينة لقوم يعقلون [عنكبوت / 35] ما از ديار لوط آثار خرابى و نابودى برجاى گذاشتيم تا آيتى روشن براى عبرت عاقلان باشد [كه در سرنوشت آنان بينديشند و عبرت آموزند].



در سوره يوسف نيز مى فرمايد: افلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ولدار الاخرة خير للذين اتقوا افلا تعقلون [يوسف / 109] آيا اين مردم در زمين سير نمى كنند تا سرنوشت پيشينيان را ببينند؟ و شما مؤمنان اگر تعقل كنيد [به خوبى مى فهميد كه] سراى آخرت بر اهل تقوا بسيار نيكوتر است .



در همين سوره در آيه بعد به سرنوشت بد مجرمين اشاره كرده و در ادامه مى فرمايد: لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب [يوسف / 110] در حكايت اقوام گذشته براى خردمندان عبرت كامل خواهد بود .

4- 4 . قرآن



يكى از منابع و موضوعات مهمى كه موضوع تفكر و تعقل و تدبر و تفقه شمرده شده خود قرآن كريم است . خداى سبحان گاه ما را به تفكر در مظاهر هستى و گاه به تفكر و تدبر در خود قرآن كريم دعوت مى كند . همان گونه كه در صدر كلام اشاره كرديم خداى سبحان گاه مى فرمايد: ما قرآن را به زبان عربى فرستاديم تا شما تعقل كنيد [يوسف / 3] و همين معنا را با بيانى ديگر در سوره زخرف تاكيد مى كند [زخرف / 3] و گاه كسانى را كه به مرض نفاق گرفتارند سرزنش نموده مى فرمايد: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها [محمد / 24] چرا اينان در قرآن تدبر و انديشه نمى كنند؟ آيا بر دلهاشان قفل زده شده است [كه قرآن در خانه دلشان نفوذ نمى كند] ؟



از سوى نبى گرامى اسلام و ائمه هدى عليهم السلام در مورد تدبر در قرآن و خواندن قرآن از روى فكر و دقت نظر تاكيد فراوانى شده است . رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ان هذاالقرآن فيه منارالهدى و مصابيح الدجى فليجل جال بصره و يفتح للضياء نظره فان التفكر حياة قلب بصير كما يمشى المستنير فى الظلمات بالنور [20] اين قرآن مشعل هدايت و چراغ شب تاريك است پس كسى بايد كه چشمش را در آن به جولان آورد و ديده خود را براى استفاده از نور آن بگشايد زيرا كه تفكر در آن زندگانى دل بينا است چنانكه جوياى نور در تاريكى ها با نورگام بر مى دارد .



امام صادق عليه السلام نيز در اهميت تدبر در قرآن مى فرمايد: القرآن عهدالله الى خلقه فقد ينبغى للمرء المسلم ان ينظر فى عهده و ان يقرا منه فى كل يوم خمسين آية [21] قرآن عهد خداوند با بندگان است . سزاوار است كه هر مسلمانى در هر روز به آن عهد نظر كند و از آن پنجاه آيه قرائت كند .



امام على بن الحسين عليه السلام نيز مى فرمايد: آيات القرآن خزائن فكلما فتحت خزينة ينبغى لك ان تنظر فيها [22] آيات قرآن خزانه هايى است . هر وقت خزينه اى گشوده شد، سزاوار است كه در آن نظر كنى .



حضرت امام «ره » در شرح اين دو حديث مى فرمايد:



ظاهر اين دو حديث آن است كه تدبر در آيات آن و تفكر در معانى آن خوب است و تدبر و تفكر در آيات محكم الهى و فهم معارف و حكم و توحيد و تفريد از آن نمودن غير از تفسير به راى است كه منهى عنه است در مقابل اصحاب راى و اهواى فاسده . . . و كفايت مى كند قول خداى تعالى: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب افقالها [محمد / 24] و در اخبار امر به رجوع به آن و تدبر در معانى آن بسيار وارد است حتى از جناب اميرالمؤمنين عليه السلام، نقل است كه فرمود: خيرى نيست در قرائتى كه از روى تفكر نباشد [23].



امام «ره » در آداب قرائت قرآن مى فرمايد:



ديگر از آداب مهم آن تفكر است و مقصود از تفكر آن است كه از آيات شريفه جستجوى مقصد و مقصود كند و چون مقصد قرآن چنانكه خود آن صحيفه نورانيه فرمايد، هدايت به سبل سلامت است . . . بايد انسان با تفكر در آيات شريفه مراتب سلامت را از مرتبه دانيه آن . . . تا منتهى النهايه آن . . . به دست آورد [24].

5 . حدود معرفت عقل از نظر قرآن



چنان كه آمد يكى از منابع تعقل و تفكر خود قرآن است اما جاى اين سؤال باقى است كه عقل انسانى تا چه ميزان مى تواند قرآن را بفهمد . گرچه خداى سبحان ما را مامور ساخته تا در قرآنش تعقل و تدبر كنيم اما اين سخن به اين معنا نيست كه ما با اين عقل هاى ناقص بتوانيم تمام اسرار قرآن را دريابيم .



چنان كه حضرت امام خمينى (ره) مى فرمايند:



قرآن در حد ما نيست . در حد بشر نيست . قرآن سرى است بين حق و ولى الله اعظم كه رسول خداست [25].



امام باقر عليه السلام فرمود: ما يستطيع احد ان يدعى ان عنده جميع القرآن كله، ظاهره و باطنه غيرالاوصياء [26] كسى جز جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله نمى تواند ادعا كند تمام قرآن ظاهر و باطنش پيش اوست .



اين سخن به اين معنا نيست كه باب تعقل و تدبر در قرآن را تعطيل كنيم . بلكه خداوند آن را سفره اى گسترده قرار داده كه هركس به ميزان توانش از آن بهره جويد . چنان كه حضرت امام مى فرمايند:



قرآن يك سفره اى است كه انداخته شده است براى همه طبقات يعنى يك زبانى دارد كه اين زبان هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم [. . . 27].



نتيجه اينكه ما در حد توان عقلى و صفاى درونى خودمان مى توانيم از آن بهره گيريم البته اين هم به زمينه هايى احتياج دارد كه اينك بدان اشاره مى نمائيم:

6 . زمينه هاى لازم فهم حقايق الهى قرآن



قرآن اقيانوسى است كه هركس به ميزان گنجايش ظرف وجودى اش مى تواند از آن بهره ببرد اما مشروط به اينكه زمينه هاى بهره گيرى را فراهم نمايد كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1- 6 . تقوا



قرآن كريم مى فرمايد: ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين [بقره / 2] اين كتاب كه شكى در آن نيست هدايتگر متقين است .



صدرالمتالهين در تفسير اين آيه مى نويسد:



اگرچه قرآن براى هركسى كه در آن بنگرد دلالت كننده است اما كسى از آن نفع مى برد كه صفحه دلش را صاف كرده و درونش را از كدورات اوهام فاسد و گناهانى كه قلب را تاريك و ظلمانى مى كنند پاك و طاهر نموده باشد [28].



حضرت امام (ره) نيز در اين زمينه مى نويسد:



[انسان] چون قلب را از كثافات خالى كرد، مهيا براى ذكر خدا و قرائت كتاب خدا شود و تا قذارات و كثافات عالم طبيعت در آن است، استفاده از ذكر و قرآن شريف ميسور نشود چنانكه در كتاب الهى، در سوره مباركه واقعه انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لايمسه الاالمطهرون (11) [ واقعه / 77- 79] اشاره به آن فرمايد [29].

2- 6 . پرهيز از تحميل بر قرآن



يكى از آفاتى كه برخى از متفكران در آيات قرآن به آن گرفتار مى آيند، تحميل افكار شخصى بر آيات قرآنى است به اين معنا كه متكلم عقايد كلامى را از خارج گرفته، در صدد تاييد آن با قرآن باشد يا فيلسوف عقايد فلسفى را از يونان يا غرب معاصر گرفته و بخواهد قرآن را بر آن تطبيق نمايد . اين مانع از فهم عميق قرآن است چنان كه علامه طباطبايى مى فرمايد:



فرق است بين اينكه محقق بگويد: قرآن چه مى گويد؟ و اينكه بگويد: آيه را بر چه معنايى بايد حمل كرد؟ در صورت نخست محقق بايد پيش فرض هاى عقلى را كنار بگذارد و اما قول دوم مستلزم اين است كه نظريه هاى عقلى در مسائل را مبنا قرار داده و تحقيقش را مبتنى بر آن نظريات نمايد . بديهى است كه اينگونه بحث و تحقيق در قرآن تحقيق صرف معناى قرآن نيست . . . بلكه تحميل نتايج بحثهاى علمى يا فلسفى از خارج بر مدلول هاى آيات است و اين تطبيق است نه تفسير [30].

3- 6 . پرهيز از جمود بر لفظ



برعكس گروه پيشين برخى از اهل حديث ظاهر بين آن چنان جمود بر الفاظ داشتند كه هر نوع تفكر و تعمق در آيات را منع مى كردند، اين چنين كه حتى در آيات مربوط به موضوعات ماوراء طبيعى مثل صفات خداوند به معناى مادى و عرفى الفاظ قرآن كه در بدو امر از ظاهر كلام به ذهن متبادر مى شود، بسنده مى كنند .



چنان كه وقتى از مالك بن انس يكى از پيشوايان محدثان اهل سنت از آيه الرحمن على العرش استوى [طه / 5] سؤال مى شود، مى گويد: استواى خدا بر عرش معلوم و چگونگى آن مجهول و سؤال كردن از آن بدعت است [31].



علامه طباطبايى «ره » درباره پرهيز از جمود داشتن بر ظاهر الفاظ مى فرمايد:



انس و عادت موجب مى شوند كه وقتى الفاظى را مثل لوح و قلم و عرش و كرسى را مى شنويم، مصاديق مادى و طبيعى آنها به ذهن متبادر مى شود . . . در حالى كه مسماهاى مادى در حال تغيير هستند چنانكه مقصود از لفظ چراغ در ابتداى وضع چراغ فتيله اى بود، سپس همواره كاملتر شد تا جايى كه امروز به چراغ الكتريكى كه هيچ مشابهتى از جهت اجزاى مادى با آن چراغ اوليه ندارد اطلاق مى شود . پس مراد از وضع الفاظ غايات اشياء است نه شكل و صورت آنها . . . . بنابراين بايد متوجه باشيم كه جمود بر الفاظ نداشته باشيم، چيزى كه اصحاب حديث در تفسير معمول داشته اند . البته جمود بر الفاظ در حقيقت جمود بر عادت و انس در تشخيص مصاديق است [32].

4- 6 . پرهيز از جمود بر آراى ديگران



امام خمينى (ره) درباره پرهيز از جمود بر اقوال ديگران كه مانع تفكر و درك قرآن است مى فرمايد:



يكى ديگر از حجب كه مانع از استفاده از اين صحيفه نورانيه است اعتقاد به آن است كه جزء آن كه مفسرين نوشته با فهميده اند كسى را حق استفاده از قرآن شريف نيست و تفكر و تدبر در آيات را به تفسير به راى كه ممنوع است اشتباه نموده اند [33].

7 . رابطه عقل و قرآن



يكى از مسائل مهمى كه لازم است در اينجا طرح شود اين است كه چه رابطه اى بين عقل و قرآن برقرار است، آيا عقل و قرآن دو چيز معارض همديگر هستند يا مكمل يكديگر؟ به عبارت ديگر آيا قرآن براى برهه اى از تاريخ بوده و امروزه كه عصر عقل گرايى و تكنولوژى و فلسفه و عقل جمعى است ديگر نيازى به آن نيست؟ يا آيا لازمه تمسك به قرآن اين است كه تفكر و عقل ورزى در مسائل نظرى و اجتماعى و سياسى را تعطيل نماييم؟



بنابراين در اينجا دو سؤال در خور طرح و بررسى است .

1- 7 . آيا عقل ما را از قرآن بى نياز مى كند؟



امروزه برخى از نوانديشان دينى استفاده از قرآن را در پاره اى از مسائل اجتماعى نظير حدود و قصاص روا نمى داند چنان كه برخى مى گويند:



در باب سياسات بستر عقلايى حركت فقهى در موارد عمده اى مخدوش شده و اغلب فتواها و نظرات فقهى باب سياسات در عصر حاضر توجيه عقلايى ندارد . . . در كتاب و سنت و علم فقه شواهد و قرائن آشكارى پيدا مى كنيم كه نشان مى دهد نصوص مربوط به سياسات با فرهنگ و واقعيات اجتماعى عصر نزول در ارتباط بوده است . . . مثلا شواهد و قراين نشان مى دهد كه هدف احكام حدود و قصاص و ديات، گونه اى مهار كردن عادلانه و اخلاقى انتقام كشى رايج در ميان اعراب آن عصر بوده است [. . . . 34].



نظريه پردازان جبهه ملى نيز تا آنجا پيش رفتند كه در سال 1360 (ه ش) قصاص را غير انسانى قلمداد كردند [35].



در جواب اين عده از روشنفكران كه بعضى از احكام قرآن را منحصر به عصر نزول مى دانند و مى گويند «الان بايد براساس اعلاميه جهانى حقوق بشر و عقل جمعى احكامى در عرض احكام قرآن جعل كرد» مى گوييم:



اولا لازمه اعتقاد به خاتميت نبى اكرم و جاودانگى قرآن اين است كه همه احكام آن را جاودانه بدانيم مگر آنكه بعضى از احكام به انتفاى موضوع منتفى شود . مثل برده دارى كه در جهان امروز منسوخ شده است .



ثانيا آيا به همه مصالح و حكمتهايى كه در احكام خداست مى توان پى برد تا براساس آن بتوانيم بگوييم احكام قصاص منحصر به عصر نزول و متناسب با روحيه خشن اعراب و انتقام كشى رايج در ميان اعراب آن عصر بوده است . آيا حكم قصاصى كه خداوند براى بنى اسرائيل مقرر داشته [مائده / 45] به جهت همين روحيه بوده است؟ اما چنين نيست پيروان حضرت موسى عليه السلام اصلا روحيه ستيزه جويى نداشتند تا جايى كه وقتى خداى سبحان به آنها امر مى كند به ارض مقدس داخل شويد مى گويند: يا موسى ان فيها قوما جبارين و انا لن ندخلها حتى يخرجوا منها فان يخرجوا منها فانا داخلون . . . فاذهب انت و ربك فقاتلا اناهيهنا قاعدون [مائده / 22- 24] اى موسى عليه السلام در آن سرزمين مردمى گردنكش هستند و ما وارد آن نمى شويم تا اينكه آنها خارج شوند . اگر خارج شدند ما داخل مى شويم . . . پس تو و خدايت برويد بجنگيد ما اينجا مى نشينيم .



بسيارى از احكام الهى مبتنى بر فطرت ثابت انسان است از اين جهت همواره ثابت خواهند بود . چنان كه علامه طباطبايى مى فرمايد:



قرآن اصول ثابت و لايتغير كتابهاى پيشين را حفظ نموده و فروعى را كه تغييرپذير است نسخ و محو مى كند تا با حال انسان از نظر سلوك راه ترقى و كامل مناسب باشد [36].



و مى افزايد:



اسلام دين فطرت است لذا به تبع اوضاع تغيير نمى پذيرد . . . چون براساس مصالح و منافع واقعى كه مطابق اقتضاى آفرينش انسان و جهان است پايه گذارى شده است . . . فرق ميان قوانين اسلامى و قوانين مدنى ديگر اين است كه قوانين ديگر پيرو خواست اكثريت افراد جامعه است ولى قوانين اسلامى بر وفق هدايت طبيعت و فطرت است كه نشان دهنده اراده خداى متعال مى باشد و از همين جاست كه قرآن كريم حكم تشريع را انحصارى ساحت كبرياى خداوندى مى داند» [37].



نتيجه اينكه همان گونه كه انسان و جامعه انسانى يك سلسله اصول و قوانين ثابت دارد، قوانين الهى هم كه منطبق بر فطرت انسان است اصول ثابت ولايتغبرى دارد كه ويژه عصر خاصى نيست و اگر عقل بر آن اصول ثابت حيات انسانى دسترسى پيدا كند بديهى است كه مطابق قرآن حكم نمايد . اما در جايى كه عقل به آن قوانين و اصول حيات انسانى كه متضمن سعادت واقعى او در دنيا و آخرت است دست نيافته طبيعى است كه به مصالح واقعى قوانين و احكام قرآنى هم احاطه پيدا نكند به همين جهت عقل بايد تابع قرآن باشد .



ما حق نداريم به صرف اينكه به مصلحت پاره اى از احكام قرآن پى نبرديم و يا آن را با قوانين موضوعه جوامع غربى و حتى اعلاميه حقوق بشر سازگار نيافتيم نص قرآن را كنار بگذاريم و ادعاى خودبسندگى عقل نماييم . چرا كه عقل بشرى چه به طور فردى و چه جمعى مرزهاى معرفتى محدودى دارد چنان كه خداى سبحان در علت و حكمت بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: و علمكم مالم تكونوا تعلمون [بقره / 151] يعنى پيامبر معرفت هايى به شما مى دهد كه با عقل خويش توان دريافت آن مسائل را نداشتيد [38].



چنان كه آية الله منتظرى در جواب يكى از روشنفكران در بحث حد عقل و نقش آن در استنباط احكام مى نويسد:



عقل انسانى همچون وجودش محدود و ناقص است و بر تمام نظام هستى و گذشته و آينده و عاقبت امور و مصالح و مفاسد و نتايج قهرى اعمال احاطه ندارد و هرچند عقل در فطريات و قضاياى كليه به اصطلاح مستقلات عقليه اجمالا حكم جازم قطعى دارد نسبت به بسيارى از قضاياى جزئيه و مصالح و مفاسد اعمال و خصوصيات عالم غيب و حيات اخروى و شناخت راه سعادت در نشئات پس از مرگ كميت آن لنگ است . . . بر اين اساس خداى لطيف كريم و خبير و بصير انبياى عظام را براى تنبه و بيدارى انسانها و تقويت فطرت و نيروى عقل آنان فرستاد [39].

2- 7 . آيا قرآن ما را از عقل بى نياز مى كند؟



توجه به آنچه كه در سطور گذشته آورده ايم جواب اين سؤال را نيز روشن مى كند به ويژه اگر در سخن امام هفتم عليه السلام دقت نماييم آن حضرت عقل و انبياء عليهم السلام را دو حجت خدا بر مردم ذكر فرمودند [40] چرا كه تا انسان از نعمت عقل بهره مند نباشد اساسا به ايمان و اطاعت انبياء و آنچه كه انبياى عظام به ارمغان آورده اند مكلف نيستند . با عقل است كه تدبر و تعمق در قرآن صورت مى گيرد و آن فهميده مى شود و مى تواند برنامه عملى قرار گيرد . اگر تمسك به قرآن به معناى تعطيل عقل بود، قرآن كريم اين همه امر به تعقل و تفكر و تدبر و نظر در كتاب تكوين و تشريع نمى كرد و به برهان آورى دعوت نمى نمود و نمى فرمود: قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين [بقره / 111] اگر شما در ادعايتان صادق هستيد ادله خودتان را ارائه نماييد .



حضرت امام «ره » در اين زمينه مى فرمايد:



مطالب اين صحيفه الهيه كيفيت احتجاجات و براهينى است كه ذات مقدس حق تعالى يا خود اقامه فرموده بر اثبات مطالب حقه و معارف الهيه، مثل احتجاج بر اثبات حق و توحيد و تنزيه و علم و قدرت و ديگر اوصاف كماليه، كه در اين قسمت گاهى براهين دقيقه اى پيدا شود كه اهل معرفت از آن استفاده كامل نمايند مثل: شهدالله انه لا اله الاهو، (12) [ آل عمران / 18] و گاهى براهينى است كه حكما و دانشمندان طورى از آن استفاده مى كنند و اهل ظاهر و عامه مردم از آن طورى بهره بر مى دارند مثل كريمه لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا (13) [ انبياء / 22] و مثل آيات اول سوره حديد و سوره مباركه توحيد و غير آن . و مثل احتجاج بر اثبات معاد و رجوع ارواح و انشاء نشئه اخرى و احتجاج بر اثبات ملائكه و انبياى عظام، كه در موارد مختلف اين كتاب شريف موجود است، . . . با آنكه حق تعالى نقل براهين انبياء و دانشمندان را فرموده بر اثبات معارف، مثل احتجاجات جناب خليل الرحمن سلام الله عليه و غير آن [40].



بنابراين وقتى خود خداى عز و جل در اثبات بسيارى از مسائل با بشر احتجاج مى كند و از كسانى كه براى اثبات توحيد و معاد احتجاج نموده اند با تجليل ياد مى كند چگونه مى توان پذيرفت كه ما را از انديشه ورزى در مسائل منع نمايد آن گونه كه محدثين از اهل سنت و اخبارى ها مدعى بودند و حجتى براى عقل در فهم قرآن و روايات و استنباط احكام براى آن قائل نبودند . از سوى ديگر اگر قرآن با انديشه ورزى مخالف بود، چرا در خود قرآن و احاديث شريف بر تدبر در قرآن و روايات و آسمان و زمين و دريا و حيوانات (14) حتى طعامى (15) كه مى خوريم تاكيد فراوان شده و ترك تدبر در قرآن توبيخ شده است چنان كه مى فرمايد: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها [محمد / 24] آيا در قرآن تدبر نمى كنند يا بر قلبهاى آنها قفل زده شده است؟

8 . نتيجه و ثمره بحث



از مباحث گذشته آشكار مى شود كه:



الف . قرآن كريم عاليترين معيار فضيلت انسان بر ساير مخلوقات جهان مادى را عقل مى داند .



ب . عقلى كه قرآن روى آن عنايت دارد بيشتر بر قوه اى اطلاق مى گردد كه انسان با آن حق و باطل در مسائل نظرى و خير و شر را در حكمت عملى مى شناسد .



ج . قرآن آدميان را ترغيب مى كند كه نيروى عقل خويش را به كار گيرد و در آسمان زمين و آنچه بين آن دو است و تاريخ گذشتگان و نفسهاى خويش تفكر و تدبر نمايند تا به عظمت صانع و خالقشان پى برده و در درگاه عبوديت او سر تسليم فرود آورند تا به كمالات خويش نايل آيند .



د . قرآن كتاب هدايت است و زمانى عقل مى تواند از هدايت قرآن بهره مند شود كه انسان درون خويش را پاك نمايد چرا كه حقيقت قرآن تنها توسط معصومين عليهم السلام درك مى گردد و ساير افراد به ميزانى كه درونشان را پاك نموده اند از نورانيت قرآن بهره مى برند .



ه . از آنجايى كه عقل انسان محدود و غالبا اسير هواى نفس مى گردد لذا حد معرفتى آن محدود است .



و . بر خلاف اهل ظاهر و عقل گرايان عقل و قرآن به منزله دو بال هستند كه لازمه تكامل انسان از عصر بعثت تا عصر ظهور و بعد از آن است . زيرا كه مخاطب قرآن و نيز ابزار فهم و درك قرآن هم عقل است .

پاورقي





1) لا بعث الله نبيا ولا رسولا حتى يستكمل العقل و يكون عقله افضل من جميع عقول امته خدا هيچ پيامبر و رسولى را مبعوث نكرده، مگر وقتى كه خرد اوكامل شد و از خرد همه قومش افزونتر گرديد .



2) واتقون يا اولوالالباب [بقره 197]: (و اى خردمندان از من پروا كنيد).



3) و ما يذكر الا اولوالالباب [بقره 269]: (و جز خردمندان پند نگيرند).



4) فبشر عبادالذين يسمعون القول ويتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولوالالباب [زمر 18]: (آن دسته از بندگانم را كه سخن را مى شنوند و از بهترينش پيروى مى كنند، بر هدايت الهى و خردمندند).



5) در سرگذشت اقوام براى كسى كه صاحب قلب (عقل) باشد پندى است .



6) ان الله على الناس حجتين حجة ظاهرة و حجة باطنة . . . فاما الباطنة فالعقول [19]: خدا دو حجت براى مردم قرار داده ظاهرى و باطنى . . . حجت باطنى عقلهاى مردم است .



7) اعملوا ان الله يحيى الارض بعد موتها قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون [حديد 17]: بدانيد كه خداوند زمين را بعد از موتش زنده مى كند و ما آيات را براى شما بيان مى كنيم به اميد آنكه تعقل كنيد .



8) انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون [يوسف/3]: ما قرآن را به صورت خوانش عربى نازل كرديم تاشما تعقل كنيد .



9) هوالذى يحيى و يميت و له اختلاف اليل والنهار افلا تعقلون [مؤمنون/80]: خداى شما آن كسى است كه خلق را زنده مى كند و مى ميراند و آمد و شد و شب و روز به امر اوست، پس چرا تعقل نمى كنيد؟ !



10) و يجعل الرجس على الذين لايعقلون [يونس/100]: خدا براى مردم بى خردى كه تعقل نمى كنند تا به آيات خدا ايمان آورند، پليدى مقرر كرده است .



11) آن قرآنى گرانمايه است در كتابى پوشيده كه جز پاكان بر آن دست نمى سايند .



12) خدا شهادت مى دهد كه به تحقيق خدايى جز او نيست .



13) اگر جز الله، الهه هايى در آسمان يا زمين وجود داشت جهان تباه مى شد .



14) افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت [غاشيه/17] آيا در خلقت شتر تفكر نمى كنيد .



15) فلينظر الانسان الى طعامه [عبس/24] انسان بايد در طعامش نگاه كند .



منابع



1 . سيد محمد حسين طباطبائى، الميزان، چاپ بيروت اعلمى، ج 13، ص 152 .



2 . محمدبن يعقوب كلينى اصول كافى، ترجمه سيدجواد مصطفوى، تهران، علميه اسلاميه، ص 14 .



3 . نهج البلاغه شرح محمد عبده، بيروت، دارالبلاغه، چاپ دوم، 1413 ق، ص 78 .



4 . محمدبن يعقوب كلينى، پيشين ص 10 .



5 . على اكبر دهخدا لغتنامه دهخدا، ماده عقل، ص 370 و ماده خرد، ص 412 .



6 . اسماعيل بن حماد جوهرى، الصحاح، تحقيق احمد عبدالغفور، شراميرى، ج 3، ص 1769



7 . شيخ عباس قمى مفاتيح الجنان، قم، انتشارات حر، چاپ اول 1376 ش، ص 82 .



8 . ابراهيم مصطفى و ديگران، المعجم الوسيط، طهران، المكتبة العلميه، بى تا، ص 616 و ر . ك: نعمة الله حسينى، فروق اللغات ماده عقل .



9 . راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفران عدنان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق، ص 354 .



10 . سيدمحمدحسين طباطبايى، پيشين، قم دارالعلم، ترجمه مصباح يزدى، ج 4، ص 39 .



11 . شيخ محمدبن محمدرضا قمى، كنزالدقائق، ج 2، تحقيق حسين درگاهى وزارت ارشاد، 1367ق، ص 58 .



12 . ر . ك: جوهرى ، پيشين، ج 3، ص 1769 .



13 . راغب اصفهانى، پيشين، ص 827 .



14 . جوهرى، پيشين، ج 2، ص 1769 .



15 . همان، ج 1، ص 216 .



16 . راغب اصفهانى، پيشين، ص 733 .



17 . كلينى، پيشين، ج 1، ص 18 .



18 . صدرالدين شيرازى، اسفار ج 8، ص 347 .



19 . كلينى، پيشين، ج 1، ص 19 .



20 . همان، ج 4، شرح سيدهاشم رسولى، ص 399 و امام خمينى (ره)، اربعين حديث، چاپ چهاردهم، 1376، مؤسسه تنظيم آثار امام، ص 500 .



21 . همان ص 497 .



22 . همان .



23 . همان، ص 497 .



24 . قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خمينى، استخراج و تنظيم معاونت پژوهشى مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1375، ص 113 .



25 . همان، ص 19



26 . همان، ص 18 .



27 . همان، ص 127 .



28 . صدرالمتالهين، تفسير قرآن كريم، تصحيح محمد خواجوى، قم انتشارات . . . ، ج 1، ص 235، نقل به ترجمه با تلخيص .



29 . قرآن كتاب هدايت، پيشين، ص 117 .



30 . علامه طباطبايى، پيشين، ج 1، ص 9 و 11، نقل به ترجمه با تلخيص .



31 . م . م . شريف تاريخ فلسفه در اسلام، ص 316 و 317 .



32 . علامه طباطبايى، پيشين، ج 1، ص 12 و 13، با ترجمه و تلخيص .



33 . قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خمينى، پيشين، ص 132 و 133 .



34 . محمد مجتهد شبسترى، مقاله بستر معنوى و عقلايى علم فقه، كيان ش 46، ص 8 و 9 .



35 . ر . ك: قرآن كتاب هدايت، پيشين، ص 254 .



36 . محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 10، ترجمه محمد على گرامى، قم مؤسسه دارالعلم 1344 .



37 . محمدحسين طباطبايى، فرازهايى از اسلام، جمع آورى سيدمهدى آيت اللهى، قم، جهان آرا، بى تا ص 217 و 219 .



38 . شيخ محمد رضا قمى، پيشين، ج 2، ص 194، و ر . ك: مجمع البيان، ج 1، ص 33 .



39 . منتظرى (آيت الله)، باب مفتوح اجتهاد پاسخى به پرسشهاى دكتر عبدالكريم سروش كيان، ش 47 خرداد و تير 78 .



40 . كلينى، پيشين، ج 1، ص 19 .



41 . قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خمينى، پيشين، ص 33 و 34 .




على اله بداشتى