بازگشت

پرسش اصلى در باب اعجاز


آيا اعجاز در سلسله علل و اسباب طوليه است يا عرضيه؟



پرسش اصلى اين است: كارى كه پيامبر(ص) به اذن خدا و به اعجاز انجام مى دهد, آيا در سلسله عرضيه علل و اسباب قرار مى گيرد يا در سلسله طوليه؟ آيا شفاى بيمار, همان طورى كه -به اذن خداوند- مستند به رژيم غذائى يا دارو و درمان است, مستند به دعاى پيامبر است؟ آيا دعا و دوا, در عرض يكديگرند يا در طول يكديگر؟ به زبان ساده تر, آيا دعا به موازات دوا اثر مى كند يا از بالاى سر و مسلط بر آن؟

اگر فرضا روزى دارويى كشف شود كه مرده را زنده كند, آيا زنده شدن مردگان به وسيله حضرت عيسى(ع) در عرض اين داروست يا در طول آن؟

ممكن است برخى از معجزات, فعل خداوند باشد, نه فعل پيامبر. چنانكه قرآن, كلام خداست, نه كلام پيامبر.



گاهى چنين است كه خداوند, معنى را به قلب پيامبر الهام مى كند و پيامبر دريافتهاى خود را به كلام و به زبان خود, بيان مى كند. در اين صورت, كلام, كلام پيامبر است ولى گاهى خداوند خود كلام را به قلب پيامبر الهام مى كند و پيامبر همان كلام القإ شده خداوند را به زبان مىآورد و به اطلاع مردم مى رساند. هرچند كلام اول هم مع الواسطه كلام خداست, ولى كلام دوم, كلام بلاواسطه خداست چنانكه قرآن مى فرمايد:

((نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين))(1).

((روح الامين, آن (قرآن) را بر قلب تو فرود آورد, تا از انذار كنندگان باشى)).

در مورد قرآن كه كلام بلاواسطه خداوند است, اين سوال مطرح است كه آيا خداوند كلام خود را بدون وساطت علل و اسباب, معجز ساخته, يا اين كه مانند ساير كارهايش از مجراى علل و اسباب مادى و غير مادى, چنين كرده است؟

برخى در مورد معجزه, قائل به ((صرفه)) شده اند.

مقصود از صرفه اين است كه خداوند مردم را از اين كه مثل قرآن بياورند, باز مى دارد و اين توان را از آنان سلب مى كند, براساس نظريه صرفه, آوردن مثل قرآن, كار غير ممكن نيست ولى خداوند مانع(صارف) آنهاست. در اين صورت, او سبب سوزى مى كند و از فراز همه علل و اسباب, مانع تإثير آنها مى شود. همين هم ممكن است بلاواسطه باشد و ممكن است از طريق علل و اسباب باشد.

احتمال ديگر اين است كه خداوند اعجاز بودن قرآن را هم مانند ساير كارهايش در قالب سلسله طوليه و عرضيه انجام داده و به آن خاصيتى بخشيده كه مثلش را نتوان آورد.



نظريه برخى از انديشمندان غربى

برخى از انديشمندان غربى -كه خداوند را همچون سازنده ساعت تلقى كرده اند كه ساعتى مى سازد و به كار مى اندازد و ارتباطش با آن قطع مى شود ولى ساعت, مدتها به كار خود ادامه مى دهد- معتقدند كه خداوند حضور خود را از طريق معجزات و كارهاى خارق عادت و رخنه پوشى نشان مى دهد. اينان به خداى رخنه پوش معتقدند و در حقيقت, كارهاى او را خارج از نظام طولى و عرضى تلقى مى كنند.

از ديدگاه اينان, خداوند عصاى موسى(ع) را بدون وساطت سلسله طوليه و عرضيه, اژدها مى كند.



نقد اين نظريه

چه لزومى دارد كه از يك طرف معتقد شويم كه خداوند در رإس نظام طولى و عرضى قرار دارد و سرسلسله همه اسباب طولى و عرضى است و از طرف ديگر معتقد شويم كه خودش بر خلاف اين نظام عمل مى كند و به اعجاز يا رخنه پوشى مى پردازد؟

مگر اين نظام -نعوذ بالله- نقصان يا خللى دارد كه او ناچار شود, برخلاف آن عمل كند و تصرفاتى رخنه پوشانه يا برخلاف نظام داشته باشد؟

چه مانعى دارد كه خداوند در چارچوب همين نظام و از مجراى علل و اسباب طولى و عرضى, چوب خشكى را به يك چشم به هم زدن, جانورى مخوف سازد؟

يكى -مانند انسانهاى عادى- مى تواند تخت ((بلقيس)) را چند روزه به بارگاه سليمان بياورد, و يكى مثل آن ديو جنى يك ساعته مىآورد و يكى مثل ((آصف بن برخيا)) -وصى حضرت سليمان- قبل از يك چشم به هم زدن مىآورد.

همين انسانهاى عادى, هم اكنون به بركت تكنولوژى و صنعت, فاصله هاى زمانى و مكانى را كم كرده اند ولى هيچ كدام, از نظام اسباب طولى و عرضى خارج نشده اند. بشر امروز از راه دانش و صنعت, توانسته است با تصرفاتى در علل و اسباب عرضى تغييراتى در جهان پديد آورد. او توانسته است گل خيار را يك روزه خيار و جوجه يك روزه را يك ماهه مرغ كند و از يك بوته گوجه فرنگى صدها گوجه فرنگى بچيند و ...

اژدها شدن عصا از مجارى عادى در نظام طبيعت, وقت زيادى مى خواهد. بايد عصا خاك شود و وارد اندام گياهى گردد و از آنجا وارد بدن حيوانى شود و مارى آن حيوان را شكار كند و در معده خود هضم كند و بخشى از آن, سلول نطفه اى شود و آن مار, تخم گذارى كند و از آن تخم, بچه مارى خارج شود و سالها بگذرد تا مارى ستبر و اژدهايى مخوف گردد. ممكن است انسانها با علم و تكنيك جديد, تا آنجايى كه مى توانند زمان را كوتاه كنند, ولى آيا ممكن است اين كار را به طور دفعى انجام دهند؟ معجزه موسى اين بود كه عصا را بى درنگ اژدها كرد.



همه اين كارها -چه عادى و چه غير عادى- به خدا منتهى مى شود. آيا خداوند مستقيما در عصا تصرف كرد و به امر (كن) و بلاواسطه اژدهايش كرد(فيكون) يا اين كه از طريق سلسله اسباب طوليه و عرضيه اين كار را انجام داد؟

هيچ كدام اينها نقض اصل عليت نيست. منتهى اگر خارج از مقتضاى نظام طولى و عرضى باشد, با قاعده ((إبى الله إن يجرى الامور الا بإسبابها))(2). سازگار نيست.

نظام اسباب طولى و عرضى, مقتضاى اراده حكيمانه خداوند است و حتى اگر نظامى از اين بهتر و برتر ممكن بود, خلق مى كرد چرا كه اگر خلق نمى كرد, يا جاهل بود يا عاجز يا بخيل. به قول غزالى و محى الدين و صدرالمتإلهين, او نه جاهل است, نه عاجز و نه بخيل. اين نظام همان است كه حكمايش ((نظام احسن)) ناميده و در باره اش گفته اند: ((ليس فى الامكان ابدع مما كان)) بديع تر و زيباتر و كامل تر از آنچه هست, ممكن نيست. و گرنه خالق دانا و توانا و جواد, همان را مىآفريد(3).

آيا اين نظام, تحمل معجزات را ندارد, تا خداوند ناگزير باشد از وراى سلسله طولى و عرضى, دخالت كند و چوب خشكى را به يك لحظه اژدها سازد و قطعه خاكى را كه عيسى(ع) شكل مرغ به آن بخشيده, به پرواز درآورد و جسد بى جانى را حيات بخشد يا همه اينها از مجارى همين اسباب و علل طولى و عرضى امكان پذير است؟



گفتارى از امام صادق(ع)

اين امام بزرگوار كه مذهب را آنچنان كه هست به شايستگى و بدون پيرايه معرفى كرده, در ذيل همان كلامى كه دلالت دارد, بر اين كه خداوند امتناع دارد كه كارها را از غير مجراى علل و اسباب طولى و عرضى انجام دهد, مى فرمايد:

((فجعل لكل شىء سببا و جعل لكل سبب شرحا و جعل لكل شرح مفتاحا و جعل لكل مفتاح علما و جعل لكل علم بابا ناطقا, من عرفه عرف الله و من إنكره إنكر الله. ذلك رسول الله و نحن))(4).

((خداوند براى هر چيزى سببى و براى هر سببى شرحى و براى هر شرحى كليدى و براى هر كليدى علمى و براى هر علمى بابى گويا قرار داد. هر كه آن باب ناطق را بشناسد, خدا را شناخته و هركس انكار كند, خدا را انكار كرده است. آن باب, پيامبر خدا و ماييم)).

ملاحظه مى كنيم كه امام, هيچ پديده و هيچ مخلوقى را بدون سبب, نمى داند. هر سببى, شرح مى خواهد و هر شرحى كليد مى خواهد و هر كليدى, دانش مى خواهد و هر دانشى, بابى ناطق مى خواهد. اين باب ناطق, پيامبر و ائمه معصومند.

در بيان معصوم, هم بر اصل عليت اعتماد شده و هم بر نظام طولى.

اين قاعده كلى همه چيز را فرا مى گيرد. نه تنها امور عادى مشمول اين قاعده اند كه معجزات نيز از قلمرو اين قاعده خارج نيستند.

در قرآن كريم آمده است كه:

((و اذا إردنا إن نهلك قريه إمرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا))(5).

مضمون آيه شريفه اين است كه هلاك و نابودى هيچ قريه اى بدون فسق و فجور مترفين و بلهوسى و شهوترانى آنهايى كه غوطه ور در ناز و نعمت مى باشند, ممكن نيست. نه قومى بى سبب, عزيز و سربلند و نه ملتى بى سبب, ذليل و بدبخت و نگون بخت مى شود. نه عزت و سربلندى و اقتدار, خارج از مجارى علل و اسباب است و نه ذلت و سقوط و فنا و اضمحلال, راهى غير از مجارى علل و اسباب دارد.

سنت غير قابل تغيير الهى به كار گرفتن نظام طولى و عرضى است. سنت الهى قابل تبديل و تحويل نيست. قرآن كريم مى فرمايد:

((...لن تجد لسنه الله تبديلا))(6).((هرگز براى سنت خداوند تبديلى نمى يابى)).

و نيز مى فرمايد:

((...لن تجد لسنه الله تحويلا))(7).((هرگز براى سنت خداوند, دگرگونى و تحويلى نمى يابى)).

اجراى امور از طريق علل و اسباب, سنت الهى است و به همين دليل, غير قابل تغيير است. ولى اگر سنت الهى نباشد, در قابليت تغيير آن, جاى چون و چرا نيست. مع ذلك, اگر سنت الهى نباشد, خارج از قانون عليت نيست ولى عقل و نقل حكم مى كنند كه هر كارى -چه اعجاز و چه غير اعجاز- انجام گيرد, هم مشمول قانون عليت است و هم در چارچوب نظام طولى و عرضى.

جاذبه, جسم را به سوى خود مى كشاند و لذا ما نمى توانيم در فضا معلق بمانيم ولى هواپيما با استفاده از همين سيستم عرضى در فضا پرواز مى كند و هلى كوپتر, معلق مى ماند.

اگر انسانى به نيروى الهى در فضا معلق بماند يا پرواز كند, چگونه است؟ آيا او نيز در چارچوب همين علل و اسباب طولى و عرضى عمل كرده منتها از علل و اسباب ناشناخته اى استفاده كرده, يا هيچ كارى به آنها ندارد, بلكه خود از وراى آنها عمل مى كند؟

مرتاضى كه قطارى غول پيكر را با نگاه چشم از حركت باز مى دارد, چگونه عمل مى كند؟ آيا از مجارى علل و اسباب, وارد مى شود يا از وراى آنها عمل مى كند؟

در صورت اول, او به قدرت نفس و به بركت رياضتهاى دشوار, از علل و اسباب ناشناخته اى استفاده مى كند كه ديگران و حتى دانشمندان امروز از شناخت آنها عجز دارند و در صورت دوم از بالاى سر و از فراز آنها تإثير كرده و همه اسبابى را كه در قطار براى حركت آن فراهم است, خنثى مى سازد.

ديديم كه فعل و انفعال علل و اسباب عرضى و خنثى شدن يا تقويت و ابقاى آنها به وسيله يكديگر, ممكن و مسلم است. نفس شخص مرتاض هم در رديف همين علل و اسباب عرضى قرار مى گيرد و با استفاده از آنها كارى عجيب و شگفت انگيز انجام مى دهد.

نفوس نبوى و ولوى چگونه اند؟ آيا با به كارگيرى برخى از علل و اسباب عرضى ناشناخته, مانع تإثير برخى ديگر مى شوند يا بدون واسطه تإثير مى كنند. نفس ولوى امام صادق(ع) بيانگر اين نكته بود كه بايد از مجارى علل و اسباب باشد.



مرورى بر آيات قرآنى و استفاده چند نكته

1. از ديدگاه قرآن, پديده مادى علت مادى دارد. هرچند تإثير آن علت مادى به اذن خداوند است.

2. دانشمندان جديد, پديده هاى خارق عادت را به امواج مجهول مغناطيسى مستند كرده اند. به نظر آنها رياضتهاى سخت و دشوار, انسان را بر آنها مسلط مى سازد و مى تواند توسط آنها به كارهايى عجيب دست بزند ولى قرآن كريم, بدون اين كه همچون علماى جديد, به معرفى آن علت طبيعى پرداخته باشد, مى گويد:

((...و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ إمره قد جعل الله لكل شىء قدرا))(8).

((هركس تقوا پيشه كند, خداوند برايش راهى قرار مى دهد و او را از جايى كه گمان ندارد, روزى مى دهد و هركس بر خدا توكل كند, خداوند او را بس است. خداوند به فرمان خودش مى رسد. خداوند براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است)).

آرى هرچند اسباب ظاهرى, اقتضاى فقر و تهيدستى و گرفتارى داشته باشند, ولى تقوا و توكل, راه را بر اسباب ديگر مى گشايند و شخص را از گرفتارى و تنگدستى نجات مى دهند.

3. از جمله ((قد جعل الله لكل شىء قدرا)) استفاده مى شود كه بازهم در صورت تقوا و توكل, اسباب طبيعى عمل مى كنند. منتهى اسباب فقر و تهيدستى حد و اندازه اى دارند كه نمى توانند از حد خود تجاوز كنند و مانع تإثير تقوا و توكل شوند.

4. در عين حال, قرآن كريم مى گويد:((...كل من عند الله...))(9).((همه چيز از جانب خداست)). چه آن عللى كه فقر مى زايند و چه آن عللى كه تمكن و كفاف و ثروت مىآورند, همه و همه از جانب خدايند.

5. از ديدگاه قرآن مسلم است كه نفوس انبيا تإثير دارند و معجزات به نيروى نفوس آنهاست. منتهى آنچه انجام مى دهند, به اذن خداوند است. در اين باره مى گويد:

((...ما كان لرسول إن يإتى بآيه الا باذن الله...))(10).

((هيچ پيامبرى حق ندارد بدون اذن خداوند معجزه اى بياورد)).

از اين آيه استفاده مى شود كه آوردن معجزه به تإثير نفوس نبوى و به اذن خداوند است.

6. در عين حال تإثير نفس نبوى, به عنوان علت تامه نيست, بلكه به عنوان مقتضى است و به همين جهت است كه تإثير آن, توقف بر فرمان خداوند دارد از اين رو به دنبال جمله فوق مى فرمايد:

((...فاذا جإ إمر الله قضى بالحق و خسر هنالك المبطلون))(11).

((همين كه فرمان خدا فرا آمد, حكم به حق مى شود و اهل باطل, زيان كار مى شوند)).

7. پس همه چيز -حتى اراده و مشيت ما- به اراده و مشيت خداوند است. خداوند فعل ارادى و اختيارى ما را اراده كرده و در عين حال, ما داراى اراده و اختياريم, تمام امور -چه عادى و چه غير عادى چه معجزه كه خير است و چه سحر و كهانت كه شر است- همه و همه در چارچوب علل و اسباب طولى و عرضى است و هيچ چيز, از نظام كلى و قانون عمومى عليت و معلوليت بيرون نيست. در عين حال, سبب معجزه و كرامت, غير مغلوب و ساير اسباب غلبه پذيرند.

پاورقي



1. الشعرإ: 194 و 195.

2. مضمون فوق در روايات به اين صورت آمده است:

((إبى الله إن يجرى الاشيإ الا بإسبابها)) خداوند امتناع دارد كه چيزها را جز به وسيله اسباب آنها به اجرا درآورد.(بحارالانوار, ج2, ص 90, باب 14, حديث 14 و 15 و همان, ص 168, باب 22, حديث 1).

3. الاسفار الاربعه, ج7, ص 91(فى العنايه الالهيه, الفصل 7).

4. بحارالانوار, ج2, ص 90 و ج2, ص 168.

5. الاسرإ, 16.

6. الاحزاب, 63 و فاطر, 43.

7. فاطر, 43.

8. الطلاق, 3.

9. النسإ, 78.

10. المومن(غافر) 78.

11. المومن(غافر) 78.