بازگشت

معجزه اعجاز ( قسمت اول )


تعريف اعجاز



اعجاز در لغت، يعني عاجز كردن و ناتوان ساختن و در اصطلاح، يعني انجام دادن كار يا ارائه كردن كلامي كه كسي نتواند نظير آن كار را انجام دهد يا همانند آن كلام را بيان كند. پس، به آيات و عجايبي كه پيغمبران براي اثبات نبوت خويش مي آورند، معجزه مي گويند. مانند: اژدها شدن عصاي حضرت موسي «عليه السلام» - زنده شدن اموات از دم عيسي «عليه السلام» و نازل شدن قرآن بر قلب مبارك حضرت محمد صلي الله عليه و آله.



منتهي تفاوت اساسي معجزه ي پيامبر اسلام « صلي الله عليه و آله» با ديگر انبياء عظام، جاودانه ماندن و قابل طرح بودن آن در همه ي مكانها و زمانهاست، كه ان شاء الله در قسمتهاي بعد، اين مطلب توضيح داده مي شود.



شرايط معجزه



هر معجزه بايد داراي شرائط و امتيازات زير باشد:



1. معجزه بايد از نظر عقل و علم، امر معقول و ممكني باشد.



2. بايد يك عمل خارق العاده باشد كه هيچ انساني، حتي نوابغ جهان، و همچنين مُرتاضان قادر به انجام آن، با اتكاي نيروي بشري نباشند.



3. آورنده معجزه بايد با كمال اطمينان خاطر از تمام انسانها و متفكران و نوابغ جهان دعوت براي « مقابله به مثل» بكند و همه را از انجام آن عاجز بداند.



4. معجزه بايد از نظر زمان، مكان، كيفيت، نوع و ساير شرايط محدود به هيچ حدّي نباشد؛ يعني در هرگونه شرائط و در هر وضع و كيفيت امكان پذيرباشد؛ زيرا از نيروي لايزال و نامحدود خداوند سرچشمه مي گيرد، و از همين جا يكي از فرقهاي اساسي ميان (معجزات) و ( ساير خارق عادات) كه از مرتاضان و امثال آنها سر مي زند، روشن مي شود؛ زيرا هر مرتاضي عمل خارق العاده ي خود را در شرايط خاصي و به كيفيت معيني انجام مي دهد، چون از نيروي محدودِ بشري سرچشمه مي گيرد.



5. آورنده معجزه هرگز در برابر رقيب شكست نمي خورد.



6. معجزه يك معلول بدون علت نيست، زيرا معلول بدون علّت، عقلاً محال است؛ بلكه معجزه به نوبه ي خود معلول علّتي است، منتها يك علت غير عادي و مافوق طبيعي كه تسلّط بر آن از قدرت انسانِ عادي بيرون است.



7. معجزه حتماً داراي هدف خاص تربيتي است و به عنوان سند زنده اي براي اثبات ارتباطِ آورنده ي معجزه، با جهان ماوراي طبيعت و مبداء هستي مي باشد.



وجوهِ مختلفِ معجزه بودن قرآن



علماي سده هاي پيشين، غالباً به اعجاز قرآن از جنبه ي فصاحت و بلاغت و اسلوب عالي آن مي نگريستند و نيز برخي از آنان معتقد بودند كه : عجزِ عرب از آوردن سخناني نظير قرآن، بدان جهت است كه خدا اراده و تصميم بر معارضه را از آنان گرفته است.



در اينجا براي مشخص كردنِ اينكه چه چيزي از قرآن معجزه مي باشد، نظر علامه ي طباطبايي «رحمة الله عليه» را بيان مي نمائيم. ايشان مي فرمايند:



« قرآن كريم تنها از راه فصاحت و بلاغت، افراد را دعوت به مبارزه نمي كند، بلكه از جهت معني نيز پيشنهاد معارضه مي نمايد.» 1



آنگاه استاد علامه با استفاده از آيه ي شريفه ي [ افلا يتدبرون القران و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً] 2



( آيا در قرآن تدّبر و تأمل نمي كنند؟ در حاليكه اگر از جانب غير خدا بود، در آن [از جهت لفظ و معنا] اختلاف فراوان مي يافتند.)



به يك نكته ي ظريف كه هم بر اعجاز قرآن دلالت دارد و هم بر عدم تناقض و تضادّ و تحريفِ آياتِ آن در طول تاريخ، اشاره كرده و فرموده اند:



« قرآن كريم از راه ديگر نيز تحدّي3 مي كند، و آن اين است كه اين كتاب ، تدريجاً با شرايطي كاملاً مختلف و گوناگون از گرفتاري و آسودگي و جنگ و صلح و قدرت و ضعف و ... در مدت 23 سال نازل شده است،



اگر از جانب خدا نبود، و ساخته و پرداخته ي بشربود، تناقض و تضادّ بسياري در آن پديد مي آمد و ناگزير، آخر آن از اولش بهتر و مترقّي تر بود؛ چنانكه لازمه ي تكامل تدريجي بشر همين است؛ و حال آنكه آيات مكّي آن با آيات مدني، يكنواخت مي باشد؛ و آخرش از اولش متفاوت نيست. » 4



آيات تحدي به اشكال متفاوت آمده كه در آنها تحّدي به همه ي قرآن ، به 10 سوره و ... صورت پذيرفته مانند: « كافران مي گويند محمد قرآن را از پيش خود آورده است، بگو اگر راست مي گوئيد، شما هم هر كس جز خدا را كه مي توانيد، به ياري طلبيد و ده سوره مانند قرآن بياوريد.» 5



كه علامه طباطبايي مي فرمانيد: « آنچه در تحّدي ها از دشمن خواسته شده اين است كه كلامي همانند قرآن، با تمامي ويژگيهاي موجود در آن، بياورد؛ يعني كلامي كه صفات برجسته ي معنوي قرآن را به انضمام فصاحت و بلاغت لفظي آن دارا باشد." 6 و در ادامه مي فرمايند: « كسانيكه آشنايي به زبان عربي دارند هرگز نمي توانند ترديد كنند كه لهجه ي قرآن، لهجه ي شيوا و شيريني است كه درك انسان را از زيبايي خود مبهوت و زبان را از وصف آن الكن و زبون مي سازد. نه شعر است و نه نثر، بلكه اسلوبي است وَراي هر دو كه جذبه و كششي مافوق شعر و رواني مافوق نثر را دارد ... سازمان وسيع معارف اعتقادي و اخلاقي و قوانين فردي و اجتماعي اسلام كه اصول وكليات آن در قرآن است، تنظيم غير قابل خدشه، و تضاد و تناقض ناپذير آن، از عهده ي بشر بيرون است، خاصّه به دست كسي كه در شرايطي همانند شرايط زندگي پيغمبر اكرم «صلي الله عليه و آله» قرار گرفته باشد. » 7











وجه تمايز قرآن نسبت به ساير معجزات



به طور كلي اين كتاب 3 امتياز بر تمام معجزات پيامبران پيشين و حتي ساير معجزات خود پيامبر اسلام دارد:



1. قرآن مرز (زمان) و (مكان) را در هم شكسته.



كارهاي اعجاز آميزي كه از پيامبران پيشين نقل شده عموماً در دايره ي معيني از زمان و مكان قرار دارد، مثلاً اگر حضرت عيسي عليه السلام در گاهواره سخن مي گويد يا اينكه موسي عليه السلام از دريا مي گذرد اين امور خارق العاده در مدار معيني از زمان و در برابر عده ي خاصي صورت گرفته، بنابراين براي كساني كه شاهد و ناظر اين جريانات نبوده اند، جنبه ( حسي ) نداشته است.



اما قرآن اين دو اشكال [ دايره ي محدود زماني و مكاني] را نداشته، ما از قرآن همانطور استفاده مي كنيم كه ياران پيغمبر استفاده مي كردند؛ بلكه گذشت زمان و پيشرفت علم و دانش به ما امكاناتي داده كه بتوانيم استفاده ي بيشتري از آن نسبت به مردم اعصار گذشته بنمائيم.



همچنين فاصله هاي مكاني نمي توانند تأثيري در وضع اعجاز قرآن داشته باشند، كسانيكه در حجاز زندگي مي كردند به قرآن نزديكتر از كساني كه در ايران و روم زندگي مي كردند، نبودند.



2. يك معجزه روحاني



امور خارق العاده اي كه از پيامبران گذشته ديده شده، معمولاً جنبه ي جسماني داشته است. زنده كردن مرده -شفاي بيماران غير قابل علاج و ... و همه جنبه جسمي دارند. و در حقيقت چشم و گوش انسان را تسخير مي كنند. ولي الفاظ قرآن كه از همين حروف و كلمات معمول تركيب يافته آنچنان معاني بزرگ در بر دارد كه در اعماق دل و جان انسان نفوذ مي كند. اين معجزه اي است كه تنها با مغزها و انديشه ها و ارواح انسانها سر و كار دارد.



3. يك معجزه ي گويا



پيامبران پيشين هميشه همراه معجزات خود بودند و براي اثبات اعجاز آنها مخالفان را دعوت به مقابله به مثل مي كردند؛ در حقيقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار ايشان آن را تكميل مي كرد؛ ولي قرآن يك معجزه گوياست. خودش به سوي خود دعوت مي كند. لذا پس از وفات پيامبر « صلي الله عليه و آله» همچون زمان حيات او به دعوت خود ادامه مي دهد.



چرا و چگونه قرآن ساخته ي فكر بشر نيست؟



اين مسائل براي هيچ كس جاي ترديد نيست كه:



الف) پيامبر اسلام از يك محيط عقب افتاده در تمام جهات كه آن را يك محيط لااقل نيمه وحشي بايد محسوب نمود، قيام كرد.



ب) سرزمين حجاز حق داشت يك محيط عقب مانده و فراموش شده باشد زيرا چيزي كه مايه ي پيشرفت و ترقي بود در آن يافت نمي شد، قسمت اعظم آن را ريگستان خشك و سوزاني تشكيل مي داد كه نه آب داشت و نه قابل كشت بود. اين محيط به قدري متروك بود كه حتي جهانگشايان بزرگ دنيا مانند، رامسيس دوم و اسكندر مقدوني از تصوير آن چشم پوشيدند چون به مشكلاتش نمي ارزيد. 8



اسلام از چنين محيطي طلوع كرد و همين محيط مهد پرورش قرآن بود.



ج) پيغمبر اسلام درس نخوانده بود، يعني اصولاً در آن محيط، درسي وجود نداشت كه بخواند . اگر كسي تنها خواندن و نوشتن مي دانست دانشمند آن محيط محسوب مي شد! و به فرض اينكه پيامبر اسلام خواندن و نوشتن را فرا مي گرفت؛ كتابي در آن محيط پيدا نمي شد تا مطالعه كند، جز اساطير و افسانه ها.



سفرهاي محدود پيامبر به خارج از حجاز هم، به قدري كوتاه و پرزحمت بود كه جائي براي اين احتمال باقي نمي گذارد كه ايشان در (خارج) تحصيل كرده باشند.



به علاوه چگونه ممكن است كسي در چنان محيطي كه شخص با سواد در آن خيلي كمياب است درسي خوانده باشد و انگشت نما نشود؟! و چگونه تصور مي شود چنين كسي با كمال صراحت در برابر تمام مردم بگويد: من درس نخوانده ام و (اُمي ) هستم و كسي به او اعتراض نكند؟!



قرآن روي كلمه (امي) يعني (درس نخوانده) در مورد پيامبر به طور مكرر تكيه كرده است. 9



چنين پيامبري از چنان محيطي برخاست و كتابي آورد كه وضع آن محيطِ تاريك، آشفته و پرهرج و مرج را بكلّي دگرگون كرد.



كتابي كه در بسياري از موارد مبارزان را به مقابله به مثل دعوت كرده 10 و همه در اين مبارزه شكست خورده اند.



از كجا كه نياوردند؟



در اينجا ممكن است كسي بگويد: ما از كجا بدانيم كساني به معارضه با قرآن برنخاستند و مانند آن را نياوردند؟ شايد برخاسته اند و آياتي آورده اند، ولي در لا به لاي تاريخ گذشتگان مانند بسياري از حوادث ديگر، مدفون شده و يا مسلمانان متعصب در محو آن كوشيده اند؟



پاسخ



1. هم در زمان پيغمبر اسلام «صلي الله عليه و آله» و هم بعد از رحلت آن حضرت، در داخل كشوهاي اسلامي ، حتي در خود مكه و مدينه، مسيحيان و يهوديان سرسخت و متعصبي مي زيستند كه براي تضعيف مسلمانان از هر فرصتي استفاده مي كردند.



2. اگر كساني به معارضه با قرآن برخاسته بودند و كتابي همانند قرآن آورده بودند آنها به هر قيمتي بود آن را حفظ مي كردند و به خارج نيز مي فرستادند وغير مسلمانان در تواريخ خود نام و مشخصات آورنده آن را ضبط مي نمودند.



3. مسلماً احتمال چنين چيزي در زمانهاي بعد از پيامبركه اسلام توسعه يافته و رفت و آمد بيگانگان در ممالك اسلامي زيادتر شده بود بسيار بعيد تر به نظر مي رسد.



مبارزه كنندگان ناشي



اينكه گفته شد كسي نتوانسته با قرآن به ( معارضه) برخيزد، به اين معني نيست كه تاكنون كسي به ميدان قرآن نرفته، بلكه منظور اين است كساني هم كه در اين ميدان قدم گذارده اند با شكست روبرو شده اند.



در اين قسمت بيوگرافي چند تن از اين افراد و شمه ايي از سخنان آنها را كه در مقام معارضه با قرآن گفته اند، مي آوريم تا با مطالعه ي آنها و مقايسه با قرآن، پي به عظمت اين كتاب آسماني ببريم:



نمونه اول



« مسيلمه» و سخنان او



از طلوع اسلام مدت زيادي نگذشته بود كه شخصي به نام « مسيلمه بن حبيب» برخاست و دعوي نبوت كرد كه بعداً به « مسيلمه كذاب» مشهور شد.



او مردي حادثه جو و مادي بود و تصور مي كرد، موفقيتهاي خيره كننده پيامبر اسلام « صلي الله عليه و آله » تنها بواسطه ي ادعاي نبوت بوده است و اگراو هم ادعائي كند مي تواند كسب شهرت كند؛ لذا مردم را دور خود جمع كرد و گفت: فرشته ايي به نام (رحمان) بر من نازل شده و قرآني بنام من آورده است و كلمات بي معني اي را براي مردم مي خواند.



او همچنين از پيامبر اسلام « صلي الله عليه و آله » درخواست نمود كه او را در پيامبري شريك سازد.



نمونه دوم



مسيلمه با (سجاح) ازدواج مي كند!



مقارن ظهور مسيلمه، زني از طايفه تغلب بنام « سجاح» نيز دعوت نبوت كرد. « رافعي» دانشمندِ اسلامي در كتاب (اعجاز قرآن) مي نويسد، او در آغاز مسيحي بود، در زمان خلافت ابوبكر آيين مسيحيت را ترك گفت و ادعاي نبوت كرد و بعضي از مسيحيان آن نواحي به او گرويدند.



او با بعضي از قبائل اطراف خود جنگ كرد و با بعضي طرح مسالمت آميز ريخت و همچنين تصميم گرفت با مسيلمه بجنگند.



مسيلمه از اين جريان بيمناك شد و پيشنهاد كرد با او ملاقات كند، در اين ملاقات هم پيشنهاد صلح و هم ازدواج با او را نمود تا به كمك همديگر، با مسلمين بجنگند.



چون ادامه اين وضع ممكن بود فتنه بزرگي بر پا كند، سرانجام ارتش اسلام، دستگاه هر دو را در هم پيچيد.



نمونه سوم



قرآن انگليسها و آمريكائيها!



در سال 1913 ميلادي رساله اي در مصر انتشار يافت كه نويسنده آن معلوم نبود، ولي از محتويات و روي جلد آن استفاده مي شد كه اين رساله از طرف (انگليس و آمريكا) انتشار يافته است.



در اين رساله دانشمندان آنها به اصطلاح خواسته بودند با دو سوره ي (حمد) و ( كوثر) معارضه كنند.



1. الحمد اللرحمن، رب الاكون، الملك الديان، لك العبادة و بك المستعان، اهدنا صراط الايمان...!



2. انا اعطيناك الجواهر، فصل لربك و جاهر، و لا تعتمد قول ساحر!... نقائص معنوي و ناموزون بودن تعبيرات و الفاظ اين دو عبارت بر تمام كساني كه با زبان عربي آشنايي دارند روشن است و ما به چند نمونه آن اشاره مي كنيم و كساني كه مشتاقِ توضيح بيشتري هستند به مقدمه تفسير «البيان» صفحه ي 74-70 مراجعه كنند.



الف) تبديل كلمه ي (الله) به (الرحمن) در جمله (الحمد الرحمن) تناسب جمله را بكلي بر هم زده است، زيرا (ال) در (الحمد) به معني جنس و براي عموميت است و اين، تناسب با كلمه ي (الله) دارد كه ناظر به تمام صفات خداوند مي باشد. زيرا (الله) به معني ذات مقدسي است كه داراي تمام صفات كماليه است، ولي (رحمن) فقط اشاره دارد به يكي از صفات او كه صفت رحمت است و اين با عموميت (حمد) سازگار نيست.



ب) (اكوان) به معني (حوادث) است و آن تناسب با (خلقت) دارد [ يعني گفته شود: خالق الاكوان] نه با كلمه (رب) كه به معني ( مالك) است. به علاوه از كلمه ي (اكوان) بيشترغير صاحبان عقل به نظر مي آيد، در حاليكه از كلمه (عالمين) در درجه اول صاحبان عقل مفهوم مي گردد.



ج) ( لك العبادة و بك المستعان) هيچگونه دلالتي بر عبوديت گوينده و استعانت او از درگاه خداوند ندارد، و آن مفهوم پر ا رزشي كه از (اياك نعبد و اياك نستعين) استفاده مي شود، در اين تعبير ابداً وجود ندارد.



*****



نكته قابل توجه اين است كه تهيه كنندگان چنين عباراتي، جز به قافيه و سجع پردازي، توجهي نداشته اند و تصور مي كردند كه اگر عبارتي بر وزن آيات قرآن درست كنند، مانند قرآن را آورده اند، خواه اين عبارات از نظر معني و الفاظ صحيح باشد يا نه؟



اين كار درست مانند اين است كه يك آدم بي اطلاعِ از فن شعر بخواهد با شاعري همچون سعدي رقابت كند و براي اين منظور بعضي از كلمات سعيدي را از ميان اشعار نابش بر دارد و بجاي آن كلماتي هموزن آنها بگذارد. مثلاً بگويد:



بني آدم افراد يك ملّتند كه در آفرينش زيك علّتند



چو چشمت بدرد آورد روزگار برو دكترِ حاذقي را بيار!



آيا براستي اين كار را رقابت با سعدي مي توان گفت؟!!



نمونه چهارم



در اينجا نمونه ايي را بيان مي كنيم كه علاوه بر آوردن آيات، پيروان خود را دعوت به معارضه هم كرده اند! اين بار قرآنِ نازل شده بر يك پيرو مذهب « باب» ! را مرور مي كنيم



در سوره ي 52 از كتاب (احسن القصص)، تأليف سيد باب مي گويد:



و ان كنتم في ريب مما قد انزل الله علي عبدنا هذا فأتوا (به حرف)! من مثله يعني: اگر در درستي آنچه خدا بر بنده ما نازل كرده شك داريد، چند حرف ! مانند آن بياوريد!



همانطور كه ملاحظه مي كنيد اين آقا آيه ي 23 سوره ي بقره از قرآن را تحريف كرده و به اين صورت در آورده است.



ضمناً براي اينكه شاهكاري نشان داده باشد تحدي به آوردن ده سوره و يا يك سوره نكرده بلكه دعوت به آوردن « چند حرف»! نموده است، در حاليكه كودكان كلاس اول ابتدايي كه الفبا را مي دانند، مي توانند چند حرف مانند آن بياورند!!



فضيلت خط شكسته!



در كتاب « بيان عربي» صفحه ي 26 مي گويد:



و لتستقرن الصبايا علي سرير او عرش او كرسي فان ذلك لم يحسب من عمرهم و لتأذن لهم بما يفرحون و لتعلـّمن « خط الشكسته»! فان ذلك ما يحبه الله! يعني : دختران خود را حتماً بايد روي تخت و كرسي جاي دهيد، زيرا روي تخت و كرسي نشستن از عمر آنها حساب نمي شود! و به آنها اجازه بدهيد هر نوع مي خواهند تفريح كنند! و خط شكسته را حتماً ياد بگيرند زيرا خدا خط شكسته را دوست دارد!



البته توجه داريد (شكسته) كه از الفاظ فارسي خالص است در متن اين عبارت عربي خود را جا زده است. اما به چه مجوز قانوني؟



از اين گذشته (صبايا) جمع (صبيه) و مؤنث است، با اين حال معلوم نيست چرا ضمير (لهم) و (عمرهم) و (يفرحون) همه، مذكر آورده شده است؟



وانگهي كلمه (الشكسته) با تمام اشكالاتي كه دارد، به عنوان صفت براي (خط) آورده شده و بنابراين بايد (خط) هم (ال) داشته باشد و گفته شود (الخط الشكسته) نه (خط الشكسته)



اما نكته اصلي كجاست؟ چرا بابْ اين همه اهميت به خط شكسته با همان تعبير فارسي دارد؟



براي اينكه تنها هنر او خط شكسته بود نمونه هاي موجود گواهي مي دهد كه خط شكسته خوبي داشته است.



عذر بدتر از گناه



از همه جالبتر عذري است كه براي اين عباراتِ غلط آورده اند، آنها مي گويند: ما اين الفاظ را از قيد و بندِ قواعد خشك رها ساخته ايم!، يعني آنها را از چنگال قواعد بي رحم دستور زبان و ادبيات آزاد نموده اند. حتي بعضي از پيروان او غلط نويسي را جزو كرامات او دانسته اند.



اگر غلط نويسي افتخار يا كرامت باشد بايد سر كم يسوادها از بابت غلط نويسي به آسمان سائيده شود!



اعجاز قرآن از نظر موزون بودن كلمات و رسا بودن عبارات



زيبايي ظاهر و عمق معني



يك مطالعه كوتاه در آثار ادبا و نويسندگان نشان مي دهد كه آنها به دو دسته متمايز تقسيم مي شوند: جمعي بيشتر به زيبايي الفاظ اهميت مي دهند و زياد دربند عمقِ معني نيستند، اما عده ي ديگر، به الفاظ اهميت نمي دهند و تمام قدرت و نبوغ خود را متوجه معاني مي سازند. البته در اين ميان نويسندگاني نيز هستند كه به هر دو قسمت اهميت مي دهند، اما بسيار محدود و انگشت شمارند، زيرا يك نبوغ فوق العاده مي خواهد كه كسي بتواند اين دو را [ زيبايي لفظ و زيبايي معني] با هم در يكجا جمع كند.



قرآن اين امتياز بزرگ را در حد اعجاز دارد. الفاظ آن در نهايتِ شيريني و زيبايي و كلمات آهنگ دار و موزون، و با اينهمه كاملاً با معاني منطبق است.



منظره اي از زيبايي لفظ و معنا



در قرآن سوره ي رعد آيه ي 17 براي مجسم ساختن صحنه ي مبارزه حق و باطل و سرانجام اين مبارزه ي دائمي، مثال جالبي زده شده است:



انزل من السماء ماء فسالت اودية بقدرها فاحتمل السيل زبداً رابياً و مما يوقدن عليه في النار ابتغاء حلية او متاع زبد مثله كذلك يضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينعف الناس فيمكث في الارض « خداوند آبي از آسمان نازل نمود و از هر سرزميني رودهايي به اندازه ي گنجايش آن به راه افتاد. سيلاب كفهائي بر روي خود حمل كرد [ نه تنها بر روي سيلاب كف ظاهر مي گردد، بلكه ] در روي فلزاتي كه براي زينت يا وسايل زندگي زير فشار آتش، ذوب مي شوند، اينگونه كفها آشكار مي گردد اينچنين خداوند، حق و باطل را مجسم مي سازد، اما كف بزودي از بين مي رود، ولي آنچه به مردم سود مي رساند در زمين باقي مي ماند.»



در همين يك مثالِ كوتاه كه با الفاظ موزوني ادا شده نكات جالبي نهفته كه ذيلاً به قسمتي از آن اشاره مي گردد:



1. طرفدارانِ باطل هميشه مانند كفهاي روي آب پر هياهو هستند، ظاهري فريبنده و دروني تهي و خالي دارند و ضمناً هميشه خود پرستند و بلندي طلبند (زبداً رابياً ) بعكسِ طرفدارانِ حق.



2. باطل، بي دوام، بي فايده و بي خاصيت است؛ ولي حق، منبع انواع بركات است. همانطور كه كفهاي روي آب، نه رفع تشنگي مي كنند و نه گل و گياهي مي رويانند، ولي آب همه جا رمز حيات است



3. باطل ممكن است به شكلهاي گوناگون ودر هر لباس و هر صحنه اي خودنمايي كند. همانطور كه كفها بر روي آب و فلزات ذوب شده، هر دو آشكار مي گردند. ( و مما يوقدون عليه في النار...)



4. هر كسي به اندازه استعداد و وسعت روح خود مي تواند از مواهب اين جهان استفاده كند، همانطور كه هر زميني به اندازه وسعت خود قطرات باران را به خود مي پذيرد.



همچنين آثار وجود هر كس به مقدار ظرفيت وجود اوست، چنانكه رودهايي كه از هر زميني جريان مي يابد، چنين است. (فسالت اودية بقدرها)



5. مبارزه حق و باطل يك مبارزه ي دائمي است و سرانجام اين مبازه در همه جا يكسان است، يعني پيروزي حق. همانطور كه منظره ي سيلاب و كف در همه جا به چشم مي خورد.



6. بقاء و دوام هر موجودي در سايه سود رسانيدن به اجتماع و مردم است. (و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض)

پاورقي

1. شيعه در اسلام، ص 95.



2. سوره ي نساء – آيه ي 82.



3. به مبارزه طلبيدن



4. شيعه در اسلام ص 97



5. سوره هود، آيه ي 13.



6. اعجاز قرآن ، ص 16.



7. قرآن در اسلام، ص 171-170



8. رجوع شود به تاريخ تمدن جرجي زيدان ، ج 1



9. اعراف ، آيات 158-157



10. مراجعه شود به: بقره، آيه 23 – اسرا آيه 88 – هود آيه 13