بازگشت

تفسير قرآن مجيد(1)


بر اساس تفسير موضوعى

آيات ولايت و خلافت







- آيه بلاغ

(يا إيها الرسول بـلغ ما انزل اليك من ربـك فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس)1.

((اى پيامبـر آنچه از پروردگارت بـر تو فرود آمده, بـرسان. و اگر نرسانى رسالت خداى را بـه جـاى نياوردى و خداوند تـو را از گزند مردم حفظ مى كند)) .

دقت در مضمون جـمله: ((فان لم تـفعل فما بـلغت رسـالتـه)) از اهميت موضوع حكايت مى كند, و مى رساند كه پـيامبـر بـه وسيله اين آيه مإمور بـه ابـلاغ پـيامى از طرف خـدا بـود كه اگر -العـياذ بالله- انجـام نمى داد, گويا رسـالت خـود را انجـام نداده اسـت. طبعا چنين موضوعى بايد در عداد ((توحيد)) و ((رسالت پيامبر)) و ((خـاتـميت او)) و امثـال آنها قرار گيرد كه اگر ابـلاغى صورت نگيرد, تو گوئى در اين مدت كارى صورت نپذيرفته است.

همچنان كه از جمله: ((والله يعصمك من الناس)) استـفاده مى شود كه پـيامبـر در طريق انجام اين مإموريت احتـمال مى داد از جانب مردم آسيبـى بـه او بـرسد يا او را در اين انتصاب بـه گرايشهاى قومى متـهم كنند, از اين جـهت خـدا بـراى تـقويت اراده او نويد مى دهد كه ((والله يعصمك من الناس)) .

اكنون بايد ديد اين موضوع با اهميت كه اين همه تاكيد و نويد درباره آن وارد شده است, چيست؟!

مفسران اهل سنت احـتـمالاتـى دربـاره نزول اين آيه داده اند كه برخى را يادآور مى شويم:

1 - مربـوط بـه حكم رجـم و سنگسار كردن زنان و مردان بـدكار.

2 - ازدواج با همسر پسر خوانده خود زيد.

3 - ابـلاغ بـه همسران خود كه اگر دنيا را مى خواهند آماده طلاق مى باشند.

4 - دعوت مردم و منافقان به جهاد.

5 - و مانند آنها كه فخر رازى در تـفسـير خـود آورده اسـت 2.

همان طورى كه ملاحظه مى كنيد, هيچ كدام از اين احتمالات نمى تـواند مصداق آيه باشد, يعنى كوتاهى در ابـلاغ آنها, از طرفى همسنگ بـا عدم ابـلاغ رسـالـت و از طرف ديگـر مـايه تـرس از مـردم بـاشـد.

در يكى از احـتـمالاتـى كه فخر رازى و ديگران نقل مى كنند, اين است كه آيه در مورد على بن ابـى طالب(ع)نازل شده است, آنگاه كه در روز غـدير دسـت او را گرفت و دربـاره او گفت: ((من كنت مولاه فعـلى مولاه اللهم وال من والاه و عـاد من عـاداه)) آنگاه اضـافه مى كند كه عمر بن خطاب به على(ع)چنين خطاب كرد: ((يابن ابى طالب اصبحت مولاى و مولى كل مومن و مومنه)) .

تـو سرور من و سرور هر مرد و زن مومن شده اى و اضافه مى كند كه اين روايت را ابن عباس, و بـرإ بـن عازب, و محمد بـن على(امام باقر(ع)) نقل كرده است.

فخر رازى در اين جا هر چند بخشى از حقيقت را بـيان كرده, ولى به خاطر كمى اطلاعات و يا تمايلات درونى نتوانستـه و يا نخواستـه مدارك نزول اين حديث را بيش از اين نقل كند درحالى كه طبـرى در تفسير خود 3 نزول اين آيه را در مورد حديث غدير از زيد بن ارقم بـه طور گسـتـرده بـيان كرده اسـت, همچـنان كه سـيوطى در كتـاب ((الدرالمنثـور)) 4 نزول اين آيه را در روز غدير از ابـن سـعيد خدرى نقل كرده است.

مولف الـغـدير ((عـلامـه امـينى(ره )) نزول اين آيه را از سـى دانشمند سنى بـا ذكر مصادر و صفحات در كتاب الغدير نقل مى نمايد 5.

ما در اين جا در صدد نقل سرگذشت غدير نيستيم ولى چون در كلمات گذشتگان نزول اين آيه در حديث غدير وارد شده است, اجمالى از آن را در اين جا مىآوريم.

پيامبر گرامى در آفتاب داغ و سوزان 18 ماه ذىالحجه در سرزمين معروف به غدير فرود آمد در حالى كه گروه بـى شمارى نيز همراه او بوده اند, در اين لحظات حساس, طنين اذان نماز ظهر سراسر بيابـان را فرا گرفت, و نداى تكبير موذن بـلند شد, و مردم خود را بـراى اداى نماز ظهر آماده كردند و پيامبر نماز ظهر را بـا آن اجتماع پرشكوه كه هرگز سرزمين غدير, نظير آن را به خاطر نداشت, برگزار كرد سپس به ميان جمعيت آمد و روى نقطه بـلندى كه از جهاز شتران ترتيب يافته بود, قرار گرفت و پس از حمد و ثناى خدا رو به مردم كرد و چنين گفت:

آيا شما گواهى نمى دهيد كه معبـودى جز خدا نيست, و محمد بـنده خـدا و پـيامبـر او اسـت, و بـهشت و دوزخ و مرگ حـق اسـت و روز رستـاخيز بـدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند افرادى را كه در دل خاك پنهان شده اند, زنده خواهد نمود؟

حاضران در سرزمين غدير همگى بـر آنچه كه پيامبـر شمرده بـود, شهادت دادند.

آنگاه پـيامبـر فرمود: من در ميان شـما دو چـيز گرانبـها بـه يادگار مى گذارم, چگونه با آنها معامله خواهيد كرد.

يك نفر از حاضران پرسيد: مقصود از اين دو چيز گرانبـها چيست؟

پـيامبـر فرمود: ثقل اكبـر كتاب خدا است كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگر آن در دست شما است, بـه كتاب خدا چنگ بـزنيد تا گمراه نشويد, ثقل اصغر, عترت و اهل بيت من است خدا بـه من خبـر داده است كه دو يادگار من تـا روز رستـاخيز از هم جـدا نمى شوند هان اى مردم! بـر كتاب خدا و عترت من سبـقت و پيشى نگيريد و از آن دو عقب نمانيد تا نابود نشويد.

در اين موقع دسـت عـلى(ع)را گرفـت و بـالا بـرد و همه جـمعـيت على(ع)را در كنار پيامبـر(ص)ديدند پـيامبـر فرمود: هان اى مردم سزاوارترين فرد بر مومنان از خود آنها كيست.

پـايان پـيامبـر گفتند: خداوند و پـيامبـر او بـهتر مى دانند.

پيامبر فرمود: خداوند مولاى من است و من مولاى مومنان هستم, بر آنها از خودشان سزاوارتر است.

هان اى مردم هركس من مولاى او هستم, على مولاى اوست.

پس گفت: پروردگارا دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد, و دشمن بـدار كسى را كه على را دشمن بـدارد, خـدايا ياران على را يارى كن و دشمنان او را خـوار و ذليل بـنما, پـروردگارا على را محور حق قرار بده.

اين جمله ها را گفت. سپس فرمود: لازم است حاضران به غايبان خبر دهند و ديگران را از اين حادثه مطلع سازند 6.

هنوز اجتماع پرشكوه به حال خود بـاقى بـود كه فرشته وحى فرود آمد و آيه اكمال را آورد:

(اليوم إكملت لكم دينكم و إتـممت عليكم نعمتـى و رضـيت لكم الاسلام دينا)7.

(امروز آئين خود را تـكميل نموده ام و نعمت خـويش را بـر شما ارزانى داشته ام و اسلام را به عنوان يك دين بر شما بـرگزيده ام).

هنوز اجتماع با شكوه برقرار بود ((حسان بـن ثابـت)) واقعه را در قالب شعر ريخت كه برخى از آن را ياد مى كنيم:

يناديهم يوم الغدير نبيهم

بخم و إسمع بالرسول مناديا

فقال: فمن مولاكم و نبيكم

فقالوا: و لم يبدوا هناك التعاميا

الهك مولانا و إنت نبينا

و لم تلق منا فى الولايه عاصيا

فقال له: قم يا على فاننى

رضتك من بعدى اماما و هاديا

فمن كنت مولاه فهذا وليه

فكونوا له إتباع صدق مواليا

هناك دعا اللهم وال وليه

و كن للذى عادى عليا معاديا 8.

مضمون اين اشعار چنين است:

((روز غدير پـيامبـر ياران خود را در سرزمين خم ندا مى داد, و به نداى رسول گوش فرا ده.

گفت: كيست مولا و نبـى شما, آنان پـاسخ گفتـند و ناآگاهى نشان نداده اند.

گفتند: تو مولاى ما و پيامبـر ما هستى, و هرگز از ما, در مورد ولايت تو نافرمانى مشاهده نكرده اى.

آنگاه پيامبـر فرمود: على بـرخيز, من تو را بـعد از خويش بـه عنوان پيشوا و راهنما برگزيده ام.

آن كس كه من مولاى او هسـتـم, على ولى اوسـت, در اين صـورت از پيروان صادق و مواليان واقعى او باشيد.

در اين جا بـود پيامبـر دعا كرد و گفت: خدايا دوستدار على را دوست و دشمن او را دشمن بدار.



آيه اكمال

از آياتـى كه در مورد امامت و در روز غـدير پـس از نصـب امام نازل گرديده, آيه اكمال است, محدثان مى گويند: پس از نصب على بر خلافت در روز غدير, آيه اكمال فرود آمد. يعنى ((اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا)) 9. ((امروز آئين شما را تـكميل نمودم, و نعمت خود را در حق شما بـه پـايان رسانيدم و اسلام براى شما به عنوان دين برگزيدم))

شگفت اين است كه فخر رازى ناخودآگاه بـه حـقيقت اعتـراف كرده است:

او در تفسير آيه اكمال(اليوم اكملت)مى گويد: صاحبان آثـار(سيره نويسان و محدثـان و مورخان)مى گويند: پـس از نزول اين آيه پيامبر اكرم هشتاد و يك يا هشتاد و دو روز عمر كرد و پس از آن در شريعت نه فزونى رخ داد و نه نسـخ و نه دگرگونى و اين بـر اساس گزارش پيامبر بود كه از مرگ خود خبر داد و خود اين يكى از معجزات پيامبر است 10.

اكنون با اين حـسـاب روشن خـواهيم كرد كه اين آيه بـسـان آيه پـيشين در روز غدير فرود آمده است زيرا پـيامبـر اكرم(ص)از نظر اهل سنت در 12 ربـيع سال 11 درگذشتـه است. و سرگذشت غدير در 18 ذى الحجه سال 10 رخ داده است. و فاصله 18 يا 12 ربـيع تـقريبـا هشتاد و يك يا هشتاد و دو روز است و اين مطلب بـه ملاحظه اين كه ممكن است دو ماه از اين سه ماه فاقد سلخ بـودند طبـعا فاصله هاى دو واقعه هشتاد و دو روز خواهد بود و اگر روز وفات پيامبر حساب نكنيم و بگوئيم محاسب آن روز را بـه حساب نياورده, فاصله هر دو واقعه, هشتاد و يك روز خواهد بود.

از آنجا كه بحـث ما بـحـث قرآنى است, ما در مورد مدارك حـديث غدير و دلالت او سخن نمى گوئيم, چـيزى كه هست بـه مدارك نزول آيه اكمال در پاورقى اشاره مى كنيم.

ولى در اين جا نظر خواننده گرامى را بـه اسامى صحابـه كه نزول آيه را در روز غدير نقل كرده اند, جلب مى نماييم:

زيد بن ارقم 11.

ابو سعيد خدرى 12.

ابن عباس 13.

ابو هريره 14.

مولف الغدير در كتاب ارزشمند خود نزول آيه را در روز غدير از 16 دانشمند سنى نقل كرده است 15.

و اگر روايات شيعه را نيز بـر آن بـيفزاييم نزول آيه در چنين واقعه حالت تضافر به خود خواهد گرفت.

پاورقي



1) مائده: 67.

2) تـفسـير فخـر رازى: ج12, ص 49 - تـفسـير آيه 67, از سـوره مائده.

3) تفسير طبرى:

4) درالمنثور, ج2, ص 298.

5) الغدير: ج1, ص 214 - 223.

6) الستم تشهدون إن لا اله الا الله و إن محمدا عبده و رسوله و ان جنته حق و ناره حق, و إن الساعه آتـيه لا ريب فيها, و إن الله يبعث من فى القبو)) .

قالوا: بلى نشهد بذلك.

قال: اللهم إشهد... فـانظرونى كيف تـحـلفـونى فـى الثـقلين.

فنادى مناد: ما الثقلان يا رسول الله؟ قال: الثقل الاكبـر كتاب الله, طرف بيد الله عزوجل و طرف بـايديكم فتمسكوا بـه لا تضلوا والاخـر الاصغر عتـرتـى, و ان اللطيف الخـبـير نبـإنى إنهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض فسإلت ذلك لهما ربـى, فلا تـقدموهما فتهلكوا و لا تقصروا عنها فتـهلكوا ثم اخذ بـيد على فرفعها حتـى روى بياض إباطهما و عرفه القوم إجمعون فقال:

ايها الناس من اولى الناس بالمومنين من إنفسهم؟ قالوا: الله و رسـوله اعلم. قال: ان الله مولاى و إنا مولى المومنين و إنا اولى بـهم من إنفسـهم. فمن كنت مولاه فعـلى مولاه, اللهم وال من والاه و عاد من عاداه, و احب من احبه, و ابـغض من ابـغضه و انصر من نصره, و اخذل من خذله, و ادر الحق معه حيث ما دار الا فليبلغ الشاهد الغايب.

7) مائده: 3.

8) الغدير: 2, ص 34.

9) مائده3:.

10) تفسير فخر رازى, ج11, ص 139.

11) الغدير, ج11, ص 230.

12) در الـمـنـثـور: ج2, ص 298 - فـتـح الـغـديـر, ج2, ص 57.

13) مـسـند احـمـد, ج1, ص 33 - مـسـتـدرك حـاكـم: ج3, ص 132.

14) تاريخ بغداد: خطيب بغدادى, ج8, ص 290.

15) الغدير: ج1, ص 230 - 237.

جعفر سبحانى