توجه انسانها به معجزه به عنوان پديدهاي غير عادي و دلالت آن، بويژه بر صدق
مدعاي آورندهاش، به زمان صدور معجزات به دست پيامبران الهي
عليهمالسلام
باز ميگردد. از قرآن كريم چنين برميآيد كه مردم از پيامبران خويش كه مدعي
نبوت الهي بودهاند، نشانه خدايي ميطلبيدهاند و در مواردي كه اين
درخواستبرخاسته از حس حقيقتجويي آنها بوده، انبيا
عليهمالسلام
به اذن خداوند، معجزه ميآوردهاند. قرآن ميفرمايد: «قالت رسلهم افي الله شك
فاطر السموات والارض يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم و يؤخركم الي اجل مسمي
قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تريدون ان تصدونا عما كان يعبد آباؤنا فاتونا
بسلطان مبين»
(ابراهيم: 10)
پيامبرانشان گفتند: «مگر درباره خداوند - پديد آورنده آسمانها و زمين -
ترديدي هست؟ او شما را دعوت ميكند تا پارهاي از گناهان شما را ببخشد و تا
زمان معيني شما را مهلت ميدهد. گفتند: شما جز بشري مثل ما نيستيد،
ميخواهيد ما را از آنچه پدرانمان ميپرستيدند باز داريد. پس براي ما حجتي
بياوريد.
(1)
تعاريف متفاوتي از معجزه ارائه شده است،
(2)
اما، تعريفي كه به نظر كامل ميآيد اين است كه معجزه كاري فوق طاقتبشري است
و با عنايت ويژه خداوند، به دست مدعي نبوت، براي اثبات صدق مدعاي خويش
انجام ميگيرد و مطابق با مدعاي مدعي نبوت و همراه با تحدي است.
معجزه - به اين معنا - از ديرباز مورد بحث و بررسي دانشمندان علوم اديان الهي
بوده و هست. دانشمندان يهود معجزه را به عنوان دليلي بر نبوت خاصه و
برگزيده بودن قوم خويش و انديشمندان مسيحي آن را به مثابه دليل بر وجود
خداوند (به گمان خودشان، الوهيت مسيح
عليهالسلام)
و حقانيت دين مسيح مورد بررسي و تحقيق قرار دادهاند. فيلسوفان دين تحت
عنوان «دلالتحوادث طبيعي بر وجود خداوند» از دلالت معجزه بحث كردهاند.
(3)
متكلمان مسلمان در مبحث «دلايل نبوت خاصه» و مفسران در مقدمه تفسير يا ذيل
آيات تحدي و آيات مربوط به معجزه، از دلالت معجزه بحث كردهاند و به طور
كلي، در اين زمينه تلاشهاي شايان تقديري انجام شده، اما به نظر ميرسد
تمام زواياي اين موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.
آنچه با معجزه قابل اثبات ميباشد، بر دو قسم است:
الف - مسائلي كه معجزه بدون واسطه بر آنها دلالت ميكند.
ب - مسائلي كه با ضميمه كردن برخي مقدمات به معجزه نتيجه گرفته ميشود.
الف - مسائل مربوط به مدلول بيواسطه معجزه
1- معجزه و نبوت خاصه
به گواهي تاريخ، برخي افراد به دروغ، مدعي نبوت و سفارت از طرف خداوند
شدهاند تا از اين طريق، به شهرت و جاه برسند. بنابر اين، بايد معيارها و
ضوابطي وجود داشته باشد تا با آنها بتوان پيامبران راستين الهي را از
كساني كه به دروغ مدعي نبوتاند، تشخيص داد. از جمله آنها، مجهز بودن
رسولان الهي به معجزه است زيرا نبي و پيامبر مدعي ارتباط با خداوندند كه
مردم نميتوانند آن را درك كنند و نشانه محسوسي لازم است تا مردم از طريق
آن، به صدق مدعاي او پي ببرند.
شايد بتوان گفتبحث از دلالت معجزه بر نبوت خاصه به صورت استدلالي از قرن
پنجم شروع شده است. از دانشمندان اين قرن زكرياي رازي معتقد بود كه دلالت
معجزه بر نبوت خاصه اقناعي است.
(4)
ولي ابوحامد غزالي
(450 - 505 ه.ق)،
دانشمند هم عصر او، اين دلالت را برهاني دانسته و بر مدعاي خود استدلال
كرده است.
(5)
صاحب نظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، ديدگاههاي مختلفي ارائه
دادهاند:
ديدگاه اول: هيچ رابطهاي بين معجزه ونبوت خاصه نيست.
(6)
ديدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوت اقناعي است.
ديدگاه سوم: رابطهبينمعجزهو نبوت خاصهبرهاني ميباشد.
ديدگاه چهارم: راه اثبات نبوت خاصه منحصر به معجزه است.
(7)
بيشتر دانشمندان اسلامي كه در مورد بحث كردهاند، به ويژه معاصران، نوع دلالت
معجزه بر نبوت خاصه را منطقي ميدانند و به دليل حكمت،
(8)
دليل حكم الامثال،
(9)
دليل نقض غرض و دلايلي ديگر،
(10)
بر مدعاي خود استدلال كردهاند. به نظر ميرسد دلالت معجزه بر نبوت خاصه
برهاني است. براي اينكه به مباحثي از دلالت معجزه بپردازيم كه كمتر مورد
بحث قرار گرفته استبهصرف بيان دليل بر مدعاي خود تحت عنوان دليل نقض غرض
اكتفا ميگردد و از ذكردلايل ديگر و نقد و بررسي آنها صرف نظر ميشود.
(11)
اين دليل از چند مقدمه تشكيل ميشود:
1-در بحثخداشناسي،به اثبات رسيده كه خداوند حكيم است.
2-در بحث نبوت عامه،ثابتشده كه حكمتخداوند اقتضا ميكند پيامبراني به قصد
هدايتبشر بفرستد.
3-مردم به گونهاي آفريده شدهاند كه ادعاي نبوت را ازكسي كه معجزه
ميآورد،سوء سابقه ندارد و بر خلاف عقل سخن نميگويد،ميپذيرند.
4-با توجه به مقدمات مزبور،مدعي نبوت،كه معجزه آورده و مردم سخنش را
پذيرفتهاند،اگر دروغگو باشد،چون موجب گمراهي مردم ميشود،بايد خدا رسوايش
كند،و گرنه به جهل افكندن،نقض غرض وخلاف حكمتخواهد بود.
نتيجه آنكه چون مدعي نبوتي معجزه آورد و خداوند رسوايش نميكند،معلوم ميشود
كه در مدعاي خود راستگوست.
توجه به اين نكته لازم است كه برهاني بودن دلالت معجزه بر نبوت خاصه تحليلي
است كه از رابطه اين دو درك ميشود و چه بسا، ممكن است كساني از طريق
برهاني، حتي از طريق معجزه، به نبوت پيامبري ايمان نياورند، بلكه از راه
ديگري مثل تنصيص پيامبر قبلي و يا دقت در كردار و رفتار و محتواي آنچه
آورده است، نبوت او را قبول كنند كه اين گروه درصد بالايي از پيروان
پيامبران
عليهمالسلام،
بخصوص پيامبر اكرم
صلي الله عليه وآله وسلم
را تشكيل ميدادند و اكنون نيز پيرو آن حضرت هستند.
دلايل نقلي دلالت معجزه بر نبوت خاصه: در بحث نقلي از دلالت معجزه، كه شامل
مباحث قرآني و روايي ميباشد، تذكار اين مطلب لازم است كه براي اتمام حجت،
از نظر شرعي حصول يقين روانشناختي (اقناعي) كافي است زيرا از نظر بيانات
نقلي و ديني، آنچه در اصول دين لازم استحصول يقين، اطمينان و قانع شدن
ميباشد. فقها نيز گفتهاند: مسلمان بايد به اصول دين يقين داشته باشد، ولي
نگفتهاند اين يقين بايد از راه برهان حاصل شود و همين مقدار از يقين در
وصول به سعادت كافي است، گرچه از لحن قرآن كريم، كه به صورت تحدي است،
برهاني بودن معجزه (قرآن) پيامبر اكرم
صلي الله عليه وآله وسلم
فهميده ميشود.
(12)
الف - آيات قرآن كريم: در قرآن كريم، كلمه «معجزه» و مشتقات آن به معناي
مورد نظر در اين مبحثبه كار نرفته و از واقعه معجزه به «آيه» (و در جمع،
آيات) تعبير شده است. ممكن است گفته شود كه اين تعبيرها به معجزه اشاره
ندارد.
(13)
پاسخ آن است كه با توجه به آياتي كه اين تعابير در آنها بهكار رفته و مسائلي
كه اين كلمات از آنها حاكي است، معلوم ميشود مراد از اين تعابير، معجزات
پيامبران
عليهمالسلام
است زيرا:
اولا، در آياتي به كار رفته كه از پيامبري نشانه خدايي خواسته شده، او نشانه
آورده و از آن نشانهها با اين كلمات تعبير شده است. يا در مقام دعوت مردم
به سوي خداوند، براي اثبات صدق مدعاي خويش در نبوت، كاري انجام داده يا سبب
اتفاق افتادنكار فوقالعادهاي شده كه از آن با اين الفاظ تعبير شده است.
ثانيا، وقتي انبياي الهي
عليهمالسلام
اين معجزات را آوردهاند، مردم نتوانستهاند به مبارزه برخيزند و ساكت و
قانع شده يا نسبتسحر به آورنده آن دادهاند كه معلوم ميشود قرآن نيز
دلالت معجزه بر نبوت خاصه را يقيني ميداند (اعم از روانشناختي يا برهاني)
و بيشتر برگردانندگان قرآن كريم به فارسي اين الفاظ را به معجزه و يا
كلماتي كه معناي «معجزه» را افاده كند، برگرداندهاند. به عنوان نمونه، به
چند آيه اشاره ميشود:
1 - «آيه»: «و رسولا الي بني اسرائيل اني قد جئتكم بآية من ربكم اني اخلق
لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله...»
(آلعمران:49)
و [او را به عنوان] پيامبري به سوي بنياسرائيل [ ميفرستد كه به آنان
بگويد:] من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه آوردهام كه از گل، مجسمه
مرغي ميسازم و بر آن ميدمم تا به امر خدا، مرغي گردد.
در اين آيه شريفه، آقايان محمد مهدي فولادوند، خرمشاهي، كاظم پور جوادي،
كاويانپور، الهي قمشهاي و سيد رضا سراج كلمه «آيه» را به «معجزه» ترجمه
كردهاند. ديگران نيز به «نشانه» يا «آيت» معنا كردهاند كه ميتوان اين
معنا را از آن استفاده كرد.
2 - «بينه»: «و الي ثمود اخاهم صالحا قال يا قوم اعبدوا الله مالكم من اله
غيره قد جاءتكم بينة من ربكم هذه ناقة الله لكم آية...»
(اعراف:73)
اين آيه اشاره دارد به اجابتحضرت صالح
عليهالسلام
نسبتبه درخواست قومش كه وقتي به آنها گفت: «اني لكم رسول امين»
(شعراء:143)
من براي شما فرستادهاي قابل اعتمادم، آنها گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا
فات بآية ان كنت من الصادقين»
(شعراء:154)
تو جز بشري مانند ما [بيش] نيستي. اگر راست ميگويي معجزهاي بياور. از اين
دو آيه استفاده ميشود كه از حضرت صالح
عليهالسلام
براي صدق نبوتش معجزهاي خواستند و او ناقه (شتر ماده) را آورد.
آقايان مكارم شيرازي، خرمشاهي، پور جوادي، جواهري، خواجوي و الهي قمشهاي،
«بينه» را در اين آيه به «معجزه» معنا كردهاند.
«بينات»، جمع «بينه»، كه در آياتي از جمله مائده:110، فاطر:25 و اسراء:101
آمده است، اشاره به معجزات حضرت عيسي و انبياي الهيعليهمالسلام
دارد كه «بينات» را در آيه 110 مائده آقايان دهلوي، سراج، فيض الاسلام، الهي
قمشهاي، خواجوي، آيتي، مجتبوي و خرمشاهي به «معجزه» ترجمه كردهاند.
برخي از آيات قرآن اقوامي را مورد مذمت قرار داده و ميگويد: با اينكه
برايشان «بينات» (معجزات) آورده شد، ايمان نياوردند: «لقد اهلكنا القرون
من قبلكم لما ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبينات و ما كانوا ليؤمنوا...»
(يونس:13)
قطعا نسلهاي پيش از شما را هنگامي كه ستم كردند، به هلاكت رسانديم و
پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند و بر آن نبودند كه ايمان
بياورند... .
شبيه اين تعبير، در آيه 101 سوره اعراف نيز آمده است. چنين به نظر ميرسد كه
چون با آمدن معجزه برايشان نبوت انبيا
عليهمالسلام
ثابتشد، بايد ايمان ميآوردند، ولي ايمان نياوردند و مستحق عذاب الهي شدند.
3 - «برهان»: «اسلك يدك في جيبك تخرج بيضآء من غير سوء و اضمم اليك جناحك من
الرهب فذانك برهانان من ربك الي فرعون وانهم كانوا قوما فاسقين»
(قصص:32)
دستخود را در گريبانتببر تا سپيد بيگزند بيرون آيد و [براي رهايي] از
اين هراس، بازويت را به خويشتن بچسبان. اين دو برهان از جانب پروردگار توست
كه بايد به سوي فرعون و سران [كشور] او [ببري] زيرا آنها همواره قومي
نافرمانند.
راغب اصفهاني ميگويد: «برهان براي بيان حجت است. بنابر اين، برهان آن است كه
هميشه و به يقين، اقتضاي درستي دارد.»
كلمه «برهان» در آياتي - چون نساء:174 - به معناي «معجزه» و در آيات
يوسف:24، بقره:111، انبياء:24، نحل:64 و قصص: 25 به معناي «دليل قاطع»
آمده است كه از اين كاربرد ميتوان استفاده كرد كه از نظر قرآن، معجزه
دليلي يقينآور است.
در آيه مزبور
(قصص:28)،
آقايان الهي قمشهاي، كاويانپور و مكارم شيرازي، برهان را به «معجزه»
ترجمه كرده و ديگران به «برهان»، «دليل» يا «حجت» برگرداندهاند كه نشان
ميدهد معجزه در جايي آورده شده است كه دلالتيقيني دارد.
ب - روايات ائمه معصومعليهمالسلام:
گفته شد كه معجزه و مشتقات آن به معناي مورد نظر در قرآن نيامده است و
دانشمندان به اين دليل كه ديگران از آوردن مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه»
را به كار بردهاند. اين كلمه به همين معنا در كلمات و احاديث منقول از
امام صادق و ائمه پس از ايشان
عليهمالسلام
نيز ديده ميشود. البته از حضرت پيامبر، حضرت علي و ائمه ديگر
عليهمالسلام
مطالبي نقل كردهاند كه كلمه «معجزه» در آنها آمده و به احتمال زياد، اين
لفظ از خود آن بزرگان است.
روايات منقول از ائمه اطهار
عليهمالسلام
نيز همانند قرآن كريم و عقل، دلالت معجزه بر نبوت خاصه را مورد تاييد قرار
داده است كه به دو روايت اشاره ميشود:
ابنبصير ميگويد: به امام صادق
عليهمالسلام
عرض كردم: چرا خداي عزوجل به پيامبران، اولياي خود و به شما معجزه داده است؟
حضرت فرمودند: «براي آنكه دليلي بر صدق آورندهاش باشد و معجزه از
نشانههاي خداوند است كه جز پيامبران و حجج او آن را در اختيار ندارند تا
به اين وسيله، راستگو از دروغگو شناخته شود.»
(14)
در روايتي، امام حسن عسكري
عليهالسلام
از پدر بزرگوارش نقل ميكند كه پيامبر
صلي الله عليه وآله وسلم
در احتجاج با مشركان، كه ميگفتند: چرا بشر پيامبر شده است، فرمودند: «بله،
خداوند بشري را فرستاده و معجزه نيز در اختيارش قرار داده است، چنان كه
انسانهاي معمولي، كه از باطن دلهايشان خبر داريد، توانايي انجامش را
ندارند. به اين وسيله، به عجز خودتان در مقابل آنچه آوردهاند،
پيميبريد.اينهمانمعجزهوشهادتخداوندبهراستياوست.
(15)
2 - معجزه و نبوت عامه
ممكن است تصور شود كه صدور معجزه از سوي مدعي نبوت علاوه بر دلالتبر نبوت او
(نبوت خاصه)، بر ضرورت ارسال پيامبرانعليهمالسلام
از سوي خدا (نبوت عامه) نيز دلالت دارد زيرا نسبتبين نبوت خاصه و نبوت عامه
نسبتبين خاص و عام و مقيد و مطلق است و خاص بدون عام و يا مقيد بودن مطلق
معنا ندارد. ولي بايد توجه داشت كه اگر مقصود از اين سخن آن باشد كه در
نبوت خاصه، نبوت عامه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفا پس از اثبات
نبوت عامه مطرح ميشود، اين مدعا درست و قابل تبيين است.
(16)
اما اگر مقصود آن باشد كه با صدور يك كار خارق العاده به دست فردي كه مدعي
نبوت است، با توجه به عدم امكان همانندآوري آن، اثبات ميشود كه خداوند
بايد پيامبراني را براي هدايتبشر بفرستد، اين مطلبي نپذيرفتني است زيرا
در اين صورت، صدور معجزه از چنين فردي در نهايت، بر آن دلالت دارد كه اين
معجزه، كار او به عنوان يك انسان نيست و نيرويي فراتر از انسان در صدورش
نقش داشته است. لكن اينكه آن نيرو از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد كه
پيامبراني بفرستد (نبوت عامه) و اين شخص پيامبر است (نبوت خاصه)
اينبهصرفصدورمعجزه از چنين شخصي، اثبات شدني نيست.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد كه نه تنها اثبات نبوت عامه با معجزه ميسر
نيست، بلكه اثبات نبوت خاصه از اين طريق نيز وابسته به اثبات نبوت عامه -
پيش از آن - ميباشد.
3 - معجزه و اثبات وجود خداوند
فيلسوفان دين و متكلمان مسيحي درباره دلالتيا عدم دلالت معجزه بر وجود
خداوند، تحت عنوان «دليل حوادث خاص يا حوادث خارق العاده» بحث كردهاند.
برخي از اين انديشمندان رابطه منطقي بين معجزه و اثبات وجود خدا را، كه به
زعم آنان، الوهيت مسيحعليهالسلام
است، پذيرفتهاند، برخي ديگر تنهاگذار روانشناختي از مشاهده معجزه بر اثبات
وجود خدا را پذيرفته و منكر رابطه منطقي بين اين دو شدهاند و كساني نيز به
هيچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نميپذيرند.
جان هيك بر اين باور است كه مشاهده اينگونه حوادث انسان را به سوي اعتقاد به
وجود خدا سوق ميدهد، ولي منطقي بودن اين رابطه را نميپذيرد. وي دليل
انكار رابطه منطقي را ترديد افرادي ميداند كه معجزه را مشاهده نكردهاند،
به نقل ناقلان نيز اعتماد ننموده و (به فرض پذيرش) تفسيري مادي از آن ارائه
دادهاند.
(17)
از سوي ديگر، هنري تيسن، متكلم مسيحي، در مقام دفاع از دلالت منطقي معجزه بر
اثبات وجود خداوند، چنين مينويسد: «اين ادعا (افرادي كه معجزه را
نديدهاند همواره در آن شك ميكنند) بر اين فرض نادرست قرار دارد كه انسان
بايد تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انساني كنوني خود قرار دهد.» او
در بيان مورد نقض اين ادعا، ميگويد، «ما با اينكه وجود يخبندانهاي شديد
روي زمين را نديدهايم، با گفته زمين شناسان آن را قبول داريم.»
(18)
جان هاسپرز، يكي ديگر از فيلسوفان دين، معتقد است كه هيچ كدام از تعريفهايي
كه از معجزه ارائه ميشود دليل بر اثبات خداوند نيست زيرا اگر معجزه به
واقعهاي تعريف شود كه با قوانين طبيعي قابل تبيين نيست، در جواب گفته
ميشود: تمام قوانين طبيعت كشف نشده و ممكن است در تحقيقات ميليونها سال
آينده، بر اساس قانون طبيعت تبيين شود. اگر همانند جان استوارت ميل بگوييد
معجزه حادثهاي است كه اگر مجموع شرايطش تكرار شود، دوباره اتفاق نميافتد،
جواب اين است كه اولا، تمام شرايط وقوع يك حادثه را نميتوان به حساب آورد.
ثانيا، وقوع چنين حادثهاي حداكثر، ميتواند نبودن جبر را اثبات كند.
معناي ديگر واژه «معجزه» اين است: مداخله خدا در مسير طبيعي حوادث. بر اين
اساس، معجزه مستلزم وجود خدايي است كه بتواند در مسير طببيعي حوادث مداخله
كند. معتقدان به خدا ميگويند: طبق اين معنا، معجزاتي وجود دارد. پس خدا
نيز وجود دارد. اما گفتن اين مطلب فقط به زبان آوردن يك همانگويي
(توتولوژي) آشكار است درست مثل اينكه بگوييم: اگر خدا مداخله كند، وجود
دارد. علاوه برآن، هيچ راهي نداريم كه ثابت كنيم حادثهاي مطابق با اين
تعريف وجود دارد.
(19)
هيوم در فصل دهم از كتاب پژوهش (Enquires)
، چهار دليل اقامه كرده كه معجزه اثبات وجود خداوند نميكند.
(20)
او معتقد است كه تنها راه براي ارزيابي معجزه، تجربه نظم موجود طبيعت است و
هيچ دليلي بر اثبات معجزه كافي به نظر نميرسد. به نظر وي، واقعيت اين است
كه مردمي كه قبلا بر اساس دليل يا دلايلي، معتقد به خدا بودند، تمايل
داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافي اثر خدا معتقد باشند. اما كساني كه
دليلي بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دليلي كافي نميدانند كه بر اساس
آن، به وجود خدا معتقد گردند.
(21)
بيشتر حكما و متكلمان اسلامي به اين مساله نپرداختهاند ولي به هر حال، در
ميان دانشمندان اسلامي هر دو ديدگاه قايلاني دارد. و حق با كساني است كه
چنين دلالتي را قبول ندارند.
آية الله جوادي آملي، كه منكر دلالت منطقي معجزه بر وجود خداست، در اين زمينه
ميفرمايد: «معجزه به عنوان كار خارقالعاده و امري كه به اصل علل و اسباب
طبيعي نتواند استناد پيدا كند، براي كسي كه قبلا بر ذات واجب برهان اقامه
نكرده باشد يا حتي از اثبات نبوت عامه عاجز مانده باشد، به شيوه منطقي، بر
ذات باري تعالي دلالت نميكند.»
(22)
قرآن و دلالت معجزه بر وجود خداوند: ممكناست گفته شود: ميتوانازبرخي آيات
قرآن، دلالت معجزه بر وجودخداوند را بهدست آورد از جمله، آيه 101 و 102
سوره اسراء: «ولقد آتينا موسي تسع آيات بينات فسئل بنياسرائيل اذ جاءهم
فقال له فرعون اني لاظنك يا موسي مسحورا قال لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب
السموات والارض بصائر اني لاظنك يا فرعون مثبورا» به حقيقت، ما به موسي نه
نشانه آشكار داديم. پس از فرزندان اسرائيل بپرس. آنگاه كه نزد آنان آمد و
فرعون به او گفت: اي موسي، من جدا تو را افسون شده ميپندارم. گفت: قطعا
ميداني كه اين [نشانهها] را كه باعثبينشهاست، جز پروردگار آسمانها و
زمين، نازل نكرده است. و به راستي، اي فرعون، من تو راه تباه شده
ميپندارم.
حضرت موسي
عليهالسلام
علاوه بر اثبات نبوت خود، مامور دعوت فرعون به قبول و عبادت پروردگار نيز
بود زيرا فرعون به فرموده قرآن، ميگفت: «ما علمت لكم من اله غيري»
(قصص:38)
من جز خويشتن براي شما خدايي نميشناسم.
قرآن كريم در داستان حضرت موسيعليهالسلام
و فرعون در سوره شعراء ميفرمايد: «فرمود: نه، چنين نيست. نشانههاي ما را
[براي آنان] ببريد كه ما با شما شنوندهايم. سپس برويد به سوي فرعون و
بگوييد: ما پيامبر پروردگار جهانيانيم.»
(شعراء:15 و16)
و نيز ميفرمايد، «فرعون گفت: پروردگار جهانيان چيست؟ [موسي] گفت: پروردگار
آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است - اگر اهل يقين باشيد.»
(شعراء:23-24)
سپس فرعون خطاب به حضرت موسيعليهالسلام
«گفت: اگر خدايي غير از من اختيار كني، قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم
ساخت. [موسي] گفت: اگرچه براي تو چيزي [معجزهاي] آشكار بياورم؟ گفت: اگر
راست ميگويي آن را بياور. موسي
عليهالسلام
عصاي خود را افكند و به ناگاه، اژدهايي نمايان شد. [فرعون] به سراني كه
پيرامونش بودند گفت: اين ساحري بسيار داناست.»
(شعراء:29-32 و 34)
فرعون ساحران ماهر را جمع كرد تا بر حضرت موسيعليهالسلام
غالب آيند، ولي وقتي معجزه آن حضرت را ديدند، فهميدند كه از نوع سحر نيست. در
نتيجه، ساحران به حالتسجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان
آورديم پروردگار موسي و هارون)
(شعراء:46 و47)
حضرت موسي
عليهالسلام
وقتي دو معجزه عصا و يد بيضا را به فرعون نشان داد، چون براي او حجت تمام شد،
برايش شكي باقي نماند و فهميد غير از خداوند خالق هستي يا به اذن او، كس
نميتواند اين كارها را انجام دهد، اما در عين حال، عناد و تكبر ورزيد و حق
را نپذيرفت، حضرت موسي
عليهالسلام
فرمود: «اي فرعون، به راستي كه تو را تباه شده ميپندارم.»
(اسراء:102)
كلام حضرت موسي
عليهالسلام
با دو تاكيد - لام قسم و حرف تحقيق - آمده است و اين نشان ميدهد كه حق
براي فرعون كاملا آشكار شده بود. و حكمتخداوند اقتضا ميكند تا حجتبر كسي
تمام نشده، به دليل انكار و كفرش، او را هلاك نكند.
البته در اينكه فرعون منكر وجود خدا و رب براي جهان آفرينش و موجودات ديگر
بوده يا نه اختلاف است
(23)
و دليل صريح قرآني بر اثبات آن نداريم، اما با توجه به مدعاي فرعون كه
ميگفت: «انا ربكم الاعلي» (نازعات:24) و «ما علمت لكم من اله غيري»
(قصص:28)،
وي منكر اله نبودن خود و منكر وجود الهي ديگري - يعني، معبودي غير از خودش
- بوده است. بنابراين، حضرت موسي
عليهالسلام
در صدد نبود اصل واجبالوجود، علت العلل و وجود خدا را ثابت كند، بلكه
ميخواستبا معجزهاش اثبات كند كه معبودي واقعي غير از فرعون بوده و آن
همان «رب العالمين» است. پس اثبات مصداق خارجي رب و معبود واقعي و توحيد
در الوهيت و ربوبيت مورد نظر است. در نتيجه، از آيات قرآن، نميتوان دلالت
معجزه را بر وجود خداوند استفاده كرد، همانگونه كه با دليل و تبيين عقلي
نيز دلالت منطقي معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممكن استبرخي از
كساني كه به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداختهاند مقصودشان لالتبر توحيد
باشد، كه صحيح است ولي هيچيك به آن تصريح نكردهاند.
4 - معجزه و توحيد
معجزه با دو شرط، توحيد در ربوبيت و الوهيت را اثبات ميكند:
شرط اول: طرفداران خدايان ديگر وجود داشته باشند.
شرط دوم: پيامبراني كه معجزه آوردهاند طرفداران خدايان ديگر را به مبارزه
بخوانند و تحدي كنند كه از خدايان خود براي ابطال مدعايشان استمداد بطلبند
و آنها را نيز استمداد نمايند، ولي ياري نشوند و يا اصلا درخواست انبياعليهمالسلام
را براي اين منظور اجابت نكنند.
ممكن است گفته شود اين دو شرط لازم نيست زيرا اگر خداي ديگري موجود باشد،
بايد براي هدايت مخلوق خويش، با ارسال پيامبر و دادن معجزه به وي، ابراز
وجود كند.
پاسخ آن است كه اگر خدايان دروغين و پيروان آنان مطرح نباشند، به اين معناست
كه شرك مورد نزاع نيست تا با ديدن معجزه، توحيد، نتيجه گرفته شود زيرا
توحيد قبلا ثابتشده است. و اگر پيامبري تحدي نكند يا تحدي او جدي گرفته
نشود يا مورد توجه قرار نگيرد و يا همانند معجزهاش را بياورند، نه نبوت وي
و نه چيز ديگري اثبات نميشود.
از قرآن كريم نيز ميتوان استفاده كرد كه معجزه بر توحيد ربوبي و الوهي دلالت
دارد. از آيات مربوط به داستان حضرت موسيعليهالسلام
و فرعون - كه گذشت - توحيد ربوبي و در نتيجه، توحيد الوهي اثبات ميگردد و
نيز آيه شريفه «فالم يستجيبوا فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا
هو فهل انتم مسلمون»
(هود:14)
پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانيد كه آنچه نازل شده به علم خداست و اينكه
معبودي جز او نيست. پس آيا گردن مينهيد؟
اين آيه شريفه درباره كساني است كه قرآن را دروغ ميپنداشتند فرمود: اگر
راست ميگوييد، ده سوره برساخته شده مثل آن بياوريد و غير از خدا هر كه را
ميتوانيد فرا بخوانيد.
(هود:13)
آيه شريفه توحيد الوهي و علم خداوند را از اعجاز قرآن نتيجه ميگيرد.
علامه طباطبائيرحمه الله در تفسير اين آيه شريفه ميفرمايد: ظاهرا مراد از
علم الله، علم مختص به خودش باشد و غيبي كه غير خداوند به آن راه ندارند،
مگر به اذن خداوند، همچنان كه ميفرمايد: «لكن الله يشهد بما انزل اليك
انزله بعلمه...»
(نساء:166)
لكن خدا به [حقانيت] آنچه بر تو نازل كرده است گواهي ميدهد. [او] آن رابه
علمخويش نازلكردهاست. اگرپساز طلب و استمداد از كساني كه به آنهادل
بسته بودند (غير خدا) باري نشدند و يا اصلا اين دعوت شما را (طلب بر
معارضه) نپذيرفتند، بايد بدانند:
اولا، اين قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (غيب) نازل شده كه كسي را چنين
علمي نيست.
ثانيا، خدايي جز الله نيست، «ان لا اله الا هو» زيرا اگر خدايي بود، در
موقعيتحساسي كه به او نياز است و قرآن تار و پود آلهه را بر باد ميدهد،
بايد به كمك دوستان و طرفداران خود ميرسيد، در حالي كه آنها را ياري
نكردند. پس معلوم ميشود، چيزي جز خيال نيستند.
(24)
فخر رازي نيز از اين آيه شريفه، توحيد را استفاده ميكند، لكن با واسطه حق
بودن قرآن يعني، با اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات مينمايد و ميگويد:
«لازمه حق بودن قرآن صحيح و حق بودن تمام خبرهاي آن است و يكي از آن خبرها،
توحيد (لا اله الا هو) است.» او در آيه شريفه، «بعلم الله» را كنايه از
«عند الله» بودن ميداند.
(25)
مفسران ديگري نيز از اين آيه شريفه، توحيد و علم خداوند را استفاده ميكنند.
برخي
(26)
مرجع ضمير «كم» را در «فان لم يستجيبوا لكم» مؤمنان و بعضي ديگر، مشركان
ميدانند. اگر ضمير به مؤمنان بازگردد يعني، «اگر مشركان، شما مؤمنان را
اجابت نكردند و پاسخي نداشتند» و اگر ضمير به مشركان و منكران بازگردد
يعني، «اگر شما مشركان از خدايان خواستيد، ولي خدايان شما را اجابت نكردند،
پس بدانيد خدا يكي است و قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر ميرسد
مناسبتر آن است كه ضمير به مشركان بازگردد زيرا آنان بودند كه اعتقاد
درستي به توحيد نداشتند، نه مؤمنان.
5 - معجزه، علم و قدرت فوقالعاده خداوند
يكي از وجوه اعجاز، وجه علمي است و آنگونه كه در مورد قرآن مجيد گفته شده،
با معجزه، علم فوقالعاده خداوند ثابت ميشود. همچنين اگر معجزه از سنخ
قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نيز اثبات ميگردد زيرا با توجه به عدم
همانندآوري و اثبات نبوت عامه پيش از ارائه معجزه، معجزه كاري فوق
طاقتبشري و منتسب به خداوند ميشود و بدين طريق، قدرت فوقالعاده خداوند
به اثبات ميرسد.
6 - معجزه، علم و قدرت فوق العاده پيامبر
صلي الله عليه وآله وسلم
دلالت معجزه بر قدرت و علم پيامبر
صلي الله عليه وآله وسلم
مبتني بر اين است كه اثبات شود نفس پيامبرانعليهمالسلام
در وقوع معجزه مؤثر است. مرحوم علامه طباطبائي ميفرمايد: آيه «...ما كان
لرسول ان ياتي بآية الا باذن الله...» دلالت ميكند بر اينكه معجزه از
اراده آورنده آن سرچشمه ميگيرد زيرا اذن در جايي مطرح است كه زمينه اصلي
موجود باشد و از جهت تماميت زمينه و يا رفع موانع، نياز به اذن باشد. و چون
اراده آورنده معجزه به اراده شكست ناپذير خداوند متكي است (كتب الله لاغلبن
انا و رسلي) (مجادله:21) بنابر اين، علم و قدرت پيامبر
صلي الله عليه وآله وسلم
متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد.
(27)
بر اين اساس، طبق بيان مرحوم علامه طباطبائي، كه روايات نيز مؤيد آن است،
آيات قرآن بر آن دلالت دارد كه نفس پيامبر و اراده او در تحقيق معجزه نقش
دارد و چون علم و قدرت پيامبر در طول علم و قدرت خداوند است، مشكلي در
دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پيامبر وجود ندارد.
طبق آنچه در قرآن كريم آمده استحضرت عيسي عليهالسلام
معجزات خويش را با اذن خداوند به خودش نسبت ميداد: «رسولا الي بنياسرائيل
اني قدجئتكم بآية من ربكم اني اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه
فيكون طيرا باذن الله و ابرء الاكمه والابرص واحي الموتي باذن الله وانبئكم
بما تاكلون وما تدخرون في بيوتكم ان في ذلك لاية لكم ان كنتم مؤمنين»
(آل عمران:49)
[او را به عنوان] پيامبري به سوي بنياسرائيل [ميفرستد كه به آنان
ميگويد:] «در حقيقت، من از جانب پروردگارتان برايتان معجزهاي آوردهام:
من از گل براي شما [چيزي] به شكل پرنده ميسازم، آنگاه در آن ميدمم. پس به
اذن خدا، پرندهاي ميشود. و به اذن خدا، نابيناي مادرزاد و پيس را بهبود
ميبخشم و مردگان را زنده ميگردانم و شما را از آنچه ميخوريد و در
خانههايتان ذخيره ميكنيد، خبري ميدهم. مسلما در اين [معجزات] براي شما -
اگر مؤمن باشيد - عبرتي است و نيز در آيه 110 سوره مائده اين كارها با اذن
خداوند به حضرت عيسي
عليهالسلام
نسبت داده ميشود.
ب - مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه
1- معجزه و صدق نبي
اين موضوع در سه محور قابل بررسي است:
اول: پيامبر در اين ادعا كه ارتباط وحياني با خدا دارد، صادق است. اين مساله
همان دلالت معجزه بر نبوت خاصه است - كه اثبات آن گذشت.
دوم: سخنآورنده معجزه از سوي خداست و نبي در گرفتن و رساندن وحي بر مردم
دچار خطاي عمدي و سهوي نميشود. معجزه به تنهايي، ثابت نميكند كه آورنده
آن خطاي عمدي و سهوي در گفتار ندارد، ولي با انضمام دليل ديگري، ميتوان
اين نتيجه را گرفت. به اين بيان، فردي كه نبوتش به وسيله معجزه ثابتشده،
مردم حرفهايش را سخن خدا ميپندارند. با اين شروط، اگر سخنان دروغ هم
بگويد، به عنوان سخن خدا تلقي ميگردد و مورد عمل پيروان پيامبر واقع
ميشود. اين موضوع موجب گمراهي مردم و نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با
حكمتخداوند سازگاري ندارد. پس آورنده معجزه در اينكه سخنانش از خداست،
صادق ميباشد و پيامبر در تلقي و در ابلاغ وحي اشتباه نميكند.
سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.
اثبات صدق گفتار پيامبر به معناي مطابقتبا واقع از طريق
معجزه،نيازمندضميمهشدنمقدمات ديگري است كه عبارتند از:
الف - عصمت پيامبر ثابتشده باشد.
ب - مطابق با واقع سخن گفتن پيامبر نيز به اثبات برسد.
اثبات نشدن يكي از اين دو موجب عدم اثبات صدق پيامبر به معناي ياد شده
ميشود. اما عصمت پيامبر در ساندن وحي با بيان گذشته، ثابتشد و مطابق با
واقع سخن گفتن او نيز با بياني مشابه آن ثابت ميشود، به اين صورت كه اگر
مردم در اينكه پيامبر مطابق با واقع سخن ميگويد يا نه، شك كنند، در اصل
وجود خدا، توحيد و مفاد ساير خبرها ترديد خواهند كرد و از او پيروينخواهند
نمود وهدف از ارسال رسل، محقق نميشود. در نتيجه، مستلزم لغو بودن آن
ميگردد كه با حكمتخدا سازگار نيست. پس اعتقاد به دروغ مصلحتي گفتن خداوند
به پيامبر، مستلزم نقض غرض از سوي خداوند و نادرست است. البته اين مطلب با
مسائل ادبي از قبيل استعارات و كنايات منافات ندارد.
2 - دلالت معجزه بر عصمت پيامبر در افعال
به نظر ميرسد با انضمام يك برهان به معجزه، عصمت پيامبر در افعال نيز ثابت
ميشود، به اين صورت كه وقتي مردم صاحب معجزه را فرستاده خداوند ميدانند،
وي را اسوه خويش قرار ميدهند و قول و فعل او برايشان حجت ميشود. با اين
وصف، اگر او اشتباه كند، مردم با پيروي از او، دچار گمراهي خواهند شد و غرض
خداوند كه هدايت مردم بوده نقض خواهد شد، و اين با حكمتخداوند نميسازد.
3 - برخي گمان كردهاند كه انبياي الهيعليهمالسلام
خواستهاند با ارائه معجزه، حقانيت اصول و معارف دين را به كرسي بنشانند، ولي
هيچ
(28)
پيامبري چنين كاري نكرده است، بلكه اصول و معارف را با برهانهايي كه به مردم
ارائه ميدادند، اثبات ميكردند. بنابر اين، معجزه بر اين مدعا دلالت ندارد
و انبياعليهمالسلام
نيز معجزه را به اين منظور نياوردهاند.
(29)
در اديان الهي، بويژه اسلام بر اصول و معارف دين استدلال شده است. البته با
ضميمه كردن اصل عصمت و صدق دعواي پيامبر
صلي الله عليه وآله
(30)
و مطابق با واقع بودن گزارههاي ديني، ميتوان اين مساله را با معجزه اثبات
كرد كه آنچه پيامبران
عليهمالسلام
به عنوان اصول و معارف ديني عرضه ميكنند، حق و مطابق با واقع است. (تبيين
اين مساله همان است كه از فخر رازي در بحث «معجزه و توحيد» - ذيل آيه 14
هود - گذشت.)