بسياري از مخالفان قرآن كوشيدهاند چنين شبهه افكني كنند كه اين كتاب آسماني
با دنياي امروز كه عصر پيشرفت علوم و تكنولوژي است، متناسب نيست بلكه فقط
اعجاز عصر پيامبر ختمي مرتبتصلي الله عليه وآله است و صرفا براي زمان
ايشان شموليت داشته است و اكنون همانند كتاب مقدس انجيل صرفا براي استفاده
فردي قابليت دارد.
از اين ديدگاه، تئوري جدايي دين از سياست و در پي آن عدم جاعيت و جاودانگي
قرآن كريم داده ميشود كه مغالطهاي بس خطرناك و شائبهاي ناپسند است.
بديهي استيكي از نشانههاي اعجاز قرآن مجيد و از جمله دلايل خاتميت دين مبين
اسلام و برتري آن بر ديگر اديان، جامعيت و جاودانگي اين نسخه الهي است.
ما بر آنيم كه ادله جامعيت قرآن كريم را از لابلاي سخنان گهربار حضرت
عليعليه السلام در نهج البلاغه استخراج كنيم زيرا بيان حضرت، قطعا
ديدگاههاي افراط گرايانه و نيز تفريط گرايانه را رد ميكند و نظريه ناب در
اين باره به منصه ظهور ميرسد.
كليد واژهها: قرآن، نهجالبلاغه، جامعيت و جاودانگي، ادله عقلي و نقلي،
حجيت، اهل حديث
جامعيت قرآن از نگاه نهجالبلاغه
جامعيت و جاودانگي قرآن كريم از مهمترين مباحث زير بنايي، جهتشناخت اين كتاب
الهي و يكي از موضوعات بحثانگيز امروزي است. قطعا تشريح و بررسي دقيق و
عميق اين موضوع ميتواند بر ادعاهاي پوچ در اين زمينه خط بطلان كشد.
در پرتو مساله جامعيت، موضوع وجود تمامي علوم مختلف در قرآن كه از نظريههاي
افراطي به شمار ميآيد حجيت قرآن كريم و نظريه اهل حديث در اين باره و نقد
و بررسي اين ديدگاه مورد بحث قرار ميگيرد.
نهج البلاغه، اخوالقرآن و بهترين و نابترين منبعي است كه ميتواند ره پويان
طريق را در شناخت صحيح و حقيقي قرآن مجيد ياري دهد.
در نگاه اميرمؤمنان علي عليه السلام، قرآن نسخهاي جامع و جاوداني است كه از
نيازهاي بشر براي رسيدن به سرمنزل سعادت و كمال، فروگذار نكرده است. حضرت
در موارد گوناگون و به شيوههاي زيبا و حكيمانه به ترسيم اين ويژگي پرداخته
است در يكي از خطبههاي نهجالبلاغه (1) با استناد به آيات
قرآن، جامعيت آن را بوضوح تشريح كرده است.
حضرت بعد از آنكه درباره دو راي مختلف صادر شده از دو قاضي سخن ميگويد، با
استفهام انكاري ميپرسد: «آيا خداوند دين ناقصي فرو فرستاده و در تكميل آن
از آنان مدد جسته است؟ آيا آنها شريك خدايند و بر خدا لازم استبه گفته
ايشان رضايت دهد؟ يا اينكه خداوند دين را كامل نازل كرده، اما پيغمبرصلي
الله عليه وآله در تبليغ و اداي آن كوتاهي ورزيده است؟»
آنگاه با استشهاد به آيات قرآن بصراحتبه اين شبهه پاسخ ميدهد: والله سبحانه
يقول:
«ما فرطنا في الكتاب من شيء» (2)
و قال:
«فيه تبيان لكل شيء» (3)
و ذكر ان الكتاب يصدق بعضه بعضا، و انه لا اختلاف فيه فقال سبحانه:
«و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» (4)
خداوند ميفرمايد: «در قرآن از هيچ چيز فروگذار نكردهايم» و نيز ميفرمايد:
«در قرآن بيان همه چيز آمده است» و ياد آور شده است كه آيات قرآن، يكديگر
را تصديق ميكنند و اختلافي در آن وجود ندارد، چنانكه ميفرمايد: «اگر قرآن
از ناحيه غير خدا بود، اختلافات فراواني در آن مييافتند.»
مرحوم طبرسي رحمه الله در ذيل آيه 38 سوره انعام به ذكر يكي از اين اقوال
پرداخته، مينويسد: «مراد از كتاب، قرآن است چرا كه شامل جميع نيازهاي
دنيوي و اخروي آدمي است چه مفصل بيان شده باشد و چه مجمل اما مجمل آن در
لسان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله تشريح شده و حق تعالي ما را مامور به
تبعيت از او كرده است چنانكه فرمود:
«و ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا (5)
و شما آنچه را رسول حق دستور ميدهد(منع يا عطا ميكند) بگيريد و هرچه را نهي
ميكند، واگذاريد.» (6)
بنابراين، قرآن مجيد از بيان معارفي كه موجب سعادت حقيقي انسان در دنيا و
آخرت ميباشد، فروگذار نكرده است. (7)
علامه طباطبايي در تفسير آيه 82 نساء پس از برشمردن مفاهيم آيه مينويسد: «از
آنجا كه قرآن اختلاف قبول نميكند، تغيير و تحول، نسخ و باطل و غيره را هم
نميپذيرد از اين رو لازم ميآيد كه شريعت اسلامي تا روز واپسين استمرار
داشته باشد.» (8)
حضرت در ادامه خطبه 18 در چندين عبارت بسيار زيبا در حالي كه ظاهر و باطن
قرآن را معرفي ميكند، تاييدي ديگر بر جامعيت قرآن ارائه ميدهد:
«ان القرآن ظاهره انيق (9) و باطنه عميق»
ظاهر قرآن زيبا و شگفت آور و باطن آن ژرف و پرمايه است، پس عموم و خواص مردم
ميتوانند بهترين و بيشترين بهره را از اين كتاب ببرند.
استاد محمد تقي جعفري در اين خصوص مينويسد: «مقصود از عمق معاني، دشوار بودن
و حالت معمايي نيست، بلكه قرآن همه مسائل نهايي مربوط به انسان و جهان را
در آياتي كه كلمات آن ساده و زيباست، مطرح كرده است. از طرفي، عبارت بعدي
امامعليه السلام كه ميفرمايد: لا تفني عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا
تكشف الظلمات الا به «نكات شگفت آور آن فاني نگردد و اسرار نهفته آن پايان
نپذيرد و هرگز تاريكيهاي جهل و ناداني جز به آن رفع نشود.»، حاكي از
استمرار جاوداني محتويات قرآن است.» (10)
امام عليه السلام در يكي ديگر از سخنان حكيمانه خويش ميفرمايد: واعلموا انه
ليس علي احد بعد القرآن من فاقة ولا لاحد قبل القرآن من غني (11)
«آگاه باشيد! هيچ كس پس از داشتن قرآن، فقر و بيچارگي ندارد و هيچ كس پيش
از آن، غنا و بي نيازي نخواهد داشت.»
بيان كوتاه اما پر معناي حضرت متضمن اين معناست كه اين نسخه الهي از چنان
غناي فرهنگي برخوردار است كه پيروان خود را بي نياز از هرگونه مكتب و مسلكي
ميكند درحالي كه ديگر مكاتب فكري و كتب بشري قادر به پاسخگويي نيازهاي
اخلاقي و معنوي بشر نيستند.
در وصف ديگري از قرآن بصورتي شيوا و دلنشين ميفرمايد: «ثم انزل عليه الكتاب
نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده و بحرا لا يدرك قعره و منهاجا
لا يضل نهجه و شعاعا لا يظلم ضوؤه و فرقانا لا يخمد برهانه و تبيانا لا
تهدم اركانه.» (12) سپس كتاب آسماني يعني قرآن را بر او نازل
فرمود نوري كه خاموشي ندارد، چراغي كه افروختگي آن زوال نپذيرد، دريايي كه
اعماقش را درك نتوان كرد، راهي كه گمراهي در آن وجود ندارد، شعاعي كه روشني
آن تيرگي نگيرد، جداكننده حق از باطل كه درخشش دليلش به خاموشي نگرايد و
بنياني كه اركان آن منهدم نگردد.»
هدف حضرت از بيان اين عبارات آن است كه دوران حقايق و مفاهيم قرآن محدود و
موقت نيست و آيات و دستوراتش پيوسته نوين و جاوداني اند، تا آنجا كه مفهوم
آياتي كه درباره گروه معيني نازل شده، عموميت داشته همگان را در موارد
مشابه و تا روز واپسين دربرميگيرد. (13)
از امام صادقعليه السلام روايتشده كه فرمود: «اگر چنين بود كه آيهاي
درباره قومي نازل ميگشت و با از بين رفتن آن قوم، آيه هم از بين ميرفت،
از قرآن چيزي باقي نميماند ولكن قرآن تا زماني كه آسمانها و زمين برپاست،
اول تا آخر آن جريان و سريان دارد.» (14)
ارتباط قرآن و علوم مختلف
بنابر اصل جامعيت قرآن، برخي اين مجموعه عظيم الهي را حاوي كليه علوم و مسائل
مورد نياز بشر پنداشته و در پي ايجاد رابطه مابين كليه علوم نوين با قرآن
برآمدهاند.
آيت الله معرفت اين پندار را افراطي ميداند و ميگويد: «اين ادعا كه هرآنچه
بشر به آن رسيده يا ميرسد مانند دستاوردهاي علمي، فني، فرهنگي و... از
قرآن بوده، و يا ريشه قرآني دارد، ادعايي گزاف و بي اساس است. مقصود از
كمال و جامعيت قرآن، جامعيت در شؤون ديني، اعم از اصول و فروع آن است يعني
آنچه در رابطه با اصول ، معارف و احكام و تشريعات، بطور كامل در دين مطرح
گشته است به عبارت ديگر هرآنچه كه در زمينه سلامت و سعادت معنوي، روحي و
اخلاقي انسان است، در برنامهها و اهداف قرآن قرار دارد، اما روشهاي
اجرايي، ساختاري و اجتماعي براي پياده كردن اين برنامهها به عهده
انسانهاست.
بايستي به اين نكته توجه داشت كه دليل ادعاي قرآن كريم به كمال، در
«اليوم اكملت لكم دينكم»
و يا
«تبيانا لكل شيء»
برعهده داشتن تشريع مطالب است چنانچه از زاويه تكوين چنين ميگفت، بايد
انتظار ميداشتيم كه هرآنچه بشر از علوم طبيعي، تجربي و... نياز دارد بطور
كامل در قران آمده باشد و يا حداقل ريشهاش در قرآن باشد ولي منظور قرآن
از «بيان هرچيز» و «كامل بودن دين» آن است كه قرآن هرآنچه را در زمينه
شريعت است،براي ما طرحو پايهريزيكردهاست. (15)
آيه
«و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين» (16)
نيز كه برخي براي تاييد صحبتخود مبني بر اينكه در قرآن همه علوم بشري و
طبيعي نهفته است، بدان تمسك جستهاند، زماني مورد قبول است كه «كتاب مبين»
را «قرآن» فرض كنيم، حال آنكه مفسران آن را «لوح محفوظ» تفسير كردهاند
يعني هرآنچه در عالم وجود تحقق مييابد، در آن لوح محفوظ ثبت ميگردد. طبق
شواهد ارائه شده مفسران، منظور از «كتاب مبين» در آيه فوق «قرآن» نيست.
آيةالله معرفت جايي ديگر در تاييد صحبتخود، دخالت قرآن در امور مربوط به
علوم طبيعي را كه بشر خود بايستي بدان برسد، دور از شان قرآن كريم دانسته
ميگويد: از طرفي شان قرآن و دين اقتضا نميكند در اموري كه مربوط به
يافتههاي خود بشر است، دخالت كندو حتي راهنمايي كردن او هم معنا ندارد
زيرا خداوند به انسان عقل و خرد ارزاني داشته و فرموده:«و علم ادم الاسماء
كلها»
(17) يعني به انسان اسماء را آموخته است. منظور از اسماء حقايق اشياست
يعني ما به انسان قدرت پي بردن به تمام حقايق هستي را دادهايم و براي آنكه
جنبه جانشينياو در زمين به منصه ظهور برسد، بايد خود جوشيده و به
فعليتبرسد.
خداوند انسان را توانمند و خردورز و كاوشگر آفريده است. از طرف ديگر ميدان
تاثير پذيري را در طبيعتبازگذاشته است:
«و سخر لكم ما في السموات و الارض»
همين كافي است كه بشر بتواند با تصرف در طبيعتبه طرف سازندگي دنيوي حركت كند
و لزومي ندارد كه خداوند فرمول شيمي يا مسائل رياضي را توضيح دهد.
(18)
واضح است كه شارع در برخي موارد در مسائل غير شرعي نيز دستوراتي داده است،
زيرا خدايي كه
«يعلم السر في السموات و الارض» (19)
است، به هنگام بيان مطالبي از اسرار طبيعتبه صورت اشاره و كنايه صحبت ميكند
و اين تراوشاتي است كه به هنگام بيان مناسب شرعي عرضه ميشود. از ديدگاه
ديگر، اين موضوع از تفضل خداي تعالي بر بشر خبر ميدهد. بطوري كه وظيفه
خداي سبحان بيان اين امور نبوده است بلكه از روي تفضل و لطف اشاراتي كرده
است.
از اين رو، وظيفه شرع، دخالت در آنچه عقل بشر بدان ميرسد، نبوده است. البته
در احكام تعبدي بشر كه شرع دستور عمل يا احتياط را داده، عقل بشر توان پي
بردن به واقعيت آن عمل را نداشته است و چنانچه اين توان را مييافت، قطعا
آنچه را شرع دستور داده، پياده ميكرد. در نتيجه در اسلام احكامي وجود دارد
كه صرفا جنبه تعبدي دارد و با پيشرفت علم، احكام آن قابل تغيير نيست.
دليل عقلي بر جامعيت قرآن كريم
آنچه گذشت دلايل نقلي متقني بر جامعيت قرآن مجيد بود. در ميان بيانات گهربار
حضرت عليعليه السلام به دليل عقلي بر اين مطلب رهنمون ميشويم امام عليه
السلام در جايي ميفرمايد:
«و اكمل به دينه و قبض نبيه صلي الله عليه وآله و قد فرغ الي الخلق من احكام
الهدي به فعظموا منه سبحانه ما عظم من نفسه فانه لم يخف عنكم شيئا من دينه
و لم يترك شيئا رضيه او كرهه الا و جعل له علما باديا و آية محكمة تزجر عنه
او تدعو اليه فرضاه فيما بقي واحد و سخطه فيما بقي واحد (20)
پيامبرش را هنگامي از اين جهان برد كه از رساندن احكام و هدايت قرآن به خلق
فراغتيافته بود پس خداوند را آنگونه بزرگ بداريد و تعظيم كنيد كه خود
بيان كرده است زيرا حكمي از دين خود را بر شما پنهان نگذاشت و هيچ مطلبي
را كه مورد رضايت و خشنوديش باشد وانگذاشت، جز اينكه نشاني آشكار و آيهاي
محكم كه از آن جلوگيري يا به سوي آن دعوت كند، برايش قرار داد. پس رضايت و
خشم و قانون او در گذشته و حال و آينده درباره همه يكسان است.»
مسلما وقتي پيامبري براي هدايتبشر فرستاده ميشود و خاتم پيامبران معرفي
ميگردد، كتاب آسماني او نيز كه معجزه ابدي هم نام گرفته، بايد تامين كننده
اين هدف باشد، و الا هدف الهي مهمل جلوه ميكند بنابراين لازم است پيامبر
تا به انجام رساندن اين هدف در ميان امتباشد تا تمامي احكام دين خدا كه
متضمن تكامل و تعالي و هدايت انسان است، به مردم عرضه گردد.
از طرف ديگر، بايستي اين احكام چنان واضح و روشن باشند كه دقيقا مبين اوامر و
نواهي الهي كه سعادت بشر در گرو آن است ، باشند.
همچنين، از نظر عقلي، جامعيت قرآن اقتضا ميكند كه دستورات آن متغير نبوده
دستخوش تحولات زمان قرار نگيرد. سخن آخر امام عليه السلام دقيقا گوياي همين
مطلب است: «احكام الهي تا قيامت تغيير نميپذيرد، بلكه حكم هر مساله مطابق
ستبا آنچه در عهد رسول اكرمصلي الله عليه وآله در قرآن و سنتبيان شده
است.» (21)
حجيت قرآن كريم در نهج البلاغه و نظريه اهل حديث
حجيت قرآن كريم از جمله مسائلي است كه مورد اختلاف بسياري از علما و
انديشمندان فرقههاي اسلامي و غير اسلامي بوده است. منظور از حجيت قرآن
كريم آن است كه اين كتاب آسماني از هرجهتبراي همگان قابل درك و فهم است و
در مقام استنباط و استناد ميتوان بدان تكيه كرد و آن را مورد عمل و دليل و
مبنا قرار داد.
آيتالله خويي درباره حجيت ظواهر قرآن كريم كه برخي از علماي حديث (22)
بر آن اشكال وارد كردهاند، مينويسد:«ظواهر قرآن، حجيت و مدركيت دارد
و ما ميتوانيم در موارد مختلف به معناي ظاهري آن تكيه كرده، آن را مستقلا
مورد عمل قرار دهيم و در گفتار و نظريات و استدلالهاي خويش به آن تمسك
جوييم زيرا ظواهر قرآن براي عموم مردم، حجت و مدرك است.» (23)
وي سپس پنج دليل را براي اثبات اين موضوع مطرح ميكند.
بدين ترتيب قرآن كريم از همه جهات براي بشر حجت است و دليل محكمي براي او در
پيشگاه حق تعالي است.
اين مطلب در نهجالبلاغه بوضوح ديده ميشود. حضرت در خطبه 182 ميفرمايد:
فالقرآن آمر زاجر و صامت ناطق حجة الله علي خلقه اخذ عليه ميثاقهم و آرتهن
عليه انفسهم اتم نوره و اكمل به دينه «قرآن امر كننده و نهي كننده است و -
برحسب ظاهر خاموش است ولي - در واقع - گويا و حجت و برهان خدا بر بندگان
است كه از ايشان بر آن پيمان گرفت و آنها را در گرو آن قرار داد. نور آن را
تمام گردانيد و دين خود را به سبب آن كامل كرد.
در اين قسمت، توجه به جند نكته ضروري است:
اول: حضرت، قرآن را به عنوان حجتخدا بر خلق معرفي ميكند. بديهي است، از
آنجا كه قرآن كريم معجزه اصلي است و شامل كليه دستورات سعادت بخش براي بشر
است، از جانب خداوند منان حجتبر تمام انسانهاست. (24) از اين
رو اگر پيروان اين كتاب آسماني بدان عمل كنند، در آخرت نيز دليلي بر اعمال
خويش در پيشگاه حق تعالي خواهند داشت.
دوم: خداوند از بندگان خود بر فراگرفتن و عمل به قرآن كريم پيمان گرفت. ابن
ابي الحديد در اين باره مينويسد: «از آنجا كه خداوند سبحان در عقول
مكلفان، ادله توحيد، عدل و از جمله مسائل نبوت را قرار داد و نبوت پيامبر
اكرمصلي الله عليه وآله را عقلا اثبات كرد، به مانند گيرنده ميثاق از
مكلفان استبه تصديق دعوتش و قبول قرآني كه نازل گشت، بدين صورت، نفوس آنها
را مرهون بر وفا قرار داد كه در اين حال، آنكه مخالفت كند به خود زيان
رسانده و تا ابد هلاك شده است.» (25)
برخي ديگر از شارحان نهج البلاغه در ذيل اين عبارت گفتهاند كه خدا به واسطه
نبي اكرمعليه السلام از بندگانش پيمان گرفت كه به قرآن عمل كنند.»
(26)
همچنين احتمال دارد مراد از آن، قضيه ذريه قبل از خلقت آدمعليه السلام باشد
كه در اخبار هم آمده است. (27)
تفسير اين عبارت، به هر صورتي كه باشد، مبين اين مطلب است كه نفوس بندگان با
خداوند در پذيرش قرآن - بعنوان كتابي الهي براي هدايت و سعادت بشري پيمان
بستهاند به طوري كه حضرت دقيقا بيان ميدارد كه خداوند نفوس و ارواح عباد
را مرهون وفا به اين امر قرار داد.
زماني نفوس، مرهون رعايتحق تعالي و اطاعت از او و دستوراتش - كه همگي در
كتاب آمده - ميشوند كه اين كتاب از حجيت لازم برخوردار باشد.
سوم: اين كتاب را كامل كننده دين مبين اسلام معرفي كرد. اين گفته حضرت دقيقا
گوياي اين است كه:«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم
الاسلام دينا» (28) امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم و بر
شما نعمت را تمام كردم و بهترين آيين را كه اسلام است، برايتان برگزيدم.»
اين مطلب نشان از آن دارد كه قرآن مجيد زيربناي دين جاوداني اسلام است پس
لازم است از جامعيت، جاودانگي و حجيتبرخوردار باشد.
امام عليعليه السلام در جايي ديگر فرموده است: «انا حجيج المارقين و خصيم
الناكثين المرتابين و علي كتاب الله تعرض الامثال (29) من با
خارج شوندگان از دين احتجاج و با شك كنندگان در دين دشمني ميكنم كارهاي
مشتبه به حق، به قرآن عرضه ميگردد.»
اين عبارت تفسيرهاي مختلفي دارد علامه مجلسي ميگويد: «احتمال دارد مراد از
امثال، حجتها يا احاديثباشد يعني آنچه در مخاصمه با مارقان و مرتابان
بدانها احتجاج ميشود، بايد به كتاب خدا عرضه گردد تا صحت و فساد آن روشن
شود و يا آنچه درباره عثمان به من استناد ميدهند، بايد بر كتاب خدا عرضه
گردد.»
(30)
ابن ابي الحديد و خويي مراد حضرت از اين سخن را همان گفته خداوند ميدانند كه
فرمود:«هذان خصمان اختصموا في ربهم... (31) اين دو گروه(مؤمن
و كافر) كه در دين خدا با هم به جدل برخاستند، مخالف و دشمن يكديگرند.»
(32)
در شان نزول اين آيه روايتي است از امام حسينعليه السلام كه نضربن مالك آن
را نقل كرده است. نضر ميگويد: «به امامعليه السلام گفتم: يا ابا عبدالله
از قول خداوند در آيه «هذان خصمان اختصموا في ربهم» به من خبر ده! پس
فرمود: ما و بني اميه درباره خداي تعالي به خصم برخاستيم. ما گفتيم صدق
الله و آنها كذب گفتند پس ما روز قيامت دو خصم هستيم.» (33)
رواياتي شبيه به همين مضامين كه دو خصم ذكر شده را امام عليعليه السلام و
طرف مقابل را دشمنان وي معرفي كرده: در اخبار و روايات بسيار وارد شده است
كه در اينجا مجال ذكر آن نيست.
درست است كه طبق روايات رسيده، خصومتبين محمد و آل محمدعليهم السلام و
دشمنان آنها بايد بركتاب خدا عرضه گردد تا حق و ناحق از هم تمييز داده شود،
اما همين ميرساند كتابي كه قابليت عرضه شبهات را داشته و ميزان و مقياس
قرار ميگيرد، (34) بايستي كتابي منزه از هر عيب، نقص و تحريف
بوده و بتواند مرجع و حجت و مبنا باشد.
امام عليه السلام در يكي از بيانات نوراني خويش صريحا به همين مطلب اشاره
كرده، ميفرمايد:
«و كفي بالكتاب حجيجا و حصيما» (35)
قرآن براي بازخواست و داوري كفايت ميكند.
بدين ترتيب، قرآن برهان قاطع و حجتي محكم استبراي كسي كه به آن احتجاج و با
آن مخاصمه كند. و همين حجيتسبب ميگردد كه اين مجموعه وحي الهي به عنوان
ماخذ اصلي قوانين اسلام تلقي گردد و اصل و ريشه همه فروع قرار گيرد.
ميتوان بوضوح دريافت كه ديدگاه امام عليعليه السلام پيرامون جامعيت قرآن
مجيد در راستاي همان نگاه قرآن است كه فرموده:
«اليوم اكملت لكم دينكم ... و رضيت لكم الاسلام دينا»
و در جايي ديگر فرمود:
«فيه تبيان لكل شيء»
و نيز فرمود:
«و من يتبع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين»
روشن استبا توجه به ديدگاههاي همه جانبه حضرت در اين زمينه، به كليه نظرات
افراطي كه وجود همه علوم بشري را در قرآن ميدانند و يا نظرات تفريطي كه به
حجيت ظواهر قرآن بدون تمسك به روايات ترديد وارد ميكنند، خط بطلان ميكشد
و از اين ميان معناي صحيح آيات قرآن نيز روشنتر رخ مينماياند.