بازگشت

جلسه چهارم


بسم الله الرحمن الرحيم

شرافت و قداست ماه رمضان

قال الله تبارك و تعالى :

شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فليصمه و من كان مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر يريد الله بكم اليسر و لايريد بكم العسر و لتكلموا العدة و لتكبروا الله على ما هداكم و لعلكم تشكرون (41).

نكات مهم آيه روزه

نكاتى در اين آيه شريف وجود دارد كه جالب و در خور دقت و اهميت است به بعضى از آن ها در تفاسير، از جمله تفسير نمونه اشاره شده است (42) .

چرا آن ايام ، معدود است و چرا ظرف زمان روزه ، ماه مبارك رمضان قرار داده شده است ؟ پاسخ : چون ، قرآن ، سرچشمه هدايت بشر از گمراهى و ضلالت است و آيات روشن آن باعث سعادت بشر و جداكننده حق و باطل است ، در اين ماه نازل شده است در روايت اسلامى نقل شده كه همه كتابهاى آسمانى كه براى هدايت بشر نازل شده در ماه رمضان آمده است . هم تورات حضرت موسى ، هم انجيل حضرت عيسى ، هم زبور حضرت داوود و هم صحف حضرت ابراهيم - على نبينا و آله و عليهم السلام .

ابوبصير از امام صادق عليه السلام اينگونه نقل مى كند:

عن ابى عبدالله عليه السلام قال نزلت التوراة فى ست مضين من شهر رمضان و نزل الانجيل فى اثنتى عشرة مضت من شهر رمضان و نزل الزبور فى ثمانى عشرة مضت من شهر رمضان و نزل الفرقان فى ليلة القدر (43) .

تورات در ششم ماه رمضان و انجيل در دوازدهم و زبور در هجدهم و قرآن در شب قدر نازل شده است (بنابراين روايتى از تفسير عياشى ) صاحب ابراهيم در شب اول ماه و قرآن در بيست و چهارم ماه نازل شده است (44).

علت اين كه ماه رمضان ، براى روزه گرفتن تعيين شده ، شرافت و فضيلت و برترى اين ماه بر ساير ماههاى سال است ( در روزهاى گذشته اشارتى به اين موضوع شده است ) مرحوم مجلسى در بحارالانوار، باب فضيلت ماه رمضان و وجوب روزه ، روايات جالب و حيرت انگيزى نقل فرموده است (45) كه فقط با در نظر گرفتن لطف و كرم خداوند متعال نسبت به بندگان ، مى شود آن را پذيرفت و از باب تبرك چند نمونه از آن را نقل مى كنيم :

عن جابر بن يزيد جعفى عن ابى جعفر عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله لجابر بن عبد الله يا جابر هذا شهر رمضان من صام نهاره و قام وردا من ليله و عف بطنه و فرجه و كف لسانه خرج من ذنوبه كخروجه من الشهر فقال جابر يا رسول الله ما احسن هذا الحديث فقال رسول الله صلى الله عليه و آله يا جابر و ما اشد هذه الشروط (46).

امام باقر عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله به جابر بن عبدالله انصارى فرمود: اى جابر! اين ماه رمضان ، است هر كس روز آن را روزه بدارد و پاسى از شب آن را عبادت كند و شكم و فرج خود را حفظ كند و زبانش را نگاه دارد از گناهانش خارج مى شود، همان گونه كه از ماه بيرون مى رود پس جابر عرض كرد: يا رسول الله ! چه حديث خوبى ! حضرت فرمود: بله جابر! اما چه شرايط سختى دارد!

چرا زمان روزه سى روز است ؟

در روايتى چنين آمده است :

معاوية بن عمار عن الحسن بن عبدالله عن آبائه عن جده الحسن بن على بن ابى طالب عليه السلام انه قال جاء نفر من اليهود الى رسول الله صلى الله عليه و آله فساءله اعملهم عن مسائل فكان فيما ساءله انه قال له لاى شى ء فرض الله الصوم على امتك بالنهار ثلاثين يوما و فرض الله على الامم السالفه اكثر من ذلك فقال النبى صلى الله عليه و آله ان آدم لما اكل من الشجرة بقى فى بطنه ثلاثين يوما ففرض الله على ذريته ثلاثين يوما الجوع و العطش و الذين ياءكلونه بالليل تفضل من الله عليهم و كذلك كان على آدم عليه السلام ففرض الله ذلك على اميت ثم تلا هذه الاية (كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون اياما معدودات ) قال اليهودى صدقت يا محمد فما جزاء من صامها فقال النبى صلى الله عليه و آله ما من مؤ من يصوم شهر رمضان احتسابا الا اوجب الله تبارك و تعالى له سبع خصال اولها يذوب الحرام من جسده و الثانية يقرب من رحمة الله عزوجل و الثالثة يكون قد كفر خطيئة ابيه آدم و الرابعة يهون الله عليه سكرات الموت و الخامسة امان من الجوع و العطش يوم القيامة و السادسة يعطيه الله براءة من النار و السابعة يطعمه الله من طيبات الجنة قال صدقت يامحمد (47).

امام حسن عليه السلام فرمود: عده اى از يهود، خدمت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمدند؛ پس داناترين آن ها، از حضرت سوالاتى كرد؛ از جمله اينكه گفت : روى چه اصل خداى تعالى سى روز روزه بر امت شما واجب كرده ؛ ولى بر امت هاى گذشته بيش تر از اين را؟ پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا هنگامى كه آدم از آن درخت ، خورد، تا سى روز در شكم او باقى ماند؛ پس خدا بر ذريه او واجب كرد كه سى روز گرسنه و تشنه باشند. و آنچه آنها مى خورند (در شب ) كرم و تفضل است بر ايشان و همچنين بر آدم نيز سى روز روزه واجب شد. و خداوند واجب كرد بر امت من همان سى روز را سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله آيه (كتب عليكم الصيام ) راتلاوت كرد.

شخص يهودى گفت : راست گفتى اى محمد! پس بفرما جزاى كسى كه اين ماه را روزه بدارد، چيست ؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ مؤ منى ماه رمضان را روزه نمى گيرد، مگر آن كه خدا براى او هفت خصلت مرحمت كند: 1 - حرام از بدنش آب شود و برطرف گردد 2 - به رحمت خدا نزديك شود؛ 3 - گناه پدرش - آدم را - جبران كرده باشد؛ 4 - سكرات مرگ بر او آسان شود؛ 5 - از گرسنگى و تشنگى روز قيامت در امان باشد؛ 6 - خداوند بيزارى از جهنم به او مى دهد؛ 7 - خداوند از غذاهاى پاكيزه و طيب بهشت به او مى خوراند و آن شخص گفت : راست گفتى اى محمد!

نكته (فمن شهد منكم الشهر فليصمه ) (48) دستور روزه ، فقطى براى اشخاص حاضر وسالم است ، (بر شخص مسافر و مريض روزه واجب نمى باشد) خدا مثل فرمان راويان جبار نيست ، كه دستور با مشقتى بدهد و با هر مشقت و سختى كه شده از طرف بخواهد، كه آن را انجام دهد (يريد الله بكم اليسر ولايريد بكم العسر) (49).

حال اين جمله ، يا مربوط به استثنايى است كه در آيه بيان شد؛ و شخص مريض و مسافر را از حكم مستثنا كرده (يعنى مسافر و مريض كه خدا راحتى آنها را مى خواهد، بنابراين در سفر و مرض روزه را برداشت ) و يا ممكن است مربوط به اصل حكم روزه باشد (يعنى خيال نكنيد كه مراد خداوند از وجوب روزه ، مشقت و سختى شما است ، بلكه با در نظر گرفتن فوايد و آثار جسمى و معنوى و پاداش آخرتى ، خدا راحتى و رفاه شما را خواسته است ) .

ناگفته نماند كه استثناى مريض و مسافر از وجوب روزه ، هم در آيه اول ذكر شده و هم در آيه دوم . شايد علت تكرار، آن اين باشد كه براى افراد مؤ من ، گويا سخت است كه از حكم خداوند مخالفت كنند به همين جهت گاهى بعضى از مؤ منين مريض و به خصوص از خانم ها با ناراحتى مى گويند من روزه ام را مى گيرم هر چه شد، شد همه روزه ، باشند من بخورم ؟ چندين سال است من يك روز روزه ام را در ماه رمضان نخورده ام بالاخره كه نمى ميرم و... يا مسافر بگويد: علت اين كه روزه از مسافر برداشته شده اين است كه گرفته روزه در سفر سخت است ولى من اين سختى را تحمل مى كنم ، و روزه مى گيرم . به همين جهت ، خداوند عدم وجوب روزه را براى اين دو دسته تكرار كرده و به آن ها دستور مى دهد كه بعد از آن كه از سفر برگشتند و يا مرضشان برطرف شد، قضاى آن را به جا آورند.

(و لتكملوا العدة ) (50) تمام اين يك ماه را بايد روزه گرفت و يا قضاى آن را بعد از مرض و سفر به جا آورد اين جمله اشاره به اين مطلب مى كند كه روزه براى پرورش جسم و روح لازم است . پس هر انسانى ، بايد يك ماه از سال را روزه بدارد و اگر به علت سفر و يا مرض و يا عذر ديگر در ماه رمضان نتوانست روزه بگيرد، بايد قضاى آن را به جا آورد تا تعداد ايام ماه كامل شود. حتى در احكام اسلام ، مى بينيم كه بر زن حائض ‍ واجب است كه قضاى روزه اش را به جا آورد؛ ولى در مورد نماز اين گونه نيست بلكه نه بايد قضاى نماز ايام عبادت را به جا بياورد، اين حكم به همين خاطر است كه امساك يك ماه كامل در سال لازم است و براى به دست آوردن فوايد و اثرات روزه بايد يك ماه كامل شود.

فوايد كم خورى

نكته : عزيزان ! توجه داريد كه فوايد نماز - مثلا به ياد خدا بودن و تقرب به ذات الهى است براى زن ، در دورانى كه مى تواند نماز بخواند، به دست مى آيد، اگر چه در دوران حيض نماز نخواند. اما فوايد روزه جز با قضاى آن چه فوت شده به دست نمى آيد. مثلا فايده بهداشتى و خواص كم خوردن و پرهيز كردن غير از روزه گرفتن راهى براى به دست آوردن آن نيست . چون جلوى انسان را هيچ چيز جز ردع و منع دينى نمى گيرد وگرنه رژيم غذايى تصميم بر كم خوردن و... كارگر نيست آن هم در زمان ما كه غذا و ميوه هاى چهار فصل در تمام سال وجود دارد هندوانه تابستان در زمستان (كه شب يلدا بايد بخورند) و انگور تابستان در زمستان و به عكس هويج و پرتقال زمستان در تابستان مهيا است و فرهنگ غلط هم بر آن اصرار دارد آرى با وسائل حمل و نقل امروزى و نزديك شدن راه ها هميشه محصول همه شهرها بلكه همه كشورها در جاهاى ديگر دور دست در دسترس قرار گرفته به اضافه اين كه يخچال و فريزير هم در اين نقش مؤ ثرترى ايفا مى كند و همه چيز يخ زده موجود است كه انسان هر وقت هر چه هوس فرمايد براى او آماده و ميسر است سابقا ميوه و غذاى هر محيط و شهرى براى خود آن محل بود و در فصل خودش ، بنابراين مرض ها اين قدر فراوان و جوراجور نبود، شايد علت زيادى امراض مقدارى هم اين پرخورى و همه چيز خورى و هم همه وقت خورى باشد.

فايده ديگر روزه ، تساوى غنى و فقير

يكى از فايده هاى روزه ، باخبر شدن اغنيا از حال فقرا است كه ديروز عرض شد و اين جز با روزه گرفتن ثروتمند و غنى ، حاصل نمى شود. در اين زمينه روايت جالب ديگرى ديدم كه مناسب است عرض كنم . در علل الشرايع به سندى از هشام بن الحكم آمده است :

ساءلت اباعبدالله عليه السلام عن علة الصيام قال اما العله فى الصيام ليستوى به الغنى و الفقير و ذلك لان الغنى لم يكن ليجد مس الجوع فيرحم لان الغنى لما اراد شيئا قدر عليه فارادا لله عزوجل ان يستوى بين خلقه و ان يذيق الغنى من الجوع و الالم ليرق على الضيعف فيرحم الجائع (51) .

هشام بن حكم مى گويد: سوال كردم از امام صادق عليه السلام از علت وجوب روزه فرمود: اما علت وجوب روزه اين است كه ثروتمند و مستمند با هم يكسان شوند، زيرا شخص متمكن و پولدار، هرگز احساس ‍ گرسنگى را درك نكرده تا بر شخص فقير و بيچاره رحم كند. براى آن كه هر وقت هر چه خواسته ، در اختيار او بوده است و رنج و سختى نكشيده ؛ پس خداى تعالى خواست به وسيله روزه بين بندگانش تساوى برقرار فرمايد و به ثروتمند طعم و مزه گرسنگى را بچشاند و اين درد را براى او واضح و ملموس كند؛ تا شايد دلش براى بيچارگان نرم شود و بر گرسنگان ترحم كند.

روزه يك نوع شكر الهى است

(و لتكبروا الله على ما هداكم و لعلكم تشكرون ) (52) در پايان آيه ، خداى تعالى ، دو خاصيت و فايده ديگر، براى فلسفه روزه بيان مى فرمايد؛ يكى ، اين كه با اطاعت اين دستور، خدا را بزرگ و با عظمت بدانيم و دوم آن كه در مقابل آن همه نعمت ، شكرگزارى كنيم .

نكته : توجه به اين نكته به جا است كه در اين آيه شريفه ، بزرگ شمردن خدا را، به طور قطعى بيان كرد، ولى شكرگزارى ، را با بيان لعلع و شايد بيان مى كند؛ ممكن است ، سبب اين باشد كه در اطاعت از امر خدا و گرفتن روزه ، بزرگ دانستن خدا، امرى قطعى و به هر حال نيايش و خضوع در پيشگاه او است ، ولى شكرگزارى احتياج به خلوص نيت كامل وارد و اين اثر جز با قصد تبعد محض و قربة الى الله به دست نمى آيد.

و شايد كلمه لعل اشاره به اين نكته باشد كه شكرگزارى كامل - كما هو حقه - در برابر نعمت هاى الهى ممكن نيست و فقط تا اندازه اى و مقدار كمى شكر خدا به جا آورده مى شود.

گر به هر مويى زبانى با شدت

شكر يك نعمت نگويى از هزار

آيا هرگز درباره اصل روزه و غذا فكر كرده ايد كه خداوند چه نعمت هايى به ما داده است ؟ اگر انسان از غذا خوردن سير نمى شد چه مى شد؟ اگر هر چه غذا مى خوريم جذب بدن مى شد و اگر دفع غذا و آب به اختيار خودمان نبود، چه مى شد؟ سر يك ماه انسان به قدر فيل يا گاو ميش مى شد چه عرض كنم كوه ابوقبيس مى شد، اگر دفع غذا و آب به اختيار خودمان نبود چه مى شد وسط خيابان و كوچه بلكه مسجد و مجلس مثل حيوانات ... اگر قوه ما سكه ضعيف بود چه مى شد. مثلا شير لوله آب هر مدتى چه مى كند و واشرش بايد عوض شود اما اعضاى بدن انسان هفتاد هشتاد سال كار مى كند.

آيا مى دانيد كيفيت هضم غذاى و جذب بدن و گردش آن در بدن ، و تجزيه و تقسيم آن ، چگونه است ؟ اگر انسان به هر كدام از اين امور فكر كند و به كتب طب مراجعه كند كاملا سردرگم مى شود.

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم

كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟

به كجا مى روم آخر ننمايى وطنم ؟

مانده ام سخت عجب كزچه سبب ساخت مرا

يا چه بوده است مرا وى از اين ساختنم ؟

جان كه از عالم علوى است همين مى دانم

به هواى سر كويش پر و بالى بزنم

مرغ باغ ملكوتم نيم از علم خاك

چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم

من به خود نامدم اين جا كه به خود باز روم

آنكه آورد مرا باز برد در وطنم

گرسنگى اطفال امام حسين عليه السلام

السلام عليك يا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك عليك منى سلام الله ابدا ما بقيت و بقى الليل و النهار و لاجعله الله اخر العهد منى لزيارتكم السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين

ديروز، از تشنگى اطفال امام حسين عليه السلام خواندم ، امروز از گرسنگى آنها بگويم تا دلت بشكند، و اشكت جارى شود. در خبر است كه حضرت زينب در خرابه شام روزه مى گرفت ؛ مى دانيد چرا؟ چون غذا به قدر كافى به آنها نمى دادند! يكى از علماء مى گويد: من در فكر بودم كه كيفيت خوراك اسيران اهل بيت ، چگونه بوده است ؛ تا در كتابى ديدم كه نوشته و بد؛ شبانه روزى به هر كدام ، يك قرص نان از طرف يزيد مى دادند. اين براى اطفال كافى نبود. آنان هم هر مشكلى داشتند به عمه مى گفتند. پدر كه نداشتند، عمو كه نداشتند؛ برادر اطفال كافى نبود آنان هم هر مشكلى داشتند به عمه مى گفتند. حضرت زينب هم مقدارى از سهم خود را مى گذاشت ؛ هر وقت اطفال بهانه نان بگيرند، به آن ها بدهد و از آن جا بدتر كوفه بود كه زنى نان و خرما و به دست اطفال مى داد و مى گفت : دعا كنيد بچه هاى من يتيم و اسير نشوند و حضرت زينب از دست و دهان آنها مى گرفت و مى فرمود: نحن آل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله ان الصدقة علينا محرمة ؛ اى مردم كوفه ! ما اولاد پيغمبريم ، صدقه بر ما اهل بيت حرام است .

چه گذشت بر عمه سادات ؟ نمى دانم . خدايا اين همان كوفه است ، همان مقر حكومت پدر زينب - اميرالمؤ منين عليه السلام - است كه هر وقت زن ها مى خواستند خدمت زينب برسند بايد اجازه مى گرفتند و به يك ديگر افتخار مى كردند كه من امروز خدمت حضرت زينب رسيدم و حالا او را به عنوان اسيرى به همين كوفه خراب آورده اند.

لاحول ولاقوة الابالله العلى العظيم

پاورقي



41- سوره بقره ، آيه 184

42- تفسير نمونه ، ج 1، ص 361

43- وسائل الشيعه ، ج 7، ص 225 از تهذيب و كافى و فقيه

44- بحارالانوار، ج 97، ص 25

45- همان ، ج 96 ص 337

46- همان ، ص 371

47- وسائل الشيعه ، ج 10، ص 241 بحارالانوار، ج 96 ص 369

48- سوره بقره آيه 185

49- همان

50- همان

51- بحارالانوار، ج 96 ص 371

52- سوره بقره ، آيه 185