بازگشت

جلسه چهاردهم


بسم الله الرحمن الرحيم

ماه رمضان و خوش رفتارى با زيردستان

و من خفف فى هذا الشهر عما ملكت يمينه خفف الله عليه حسابه و من كف فيه شره كف الله عنه غضبه يوم يلقاه و من اكرم فيمه يتيما اكرمه الله يوم يلقاه

اى گروه مردمان ! هر كس در ماه رمضان نسبت به برده و زير دستان خود آسان بگيرد و سختگيرى نكند، خداى متعال ، روز قيامت حسابش را آسان خواهد گرفت . و هر كس در اين ماه آزارش به ديگرى نرسد، خداوند خشم و غضب خود را روز قيامت از او باز خواهد داشت .

گرچه در اين روايت ، سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله مربوط به بردگان - يعنى كنيزان و غلامان - است ولى منظور از آن تمام زيردستان و هر كس كه به نحوى فرمان بر انسان است ، مى باشد. يكى از خصوصيات ائمه اطهار عليهم السلام خوش رفتارى ، با زيردستان و آسان گرفتن بر آن ها به ويژه نسبت به بردگان بوده است (شكر خدا كه در زمان ما برده زر خريد كنيز و غلام نيست و گرنه اين هم خود امتحانى بود كه چگونه از آن بيرون مى آمديم و با آنان چه رفتارى مى نموديم ).

در حالات امام زين العابدين عليه السلام (180) در كتاب اقبال (181) به سندى از محمد بن عجلان چنين آمده است كه گفت :

شنيدم ، امام صادق عليه السلام فرمود: كه جدم - على بن الحسين عليهماالسلام - هنگامى كه ماه رمضان مى شد، هيچ كنيز و غلامى را نمى زد و اگر گناهى مى كردند، مى نوشت ، فلان عبد يا فلان كنيز در فلان روز، چه انجام داد و هيچ تنبيه نمى نمود تا اين كه شب آخر ماه فرا رسيد، حضرت همه آن ها را جمع مى نمود، سپس آن نوشته را بيرون مى آورد، مى فرمود: فلانى ! يادت مى آيد كه فلان روز چه كردى و تو را تاءديب نكردم ؟ مى گفت : بله ، يابن رسول الله ! يكى يكى آنها را يادآورى مى كرد و از ايشان اقرار مى گرفت . سپس از جا بلند مى شد و در وسط مى ايستاد و مى فرمود: با صداى بلند بگوييد: اى على بن الحسين ! تماما پروردگارت آن چه عمل نموده اى ، همه را شمارش نموده ، همان گونه كه تو يادادشت نموده اى ولديه كتاب ينطق عليك بالحق ، لايغادر صغيرة و لاكبيرة ، مما اقيت الا احصاها و تجد كلما علمت لديه حاضرا كما و جدنا كلما عملنا لديك حاضرا يعنى ؛ نزد خداوند به حق نوشته اى هست كه كوچك و بزرگ اعمال را در بردارد و تمام آنها را خواهى يافت ، همان گونه كه اعمال خود را نزد شما حاضر ديديدم .

پس اى خداى بزرگ ! او را عفو كن و صرفنظر فرما، همانگونه كه خود سفارش به عفو فرموده اى اى على بن الحسين از ما صرفنظر فرما تا خدا تو را عفو كند و بر تو رحم نمايد، اى على بن الحسين ! به خاطر بياور جايگاه حقير خود را در نزد پروردگار حكيم و عادلت كه به اندازه خردلى به كسى ستم نمى كند و آن را روز قيامت خواهد آورد (و كفى بالله حسيبا) (182).

آرى حضرت اين چنين در بين غلامان ايستاده و گريه مى كرد و مى گفت :

خدايا! خودت امر به عفو و گذشت فرموده اى : خدايا! من از كسانى كه به من ستم نموده اند، گذشتم ، تو هم بگذر، زيرا تو سزاوارتر به گذشتنى . خدايا! تو خود فرموده اى كسى را از در خانه مان محروم برنگردانيم . خدايا! ما گدايان و مسكينان در خانه تو هستيم و به تو پناه آورده ايم . خدايا! ما را دست خالى بر نگردان . تا آن جا كه حضرت به غلامان و كنيزان رو مى كرد و مى فرمود: من از همه شما گذشتم . آيا شما از من مى گذريد؟ همه مى گفتند: تو كه به ما بدى ننموده اى ، اى مولا! پس مى فرمود: همه بگوييد: اللهم اعف عن على بن الحسين كما عفى عنا! خدايا! او را عفو كن همانگونه كه او از ما عفو كرد و او را از آتش نجات بده ، همانگونه كه ما را از بردگى نجات داد آنها نيز مى گفتندو حضرت مى گفت : اللهم آمين رب العالمين و بعد مى فرمود: برويد همه تان آزاديد. و چون روز عيد فطر مى شد، حضرت همه را جايزه مى دهد و ايشان را بى نياز مى نمود، كه به كسى محتاج نباشند.

سپس امام صادق عليه السلام مى فرمود:

همه ساله حضرت در شب آخر ماه رمضان ، كم و بيش ، بيست نفر را آزاد مى فرمود، و چنين مى گفت : خداى تعالى ، در هر شب از ماه رمضان ، هنگام افطار هفتادهزار هزار از گناهكاران را از آتش نجات مى دهد و در شب آخر ماه ، به اندازه آنچه در هر جمعه آزاد نموده ، نجات مى دهد و من مى خواهم خدا ببيند بندگانى را كه از بردگى در دنيا آزاد نمودم ، تا او نيز مرا از آتش نجات دهد و آن حضرت هيچ خادمى را بيش از يك سال نگه نمى داشت .

برادران انصافا در عفو لذتى است كه در انتقام نيست ولى مشكل است كه كسى با اينكه بتواند انتقام بگيرد و ستم را پاسخ دهد، براى خدا بگذرد، بياييد از اين بزرگواران الگو بگيريم .

در حديثى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده :

ان لم تكن حليما فتحلم فانه قل من تشبه بقوم الا اوشك ان يكون منهم (183).

اگر بردبار نباشى ، خود را وادار به حلم و بردبارى كن ، زيرا اگر فردى خود را شبيه گروهى بنمايد، كم كم از آن ها مى شود.

شمه اى از فضايل امام سجاد عليه السلام

در موضوع مورد بحث در رفتار امام سجاد عليه السلام برخورد به عمل كردى مى كنيم كه فقط ويژه خود آن حضرت است و از هر كس ساخته نيست ، گوش كنيد به روايتى كه بحار از مناقب اين شهر آشوب نقل مى كند كه :

حضرت ، يكى از غلامان خود را ماءمور فرموده بود تا در باغى كه داشت ، اطاقى برايش بسازد. حضرت براى سركشى به سراغ او رفت ، ديد ساختمان را خراب نموده و اصراف كرده است . حضرت ناراحت شد و يك تازيانه به غلام زد، ولى زود پشيمان شد. چون به منزل آمد، كسى را به دنبال غلام فرستاد. غلام آمد ديد حضرت بدون لباس منتظر اوست و همان تازيانه را به دست گرفته است ، خيال كرد كه حضرت تصميم دارد او را بيش تر تنبيه كند و ترسيد. پس حضرت تازيانه را به غلام داد و فرمود: من تو را زدم و اشتباهى صورت گرفت و تا كنون چنين نشده بود، اكنون با همين تازيانه قصاص كن ! غلام گفت : يا بن رسول الله صلى الله عليه و آله من فكر كردم مى خواهيد مرا تنبيه كنيد و سزاوار عقوبتم . چگونه من شما را قصاص كنم ؟ حضرت فرمود: واى بر تو! تو بايد قصاص كنى . غلام گفت : دستم بريده باد! اگر من چنين جسارتى كنم به خدا پناه مى برم ! از حضرت اصرار و از غلام انكار و خود را سرزنش مى كرد. پس چون حضرت ديد كه او قصاص نمى كند فرمود: حالا كه چنين است باغ را به خود تو بخشيدم ، برو به سلامت (184).

نكته : همه مى دانيم كه اين رفتار و گفتار امام زين العابدين عليه السلام براى توجه دادن ما به گناهانمان است و اين كه بايد به فكر حساب خودمان باشيم كه چه كرده ايم و خدا با ما چه خواهد كرد؛ وگرنه آن حضرت معصوم بوده و گناهى از او سر نزده است عرض كردم در زمان ما غلام و كنيز نيست ولى مى دانم بسيارى از شما كه حضور داريد كارگران و فرزندان و شاگردان زير دست داريد ببينيد با آنان چگونه رفتار مى كنيد، آيا سخت مى گيريد، بد اخلاقيد، حق آنان را خوب ادا مى كنيد يا نه ؟

و يا خداى ناكرده تضييع حقوق مى كنيد و به آنان نمى رسيد، به هر نوع كه توقع داريد مردم با شما رفتار كنند با آنان رفتار كنيد به همان گونه كه اميدواريد خدا روز قيامت با شما حساب كند.

در دعاى قنوت - كه بسيار شيرين است - مى خوانيم :

ربنا عاملنا بفضلك و لاتعاملنا بعد لك يا كريم ؛

خدايا! با ما به مقتضاى فضل و كرم رفتار كن و به مقتضاى عدالتت اى كريم و بزرگوار.

حال اگر قرار باشد، با عدلش با ما رفتار كند خيلى كم مى آوريم و كارمان زار خواهد بود چه بسيار گناهان و اشتباهاتى داشته ايم كه هيچ به خاطر نداريم و فراموش كرده ايم اگر قرار باشد به آن رسيدگى شود، چه خاكى به سر كنيم . استغفرالله ربى و اتوب اليه .

خداوندا! تو ما را آفريدى

كه ما هر چه گنه كرديم ديدى

خداوندا! به حق هست و چارت

زما بگذر، شتر ديدى نديدى

اللهم و على تبعات قد حفظتهن و تبعات قد نسيتهن و كلهن بعنيك التى لاتنام و علمك الذى لاينسى فعوض منها اهلها و احطط عنى وزرها و خف عنى ثقلها ! پروردگارا! كارهايى در گذشته انجام داده ام كه آثار و نتيجه بعضى را به خاطر دارم و بعضى را فراموش كرده ام خدايا! تمام آن ها زير نظر و در برابر چشم تو است . چشمى كه هرگز به خواب نمى رود و در علم و دانش تو جاى دارد دانشى كه هرگز فراموشى ندارد خدايا! پاداش خوبى ها را به من مرحمت فرما! ولى از بدى ها چشم پوشى كن و از من درگذر و سنگينى آن ها را از دوشم بدار.

در فراز ديگرى از همين دعا، حال گنهكارى را مجسم مى كند كه در روز قيامت او را براى حساب آورده اند:

فمثل بين يديك تضرعا و غمض بصره الى الارض ، متخشعا و طاءطا راءسه لعزتك متذللا و ابث من سره ما انت اعلم به منه خضوعا و عدد من ذنوبه ما انت احصى لها خشوعا و استغاث بك من عظيم ما وقع به فى علمك و قبيح ما فضحه فى حكمك من ذنوب ادبرت لذاتها فذهبت و اقامت تبعاتها فلزمت ، لاينكر ياالهى ! عدلك ان عاقبته و لايستعظم عفوك ان عفوت عنه و رحمته (185)

روز قيامت گناهكارى را در محضر عدل الهى ، با كمال خضوع و كوچكى مى آورند؛ در حالى كه از شدت خشوع ، چشم به زمين دوخته و سر را به نشانه ذلت پايين گرفته است . در آن حال متوجه تمام حالات و گذشته خود شده ، هرچه در خفا و پنهانى انجام داده ، در نظرش حاضر و او به آن ها عالم است و يك يك گناهان را كه موجب سرافكندگى اش شده ، شمارش مى كند. در آن هنگام ، به درگاه خدا ناله مى كند واز او كمك مى طلبد و خدا را به آن چه موجب رسوائى شده ، آگاه مى بيند. همان گناهانى كه خوشى هاى آن ها تمام شده ولى آثار و كيفر آنها موجود است . يا الهى ! اگر در چنين وضعى او را عذاب و كيفر دهى ، منكر عدالت تو نخواهد بود ولى اگر او را عفو كنى و ببخشى ، اين كار در برابر گذشت و بزرگى تو چيزى نيست .

دقت و سختى حساب در روز قيامت

برادران راجع به حسابرسى روز قيامت كمى صحبت كنم شايد اين روايت ذيل را شنيده باشيد در سفينة البحار از كافى نقل مى كند: قال ابوعبدالله عليه السلام ان رسول الله صلى الله عليه و آله نزل بارض قرعاء فقال لاصحابه ائتوا بحطب فقالو يا رسول الله نحن بارض قرعاء مابها من حطب قال فلياءت كل انسان بما قدر عليه فجاؤ ا به حتى رموا بين يديه بعضه على بعض فقال رسول الله هكذا تجتمع الذنوب ثم قال اياكم و المحقرات من الذنوب فان لكل شى ء طالبا الا و ان طالبها يكتب ما قدموا و آثارهم و كل شى ء احصيناه فى امام مبين (186)

امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى در يكى از مسافرتها در دشت خشك و بدون علف و گياهى وارد شدند. پس به اصحاب فرمود: مقدارى هيزم جمع كنيد! اصحاب گفتند: يا رسول الله ! اينجا سرزمين بدون گياهى است هيزم از كجا بياوريم ؟ فرمود: هر كس هرچه مى تواند پيدا كند. اصحاب شروع به جستجو كردند طولى نكشيد كه تكه هاى چوب خشك و علف در جلوى حضرت ريخته شد و يك بار هيزم روى هم انباشته گرديد. در اين هنگام ، حضرت يك درس آموزنده و عبرت زا به آن ها داد و فرمود: آرى اين چنين گناه كوچك روى هم جمع مى شود و يك بار گناه مى گردد. شما در نگاه اول فكر نمى كرديد كه اين مقدار هيزم جمع شود. سپس فرمود: اى اصحاب ! از گناهانى كه سبك و كوچك فرض شود، بپرهيزيد و توجه داشته باشيد كه هر فردى ، نويسنده اى دارد و به درستى كه آن نويسنده ، تمام آن چه را انجام دهيد يادداشت مى نمايد. خداوند در قرآن مى فرمايد: ما همه رفتار شما را در كتابى آشكار شمارش خواهيم كرد.

پس از نقل اين روايت ، مرحوم حاج شيخ عباس مى نويسد:

در اينجا، مناسب است ؛ داستانى را كه شيخ بهائى ، نقل فرموده بيان كنم و آن اين كه شخصى بود به نام ثوبه فرزند صمه كه هميشه مواظب رفتار خودش بود و در بيشتر اوقات به حساب خود مى رسيد، تا اينكه يك روز، عمر خود را بررسى نمود ديد شصت سال گذشته پس روزهاى آن را حساب كرد، ديد، بيست و يك هزار و پانصد روز است . گفت : وانفسا، اگر روزى يك گناه كرده باشم ، جمعا بيست و يك هزار و پانصد گناه الان در پرونده ام ضبط است ، پس صيحه اى زد و جان به جان آفرين تسليم نمود.

بياييد اين چنين حساب كنيم كه عمر متعارف ما حدود هفتاد و پنج سال است . بگوييم پانزده سال پيش از بلوغ و تكليف است ؛ شصت سال باقى مى ماند و حال ضرب شصت در سيد و شصت كه هر سالى سيصد و شصت روز است بيست و يك هزار و ششصد مى شود اكنون اگر خداى ناكرده ، روزى يك دروغ گفته باشيم يك غيبت كرده باشيم ، يك نگاه به نامحرم نموده باشيم ، و امثال اين گناهان كه احتمال انجام آن ها مناسب اهل مجلس ما است جمعا بيست و يك هزار و ششصد گناه انجام داده ايم ، حالا ديديد كه بايد بگوييم : ربنا عاملنا بفضلك و لاتعاملنا بعدلك يا كريم ؟!



حسابرسى روز قيامت

عزيزان ! يك حديث تكان دهنده و وحشت زايى در سخن رانى دانشمند معظم و خطيب كم نظير جناب آقاى فلسفى شنيدم و با تفحص و جستجوى زياد، در كتاب ارشاد القلوب ديليم (كه از كتب معتبره و مصادر اولى است ) پيدا كردم ؛ آن را براى شما نقل مى كنم و ترجمه اش را بيان مى كنم تا آن كه شايد به فكر خود باشيم .

ففى الخبر الصحيح عن النبى صلى الله عليه و آله ان الخلائق اذا عاينوا القيامة و دقة الحساب و اليم العذاب فان الاب يومئذ يتعلق بولده فيقول اى بنى كنت لك فى دار الدنيا لم اربك و اعذيك و اطعمك من كدى و اكسيك و اعلكم الحكم و الاداب و ادرسك آيات الكتاب و ازوجك كريمة من قومى و انفقت عليك و على زوجتك فى حياتى و آثرتك على نفسى بمالى بعد وفاتى فيقول صدقت فيما قلت يا ابى فما حاجتك فيقول يا بنى ان ميزان قد خفت و رجحت سيئاتى على حسناتى و قالت الملائكة يحتاج كفة بها ميزانى فى هذا اليوم العظيم خطره قال فيقول الولد لا و الله يا ابت ابى اخاف مما خفته انت و لا اطيق اعطيك من حسناتى شيئا قال فيذهب عنه الاب باكيا نادما على ما كان اسدى اليه فى دار الدنيا وكذلك قيل الام تلقى ولددها فى ذلك اليوم فتقول يا بنى الم يكن بطنى لك وعاء فيقول بلى يا اماه فتقول الم يكن ثديى لك سقاء فيقول بل يا اماه فتقول له ان ذنوبى اثقلتنى فاريد ان تحمل عنى ذنبا واحدا فيقول اليك عنى يا اماه فانى مشغول بنفسى فترجع عنه باكية و ذلك تاءويل قوله تعالى (فلا انساب بينهم يومئذ و يتساءلون ) (187)(188)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: همانا هنگامى كه مردم روز قيامت را مشاهده كردند و دقت حسابرسى را ديدند و سختى عذاب را متوجه شدند، پس در چنين روزى ، پدر دست به دامان پسر مى شود و مى گويد: فرزندم ! مگر نه اينكه من در دنيا پدر تو بودم ؟ مگر نه تو را بهترين غذا و خوراك دادم و تربيت كردم و لباس تهيه كردم و آداب و رسوم ياد دادم و مدرسه فرستادم و خواندن و نوشتن ياد دادم و قرآن آموختم و دامادت كردم و چه بسيار از دست رنج خود را در عروسى ات خرج كردم و تو را برخودم مقدم داشتم و دارايى و ثروتم را براى تو به ارث گذاشتم ؟ پس پسر مى گويد: پدر جان ! هرچه گفتى راست است ؛ اكنون چه نيازى دارى ؟ مى گويد: پسرم ! ترازوى اعمال حسنه ام ، كمى سبك است و گناهانم سنگين ، فرشته ها گفته اند: بايد يك حسنه بر حسنات افزوده شود تا نسبت به بدى هايت زيادتر شود. اكنون از تو تمنا دارم يك حسنه به من ببخشى تا در اين روز پر خطر، حسناتم سنگين تر شود. پسر پاسخ مى گويد: لاوالله ! هرگز چنين كارى نمى كنم . پدرجان ! من هم از همان چيزى مى ترسم كه تو به آن گرفتارى و هيچ چيزى به تو نمى دهم . پس پدر با چشم گريان از پسر جدا ميشود و پشيمان است كه چرا در دنيا اين همه براى او زحمت كشيد و براى او خرج و رنج بيهوده متحمل شد.

و همچنين است نسبت به مادر. پيامبر فرمود: در آن روز مادر به فرزند مى رسد و مى گويد: فرزندم ! مگر نه اينكه نه ماه تو را در شكم خود پروراندم ؟ مگر نه اين تو كه را از شيره جانم شير دادم ؟ بله مادر. خوب اكنون گناهانم سنگينى نموده ، از تو مى خواهم يك گناه از من بردارى . پاسخ مى گويد: مادر! از من دور شو. من خود گرفتار هستم . پس مادر بيچاره با چشم گريان از فرزندش جدا مى شود، و همين است ، تاءويل آيه شريفه كه فرمود: هنگامى كه در صور دميده مى شود نسبت هاى فاميلى از بين مى رود(189).

سپس در روايت آن روايت نظير همين التماس را نسبت به شوهر بيان مى كند و در پايان مى فرمايد: همه مى گويند:

نفسى نفسى ، كما قال تعالى يوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبته و بنيه لكل امرى منهم يومئذ شاءن يغنيه (190).

ذكر توسل به على اصغر عليه السلام

السلام عليك يااباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك عليك منى سلام الله ابدا ما بقيت و بقى الليل و النهار و لاجعله الله اخر العهد منى لزيارتكم السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين وعلى اصحاب الحسين

آرى به اعمالمان نمى شود خاطر جمع باشيم و اميد ببنديم بلكه تمام اميدمان به شفاعت محمد است و آل محمد صلى الله عليه و آله و بخصوص كشتى نجات امت چراغ راه هدايت حضرت سيدالشهداء عليه السلام مى باشد، امروز پنج شنبه مى خواهم متوسل به باب الحوائج على اصغر شوم از اول ماه تاكنون متوسل به آن حضرت نشده ام .

برادران بهترين دليل مظلوميت امام حسين عليه السلام شهادت على اصغر است چون در هيچ مذهبى و نزد هيچ قومى و گروهى كودك شيرخوار تقصير ندارد و طرف جنگ نيست حداقل بايد به او آب داد و نه گذاشت از تشنگى هلاك شود به قول بعضى شهادت على اصغر سندى شد بر مظلومت سيدالشهدا چنانچه مى دانيد تمام اعتبار سند به امضاى آن است كه همه دنيا اين امضاء را قبول ندارند؛ از هر مذهب و هر دين و هر مرامى كه باشند. خدا رحمت كند مرحوم حاج شيخ محمد على روضه خوان خراسانى را پيرمرد صد ساله اى بود كه در نجف اشرف بود. يكى از روزها آن مرد مسيحى ظرف شيرى آورد و گفت : من شنيده ام اين كسى كه شما براى او مجلس عزا گرفته ايد، كودك شيرخوارى داشته و شهيد شده و پدرش آب نداشته به او بدهد، مادرش هم شير نداشته كه بدهد.

برادران گوش كنيد نكته اى بگويم .

شايد فردى بپرسد امام حسين عليه السلام با آن غيرت امامت ، و حميت و مردانگى ، چه طور حاضر شد على اصغر را بياورد و از آن افراد پست فطرت و بى دين و لئيم آب بخواهد و به آن ها رو بزند؟ پاسخ اين است كه پاى جان طفل در كار است و به هر وسيله ممكن بايد براى جان او تلاش كرد و وظيفه شرعى و عقلى امام حسين نيز اين بود. او براى اتمام حجت بايد طلب آب كند اگر دادند كه جان كودك را نجات داده ، و اگر ندادند مظلوميت حضرت تا روز قيامت ثابت شود و كسى بعدها نگويد چرا نياورد چه بسا اگر مى آورد آب مى دادند، چرا گذاشت بچه از تشنگى بميرد.

يا قوم ! ان لم ترحمونى ، فارحموا هذاالرضيع ، اما ترونه كيف يتلظى عطشانا؟!

اى مردم ! اگر به من رحم نمى كنيد به اين شيرخوار رحم كنيد، مگر نمى بينيد چگونه از تشنگى زبان خود را بيرون مى آورد و به دهان مى برد.

حسين آمد به ميدان و على اصغر در آغوشش

چو ابرى بر رخ ماهى ، عبايش گشته روپوشش

نكى گريد ز بى شيرى ، نمى نالد زبى آبى

در آغوش پدر ديگر، شده مادر فراموشش

زبان خويش را گاهى برون آرد به آرامى

كه تا مرطوب گرداند لبان خشك خاموشش

لبش بى رنگ و دل پرخون ، نگاه مات او محزون

هواى كربلا برده همه صبر و همه هوشش

لب خاموش او گويد ز سوز دل حكايتها

ز بى شيرى و بى آبى ، سرش هم گشته بر دوشش

رباب از انتظار آن دم ، برون آمد حسين آمد

سرا پا غرقه در خون و على اصغر در آغوشش

بوسه زد بر لب عطشان على اصغر و گفت

جان بابا پسرم ، وه چه لبت شيرين است (191).

لاحول و لاقوة الابالله العلى العظيم

پاورقي



180- بحارالانوار ج 46، ص 103

181- اقبال ، ص 477

182- سوره نساء، آيه 6

183- نهج البلاغه تحقيق فيض الاسلام ، كلمه قصار 198 ص 1170

184- بحارالانوار، ج 46، ص 96 و مناقب ابن شهر آشوب ، ج 3 ص 197

185- ر.ك :آخر مفاتيح الجنان ، حاشيه دعاى توبه

186- سفينة البحار، ج 1، ص 488

187- ارشاد القلوب ديلمى ، ص 56 لمائى الاخبار، ج 54، ص 94

188- سوره مؤ منون آيه 101

189- سوره مؤ منون آيه 101

190- سوره عبس ، آيه 34

191- اى اشك بريزيد، ديوان حسان ، ص 222