بازگشت

جلسه بيست و يكم


بسم الله الرحمن الرحيم

دورى از گناهان ، بهترين اعمال

قال اميرالمؤ منين عليه السلام فقمت يا رسول الله ما افضل الاعمال فى هذالشهر فقال يا اباالحسن افضل الاعمال فى هذالشهر الورع عن محارم الله

صم بكى فقلت يا رسول الله ! ما يبكيك ؟ فقال : يا على ! ابكى لما يستحل منك فى هذا الشهر كانى بك و انت تصلى لربك و قد انبعث اشقى الاولين و الاخرين شقيق عاقر ناقة ثمود فضربك ضربة على قرنك تخضب منها لحيتك ؛

اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد: من از جا بلند شدم و گفتم : يا رسول الله ! در ماه رمضان ، چه عملى فضيلت و ثوابش بيشتر است ؟ فرمود: يا اباالحسن ! بهترين اعمال در اين ماه ، همانا دورى جستن از محرمات الهى است . آنگاه حضرت گريه كرد. گفتم : يا رسول الله ! چه امرى سبب گريه شما شد؟ فرمود: يا على ! گريه ام براى آن است كه در اين ماه ، پيش آمد ناگوارى بر تو وارد مى شود. گويا مى بينم كه تو مشغول به نمازى و شقى ترين فرد از اولين و آخرين برادر و هم رديف پى كننده ناقه ثمود(صالح ) ضربتى بر جلوى سرت مى زند كه محاسن تو را به خون سرت رنگين مى نمايد. برادران خوب توجه كنيد.

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در پاسخ به سوال اميرالمؤ منين عليه السلام كه چه عملى افضل است در ماه مبارك ، رمضان ، نفرمود نماز است كه عمود دين است كه در جلسه هفدهم راجع به آن عرايضى تقديم نمودم و يا روزه است كه حكم سختى است . به خصوص در تابستان با گرما و روزهاى شانزده ساعتى آن و در جلسه سوم و چهارم در اين خصوص صحبت كردم و نفرمود: بهترين اعمال حج است كه همه عبادتها را در بردارد و در جلسه دوم راجع به آن اشاراتى داشتم كه جامع تمام عبادات است مالى ، بدنى ، روحى ، و دورى از وطن و خانواده كه خداوند نصيب همه شما بفرمايد و در احاديث زياد بيشتر ثواب ها براى عبادات مقايسه به حج مى شود. و نيز نفرمود: بهترين اعمال جهاد است كه انسان بايد از جان بگذرد و ثواب بسيار زيادى دارد. كه روايات و آيات در بيان ثواب آن معركه كرده است . و نفرموده بهترين اعمال قرائت قرآن است - كه ثواب آن در روزهاى گذشته بيان گرديد - و نيز نفرمود افضل اعمال ، صدقه دادن و اطعام و افطارى و يا دادن خمس و زكات است - كه در نزد بعضى از جان دادن سختتر است .

خير، رسول اكرم صلى الله عليه و آله به هيچ يك از اين عبادات اشاره نكرد و شايد اگر اين سوال از ما مى شد، اين پاسخ ‌ها را مى داديم ، و همه ماها بهترين اعمال را در امور مثبته و انجام دادنى جستجو مى كنيم . در حالى كه رسول خدا فرمود: الورع عن محارم الله ؛ اجتناب و پرهيز از محرمات الهى .

در بحارالانوار از امالى صدوق به سندى از سكونى از امام صادق عليه السلام از پدرانش عليهم السلام چنين نقل مى كند:

قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله اعمل بفرائض الله تكن اتقى الناس و ارض بقسم الله تكن اغنى الناس و كف عن محارم تكن اورع الناس و احسن مجاورة من جاورك تكن مؤ منا و احسن مصاحبة من صاحبك تكن مسلما (316)

سكونى از علماى عامة است و ثقة است و از امام صادق عليه السلام روايات زيادى نقل كرده است و چون حضرت به امامت قبول ندارد، تا يادم مى آيد هر جا روايت نقل كرده ، مى گويد، كه حضرت روايت را از پدرانش نقل فرموده از رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين روايت هم نقل مى كند:

رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: به واجبات الهى عمل كن تا از پرهيزكارترين مردم شوى و به رزق و روزى خدا راضى باش تا بى نيازترين مردم شوى و خود را از محارم الهى باز دارد تا خدا ترس ترين مردم باشى . و با هر كس كه با تو سر و كار دارد خوبى كن مؤ من خواهى بود و با هر كس با تو مصاحبت دارد، احسان كن تا مسلمان باشى .

نكته : در اين حديث ، اورع الناس يعنى خداترس ترين فرد را كسى معرفى فرموده كه محرمات الهى را ترك كند و به گرد معصيت نگردد.

در معالجه بسيارى از مرض ها، بيش از هر چيز؛ پرهيز و اجتناب از خيلى از غذاها لازم است تا آنجا كه بسيارى از امراض با پرهيز معالجه مى شود؛ بدون نياز به هيچ دوا و دارو، مسلما دارو وقتى مؤ ثر است كه با پرهيز باشد و چه بسا پرهيز نكردن در يك مورد و يا يك غذا، مثل ترشى ، خوردن در هنگام زكام و سرماخوردگى ، اثرات چند روزه دوا خوردن را از بين ببرد.

اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد: كم من اكلة منعت اكلات ؛ چه بسيار مى شود كه خوردن يك لقمه ، جلوى خوردنها را بگيرد(317). خدا رحمت كند يكى از سادات فاميل را فرمود هر وقت زكام مى شود فقط 24 ساعت هيچ غذايى نمى خورم خوب مى شوم . بدون هيچ دوا و درمانى و نظير.

همين دستور پزشكى ، درباره عبادات نيز كاربرد دارد. چه بسا بعضى از عبادات در اثر معصيت و گناه از نامه عمل انسان پاك و محو شود. و ثواب داده نشود! در صفحات قبل گذشت كه گفتن هر يك از تسبيحات اربعه ، سبب سبز شدن درختى براى گوينده در بهشت مى شود ولى فرمود: اياك و ان ترسله نارا فتحرقه ؛ مواظب باش آتشى نفرستى كه آن درخت را بسوزاند. البته اين معنا را عرض كنم كه عكس اين جريان نيز ممكن است ؛ يعنى چه بسا كار خير و عبادت موجب شود كه كيفر و عذاب گناه و معصيت برداشته شود (ان الحسنات يذهبن السيئات ) (318).

و به همين جهت كه بيان شد كه : اجتناب از گناه و نافرمانى خدا، افضل اعمال در ماه رمضان است در روايات آمده است كه ثواب و پاداش ترك معصيت ، بيشتر است از انجام دادن عبادت .

در بحارالانوار از كافى به سندى از امام باقر عليه السلام چنين نقل مى كند كه :

الصبر صبران : صبر على البلاء حسن جميل و افضل الصبرين الورع عن محارم الله (319).

امام باقر عليه السلام فرمود: صبر بر دو قسم است : يكى صبر و بر بلا و مصيبت كه خيلى خوب و نيكو است و ديگرى ، صبر بر محارم خداوند است . افضل تر از هر دو صبر، همين اجتناب از محرمات الهى است در روايت ديگر، اين موضوع را واضح تر بيان مى كند؛ در بحارالانوار از كافى به سندى از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه :

على عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله الصبر ثلاثة المصيبة و صبر على الطاعة و صبر عن المعصية فمن صبر على المصيبة حيت يردها بحسن عزائها كتب الله له ثلاثمائة درجة ما بين الدرجة الى الدرجة كما بين السماء الى الارض و من صبر على الطاعة كتب الله له ستمائة درجة ما بين الدرجة الى الدرجة كما بين تخوم الارض الى العرش و من صبر عن المعصية كتب الله له تسعمائة درجة ما بين الدرجة الى الدرجة كما بين تخوم الارض الى منتهى العرش (320).

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: صبر بر سه قسم است 1 - صبر بر مصيبت ؛ 2 - صبر بر ترك معصيت پس هر كس در مصيبت صبر كند و خويشتندارى نمايد و حرفى و كارى بر خلاف رضاى خدا نكند، خداوند سيصد درجه مقام او را بالا خواهد برد، كه مابين هر درجه تا درجه ديگر همانند فاصله آسمان به زمين است و هر كس بر انجام طاعت و عبادت صبر كند(نماز بخواند، روزه بگيرد، حج برود) خداوند مقام او را ششصد درجه بالا خواهد برد، كه ما بين هر درجه تا درجه ديگر همانند، فاصله زير زمين تا عرش برين است . و هر كس بر ترك معصيت صبر كند(بتواند حرامى انجام دهد، ولى براى خدا ترك كند) خداوند نهصد درجه مقام او را بالا خواهد برد كه ما بين هر درجه تا درجه ، ديگر، همانند زير زمين تا انتهاى عرش است .

اجتناب از گناه در گفتار و رفتار اميرالمؤ منين عليه السلام

باز، روى همان ، جهت ، كه ورع و دورى از گناه افضل اعمال است ، اميرالمؤ منين عليه السلام نيز در خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار نهج البلاغه ، از عبادات خودش كمتر، تذكر و حرفى به ميان آورده است ؛ ولى از ورع و كناره گيرى از محرمات - به خصوص خوردن مال مردم و ظلم و ستم بر آنان - زياد سخن گفته و رفتار و برنامه خودش را بيان فرموده است ، كه در جلسه پانزدهم به آن اشاره شد كه مى فرمايد:

به خدا قسم ! اگر تمام شب روى خار مغيلان بيتوته كند و با بدن برهنه ، روى سنگهاى خارا مرا بكشانند براى من بهتر است تا اين كه روز قيام خدا و پيامبر را ملاقات كنم ، در حالى كه كوچكترين ظلمى به كسى نموده باشم .

بعد حضرت ، داستان عقيل را بيان مى كند كه اصرار داشت از بيت المال بيش از ديگران به مقدار يك صاع گندم بگيرد حضرت آهنى را داغ نمود و به دستش نزديك كرد كه عذاب آتش جهنم را براى او مجسم كند. همچنين حضرت موضوع رشوه آوردن بشقاب حيوانى توسط اشعث بن قيس را بيان مى كند و در آخر مى فرمايد: به خدا قسم ! اگر هفت اقليم عالم وجود را به من على بدهند كه به اندازه گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى معصيت خدا كنم ، نمى كنم ؛ ما لعلى و لنعيم يفنى و لذة لاتبقى ؛ على كجا و خوشى هاى فناپذير كجا؟ على كجا و لذات زودگذر دنيا كجا؟!

يكى از اصحاب و خواص اميرالمؤ منين عليه السلام ضرار بن ضمرة ضبانى بوده است او بعد از شهادت اميرالمؤ منين عليه السلام در شام وارد بر معاويه مى شود و معاويه از او ميخواهد كه اوصاف اميرالمؤ منين عليه السلام را برايش بيان كند ابتدا ضرار قبول نمى كند، ولى معاويه اصرار مى كند و مى گويد: حتما بايد بگويى . ضرار پاسخ مى دهد: حالا كه ناچارم ، پس معاويه گوش كن تا بگويم ! و بعد شروع به گفتن مى كند (بيان جريان را سيد رضى در نهج البلاغه ، در كلمات قصار آورده است و در بحارالانوار در سه جا بيان شده كه مفصل تر از همه در جلد 33 صفحه 274 از كنزالفوائد كراجكى است كه در آن سلسله سند را نيز نقل فرموده (321) آن روايت اين است :

عن ابى صالح ام هانى قال دخل ضرار بن ضمرة الكنانى على معاوية بن ابى سفيان يوما فقال له يا ضرار صف لى عليا فقال او تعفينى من ذلك قال لاعفوك قال اما اذ لابد فانه كان و الله بعيد المدى شديد القوى يقول فصلا و يحكم عدلا يتفجر العلم من جوانبه و تنطق الحكمة على لسانه يستوحش من الدنيا و زهرتها و ياءنس بالليل و ظلمته كان و الله غزير الدمعة طويل الفكرة يقلب كفه و يخاطب نفسه يعجبه من اللباس ما قصر و من الطعام ما جشب كان و الله معنا كاءحدنا يدنينا الذا اءتيناه و يجيبنا اذا ساءلناه و كان مع دنوه لنا و قربه منا نكلمه هيبة له فان تبسم فعن مثل الؤ لؤ النظيم يعظم اهل الدين و يحب المساكين لايطمع القوى فى باطله و لايياس الضعيف عن عدله اشهد بالله لراءيته فى بعض موافقه و قد ارخى الليل سدوله و غارت نجومه مما ثلافى محرابه قابضا على لحيته يتململ تململ السليم و يبكى بكاء الحزين و كانى اسمعه و هو يقول يا دنيا يا دنيا ابى تعرضت ام الى تشوقت هيهات هيهات غرى غيرى لاحان حينك قد ابتك ثلاثا عمرك قصير و خيرك حقير و خطرك غير كبير آه آه من قلة الزاد و بعد السفر و وحشة الطريق ... (322)

ضرار گفت : براستى اميرالمومنين عليه السلام مردى دور انديش ، پرقدرت و شجاع بود. گفتارش حق و روشنگر، و حكمش با عدل و داد بود. از هر سو علم و دانشش سرازير، نطقش حكمت آميز، از دنيا و زر و زيورش ‍ گريزان و به شب و تاريكى آن انس زياد داشت .

معاويه ! به خدا سوگند! اشك آن حضرت هميشه جارى بود (از خوف خدا گريه مى كرد) و فكرى طولانى و زياد داشت . دستها را به هم مى زد و با خود حرف ميزد و از نفس خود مى گفت .

از لباس ساده و كوتاه خوشش مى آمد (در زهرالربيع دارد لباس خشن و درشت ) و از غذاى ساده و آرد نيم كوب سبوس نگرفته استفاده مى كرد.

هنگامى كه آن حضرت در بين ما بود. خود را يكى از ما مى دانست و ما هيچ تشريفات و تكلفى نداشتيم و هر سوالى داشتيم ، او با روى گشاده پاسخ مى فرمود. ولى با آن همه نزديكى به ما و خودمانى بودنش ، از هيبت آن بزرگوار حساب مى برديم و كمتر حرف مى زديم . هنگامى كه تبسم مى كرد، باوقار بود و دندانهاى مباركش مثل مرواريد به بند كشيده پيدا مى شد. اهل دين را بسيار احترام مى كرد و بينوايان را دوست مى داشت هيچ قدرت مندى اميد رسيدن به هدف باطلش را در نزد حضرت نداشت و هيچ بيچاره ماءيوس از عدلش نبود و به حقش مى رسيد.

معاويه ! خدا را شاهد مى گيرم ، گاهى حضرت را در شب ظلمانى در حالى كه پرده هاى تاريكى همه جا را گرفته بود و ستاره ها نيز بى فروغ بودند، مى ديدم كه در محراب عبادت ايستاده ، در حالى كه محاسن خود را به دست گرفته و مثل مار گزيده به خود مى پيچيد مثل مصيبت زده ، گريه مى كرد گويا اكنون صداى حضرت را مى شنود كه مى فرمود: اى دنيا! آيا تو مى توانى متعرض على شوى ؟ تو مى توانى على را گول بزنى ؟ هرگز! هرگز! برو ديگرى را مغرور كن . تو كه ارزش ندارى من تو را سه طلاقه و از خود جدا كردم اى دنيا! عمر تو كوتاه است و خوشى هايت ناچيز و حقير است و مقامت بزرگ نيست . آه و افسوس از كمى توشه آخرت و از دورى اين سفر، و وحشت اين راه .

در آخر حديث دارد معاويه با آن قساوت و دشمنى كه با اميرالمؤ منين عليه السلام داشت ، نتوانست خوددارى كند و اشكش بر ريش نحسش جارى گرديد كه با آستين ،، پاك كرد. اطرافيانش نيز همه گريه كردند و به ضرار گفت : آرى ، والله ابوالحسن اين چنين بود. ولى تو اى ضرار در (شهادت ) مفارقت على چه حالى دارى ؟ گفت : حال مادرى را دارم كه فرزندش را در بغلش سر بريده اند، و او براى هميشه ، اشكش خشك نمى شود و اندوه و غصه آرام نمى گيرد.

سپس معاويه با اشاره به اطرافيانش گفت : ولى اين ها بعد از مرگ من ، نه چنين حالى دارند، و نه مرا چنين معرفى خواهند كرد. بعد رو به آنان كرد و گفت : شما را به خدا اگر تمام شما هم آواز شويد آيا مى توانيد اين چنين كه اين مرد يار و مولايش را توصيف كرد، مرا توصيف كنيد؟ گفته مى شود (كه يكى از آنان كه شايد عمرو عاص باشد) گفت : الصحابة على قدر الصاحب ؛ تعريف و تمجيد بايد به اندازه صاحب تعريف باشد.

سعدى گويد:

بد اصل گدا چو خواجه گردد نه نكوست

مغرور شود، نداند از دشمن دوست

گر دايره كوزه ز گوهر سازند

از كوزه برون همان تراود كه در اوست

خلاصه آن همان گونه كه تمام صفات برجسته و محسنة اميرالمؤ منين عليه السلام قابل بيان نيست و شمارش نمى گيرد و هيچ همتايى ندارد، ورع و زهد آن حضرت و خدا ترسى و دورى از شبهات آن بزرگوار نيز قابل شمارش و بيان نيست .

مرحوم مجلسى در بحارالانوار بابى باز نموده در زهد و تقوا و ورع آن حضرت (323) همچنين مرحوم قاضى نورالله شوشترى در كتاب احقاق الحق بابى در ورع آن بزرگوار منعقد فرموده و رواياتى را كه علما و دانشمندان سنى در اين باب فرموده اند، نقل كرده است (324).



شيعيان واقعى بايد با ورع باشند

برگردم به اصل سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: افضل اعمال در ماه رمضان دورى از محرمات الهى است . برادران اگر ادعا داريم شيعه ايم ، اگر ادعا داريم جعفرى هستيم ، اگر ادعا داريم پيرو اميرالمؤ منين عليه السلام هستيم ، بايد با ورع باشيم بايد از گناهان دورى كنيم و خدا ترس باشيم بايد عمل ما معرف شيعه بودن ما باشد. از مال حرام ، از مال شبهه ناك ، از دروغ از غيبت و از تمام گناهان دورى كنيم .

در سفينة البحار از كافى نقل مى كند:

عن ابن ابى يعفور قال قال ابوعبدالله عليه السلام كونوا دعاة للناس بغير السنتكم ليروا منكم الورع و الاجتهاد و الصلاة و الخير فان ذلك داعية (325).

امام صادق عليه السلام فرمود: شما با وسيله اى غير از زبان و گفتار، مردم را به سوى ما دعوت كنيد (يعنى با اعمالتان ) تا آن كه مردم ، از نزديك تقوا و پرهيزگارى و جهاد و نماز و اعمال خير شما را ببينند (و از شما عبرت گيرند) به درستى كه اين اعمال است كه باعث تشويق مردم به مذهب مى شود.

همچنين در بحارالانوار از كافى چنين نقل مى كند:

قال ابوالصباح الكنانى لابى عبدالله عليه السلام ما نلقى من الناس فيك فقال ابوعبدالله و ما الذى تلقى من الناس فى فقال لايزال يكون بيننا و بين الرجل الكلام فيقول جعفرى خبيث فقال يعيركم الناس بى فقال له ابوالصبابح نعم قال فقال ما اقل و الله من يتبع جعفرا منكم انما اصحابى من اشتد ورعه و عمل لخالقه و رجا ثوابه فهولاء اصحابى (326).

ابوالصباح كنانى - كه يكى از ياران امام صادق عليه السلام است - خدمت حضرت عرض كرد كه ما درباره شيعه بودن و منسوب به شما بودن ، مشكلاتى داريم . فرمود: چه داريد در جعفرى بودنتان ؟ ابوالصباح گفت : گاهى به مخالفين ، بحث و گفتگو مى كنيم . بعد به ما مى گويند شما جعفرى و شيعه خبيث هستيد.حضرت فرمود: مردم شما را سرزنش مى كنند كه به من (جعفر بن محمد) منسوبيد؟ ابوالصباح پاسخ داد: آرى فرمود: راستى كه پيروان جعفر خيلى كم هستند (آنان كه شيعه به تمام معنا باشند، انگشت شمارند،) اصحاب من ، فقط كسانى هستند كه بسيار پرهيزكارند و از هر چيز حرام و شبهه ناك اجتناب مى ورزند و فقط براى خدا كار مى كنند و بس ، و فقط از خداوند اميد پاداش دارند نه خلق او آرى اينان اصحاب و ياران من هستند.

نمونه ورع

سفينة البحار، در حالات صفوان بن يحيى - كه از اصحاب موسى بن جعفر عليه السلام و امام رضا و امام جواد عليهم السلام بوده و وكيل امام رضا و امام جواد عليهماالسلام نيز بوده - مى نويسند: (327) وقتى او، در مكه بود، يكى از همسايه هاى كوفه اش دو دينار به او داد تا به كوفه ببرد صفوان گفت : شترم كرايه است ، صبر كن از شتربانم اجازه بگيرم . او تا اين اندازه مواظب بود، كه مال شبه ناك در اموالش نباشد. آرى همين ، صفوان شبانه روزى يكصد و پنجاه ركعت نماز مى خوانده ؛ چون با عبدالله بن جندب و على بن نعمان در مسجدالحرام پيمان بسته بودند كه هر كس از اين سه نفر بميرد، هر كدام كه زنده ماند، هر كار خيرى از نماز و روزه و زكات كه براى خودش انجام مى دهد، براى آن رفيقى كه مرده است نيز انجام دهد. اتفاقا آن دو نفر فوت شدند و صفوان ماند بنابراين شبانه روز، پنجاه ركعت نماز واجب و نافله براى خودش مى خواند و پنجاه ركعت براى عبدالله بن جندب و پنجاه ركعت براى على بن نعمان و هر سال سه ماه روزه مى گرفت و زكات مالش را سه مرتبه مى پرداخت و همچنين هر كار خيرى كه انجام مى داد به نيت آن دو نفر نيز انجام مى داد.

همچنين در حالات مرحوم مقدس اردبيلى مى نويسد:

وقتى در بغداد كسى نامه اى به او داد كه به نجف اشرف ببرد، چون مال سوارى اش كرايه بود و صاحب آن ، همراهش نبود كه از او اجازه بگيرد، بنابراين نامه را گرفت و در جيب گذاشت و تا نجف دنبال حيوان پياده رفت و گفت : من از مكارى اجازه نگرفته ام .

ذكر توسل ؛ خبر شهادت اميرمؤ منان عليه السلام توسط پيامبر صلى الله عليه و آله

و اما گريه رسول خدا صلى الله عليه و آله و خبردادن از شهادت اميرالمؤ منين عليه السلام در اين ماه ، برادران ، روز بيست و يكم (جلسه هيجدهم ) حديثى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل كردم كه حضرت فضايل و مناقب اميرمؤ منان عليه السلام را از نسب و حسب يك يك تذكر داد و فرمود شما در تمام صفات سر آمد همه مردمى ، و در آخر حديث فرمود: يا على بعد از من سى سال زندگى مى كنى و بر ظلم و ستم كه به تو مى شود صبر مى كنى همان گونه كه همراه من در نزول قرآن جنگ با كفار نمودى و آخر الامر شهيد مى شوى و محاسن شريفت از خون سرت رنگين مى شود و قاتل تو هم رديف پى كننده ناقل صالح است در دشمنى با خدا.

السلام عليك يا اميرالمؤ منين ! يا اباالحسن ! يااخاالرسول يا زوج البتول ! انا توجهنا و استشفعنا توسلنا بك الى الله و قدمناك بين يدى حاجاتنا يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله .

در جلسه هيجدهم عرض كردم كه من از مرحوم علامه امينى قدس سره شنيدم كه مى فرمود: (328) به خدا قسم ! از اول عالم ، تا آخر عالم ، مظلومى مثل اميرالمؤ منين هرگز پيدا نمى شود بى خود نيست وقتى اشقى الاولين و الاخرين ، شمشير بر فرق مباركش زد، فرمود، فزت و رب الكعبة ؛ به پروردگار كعبه ! قسم رستگار شدم . سالها منتظر امروز بودم حسين عزيزش هم در كربلا در گودال قتلگاه فرمود:

الهى رضا بقضائك و تسليما لامرك لامعبود سواك يا غياث المستغيثين

الا لعنة الله على الظالمين .

لاحول لاقوة الابالله العلى العظيم .

پاورقي



316- بحارالانوار، ج 69، ص 368

317- نهج البلاغه ، تحقيق فيض الاسلام ، ص 1158 كلمات قصار، 162 و تحقيق محمد عبده ، ص ح 178169

318- سوره هود، آيه 114

319- بحارالانوار، ج 71، ص 77

320- بحارالانوار، ج 71، ص 77

321- نهج البلاغه ، تحقيق شيخ محمد عبده ، ج 2، ص 152

322- همچنين بحارالانوار اين حديث را در جلد 33، ص 250 از كتاب ((الفضائل ، الروضه و در ج 40، ص 329 از مناقب مخترا بدون سند مرسلا از امام باقر عليه السلام نقل فرموده و در زهرالربيع ، ص 197 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 255 نيز آمده است .

323- بحارالانوار، ج 40 ص 318

324- احقاق الحق ، ج 8، ص 592

325- سفينة البحار، ج 8، ص 439، چاپ جديد

326- بحارالانوار، ج 70، ص 297

327- سفينة البحار، ج 5، ص 132

328- در مشهد مقدس ، مدرسه نواب ، ماه صفر 1378 ق برابر با 1337 شمسى شبها منبر مى رفت و سفر اول حقير بود و از نجف اشرف آمده بودم .