بازگشت

على(ع) در آيينه قرآن


مقدمه

توصيف هاى انسان هاى عادى از شخصيت على(ع) مانند توصيف شعاعى از نور خورشيد به جاى توصيف حقيقت خورشيد است. و سلوك در اين راه در حد برداشتن چند قدم در پاى اين رشته كوه عظيم و نگاهى به قله هاى رفيع آن است رفعتى بى انتها و فوق حد ادراك عادى انسانى.

قدرت و صلابت و هيبت توحيد پروردگار عالم كه در وجود او متمركز شده بود, طوفانى در عالم ايجاد كرد و امواج ناشى از آن طوفان,آلودگى هاى فضاى زندگى انسان ها و باتلاق هاى متعفن شرك را از بين برد و آنها را به بوستان هايى از گل هاى بهشتى تبديل كرد.(1)

شناخت و پى بردن به زواياى وجودى اين شخصيت براى انسان هاى عادى كارى ناممكن است چرا كه او مانند قرآن است و قرآن در كلام آن بزرگوار به ((بحر لايدرك قعره)) قرآن دريايى است كه كسى را به ژرفايش دسترسى نيست, توصيف گرديد.

پس براى دستيابى به اين مهم, دستان نيازمندمان را به آستان باعظمت قرآن دراز كرده و در اين ماه شريف در محضر قرآن به شناخت على(ع) مى پردازيم.

آياتى كه در اين گفتار مورد اشاره و بحث قرار گرفته اند تنها بخش اندكى از صدها آياتى است كه به شهادت ابن عباس و ديگران در حق و شإن على نازل شده است. (2)

بخش نخست اين گفتار در ره توشه رمضان سال گذشته درج گرديد و با استقبال مبلغان گرامى واقع شد و از آنجا كه در همان ره توشه وعده تكميل اين گفتار داده شده بود, اقدام به درج قسمت دوم اين نوشتار قرآنى نموديم.



6 ـ آيات برائت

((برإه من الله ورسوله الى الذين عاهدتم من المشركين.....))(3) (اين, اعلام) بيزارى از سوى خدا و پيامبر او, به كسانى از مشركان كه با آنها عهد بسته ايد!(4)

مورخان و مفسران و محدثان بسيارى از عامه و تمامى خاصه تصريح نموده اند كه پيامبر(ص), ابتدا وظيفه ابلاغ آيات ابتدايى سوره برائت را به ابوبكر داد, ولى بعدا على(ع) را به دنبال او فرستاد تا آيات را از او گرفته و خودش به مكه رفته و آنها را ابلاغ كند. در اين باره به نقل احمد بن حنبل در مسند (از كتب معروف حديثى اهل سنت) اكتفا مى شود



شإن نزول

احمد حنبل در مسند مى گويد: پيامبر اكرم(ص) سوره برائت را با ابو بكر به سوى اهل مكه فرستاد تا اعلام كند كه بعد از آن سال, هيچ مشركى حق حج خانه خدا را ندارد و هيچ كس نبايد به صورت عريان و برهنه خانه را طواف كند. سپس پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: خود را به ابوبكر (در وسط راه مكه و مدينه) برسان, ابوبكر را به سوى من بازگردان و خود سوره برائت را ابلاغ كن! على(ع) چنين كرد. در آخر حديث هنگامى كه ابوبكر سوال مى كند: آيا چيزى بر ضد من نازل شده كه من نبايد سوره را ابلاغ كنم؟ پيامبر مى فرمايد: ((امرت إن لا يبلغه الا إنا إو رجل منى)) من مإمور شده ام كه اين سوره را مگر من يا مردى كه از من است ابلاغ نكند.(5)

ترمذى در سنن معروف خود (كه از منابع اصلى حديث اهل سنت محسوب مى شود) همين حديث را به تعبير ديگرى از ((انس بن مالك)) نقل مى كند كه پيامبر(ص) سوره برائت را با ابوبكر فرستاد, سپس او را فراخواند و فرمود: ((لا ينبغى لا حد إن يبلغ هذا الا رجل من إهلى فدعا عليا فإعطاه اياه)) سزاوار نيست براى احدى كه اين سوره را ابلاغ كند. مگر مردى از خاندانم! سپس على را فراخواند و سوره را به او داد. (6)



7 ـ آيه سقايه الحاج

((إجعلتم سقايه الحاج وعماره المسجد الحرام كمن آمن بالله واليوم الاخر وجاهد فى سبيل الله لا يستوون عند الله والله لا يهدى القوم الظالمين))(7) آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عمل) كسى قرار داديد كه به خدا وروز قيامت ايمان آورده و در راه او جهاد كرده است؟! (اين دو) نزد خدا مساوى نيستند و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمى كند!(8)

حاكم حسكانى يكى از كسانى است كه شإن نزول اين آيه را درباره على(ع) مى داند. او خود در شواهد التنزيل در ذيل اين آيه بيش از ده روايت از طرق مختلف آورده است كه اين مطلب را بخوبى اثبات مى نمايد.



شإن نزول

حاكم در يكى از روايات از انس بن مالك نقل مى كند كه عباس بن عبدالمطلب و شيبه ـ كليد دار خانه خدا ـ بريكديگر تفاخر مى كردند كه على(ع) فرارسيد عباس عرض كرد: فرزند برادر! توقف كن سخنى با تو دارم! على(ع) ايستاد. عباس گفت: شيبه بر من افتخار مى كند و گمان مى كند از من شريفتر و برتر است! على(ع) فرمود: اى عمو, تو در جواب او چه گفتى؟ عرض كرد گفتم: من عموى رسول خدايم و وصى پدر او و سيراب كننده حاجيان مى باشم. من از تو شريفترم! على(ع) به شيبه گفت: تو در برابر او چه گفتى؟ عرض كرد: من گفتم از تو شريفترم, من امين خدا نسبت به خانه او هستم و كليد دار او مى باشم. چرا تو را امين خود نشمرده, آن گونه كه مرا امين شمرده است؟ ! على(ع) فرمود: افتخار من اين است كه من نخستين كسى از مردان اين امتم كه به پيامبر خدا(ص) ايمان آورده و هجرت و جهاد نموده است! سپس هر سه نفر نزد پيامبر آمده و هر كدام سخن خود را گفت: پيامبر(ص) چيزى نفرمود. بعد از چند روز وحى درباره آنها نازل شد. پيامبر(ص) به سراغ هر سه فرستاد, خدمتش آمدند و آيه ((إجعلتم سقايه الحاج وعماره المسجد الحرام)) و ما بعد آن را بر آنها تلاوت فرمود.(9) همين مضمون با اختلاف اندكى در روايات ديگرى آمده است.



8 ـ آيه و صالح المومنين

((و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المومنين و الملائكه بعد ذلك ظهير))([ (10اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست زيرا) دلهايتان از حق منصرف گشته] واگر بر ضد او دست به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد, زيرا), خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مومنان صالح و فرشتگان, بعد از آنان, پشتيبان اويند.(11)

صالح المومنين تمامى افراد با ايمان, شايسته, صالح و درستكار را شامل مى شود كه يار و ياور پيامبرند ولى مهم اينجاست كه در روايات متعدد ((صالح المومنين)) به على(ع) تفسير شده است. اين نشان مى دهد كه او برترين و كاملترين مصداق اين آيه است. همچنين با توجه به اينكه در كنار جبرئيل قرار گرفته است, عظمت مقام او و اهميت اين فضيلت بخوبى آشكار مى شود.



شإن نزول

حاكم حسكانى حنفى در ذيل اين آيه, هجده حديث از طرق مختلف نقل مى كند كه منظور از صالح المومنين ((على بن ابى طالب)) است از جمله نقلهاى او روايت ((اسمإ بنت عميس)) و ابن عباس و عمار ياسر است. او از بنت عميس نقل مى كند كه از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: ((صالح المومنين على بن إبى طالب.))

و نيز از ابن عباس نقل مى كند كه رسول خدا درباره على بن ابى طالب فرمود: ((هو صالح المومنين.))

از عمار ياسر نيز نقل مى كند كه از على شنيدم كه مى فرمود: پيغمبر اكرم(ص) مرا فراخواند و فرمود: ((إلا ابشرك: قلت: بلى يا رسول الله وما زلت مبشرا بالخير. قال قد إنزل الله فيك قرآنا, قلت ما هو يا رسول الله؟ قال قرنت بجبرئيل. ثم قرء: ((وجبريل وصالح المومنين...)) فرمود: آيا تو را بشارت بدهم؟ عرض كردم: آرى اى رسول خدا! تو هميشه بشارت دهنده به خير بودى! فرمود: خداوند در باره تو آيه اى نازل كرده! عرض كردم كدام آيه؟ فرمود: تو قرين و همرديف جبرئيل شده اى. سپس فرمود: و جبرئيل و صالح المومنين.(12)



9 ـ آيه حكمت

((يوتى الحكمه من يشإ و من يوت الحكمه فقد اوتى خيرا كثيرا وما يذكر الا اولوا الالباب))(13) (خدا) دانش و حكمت را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى دهد و به هركس دانش داده شود, خير فراوانى داده شده است و جز خردمندان, (اين حقايق را درك نمى كنند, و) متذكر نمى گردند.(14)



شإن نزول:

حاكم حسكانى در شواهد التنزيل از ابن عباس نقل مى كند كه نزد رسول خدا(ص) بودم, درباره على(ع) از او سوال شد. فرمود: ((قسمت الحكمه عشره إجزإ فاعطى على تسعه إجزإ و إعطى الناس جزءا واحدا)) فرمود: دانش و حكمت به ده قسمت تقسيم شده, نه قسمت آن به على داده شده و يك قسمت آن به ديگر مردم.(15)

اين تعبير و تعابير مشابه به آن كه در روايات بسيار است, بخوبى نشان مى دهد كه بعد از پيامبر اسلام (ص) در امت اسلامى كسى در علم و دانش و حكمت به پاى على(ع) نمى رسد پس چه كسى بجز على مى تواند مصداق واقعى آيه مورد بحث باشد؟!



10 ـ آيه و كفى الله المومنين القتال

((و رد الله الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيرا و كفى الله المومنين القتال وكان الله قويا عزيزا))(16) و خدا كافران را با دلى پر از خشم بازگرداند, بىآنكه نتيجه اى از كار خود گرفته باشند و خداوند (در اين ميدان) مومنان را از جنگ بى نياز ساخت (و پيروزى را نصيبشان كرد) و خدا قوى و شكست ناپذير است.(17)

بسيارى از محدثين و مفسرين گفته اند كه ((و كفى الله المومنين القتال)) اشاره به على(ع) و ضربه بسيار موثرى است كه بر پيكر ((عمرو بن عبدود)) زد و مسلمانان را از جنگ با كفار بى نياز نمود.

حاكم حسكانى چندين حديث به چند طريق نقل كرده است كه ما نقل او از ((حذيفه)) ـ صحابى بزرگ و معروف ـ را ذكر مى كنيم:



شإن نزول

حذيفه حديث مفصلى درباره پيكار على(ع) با عمرو بن عبدود و كشتن او نقل كرده است. او مى گويد, پيامبر(ص) فرمود: ((ابشر يا على! فلو وزن اليوم عملك بعمل امه محمد(ص) لرجح عملك بعملهم و ذلك انه لم يبق بيت من بيوت المسلمين الا وقد دخله عز بقتل عمرو)) بشارت باد بر تو اى على! اگر اين كار تو را با عمل امت محمد(ص) مقايسه كنند, عمل تو بر اعمال آنها برترى خواهد داشت زيرا خانه اى از خانه هاى مسلمانان نبود, مگر اينكه به خاطر قتل عمروبن عبدود عزتى در آن وارد شد!(18)



11ـ آيه بينه

((افمن كان على بينه من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسى اماما و رحمه اولئك يومنون به و من يكفر به من الاحزاب فالنار موعده))(19) آيا آن كس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و به دنبال آن, شاهدى از سوى او مى باشد و پيش از آن كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود (گواهى بر آن مى دهد, همچون كسى است كه چنين نباشد)(20)؟! آنان (حق طلبان) به او ايمان مىآورند. و هر كس از گروههاى مختلف به او كافر شود, آتش وعده گاه اوست.(21)



شإن نزول

سيوطى در((الدر المنثور)), روايات متعددى در اين زمينه آورده استاز جمله در روايتى از ((ابن ابى حاتم)) و ((ابن مردويه)) و ((ابونعيم)), از على بن ابى طالب(ع) نقل مى كند كه فرمود: ((ما من رجل من قريش الا نزل فيه طائفه من القرآن)) هيچ مردى از مردان قريش نيست, مگر اينكه بخشى از قرآن درباره او نازل شده است. كسى از حضرتش پرسيد: درباره شما چه نازل شده است؟ فرمود: آيا سوره هود را نمى خوانى كه خداوند مى فرمايد: ((افمن كان على بينه من ربه ويتلوه شاهد منه)) رسول خدا بر دليل روشنى از سوى پروردگارش بود و به دنبال خود شاهد و گواهى از خودش داشت.(22)

طبرسى(ره) در مجمع البيان مى فرمايد: در اين باره كه منظور از كلمه ((شاهد)) در اين آيه, على بن ابى طالب(ع) است, از امام باقر و امام رضا(عليهماالسلام) روايت داريم كه از امير مومنان على(ع) نقل مى كند و همين روايت را طبرى از جابر بن عبدالله از على بن ابى طالب(ع) نقل مى كند.(23)



12ـ آيه صديقون

((والذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون والشهدإ عند ربهم لهم اجرهم و نورهم والذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم.))(24) كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند, آنها صديقين و شهدا نزد پروردگارشانند, براى آنان است پاداش (اعمال) شان و نور (ايمان)شان و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند, آنها دوزخيانند.(25)

حاكم در شواهد التنزيل, پنج حديث به طرق مختلف در ذيل اين آيه نقل مى كند كه به نقل او از ((ابن ابى ليلى)) اكتفا مى شود:

شإن نزول

از ابن ابى ليلى از پدرش: ((قال رسول الله: الصديقون ثلاثه حبيب النجار مومن آل ياسين و حزبيل (حزقيل) مومن آل فرعون و على بن ابى طالب الثالث و هو افضلهم. ))(26)



13ـ آيه نور

((يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به و يغفر لكم والله غفور رحيم))(27) اى كسانى كه ايمان آورده ايد, تقواى الهى پيشه كنيد و به رسولش ايمان بياوريد تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و براى شما نورى قرار دهد كه با آن (در ميان مردم و در مسير زندگى خود) راه برويد و گناهان شما را ببخشد. و خداوند آمرزنده و مهربان است.(28)

شإن نزول

شواهد التنزيل از ابن عباس نقل مى كند كه مراد از جمله ((يوتكم كفلين من رحمته)) حسن و حسين(عليهماالسلام) است و منظور از ((يجعل لكم نورا تمشون به)) على بن ابى طالب(ع) است.(29)

در حديث ديگرى در همان كتاب, با سند خود از جابر بن عبدالله از پيامبر(ص) نقل كرده كه در تفسير ((يوتكم كفلين من رحمته)) فرمود: منظور حسن و حسين است و در تفسير ((و يجعل لكم نورا...)) فرمود: منظور على بن ابى طالب است. و حاكم در همان كتاب از امام باقر(ع) در تفسير همين آيه نقل مى كند كه فرمود: ((من تمسك بولايه على فله نور)) براى كسى كه به ولايت على بن ابى طالب تمسك جويد, نورى وجود دارد!(30)



14ـ آيه انذار

((و انذر عشيرتك الاقربين واخفض جناحك لمن اتبعك من المومنين))(31) و خويشاوندان نزديكت را انذار كن و بال و پر خود را براى مومنانى كه از تو پيروى مى كنند بگستر.(32)

شإن نزول

اين آيات داستان معروفى دارد كه تقريبا همه مورخان اسلامى آن را نوشته اند.

در تفسير اين آيه روايتى ديده مى شود كه به گفته طبرسى در ((مجمع البيان)) نزد خاص و عام مشهور است. به گفته حاكم ((برإ بن عازب)) مى گويد: هنگامى كه آيه ((وإنذر عشيرتك الاقربين...)) نازل شد, پيامبر بنى عبدالمطلب را كه چهل نفر بودند جمع كرد و غذايى براى آنها فراهم ساخت و فرمود: به نام خدا نزديك شويد و بخوريد! سپس ظرفى از شير آوردند و فرمودند: به نام خدا بنوشيد!

فردا نيز آنها را دعوت كرد و غذا و نوشيدنى فراهم ساخت. سپس آنها را انذار و بشارت داد و فرمود: من دنيا و آخرت را براى شما آورده ام! اسلام بياوريد و اطاعت كنيد تا هدايت شويد! سپس فرمود: ((و من يواخينى (منكم) و يوازرنى يكون وليى و وصيى بعدى و خليفتى فى إهلى ويقضى دينى)) چه كسى از شما حاضر است با من برادرى كند و مرا يارى نمايد و بعد از من وصى و جانشين من در خانواده ام باشد و دين مرا ادا كند؟

همه خاموش ماندند. اين سخن را سه بار تكرار فرمود و همچنان همه خاموش بودند, ولى على(ع) عرض كرد: من اين كار را مى كنم! پيامبر فرمود: تو خواهى بود! جمعيت برخاستند و به ابوطالب مى گفتند: برو اطاعت فرزندت على را كن كه محمد او را امير تو ساخت!(33)

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه(34) و ابن اثير در كامل,(35) اين داستان را نقل كرده اند.



15 ـ آيه مرج البحرين

((مرج البحرين يلتقيان, بينهما برزخ لا يبغيان... يخرج منهما اللولو والمرجان))(36) دو درياى مختلف را در كنار هم قرار داد, درحالى كه با هم تماس دارند, در ميان آن دو برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند.... و از آندو, لولو و مرجان خارج مى شود.(37)

شإن نزول

سيوطى در ((الدر المنثور)), بعد از آنكه روايات مربوط به تغيير ظاهرى آيه را بيان مى كند, محتواى احاديث پيشين را از ابن عباس و از پيامبر اسلام(ص) نقل كرده و مى گويد: ابن مردويه از ابن عباس در تفسير((مرج البحرين يلتقيان)) نقل كرده كه منظور على و فاطمه است. سپس مى افزايد: پيامبر اكرم(ص) فرمود ((يخرج منهما اللولو والمرجان)) منظور حسن و حسين است.(38)



16 ـ آيه نجوى

((يا إيها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجويكم صدقه ذلك خير لكم و إطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحيم))(39) اى كسانى كه ايمان آورده ايد, هنگامى كه مى خواهيد با رسول خدا نجوا كنيد, قبل از آن صدقه اى (در راه خدا) بدهيد. اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است و اگر توانايى نداشته باشيد, خداوند آمرزنده و مهربان است.(40)

شإن نزول

((برسوئى)) در تفسير ((روح البيان)) از ((عبدالله بن عمر بن خطاب)) نقل مى كند كه مى گفت: ((كان لعلى(ع) ثلاث لو كانت لى واحده منهن إحب الى من حمر النعم: تزويجه فاطمه(س) و اعطاوه الرايه يوم خيبر و آيه النجوى)) على(ع) سه فضيلت داشت كه اگر يكى از آنها براى من بود, بهتر از گروه شتران سرخ مو(41) بود. نخست تزويج پيامبر فاطمه زهرا را به على, و ديگرى دادن پرچم به دستش در روز خيبر, و ديگرى آيه نجوا.(42)

در شواهد التنزيل از مجاهد از على(ع) چنين نقل شده است كه فرمود: ((ان فى القرآن لا يه ما عمل بها إحد قبلى ولا بعدى و هى آيه النجوى, قال كان لى دينار فبعته بعشره دراهم, فكلما إردت إن إناجى النبى(ص) تصدقت بدرهم منه ثم نسخت)) در قرآن آيه اى است كه هيچ كس قبل از من و نه بعد از من, به آن عمل نكره و نخواهد كرد و آن آيه نجوى است. من دينارى داشتم آن را به ده درهم فروختم و هر زمان مى خواستم با پيامبر(ص) نجوا كنم, درهمى را صدقه مى دادم سپس اين آيه نسخ شد.(43)



17 ـ آيه سابقون

((والسابقون السابقون اولئك المقربون))(44) و(سومين گروه) پيشگامان پيشگامند آنها مقربانند.(45)

شإن نزول

در شواهد التنزيل از ابن عباس نقل شده است كه از رسول خدا, تفسير اين آيه را پرسيدم, فرمود: ((حدثنى جبرئيل بتفسيرها, قال ذاك على و شيعته الى الجنه)) از جبرئيل تفسير اين آيه را پرسيدم: گفت: آن آيه اشاره به على و شيعيان اوست كه پيشگام در رفتن به بهشت هستند.(46)



18 ـ آيه اذن واعيه

((لنجعلها لكم تذكره وتعيها إذن واعيه))(47) تا آن را وسيله تذكرى براى شما قرار دهيم و گوشهاى شنوا آن را دريابد و بفهمد.(48)

شإن نزول

سيوطى در ((الدر المنثور)) از شش طريق از ((بريده)) ـ صحابى معروف ـ از رسول خدا(ص)نقل مى كند كه به على(ع) فرمود: ((ان الله إمرنى إن ادنيك و لا اقصيك و إن اعلمك وإن تعى وحق لك إن تعى فنزلت هذه الايه ((وتعيها إذن واعيه)) خداوند به من فرموده كه تو را به خود نزديك سازم و دور نكنم و تو را تعليم دهم و تو نگهدارى كنى و شايسته تواست كه چنين باشى. در اين هنگام اين آيه نازل شد.(49)

و باز از ((ابو نعيم اصفهانى)) در ((حليه الاوليا)) از على(ع) نقل مى كند كه پيغمبر به او مطالب فوق را فرموده و در پايان حديث مى افزايد كه پيامبر فرمود: ((فإنت إذن واعيه لعلمى)) تو براى علم من گوش شنوا دارى!

حاكم حسكانى نيز سيزده حديث در ذيل اين آيه ذكر كرده است كه از راويان مختلف نقل شده و سلسله سند آنها به پيامبر اكرم(ص) منتهى مى شود.



19 ـ آيه محبت

((ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا))(50) مسلما كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند, خداوند رحمان محبتى براى آنان در دلها قرار مى دهد.

در تفسير اين آيه شريفه, روايات زيادى در منابع معروف اهل سنت از شخص پيغمبر اكرم(ص) نقل شده كه اين آيه درباره على بن ابى طالب(ع) است.

اين آيه را بجز آلوسى, همه مورخان و محدثان و مفسران متفقا در شإن على بن ابى طالب(ع) دانسته اند و برخى از آنان (مانند حاكم حسكانى) روايات متعددى از ((برإ بن عازب)) و ((ابو رافع)) و ((جابر بن عبدالله)) و ((ابن عباس)) و ((ابو سعيد خدرى)) و ((محمد بن حنفيه)), به طرق مختلف نقل كرده اند كه اين آيه درباره على بن ابى طالب(ع) است كه محبت او در دل هر فرد با ايمانى جاى داده شده است.

شإن نزول

در حديثى از ابو سعيد خدرى آمده است كه پيغمبر اكرم(ص) به على(ع) فرمود: ((يا إبا الحسن: قل اللهم اجعل لى عندك عهدا واجعل لى فى صدور المومنين موده)) اى ابوالحسن بگو خداوندا, براى من نزد خودت عهد و پيمانى قرار ده و محبت مرا در دلهاى مومنان بيفكن. در اين هنگام آيه ((ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا)) نازل شد و سپس افزود: ((لا تلقى رجلا مومنا الا فى قلبه حب لعلى بن إبى طالب)) به همين جهت فرد با ايمانى را ملاقات نمى كنى, مگر اينكه در دل او محبت على بن ابى طالب است.(51)



20 ـ آيه منافقان

((ولو نشإ لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم ولتعرفنهم فى لحن القول والله يعلم إعمالكم))(52) واگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم تا آنان را با قيافه هايشان بشناسى, هرچند مى توانى آنها را از طرز سخنانشان بشناسى و خداوند اعمال شما را مى داند.(53)

اين آيه درباره منافقان و نشانه هاى آنهاست و مى فرمايد: اگر بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم و حتى در چهره هاى آنها علامت مى گذاريم تا با مشاهده آن آنها را بشناسى.

شإن نزول

در اين باره حديث مشهورى از ابو سعيد خدرى مى خوانيم كه در تفسير جمله ((ولتعرفنهم فى لحن القول)) مى گويد: ((ببغضهم على بن إبى طالب)) آنها را از طريق عداوت با على بن ابى طالب مى توان شناخت. اين حديث را حاكم حسكانى در ((شواهد التنزيل)) از سه طريق نقل كرده است.(54)

سيوطى علاوه بر اينكه اين حديث را از ابن مردويه و ابن عساكر از ابوسعيد خدرى نقل كرده است, از ((ابن مسعود)) هم نقل مى كند كه مى گفت: ((ما كنا نعرف المنافقين على عهد رسول الله(ص) الا ببغضهم على بن إبى طالب)) ما در زمان رسول خدا(ص) منافقان را تنها به وسيله بغض و عداوتشان با على بن ابى طالب مى شناختيم. (55)



21 ـ آيه ايذإ

((ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا والاخره و إعد لهم عذابا مهينا))(56) آنها كه خدا و پيامبرش را آزار مى دهند, خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته و براى آنها عذاب خوار كننده اى آماده كرده است.(57)

اشاره

بديهى است كسى نمى تواند به ذات پاك خداوند زيان و آزارى برساند, بنابراين منظور از ايذإ خداوند, همان كفر و الحاد است كه خداوند را به خشم مىآورد و تإكيدى است بر مجازات كسانى كه پيامبر را آزار مى دهند چرا كه آزار او بمنزله آزار خداست. با توجه به آيه مباهله كه على را نفس پيامبر شمرده و نيز حديث پيامبر كه فريقين نقل كرده اند كه ((على منى و إنا من على)) على از من است و من از على هستم, مى توان نتيجه گرفت كه آزار دهنده على(ع) آزار دهنده پيامبر هم محسوب مى شود.

در اين باره روايات متعددى از طرق اهل سنت با صرفنظر از منابع اهل بيت رسيده است كه پيغمبر اكرم(ص) فرمود: اى على, هر كه تو را آزار برساند مرا آزار رسانده است.

شإن نزول

حاكم حسكانى از ((جابر بن عبدالله)), ((ابن ابى سلمه))از ام سلمه, ((سعد بن ابى وقاص)), ((ابو هريره)), ((ابن عباس)) و ((ابو سعيد خدرى)) اين مطلب را نقل مى كند و باز همو در حديث ديگرى از على بن ابى طالب(ع) نقل مى كند ـ در حالى كه به موى خود اشاره كرده و آن را در دست گرفته بود ـ كه فرمود: رسول خدا(ص) اين حديث را براى من بيان كرد, درحالى كه موى خود را به دست گرفته بود و فرمود: ((من آذى شعره منك فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله و من آذى الله فعليه لعنه الله)) كسى كه يك موى تو را آزار برساند, مرا آزار رسانده و كسى كه مرا آزار رساند, خدا را آزار رسانده و كسى كه خدا را آزار رساند, لعنت خدا بر او باد!(58)

و نيز در كتاب ((مستدرك الصحيحين)) از ((عمر بن شاس)) حديث مفصلى نقل مى كند كه در ادامه عمر بن شاس مى گويد: من در مسجد پيامبر(ص), از على به خاطر رفتارى كه در سفر يمن با من داشت شكايت كردم اين سخن به گوش رسول خدا(ص) رسيد. صبحگاهان كه همراه جمعى از ياران پيامبر(ص) وارد مسجد شدم, حضرت نگاه تندى به من كرد و فرمود: اى عمرو! به خدا سوگند مرا آزار دادى! عرض كردم: اى رسول خدا, پناه به خدا مى برم از اينكه به تو آزار برسانم. فرمود: آرى, ((من آذى عليا فقد آذانى)) كسى كه على رابيازارد, قطعا مرا آزرده است. حاكم نيشابورى پس از ذكر اين حديث تصريح مى كند كه حديث صحيح و معتبرى است كه مسلم و بخارى آن را در كتب خود نياورده اند.(59)



22 ـ آيه انفاق

((الذين ينفقون إموالهم بالليل والنهار سرا و علانيه فلهم إجرهم عند ربهم ولا خوف عليهم و لا هم يحزنون))(60) آنها كه اموال خود را شب و روز, پنهان و آشكار, انفاق كنند, مزدشان نزد پروردگارشان است نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند. (61)

بى شك مفهوم اين آيه, كلى و جامع است و مفهوم آن تشويق به انفاق در راه خدا در اشكال مختلف است. آشكارا و پنهان, در شب و روز اين آيه به كسانى كه انفاق مى كنند بشارت عظيمى مى دهد, ولى از روايات اسلامى استفاده مى شود كه مصداق شاخص اين آيه على(ع) است.

شإن نزول

از جمله كسانى كه اين آيه را در شإن على(ع) دانسته اند سيوطى است. او از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: اين آيه درباره على بن ابى طالب نازل شده به اين صورت كه چهار درهم داشت, درهمى را در شب و درهمى را در روز, درهمى را پنهانى و درهمى را آشكار انفاق كرد آنگاه اين آيه نازل شد.(62)

ابن ابى الحديد به هنگام برشمردن صفات والاى على(ع), هنگامى كه به مسإله جود و سخاوت مى رسد, بعد از اشاره به آيات سوره هل اتى مى گويد: ((روى المفسرون إنه لم يملك الا إربعه دراهم, فتصدق بدرهم ليلا و بدرهم نهارا و بدرهم سرا وبدرهم علانيه. فإنزل فيه الذين ينفقون إموالهم)) مفسران نقل كرده اند كه على(ع) فقط چهار درهم داشت, درهمى را در شب و درهمى را در روز, درهمى را پنهانى و درهمى را آشكارا انفاق كرد و خداوند اين آيه را درباره او نازل فرمود.(63)

از نقل ابن ابى الحديد اين گونه برداشت مى شود كه اين مسإله در ميان مفسران مورد اتفاق يا لا اقل مشهور است.



23 ـ آيه محبت

((يا إيها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يإتى الله بقوم يحبهم ويحبونه...))(64) اى كسانى كه ايمان آورده ايد, هر كس از شما از آيين خود باز گردد (به خدا زيانى نمى رساند), خداوند گروهى را مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند.(65)

اين آيه بروشنى مى فرمايد كه پشت كردن گروهى از تازه مسلمانان به اسلام, لطمه اى بر اساس آن وارد نمى كند. خداوند به گروهى از اهل ايمان كه داراى چند ويژگى هستند, مإموريت دفاع از آيين مقدس را سپرده است كسانى كه هم خدا را دوست مى دارند و هم خدا آنها را دوست مى دارد.

جمع شدن صفات مذكور در آيه, در يك فرد يا بعض افراد يك فضل الهى است كه هر كس شايسته آن نيست.

مفهوم اين آيه مانند بسيارى از آيات گذشته وسيع و گسترده است, ولى از روايات اسلامى كه از طرق شيعه و اهل سنت نقل شده است بخوبى استفاده مى شود كه على(ع) برترين و بالاترين مصداق اين آيه است.

شإن نزول

((فخر رازى)) هنگامى كه به تفسير اين آيه مى رسد, اقوالى از مفسران در مورد تطبيق اين آيه نقل مى كند و در پايان بحث مى گويد: جماعتى گفته اند كه اين آيه درباره على(ع) نازل شده است. سپس به دو دليل براى تقويت اين قول استدلال مى كند: نخست اينكه هنگامى كه پيامبر(ص) در روز خيبر پرچم را به دست على(ع) داد. فرمود ((لا دفعن الرايه غدا الى رجل يحب الله و رسوله ويحبه الله ورسوله)) من فردا پرچم را به دست مردى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند. سپس مى گويد: اين همان صفتى است كه در آيه بالا به آن اشاره شد. و دليل ديگر اينكه بعد از آن آيه, آيه ((انما وليكم الله و رسوله)) است كه در حق على(ع) نازل شده است بنابر اين سزاوارتر اين است كه بگوييم آيه ما قبل نيز در حق اوست.(66)



24 ـ آيه مسوولون

((و قفوهم انهم مسولون))(67) آنها را نگهداريد كه بايد بازپرسى شوند.(68)

شإن نزول

در روايات متعدد وارد شده است كه منظور, سوال از ولايت على بن ابى طالب(ع) است. شمارى از علماى بزرگ اهل سنت منظور از سوال را سوال از ولايت على بن ابى طالب(ع) دانسته اند از جمله آنها حاكم حسكانى است كه در ((شواهد التنزيل)) از ابو سعيد خدرى به دو طريق نقل مى كند كه پيغمبر اكرم(ص) در تفسير اين آيه فرمود: ((عن ولايه على بن إبى طالب)) منظور سوال از ولايت على بن ابى طالب است. او حديث ديگرى از سعيد بن جبير, از ابن عباس نقل مى كند كه پيغمبر اكرم(ص) فرمود: ((اذا كان يوم القيامه إوقف إنا و على على الصراط فما يمر بنا إحد الا سإلناه عن ولايه على, فمن كانت معه والا إلقيناه فى النار و ذلك قوله: ((و قفوهم انهم مسولون)) هنگامى كه روز قيامت مى شود, من و على بر صراط متوقف مى شويم هركس از كنار ما مى گذرد از ولايت على از او سوال مى كنيم: هركس كه داراى اين ولايت باشد, [ از صراط مى گذرد] و الا او را در آتش مى افكنيم و اين است معنى آيه ((و قفوهم انهم مسولون)).(69)

نكته جالب اينكه ((آلوسى)) كه به عداوت و بغض نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) معروف است و هر آيه اى را كه درباره فضايل على(ع) و اهل بيت(عليهم السلام) باشد به هر صورت ممكن كم رنگ مى نمايد, با ناديده گرفتن منابع اهل سنت مى گويد: بعضى از اماميه اين آيه را در شإن على بن ابى طالب مى دانند. او در آخر, از پيش خود ولايت ساير خلفا را نيز اضافه مى كند!(70)



سخن آخر

خيرالختام اين مجموعه را حديثى از رسول خدا كه فريقين آن را به طرق مختلف نقل كرده اند قرار مى دهيم.

رسول خدا(ص) آن برترين بنده خدا فرمودند, ((على مع القرآن و القرآن مع على)) على با قرآن است و قرآن با على است. شايد در روزگارى كه رسول خدا(ص) اين كلام نورانى را فرمودند, كمتر كسى يافت مى شد كه به كنه اين كلام نغز بار يابد, ولى امروز فهم و هضم اين كلمه نغز آسانتر و امكان پذيرتر گشته است: اگر در اين كلام بلند, غرض رسول خدا(ص), صرفا بيان معيت و همراهى على با قرآن بود, اين هدف به وسيله بخش نخست حديث افاده شده بود و نيازى به اضافه كردن بخش دوم نبود آنچه كه درك آن, حكمت و دقت مى طلبد اين است كه پيامبر(ص) در بخش دوم مى فرمايد: ((و القرآن مع على.))

افاده تإكيد در اين كلام قطعى و مسلم است, ولى آن نكته باريكتر زموى, معيت تنها نيست, بلكه همرديفى على(ع) با قرآن است چرا كه على(ع), قرآن مجسم و به تعبيرى وجود عينى قرآن است. قرآن و على يك وجودند, قرآن وجود لفظى و على(ع) وجود عينى همان قرآن است. قضاوت در اين باره را برعهده صاحبان فهم و نكته دانان و آشنايان با حكمت الهى مى گذاريم!

پاورقي



1ـ مجله بينات, ش 28, ص 51.

2ـ مختصر تاريخ دمشق,ج98,ص11.

3ـ توبه, 1 به بعد.



خداوند و پيغمبرش بعد از اين برائت بجستند از مشركين

كه هرگاه بستند پيمان و عهدشكستند ميثاق چندين و چند

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

5ـ مسند احمد, ج 1, ص 3.

6ـ سنن ترمذى, ج 5, ص 275.

7ـ توبه, 19.



شما آنكه سقاست هنگام حج دهد تشنه را آب ايام حج

و يا آنكه, تعمير مسجد حرام نمايد به سعى و به جهد تمام

بخوانيد آيا چو آنكس كه اوبياورد ايمان به يزدان نكو

بكردست در راه ايزد غزابجنگيد در راه يكتا خدا

به پيش خداوند اين دو گروه نباشند يكسان به عز وشكوه

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

9ـ شواهد التنزيل, ج 1, ص 249.

10ـ تحريم, 4.

11ـ

اگر باز جوييد آزار اوخدا هست با او چو يارى نكو

بود جبرئيلش نگهبان و ياردگر ياورش مومنى راستكار

تمام ملائك كنندش مددهمه يار اويند هر جا رسد

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

12ـ شواهد التنزيل, ج 2, ص 256.

13ـ بقره, 269.

14ـ

به هر كس بخواهد يگانه خداكند دانش و حكمتش را عطا

به هر كس كه دادار حكمت بداددر رحمت و لطف بر او گشاد

كسى نيست يادآور اين سخن جز انديشمندان به هر انجمن

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

15ـ شواهد التنزيل, ص 105.

16ـ احزاب, 25.

17ـ

خدا بازگرداند كفار پست نياورده هرگز غنيمت بدست

به دل آتش خشمشان شعله وربه درياى كينه شده غوطه ور

خدا مومنان را به هنگام جنگ كفايت كند تا كنند عرصه تنگ

همانا تواناست پروردگاربود صاحب قدرت و اقتدار

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

18ـ شواهد التنزيل, ج2, ص 7.

19ـ هود, 17.

20ـ آنچه كه در پرانتز ذكر شده است, به گفته برخى از مفسران, در آيه مقدر است و براى تكميل معناى آيه در تقدير مى باشد و نمونه هايى از اين دست در قرآن وجود دارد مانند: ((افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا.)) كه بخش تكميلى آن كه از سياق آيه فهميده مى شود, در تقدير مى باشد و معنايى نزديك به ((كمن هداه الله)) مى باشد. براى اطلاع بيشتر رجوع شود به مغنى اللبيب, ج1, ص 18.

21ـ

رسولى كه ايزد معين نمودكه قرآنش روشن دليلى ببود

كه دارد يكى شاهدى راستگوكه بخشد شهادت به گفتار او

به تورات باشد دليلى دگركزين پيش رحمت بدو راهبر

كه در آن بشارت بداده چنين محمد رسولى بود بعد از اين

هر آن كس كه كافر بگردد بر او همانا كه گشتست با وى عدو

به دوزخ كند آشيان و مكان كه در آن روا نيست شك و گمان

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

22ـ الدرالمنثور, ج3, ص 324.

23ـ مجمع البيان, ج 5, ص 226 و 227.

24ـ حديد, 19.

25ـ

كسانى كه بر مرسلين و خدابگشتند مومن به صدق و صفا

همين راستگويان دل آگهندكه روز جزا هم شهادت دهند

به دلهايشان نور ايمان مدام بيابند پاداش آن راتمام

هر آن كس كه با كفر شد همنشين دروغين همى خواند آيات ودين

بر ايشان عذابى به دوزخ نهيم بيفتند در ژرفناى جحيم

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

26ـ شواهد التنزيل, ج2, ص 223.

27ـ حديد, 28.

28ـ

إلا مومنان به پروردگاربترسيد از شوكت كردگار

بياريد ايمان به دين رسول نماييد آيين او را قبول

كه ايزد شما را دو بهره دهد زلطفش دو خوان بهرتان مى نهد

به دلها كند نور ايمان عطابيابيد ره بر بهشت خدا

ببخشايد ايزد خطا و گناه غفور و رحيم است يكتا اله

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

29ـ شواهدالتنزيل, ج2, ص 227.

30ـ همان, ج2, ص 228.

31ـ شعرإ, 214 و 215.

32ـ

بترسان تو خويشان خود را نخست بر ايشان نما, كاخ ايمان درست

پس آنگه ز رحمت گشا پر و بال همه مومنان را به هر وقت و حال

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

33ـ شواهد التنزيل, ج 1, ص 420.

34ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج 13, ص 210.

35ـ الكامل فى التاريخ, ج 2, ص 63.

36ـ الرحمن, 19 تا 22.

37ـ

دو دريا بياميخت ايزد به هم به هم اندر آميخت يزدان دو يم

يكى برزخ آن بين دارد وجودكه باشد عيان هر يكى را حدود

خود از آندو دريا به لطفى فزون برآورد مرجان ولولو برون.

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

38ـ الدر المنثور, ج 6, ص 143.

39ـ مجادله, 12.

40ـ

الا مومنان چون سخن در خفابخواهيد گوييد با مصطفى

تصدق نماييد قدرى ز مال كه باشد نكوتر شما را به حال

اگر هم فقيريد ونادار نيزبراى تصدق نيابيد چيز

نگيريم اين كارتان را گناه غفور و رحيم است يكتا اله

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

41ـ اين تعبير در ميان عرب براى اشاره به گرانبهاترين اشيا به كار برده مى شد و به صورت ضرب المثلى به هنگام بيان اشيا بسيار نفيس ذكر مى شد.

42ـ تفسير روح البيان, ج 9, ص 406.

43ـ شواهد التنزيل, ج 2, ص 231.

44ـ واقعه, 10 و 11.

45ـ

گروه سوم كيست؟ السابقون كه ايمانشان برترست و فزون

همين مردمانند پاك از گناه عزيزند در پيش يكتا اله

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

46ـ شواهد التنزيل, ج 2, ص 213.

47ـ الحاقه, 12.

48ـ

كه از آن بگيرند اندرز و پندجز اهل تذكر سخن نشنوند

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

49ـ الدر المنثور, ج 6, ص 260.

50ـ مريم, 96.

51ـ شواهد التنزيل, ج 1, ص 365.

52ـ محمد, 30.

53ـ

اگر خود همى خواست يكتا خدابه تو فاش مى ساخت اى مصطفى

كه بر باطن آن دو رويان سست ز سيمايشان آگه آئى درست

چو لب برگشايند بهر كلام به پندارشان مى برى پى تمام

كه هرچه نمايند در فعل و كار بر آنست آگاه پروردگار

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

54ـ شواهد التنزيل, ج 2, ص 178.

55ـ الدر المنثور, ج 6, ص 66.

56ـ احزاب, 57.

57ـ

هر آنكس كه آزرد رب ودودرسول خدا را اذيت نمود

به دنيا و عقبى به هر دو سرافرستاد لعنت برايشان خدا

بر آنها مهياست روز حساب به خوارى و ذلت عذاب و عقاب

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

58ـ شواهد التنزيل, ج 2, ص 97.

59ـ مستدرك الصحيحين, ج 3, ص 122.

60ـ بقره, 274.

61ـ

كسانى كه كردند مالى نثارشب و روز پنهان و يا آشكار

بر آنهاست پاداش نيك از خدابود اجرشان نزد آن كبريا

ز آينده هرگز ندارند باك ز ماضى نباشند اندوهناك

((بگويند درباره مرتضى فرود آمد اين آيه از كبريا

كه خود چار درهم نكو نام داشت يكايك براى فقيران گذاشت

يكى را به روز و يكى شام تاريكى را نهان و يكى آشكار))

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

62ـ الدر المنثور, ج 1, ص 363.

63ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج 1, ص 21.

64ـ مائده, 54.

65ـ

الا مومنان هر كس از دين خودكنون مرتد و رويگردان بشد

برانگيزد ايزد به زودى زوديكى پاك قومى به دور وجود

كه ايزد بر آنها رفيقى نكوست كه ايشان هم او را بدارند دوست

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

66ـ تفسير كبير, ج 12, ص 20.

67ـ صافات, 24.

68ـ

در آن موقف پرس و جو و حساب بداريدشان باز بهر عقاب

كه هستند مسوول كردار خويش به راهى كه آن را گرفتند پيش

ترجمه منظوم قرآن, اميد مجد

69ـ شواهد التنزيل, جلد 2, ص 106 و 107.

70ـ روح المعانى, ج 23, ص 74.