بازگشت

آزمون هاى الهى, سنت هاى جاودان


انسان از آغاز تا انجام, با نزول نعمت وسختى ها رو در روست. او در يك برهه از زمان كه به بلوغ و تكليف مى رسد, با آزمايش و امتحان الهى مواجه مى گردد. روى آوردن و يا پشت كردن دنيا كه در هر زمان شكل متفاوتى دارد, منحصر به دسته اى از انسان ها نمى گردد بلكه شامل همه افراد بشر مى شود.

امام خمينى(ره) در اين زمينه مى فرمايد: ((انسان در اين دنيا, هر انسانى باشد, از انسان هاى بزرگ ـ مثل انبيا و اوليا ـ تا هر جا كه برسد, مورد امتحان است, امتحان ملازم با وجود انسان است)).(1)

انبيا را امتحان كرده عدات

تا شده ظاهر از ايشان معجزات

از سوى ديگر, ظهور حقيقت آدمى, رشد, شكوفايى و بالندگى او, در پرتو همين آزمون ها حاصل مى گردد. آنهايى كه سربلند از اين سنت الهى بيرون مىآيند, صلابت بيشترى مى يابند و از انسان, نمونه كاملى عرضه مى كنند.

آن خدا را مى رسد كو امتحان

پيش آرد هر دمى با بندگان

تا به ما, ما را نمايد آشكار

كه چه داريم از عقيده در سرار(2)

امام على (ع) ضمن بيانى درباره سازندگى امتحان مى فرمايد: ((درختانى كه در دامن بيابان هاى خشك پرورش مى يابند, چوب محكم ترى دارند)).(3) اين مثال به استحكام وصلابت موجودى اشاره دارد كه محيط سخت او را به چنين مرحله اى رسانده است.

از دو نكته فوق چنين مى توان نتيجه گرفت كه امتحان, يك قانون و سنت الهى است كه درباره همه انسان ها است و براى او حيات و بالندگى را عرضه مى دارد البته گاهى شخص, سربلند از امتحان بيرون مىآيد و گاهى شكست خورده.

در اين نوشتار, ابتدا مفهوم و معناى امتحان مورد توجه قرار مى گيرد و سپس ديدگاه قرآن كريم, و احاديث شريفه نسبت به آن, هدف و فلسفه امتحان و وظيفه انسانها در برابر آن, به طور اجمال بيان مى شوند.

عالم اول جهان امتحان

عالم ثانى جزاى اين و آن

در متون مختلف, واژه هاى امتحان, ابتلا, فتنه, محص و اختبار به عنوان ((آزمون)) مطرح هستند. ماده بلا و ابتلا(4) حدود بيست و هفت بار و ماده فتنه و مشتقات آن, حدود بيست بار در قرآن ذكر شده اند. در كتب لغت(5) نيز از امتحان به اختبار, آزمايش و سنجيدن ياد مى شود.

در قرآن كريم, گاهى الفاظ معروف امتحان ذكر شده اند كه دو آيه آن چنين است:

((لنبلوهم إيهم إحسن عملا)) تا آنها را بيازماييم كه كدامين شان بهتر عمل مى كنند.(6)

((إحسب الناس إن يتركوا إن يقولوا آمنا و هم لا يفتنون)) آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند ايمان آورديم, به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد. (7)

در آيات ديگرى, مفهوم آيه حكايت از امتحان دارد, بدون اين كه از واژه هاى مشخص يادى شده باشد: ((فإخذناهم بالبإسإ والضرإ لعلهم يتضرعون)) آنها را با شدت و ناراحتى مواجه ساختيم شايد كه در مقابل حق زارى كنند.(8) و در آيات ديگر, به نكته اى بر مى خوريم كه هر گاه از توفيق و يا فقدان آن درباره فرد يا قومى سخن رفته, قبل از آن به امتحان اشاره شده است. آياتى كه به ((هم المفلحون)) يا ((هم الخاسرون)) ويا نظير اين ها ختم مى شوند, دليل بر اين مدعاست.

نتيجه, اين كه در قرآن گر چه الفاظ خاصى براى امتحان ذكر شده ولى محدود به آنها نيست و گاهى مجموعه چند آيه, امتحان از برخى يا همه را مورد توجه قرار داده است.

در روايات شريفه نيز به وجود امتحان اشاره شده است. در روايتى حضرت على(ع) مى فرمايد:

((انما الدنيا دار مجاز... ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم)) اى مردم, دنيا سراى گذر است... شما در معرض آزمايش قرار داريد و براى غير آن (دنيا) آفريده شده ايد.(9) اين حديث ما را متوجه مى سازد كه در اين دنيا امتحان مى شويم تا در غير آن به نتيجه اش دست يابيم.

عالم اول, جهان امتحان

عالم ثانى جزاى اين و آن

در روايت ديگرى از امام صادق(ع) مى خوانيم: ((ما من قبض ولا بسط الا ولله فيه مشيئه وقضإ وابتلإ)) هيچ سختى و گشايشى نيست مگر آنكه خداوند در آن مشيت, حكم و امتحانى دارد.(10)

حديث فوق اشاره به اين دارد كه هر آنچه اتفاق مى افتد, امتحان است و در حقيقت, امور جارى چيزى جز امتحان نيست.

نتيجه, اين كه امتحان, استمرار دارد هر چند كه در انواع متفاوتى شكل مى گيرد.

امتحان در امتحان است اى پدر

هين به كمتر امتحان خود را مخر



عمومى بودن امتحان

در امتحانات الهى همه انسان ها بدون استثنا, محل ابتلا هستند. علاوه بر آيات قرآن و روايات, شواهد تاريخى نشان مى دهد كه افراد و اقوام گذشته, مبتلا به آزمايش هايى شدند كه آثار برخى از آنها هنوز باقى است. در خطاب هاى قرآنى, همگانى بودن ابتلا كاملا مشهود است:

((انا خلقنا الانسان من نطفه إمشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا)) ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم و او را مىآزماييم, بدين جهت, او را شنوا و بينا قرار داديم.(11)

امتحان را شرط باشد, اختيار

اختيارى نبودت بى اقتدار

اين, نوع خلقت انسان است كه او را در انجام و اجراى آزمايش, مستعد ساخته است و مى توان گفت كه او ظرفيت امتحان را دارد و اين ظرفيت همان وجود اختيار و قدرت است هر چند كه امتحان انبيا و اوليا از آزمون ديگران سخت تر است. امام صادق (ع) فرمود:

((ان إشد الناس بلإ الانبيإ ثم الذين يلونهم, ثم الامثل فالامثل)) شديدترين مردم از لحاظ امتحان شدن, انبيا هستند و بعد از آنان, كسانى كه در درجه پايين ترى (نسبت به پيامبران) قرار دارند و سپس درجه پايين تر و پايين تر.(12)

اين بيان, علاوه بر تثبيت عموميت امتحان الهى, به مراتب و درجات آن اشاره مى كند كه هر چه فرد به انبيا و اوليا نزديك باشد, نوع امتحانش با سختى بيشترى همراه است.



داستانى از مثنوى

در مثنوى معنوى آمده است:

واعظى هرگاه به منبر مى رفت راهزنان و مسخره كنندگان و كافران را دعا مى كرد!

آن يكى واعظ چو بر تخت آمدى

قاطعان راه را داعى شدى

دست به دعا برداشته و مى گفت: بارالها! مفسدان و طاغيان را رحمت فرست!

او هيچگاه به پاكان دعا نمى كرد و جز براى مردان بد و خبيث, طلب رحمت نمى نمود. به او گفتند: ما چنين چيزى تاكنون نديده ايم و دعا كردن به گمراهان شايسته نيست.

او گفت من از اين مردم خوبى ها ديده ام و از اين جهت به آنان دعا مى كنم! اينان به قدرى خبث و ظلم و جور در حق من روا داشتند كه مرا از راه شر برگردانده و به راه خير انداختند.

خبث و ظلم و جور چندان ساختند

كه مرا از شر به خير انداختند

هر وقت به دنيا رو مى كردم از آنها زخم مى خوردم و از زخم و زحمت آنان به خدا پناه مى بردم و به اين صورت اين گرگ ها مرا از بيراهه به راه مىآورند. حال چون آنها سبب شدند كه به راه صلاح آمدم پس دعاى به آنها را بر خود واجب مى دانم.

بنده بر اثر درد و رنج به درگاه خدا مى نالد و از دردهاى بى درمان صدگونه شكايت مى كند

بنده مى نالد به حق از درد و نيش

صد شكايت مى كند از رنج خويش

خداوند مى فرمايد: همين درد و رنج باعث شده كه تو لابه كنان به درگاه ما آمده اى و به راه راست افتاده اى!

حق همى گويد كه آخر رنج و درد

مر تو را لابه كنان و راست كرد

اين گله اى كه مى كنى از آن نعمت و راحت و عيش بكن كه تو را از در خانه ما دور ساخته و مطرود مى كند.

اين گله زان نعمتى كن كت زند

از در ما دور و مطرودت كند

در حقيقت هر دشمنى براى تو دارويى است كه او براى تو نافع بوده و كيميا و دلجوى تو مى باشد اما تو از وى مى گريزى!

در واقع دشمن تو همان دوست نمايانى هستند كه تو را به خود مشغول نموده و از توجه به حضرت ذو الجلال بازداشته و از او دور مى سازند.

مى گويند: حيوانى هست كه ((اشغر)) نام دارد و هرچه با چوب او را بزنند بزرگتر و فربه تر مى گردد.

((نفس مومن)) هم مانند اشغر باشد كه با صدمه و رنج بزرگ و فربه مى شود

نفس مومن اشغرى آمد يقين

كاو به زخم رنج, زفت است و سمين

تاريخ نيز شاهد آزمايش هاى گوناگونى از انسان هاست كه به يك نمونه اشاره مى كنيم:

عبدالله بن حذاقه, از كسانى است كه سبقت در اسلام داشت و به حبشه مهاجرت نمود. روميان او را با عده اى از مسلمين در يكى از جنگ ها اسير كردند. دين مسيحيت بر او عرضه شد, ولى او از پذيرش آن امتناع كرد. ديگ بزرگى از روغن زيتون را جوش آوردند و يكى از اسيران را پيش انداختند. به او گفتند: دين مسيحيت را قبول كن و گر نه در اين روغن انداخته مى شوى. اين اسير قبول نكرد. او را در ديگ انداختند و چيزى نگذشت كه استخوان هايش بر روى روغن نمودار شد.

عبدالله را پيش آوردند و از او خواستند مسيحيت را قبول كند, او امتناع ورزيد. دستور دادند عبدالله نيز در ميان ديگ انداخته شود. او شروع به گريه نمود. بزرگتر آنان گفت:گريه كرد و ترسيد او را برگردانيد. عبدالله گفت:شما خيال كرديد از اين روغن جوشان مى ترسم؟! خير, گريه ام براى اين است كه فقط يك جان دارم و با همان يك جان, چنين معامله اى مى كنند. اى كاش به تعداد موهاى بدنم, جان مى داشتم و به عدد جان هايم, در راه خدا با من چنين معامله مى كرديد!

روميان از سخن او در شگفت شده و تمايل داشتند كه او را آزاد كنند. رئيس مسيحيان گفت: سر مرا ببوس تا آزادت كنم, قبول نكرد. پيشنهاد كرد مسيحيت را قبول كن, تا دخترم را به ازدواج تو در آورم و مملكتم را با تو قسمت كنم, امتناع ورزيد. گفت: سرم را ببوس تا هشتاد نفر از مسلمين اسير را با تو آزاد كنم. عبدالله گفت: اينك كه به واسطه يك بوسه, هشتاد نفر از مسلمين آزاد مى شوند, حاضرم. پيش رفت, سر او را بوسيد و به همراه هشتاد نفر از مسلمين آزاد شد.

وقتى به مدينه رسيدند, خليفه دوم از جا برخاست و سر عبدالله را بوسيد. اصحاب پيامبر(ص), گاهى باعبدالله شوخى مى كردند: سر كافرى را بوسيدى؟!

او جواب مى داد: خداوند به واسطه همين بوسه, هشتاد نفر از مسلمين را آزاد كرد.



هدف و فلسفه امتحان

چون سفالين كوزه ها را مى خرى

امتحانى مى كنى اى مشترى

مى زنى دستى بر آن كوزه چرا

تا شناسى از طنين, اشكسته را

قبل از بيان هدف, يادآورى مى شود كه امتحانى كه بشر از هم نوعان خود دارد با امتحان خدا از بشر فرق مى كند. انسان در آزمايش هم نوعانش, به يافته هاى جديدى مى رسد و مجهولات خود را مى زدايد. او در حقيقت, نقص خود را بر طرف مى كند و اين مسإله درباره خداوند متعال و امتحانش از بشر منتفى است, زيرا او نقصى ندارد و به انسان ها, نياتشان و اعمال آنها, عالم است. امام رضا(ع) فرمود: ((انه عزوجل خلق خلقه ليبلوهم بتكليف طاعته وعبادته لا على سبيل الامتحان والتجربه, لا نه لم يزل عليما بكل شىء)) خداوند عزوجل موجودات را خلق كرد تا طاعت و عبادتشان را بيازمايد نه به خاطر آزمايش و تجربه (كسب علم) زيرا كه او هميشه به هر چيزى آگاه است.))(13)

حال سوال اين است كه چرا انسان ها امتحان مى شوند؟با اين كه خداوند نسبت به آنها آگاه است. محققان اهداف بسيارى براى امتحان شدن انسان بيان كرده اند كه چهار نمونه آن ذكر مى شود:

1ـ رسيدن به پاداش و كيفر: هدف اين است كه از ما كارى سر زند و بدين وسيله, استحقاق پاداش و كيفر را داشته باشيم. علم خداوند به خوبى و بدى افراد, بدون در نظر گرفتن فكر و عمل, موجب پاداش و كيفر نمى شود.(14)

مويد اين معنا آيه شريفه است كه مى فرمايد: ((ليبلوكم إيكم إحسن عملا)) تا بيازمايد كه كدامين تان بهتر عمل مى كنيد.(15) و در نتيجه آن كه بهتر عمل مى كند, به نتيجه بهترى دست خواهد يافت.

2ـ جدا سازى ناپاكان از پاكان: از اين هدف, توسط آيات قرآن چنين ياد مى شود: ((ما كان الله ليذر المومنين على ما إنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب چنين نيست كه خداوند, مومنان را به همان گونه كه شما هستيد, واگذارد مگر آنكه ناپاك را از پاك جدا سازد)).(16)

جداسازى پاكان از ناپاكان شبيه پوست كندن گوسفند است, دقيق و آشكار. كسى كه مى خواهد پوست گوسفند را جدا كند, به گونه اى پوست مى كند كه نه پوست به گوشت بچسبد و نه گوشت به پوست. گوشت جدا و پوست جدا. امتحانات خداوند براى اين است كه گوشت چنان از پوست جدا شود كه يك ذره از پوست به گوشت نماند و يك ذره هم از گوشت به پوست نچسبيده باشد.(17) اين جدا سازى در بيان بزرگان هم آمده است.

امام خمينى (ره) در كلام خود, ابتدا به تفضل الهى اشاره مى نمايد كه دو نوع مربى (عقل و پيامبر) در اختيار انسان قرار داده است و مى افزايد: ((اين دو نعمت بزرگ را حق تبارك و تعالى براى امتحان بشر و اختبار آنها مرحمت فرموده, زيرا كه بدين دو نعمت, ممتاز شوند افراد نوع انسان از يكديگر و سعيد و شقى و مطيع و عاصى و كامل و ناقص از هم جدا شوند)).(18)

از بيان امام مى توان فهميد كه جدا شدن افراد پاك از ناپاك به لحاظ استفاده درست و نادرست, از عقل و پيامبر است كه سرانجام آنان را از يكديگر متمايز مى سازد.

اين هدف, در عبارات عبدالفتاح طباره به گونه ديگرى ذكر شده است. او در كتاب خود مى گويد: ((هدف از امتحان, مشخص شدن درجه ايمان است))(19)

بايد دانست كه نظريه دوم, عبارت ديگرى از نظريه اول است زيرا استحقاق كيفر و پاداش, نتيجه توفيق و عدم توفيق در امتحان و جدا سازى خبيث از طيب است.

3 - سازندگى و رشد: هدف از امتحان, رشد و بالندگى است. تا چوب عود را نسوزانند, عطر دل انگيزش به مشام نمى رسد. طلا تا در كوره قرار نگيرد, از ناخالصى هايش جدا نمى شود. زمين تا شخم نخورد, آماده رويش نمى شود. علف تا در بدن حيوان هضم نشود, گوشت و شير نخواهد شد.

انسان نيز تا با بلاهاى سخت درگير نباشد, روحش آبديده نمى گردد و رشد ندارد. توجه به خداوند, جدايى از دنيا, نوع دوستى و شكوفايى صفات پسنديده انسان, درگرو درگيرى با گرفتارىها بروز پيدا مى كند و زمينه سازى نعمت را فراهم مىآورد.

امام حسن عسكرى(ع) فرمود: ((ما من بليه الا و لله فيه نعمه تحيط بها)) هيچ گرفتارى و مصيبتى نيست, مگر اين كه در نهاد آن, خداوند خيرى قرار داده كه آن خير, بر بلاها غلبه دارد. بنابر اين نه بلاها را مى توان شر مطلق ديد و نه نعمت ها را خير مطلق.

پس بد مطلق نباشد در جهان

بد به نسبت باشد, اين را هم بدان

خلق آبى را بود دريا چو باغ

خلق خاكى را بود آن, مرگ و داغ



درد آمد بهتر از ملك جهان

تا بخوانى مر خدا را در نهان

خداوند مصيبت ها را براى اين جهت استخدام كرده است كه انسان را از دنيا قطع و به خود وصل نمايد. تا وقتى دست شما در دست ديگرى هست, نمى تواند با خدا بيعت كند. خداوند انسان را تحت فشار قرار مى دهد و انواع مصيبت را بر او فرود مىآورد تا نسبت به دنيا بى ميل شود و به خدا بپيوندد.

وقتى در سختى ها مقاومت كرد, صلاحيت وصل را پيدا مى كند. امام على(ع) از غذاى ساده استفاده مى كرد. تصور دشمنان و غافلان اين بود كه اين غذا نيروبخش براى مبارزه نيست. حضرت فرمود: ((بدانيد درخت بيابانى(كه آب كم به آن مى رسد)چوبش سخت(استوارتر) است و درخت هاى سبز و خرم(كه در باغ هاى پرآب كاشته مى شود) پوستشان نازك تر است و گياهان دشتى, شعله آتش آنها افروخته تر و خاموشى آنها ديرتر است))(20)

4 ـ اتمام حجت: خداوند به وسيله امتحان, حجت را بر بندگان تمام مى كند. چنانچه موفق شدند پاداش خواهند گرفت و گر نه استحقاق عقوبت را دارند.

امام خمينى(ره) مى نويسد: ((هنگامى كه شخص امتحان شد و توفيق داشت, يا اين كه موفق نبود, حجت خداوند بر او و ديگران واقع شده و جاى اعتراضى نمى ماند.

تحصيل سعادت را خداوند مرحمت نمود و توفيق اوست كه نصيب سعيد مى شود و آنكه تحصيل شقاوت كند, با فراهم بودن راه هاى هدايت, خود به ورطه هلاكت افتاده است)). (21)

حق بشوراند تو را در امتحان

آب سرگين رنگ گردد در زمان

نتيجه اين كه خطاب هاى الهى و ائمه معصومين, ما را به راه حق راهنمايى مى كند و از پرداختن به باطل باز مى دارد چنانچه فردى با توجه به خلاف رود, جاى اعتراضى برايش نخواهند ماند كما اين كه اگر راه حق را بپيمايد, توضيحى از او نخواهند خواست.

هدف هاى ديگرى نيز براى امتحان بيان شده كه مجال پرداختن به آنها نيست.(22)



ابزار امتحان

جمله ذرات زمين و آسمان

لشكر حقند گاه امتحان

نعمت ها و گرفتارىها, هر دو وسيله امتحان قرار مى گيرند. قرآن مى فرمايد: ((بلوناهم بالحسنات والسيئات لعلهم يرجعون)) آنها را با نيكى ها و بدىها آزموديم, شايد كه بازگردند.(23)

براى تإكيد بيشتر كه تنها بلاها اسباب امتحان نيستند و به وسيله نعمت هم مورد آزمايش قرار مى گيريم, در جايى ديگر آمده است: ((ونبلوكم بالشر والخير فتنه والينا ترجعون)) شما را با بديها و خوبيها آزمايش مى كنيم و سر انجام به سوى ما بازگردانده مى شويد.(24)



تنوع اسباب امتحان

حق تعالى, گرم و سرد و رنج و درد

بر تن ما مى نهد اى شير مرد!

خوف و جوع و نقص اموال و بدن

جمله بهر نقد جان ظاهر شدن

در آيات و روايات آمده است كه امتحان تنها از جان آدمى نيست بلكه در اموال, ثمرات و... هم امتحان وجود دارد. در قرآن مى خوانيم: ((لتبلون فى إموالكم وإنفسكم)) به يقين همه شما در اموال و جان هاى خود, آزمايش مى شويد.(25) همچنين فرموده است: ((ولنبلونكم بشىء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرين)) قطعا همه شما را با چيزى از ترس, گرسنگى و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها آزمايش مى كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان.(26)



انواع امتحان شونده ها

مردم در برابر گرفتارىها چهار دسته اند:

الف: بى تاب و كم طاقت ((اذا مسه الشر جزوعا)) هنگامى كه بدى به او رسد بى تابى مى كند.(27)

ب:صبورند و سختى را تحمل مى كنند و مى گويند: ((انا لله و انا اليه راجعون)) ما از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم.(28)

گفت پيغمبر :خدا ايمان نداد

هر كه را صبرى نباشد در نهاد

ج: شاكر, اين گروه علاوه بر صبر و تحمل, شكر هم مى كنند نظير افرادى كه با امام حسين(ع) بودند. در ذكر سجده زيارت عاشورا مى خوانيم: ((اللهم لك الحمد حمد الشاكرين لك على مصابهم)) خدايا! براى توست حمد و ستايش سپاسگزاران تو, بر مصيبت زدگى آنها.(29)

د: عاشق, اينان علاوه بر صبر و شكر, عاشقانه به سراغ ناگوارىها مى روند. آياتى از سوره توبه به اين گروه كه خدمت پيامبر رسيدند و تقاضاى وسايل جنگى داشتند, اشاره مى كند. وقتى پيامبر فرمود: ((مركبى كه شما را بر آن سوار كنم, ندارم. آنان نزد تو بازگشتند, در حالى كه چشمانشان از اندوه, اشكبار بود)).(30)

اگر عالم همه پر خار باشد

دل عاشق همه گلزار باشد

بعضى كارها در عين حالى كه ساده به نظر مى رسند ولى از دست هر كس نمىآيد. شب عروسى فاطمه زهرا(س), پيامبر (ص) پيراهن نوى براى دخترش تهيه كرده بود. در همان شب, زن مستمندى در خانه نبوت را كوبيد و گفت: (از خانه پيامبر, پيراهن كهنه مى خواهم). فاطمه (س) نخست تصميم گرفت پيراهن كهنه اش را بدهد. ولى به ياد قرآن افتاد: ((لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون)) هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمى رسيد مگر از آنچه دوست مى داريد(در راه خدا) انفاق كنيد.(31) و آن گاه پيراهن شب عروسى را به زن فقير داد.(32)



شدت و ضعف بلاها و گرفتارىها

پرده اى ستار از ما برمگير

باش اندر امتحان ما را مجير(33)

در كتب حديثى(34), مبحثى تحت عنوان ((شده ابتلإ المومن)) مطرح است كه بيان گر اين معنا است كه بلاها داراى شدت و ضعف هستند و آنچه به مومن نصيب مى گردد, شديدترين آنهاست. در روايتى آمده است: ((عبدالله بن مسعود گفت: روزى من, با پنج گروه از اصحاب به خدمت پيامبر(ص) رسيديم. مدتى بود كه در تنگدستى و گرسنگى شديدى گرفتار بوديم مدت چهار ماه, جز آب و شير و برگ درخت, غذاى ديگرى نيافتيم. از پيامبر سوال كرديم تا كى مبتلا به اين گرسنگى سخت باشيم؟ پيامبر (ص) فرمود: پيوسته و تا هنگامى كه زنده هستيد, همين طور است. خدا را شكر بگوييد. من كتاب خداوند را كه بر من و ديگر پيامبران نازل شده خوانده ام و پيدا نكردم كسانى را كه داخل بهشت شده باشند, مگر افراد صابر و پايدار)).(35)

بلاها نشانه عنايت خداست. خداوند دوست دارد كه توجه انسان را به خود جلب نمايد, لذا مصايب و مشكلات را متوجه بندگانش مى سازد و هر چه بلا سخت تر, شدت علاقه خداوند بيشتر.

هر كه در اين بزم مقرب تر است

جام بلا بيشترش مى دهند

امام صادق (ع) فرمود: ((انما المومن بمنزله كفه الميزان كلما زيد فى ايمانه زيد فى بلائه)) مومن نظير و شبيه كفه ترازو است, هر چه كفه ايمانش زياد شود, امتحان او نيز سنگين تر مى شود.(36)

امام حسين (ع) هنگام خروج از مدينه, در كنار قبر پيامبر رويايى مشاهده فرمود كه پيامبر(ص) نزد وى آمد و او در خواب بود, حسين را گرفت و بر سينه خود نهاد و ميان دو چشم او را بوسه زد و فرمود: پدرم فداى تو باد, چنان است كه مى بينم گروهى از اين امت كه به شفاعت من دل بسته اند, در خونت بغلطانند. گروهى كه نزد خدا بهره اى از خير ندارند. فرزندم! تو بر پدر و مادر و برادرت وارد مى گردى در حالى كه آنها مشتاق ديدار تواند. به تحقيق تو را در بهشت درجاتى است كه به آن نمى رسى مگر با شهادت.(37)



راه هاى توفيق

برخى راههايى كه هنگام مواجهه با امتحانات الهى مى توان در پيش گرفت به اين قرار است:

الف ـ صبر: صبر در برابر ناگوارىها, رمز موفقيت است. پيامبران الهى در برابر آزار مخالفين خود فرياد مى زدند: ((لنصبرن على ما آذيتمونا)) ما در برابر آزار شما استقامت خواهيم كرد(38) و صابران مورد لطف و مرحمت خداوند قرار مى گيرند: ((اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون)) آنان همان ها هستند كه الطاف و رحمت خداوند شامل حالشان شد و آنها هدايت يافتگان هستند.(39)

اينك به نمونه اى از موحدان صابر توجه مى كنيم كه به مقام و درجه اى عالى دست يافته اند:

تربيت شدگان اسلام در هنگام رويدادها و مصيبت ها به اين حقيقت توجه مى كنند كه ما مملوك خداييم و بازگشت ما نيز به سوى اوست. براى نشان دادن يك نمونه از اين تربيت يافتگان, داستانى از يك زن و مرد مسلمان از صحابه رسول خدا(ص) مىآوريم:

((ابوطلحه)) يكى از ياران رسول خدا است. زنى با ايمان داشت بنام ((ام سليم)). اين زن و شوهر پسرى داشتند كه مورد علاقه هر دو بود. ابو طلحه پسر را سخت دوست مى داشت. پسر بيمار شد. بيمارى اش شدت يافت و به مرحله اى رسيد كه ام سليم دانست كار پسر تمام است. براى اينكه شوهرش در مرگ فرزند بى تابى نكند او را به بهانه اى به خدمت رسول اكرم(ص) فرستاد و پس از چند لحظه طفل جان به جان آفرين تسليم كرد. مادر جنازه بچه را به پارچه اى پيچيد و در يك اطاق مخفى كرد. به همه اهل خانه سپرد كه حق نداريد پدرش ـ ابوطلحه ـ را از مرگ فرزند آگاه سازيد. سپس رفت و غذايى آماده كرد و خود را نيز آراست و خوشبو نمود. ساعتى بعد ابوطلحه آمد و وضع خانه را دگرگون يافت, پرسيد: بچه چه شد؟ ام سليم گفت: بچه آرام گرفت.

ابو طلحه گرسنه بود غذايى خواست. ام سليم غذايى را كه قبلا آماده كرده بود حاضر كرد و دو نفرى غذا خوردند و همبستر شدند. ابو طلحه آرام گرفت. ام سليم گفت: مطلبى مى خواهم از تو بپرسم. گفت: بپرس. گفت: آيا اگر به تو اطلاع دهم كه امانتى نزد ما بوده و ما آن را به صاحبش رد كرده ايم خشمگين مى شوى؟ ابو طلحه گفت: نه هرگز ناراحتى ندارد, امانت مردم را بايد پس داد. ام سليم گفت: سبحان الله بايد به تو اطلاع دهم كه خداوند فرزند ما را كه امانت او نزد ما بود از ما گرفت و برد. ابو طلحه از بيان اين زن تكان سختى خورد و گفت: به خدا قسم من از تو كه مادر هستى سزاوارترم كه در سوگ فرزندمان صابر باشم. از جا بلند شد و غسل كرد و دو ركعت نماز به جاآورد و به حضور رسول اكرم(ص) رفته و ماجرا را از اول تا آخر براى آن حضرت شرح داد.

رسول اكرم(ص) فرمود: خداوند امروز شما را قرين بركت قرار دهد و نسل پاكيزه اى نصيب شما گرداند. خدا را سپاس مى گزارم كه در امت من مانند ((صابره بنى اسرائيل)) قرار داد.(40)

آرى, ايمان و مذهب در تصفيه سختى ها و مشقت ها, بلكه در تبديل آنها به خوشى و لذت و سعادت تإثير بسزايى دارد.

ب ـ شكر: شكرگزارى وظيفه بندگانى است كه با اعطاى نعمت, مورد آزمايش قرار مى گيرند تا آزموده شوند كه چقدر بندگى مى كنند و چقدر بر بندگان فخر مى فروشند. قارون كه عموزاده موسى بود مى گفت: من اين مال را به نيروى علم خود اندوخته ام و خدا مرا سزاوار شناخته است. ولى هنگامى كه مإمور به زكات دادن شد, بخل ورزيد و به موسى تهمت زد. وى سرانجام با زلزله اى سخت, در كام خاك كشيده شد.(41)

ج ـ دعا: اميرالمومنين در بخشى از وصيتى مفصل خطاب به كميل بن زياد نخعى فرمود: ((يا كميل قل عند كل شده: لا حول ولا قوه الا بالله العلى العظيم, تكفها وقل عند كل نعمه الحمد لله تزد منها)) اى كميل در سختى ها ذكر لا حول ولا... را بگو و همين ذكر تو را كفايت مى كند و هنگام روى آوردن نعمت ذكر الحمد لله را بگو تا نعمت زيادتر شود.

((واذا إبطإت الارزاق عليك فاستغفر الله يوسع عليك فيها)) وهرگاه روزىات دير رسيد از خدا طلب آمرزش كن تا گشايش در روزىات حاصل شود.(O(42

پاورقي



1ـ امام خمينى(ره), صحيفه نور, ج 13, ص 454.

2ـ باطن و درون.

3ـ نهج البلاغه, فيض الاسلام, نامه 45, ص 971.

4ـ امام خمينى(ره) ضمن بيان لطيفى از مورد امتحان به بلا و ابتلا ياد مى كند ((هر چه حق جل جلاله به آن بندگان خود را امتحان فرمايد, بلا و ابتلاست)). شرح چهل حديث, ص 236.

5ـ فرهنگ عميد, ص 29 لسان العرب, ج 1, ص 497.

6ـ هود, 7 ملك, 2.

7ـ عنكبوت, 2.

8ـ انعام, 42.

9ـ نهج البلاغه, فيض الاسلام, خطبه 194, ص 653.

10ـ اصول كافى, ج 1, ص 152.

11ـ انسان, 2.

12ـ بحار الانوار, ج 67, ص 200.

13ـ سفينه البحار, محدث قمى, ج 4, ص 1270 به نقل از پند تاريخ, ج 5, ص 148.

14ـ تفسير نمونه, ج 1, ذيل آيه 155 سوره بقره.

15ـ ملك, 2.

16ـ آل عمران, 179.

17ـ تمثيلات حائرى شيرازى, ج 2, ص 25.

18ـ الاربعين, امام خمينى, ص 237 (حديث پانزدهم).

19ـ همراه با پيامبران در قرآن, طباره, عفيف عبدالفتاح(حسين خاكساران وعباس جلالى), ص 182.

20ـ نهج البلاغه, نامه 45, ص 972.

21ـ امام خمينى, شرح چهل حديث, ص 241.

22ـ برخى از آن موارد عبارت است از: شناخت مجاهدان و صابران, سوره محمد, آيه 31 محك زدن ميزان صبر و تقوا, سوره آل عمران, آيه 186 از بين رفتن گناهان, بحارالانوار ج 67, ص 232 رسيدن به بهشت, اصول كافى, ج 2, ص 24.

23ـ اعراف, 168.

24ـ انبيا, 35.

25ـ آل عمران, 186.

26ـ بقره, 155.

27ـ معارج, 20.

28ـ بقره, 156.

29ـ فراز آخر زيارت عاشورا.

30ـ توبه, 92.

31ـ آل عمران, 92.

32ـ خصائص فاطميه, ص 379 به نقل از به سوى نيكى ها, ص 33.

33ـ فرياد رس.

34ـ كافى, ج 2, مرآه العقول, ج 9.

35ـ سفينه البحار, ج 2, ص 455.

36ـ بحارالانوار, ج 67, ص 210.

37ـ بحارالانوار, ج 44, ص 313.

38ـ ابراهيم, 12.

39ـ بقره, 157.

40ـ مرتضى مطهرى, عدل الهى, مجموعه آثار, ج 1, ص 103.

41ـ برا ى مطالعه بيشتر به قصص قرآن, صدرالدين بلاغى, ص 162 مراجعه كنيد.

42ـ بحارالانوار, ج 77, ص 272.