بازگشت

حق مؤمن


«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّه وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّه إِنَّ اللَّه عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(1)

مردان و زنان مؤمن، ولىّ - و يار و ياور - يكديگرند، امر به معروف كرده و از منكرات نهى مى كنند و نماز به پاى مى دارند و زكات مى پردازند و از خداوند و رسول او فرمان مى برند. به زودى خداوند آنان را مورد رحمت خويش قرار مى دهد و خداوند توانا و حكيم است.

قرآن كريم در آيات زيادى عنوان «مؤمن» و «ايمان» را طرح كرده و جايگاه ويژه آن را گوشزد نموده است. در اين جا، ما در مقام بيان مقام و شأن مؤمن و شرايط و خصوصيات او نيستيم كه اين خود مجالى ديگر مى طلبد، لذا فقط از باب مقدمه اشاره اى بدين معنى مى شود.

همه مى دانيم كه سعى و تلاش تمامى انبياى عظام اين بوده كه از افراد جامعه، انسان هايى مؤمن بسازند و ايمان به خدا را در قلوب آنان تقويت كنند. هدف آنان ساختن جامعه اى ايمانى بوده تا هدف از خلقت انسان ميسّر شود. پيامبران اين همه تلاش كردند تا افرادى مؤمن براى جامعه تربيت كنند؛ اگر چه در مدت يك عمر، افراد كمى بدان روى آورند. براى مثال مى توان از مدت پيامبرى حضرت نوح - عليه السلام - ياد نمود.

«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ»(2)

و براستى نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس در ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد تا طوفانى آن ها را در حالى كه ستم كار بودند، فرا گرفت. ولى در مدت اين نه قرن، تعداد كمى به وى ايمان آوردند.

ابن عباس مى گويد:

«حمل نوحٌ معه فى السفينة ثمانين انسانا»(3)

در كشتى نوح هنگامى كه به راه افتاد هشتاد انسان بود.

مؤمن كيست؟



در اين جا نيز پيش از هر كلامى، بهتر است به كلام نورانى امام - عليه السلام - متوسل شويم.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه - عليه السلام - قَالَ:

«يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَمَانِي خِصَالٍ»

امام صادق - عليه السلام - : سزاوار است مؤمن داراى هشت خصلت باشد:

«وَقُوراً عِنْدَ الْهَزَاهِزِ»

در هنگام شدائد وقار داشته باشد؛

«صَبُوراً عِنْدَ الْبَلَاءِ»

به هنگام بلا، صبور باشد؛

«شَكُوراً عِنْدَ الرَّخَاءِ»

در هنگام فراوانى نعمت، شكور باشد؛

«قَانِعاً بِمَا رَزَقَهُ اللَّه»

به آن چه خداوند به او داده، قانع باشد؛

«لَا يَظْلِمُ الْأَعْدَاءَ»

به دشمنانش ظلم نكند؛

«وَ لَا يَتَحَامَلُ لِلْأَصْدِقَاءِ»

خود را بر دوستانش تحميل نكند و بار خويش را به دوش آنان نيندازد؛

«بَدَنُهُ مِنْهُ فِي تَعَبٍ»

بدنش از او در زحمت باشد - به خاطر پرداختن به عبادات - ؛

«وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ»

مردم از ناحيه او در آسايش باشند.

«إِنَّ الْعِلْمَ خَلِيلُ الْمُؤْمِنِ وَ الْحِلْمَ وَزِيرُهُ وَ الْعَقْلَ أَمِيرُ جُنُودِهِ وَ الرِّفْقَ أَخُوهُ وَ الْبِرَّ وَالِدُهُ»(4)

همانا علم، دوست مؤمن است، بردبارى وزير او، عقل فرمانده سپاه او (عقل بر او حكم مى كند)، مدارا كردن برادر او و احسان و نيكى كردن، پدر اوست.

اين ها خصلت هايى است كه امام - عليه السلام - براى مؤمن بر مى شمارد. توجه داشته باشيم كه در لسان روايات، گاه از مؤمن تعبير به «مُسلم» شده است.

مقام مؤمن

اسلام، غير از حقوقى كه براى اقشار مختلف جامعه شمرده است، براى مؤمن حق ويژه اى قائل شده است، زيرا هم چنان كه گذشت مؤمن در باور اسلامى از شأن و منزلت خاصى برخوردار است،

امام صادق - عليه السلام - مى فرمايد:

«واللَّه انّ المؤمنَ لَأعظمُ حقاً من الكعبه»(5)

سوگند به خدا، بزرگى و عظمت حق مؤمن از كعبه - كه خانه خداست - بالاتر است!

آن حضرت، در جايى ديگر مى فرمايد:

«واللَّه ما عُبِدَاللَّه بشى ءٍ افضل من اداء حق المؤمن»(6)

به خدا سوگند، خداوند به چيزى بهتر و با فضيلت تر از اداى حق مؤمن، عبادت نشده است.

حقوق مؤمن



به هر حال، در روايات تأكيد زيادى بر شأن مؤمن، حقوق مؤمن و اداى حق مؤمن شده است. با نگاهى به رواياتى كه اين حقوق را بيان مى كند يا آثار و عوارض آن را بر مى شمارد، بيشتر به اين مسأله پى مى بريم.

در اين جا به تناسب سخن، به بعض آن چه كه از معصومين - عليهم السلام - در اين رابطه به ما رسيده است، مى پردازيم:

در روايتى از رسول خدا - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - براى مؤمن هفت حق بيان شده است:

قال رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - :

«لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعَةُ حُقُوقٍ وَاجِبَةٍ مِنَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ»(7)

مؤمن بر مؤمن، هفت حق واجب از جانب خداوند دارد:

1. «الْإِجْلَالُ لَهُ فِي عَيْنِهِ»(8)

اين كه مقام و شأن برادر مومن خود را در نظر خود بزرگ بداند.

2. «وَ الْوُدُّ لَهُ فِي صَدْرِهِ»(9)

در دل خود او را دوست داشته باشد. محبت او را در دل خود داشته باشد.

3. «وَ الْمُوَاسَاةُ لَهُ فِي مَالِهِ»(10)

در مال خود با او مواسات داشته باشد.

در بعضى روايات، اين مسأله با تعبيراتى روشن تر بيان شده است. وقتى امام صادق - عليه السلام - حقوق مؤمن را مى شمارد، در بيان حق پنجم مى فرمايد:

«أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ يَجُوعُ وَ لَا تَرْوَى وَ يَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ يَعْرَى»(11)

چنين نباشد كه تو سير باشى و برادرت گرسنه باشد؛ تو سيراب باشى و او تشنه ؛ تو پوشاك داشته باشى و او برهنه باشد.

نيز در بيان حق ششم مى فرمايد:

«وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَ لَيْسَ لِأَخِيكَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ فَيَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ يُمَهِّدَ فِرَاشَهُ»(12)

حق ششم اين است كه اگر تو خدمت گزار دارى، و برادرت ندارد، واجب است خادم خود را بفرستى تا لباس هاى برادرت را بشويد و براى او غذا آماده كند و بسترش را مرتب كند.

حضرت مسأله را از اين فراتر مطرح مى كند و مى فرمايد:

«وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَى قَضَائِهَا وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ يَسْأَلَكَهَا وَ لَكِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً»(13)

اگر فهميدى كه برادرت نيازى دارد، خود مبادرت به رفع نياز او كنى و او را مجبور نكنى كه از تو درخواست نمايد، بلكه خودت پيشقدم شوى.

4. «و ان يحرّمُ غيبته»(14)

حق چهارم مؤمن بر مؤمن، اين است كه غيبت كردن از او را حرام شمارد.

همان طور كه مى دانيم غيبت مؤمن يكى از گناهان كبيره است و به تعبير قرآن، غيبت كردن برادر مؤمن مثل خوردن گوشت مرده اوست. لذا در صورت وقوع چنين امرى، بايد انسان در صدد جبران باشد.

در روايتى از امام باقر - عليه السلام - مى خوانيم:

«يَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَنْ يَسْتُرَ عَلَيْهِ سَبْعِينَ كَبِيرَةً»(15)

بر شخص مؤمن، در حق مؤمن واجب است كه هفتاد گناه كبيره او را بپوشاند.

يعنى اگر اطلاع بر گناه او پيدا كرد، آن را فاش نكند.

در روايتى ديگر، امام صادق - عليه السلام - مى فرمايد:

«و ينصح له اذا غاب»(16)

در نبود او، براى او خيرخواهى كند.

مرحوم مجلسى در ذيل روايتى كه از امام صادق - عليه السلام - به اين نحو وارد شده است:

«يجب للمؤمن على المؤمن النصيحة فى المشهد و المغيب»(17)

واجب است بر مؤمن در قبال مؤمن كه در حضور و غيبت او، او را نصيحت كند.

مى نويسد: نصيحت در غيبت، يعنى با نوشتن يا فرستادن (نامه)، و حفظ آبرو و دفع غيبت از او و بالجمله حفظ جميع مصلحت ها و دفع مفاسد از او به هر صورتى كه ممكن باشد.(18)

5. «و ان يعوده فى مرضه»(19)

حق ديگر مؤمن بر مؤمن اين است كه اگر مريض شد، به عيادت او برود.

6. «و ان يشيّع جنازته»

در صورت وفات به تشييع جنازه وى برود.

7. «و ان لايقول فيه بعد موته الا خيراً»(20)

پس از مرگ وى، جز به نيكى از او ياد نكند.

با دقت در اين موارد، دانسته مى شود كه امام - عليه السلام - نيازهاى مؤمن را از جنبه هاى گوناگون در نظر گرفته همه را به احتياجات روحى و روانى و مادى افراد توجه داده است.

در روايتى ديگر، امام باقر - عليه السلام - ، مسأله را به صورت كلى تر مطرح مى فرمايد.

8. «احبب أخاك المسلم و احبب له ما تحبّ لنفسك ؛ و اكره له ما تكره لنفسك»(21)

برادر مسلمان خويش را دوست بدار و آن چه را كه براى خود دوست دارى و مى پسندى، براى او نيز دوست بدار و آنچه را براى خود نمى پسندى، و از آن اكراه دارى، براى او نيز مپسند.

از اين نوع تعبيرات در بعضى از روايات ديگر نيز ديده مى شود كه اين حق را آسان ترين حقوق مى داند.

عن ابى عبداللَّه - عليه السلام - :

«أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ»(22)

در روايتى، سلام كردن به هنگام ملاقات را حق مسلمان مى داند:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه - عليه السلام - قَالَ:

9. «لِلْمُسْلِمِ عَلَى أَخِيهِ الْمُسْلِمِ مِنَ الْحَقِّ أَنْ يُسَلِّمَ عَلَيْهِ إِذَا لَقِيَهُ»(23)

از حق مسلمان بر مسلمان اين است كه هنگامى كه او را ملاقات كرد، بر او سلام كند.

10. «وَ يُسَمِّتَهُ إِذَا عَطَسَ»(24)

وقتى عطسه كند، او را دعا نمايد و بگويد: يرحمك اللَّه...

11. «وَ تجيب دعوته»(25)

از ديگر حقوق مؤمن، اجابت دعوت اوست.

12. «والْخَلَفَ لَهُ فِي أَهْلِهِ»(26)

به جاى او (در نبود او) از خانواده او سرپرستى كند.

13. «وَ النُّصْرَةَ لَهُ عَلَى مَنْ ظَلَمَهُ»(27)

او را در مقابل كسى كه به او ستم مى كند، يارى كند.

14. «وَ أَنْ لَا يَظْلِمَهُ وَ أَنْ لَا يَغُشَّهُ وَ أَنْ لَا يَخُونَهُ وَ أَنْ لَا يَخْذُلَهُ وَ أَنْ لَا يُكَذِّبَهُ وَ أَنْ لَا يَقُولَ لَهُ أُفٍّ»(28)

به او ستم نكند و با او غشّ نكند و بدو خيانت نورزد و او را خوار نكند و به او «اُف» نگويد.

و اين بيان از اين مطلب است كه به هيچ صورتى موجب رنجش و اذيت و آزار او نشود. گفتن افّ كمترين چيزى است كه شخص را مى رنجاند. در باب حق مؤمن و سفارش به مؤمن، روايات بسيار است. هنگامى كه راوى از امام صادق - عليه السلام - درباره حق مؤمن پرسش مى كند، حضرت - عليه السلام - پاسخ مى دهد:

«سَبْعُونَ حَقّاً لَا أُخْبِرُكَ إِلَّا بِسَبْعَةٍ فَإِنِّي عَلَيْكَ مُشْفِقٌ أَخْشَى أَنْ لَا تَحْتَمِلَ»(29)

مؤمن، هفتاد حق دارد كه من جز هفت حق را به تو نمى گويم، زيرا من خيرخواه توام و مى ترسم تحمل نكنى.

آثار و عوارض اداى حق مؤمن و ترك آن



روايات نورانى معصومان - عليهم السلام - در عين اين كه به بيان شأن و مقام مؤمن و حقوق مؤمن پرداخته اند، از باب ترغيب و تشويق انسان ها نسبت به انجام وظايف خود در قبال مؤمنان و نيز انذار آنان از ترك وظايف خود نسبت به مؤمنان - كه روشى تربيتى در اسلام است - به آثار اهميت به مؤمن و انجام وظايف نسبت به مؤمنان و نيز ترك آن پرداخته اند.

در حديثى كه «معلّى بن خنيس» از امام صادق - عليه السلام - در مورد حق مسلمان سئوال كرده است، حضرت - عليه السلام - مى فرمايد:

«لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَيْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَايَةِ اللَّه وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ يَكُنْ للَّه فِيهِ مِنْ نَصِيبٍ»(30)

مسلمان بر مسلمان هفت حق واجب دارد كه همه آن ها بر عهده برادرش واجب است و اگر برخى از آن حقوق را ضايع كند، از ولايت و طاعت الهى خارج شده است و خداوند از او بهره اى از اطاعت و بندگى ندارد.

حضرت - عليه السلام - در اين بيان، اثر و نتيجه عدم رعايت حق مسلمان را متذكر شده است.

از امام رضا - عليه السلام - در مورد حق مؤمن سئوال مى شود. حضرت - عليه السلام - پس از بيان اين حقوق مى فرمايد:

«و من أطعم مؤمنا كان أفضل من عتق رقبة و من سقى مؤمنا من ظمإ سقاه اللَّه من الرحيق المختوم و من كسى مؤمنا من عرى كساه اللَّه من سندس و حرير الجنة و من أقرض مؤمنا قرضا يريد به وجه اللَّه عز و جل حسب له ذلك بحساب الصدقة حتى يؤديه إليه و من فرج عن مؤمن كربة من كرب الدنيا فرج اللَّه عنه كربة من كرب الآخرة و من قضى لمؤمن حاجة كان أفضل من صيامه و اعتكافه في المسجد الحرام»(31)

سير كردن يك مؤمن برتر از آزاد كردن بنده است. كسى كه مؤمنى را سيراب نمايد، خداوند او را از رحيق مختوم سيراب مى كند، و كسى كه مؤمنى را از برهنگى بپوشاند، خداوند به او سندس و حرير بهشت مى پوشاند، و كسى كه به مؤمنى قرض بدهد و اين عمل را به خاطر خداوند انجام دهد، اين قرض او به حساب صدقه گذاشته مى شود تا هنگامى كه گيرنده قرض، قرض خود را ادا كند. و كسى كه غمى از غم هاى دنيايى مؤمنى را برطرف كند، خداوند غمى از غم هاى اُخروى او را برطرف مى كند و كسى كه نياز مؤمنى را برآورد، اين كار او برتر از روزه و اعتكاف او در مسجدالحرام است.

در اين حديث شريف هم، حضرت - عليه السلام - آثار خدمت به مؤمنان را مطرح نموده است، چه عنوان مادى و مالى داشته باشد (مثل سير كردن وسيراب كردن و پوشانيدن و...) و چه مربوط به نيازهاى روحى او باشد (مثل برطرف كردن غم و غصه او و...) كه در هر حال، هدف برطرف كردن نياز مؤمن است.

حضرات معصومين - عليهم السلام - در رواياتى ديگر، آثار ديگرى براى برطرف نمودن نياز مؤمن برشمرده اند. از رسول خدا - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - روايت شده است كه :

«من قضى لمؤمنٍ حاجةً، قضى اللَّه له حوائج كثيرة أدناهنّ الجنّةُ»(32)

كسى كه نياز مؤمنى را برآورد، خداوند نيازهاى زيادى از او را بر مى آورد كه كمترين آن ها بهشت است.

باز تعبيرى ديگر از امام صادق - عليه السلام - است كه :

«ما قضى مسلمٌ لِمسلمٍ حاجةً الا ناداه اللَّه تبارك و تعالى: عَلَىَّ ثَوابُك و لا ارضى لك بدون الجنة»(33)

هيچ مسلمانى نياز مسلمانى ديگر را برطرف نكرد، مگر اين كه خداوند به او خطاب مى كند كه ثواب تو به عهده من است و من به كمتر از بهشت براى تو راضى نخواهم بود.

در بعضى از روايات، از اين نوع تعامل مؤمنان، تعبير به «مسرور كردن و خوشحال نمودن» مؤمن شده است و براى آن آثارى را بر شمرده اند:

شادى مؤمن، شادى خداوند

قال رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - :

«من سرّ مؤمناً فقد سرّنى و من سرّنى فقد سرّ اللَّه»(34)

كسى كه مؤمنى را خوشحال كند، مرا خوشحال كرده است و كسى كه مرا خوشحال نمايد، خداوند را خوشحال كرده است.

در اين تعبير گويا خوشحالى خداوند (رضايت حق تعالى) در گرو خوشحال كردن بنده مؤمن اوست.

شاد كردن مؤمنان برترين اعمال



قال رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - :

«انّ احبّ الاعمال على اللَّه ادخال السّرور على المؤمنين»(35)

همانا دوست داشتنى ترين كارها نزد خدا، خوشحال نمودن مؤمنين است.

قال رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - :

«احب الاعمال الى اللَّه سرورٌ تدخله على مؤمنٍ تطرد عنه جوعته او تكشف عنه كربته»(36)

محبوب ترين اعمال نزد خدا، آن است كه مؤمنى را شاد كنى به رفع گرسنگى يا زدودن غمى از غم هايش.

پاورقي



1) سوره توبه، آيه 71.

2) سوره عنكبوت، آيه 14.

3) سيوطى، درّالمنثور، ج 3، ص 601، ذيل آيه 40 هود .

4) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 47.

5) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 222.

6) همان.

7) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 222.

8) همان .

9) همان .

10) شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 398.

11) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 169.

12) همان، ج 3 مترجم، ص 246.

13) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 3 مترجم، ص 247.

14) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 222.

15) همان، ص 301.

16) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 3، ص 248.

17) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 358.

18) همان.

19) همان، ص 222.

20) همان .

21) همان .

22) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 3، ص 246.

23) همان، ص 248.

24) همان .

25) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 224.

26) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 3، ص 249.

27) همان .

28) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 3، ص 249.

29) همان، ص 252.

30) شيخ كلينى، اصول كافى، ، ج 3، ص 246.

31) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 233.

32) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 285.

33) همان .

34) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 287.

35) همان، ص 289.

36) همان، ص 295.