بازگشت

نگاهى به موضوعات سوره حجرات(1)


سوره حجرات از جمله سوره هايى است كه در عين كوتاهى حاوى دستورات مهم و سازنده اى است كه نمايى كامل از يك جامعه سالم و به دور از كشمكش هاى فردى و اجتماعى را ارائه مى نمايد.

در اين سوره به خاطر آن كه چند بار پى در پى جمله «يا ايها الذين آمنوا» آمده است سيماى يك جامعه اسلامى از آن معلوم مى شود.

آغاز سه سوره قرآن يعنى مائده، حجرات و ممتحنه كه درباره مسائل حكومتى و اجتماعى است با جمله «يا ايها الذين آمنوا» شروع شده است:

در آغاز سوره مائده مى خوانيم:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»(2)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به تمام پيمان هاى خود [كه با خدا و پيامبر و مردم بسته ايد ]وفادار باشيد.

و در سوره ممتحنه مى خوانيم:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ»(3)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خود را سرپرست خود قرار ندهيد.

و در اين سوره مى خوانيم:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّه وَ رَسُولِهِ»(4)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر حكم خدا و رسول او پيشى نگيريد.

اين سوره در مدينه نازل شده است و به نام سوره «حجرات» يا سوره «آداب و اخلاق» ناميده شده است.

«حجرات» جمع «حجره» است و چون در اين سوره نام حجره هاى پيامبر اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - برده شده است، اين سوره به اين نام ناميده شده است.

در كتاب ثواب الاعمال به نقل از امام صادق - عليه السلام - آمده است كه:

«من قرأ سوره الحجرات فى كل ليلة او فى كل يوم كان من زُوّار محمد - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - »

هر كس سوره حجرات را در هر شب يا هر روز بخواند از ديدار كنندگان محمد - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - است.(5)

و باز از رسول اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - اين چنين نقل شده است:

«من قرأ سورة الحجرات اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من اطاع اللَّه و من عصاه»(6)

هر كس سوره حجرات را بخواند به عدد تمام كسانى كه خدا را اطاعت و عصيان كرده اند، ده حسنه به او داده مى شود.

مسائلى كه منحصراً در اين سوره از قرآن بدان ها پرداخته شده است، و در ديگر سوره ها به آن ها پرداخته نشده است، عبارت است از:

1. پيشى نگرفتن از پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - و آداب برخورد با آن حضرت و هشدار به كسانى كه بى ادبند.

2. مسخره كردن و نام بد نهادن، سوء ظن، تجسّس و غيبت كه در يك جامعه ايمانى حرام است در اين سوره از آنها نهى شده است.

3. اخوّت و برادرى، دستور اصلاح، بسيج عمومى بر ضد ياغى، ميانجى گرى عادلانه، تحقيق درباره خبرهاى رسيده از افراد مشكوك و تعيين ملاك برترى كه در يك جامعه ايمانى لازم است، در اين سوره آمده است.

4. در اين سوره، جامعه ايمانى كه در آن درجات مسلمين از مؤمنين مشخص و ملاك ارزش ها، تقوا و آنچه محبوب است، ايمان و آن چه مورد تنفر است كفر و فسق و گناه بيان شده و محور جامعه را قسط و عدل مى داند.

5. جامعه ايمانى در اين سوره، وام دار خدا و عاشق پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - است كه واسطه هدايت او شده و هرگز ايمان خود را منتى بر خدا و رسول - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - نمى داند.

6. در جامعه ايمانى كه اين سوره معرفى كرده است، مردم بايد تابع پيامبر باشند و هرگز توقع تبعيّت پيامبر از مردم را نداشته باشند.

شأن نزول



از جمله شأن نزول هايى كه براى آيه نخست ذكر كرده اند اين است كه پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - به هنگام حركت به سوى «خيبر» مى خواست كسى را به جاى خود در «مدينه» نصب كند، عمر شخص ديگرى را پيشنهاد كرد آيه فوق نازل شد و دستور داد بر خدا و پيامبرش پيشى مگيريد.(7)

در مورد آيه دوم گفته شده است: گروهى از طايفه «بنى تميم» و اشراف آنها وارد مدينه شدند هنگامى كه داخل مسجد پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - گشتند، صدا را بلند كرده از پشت حجره هايى كه منزلگاه پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - بود، فرياد زدند:

«يا محمد اخرج الينا»

اى محمد بيرون بيا!

اين سرو صداها وتعبيرات نامؤدبانه پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - را ناراحت ساخت هنگامى كه بيرون آمد گفتند: آمده ايم تا با تو مفاخره كنيم. آيات مورد بحث ناظر به سر و صداى آنها در پشت خانه پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - است.(8)

در اين نوشتار به شش موضوع از مهم ترين موضوعات سوره حجرات به صورت مختصر پرداخته مى شود: پيشى گرفتن بر خدا و رسول، حبط عمل، اخوت و برادرى، مسخره و استهزاء، غيبت و سيماى واقعى مؤمن.

پيشى گرفتن بر خدا و رسول



«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّه وَ رَسُولِهِ»(9)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر حكم خدا وپيامبر او پيشى نگيريد.

اين آيه، جلوى بسيارى از خطاها را مى گيرد و به عبارت ديگر بيشتر خطاها از پيشى گرفتن بر خدا و رسول خداست.

گاهى خواسته اكثريت مردم، جلوه هاى ظاهرى و مادى، پيروى از حدس و تخمين، هيجان و قضاوت عجولانه و خيال آزادانديشى انسان را وادار به گفتن ها و نوشتن ها و تصميماتى مى كند كه ناخودآگاه انسان را از خواسته خدا و رسول - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - جلو مى اندازد. همان گونه كه گاهى خيال عبادت، خيال انقلابى بودن و خيال زهد و ساده زيستى، گروهى را واداركرد تا از خدا ورسول پيشى گيرند و به قول معروف كاسه داغ تر از آش باشند.

منظور از مقدم نداشتن چيزى در برابر خدا و پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - پيشى نگرفتن بر آنها در كارها، و ترك عجله و شتاب در مقابل دستور خدا و پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - است.

گر چه بعضى از مفسران خواسته اند مفهوم آيه را محدود كنند و آن را منحصر به انجام عبادات قبل از وقت يا سخن گفتن قبل از سخن پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - و امثال آن بدانند، ولى روشن است كه آيه مفهوم وسيع و گسترده اى داردو هرگونه پيشى گرفتن را در هر برنامه اى شامل مى شود.

فعل «لاتقدموا» چه به صورت فعل متعدى باشد كه مفعول آن محذوف است و در تقدير چنين مى باشد: «لاتقدموا امراً بين يدى اللَّه و رسوله» و چه لازم باشد كه مفهوم آن «لاتتقدموا بين يدى اللَّه» است منظور در هر صورت اين است كه در هيچ چيز بر خدا و پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - پيشى نگيريد.

مسئوليت انضباط «رهروان» در برابر «رهبران» آن هم يك رهبر بزرگ الهى ايجاب مى كند كه در هيچ كار و هيچ سخن و برنامه، بر آنها پيشى نگيرند و شتاب و عجله نكنند. البته اين بدان معنا نيست كه اگر پيشنهاد يا مشورتى دارند در اختيار رهبر الهى نگذارند، بلكه منظور جلو افتادن و تصميم گرفتن و انجام دادن پيش از تصويب آنها است.

مهمترين دستور اخلاقى كه از اين آيه و آيات بعد از آن استفاده مى شود ادب در مقابل دستورات الهى و پيامبر اوست.

ادب يكى از صفات نيكوست كه در همه حال و در مقابل همه كس زيباست و در مقابل خدا و رسولش زيباتر و ادب برترين سرمايه در اين باره است.

در اسلام اهميت زيادى به مسئله رعايت ادب و برخورد توأم با احترام و ادب با همه كس و هر گروه، رسيده است كه به عنوان نمونه به چند حديث اشاره مى شود:

على - عليه السلام - مى فرمايد:

«الآداب حلل مجددة»(10)

رعايت ادب همچون لباس فاخر و زينتى و نو است.



و در جاى ديگر مى فرمايد:

«الادب يغنى عن الحسب»(11)

ادب انسان را از افتخارات پدران و نياكان بى نياز مى كند.

در حديث ديگرى از امام صادق - عليه السلام - مى خوانيم:

«خمس من لم تكن فيه لم يكن فيه كثير مستمتع قيل و ما هن يا ابن رسول اللَّه؟ قال: الدين و العقل و الحياء و حسن الخلق و حسن الادب»(12)

پنج چيز است كه در هر كس نباشد، صفات و امتيازات قابل ملاحظه اى نخواهد داشت: عرض كردند: اى فرزند رسول خدا آنها چيست؟ فرمود: دين و عقل و حيا و حسن خلق و حسن ادب.

و نيز در حديث ديگرى از امام صادق - عليه السلام - مى خوانيم كه فرمود:

«لا يطمعن ذوالكبر فى الثناء الحسن و لا الخبّ فى كثرة الصديق و لا السى ء الادب فى الشرف»(13)

افراد متكبر هرگز نبايد انتظار ذكر خير از سوى مردم داشته باشند و نه افراد نيرنگ باز انتظار كثرت دوستان و نه افراد بى ادب انتظار شرف و آبرو .

به همين دليل هنگامى كه در زندگى پيشوايان بزرگ اسلام دقت مى كنيم، مى بينيم كه دقيق ترين نكات مربوط به ادب را حتى با افراد كوچك رعايت مى كردند.

اصولاً دين مجموعه اى از آداب است: ادب در برابر خدا، ادب در مقابل پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - و پيشوايان معصوم - عليهم السلام - ، ادب در مقابل استاد و معلم و پدر و مادر و عالم و دانشمند. حتى دقت در آيات قرآن مجيد نشان مى دهد خداوند با آن مقام عظمت هنگامى كه با بندگان خود سخن مى گويد، ادب را كاملاً رعايت مى كند جايى كه چنين است تكليف مردم در مقابل خدا و پيامبرش روشن است.

در حديثى مى خوانيم: هنگامى كه آيات آغاز سوره مؤمنون نازل شد و يك سلسله آداب اسلامى، از جمله مسأله خشوع در نماز را به آنها دستور داد، پيامبر اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - كه قبلاً به هنگام نماز به آسمان نظر مى افكند، ديگر سر بر نمى داشت و دائماً به زمين نگاه مى فرمود.(14)

نمونه هاى پيش افتادن از پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم -



در تفاسير و روايات و تاريخ به نمونه هايى از پيشى گرفتن بر رسول خدا - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - بر مى خوريم كه تذكر آنها خالى از فايده نيست:

1. هنگامى كه پيامبر اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - گروهى را براى تبليغ نزد كفار فرستاد كفار مبلغان پيامبر را كشتند ولى سه نفر از آنان فرار كردند، اين سه نفر در بازگشت در مسير فرار دو نفر از قبيله كفار (بنى عامر) را ديدند و به انتقام دوستان شهيد خود، آنها را كشتند. در حاليكه آن دو نفر بى تقصير بودند، قرآن آنان را به خاطر اين عمل خودسرانه توبيخ كرد كه چرا بدون دستور پيامبر دست به اين عمل زديد؟(15)

2. هنگامى كه پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - براى فتح مكه حركت فرمود (سال هشتم هجرت) ماه مبارك رمضان بود. جمعيت زيادى با حضرت بودند. گروهى سواره و گروهى پياده، وقتى به منزلگاه «كراع الغميم» رسيد دستور داد ظرف آبى آوردند و حضرت روزه خود را افطار كرد، همراهان نيز افطار كردند ولى جمعى از همراهان پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - كه جزء اصحاب آن حضرت نيز بودند، بر پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - پيشى گرفتند و حاضر به افطار نشدند و بر روزه خود باقى ماندند، پيامبر آنها را عصاة يعنى «گروه گنه كاران» ناميد.(16)

3. در ماجراى «حجةالوداع» در سال دهم هجرت پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - دستور داد منادى ندا كند هر كس حيوان قربانى خود را نياورده است، بايد نخست عمره به جا آورد و از احرام بيرون آيد و سپس مراسم حج را انجام دهد و اما آنها كه قربانى همراه خود آورده اند، - كه حج آنها حج اِفراد است - بايد بر احرام خود باقى بمانند سپس فرمود: اگر من شتر قربانى نياورده بودم، عمره را تكميل مى كردم و ازاحرام بيرون مى آمدم. گروهى از انجام اين دستور سرباز زدند و گفتند چگونه ممكن است پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - بر احرام خود باقى بماند و ما از احرام بيرون آييم؟ آيا زشت نيست كه ما به سوى مراسم حج بعد از انجام عمره برويم در حالى كه قطره هاى آب غسل (جنابت) از ما فرو مى ريزد. پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - از اين تخلف و بى انضباطى سخت ناراحت شدند و آنها را شديداً سرزنش كردند.(17)

4. داستان تخلف از لشكر «اسامة» در آستانه وفات پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - معروف است كه حضرت به مسلمانان دستور داد كه به فرماندهى «اسامة بن زيد» براى جنگ با روميان آماده شوند. و به مهاجران و انصار فرمود: «با اين لشكر حركت كنند». شايد مى خواست به هنگام رحلتش مسائلى كه در امر خلافت واقع شد، تحقق نيابد و حتى تخلف كنندگان از لشكر اسامه را لعن فرمود اما با اين حال گروهى از حركت سر باز زدند به بهانه اينكه در اين شرايط خاص پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - را تنها نمى گذاريم.

5. داستان قلم و دوات در ساعات آخر عمر پيامبر گرامى اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - نيز ماجرايى معروف و تكان دهنده است. در بسيارى از منابع تاريخى و روايى اين جريان را شاهد هستيم اما عبارت «صحيح مسلم» در اين باره چنين است:

«لما حضر رسول اللَّه و فى البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبى - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - هلم اكتب لكم كتاباً لاتضلون بعده فقال عمر: ان رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن، حسبنا كتاب اللَّه: فاختلف اهل البيت فاختصموا فمنهم من يقول قربوا يكتب لكم رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - كتاباً لن تضلوا بعده و منهم من يقول ما قال عمر: فلما اكثروا اللغو و الاختلاف عند رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - قال رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - : قوموا»(18)

هنگامى كه وفات پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - نزديك شد، گروهى در خانه نزد او بودند ازجمله عمر بن خطاب، پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمود: بياييد تا براى شما نوشته اى بنويسم تا پس از آن گمراه نشويد، عمر گفت: بيمارى بر پيامبر غلبه كرده قرآن نزد شما است، و همين كتاب الهى ما را كافى است. در اين هنگام در ميان حاضران در خانه اختلاف افتاد. بعضى گفتند: بياوريد تا پيامبر چيزى بنويسد تا هرگز گمراه نشويد در حالى كه بعض ديگر سخن عمر را تكرار مى كردند هنگامى كه سخن ناموزون و اختلاف بالا گرفت پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمود: برخيزيد (و از من دور شويد).

اين حديث با مختصر تفاوتى در صحيح بخارى هم آمده است و اين دو كتاب از مهمترين كتاب هاى اهل سنت است.

مرحوم علامه سيد عبدالحسين شرف الدين مى فرمايد: گر چه قلم و كاغذ نياوردند و چيزى نوشته نشد ولى ما مى توانيم خط نانوشته را بخوانيم! زيرا پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمود: هدف من نوشتن چيزى است كه هرگز گمراه نشويد. «لن تضلوا» با كمى دقت خواهيم ديد كه پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - اين كلمه را بارها در جاى ديگر درباره قرآن و اهل بيت فرموده است كه من از ميان شما مى روم و دو چيز گرانبها را به جا مى گذارم و اگر به آن تمسك كنيد، هرگز گمراه نشويد و آن دو چيز گرانبها قرآن و اهل بيت من هستند.

پس چون بارها كلمه «لن تضلّوا» را درباره قرآن و اهل بيت به كار برده اند. در اينجا نيز كه فرمود: براى شما چيزى مى خواهم بنويسم كه هرگز گمراه نشويد، مراد آن حضرت تمسّك به قرآن و اهل بيت پاكش است.(19)

6. يكى از امامان - عليهم السلام - به شخصى فرمود: اين دعا را بخوان «يا مقلب القلوب» شنونده اين گونه گفت: «يا مقلب القلوب و الابصار» امام فرمود: ما كلمه «ابصار» را نگفته بوديم قرآن مى فرمايد: از خدا و پيامبر جلو نيفتيد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(20) و (21)

7. يكى از شأن نزول هاى گفته شده در مورد اين آيه اين است كه: قوم بنى تميم از پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - امير و مسئول خواستند، خليفه اول و دوم هر كدام شخصى را پيشنهاد كردند و باهم مشاجره مى كردند كه فرد معرفى شده من بهتر است. آيه نازل شد:

«لاتقدموا بين يدى اللَّه.... و لاترفعوا اصواتكم...»(22)

8. بعضى از اصحاب پيامبر اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - خواب و خوراك و آميزش با همسر را بر خود حرام كردند. حضرت ناراحت شد و به منبر رفتند و فرمودند: من خودم غذا مى خورم، مى خوابم، با همسرم زندگى مى كنم و راه و روش من اين است. پس هر كس از اين راه پيروى نكند، از من نيست.

«فمن رغب عن سُنَّتى فليس منى»(23)

9. با اين كه پيامبر اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - بر اساس دستورات الهى ازدواج موقت را قانونى اعلام فرمودند، خليفه دوم گفت: من آن را حرام كردم و هر كس آن را انجام دهد، او را مجازات مى كنم كه اين خود پيشى گرفتن از پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - است.(24)

حبط عمل



در آيه دوم سوره حجرات مى فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صداهايتان را بالاتر از صداى پيامبر نبريد و همان گونه كه بعضى از شما نسبت به ديگرى بلند گفت و گو مى كنيد، با پيامبر اين گونه سخن مگوييد مبادا (به خاطر اين صداى بلند كه برخاسته از نادانى شما است) اعمال شما نادانسته نابود شود.

«حبط» در لغت به معناى فاسد و تباه شدن است، همان گونه كه غذاها و داروها، سرما و گرما، آب و آتش، در يكديگر اثر ميگذارند، اعمال انسان نير در يكديگر اثر مى گذارد. به عنوان مثال اگر كارگرى پس از بيست سال خدمات مفيد، يك روز فرزند كارفرما را بكشد، آن قتل خدمات بيست ساله او را تباه مى كند كه به اين تباه شدن اعمال گذشته در اصطلاح «حبط» گويند.

راغب اصفهانى در «مفردات» مى گويد: حبط در اصل به معنى اين است كه چهارپايى آنقدر بخورد كه شكمش باد كند و چون اين حالت سبب فساد غذا و بى اثر بودن آن مى گردد، اين واژه به معنى باطل و بى خاصيت شدن به كار مى رود. لذا در معجم مقاييس اللغة معنى آن را بطلان ذكر كرده است و به همين دليل در آيه 16 سوره هود همرديف باطل ذكر شده و مى فرمايد:

«أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»

دنياپرستان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش بهره اى ندارند و آن چه را در دنيا انجام داده اند بر باد مى رود و اعمالشان باطل مى شود.

و «احباط» در اصطلاح متكلمان و علماء عقايد عبارت از اين است كه ثواب اعمال پيشين بر اثر گناهان از بين برود نقطه مقابل تكفير كه به معنى از بين رفتن كيفر و آثار گناهان پيشين به خاطر اعمال نيك آينده است.(25)

در اينكه «حسنات» و «سيئات» اجمالاً روى يكديگر اثر متقابل دارند، شكى نيست و حتى نمونه هاى اين موضوع را در زندگى روزمره خود مى يابيم. گاه مى شود كه انسان ساليان دراز زحمت مى كشد و با تحمل مشقت فراوان سرمايه اى مى اندوزد. اما با يك ندانم كارى يا هوسبازى، يا بى مبالاتى آن را از دست مى دهد اين چيزى جز نابود كردن حسنات سابق نيست كه در قرآن از آن تعبير به «حبط» شده است.(26)

در قرآن به اعمالى اشاره شده است كه موجب حبط عمل مى شود.

عوامل نابودى ثواب عمل يا حبط عمل در قرآن

1. ارتداد پس از ايمان



«وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»(27)

هر كس راه ارتداد را پس از ايمان در پيش گيرد و به همان حالت بميرد، اعمال او در دنيا و آخرت باطل مى گردد و آنان براى هميشه در آتش خواهند بود.

2. شرك مقارن با عمل نيك



گروهى از مشركان تصور مى كردند كه محور پاداش، عمل نيك است، از هر فاعلى كه سر بزند، و از اين جهت به هنگام تعمير «مسجدالحرام» در انتظار پاداش بودند. قرآن در پاسخ آنان يادآور مى شود كه در مسأله پاداش، علاوه بر زيبا بودن عمل، ايمان به خدا نيز شرط است. و در حقيقت علاوه بر زيبايى فعل ،زيبايى فاعل از نظر روح و انديشه نيز شرط دريافت پاداش مى باشد؛ از اين جهت، مسجد سازى مشركان به خاطر شرك ورزيدنشان بى فايده است، چنان كه مى فرمايد:

«ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ»(28)

هرگز بر مشركان روا نيست كه مسجدهاى خدا را تعمير كنند، در حالى كه بر كفر خود گواهى مى دهند. اعمال آنان باطل شده و در آتش جاودانه خواهند بود.

روى اين اساس، مفاد يك رشته از آياتى روشن مى گردد كه يادآور مى شوند كه اگر فرد با ايمان بعداً شرك ورزد، اعمال او حبط مى شود، از جمله آنجا كه مى فرمايد:

«وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(29)

اگر شرك ورزند آن چه را كه انجام داده اند، باطل و بى اثر مى شود.

و در آيه ديگر، خطاب به پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - ولى براى تفهيم ديگران، همين مضمون را يادآور شده، مى فرمايد:

«لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ»(30)

اگر شرك ورزى، عمل تو باطل مى شود و از زيان كاران هستى.

در حقيقت، با توجه به اين كه شرك مذكور در دو آيه پيشين، شرك متأخر از ايمان است، شاخه اى از ارتداد - عامل اول - خواهد بود.

3. كفر مقارن با عمل نيك



اگر شرك مقارن، مايه بطلان و حبط عمل نيك است، كفر مقارن - هر چند به صورت شرك نباشد - نيز مايه حبط عمل است. مانند اين كه در حال انكار معاد، عمل نيكى را انجام دهد، چنان كه مى فرمايد:

«أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِ آياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً»(31)

آنان كسانى هستند كه به آيات خدا و روز معاد كفر ورزيده اند، پس عمل هاى نيك آنان باطل گرديده، و روز رستاخيز براى آنان ارزشى قائل نخواهيم شد.

4. بى حرمتى نسبت به پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم -



در برخى از آيات، بى حرمتى به پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - از عوامل احباط شمرده شده است. يكى از مظاهر اين بى حرمتى، آن است كه انسان بلندتر از پيامبر سخن بگويد و در سخن گفتن با او فرياد بزند، و به عبارت ديگر: در مقام سخن گفتن ادب را رعايت ننمايد و با پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - مانند ديگران سخن بگويد، چنان كه مى فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»(32)

اى افراد با ايمان! صداهاى خود را فراتر از صداى پيامبر نبريد، و براى او داد و فرياد نكنيد، آنگونه كه برخى از شما با برخى ديگر سخن مى گوييد و فرياد مى زنيد، مبادا اعمال شما باطل شود و خود توجه نداشته باشيد.

برخى تصور كرده اند كه «فراتر سخن گفتن و داد زدن در برابر پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - »، از آن نظر مايه احباط است كه كشف از كفر و نداشتن ايمان مى كند. در اين صورت، خود عامل مستقلى نخواهد بود.

ولى با توجه به اين كه خطاب در آيه متوجه مؤمنان است، اين نظر صحيح نيست. و اصولاً مانعى ندارد كه خود بى حرمتى با پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - از گناهانى باشد كه اعمال صالح انسان را باطل سازد.

با توجه به شأن نزول آيه، ممكن است بگوييم: هر گاه بلند سخن گفتن با پيامبر، مايه هتك حرمت او شود و نوعى تحقير در انظار به شمار آيد، خود موجب حبط اعمال مى شود. چنان كه گفته شده است برخى از افراد، در برابر خانه پيامبر ايستاده، با مشت و لگد بر در خانه مى زدند و فرياد مى كشيدند كه «اخرج يا محمد، اخرج يا محمد» اى محمد از خانه بيرون بيا!(33)

بنابراين ممكن است بگوييم فرياد كشيدن در برابر پيامبر، به خودى خود عامل حبط نيست، ولى دليلى ندارد كه آن را كاشف از كفر بدانيم. بلكه مى توان گفت به عنوان هتك حرمت پيامبر، موجب حبط اعمال مى گردد.

5. نداشتن التزام عملى نسبت به ايمان



دو نمونه از عوامل «احباط» از نظر قرآن، يكى كفر مقارن با عمل و ديگرى كفر متأخر از ايمان است كه بحث آن گذشت. در اينجا نوع ديگرى از كفر به عنوان حبط كننده عمل معرفى شده است كه عبارت است از كفر نسبت به ايمان.

و به عبارت ديگر دو نمونه گذشته، مربوط به كفر اعتقادى بود. لكن نمونه اى كه هم اكنون درباره آن بحث خواهيم كرد، كفر عملى است. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

«مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»

هر كس به ايمان كفر ورزد، عملش باطل گرديده و در سراى آخرت از زيانكاران خواهد بود.

براى روشن شدن مفاد آيه، دو مطلب را يادآور مى شويم:

1. كفر در لغت به معنى پرده و حجاب است كه چيزى را مى پوشاند.

2. متعلق كفر در آيه، لفظ «ايمان» است نه الفاظى چون «اللَّه»، «الاخره»، «الرسول» و نظائر آن كه در آيات ديگر، كفر به آنها تعلق گرفته است.

3. تحقق معنى «كفر» (پرده، حجاب) در موردى مشروط به اين است كه متعلق آن ثابت و پابرجا باشد، آن گاه كفر به صورت پرده و حجابى روى آن را بپوشاند.

اينك با توجه به مطالب ياد شده، مى توان به مفاد ظاهرى آيه به روشنى دست يافت. آيه درباره كسانى سخن مى گويد كه از نظر اعتقاد، به خدا و وحى الهى ايمان دارند و اين اعتقاد به عنوان يك واقعيت ثابت و پابرجا در وجود آنان تحقق دارد، ولى پرده كفر روى آن را پوشانيده است و چون حائل و مانعى از بروز آثار عملى آن جلوگيرى مى كند. بدون شك تحقق معنى كفر به گونه اى كه بيان گرديد، در صورتى است كه انسان مؤمن به خدا و وحى، به طور مستمر و مداوم، از عمل به مقتضاى ايمان خوددارى نمايد. اما اگر صرفا به صورت لغزش ،در برخى موارد مرتكب گناه گردد، هر چند عنوان «فسق» در مورد او تحقق مى يابد، ولى عنوان «كفر» تحقق نخواهد يافت.

آنچه مى تواند گواه روشنى بر مطلب فوق به شمار آيد، مطالبى است كه در آغاز آيه مطرح گرديده است. و حاصل آن، اين كه خوردن غذاى اهل كتاب بر مسلمانان جايز بوده و آنان مى توانند با زنان پاكدامن آنان پيوند زناشويى برقرار سازند. آنگاه در پايان، سخن از كفر ورزيدن به ايمان به ميان آورده، و آن را عامل حبط اعمال آنان دانسته است.(34)

با توجه به مطالب مطرح شده در صدر آيه، جمله اخير (و من يكفر بالايمان) در حقيقت هشدارى است به مسلمانان كه مبادا از اين آزادى كه از جانب خداوند به آنان داده شده (تا بتوانند با اهل كتاب نوعى معاشرت و آميزش داشته باشند و زندگى بر آنان دشوار نباشد و در عين حال با پيوند خويشى با اهل كتاب، تعاليم اسلام را در ميان آنان ترويج نمايند) سوء استفاده كنند. و مبادا گذشته بر اين پيوند ظاهرى به آنان از صميم قلب ابراز علاقه نمايند و يا آن كه گرفتار مكر و فريب شيطانى آنان گرديده، از عمل به تعاليم اسلام خوددارى كنند (به ايمان خود كفر ورزند) كه در اين صورت، اعمال آنان باطل گرديده و در سراى ديگر، از سعى و تلاش خود بهره اى نخواهند داشت.(35)

6. نفاق و دورويى



نفاق و دورويى، از جمله عوامل «احباط» از نظر قرآن كريم است. هرگاه افراد روى يك سلسله ملاحظات دنيوى، به ظاهر، خود را مؤمن به خدا و قوانين اسلام معرفى كنند، ولى در واقع معتقد به آن نبوده و نسبت به آن انكار قلبى ورزند اعمال نيكى كه احياناً انجام مى دهند، حبط و باطل گرديده، به هنگام حساب و پاداش در رستاخيز كمترين نتيجه اى براى آنان نخواهند داشت.

قرآن كريم در سوره احزاب(36) چهره منافقان را افشاء نموده، عذرتراشى و بهانه جويى هاى واهى آنان را به هنگام پيكار با دشمنان يادآور مى شود. همچنين از كارشكنى گروهى از آنان گزارش مى دهد كه نه تنها خود به جنگ نمى رفتند، بلكه از رفتن ديگران نيز با تبليغات سوء و تحريكات خود جلوگيرى مى كردند و در پايان اين آيات مى فرمايد:

«فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً»(37)

آنان در واقع به خدا و اسلام ايمان نياوردند، پس خداوند كارهاى آنان را حبط و باطل ساخت و اين كار بر خداوند آسان است.

در سوره توبه نيز، نخست آنان را در رديف كافران قرار داده، و آنان را اهل جهنم و از نفرين شدگان و محرومان از رحمت خدا معرفى مى كند. آنگاه سرگذشت طغيان كنندگان امت هاى گذشته را ياد آور مى شود كه از گروه منافق و كافر بسى نيرومندتر، و از نظر ثروت و فرزند برخوردارتر بودند، ولى سرانجام به خاطر فرو افتادن و غرق شدن در لذائذ مادى از اطاعت حق سر برتافتند و كارهايشان به كلى حبط گرديد. منافقان نيز در صورتى كه از راه نفاق برنگردند، به همين سرنوشت گرفتار شده و كارهاى خوب آنان در دنيا و آخرت حبط مى گردد.(38)

7. ايمان آميخته با شك



در قرآن كريم در مقابل گروه مؤمنان مخلص، از سه گروه سخن به ميان آمده است:(39)

1. كافران ؛

2. منافقان ؛

3. آنان كه دلى بيمار دارند(مريض القلب).

بحث درباره كافران و منافقان گذشت اما گروه سوم كسانى كه در واقع به خدا اعتقاد دارند، نه مانند كافران و منافقان كه معتقد به آن نيستند، با اين تفاوت كه كافران انكار باطنى خود را ابراز مى كنند، ولى منافقان از ابراز آن خوددارى مى ورزند.

اين گروه، به خدا عقيده دارند، ولى اعتقادى متزلزل و توأم با نوعى شك و ترديد كه قرآن كريم، از آن به عنوان «فى قلوبهم مرض»(40) ياد مى كند. قرآن نخست از طرح دوستى با يهود و نصارى نهى كرده مى فرمايد:

«وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»(41)

هر كس از مسلمانان آنان را دوست بدارد، از آنان خواهد بود.

سپس درباره گروهى كه از اين فرمان الهى سرپيچى كرده و به خاطر پاره اى ملاحظات دنيوى با آنان پيوند دوستى برقرار مى نمايند، چنين مى فرمايد:

«فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ»(42)

مسلمانان بيماردل را مى بينى كه با شتاب با آنان پيوند دوستى برقرار مى كنند.

آن گاه در آيه اى ديگر، از سرانجام شوم و نكبت بار آنان، اين گونه خبر مى دهد:

«وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّه جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ»(43)

مؤمنان مخلص، (به مؤمنان بيمار دل) مى گويند: آيا اين گروه (اهل كتاب) همان ها نيستند كه براى شما سوگند ياد مى كردند كه با شما خواهند بود (و شما را يارى خواهند كرد؟ پس چرا در اين هنگام كه شما به ذلت و خوارى گرفتار شده ايد، شما را يارى نمى كنند؟) كارهاى آنان باطل گرديده و زيانكار شدند.

بيمار دلان چه كسانى هستند؟

درباره اين كه مقصود از انسان هاى بيمار دل (مريض القلب) در قرآن چيست دو نظريه مطرح است:

1. همان منافقانند.

2. گروه ديگرى هستند.

برخى معتقدند كه مقصود از بيماردلان در قرآن همان منافقان است، ولى از نظر برخى ديگر آنان گروه ديگرى غير از منافقان هستند.

از برخى آيات نظريه نخست استفاده مى شود. در سوره بقره عنوان «بيمار دل» بر منافقان اطلاق شده است چنان كه مى فرمايد:

«فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»(44)

ولى ظاهر برخى از آيات، اين است كه آنان دو گروهند، زيرا پس از ذكر منافقان از انسان هاى «مريض القلب» يا بيمار دل سخن گفته شده است.(45)

8. تكذيب معاد و آيات الهى



در برخى از آيات قرآن تكذيب معاد و آيات الهى به عنوان عامل «حبط اعمال» معرفى شده است چنان كه مى فرمايد:

«وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(46)

كسانى كه آيات الهى و لقاء قيامت را تكذيب نمودند، اعمالشان حبط گرديده است آيا به چيزى غير از آنچه انجام داده اند، مجازات مى شوند؟

در اين جا دو احتمال وجود دارد: يكى اين كه تكذيب و انكار معاد، خود عاملى مستقل براى حبط عمل نخواهد بود، زيرا در آياتى كه تكذيب يا كفر ورزيدن به معاد عامل حبط عمل معرفى شده، تكذيب آيات الهى و كفر ورزيدن به آنها نيز ذكر شده است و تكذيب آيات الهى در حقيقت به تكذيب و كفر به توحيد و نبوت باز مى گردد. ولى اين احتمال هم هست كه تكذيب يا كفر ورزيدن به معاد عامل جداگانه اى باشد.

9. دنيا را يگانه مقصود دانستن



در برخى از آيات، دنيا را يگانه مقصود قرار دادن به عنوان عامل «حبط اعمال» نيك شناخته شده است چنان كه مى فرمايد:

«مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(47)

كسانى كه فقط زندگى دنيا و زينت هاى آن را اراده نموده اند و به آن دل بسته اند، نتايج اعمال آنان را به طور كامل در دنيا خواهيم داد و در روز قيامت چيزى جز آتش دوزخ براى آنان نخواهد بود و كارهاى آنان حبط و باطل مى گردد.

برخى از افراد، اگر چه به انجام پاره اى از كارهاى نيك اقدام مى كنند،ولى مقصود آنان از اين عمل، جلب رضاى خدا و انجام فريضه دينى يا نيل به پاداش هاى اخروى نيست، بلكه مى خواهند از اين طريق موقعيت اجتماعى خود را تحكيم نمايند و يا به اغراض دنيوى ديگر دست يازند.

اين گروه از اعمال خود در سراى ديگر بهره اى نخواهند داشت. و به خاطر گناهانى كه انجام داده اند، وارد دوزخ خواهند شد.

يادآور مى شويم كه اين عامل را نبايد به عنوان عامل جداگانه اى قلمداد كرد، زيرا انسان هايى كه كارهاى نيك را به خاطر برخى مقاصد دنيوى انجام مى دهند، دو گروهند:

1. كافران و مشركان.

2. مؤمنان.



با توجه به اين مطلب كه انسان هاى مؤمن مخلد در عذاب نخواهند بود و پس از ديدن كيفر اعمال زشت خود، از عذاب نجات مى يابند، نمى توان گفت آن گروه از مؤمنانى كه در دنيا كارهاى خوب را به خاطر اغراض دنيوى انجام داده اند جزايى جز دوزخ ندارند و مخلد در عذابند. بنابراين مقصود از گروه مطرح شده در آيه، كافران و مشركان هستند.

سياق آيات نيز اين مطلب را گواهى مى دهد، زيرا در آيات قبل، سخن با منكران نبوت است. به آنان گفته مى شود: اگر مى گوييد قرآن از جانب خدا نيست (نبوت را تكذيب مى كنيد)، ده سوره مانند آن بياوريد. و اگر نمى توانيد - كه نمى توانيد - بدانيد كه قرآن از علم الهى نازل گرديده و جز خداى يكتا خدايى نيست. آنگاه آيه مورد بحث را مطرح كرده است. اين خود، قرينه و شاهد گويايى است كه مقصود از گروه مطرح شده در آن، همان منكران نبوت و توحيد است، كه در آيه قبل درباره آنان سخن گفته شده است.(48)

از اينجاست كه به اهميت نگهدارى اعمال پى مى بريم، در حديثى از امام باقر - عليه السلام - آمده است كه فرمود:

«الابقاء على العمل اشد من العمل، قال و ما الابقاء على العمل؟ قال يصل الرجل بصلة و ينفق نفقة للَّه وحده و لاشريك له فكتب له سراً ثم يذكرها فتمحى فتكتب له علانية ثم يذكرها فتمحى و تكتب له رياء»(49)

نگهدارى عمل از خود عمل سخت تر است. راوى سؤال مى كند منظور از نگهدارى عمل چيست؟ [حضرت ] پاسخ فرمود: انسان بخششى مى كند و يا انفاقى در راه خداوند يكتا و به عنوان يك انفاق پنهانى براى او ثبت مى شود. سپس در جايى آن را مطرح مى كند اين انفاق پنهانى حذف مى شود و به جاى آن انفاق آشكار نوشته مى شود. دگر بار جايى ديگر آن را مطرح مى كند، باز حذف مى شود و به عنوان ريا نوشته مى شود.

حفظ عمل مهم تر از خود عمل است. اعمال ما گاهى از ابتدا ناقص و معيوب است چون با قصد ريا و خودنمايى شروع مى شود. گاهى در وسط كار به خاطر عجب و غرور از بين مى رود و گاهى در پايان كار به خاطر بعضى از اعمال حبط مى شود به همين خاطر قرآن مى فرمايد: هر كس عمل خود را تا قيامت بياورد و از آفات بيمه كند، ده برابر پاداش داده مى شود. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» و نمى فرمايد: هر كس عملى را انجام دهد، ده پاداش دارد. زيرا ميان انجام عمل در دنيا و تحويل آن در قيامت فاصله زيادى است.

رسول خدا - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمودند: براى هر ذكرى درختى دربهشت كاشته مى شود. شخصى گفت: پس بهشت ما درختان زيادى دارد!؟ حضرت فرمود: بلى، لكن گاهى گناهان و اعمالى از شما سر مى زند كه آن درختان را مى سوزاند. سپس آن حضرت آيه دوم سوره حجرات را تلاوت فرمودند.(50)

بايد توجه داشت كه قرآن تباهى و حبط اعمال را يكجا براى كفرو شرك آورده و يك جا براى بى ادبى در محضر پيامبر اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - پس معلوم مى شود گناه بى ادبى در محضر پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - هم وزن گناه كفر و شرك است، چون نتيجه هر دو حبط است.

حبط اعمال در روايات



حبط عمل در روايات در حوزه هاى مختلف زندگى مانند: اخلاقى، اعتقادى، عبادى، خانوادگى، اجتماعى، سياسى و روانى، سبب نابودى اعمال معرفى شده است:

اخلاقى:



1. «عُجب» يكى از عواملى است براى نابودى آثار عمل، چنان كه در حديث آمده است:

«العُجب يأكُلُ الحسنات كما تأكل النار الحطب»(51)

عُجب حسنات انسان را مى خورد همان گونه كه آتش هيزم را.

2. «حسد» نيز يكى از اين گونه اعمال است كه درباره آن نيز تعبيرى شبيه به عجب آمده است كه همچون آتش، حسنات را نابود مى كند. پيغمبر گرامى اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمود:

«إيّاكُم و الحسد فان الحسد يأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب»(52)

اعتقادى:



كينه و دشمنى با امامان معصوم و اهل بيت پيامبر - عليهم السلام - (53) موجب نابودى اعمال مى شود.

امام باقر - عليه السلام - درباره آيه:

«و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله»(54)

يعنى هر كس به ايمان خود پشت كند، عملش تباه است؛

فرمودند: ايمان در بطن قرآن على ابن ابى طالب - عليه السلام - است و كسى كه به ولايت او كفر ورزد، عملش تباه است.(55)

عبادى:



قال النبى - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - :

«من ترك صلاته حتى تفوته من غير عذرٍ فقد حبط عمله»(56)

كسى كه نماز خود را بدون عذر ترك كند، اعمال او نابود شده است.

از امام پرسيدند: چرا ترك نماز را از گناهان كبيره نشمردى، ولى خوردن مال يتيم را از گناهان كبيره به شمار آورديد؟ حضرت فرمودند: كفر از گناهان كبيره است و ترك نماز كفر عملى است.(57)

خانوادگى:



امام صادق - عليه السلام - فرمودند: اگر همسرى به همسرش بگويد: من از تو خيرى نديدم و از تو ناراضى هستم اعمالش تباه مى شود.(58)

اجتماعى:

رسول خدا - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمودند: كسى كه مرده اى را با حفظ امانت غسل دهد، به عدد هر موئى از ميت خداوند پاداش آزاد كردن يك برده به او اعطا مى كند و صد درجه به او مرحمت مى فرمايد. پرسيدند: حفظ امانت در شستن مرده چيست؟ حضرت فرمودند: عورت و زشتى هاى او را پنهان بدارد و گرنه اجرش تباه و آبرويش در دنيا و آخرت ريخته مى شود.(59)

اين درباره حفظ آبروى مرده است، حال آبروى زنده چگونه بايد حفظ شود؟

اخوت و برادرى



در دهمين آيه سوره حجرات به مسئله مهمى كه برادرى مؤمنان است اشاره شده است.

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»

فقط مؤمنين با همديگر برادرند.

با توجه به سياق آيه شريفه كه با ادات حصر شروع شده است ما مى توانيم به اهميت اين مسئله پى ببريم كه فقط ايمان رمز برادرى است و مسائل اقتصادى، سياسى، نژادى، جغرافيايى، تاريخى و... نمى تواند در مردم روح برادرى به وجود بياورد.

جان گرگان و سگان از هم جداست

متحد جان هاى شيران خداست



نكته ديگر اين كه برادرى بر اساس ايمان، مشروط به زمان، سن، شغل و مكان نيست با توجه به اينكه براى اصلاح فرد و جامعه بايد مبناى فكرى و اعتقادى را اصلاح كرد و سپس رفتار انسان را، اسلام به عنوان يكى از امتيازاتش، اصلاحات را از ريشه شروع مى كند مثلاً مى فرمايد:

«إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً»(60)

تمامى عزت براى خداست.



بعد موعظه مى كند كه چرا به خاطر كسب عزت به سراغ اين و آن مى رويد و يا مى فرمايد:

«أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً»

تمام قدرت ها از اوست.

بعد نتيجه مى گيرد كه چرا هر ساعتى دور يك نفر هستيم؟

در آيه مورد بحث هم مى فرمايد: همه مؤمنين با يكديگر برادرند و سپس مى فرمايد: حال كه همه برادر هستيد، قهر و جدال چرا؟ پس همه با هم دوست باشيد.

طرح برادرى و اخوّت و به كارگيرى اين واژه، از ابتكارات اسلام است. در صدر اسلام پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - به همراه هفتصدو چهل نفر در منطقه «نخيله» حضور داشتند كه جبرئيل نازل شد و فرمود: خداوند ميان فرشتگان عقد برادرى بسته است حضرت نيز ميان اصحابش عقد اخوت بست و هر كس كه با ديگرى كه همفكرش بود برادر مى شد مثلاً: ابوبكر با عمر، عثمان با عبدالرحمن، سلمان با ابوذر، طلحه با زبير، مصعب با ابو ايوب انصارى، حمزه با زيد بن حارثه، ابو درداء با بلال، جعفر طيّار با معاذ بن جبل، مقداد با عمّار، عايشه با حفصه، ام السلمه با صفيّه، و شخص پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - با حضرت على - عليه السلام - برادر شدند.(61)

چند نكته



- برادرى نسبى در روزى گسسته خواهد شد «فلا انساب بينهم»(62) ولى برادرى دينى حتى روز قيامت پايدار است:

«إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ»(63)

- برادرى بايد تنها براى خدا باشد، اگر كسى با ديگرى به خاطر دنيا برادر شود، از آنچه در نظر دارد، محروم مى شود و اين گونه برادران در قيامت به صورت دشمن در مى آيند.(64) قرآن مى فرمايد: در قيامت دوستان باهم دشمنند جز متقين.

«الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدوٌّ الا المتقين».(65)

- آنچه مهم تر از گرفتن برادر است، حفظ برادرى است. در روايات از كسانى كه برادران دينى خود را رها مى كنند، به شدت انتقاد شده است تا آنجا كه سفارش شده است كه اگر برادران از تو فاصله گرفتند، تو با آنان رفت و آمد داشته باش.

«صِل مَن قطعك».(66)

- در روايات براى كسانى كه مشكل برادران دينى خود را حل مى نمايند، پاداش هاى بزرگى در نظر گرفته شده تا آنجا كه مى خوانيم: اگر شخصى مشكلى را از برادرى برطرف كند، خداوند صد هزار حاجت او را در قيامت برآورده مى كند.(67)

امام صادق - عليه السلام - فرمود:

«يا مفضّل! ...من قضى لاخيه المؤمن حاجة قضى اللَّه عزوجل له يوم القيامة مأئة الف حاجة».

امام صادق - عليه السلام - :

«لايكون المؤمن مؤمناً ابداً حتى يكون لاخيه المؤمن مثل الجسد اذا ضرب عليه عرق واحدٌ تداعت له سائر عروقه»

مؤمن برادر مؤمن است مانند يك جسد كه اگر بخشى از آن ناراحت شد، همه بدن ناراحت است.(68)

حقوق برادرى



قال على - عليه السلام - :

قال رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - : «للمسلم على اخيه المسلم ثلاثون حقا لا براءة له منها الا بالاداء و العفو»

براى مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق واجب است كه برائت از آن ها جز با اداى آنها يا گذشت تحقق نخواهد يافت.

«يغفر زلته»؛ لغزش او را ببخشد.

«و يرحم عبرته»؛ و او را مورد ترحم قرار دهد.

«و ستر عورته»؛ عيب او را بپوشد.

«و يقيل عثرته»؛ اشتباه او را گذشت كند.

«و يقبل معذرته»؛ عذر او را بپذيرد.

«و يرد غيبته»؛ مانع از غيبت او شود.

«و يديم نصيحته»؛ نصيحت به او را ادامه دهد.

«و يحفظ خلته»؛ حفظ دوستى با او را بنمايد.

«و يرعى ذمته و يعود مرضته»؛ او را در آن چه به عهده اوست، رعايت نمايد و در هنگام مريضى او را عيادت كند.

«و يشهد ميتته»؛ در تشييع جنازه او حاضر باشد.

«و يجيب دعوته»؛ دعوت او را بپذيرد.

«ويقبل هديته»؛ هديه او را قبول نمايد.

«و يكافى ء صلته»؛ هداياى او را [با هديه دادن ]جبران كند.

«و يشكر نعمته»؛ نعمت هاى او را سپاسگزارى كند.

«و يحسن نصرته»؛ در يارى او كوشش كند.

«و يحفظ حليلتهُ»؛ ناموس او را حفظ كند.

«و يقضى حاجته»؛ حاجت او را برآورده كند.

«و يشفع مسألته»؛ براى حل مشكلاتش واسطه گرى نمايد.

«و يسمت عطسته»؛ به عطسه او جواب مناسب عطسه را بدهد.

«و يرشد ضالته»؛ در موارد لازم، او را راهنمايى كند.

«و يرد سلامه»؛ سلام او را پاسخ بگويد.

«و يطيب كلامه»؛ به سخن و گفته او احترام بگذارد.

«و يبرّء إنعامه»؛ در مقابل نعمت هاى او به نيكى و احسان پاسخ دهد.

«و يصدق إقسامه»؛ سوگندش را بپذيرد.

«و يوالى وليه ولايعاديه»؛ دوست او را دوست بدارد و با او دشمنى نكند.

«و ينصره ظالما و مظلوماً فاما نصره ظالما فيرده عن ظلمه و اما نصره مظلوما فيعينه على اخذ حقه و لايسلمه»

و او را چه ظالم باشد يا مظلوم يارى كند، بدين گونه كه در زمانى كه او ظالم است او را از ظلمش دور كند و در زمانى كه مظلوم است او را در گرفتن حقش كمك كند و او را تنها نگذارد.

«و لايخذله»؛ و او را ذليل نگرداند.

«و يُحبُّ لَهُ مِن الخَيرِ ما يُحِبُّ لنفسه و يَكَرهُ لَه من الشرِّ ما يَكرَهُ لِنَفسه»(69)

و براى او هر خوبى كه براى خودش مى خواهد بخواهد و آنچه را كه براى خودش بد مى شمارد، بد بشمارد.

در پايان اين بخش به حديثى از رسول خدا - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - اشاره مى نماييم:

پيامبر اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - پس از تلاوت آيه «انما المؤمنون اخوة» فرمودند: خون مسلمانان با هم برابر است اگر ساده ترين افراد آنان تعهدى كرد، همه آنان موظفند به آن تعهد پايبند باشند.(70)

بهترين برادر



در برخى روايات نشانه بهترين برادر را اين گونه مى خوانيم:

بهترين برادران كسى است كه دلسوز و خيرخواه تو باشد و حتى با تندخويى تو را به سوى اطاعت خدا سوق دهد، مشكل تو را حل نمايد و براى خدا با تو دوست شده باشد، رفتارش تو را رشد دهد، گفتارش به دانش تو بيفزايد، به سراغ لغزش هاى تو نرود و از اينكه در دام هوس ها بيفتى، جلوگيرى نمايد و اگر عيبى ديد تذكر دهد، نسبت به نماز توجه داشته باشد و اهل حيا و امانت و صداقت باشد و درتنگدستى و توسعه تو را فراموش نكند.

مسخره و استهزاء



در آيه يازدهم از سوره حجرات به يكى از صفات زشت اشاره مى فرمايد كه رواج آن در بين جامعه مسلمين ضربه هاى مهلكى بر پيكره اين جامعه وارد مى كند و اسلام، خواهان جامعه اى سالم و به دور از هر گونه صفات زشت است.

يكى از كارهاى مبارك پيامبر اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - تغيير نام افراد و مناطقى بود كه داراى نامى زشت بودند زيرا نام هاى بد وسيله اى براى تمسخر و تحقير مى شوند.

از اين آيه اين گونه برداشت مى شود كه ايمان به خدا با مسخره كردن بندگان خدا سازگار نيست.

اين آيه پس از آيه اى است كه مؤمنان دعوت به برادرى و صلح و آشتى شده اند ممكن است اين چنين برداشتى بتوان داشت كه مسخره كليد فتنه و كينه و دشمنى است چون بعد از بيان برادرى و صلح و آشتى از مسخره كردن نهى شده است.

از آن جا كه اين مسئله مهم است گروه هاى مختلف را جداگانه ذكر مى كند تا همگى به صورت خاص مورد خطاب قرار گيرند.

در علاج امراض روحى و روانى بايد به سراغ ريشه ها رفت و تا ريشه ها را نخشكانيم درمان هاى مقطعى مفيد نخواهد بود. لذا خداوند به ريشه ها اشاره مى فرمايد و از ما مى خواهد تا ريشه ها را بخشكانيم. ريشه مسخره كردن احساس خود برتر بينى است كه قرآن مى فرمايد: نبايد خود را بهتر از ديگران بدانيد شايد آنها بهتر از شما باشند: «عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ».

مسخره نوعى ظلم به ديگران است كه بايد حتما با توبه مناسب جبران شود .

ريشه هاى مسخره

1. ثروت زياد:



«وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ»(71)

واى بر كسى كه به خاطر ثروتى كه اندوخته است، در برابر انسان و پشت سر او عيب جويى مى كند.

2. علم و مدرك تحصيلى



«فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن؛»(72)

آنان به علمى كه دارند شادند، و آنچه را مسخره مى كردند، آنها را فرا گرفت.

3. توانايى جسمى



كفار مى گفتند:

«من اشدُّ منّا قوة»(73)

كيست كه قدرت و توانايى او از ما بيشتر باشد.

4. طمع به مال و مقام



گروهى از پيامبر اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - درباره زكات عيب جويى مى كردند. قرآن مى فرمايد:

«و منهم من يلمزك فى الصدقات فان اعطوا منها رضوا و ان لم يعطوا منها اذهم يسخطون»(74)

گروهى از آنان تو را در مورد زكات استهزاء و عيب جويى مى كنند و اگر از همان زكات به آنان بدهى راضى مى شوند ولى اگر ندهى عصبانى شده و عيب جويى مى نمايند.

5. جهل و نادانى



زمانى كه حضرت موسى دستور ذبح گاوى را داد، بنى اسرائيل گفتند: آيا مسخره مى كنى؟ موسى - عليه السلام - گفت:

«اعوذ باللَّه ان اكون من الجاهلين»(75)

به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم.

يعنى مسخره برخاسته از جهل است و من جاهل نيستم.

عواقب مسخره كردن



1. در سوره مطففين مى خوانيم: كسانى كه در دنيا مؤمنان را با لبخند و غمزه و فكاهى تحقير كردند، در قيامت مورد تحقير و خنده بهشتيان قرار خواهند گرفت:

«فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون»(76)

2. گاهى كيفر مسخره كنندگان مسخره شدن در همين دنيا است:

«ان تسخروا منّا فانّا نسخر منكم كما تسخرون»(77)

3. روز قيامت براى مسخره كنندگان روز حسرت بزرگى است:

«يا حسرةً على العباد ما يأتيهم من رسولٍ الاّ كانوا به يستهزؤن»

4. در حديث مى خوانيم: مسخره كننده با بدترين وضع جان مى دهد:

«مات بشرِّ ميتة».

غيبت



در آيه دوازدهم اين سوره مى فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه تَوَّابٌ رَحِيمٌ»

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى گمان ها دورى كنيد زيرا بعضى از گمان ها گناه است و تجسس نكنيد و بعضى از شما ديگرى را غيبت نكند آيا كسى از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد پس آن را ناپسند مى دانيد و از خداوند پروا كنيد. همانا خداوند توبه پذير و مهربان است.

تعريف غيبت: غيبت آن است كه انسان در غياب شخصى چيزى بگويد كه مردم از آن خبر نداشته باشند. چنان كه اگر آن شخص بشنود، ناراحت شود.(78) بنابراين انتقاد روبرو و يا عيبى را كه مردم مى دانند و يا اگر غيبت شونده ناراحت نشود، غيبت نيست و در حرام بودن غيبت فرقى ميان غيبت كردن زن و مرد، كوچك و بزرگ، آشنا و غريبه، مرده يا زنده نيست. (احدكم شامل كوچك و بزرگ و زن و مرد و... مى شود).

در مورد هيچ گناهى اين گونه تشبيهى صورت نگرفته است كه غيبت مانند خوردن گوشت برادر مرده است.

با توجه به اين تشبيه مى توان اين نكات را استفاده كرد.

- گناه گرچه در ظاهر شيرين است ولى در ديد باطنى و ملكوتى خباثت و تنفرآور است (خوردن گوشت برادر مرده)

- همان گونه كه مرده قدرت دفاع از خود را ندارد، شخصى كه مورد غيبت است، نيز چون حاضر نيست، قدرت دفاع از خود را ندارد.

- اگر از بدن زنده قطعه اى جدا شود، امكان پر شدن جاى آن هست، ولى اگر از مرده اى چيزى كنده شود، جاى آن همچنان خالى مى ماند. غيبت آبروى مردم را بردن است، و آبرو كه رفت، ديگر جبران نمى شود.

- غيبت كارى حيوانى است و نوعى درندگى است.

آثار غيبت

آثار اخلاقى و اجتماعى (آثار دنيوى)



غيبت از جمله گناهانى است كه گناهان ديگرى در آن نهفته است چون: اشاعه فحشا، تحقير و خوار كردن مؤمن، سخن چينى، جنگ و فتنه انگيزى.

1. پيدا شدن كينه و از بين رفتن اعتماد و ايجاد اختلاف و فتنه در ميان مردم و كنار زدن افراد مفيد جامعه.

2. جرأت بيشتر بر گناه: زيرا همين كه انسان بفهمد مردم از عيب و خلافكارى او آگاه شده اند، و آبرويش رفته است جرأت او بر گناه بيشتر مى شود و تصميم بر ترك و توبه در او از بين مى رود.

3. نشر عيب مردم، محيط و جامعه را آلوده و فضاى مسموم و آلوده ديگران را نيز آلوده مى كند.

4. حس انتقام را تحريك مى كند زيرا همين كه غيبت شونده فهميد كه ديگرى آبرويش را برده به فكر مى افتد كه او نيز آبروى غيبت كننده را بريزد.

آثار اخروى



1. سبب از بين رفتن حسنات و خوبى هاست.

پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمودند: هر كس زن يا مردى را غيبت كند تا چهل روز نماز و روزه اش پذيرفته نمى شود.(79)

و نيز فرمودند: در قيامت هنگامى كه نامه اعمال عده اى به آنها داده مى شود، مى گويند: چرا كارهاى خوب ما در آن ثبت نشده است؟ به آن ها گفته مى شود: خداوند نه چيزى راكم مى كند و نه آن را فراموش مى كند، بلكه كارهاى خوب شما به خاطر غيبتى كه كرده ايد، از بين رفته است.(80)

2. غيبت مانع قبول شدن طاعات الهى است. پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - در آخرين خطبه در مدينه فرمودند: اگر كسى غيبت كند، روزه او باطل است.

يعنى روزه او مورد قبول واقع نمى شود و آثار معنوى خود را از دست مى دهد و يا در حديث ديگر مى خوانيم: نشستن در مسجد به انتظار نماز جماعت عبادت است البته مادامى كه غيبت نكنيم.(81)

3. غيبت كردن، انسان را از مدار ولايت الهى خارج و در مدار ديگران قرار مى دهد.(82)

حكم شنيدن غيبت

وظيفه شنونده گوش ندادن به غيبت و دفاع از مؤمن است در حديث مى خوانيم:

«الساكت شريك القائل»(83)

كسى كه غيبت را بشنود و سكوت كند، شريك جرم گوينده است.

در اين باره پيامبر اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - مى فرمايند:

هر كس غيبتى را شنيد و آن را ردّ كرد، خداوند هزار درب شرّ را در دنيا و آخرت بر روى او مى بندد ولى اگر ساكت بود و گوش داد، گناه گوينده براى او نيز ثبت مى شود.(84) و اگر بتواند غيبت شونده را يارى كند، ولى يارى نكرد، خدا در دنيا و آخرت او را ذليل مى كند.(85)

رسول خدا - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمود:

اگر در مجلسى از كسى بدگويى شد بايد آنان را از اين عمل باز دارد و از مجلس خارج شود.(86)

در آيه 36 سوره اسراء مى خوانيم:

هر يك از گوش و چشم و دل در قيامت مورد بازخواست قرار مى گيرند، بنابراين ما حق شنيدن هر حرفى را نداريم.

در روايتى، غيبت كردن، كفر و شنيدن و راضى بودن به آن شرك دانسته شده است.(87)

شيوه هاى ترك غيبت

1. توجه به خطرات و آثار و عواقب غيبت در دنيا و آخرت

2. به ياد عيب هاى خود بودن. حضرت على - عليه السلام - مى فرمايد: چگونه عيب مردم را مى گويى در حالى كه خودت يا مثل همان خلاف را دارى و يا بدتر از آن را مرتكب شده اى و بر فرض كه آن عيب را ندارى همين جرأت تو بر نقل خلاف و عيب جويى ديگران از عيب آنان بدتر است.

در روايات مى خوانيم: خوشا به حال كسى كه عيب خودش او را مشغول كند و به فكر اصلاح باشد و كارى به عيب مردم نداشته باشد؛

«طوبى لِمَن شغله عيبه عَن عيوبِ الناس».(88)

3. براى ترك غيبت بايد زمينه هاى غيبت را مسدود كرد. راه ورود به غيبت، اول سوء ظن بعد پيگيرى و تجسس و پس از كشف عيب، غيبت شروع مى شود. لذا قرآن به همان ترتيب نهى كرده است:

«اجتنبوا كثيرا من الظن.... ولاتجسسوا و لايغتب».

موارد جواز غيبت



1. در مقام مشورت، يعنى اگر شخصى درباره ديگرى مشورت خواست، ما مى توانيم عيب هاى كسى كه مورد مشورت است را به مشورت كننده بگوييم .

2. براى ردّ حرف، عقيده باطل اشخاصى كه داراى چنين اعتقاداتى هستند، تا مبادا مردم دنباله رو آنها بشوند.

3. براى گواهى دادن بر ضد خلافكار نزد قاضى همان گونه كه براى ردّ ادعاهاى نابجا بايد حقيقت را گفت.

4. براى ردّ گواهى شاهدى كه مورد اطمينان نيست.

5. براى اظهار مظلوميت، بيان كردن ظلم ظالم مانعى ندارد.

6. كسى كه بدون حيا و آشكارا گناه مى كند، غيبت ندارد.

سيماى مؤمن واقعى



در آيه پانزدهم از اين سوره سيماى مؤمن واقعى به تصوير كشيده شده است:

مؤمن واقعى كسى است كه به خدا و رسولش ايمان آورد و پس از آن ترديدى در ايمانش يافت نشود و با اموال و جال در راه خدا جهاد نمايد.

در سه آيه قرآن با تعبيرى مشابه اين تعبير به معرفى مؤمنان واقعى پرداخته است :

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»(89)

مؤمنان واقعى كسانى هستند كه هرگاه نام خداوند برده شود دل هايشان مى لرزد و همين كه آيات الهى بر آنان تلاوت شود، بر ايمانشان افزوده مى گردد و تنها بر خدا تكيه مى كنند.

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ»(90)

مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان دارند و هرگاه در يك كار دسته جمعى با پيامبرشان هستند، بدون اجازه حضرت از صحنه خارج نمى شوند.

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»

تنها مؤمنين با يكديگر برادرند.

به طور خلاصه مى توان صفات مومنين واقعى را چنين فهرست كرد:

1. دل هاى آنان به ياد خدا مى تپد:

«إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ».

2. دائما در حال حركت و تكامل هستند و توقفى در كارشان نيست و در برابر هر پيام الهى متعهد، عاشق و عامل هستند:

«إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً ».

3. تنها تكيه گاه آنان ايمان به خداست (نه اينكه وابستگى به قدرت غير الهى داشته باشند).

4. در نظام اجتماعى، رهبر الهى را انتخاب و بدون دستور او حركتى نمى كنند و نسبت به آن وفادارند:

«إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ».

5. آنان خود را برتر از ديگران نمى دانند و باهم به چشم برادرى نگاه مى كنند:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ».

6. ايمان آنان پايدار است، ايمانشان بر اساس علم و عقل و فطرت است وبه خاطر عمل به آن چه مى دانند، به درجه يقين رسيده اند و تبليغات و حوادث تلخ و شيرين آنان را دلسرد و دچار ترديد نمى كند:

«ثُمَّ لَمْ يَرتابُوا».

7. در هر زمانى كه لازم باشد با مال و جان از مكتب خود دفاع مى كنند:

«وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ»

ايمان پايدار



آن چه مهم تر از ايمان است، استقامت و پايدارى در آن است. در آيات قرآن مواردى به چشم مى خورد كه بر استقامت و پايدارى بر ايمان تأكيد شده است.

- ««قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»(91)

گفتند: پروردگار ما خداست و بر اين گفته استقامت ورزيدند.

- «لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»(92)

(حضرت يعقوب به فرزندانش سفارش كرد كه) جز در راه تسليم او جان ندهند.

- «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»(93)

(خدايا) ما را به راه مستقيم هدايت فرما (به معناى تداوم داشتن اين هدايت).

- «تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ»(94)

(پروردگارا) آن گاه كه جان مرا مى گيرى، با نيكان باشم.

- «تَوَفَّنِي مُسْلِماً»(95)

(پروردگارا) جان مرا در حالى كه تسليم تو هستم بگير.

- «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ»(96)

امام صادق - عليه السلام - فرمود: مراد از مستقر در اين آيه، ايمان پايدار و مراد از مستودع ايمان عاريه اى است.

پاورقي



1) در تدوين اين مقاله از تفسير سوره حجرات نوشته حجةالاسلام و المسلمين قرائتى استفاده شده است.

2) سوره مائده، آيه 1.

3) سوره ممتحنه، آيه 1.

4) سوره حجرات، آيه 1.

5) شيخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 115؛ نورالثقلين، ج 5، ص 79 به نقل از سيد محمدتقى مدرسى، تفسير هدايت، ج 13، ص 355.

6) محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج 4، ص 349.

7) تفسير قرطبى، ج 9، ص 6121؛ به نقل از ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 22، ص 133.

8) ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 23، ص 134 و 135.

9) سوره حجرات، آيه 1.

10) نهج البلاغه، حكمت 5.

11) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 75، ص 68.

12) همان .

13) همان.

14) تفسير مجمع البيان و تفسير فخر رازى، ذيل آيه 2 سوره مؤمنون، به نقل از ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 22، ص 144.

15) زمخشرى، كشاف، ج 4، ص 350.

16) شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 7، ص 125.

17) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 21، ص 386.

18) صحيح مسلم، ج 3، كتاب الوصية، حديث 22، ص 1259، به نقل از ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 22، ص 150 و 149.

19) سيد عبدالحسين شرف الدين، المراجعات، مراجعه 90.

20) صدوق، كمال الدين، ص 201.

21) سوره حجرات، آيه 1.

22) صحيح بخارى، ج 3، ص 123.

23) شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 23، ص 244.

24) محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج 94، ص 483.

25) ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 2، ص 114.

26) ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 10، ص 196.

27) سوره بقره، آيه 214.

28) سوره توبه، آيه 17.

29) سوره انعام، آيه 88.

30) سوره زمر، آيه 65.

31) سوره كهف، آيه 105؛ آيه 147 سوره اعراف به همين مضمون است .

32) سوره حجرات، آيه 2.

33) مجمع البيان، ج 5، ص 129، چاپ صيدا.

34) الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الُْمحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الُْمحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْ آخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ. (سوره مائده، آيه 5).

35) علامه طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان، ج 5، ص 220 - 222.

36) سوره احزاب، آيه 12 - 19.

37) سوره احزاب، آيه 19.

38) وَعَدَ اللَّه الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّه وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْ آخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ. (سوره توبه، آيه 68 - 69).

39) مقصود از گروه هاى مخالف مؤمنان مخلص مخالفت از نظر عقيده است و اما از نظر عمل خود مؤمنان نيز به گروه هايى تقسيم مى شوند مانند عادل، فاسق و... كه فعلاً مورد نظر ما نيست .

40) سوره بقره، آيه 10.

41) سوره مائده، آيه 51.

42) سوره مائده، آيه 52.

43) سوره مائده، آيه 53.

44) سوره بقره، آيه 10.

45) به آيه 112 احزاب، 149 انفال، 53 حج و غيره رجوع شود.

46) سوره اعراف، آيه 147. و به همين مضمون: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً(سوره كهف، آيه 104 و 105).

47) سوره هود، آيه 15 - 16.

48) آيت اللَّه جعفر سبحانى، تفسير منشور جاويد، ج 8، ص 258 - 267 با اندكى تصرف.

49) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 2، باب ريا، ح 16.

50) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 8، ص 186.

51) روح البيان، ج 8، ص 522 به نقل از ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 21، ص 487.

52) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 255.

53) همان، ج 28، ص 198.

54) سوره مائده، آيه ى 5.

55) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 35، ص 348.

56) محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج 3، ص 44.

57) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 278.

58) شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 440.

59) شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 2، ص 427.

60) سوره يونس، آيه 65.

61) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 38، ص 335.

62) سوره مؤمنون، آيه 101.

63) سوره حجر، آيه 47.

64) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 167.

65) سوره زخرف، آيه 67.

66) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 71.

67) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 192.

68) محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج 29، ص 42.

69) شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 12، ص 212.

70) على بن ابراهيم قمى، تفسير قمى، ج 1، ص 73.

71) سوره همزه، آيات 1 و 2.

72) سوره غافر، آيه 83.

73) سوره فصلت، آيه 15.

74) سوره توبه، آيه 58.

75) سوره بقره، آيه 67.

76) سوره مطففين، آيه 34.

77) سوره هود، آيه 38.

78) شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 8، ص 600 و 604.

79) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 258.

80) همان ، ص 259.

81) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 357.

82) همان، ص 358.

83) آمدى، غررالحكم و دررالكلم .

84) وسايل الشيعه، ج 8، ص 607.

85) همان، ص 606.

86) كنزالعمال، ج 2، ص 80.

87) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 226.

88) نهج البلاغه، خطبه 176، (صبحى صالح)

89) سوره انفال، آيه 2.

90) سوره نور، آيه 62.

91) سوره فصلت، آيه 30.

92) سوره بقره، آيه 102.

93) سوره حمد، آيه 5.

94) سوره آل عمران، آيه 193.

95) سوره يوسف، آيه 101.

96) سوره انعام، آيه 98.