بازگشت

على - عليه السلام - الگوى آسمانى(4)


على - عليه السلام - و شيعيانش



در روايات فراوانى مى خوانيم كه شيعيان و دوستان على - عليه السلام - از امتيازاتى ويژه برخوردارند. يكى از امتيازات اين است كه: هرگز شيعه على - عليه السلام - مخلّد در جهنّم نخواهد بود. عاقبت امر شيعه على - عليه السلام - بهشت است. پيغمبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - كراراً مى فرمود:

«يا عَلى اَنتَ وَ شيعَتُكَ هُمُ الفائِزُن يَومَ القيامَه»

يا على! تو و شيعيان تو در قيامت جزء رستگاران هستيد.

آيا اين با عدالت خداوند سازگار است؟ آيا اين عمل، يك عمل خلاف اخلاق نيست؟ آيا اين تبعيض و ظلم نيست كه چون يك جمعيتى به على - عليه السلام - ارادت دارند بايد به مقاماتى برسند و گرفتارى نداشته باشند؟ براى حلّ اين مشكل و رسيدن به عمق اين مطلب لازم است ابتدا ببينيم شيعه و محبّ و دوستدار اميرالمؤمنين - عليه السلام - كيست؟ شيعه و محبّ چه نشانه ها و علائمى دارند؟ آيا هر كسى صرف اينكه ادّعاى دوستى على - عليه السلام - كرد و به همين مقدار اكتفا كرد و در اذان نماز شهادت به ولايت على - عليه السلام - داد، باعث رستگارى شخص مى شود يا اينكه شيعه و محب نشانه هايى دارند و تا آن نشانه ها نباشد شخص، شيعه حقيقى نمى شود؟

يكى از شب هاى مهتابى، امام على - عليه السلام - از مسجد كوفه بيرون آمد و به قصد صحرا حركت كرد، گروهى پشت سر آن حضرت به راه افتادند، تا به آن حضرت رسيدند، حضرت نزد آنها ايستاد و فرمود: كيستيد؟

گفتند: ما از شيعيان تو هستيم.

امام على - عليه السلام - با دقّت به چهره آنها نگريست و فرمود: «پس چرا سيماى شيعه را در چهره شما نمى نگرم».

پرسيدند: سيماى شيعه چگونه است؟

فرمودند: سيماى آنها:

1 - بر اثر عبادت شب و بى خوابى، زرد شده است.

2 - و چشمانشان بر اثر گريه از خوف خدا، كم ديد شده است.

3 - كمرشان بر اثر قيام به عبادت خم گشته است.

4 - و شكمشان بر اثر روزه گرفتن، فرو رفته است.

5 - و لب هايشان بر اثر دعا خشك شده است.

6 - و گرد فروتنان بر آنها نشسته است. (آثار خشوع و تواضع در چهره آنها آشكار است).(1)

روزى امام على - عليه السلام - درباره برادر و دوست خود (به عنوان مثال) سخن مى گفت و مى خواست به ياران بگويد كه برادر و دوست من كسى است كه با من پيوند مكتبى داشته باشد و چنين فردى بايد داراى ويژگى هائى باشد. ياران گوش فرا داده بودند تا بنگرند آن ويژگى ها چيست، آيا آن ويژگى ها در آنها وجود دارد تا برادر و دوست على - عليه السلام - بشمار آيند يا نه؟!

به هر حال، در اين زمان نيز علاقه مندان به على - عليه السلام - بايد با دقّت در اين تابلو بينديشند كه آيا برادر و دوست على - عليه السلام - هستند يا نه؟ آن حضرت «سيزده ويژگى» براى برادر و دوست حقيقى خود بر شمرده، فرمود:

من در گذشته، برادرى داشتم. برادر دينى كه داراى اين ويژگى ها بود:

1 - دنيا در نظرش حقير و كوچك بود.

2 - به خوردن و آشاميدن دل نبسته بود و اسير شكم خويش نبود.

3 - خاموش بود و پر چانگى نمى كرد.

4 - اگر سخن مى گفت، سخن او حقّ و مفيد بود و عطش پرسش كنندگان را فرو مى نشاند.

5 - در ظاهر انسانى ضعيف و مستضعف (فروتن) بود.

6 - هنگام پيكار و جهاد، يكّه تاز ميدان بود و چون شير مى خروشيد و چون مار بيابانى حركت مى كرد.

7 - قبل از حضور در دادگاه، اقامه دليل نمى كرد.

8 - هيچ كس را در مورد كارش (در صورت امكان پذيرفتن عذر) قبل از شنيدن عذرش، ملامت نمى كرد.

9 - از هيچ دردى جز هنگام بهبودى، گله نمى كرد.

10 - آنچه مى گفت، به آن عمل مى كرد و چيزى را كه عمل نمى كرد، نمى گفت.

11 - وقتى با شخص ديگرى سخن مى گفت، همين كه از او سخن حق مى شنيد، سكوت مى كرد (و تسليم حق مى شد).

12 - بر شنيدن، حريص تر بود تا گفتن، و نظر ديگران را در توجّه به گفتار واعظان جلب مى نمود.

13 - هر گاه دو كار برايش پيش مى آمد، مى انديشيد كه كدام به هوس هاى نفسانى نزديكتر است، آن را ازهوى و هوس دورتر و به عقل و هدايت نزديكتر بود انتخاب مى نمود. سپس فرمود:

«فَعَلَيكُم بِهذِهِ الخلَلائقِ فَالزَمُوها وَ تَنافَسُوا فِيها، فَاِن لَم تَستَطيِعُوها فَاعلَمُوا اَنَّ اَخذَ القَليِلِ خَير مِن تَركِ الكَثيِرِ»

بر شما باد به داشتن اين گونه اخلاق نيك، و در داشتن اين ويژگى ها از همديگر سبقت بگيريد و اگر قدرت اجراى همه آنها را نداريد، بدانيد كه انجام اندكى از آنها بهتر از ترك بسيار است.(2)

اگر كسى واجد اين اوصاف و كمالات باشد، منزّه از زشتى و آلودگى مى شود و صاحب بخشى از مقام عصمت مى گردد. لذا اهل سعادت و نجات خواهد بود. آثار ارادت و دوستى على - عليه السلام - در عقايد و اخلاق و رفتار نمايان مى شود و انسان از آن خير مى برد و اين هيچ ظلم و تبعيض و بى عدالتى نيست.

شيعه على - عليه السلام - كسى است كه با على - عليه السلام - هماهنگ باشد. مانند على - عليه السلام - اهل عبادت و رياضت باشد. شخصى كه نمى داند قبله كدام طرف است چطور مى تواند ادّعا كند شيعه على بن ابى طالب - عليه السلام - است.

على - عليه السلام - بشدت از ظلم و ستم متنفر بود، كسى كه ظلم كردن سيره و روش و عادت اوست، شيعه على - عليه السلام - نيست.

على - عليه السلام - از حرام در هر شكل و قالبش اجتناب مى كرد، هم از لقمه حرام، هم از فعل حرام و هم از فكر حرام اجتناب مى كرد. كسى كه هم لقمه آلوده، هم فكر آلوده، هم جان آلوده و هم فعل آلوده دارد نمى تواند به حقيقت شيعه على - عليه السلام - باشد.

عماد الدين طبرى امامى در كتاب بشارة المصطفى نقل مى كند:

روزى پيغمبر اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - بسيار شاد و خرم وارد بر اميرالمؤمنين - عليه السلام - شد، بر او سلام كرد، جواب داد، على - عليه السلام - عرض كرد: يا رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - هيچگاه نديده بودم مانند امروز شاد و خرّم باشيد. فرمود: آمده ام ترا بشارت دهم يا على! در اين ساعت، جبرئيل بر من نازل شد، گفت: خداى سلامت مى رساند و مى گويد: على را بشارت ده، شيعيان مطيع و عاصيش اهل بهشتند.

همينكه على - عليه السلام - اين سخن را شنيد، به سجده افتاد، آنگاه دست به سوى آسمان دراز نموده، عرض كرد: پروردگارا! گواه باش بر من كه نيمى از حسنات خود را به شيعيانم بخشيدم. امام حسن - عليه السلام - نيز همين كار را كرد، امام حسين - عليه السلام - هم گفت: خدايا! گواه باش، من هم نصف حسنات خود را به شيعيان پدرم بخشيدم.

پيغمبر اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمود: من نيز نيمى از حسنات خود را به شيعيان على بخشيدم. خداوند خطاب كرد: كرم شما از من بيشتر نيست، من تمام گناهان شيعيان على - عليه السلام - را بخشيدم و آمرزيدم.(3)

سيد حميرى از شاعران مبارز و سخنوران سترگ عصر امام صادق - عليه السلام - بود و اگر تعجّب نكنيد دو هزار و سيصد قصيده در راستاى رهبرى صحيح و در شأن امامان معصوم - عليهم السّلام - سرود و خواند، او به نام و عنوان «سيّد حميرى» شهرت داشت و نام اصلى او «اسماعيل بن محمّد» بود.

او قبلاً در آئين «كيسانيّه» (معتقد به امامت محمّد حنفيّه و غيبت او) بود، و بعضى از گناهان را مرتكب شده بود، امّا با توبه و جبران، بخصوص در حمايت از حريم حقّ، و حرمت امامان، اشعار بسيار سروده و خوانده بود.

وى در سال 105 هجرى ديده به جهان گشود، و در بصره سكونت داشت، و به سال 173 هجرى در 67 سالگى و به قولى به سال 179 هجرى در بغداد درگذشت و در «جنينه» بغداد به خاك سپرده شد.

حسين بن ابى حرب مى گويد: «سيّد حميرى» در بستر رحلت قرار گرفت، من به بالينش رفتم، ديدم در حال احتضار و جان كندن است، و جماعتى از همسايگانش كه عثمانى و ناصبى بودند، در كنار بسترش هستند و گروهى از شيعيان نيز حضور دارند، در اين وقت به چهره او نگاه مى كرديم، ناگهان ديديم نقطه سياهى در صورتش پيدا شد و كم كم پخش گرديد و همه صورتش را فرا گرفت.

شيعيان حاضر در مجلس، غمگين و سرافكنده شدند، ولى ناصبى ها خوشحال گشتند، چرا كه اين سياهى را دستاويزى بر بطلان مذهب پيروان ائمّه - عليهم السلام - قرار مى دادند، (اين نتيجه بعضى از گناهانى بود كه سيّد حميرى قبلاً انجام داده بود).

امّا طولى نكشيد كه در همان محلّ صورت، نقطه سفيدى پيدا شد و كم كم پخش گرديد و همه صورتش را فرا گرفت، ناگهان ديديم سيّد حميرى شاداب و نورانى و خندان، اين اشعار را خواند:

كَذِب الزّاعمون انّ عليّاً

لم ينجّى مُحبّه من هنات

قد و ربّى دخلتُ جنّة عدن

و عفى لى الا له عن سيّأتى

فابشروا اليوم اولياء على

و تَولّوا عليّاً حتّى الممات

ثمّ من بعده تَولّوا بنيه

واحداً بعد واحد بالصّفات





يعنى: آنان كه پنداشتند على - عليه السلام - دوستانش را از لغزش ها نجات نمى دهد، دروغ گفتند، چرا كه سوگند به پروردگار، من وارد بهشت برين شدم، و خداوند گناهانم را بخشيد، بنابراين امروز، دوستان على - عليه السلام - را تا دم مرگ دوست بداريد، و پس از او فرزندانش را يكى پس از ديگرى دوست بداريد، و آنها را رهبر خود قرار دهيد.

سپس گفت:

«لا اله الّا اللَّه حقّاً حقّاً، اشهد انّ محمّداً رسول اللَّه حقّاً حقّاً، اشهد انّ علياً أميرالمؤمنين حقّاً حقّاً»

براستى و به حقّ معبودى جز خداى يكتا و بى همتا نيست، و براستى و به حقّ گواهى مى دهم كه محمّد - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - رسول خدا است، و براستى و به حقّ گواهى مى دهم كه على اميرمؤمنان است.

و در پايان گواهى به يكتايى خدا داد، و همان دم جان به جان آفرين تسليم نمود، و چون چراغى كه خاموش مى شود، خاموش گرديد.(4)

پاورقي



1) ارشاد شيخ مفيد، ص 114.

2) نهج البلاغه، حكمت 289.

3) روضات الجنات، ص 591.

4) محدث قمى، سفينةالبحار، ج 1، ص 336؛ سيد يوسف ابراهيميان آملى، الگوى آسمانى، انتشارات اطلاعات، تهران 1380 (با تغييرات و دخل و تصرف)