بازگشت

آثار وجودى امام غايب - عليه السلام -


يكى از سؤالاتى كه مخالفين در قالب شبهه به عرصه فرهنگ مهدويت وارد كرده اند، القاى عدم سازگارى ميان پنهان زيستن امام و نقش مؤثر او در رهبرى و هدايت جامعه است.

در ابتدا لازم است به تبيين و تشريح اصل شبهه بپردازيم تا پاسخى مناسب و درخور براى آن ارائه نماييم.

شبهه اين است كه چطور ممكن است فردى امام ورهبر جامعه باشد و در عين حال، از انظار مردم غايب بوده و دسترسى به او امكان نداشته باشد و در نتيجه در حلّ معضلات و مصائب اجتماعى، هيچ اقدامى از ناحيه او صورت نگيرد؟!

به تعبير ديگر: زندگى چنين امامى يك زندگى شخصى و فردى خواهد بود نه يك زندگى اجتماعى و اين با فلسفه وجودى رهبر كه بايد در متن جامعه حضور فعال و مؤثر داشته باشد در تعارض است.

از اين رهگذر سؤالات بسيارى در اذهان پرسشگران ايجاد مى شود كه چرا بايد يك رهبر و پيشوا زندگى مخفى داشته باشد و پنهان زيستن را بر زيستن آشكار ترجيح دهد؟ اين كار چه سودى براى مردم دارد و مردم چگونه از وجود پنهان او بهره مند مى شوند؟

اين نوع سؤالات از ديرباز در ميان مسلمان ها مطرح بوده و از روايات اسلامى استفاده مى شود كه حتى پيش از تولد امام - عليه السلام - در دوران معصومان ديگر نيز شايع بوده است. چنان كه پيامبر اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - در پاسخ به سؤال «جابر بن عبداللَّه انصارى» پيرامون چگونگى بهره مندى شيعيان از امام مهدى - عليه السلام - در دوران غيبت فرمودند:

«اى والّذى بعثنى بالنبوّة انّهم لينتفعون به و يستضيئون بنور ولايته فى غيبته كانتفاع الناس بالشمس و ان جَلَّلها السحاب»(1)

سوگند به خداوندى كه مرا به پيامبرى برانگيخت، مردمان از او بهره مند مى شوند و از نور ولايتش كسب نور مى كنند، آن چنان كه مردم از خورشيد استفاده مى كنند، اگر چه در پشت ابرها نهان باشد.

از پيشواى چهارم، امام سجاد - عليه السلام - سؤال شد:

«كيف ينتفع الناس بالحجّة الغائب المستور؟»

در دوران غيبت، مردم چگونه از امام غايب نفع مى برند؟

فرمود:

«كما ينتفعون بالشمس اذا سترها سحابٌ»(2)

هم چنان كه از خورشيد استفاده مى شود هنگامى كه در پشت ابر قرار مى گيرد.

امام مهدى - عليه السلام - در نامه اى كه توسط دومين نايب خود «محمد بن عثمان» براى «اسحاق بن يعقوب» نوشتند، چنين فرمودند:

«و امّا وجه الانتفاع بى فى غيبتى فَكالانتفاعِ بالشمس اذا غَيَّبَتها عن الابصارِالسحابُ»(3)

اما كيفيت انتفاع مردم از وجود من در زمان غيبت، همانند انتفاع آن ها از خورشيد است، هنگامى كه ابرها آن را بپوشانند.

در روايات فوق، امام غايب به «خورشيد پشت ابر» تشبيه شده، لذا لازم است براى روشن شدن مفهوم آن، نقش وجودى امام غايب و خورشيد و نيز تشابهات و ترابطات آن ها مورد بررسى قرار گيرد. از اين رو پيرامون خورشيد و تأثير آن بر زمين و موجودات آن به اختصار مطالبى را ارايه خواهيم داد:

در محافل علمى مشهور است كه منظومه شمسى داراى نُه سياره است كه عبارتند از: عطارد، زهره، زمين، مريخ، مشترى، زحل، اورانوس، نپتون و پلوتون كه به گرد خورشيد در مدارهاى معينى گردش مى كنند. نظم دقيق و تعجب آور اين منظومه، فرآيند جاذبه اى است كه خداى حكيم و دانا در مركز منظومه(خورشيد) قرار داده است. مركز منظومه با جاذبه خود، سياراتى را كه در اطرافش قرار دارند، به سوى خود مى كشد؛ آن ها نيز با تمام قدرت خود را از اين مركز دور مى كنند. اگر اين نيروى گريز از مركز نبود، ستارگان به خورشيد نزديك شده و مى سوختند و اگر نيروى جاذبه در خورشيد نبود، ستارگان متفرق شده و از مدارهاى خود خارج مى شدند. پس جاذبه خورشيد وسيله اى است جهت حفظ نظم و امنيت منظومه شمسى.

اينك ببينيم جهان انسان ها كه شريف ترين و گرامى ترين موجود جهان هستى است، به دور كدام محور مى چرخد و در پرتو كدام هسته مركزى به زندگى خود ادامه مى دهند؟

ما معتقديم كه قلب عالم امكان و هسته مركزى جهان هستى، انسان كامل و ولى خداست كه تنها مصداق آن وجود مقدس امام زمان - عليه السلام - مى باشد. از اينجا نكته تشبيه امام زمان - عليه السلام - به خورشيد فروزان در زبان احاديث روشن مى شود، زيرا امام زمان - عليه السلام - بسان آفتاب جهان تاب، رمز بقاى جهان انسانيت است و جهان انسان ها به دور آن محور مى چرخد و اگر يك لحظه پيوند انسان ها از آن «هسته مركزى» قطع شود، همگى محكوم به فنا و سقوط در درّه هلاكت مى شوند و تعبير پيشوايان دين به همين ناظر است، آن جا كه مى فرمايد:

«لو بقيت الارض يوماً واحداً بِلا امامٍ مِنّا لساخَت الأرضُ بِأهلِها»(4)

اگر لحظه اى حجت خدا در روى زمين نباشد، زمين ساكنان خود را در كام خود فرو مى برد.

حال مى توان تشابهات ميان خورشيد و امام غايب را در چند فراز مطرح كرد:

1. خورشيد در منظومه شمسى مركزيت دارد و كرات و سيارات به دور او در حركتند، چنان كه وجود گرامى حضرت حجت - عليه السلام - در نظام هستى مركزيت دارد،

«ببقائه بقيت الدّنيا و بيمنه رُزِقَ الوراء و بوجوده ثبتت الارض و السماء»(5)

2. خورشيد در اين مجموعه منافع فراوانى دارد: جاذبه كه مايه ثبات و بقاى نظام است. گرما و حرارت كه حتى از پشت انبوه ابرهاى غليظ نيز به زمين مى رسد. باد و باران، روئيدن گياهان و امثال آن از بركت تابش خورشيد است كه ابر گرفتگى در آن تأثير چندانى ندارد. بدين ترتيب، ابر گرفتگى فقط يكى از منافع آفتاب را تقليل مى دهد. نه اين كه از بين ببرد. در مورد امام زمان - عليه السلام - هم اين چنين است: حضور عادى او در ميان مردم، يكى از منافعى است كه جامعه از آن محروم است، ولى غير از آن، منافع زيادى(6) در پرتو وجود حضرت به مردم مى رسد.

3. ابر هرگز آفتاب را نمى پوشاند، بلكه ما را مى پوشاند. در نتيجه ما را از ديدن آن محروم مى كند و هيچ گونه مانعى در منفعت رسانى خورشيد ايجاد نمى كند. چگونه مى توان گفت كسى كه عالم وجود در قبضه قدرت اوست و مى تواند هر لحظه اى در هر جا حضور داشته باشد، غايب است؟

كى رفته اى زدل كه تمنا كنم تو را

كى بوده اى نهفته كه پيدا كنم تو را

غيبت نكرده اى كه شوم طالب حضور

پنهان نگشته اى كه هويدا كنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدى كه من

با صد هزار ديده تماشا كنم تو را

(فروغى بسطامى)



4. پوشاندن ابر اختصاص به كسانى دارد كه در زمين هستند، نه كسى كه بر فراز ابرها حركت مى كند. غيبت آن حضرت نيز براى كسانى است كه به دنيا و طبيعت چسبيده اند، اما كسانى كه بر ابر شهوات و غبار هواهاى نفسانى پا مى گذارند و در آسمان معنويت پرواز مى كنند، دائماً در حضور هستند.

جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى

غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد

(حافظ)

5. آفتاب لحظه اى از نور افشانى غفلت نمى كند. هر كس به اندازه ارتباطى كه با خورشيد دارد، از نور آن بهره مى برد و اگر بتواند همه موانع را كنار بزند و در برابر آفتاب بنشيند، بهره كاملى مى برد؛ چنان كه حضرت ولى عصر - عليه السلام - مجراى فيض الهى است و در اين جهت فرقى بين بندگان خدا نمى گذارد، ليكن هر كس به اندازه قابليت خود استفاده مى برد.(7)

فايده تكوينى و تشريعى و تفاوت هاى آن ها



فايده امام زمان را مى توان به فايده تكوينى و تشريعى تقسيم كرد:

فايده تكوينى به آن فايده اى گفته مى شود كه شناخت و عدم شناخت در بهره مندى از نعمت وجود امام دخالت ندارد (مثلاً استفاده انسان از نعمت حيات، آب، زمين، هوا و...). اين نوع برخوردارى نيازمند معرفت و شناخت امام زمان - عليه السلام - نيست، بلكه مسلمان و كافر، همه به طور مساوى از آن بهره مند هستند. ولى در فايده تشريعى، شناخت و معرفت در استفاده از وجود حجت الهى دخالت مستقيم دارد؛ هر چه انسان نسبت به وجود امام عصر - عليه السلام - شناخت كامل ترى داشته باشد و به ايشان عشق و علاقه بيشترى نشان دهد، بهره مندى اش از وجود ايشان بيشتر است.(8)

اقسام فايده تكوينى

1. واسطه فيض



خداوند متعال، نظام دنيا را به گونه اى قرار داده كه بدون وجود امام زمان - عليه السلام - امكان زندگى روى زمين وجود ندارد، چرا كه زمين به بركت امام - عليه السلام - قرار و آرام پيدا كرده است. شواهد نقلى اين مطلب بسيار است؛ به عنوان نمونه در اصول كافى - كه مهم ترين و معتبرترين كتب روايى شيعه است - بابى تحت عنوان «انّ الائمه هم اركان الارض» وجود دارد. در اين باب، سه روايت نقل شده كه همگى صراحت در ركن بودن ائمه - عليهم السلام - دارد.

امام باقر - عليه السلام - فرمود:

«جعلهم اللَّه اركان الارض أن تميدَ بِأهلها»(9)

خداوند ايشان را اركان زمين قرار داده تا اهلش را به اضطراب و تزلزل در نياورد.

امام صادق - عليه السلام - فرمود:

«جعلهم اللَّه اركان الارض ان تميد بهم»(10)

خداوند ايشان را اركان زمين قرار داده است تا آن ها را به تزلزل و اضطراب نيندازد.

پس اگر امام نباشد، زمين قرار و آرامش نخواهد داشت. خداوند به وسيله اهل بيت - عليهم السلام - زمين را مستقر ساخته تا درآن آرامش برقرار شود.

ارزش اين نعمت در شرايط زلزله آشكار مى گردد. وقتى كه لحظاتى در منطقه اى زلزله مى آيد، زندگى همه ساكنان آن مختل مى شود. اين كه هم اكنون زمين مثل گهواره زير پاى ما قرار گرفته است، به بركت وجود مقدس حضرت بقيةاللَّه مى باشد و گرنه زمين قابل سكونت نمى شد؛ به عبارتى باقى ماندن در دنيا، متوقف بر وجود امام است.

امام صادق - عليه السلام - وضعيت دنيا را بدون امام و حجت خدا، چنين ترسيم مى كند:

«لو بقيت الارضُ بغير امام لَساخَت»(11)

اگر زمين بدون حجت بماند فرو مى ريزد.

«ساخ» يعنى «غاص» كه از «غوص» مى آيد. وقتى چيزى در آب فرو مى رود، به آن «غوص» گفته مى شود. (غواص از همين خانواده است). اگر زمين آرام نباشد، نمى تواند موجودات را روى خودش نگه دارد، يعنى از انتفاع و بهره بردارى به عنوان زمين و محل سكونت خارج مى گردد. پس اين يك واقعيت است كه بقاء زمين به وجود امام - عليه السلام - است.

البته بايد بدانيم كه نه تنها زمين، بلكه آسمان هم به بركت امام - عليه السلام - نگه داشته شده است. پيامبر اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - در روايتى كه يكايك امامان را به جابر معرفى فرمودند، تصريح كردند كه:

«بهم يمسك اللَّه السماء ان تقع على الارض الا باذنه و بهم يحفظ اللَّه الارض ان تميد بِأهلها»(12)

خداوند به وسيله ايشان آسمان را از اين كه بدون اجازه او بر زمين افتد، نگاه مى دارد، و به وسيله ايشان زمين را حفظ مى كند كه اهل خود را به تزلزل در نياورد.

افتادن آسمان به زمين، نشانه به هم خوردن نظام آفرينش است.

علاوه بر اين كه نظام آسمان و زمين به بركت امام باقى است، بقيه امورى كه براى حيات انسان ضرورت دارد نيز متوقف بر وجود امام - عليه السلام - است.

امام صادق - عليه السلام - فرمود:

«... بنا اثمرت الاشجار و اينعت الثمار و جرت الانهار و بنا ينزل غيث السماء و ينبت عشب الارض»(13)

به سبب ما است كه درختان ميوه مى دهند و ميوه ها به ثمر مى رسند و رودها جارى مى شوند، و باران از آسمان مى بارد. به سبب ماست كه گياهان و سبزيجات زمين مى رويند.

همه نعمت هايى كه در اختيار انسان قرار گرفته به بركت وجود امام - عليه السلام - است. اگر ميوه ها و درختان و رودها و نباتات و... را حذف كنيم، حياتى باقى نخواهد ماند. اين حديث نعمت هايى را بيان مى كند كه سبب زنده ماندن موجودات مى شود، چرا كه اگر بارانى از آسمان نبارد و آب نباشد و گياهى نرويد، هيچ حيوانى و انسانى زنده نمى ماند.

بنابراين، بهره بردن از هر يك از نعمت هاى الهى، موكول به نعمت وجود امام زمان - عليه السلام - است به واسطه وجود مقدس ايشان، همه موجودات زنده (اعم از گياهان و حيوانات و انسان ها) مى توانند زنده بمانند. اين نوع انتفاع موجودات از امام - عليه السلام - فرع بر شناخته شدن ايشان نيست. افراد، چه امام را بشناسند و چه نشناسند، چه تسليم ايشان بشوند و يا هيچ اعتقادى به ايشان نداشته باشند، در هر حال به بركت وجود امام روى زمين سكونت داشته و از نعمت هاى مختلف آن بهره مند مى گردند.(14)

2. نفوذ روحانى و نا آگاه



يك رهبر بزرگ آسمانى (خواه پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - باشد يا امام)، علاوه بر تربيت تشريعى كه از طريق گفتار و رفتار و تعليم و تربيت عادى صورت مى پذيرد، يك نوع تربيت روحانى از راه نفوذ معنوى در دل ها و فكرها دارد كه مى توان آن را تربيت تكوينى نام نهاد. در اين جا الفاظ و كلمات و گفتار و كردار كار نمى كند، بلكه تنها جاذبه و كشش درونى كار مى كند.

در حالات بسيارى از پيشوايان بزرگ الهى مى خوانيم كه گاه بعضى از افراد منحرف و آلوده، با يك ارتباط مختصر با آنان به كلى تغيير كرده و مسير خود را عوض مى كردند. اين دگرگونى تند و سريع و همه جانبه، اين تلاطم درونى و فورى، آن هم با يك نگاه و تماس مختصر، نمى تواند نتيجه تعليم و تربيت عادى باشد، بلكه معلول يك اثر روانى نامرئى و يك جذبه ناخودآگاه و قهرى است كه گاهى از آن تعبير به نفوذ شخصيت نيز مى شود.

موج هاى تيز درياهاى روح

هست صد چندان كه بُد طوفان نوح



سرگذشت هاى زيادى در تاريخ بزرگان دين مى بينيم كه جز از اين راه نمى توان آن را تفسير كرد. داستان برخورد «اسعد بن زراره» بت پرست با پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - در كنار خانه كعبه و تغيير سريع طرز تفكر او، يا داستان سرگذشت زن خواننده اى كه هارون به گمان خام خود براى منحرف ساختن ذهن امام كاظم - عليه السلام - به زندان اعزام داشته بود و منقلب شدن روحيه آن زن در يك مدت كوتاه (تا آن جا كه قيافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حيرت و وحشت افكند)، نشانه و نمونه هايى از همين تأثير ناخود آگاه است كه مى توان آن را شعبه اى از «ولايت تكوينى» پيامبر - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - يا امام - عليه السلام - دانست؛ چرا كه عامل تربيت و تكامل در اين موارد، به الفاظ و جمله ها و گفتار و راه هاى معمولى و عادى نيست، بلكه جذبه معنوى و نفوذ روحانى عامل اصلى محسوب مى شود. وجود امام - عليه السلام - در پشت ابرهاى غيبت نيز اين اثر را دارد كه از راه اشعه نيرومند و پر دامنه ولايت، دل هاى آماده را تحت تأثير جذبه معنوى و روحانى خود قرار داده و به تربيت و تكامل آن ها مى پردازد. ما قطب هاى مغناطيس زمين را با چشم خود نمى بينيم، ولى اثر آن را روى عقربه هاى قطب نما كه در دريا راهنماى كشتى ها و در صحرا و آسمان راهنماى هواپيما و وسايل ديگر است، مشاهده مى كنيم. با اين وصف، آيا تعجب دارد اگر وجود امام - عليه السلام - در زمان غيبت با امواج جاذبه معنوى خود، افكار و جان هاى زيادى را كه در دور يا نزديك قرار دارند، هدايت كند و از تحيّر رهايى بخشد؟

البته نبايد فراموش كرد كه همان گونه كه امواج مغناطيسى زمين، روى هر آهن پاره بى ارزشى اثر نمى گذارد، بلكه روى عقربه هاى ظريف و حساس قطب نما كه آب مغناطيس خورده و نوعى سنخيت و شباهت با قطب مغناطيسى پيدا كرده اثر مى گذارد، جذبه روحانى قطب عالم امكان نيز بر دل هاى پاكى كه با طهارت ظاهرى و باطنى آمادگى پيدا كرده اند، اثر گذاشته و آن ها رابه رشد و تعالى مى رساند.(15)

آثار تشريعى امام غايب - عليه السلام -



وجود مقدس امام - عليه السلام - از جنبه ديگرى هم نعمت است و اين جهت از نعمت بودن امام، بستگى به معرفت و شناخت نسبت به ايشان دارد. اين نوع انتفاع از امام - عليه السلام - به خواست خود افراد بستگى دارد؛ يعنى هر كس بخواهد از اين نعمت استفاده كند، بايد در مرحله اول امام رابشناسد و سپس تسليم او شود و در امور روزانه خود رضايت حضرت را مد نظر داشته باشد. به عبارت ديگر: جنبه تشريعى نعمت بودن امام، بدون عمل اختيارى افراد تحقق نمى يابد.

نمونه هايى از فايده تشريعى امام غايب

1. اميد بخشى



ايمان به مهدى غايب و انتظار فرج و ظهور امام زمان - عليه السلام - ، مايه اميدوارى و آرامش دل هاى مسلمين است و اين اميدوارى، يكى از بزرگ ترين اسباب موفقيت و پيشرفت در كارها مى باشد. هر گروهى كه روح يأس و نا اميدى خانه دلشان را تاريك نموده باشد و چراغ اميد و آرزو در آن نتابد، هرگز روى سعادت را نخواهند ديد.

هر كسى اندازه روشن دلى

غيب را بيند به قدر صيقلى



آرى، اوضاع آشفته و اسف بار جهان، سيل بنيان كن ماديت، كسادى بازار علوم و معارف، محروميت روزافزون طبقه ضعيف، توسعه فنون استعمارى، جنگ هاى سرد و گرم و مسابقه تسليحاتى جهانى، روشنفكران و خيرخواهان بشر را طورى مضطرب ساخته كه گاه در اصل قابليت اصلاح بشر نيز ترديد مى نمايند. تنها روزنه اميدى كه براى بشر مفتوح است و يگانه برق اميدى كه در اين جهان تاريك جستن مى كند، همان انتظار فرج و فرا رسيدن عصر درخشان حكومت توحيد و نفوذ قوانين الهى است.

انتظار فرج است كه قلب هاى مأيوس و لرزان را آرامش بخشيده و مرهم دل هاى زخمدار طبقه محروم مى گردد.

نويدهاى مسرت بخش حكومت توحيد است كه عقايد مؤمنين را نگهدارى نموده و در دين پايدارشان مى كند.

ايمان به غلبه حق است كه خيرخواهان بشر را به فعاليت و كوشش وادار نموده است.

استمداد از آن نيروى غيبى است كه انسانيت را از سقوط در وادى هولناك يأس و نا اميدى نجات مى دهد.

پيامبر اسلام - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - و امامان معصوم - عليهم السلام - به وسيله طرح برنامه حكومت جهانى توحيد و تعيين و معرفى رهبر اصلاحات جهانى، ديو يأس و نا اميدى را از جهان اسلام رانده و درهاى شكست و نا اميدى را مسدود ساخته اند، لذا انتظار مى رود كه جهان مسلمين به واسطه اين برنامه گرانبهاى اسلامى، ملل پراكنده جهان را متوجه خويش ساخته و در تشكيل حكومت جهانى توحيد متحدشان گردانند.

خلاصه اين كه ايمان به مهدى موعود، آينده روشن و فرح بخشى را براى مسلمانان - بالاخص شيعيان - مجسم نموده روحيه يأس و شكست را از آنان سلب نموده به كار و كوشش در راه رسيدن به هدف ترغيبشان مى كند.(16)

2. پاسدارى آيين خدا



با گذشت زمان و با پيدايش سليقه هاى مختلف و گرايش هاى متفاوت به سوى برنامه هاى مكتب هاى انحرافى و تشكيك مفسده جويان در مفاهيم آسمانى، اصالت پاره اى از اين قوانين در معرض خطر تحريف و تغيير قرار گرفته و مى گيرد.

با اين فرض، آيا ضرورى نيست كه در ميان مسلمانان كسى باشد كه مفاهيم دائمى تعاليم اسلامى را در شكل اصلى اش حفظ و براى آيندگان نگهدارى كند.

آيا مجدداً وحى آسمانى بر كسى نازل خواهد شد؟ مسلماً خير! باب وحى با مسأله خاتميت براى هميشه بسته شد، پس چگونه بايد آيين اصيل اسلامى حفظ گردد؟ آيا جز اين است كه بايد اين كار توسط يك پيشواى معصوم ادامه يابد، خواه آشكار و مشهور باشد يا پنهان و ناشناس: «لئلّا تبطل حجج اللَّه و بيناته».(17)

براى تقريب به ذهن بهتر است با مثالى بحث را دنبال كنيم: معمولا در هر مؤسسه مهمى «صندوق آسيب ناپذيرى» وجود دارد كه اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهدارى مى كنند تا از خطرات احتمالى مانند دستبرد دزدان يا وقوع حريق مصون بماند.

قلب امام و روح بلند او نيز صندوق آسيب ناپذيرى براى حفظ اسناد آيين الهى است كه همه اصالت ها و واقعيت هاى نخستين و ويژگى هاى آسمانى اين تعليمات را در خود نگهدارى مى كند.

3. تصرف امام در كارها



تصرف امام زمان - عليه السلام - در كارها به واسطه وكلاى خاص يا عام صورت مى گيرد. بديهى است كه رئيس و سرپرست يك قوم لازم نيست شخصاً در همه امور مداخله كند، بلكه سيره رهبران هميشه بر اين منوال بوده كه با واسطه در امور دخالت مى كرده اند. رسول اكرم - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - و اميرالمؤمنين - عليه السلام - از طرف خود نمايندگانى را در شهرهاى مختلف منصوب مى كردند؛ هم چنين ائمه - عليهم السلام - نيز در زمان خودشان در شهرهاى مختلف وكلايى داشتند.

امام غايب مهدى موعود(عج) نيز به اين طريق كارهاى مردم را سرپرستى مى كند و لذا در زمان غيبت صغرى، وكلاى خاصى را براى رسيدگى به امور مردم معين فرموده و مقام نيابت خاصه را به آن ها عنايت كرده بودند. اما در زمان غيبت كبرى به طور عام فقها و علماى عادل را كه دانا به احكام الهى هستند، براى قضاوت و فصل خصومات و حفظ مصالح عامه مسلمين نصب و تعيين فرموده اند كه مراجع امور مسلمانان باشند.(18)

چنان كه در برخى احاديث از امام عصر - عليه السلام - رسيده است، آن حضرت در توقيع مبارك چنين فرمودند:

«و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانّهم حجتى عليكم و انا حجة اللَّه»(19)

در رويدادهاى تازه به راويان حديث ما (علما و مجتهدان) رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شما مى باشند و من حجت خدا هستم.

و نيز در توقيع ديگر فرموده است:

«فامّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه، مخالفاً على هواه مطيعاً لِأمر مولاه فللعوام ان يقلدوه»(20)

مردم از علما و مجتهدانى كه بر نفس خود مسلط اند و حافظ دين و مخالف هواى نفس و مطيع امر مولاى خود مى باشند، تقليد كنند.

پاورقي



1) كمال الدين، ج 1، ص 253؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 13، ص 129.

2) ينابيع المودة، قندوزى، ج 2، ص 217؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 92.

3) كمال الدين، ج 2، ص 162؛ كشف الغمه، ج 3، ص 322.

4) محمد بن جرير طبرى، دلائل الامامة، ص 231.

5) مفاتيح الجنان، دعاى عديله.

6) در ادامه همين نوشتار خواهد آمد.

7) آية اللَّه جوادى آملى، عبداللَّه، عصاره خلقت، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، ص 85.

8) بنى هاشمى، سيد محمد، آفتاب در غربت، انتشارات ميقات، ص 111.

9) شيخ كلينى، اصول كافى، كتاب الحجة، باب ان الائمه هم اركان الارض، ح 1.

10)

11) شيخ كلينى، اصول كافى، كتاب الحجة، باب ان الارض لاتخلو من الحجة، حديث 10.

12) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 24، ص 197.

13) شيخ كلينى، اصول كافى، كتاب الحجة، باب النوادر، حديث 5.

14) بنى هاشمى، سيد محمد، آفتاب در غربت، انتشارات ميقات، ص 115.

15) آيةاللَّه مكارم شيرازى، ناصر، حكومت جهانى مهدى(عج)، انتشارات مدرسة الامام على ابن ابى طالب - عليه السلام - ، چاپ هشتم، ص 261.

16) امينى، ابراهيم، دادگستر جهان،، انتشارات شفق، چاپ هفدهم، ص 258.

17) نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 497.

18) آخرين تحول با حكومت ولى عصر - عليه السلام - ، نشر كوكب، چاپ چهارم، ص 79.

19) شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 18، ص 101؛ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 283، چاپ نجف اشرف.

20) همان، ص 95، حديث 20، باب 10.