بازگشت

توبه از گناهان


اگر پدر و مادر طفل خويش را كه محصول زندگى آنان است در معرض انحراف و تباهى و اتلاف ببينند، در مقام چاره و اصلاح او بر مى آيند. اصولاً، هر صانعى نسبت به مصنوع خويش حساسيت دارد و هنر و كمال خود را در آن متجلى مى بيند و براى حفظ آن كوشش لازم را مبذول مى دارد.

از تمثيلهاى معروف است كه كسى كوزه اى از كوزه گرى خريد و آن را در حضور او شكست. اين عمل چند بار تكرار شد تا خشم كوزه گر را برانگيخت. خريدار گفت: چرا نگران مى شوى؟ من وجه كوزه هاى شكسته را به تو پرداخت كرده ام! كوزه گر گفت: درست است، ولى شكستن مصنوع من در حضور من كه براى آن زحمت فراوان كشيده و كمال و سلامت آن را مى خواهم، ناراحت كننده است.

مسلماً، خداوند متعال از پدر و مادر به انسان مهربان تر است و از هر صانع ديگرى نسبت به مصنوع خويش حساس تر مى باشد؛ زيرا علاوه بر اينكه انسان را بر فطرت توحيد و پاكى آفريده، او را «مثل» خود قرار داده تا با نمايش آثار قدرت و حكمت خويش در اين مخلوق، كرامت خويش و تكامل انسان را به سامان رساند.

خداوند راه رسيدن به اين تكامل را در آيه «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»(1) بيان فرموده است. درباره راز خلقت و فلسفه عبادت امام حسن مجتبى عليه السلام فرموده است:

«ان اللَّه عزوجل بمنه و رحمته لما فرض عليكم الفرائض لم يفرض ذلك عليكم لحاجة منه اليه، بل رحمة منه...».(2)

من نكردم خلق تا سودى كنم

بلكه تا بر بندگان جودى كنم(3)

راه چاره



عوامل و موانع باز دارنده درونى و برونى مختلفى در راه تكامل وجود دارد؛ چه اينكه پيمودن آن نيز گردنه ها و سختيها در پيش دارد. اما راه گناه و لغزش - كه مهم ترين عامل آن نفس اماره(4) است - براى عموم افراد راه آسان و سهلى به نظر مى رسد؛ چنانكه در برون انسان و در محيط زندگى او نيز، موانع فراوانى وجود دارند كه او را از تكامل باز داشته و به انحراف و انحطاط مى كشانند!

بنابراين، نفس اماره، به عنوان يك نيروى بازدارنده درونى، و عوامل فراوان برونى انسان را به كجى و آلودگى و درماندگى و جدا شدن از فضل و كمال سوق مى دهند.

نكته اينجاست كه عموم افراد بشر به اين موانع مبتلا مى شوند، ولى تنها بعضى از آنان راه چاره مى يابند.

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: «ان كل بنى آدم خطّاء، و خير الخطّائين التوابون»(5)

با توجه به اين عوامل، خداوند مهربان، از راه لطف، راه چاره و بازگشتى را در برابر انسان گشوده تا او نااميد نشود، هويت خويش را ناديده نگيرد و با انتخاب راه بازگشت هويت انسانى خويش را باز يافته با خدا و فضيلت آشتى كند و راه خير و صلاح و تكامل را در پيش گيرد.

اين لطف خداوند سپاس و شكر فراوانى را مى طلبد. امام زين العابدين عليه السلام با سپاس فراوان به پيشگاه خداوند چنين مى گويد:

«الهى أنت الذى فتحت لعبادك باب الى عفوك، سميته التوبة فقلت: توبوا الى اللَّه...».(6)

خداى من، تو آن خدايى هستى كه براى بندگانت درى به عفو خويش گشوده و نام آن را توبه گذاشته اى و فرموده اى كه به سوى خدا بازگشت كنيد.

لطف تو مگر پيش نهد پاى و گرنه

بخشيدن جرم چو منى، كار محال است!

آرى، از باب همين لطف و مهر است كه خداوند هم به بنده عصيانگر دستور توبه به بازگشت و پاك شدن از گناه مى دهد و هم از توبه بنده گناهكار خرسند مى گردد.

امام باقر عليه السلام فرموده اند:

«ان اللَّه تعالى أشد فرحا بتوبة عبده من رجل أضل راحلته و زاده ليلة ظلماء فوجدها...».(7)

خرسندى خداوند متعال در توبه گنهكار از خرسندى مردى كه در شب تاريك (در بيابان) مركب و توشه و زاد خويش را گم كرده و ناگاه آن را پيدا مى نمايد بيشتر است.

مراحل توبه



قرآن كريم از لغت «توبه» و مشتقات فعلى آن 107 مرتبه سخن به ميان آورده و هفت بار با فرمان «توبوا»، همگان را به بازگشت از گناه و آشتى و اطاعت از خدا دعوت كرده است. اما موضوع مهمى كه درباره توبه بايد مورد توجه قرار گيرد - و احاديث فراوانى نيز بر آن تأكيد دارد - اين است كه اصولاً، توبه با طى همه مراحل آن صورت واقعى به خود مى گيرد و نتيجه مطلوب و سرنوشت ساز را خواهد داشت.

امام على عليه السلام فرمود:

«التوبة على أربعة دعائم: ندم بالقلب و استغفار باللسان و عمل بالجوارح و عزم على أن لا يعود...».(8)

توبه بر چهار پايه استوار است: پشيمانى با قلب، طلب آمرزش با زبان، عمل به وسيله اعضا و جوارح، و اراده و تصميم جدى بر اينكه به گناه و آلودگى گذشته بازگشت ننمايد.

بنابراين، توبه صرفاً يك لفظ نيست. نخست، بايد قلب از گناه پشيمان و متنفر شود. بعد، با زبان، شعار ترك گناه را براى ديگران و تلقين به نفس خويش استمرار بخشد. سپس، اعضاى بدن و عناصر فعال وجودى به جاى گناه و تباهى به حوزه اعمال صالح و نيك وارد شوند تا فرد ديگر آن عنصر قبلى نباشد. و بالاخره، هيچ گاه تصميم بازگشت به زشتى و تباهى و آلودگيهاى قبلى را نداشته باشد.

بدين جهت، وقتى كسى در حضور امير مؤمنان عليه السلام تنها كلمات استغفار را بر زبان جارى مى كرد، آن حضرت او را مورد نكوهش قرار داد و طلب آمرزش را مقام والايى شمرد و براى آن شش مرحله بيان فرمود:

1. پشيمانى جدى از همه اعمال بد گذشته.

2. تصميم جدى براى خوددارى از همه گناهان.

3. بازگرداندن همه حقوق و بدهى هاى مادى و معنوى به مردم و برئ الذمه شدن.

4. جبران و تدارك هر عمل و عبادت واجب و از دست رفته.

5. آب كردن تمام گوشتهايى كه از راه حرام در بدن روييده.

6. تحمل رنج و چشيدن لذت عبادت و بندگى خدا، به همان حد كه گناه لذت بخش بوده است.(9)

اگر لذت ترك لذت بدانى

دگر لذت نفس، لذت نخوانى

سفرهاى علوى كند مرغ جانت

گر از چنبر آز بازش رهانى

گر از باغ اُنست گياهى برآيد

گياهت نمايد گل بوستانى

چنان مى روى ساكن و خواب در سر

كه مى ترسم از كاروان بازمانى

وصيت همين است، جان برادر

كه اوقات ضايع مكن تا توانى.(10)

شرايط توبه



توبه را از يك لحاظ به دو قسم تقسيم كرده اند. يك دسته از گناهان، كوچك هستند و صرفاً با استغفار و پشيمانى قلبى جبران مى شوند، اما دسته ديگرى از گناهان هم بزرگ و ويران كننده هستند و هم اثر وضعى در پى دارند. اين دسته علاوه بر پشيمانى قلبى و استغفار با زبان، اقدام عملى و جبران مافات و ترميم خرابى هاى به وجود آمده را نيز مى طلبند.

در يك تقسيم بندى ديگر، گناهانى را كه ممكن است انسان مرتكب شود به سه دسته تقسيم كرده اند كه قهراً، توبه از آنها به حسب موارد سه گانه خواهد بود كه اندكى به شرح آن مى پردازيم:

الف) ستم به خويشتن



خداوند ستم به خويشتن را در قرآن كريم با تعبير«فمنهم ظالم لنفسه»(11) مطرح كرده است. منظور از اين دسته لغزش ها و خطاها، گناهان و اشتباهات و لغزشهايى است كه زيان ها و ضررها و ضربه هاى آنها متوجه خود انسان مى گردد. انسان از اين ناحيه به جان و مال و حيثيت خويش صدمه زده و موجب عدم پيشرفت و موفقيت يا فقر و عقب افتادگى و گرفتارى خويش مى گردد.

در اين گونه موارد، چون گناهكار تنها در حق خود ظلم روا داشته و پاى شخص ديگر و حق ديگرى در ميان نيست، با استغفار و جبران خطاها و ضررها، آسان تر مى توان توبه كرد و راه خير و صلاح و سعادت دنيوى و اخروى را در پيش گرفت.

ب) حق اللَّه



فطرت پاك و سالمى كه خداوند در نهاد انسان قرار داده، اعضا و جوارح و نعمت هاى مادى و معنوى كه براى او فراهم آورده، پانزده ميليارد سلولى كه در مغز او به وديعت گذاشته و بالاخره ارسال رسل و انزال كتب، همه براى اين است كه انسان دچار غفلت نگردد و به انحراف و انحطاط فرو نلغزد؛ بلكه به اخلاق اللَّه(12) گرايد و راه تكامل را بپيمايد.

اما متأسفانه، انسان بر اثر تأثير پذيرى از عوامل درونى و بيرونى، اين همه نعمت و هدايت را ناديده مى گيرد و در برابر خدا و دستورات پروردگار عالم، عصيان و سركشى مى كند و در حق خدا و احكام دين الهى ستم روا مى دارد.

براى توبه از اين دسته گناهان، اگر شرك و كفر صورت گرفته، بايد توحيد و يكتاپرستى را جايگزين نمود. و اگر در احكام و فروع دين خداوند كوتاهى و نقصان و تعطيلى واقع شده، بايد به تكميل و جبران آنچه از دست رفته اقدام نمود.

البته، جبران بعضى از گناهان مشكل است، اما چون خداوند كريم و رحيم است و اصولا خود بندگان را به توبه فراخوانده، گاهى توبه و استغفار از اين گناهان به راحتى واقع مى گردد.

از باب نمونه، درباره كسى كه بى جهت روزه خوارى كرده، در رساله عمليه مى خوانيم:

«كسى كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، بايد يك بنده آزاد كند يا دو ماه روزه بگيرد يا شصت فقير را سير كند يا به هر كدام، يك مد، كه تقريباً ده سير است، طعام يعنى گندم يا جو و مانند اينها بدهد. و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد، هر چند مد كه مى تواند به فقرا طعام بدهد. و اگر نتواند طعام بدهد، بايد استغفار كند، اگر چه مثلا يك مرتبه بگويد استغفراللَّه...».(13)

بنابراين، توبه در مورد حق اللَّه آسان است. حتى گاهى اوقات كه گناه جنبه حق الناس به خود مى گيرد، مثلا در عمل منافى عفت و تجاوزات جنسى، افشاى آن مجاز نيست و به خاطر پيشگيرى از عوارض سوء آن، مى توان ميان خود و خدا توبه جدى داشت. (مثل داستان «ماعز بن مالك» و زنى از بنى غامد. ر ك: صحيح مسلم، ج 3، ص 31 - 530)

امام صادق عليه السلام فرمود:

«أوحى اللَّه عزوجل الى داوود النبى يا داود! ان عبدى المؤمن اذا أذنب ذنبا ثم رجع و تاب من ذلك الذنب و استحيا منى عند ذكره غفرت له، و أنسيته الحفظة و ابدلته الحسنه، و لاابالى و أنا أرحم الراحمين»(14)

خداوند متعال به داوود پيامبر وحى فرستاد كه اى داوود، اگر بنده مؤمن من مرتكب گناه شود، سپس توبه و بازگشت نمايد و از آن گناه منصرف شود، و هنگام يادآورى آن گناه، از من حيا و شرمسارى داشته باشد، او را مى آمرزم، فرشتگان مراقب را از ثبت گناه او به فراموشى وامى دارم، گناه او را به ثواب تبديل مى گردانم و از گناه او چشم پوشى مى كنم، زيرا ارحم الراحمين هستم.

سعدى هم آورده:

«هرگاه يكى از بندگان گنهكار پريشان روزگار، دست انابت به اميد اجابت به درگاه حق - جل و علا - بردارد، ايزد تعالى در وى نظر نكند. بازش بخواند. باز اعراض كند. بازش به تضرع و زارى بخواند. حق سبحانه و تعالى مى فرمايد: "يا ملائكتى قد استحييت من عبدى، و ليس له غيرى، فقد غفرت له" دعوتش را اجابت كردم و حاجتش را برآورده، كه از بسيارى دعا و زارى بنده همى شرم دارم.

كرم بين و لطف خداوندگار

گنه بنده كردست و او شرمسار».(15)

ج) حق الناس



نوع ديگرى از گناهان كه ممكن است به وجود آيد و توبه از آنها شرايط سنگين ترى دارد، تجاوز به حقوق ديگران است كه امام على عليه السلام آن را «مظالم العباد»(16) و امام زين العابدين عليه السلام آن را «تضييع حقوق الاخوان» ناميده است.(17)

در حديث مى خوانيم: پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به خانه كعبه نگاه كرد، آن را مورد تعظيم قرار داد و عظمت آن را بيان كرد و سپس ادامه داد: حق و احترام يك مؤمن از تو بالاتر است؛ «لأن اللَّه حرم منك واحدة و من المؤمن ثلاثة؛ ماله، و دمه، و أن يظن به ظن السوء».(18)

بر اين اساس، مردم و مؤمنان داراى سه نوع حق، احترام و مصونيت مى باشند. به موازات همين سه حق، ممكن است سه نوع ظلم و ستم به آنان رواگردد و بر همين پايه، سه نوع توبه هم واجب مى گردد كه اندكى به توضيح آنها مى پردازيم:

1. تجاوز به مال



همان طور كه در روايت نبوى خوانديم، مال و دارايى مؤمن و گاهى اموال ديگران محترم است و مصونيت دارد و اتلاف و تجاوز و تصرف در آن مجاز نيست.

بنابراين، اگر كسى از راه ربا، رشوه، فريبكارى، سرقت و بالاخره هرگونه تصرف نامشروع، مالى را از كسى گرفته باشد، توبه از آن مشروط به تحصيل رضايت صاحب مال يا باز پس دادن آن مال است.

پيرمردى كه در دستگاه بنى اميه و در عصر حجاج بن يوسف ثقفى مسئوليت داشت و اموالى نيز اندوخته بود، از امام باقر عليه السلام سؤال كرد: «هل لى من توبة؟» امام مكثى كرد و فرمود: «لا، حتى تؤدى الى كل ذى حق حقه».(19)

2. لطمه به جان



اگر كسى به جان مسلمانى لطمه اى از قبيل ضرب و جرح وارد آورد يا خداى ناكرده مرتكب قتل يا خونريزى - كه در روايت، با تعبير «دمه» آمده بود - گردد، توبه او مشروط به پذيرش ديه و قصاص يا جبران به نحو ديگرى است.

آرى، موضوع ضربه به جان و بدن افراد تا آن حد مورد اهميت و مؤاخذه است كه حتى خداوند هم از آن صرفنظر نمى كند. امام على عليه السلام فرمود: خداوند مى فرمايد:

«بعزتى و جلالى لا يَجوزُنى ظلمُ ظالمٍ و لو كَفٍ بِكَفٍّ و لو مسحَةٍ بكفٍّ...».(20)

به عزت و جلال خودم سوگند، از ظلم هيچ ظالمى نخواهم گذشت، اگر چه به اندازه دست به دست زدنى باشد، يا با فشار دادن دستى از روى ستم محقق شده باشد.

اضافه بر لطمه جسمى و بدنى كه ظلم و ستم در حق ديگران است، اگر كسى با ترساندن، اندوهگين ساختن، آزردن و خلاصه ضربه بر اعصاب و روان كسى موجبات ناراحتى او را فراهم آورد، در صورتى توبه او پذيرفته مى گردد كه همه ضربه ها و خسارتهاى وارده را جبران نمايد و اگر چنين نكند، در دنيا و آخرت كيفر كردار نارواى خويش را خواهد ديد.

اين جهان كوهست و فعل ما ندا

سوى ما آيد، نداها را صدا(21)

3. ضربه به آبرو



عرض و آبروى افراد هم داراى حرمت و مصونيت فوق العاده اى است و اگر به وسيله غيبت، تهمت، افشاگرى و هرگونه رفتار ديگرى مورد آسيب و ضربه قرار گيرد، ظلم بزرگى در حق او شده و گناهكار متجاوز، به شرطى مى تواند توبه كند كه زيانى را كه وارد آورده و حيثيتى را كه به باد داده به صورت اول برگرداند.

آيا اين كار امكان دارد؟ آيا اگر حيثيت مؤمنى شكسته شد و در نظر مردم بى اعتبار و بى آبرو گرديد، مى توان آن را باز گرداند؟ متجاوزان چگونه مى توانند از اين كارها توبه كنند و آب رفته را به جوى باز گردانند؟

امام صادق عليه السلام فرمود:

«من كسر مؤمنا فعليه جبره»(22)

هر كس حيثيت مؤمنى را بشكند، بر او واجب است كه آن را جبران نمايد.

امام على عليه السلام فرمود:

«جعل اللَّه سبحانه، حقوق عباده مقدمة لحقوقه، فمن قام بحقوق عباداللَّه كان ذلك مؤديا الى القيام بحقوق اللَّه»(23)

توبه نصوح



كامل ترين توبه اى كه قرآن كريم بيان داشته توبه نصوح است: «توبوا الى اللَّه توبة نصوحا».(24) اما توبه نصوح چگونه است؟ احاديث و اقوالى را كه در اين باره وارد شده مورد توجه قرار مى دهيم:

- امام كاظم عليه السلام فرمود: «أن يتوب العبد، ثم لا يرجع فيه...».(25)

- امام صادق عليه السلام فرمود: «هو أن يتوب الرجل من ذنب، و ينوى أن لا يعود اليه أبدا».(26)

- علامه طبرسى مى نويسد:

توبه نصوح توبه اى است كه فقط به خاطر رضاى خدا صورت گيرد.(27)

- طبق روايت ابن عباس، معاذ بن جبل معناى توبه نصوح را از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم سؤال كرد. آن حضرت فرمود:

«أن يتوب التائب، ثم لا يرجع فى ذنب، كما لا يعود اللبن الى الضرع»(28)

[ توبه نصوح ] اين است كه شخص گنهكار، پس از توبه به گناه باز نگردد همانطور كه شير به پستان بر نمى گردد.

- نصوح از «نصح» به معناى نصيحت و خيرخواهى است. منظور از توبه نصوح توبه اى است كه توبه كننده در راه خير و صلاح خويش قدم گذارد، به گونه اى كه عمل او موجب عبرت و پندپذيرى ديگران هم گردد.(29)

- نصوح، از نصاحة الثوب، يعنى خياطى لباس گرفته شده؛ همان طور كه خياط با عمل خود پارگى لباس را ترميم مى كند، بريدگى آن را به هم وصل مى گرداند و سستى آن را محكم و استوار مى سازد، كسى هم كه توبه مى كند، گسيختگى ايمان خود را ترميم مى كند، بريدگى و جدايى خود از خدا و اولياى او را كه به وسيله گناه به وجود آمده مرتبط و متصل مى نمايد و سستى دين خود را با اطاعت و عبادت به قوام مى رساند.(30)

- سعيد بن جبير گفته:

توبه نصوح آن است كه انسان گناه را پيوسته مد نظر داشته و ديگر آن را مرتكب نشود(31) و با استغفار به زبان، پشيمانى با قلب و خوددارى اعضا و جوارح بدن از گناه تحقق يابد.(32)

- كلبى گفته:

توبه نصوح توبه قبول شده است و قبولى آن تحقق نمى يابد مگر اينكه در آن، ترس از عدم قبولى، اميد به قبولى، و اطاعت پيوسته وجود داشته باشد.(33)

- امام حسن عسگرى عليه السلام در پاسخ به نامه احمدبن هلال در تفسير توبه نصوح نوشته است:

«أن يكون الباطن كالظاهر و أفضل من ذلك»(34)

توبه نصوح توبه اى است كه ظاهر و باطن انسان گناهكار از گناه پاك گردد، بلكه باطن بهتر و پاك تر از ظاهر شود.

آرى، چنين توبه اى - با خصوصيات و شرايطى كه بيان شد - توبه واقعى و مطابق با موازين شرعى است. درباره همين توبه است كه پيامبر فرمود: «التائب من الذنب كمن لا ذنب له...».(35)

با توجه به مزاياى توبه و بازگشت از گناه به سوى خدا و با توجه به اينكه امام صادق عليه السلام درباره نخستين زيان گناه فرموده است: «اذا أذنب الرجل، خرج فى قلبه نكته سواء...»(36) گناه موجب سياهى و قساوت قلب مى گردد و طبق آيات قرآن و احاديث فراوان، فقهاى عظام فتوا به وجوب توبه داده و حتى وجوب توبه را، از لحاظ نقل و عقل، وجوب فورى دانسته اند.(37)

توبه اضلال



پس از كفر و شرك نسبت به خداوند متعال، اضلال و گمراه كردن افراد از مسير حق و دين از بزرگ ترين گناهان است. بزرگى و خطر گمراه كردن ديگران تا آنجاست كه وقتى امام صادق عليه السلام آيه «من قتل نفساً بغير نفس...»(38) را تفسير مى كند، مى فرمايد:

«من أخرجها من هدى الى ضلال فقد قتلها»(39)

هر كس كسى را از راه هدايت بيرون ببرد و به گمراهى بكشاند، مثل اين است كه او را به قتل رسانده است.

روى اين حساب، اگر كسى با گفتار و رفتار خويش (يا هر شيوه ديگرى) شخصى يا افرادى را از راه خدا و دين به گمراهى و تباهى فكر و عقيده مبتلا گرداند، در صورتى توبه او به درگاه خداوند و نسبت به گمراه شدگان پذيرفته مى شود كه آنان را از گمراهى و تباهى بيرون آورد و به هدايت برساند.

صاحب وسائل الشيعة تحت عنوان «اشتراط توبة من أضل الناس...» روايتى را از امام صادق عليه السلام بدين مضمون آورده است: در زمان گذشته، مردى دينى تأسيس كرد، مردم را بدان فرا خواند و افراد زيادى را گمراه كرد. اما وقتى به گناه و لغزش بزرگ خود پى برد و به انابه و توبه روى آورد، خداوند به پيامبر آن زمان وحى فرستاد تا به آن مرد اعلام كند:

«و عزتى لو دعوتنى حتى تنقطع أوصألك، ما استجبت لك، حتى ترد من مات على ما دعوته اليه، فيرجع عنه»(40)

به عزت خودم سوگند، اگر آن قدر مرا بخوانى كه اعضاى بدنت از هم گسيخته گردد. دعا و توبه تو را نمى پذيرم تا آنهايى كه گمراه كرده اى و مرده اند را به راه حق و هدايت برگردانى.

نكته اى از قرآن(41)



«وَ أَقمِ الصَّلَوةَ طَرفَىِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِّنَ الَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَتِ يُذْهِبْنَ السَّيَّئاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّكِرينِ».(42)

و نماز را در دو طرف روز (اول و آخر) و اوايل شب به پادار، (زيرا) به درستى كه كارهاى نيكو (همچون نماز) بديها را محو مى كند. اين (فرمان) تذكرى است براى اهل ذكر.

نكته ها



در روايات، مراد از دو طرف روز صبح و مغرب، و مراد از اوايل شب نماز عشا بيان شده است.(43) البته، اين آيه در مقام بيان تمام نمازهاى روزانه نيست.

شخصى از اعمال زشت خويش ناراحت بود، لذا پس از نماز در مسجد از پيامبر خواست تا او را حد بزند. حضرت به او فرمود: چون بعد از آن عمل خلاف، در نماز جماعت شركت كردى، خداوند تو را بخشيد:(44) «ان الحسنات يذهبن السيئات».

اميد بخش ترين آيه قرآن



حضرت على عليه السلام بر جمعى وارد شد و از آنها سؤال كرد: آيا مى دانيد اميد بخش ترين آيه قرآن كدام است؟

هر كس به فراخور حال خويش آيه اى را عنوان كرد. بعضى گفتند، آيه «ان اللّه لا يغفر اَن يشرك به و يغفر مادون ذلك»(45) خداوند جز شرك، گناهان ديگر را مى بخشد.

بعضى ديگر بر آن بودند كه اين آيه است:

«و من يعمل سوءً او يظلم نفسه، ثم يستغفر اللَّه، يجداللَّه غفوراً رحيما».(46)

هر كس خلافكار و ظالم باشد ولى استغفار كند، خداوند را بخشنده و مهربان خواهد يافت.

عده اى اظهار داشتند اين آيه است: «يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم، لا تقنطوا من رحمة اللَّه، ان اللَّه يغفر الذنوب جميعاً»(47)

اى بندگان من كه در حق خود اسراف كرده ايد، از رحمت خدا مأيوس نشويد، زيرا او همه گناهان را مى بخشد.

تعدادى هم نظر به اين آيه داشتند:

«و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم، ذكرو اللَّه فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الاّ اللّه»(48)

كسانى كه اگر كار زشتى انجام دادند و به خودشان ظلم كردند، ياد خداوند مى كنند و براى گناهان خويش استغفار مى نمايند، و كيست جز خداوند كه گناهان را ببخشد.

بعد از اينكه حضرت اين نظرات را شنيد، فرمود: از حبيب خودم رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى فرمود: من به اين آيه اميدوارم:

«اقم الصلوة طرفى النهار و زلفاً من الليل، ان الحسنات يذهبن السيئات».

سپس پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ادامه دادند:

يا على، سوگند به خداوندى كه مرا بشير و نذير مبعوث كرد، وقتى كه انسان براى نماز وضو بگيرد، گناهانش ريخته مى شود، و زمانى كه رو به قبله كند، پاك مى شود. يا على، مثال اقامه كننده نمازهاى روزانه، مثل كسى است كه هر روز پنج مرتبه در نهر آبى كه جلوى منزل اوست خود را شستشو كند.(49)

پيامها:



1. نماز را بايد با شرايط و آداب كامل به جاى آورد، زيرا در كلمه اقامه، معناى كمال و تمام نهفته است. «اقم الصلوة».

2. نماز قوت قلب مؤمنان است، چون در آيات گذشته، فرمان به استقامت و عدم اعتماد به ظالمان مطرح شد و اين امور نياز به روحيه بالا دارد، لذا در اين آيه، خداوند امر به تقويت روح با اهرم نماز مى فرمايد. «فاستقم.... و اقم الصلوة».

3. اعمال انسان در يكديگر تأثير دارند.: «ان الحسنات يذهبن السيئات».

4. همه افراد از تذكرات الهى بهره مند نمى شوند: «ذكرى للذاكرين».

5. برپايى و اقامه نماز پشتكار و حوصله مى خواهد: «اقم الصلوة... و اصبر»(50)

پاورقي



1) ذاريات، 56.

2) بحارالانوار، ج 5، ص 315.

3) مثنوى معنوى، دفتر دوم، ص 149.

4) ان النفس لامارة بالسوء...». يوسف، 53.

5) الدر المنثور، ج 1، ص 261.

6) مفاتيح الجنان، مناجات التائبين، ص 118.

7) اصول كافى، ج 2، ص 435.

8) بحارالانوار، ج 75، ص 81.

9) نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1228؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 56؛ بحارالانوار، ج 6، ص 36.

10) كليات سعدى، ص 519.

11) فاطر، 32.

12) عن الصادق عليه السلام: «تخلقوا باخلاق اللَّه». بحارالانوار ج 58، ص 129.

13) توضيح المسائل، امام خمينى قدس سره.

14) ثواب الاعمال، ص 158؛ بحارالانوار، ج 6، ص 28.

15) گلستان سعدى، ديباجه، ص 5.

16) اصول كافى، ج 2، ص 443.

17) بحارالانوار، ج 72، ص 415.

18) بحارالانوار، 27، ص 71.

19) اصول كافى، ج 2، ص 331.

20) اصول كافى، ج 2، ص 443؛ بحارالانوار، ج 6، ص 29.

21) مثنوى معنوى، دفتر اول، بيت 215.

22) خصال صدوق، ص 448؛ اصول كافى، ج 2، ص 45؛ بحارالانوار، ج 42، ص 351.

23) غررالحكم، ج 1، ص 373.

24) تحريم، 8.

25) بحارالانوار، ج 6، ص 20.

26) اصول كافى، ج 2، ص 432؛ معانى الاخبار، ص 169.

27) مجمع البيان، ج، 1، ص 318.

28) همان.

29) مجمع البيان، ج 10، ص 318؛ منهج الصادقين، ج 10، ص 342.

30) همان.

31) همان.

32) مجمع البيان، ج 6، ص 20.

33) همان.

34) بحارالانوار، ج 6، ص 22.

35) اصول كافى، ج 2، ص 435.

36) بحارالانوار، ج 7، ص 327.

37) شرح تجريد، المسألةالحادية عشر، ص 331.

38) مائده، 32.

39) وسائل الشيعه، ج 16، چاپ آل البيت، ص 187 - 54.

40) همان.

41) از اينجا تا پايان مقاله توسط واحد تدوين متون به اين مقاله اضافه شده است.

42) هود، 114.

43) كنزالدقايق.

44) مجمع البيان.

45) نساء، 48.

46) نساء، 110.

47) زمر، 53.

48) آل عمران، 135.

49) مجمع البيان و كنزالدقايق.

50) هود، 115، در آيه اى ديگر مى فرمايد: «و أمر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها». طه، 132.