بازگشت

فرجامها


فرجام انديشى، عاقبت پژوهى و بازشناسى سرانجامها يكى از آموزه هاى عبرت بخش و زندگى ساز در معارف اسلامى است. اين آموزه ها را مى توان بدين گونه دسته بندى كرد: ملاك بودن فرجام ها؛ فرجام كارها؛ فرجام اشخاص؛ فرجام جوامع؛ عوامل بدفرجامى؛ عوامل نيك فرجامى.

اكنون، هر يك از اين بحثها را به اختصار مى كاويم.

ملاك بودن فرجامها



معيار ارزيابى يك پديده، يك برنامه، يك تمدّن، يك مكتب، يك دولت، يك ملّت، يا يك شخص، سرانجام و پايان آن است:

«مِلاكُ العَمَلِ خَواتيمهُ»(1)

معيار سنجش، پايان كارها است.

در روايت ديگرى آمده است:

«الاُموُر بِتَمامِها و الاَعمالُ بِخَواتيمها»(2)

كارها به فرجام آنهاست و عملكردها به سرانجام هايش.

چرا سرانجام ملاك است؟ چون:

«الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِي دَعَوَاتِهِ، عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وآله وسلم قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ سَبْعِينَ سَنَةً فَيَحِيفُ فِي وَصِيَّتِهِ فَيُخْتَمُ لَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ سَبْعِينَ سَنَةً فَيَعْدِلُ فِي وَصِيَّتِهِ فَيُخْتَمُ لَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»(3)

از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است كه كسى در عمر هفتاد ساله خويش كارهاى اهل بهشت را پيشه مى كند ولى در واپسين عمل يعنى وصيت خود، اعمال نيكش را تباه مى كند و پرونده او همچون دوزخيان بسته مى شود. و كسى در عمر هفتاد ساله خويش كارهاى اهل جهنم را پيشه مى كند ولى در واپسين عمل خود(وصيت) اعمال ناصواب خود را اصلاح مى كند و پرونده او همچون بهشتيان بسته مى شود.

گزارشهاى تاريخى نيز اين حقيقت را نشان مى دهد؛ زيرا چه بسا مردمِ بدرفتارى كه فرجام نيك يافته اند. همه توبه كنندگان واقعى و ايمان آورندگان راستين از اين دسته هستند.

زندگى حرّ شهيد، فضيل بن عياض و هزاران هزار نيكو فرجام تاريخ خواندنى است.

در زمانى نه چندان دور، جهانگيرخان قشقايى كه تار مى زد و به دور از فرهنگ اسلامى و آداب دينى مى زيست، به اصفهان آمد و به جمع خوش فرجامان تاريخ پيوست. و آن چنان اوج يافت كه شاگرد آخوند كاشى و استاد آيت اللَّه العظمى مدّرس و آيت اللَّه العظمى بروجردى و آيت اللَّه سيدابوالحسن اصفهانى رحمهم الله شد. قبر او نيز، اكنون در تخت فولاد اصفهان زيارتگاه اهل دل است.(4)

امام حسين عليه السلام در نيايش عرفه مى گويند:

«يا مَنِ استَنْقَذَ السَّحَرَة مِنْ بعْدِ طُولِ الجُحُود»(5)

اى كسى كه جادوگران را، پس از آن كه عمرى دراز حق را انكار كردند، نجات بخشيدى.

اين سخن گزارش عاقبت خوش ساحرانى است كه به فرمان فرعون، براى دريافت جايزه، در برابر حضرت موسى عليه السلام قامت برافراشتند، ولى پس از ديدن اعجاز حضرت موسى عليه السلام از نيك عاقبتان تاريخ شدند؛

«وَ ألِقىَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ»(6)

جادوگران (بى اختيار) به سجده افتادند.

از سوى ديگر، بسيارى از خدا باوران نيك رفتار بودند كه سرانجام راه ستيز با حقيقت را پيش گرفتند و از آتش افروزان جهنم فتنه ها گشتند.

شما به قسمتى از افتخارات زبير، پسر عوام نگاه كنيد. او پسر صفيّه، عمّه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم، و پسر برادر حضرت خديجه كبرى عليها السلام است. بنابراين، پسر عمّه حضرت على عليه السلام و پسر دايى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام نيز هست و چنين كارنامه درخشانى دارد:

- در نوجوانى مسلمان شده و سر بر آستان بت نساييده.

- چهارمين يا پنجمين كسى است كه به اسلام گرويده و مدال «السّابقون السّابقون اولئك المُقرّبون»(7) بر سينه دارد.

- به حبشه هجرت كرده است.

- به مدينه هجرت كرده است و در شمار هجرت پيشگانى قرار گرفته كه قرآن كريم آنان را پيوسته ستوده است.(8)

- در جنگ بدر حضور داشته است.

- در تمام جنگهاى پس از بدر تا فتح مصر حضور نظامى داشته (9) و شمشير او از چهره مبارك رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم غمها زدوده است.(10)

- او يكى از اعضاى شوراى شش نفره اى بود كه پس از خليفه دوم، مأمور گزينش خليفه شدند. زبير در آنجا از اميرالمؤمنين عليه السلام حمايت كرد.

- او از راويان احاديث نبوى نيز بود.(11)

- در روز سقيفه به حمايت از على عليه السلام برخاست.

زبير با چنين كارنامه درخشانى يكى از كسانى بود كه براى رياست، جنگ جمل را عليه اميرالمؤمنين عليه السلام به پا كرد و جان هزاران نفر را قربانى آرمان خود ساخت و سرانجام به جهنم رفت.(12)

در اين قلمرو، كاويدن سرانجام زندگى حسان بن ثابت، شاعر بزرگ اسلام و سراينده شعر ولايت در غدير خم، بسيار عبرت آميز است. او، در پايان عمر، در شمار منكران ولايت در آمد و كور ظاهر و باطن زندگى را بدرود گفت.(13)

يكى ديگر از اين نامه سياهان تاريخ، بلعم باعور است. او نخست از دانشمندان و عابدان قوم موسى عليه السلام بود و سپس دل به وعده فرعونيان سپرد. قرآن كريم، حكايت عاقبت تيره بلعم باعور را اين گونه حكايت كرده است:

«وَ اتْلُ عَلَيهِمْ نَبَأَ الَّذِى ء أتيناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيطانُ فكانَ مِنَ الغَاوينَ»(14)

و بر آنها بخوان سرگذشت آن كسى را كه آيات خود را به او داديم، ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد و از گمراهان شد.

مولوى گفته است:

بلعم باعور و ابليس لعين

سود نامدشان عبادت ها و دين

بلعم باعور و ابليس لعين

زامتحان آخرين گشته مهين

فرجام كارها



هر كارى سرانجام و پايانى دارد. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

«و لكّل أمرٍ عاقبةٌ»(15)

براى هر كارى پايان و عاقبتى هست. به قول حافظ:

عيب رندان مكن اى زاهد پاكيزه سرشت

هر كسى آن درود عاقبت كار كه كشت

و در دعا مى خوانيم:

«و اجْعَلْ عاقِبةَ اُمورِنا خَيراً»

پايان كارهاى ما را نيك بگردان.

عاقبت منزل ما وادى خاموشانست

حاليا غلغله در گنبد افلاك انداز

حافظ

فرجام اشخاص



حضرت على عليه السلام فرمودند:

«لِكُلِّ امْرءٍ عَاقِبَةٌ حُلْوَةُ او مُرّةٌ»(16)

هر شخصى عاقبتى شيرين يا تلخ دارد.

عاقبت هر شخص را مى توان بر اين مراحل اطلاق كرد:

- قسمتهاى پايانى عمر.

- حالات و گفتارهاى واپسين زندگى.

- نوع مردن.

- زندگى پس از مرگ.

همراه بودن قسمتهاى پايانى عمر با سعادت، هدايت و كفاف، جلوه خوش عاقبتى است. همين گونه، حالات دم مرگ و آخرين گفتارها نيز تبلورى از همه عمر و تجلّى عاقبت است و مردن در برخى حالات، موجب غفران مى گردد.

قال الصادق عليه السلام:

«مَنْ ماتَ مُحْرِماً بَعَثَهُ اللَّه مُلَبِّياً»(17)

هر كس در حال احرام بميرد، لبيك گويان برانگيخته مى شود.

قال الصادق عليه السلام:

«مَوتُ الغَريبِ شَهَادَةٌ»(18)

مرگ غريب شهادت است.



قال الصادق عليه السلام:

«مَنْ ماتَتْ فى نفاسِها لَمْ يُنْشَرلَها دِيوانٌ يَومَ القِيامَةِ»(19)

زنى كه در حال نفاس جان دهد، روز رستاخيز پرونده عملى براى او گسترده نمى شود.

و پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:

«مَنْ مَاتَ عَلى حُبِّ آل مُحَمّد ماتَ شهيداً»(20)

كسى كه با دوستى آل محمد بميرد شهيد است.

و فرمودند:

«مَنْ كانَ آخِرُ كلامِهِ لا اِله اِلاّ اللَّه دَخَلَ الجَنَّةَ»(21)

كسى كه آخرين گفتار او لا اِله ِالاّ اللَّه باشد به بهشت مى رود.

قرآن كريم مى فرمايد:

«وَ مَنْ يُهَاجِرْ فى سَبيلِ اللَّه يَجِدْ فى الأَرض مُراغَمَاً كثيراً وَ سَعَةً و مَنْ يَخْرُج مِنْ بَيْتهِ مُهاجراً الى اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ المَوتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُه عَلىَ اللَّه و كانَ اللَّه غَفُوراً رحيماً.(22)

كسى كه در راه خدا هجرت كند جاهاى امن فراوان و گسترده اى در زمين مى يابد. و هر كس به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پيامبر او از خانه خود بيرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست و خداوند آمرزنده و مهربان است.

زمان مردن نيز متفاوت و مؤثر است.

قال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم:

«مَنْ ماتَ يومَ الجُمُعَةِ او ليلةَ الجُمُعةِ رَفَعَ اللَّه عنهُ عَذابَ القَبْرِ»(23)

كسى كه روز جمعه و يا شب جمعه بميرد، خداوند عذاب قبر را از او بر مى دارد.

مرگ، انواع گوناگونى دارد و درجات متفاوت. يكى در بستر مى ميرد؛ يكى زير آوار مى رود؛ يكى مى سوزد، يكى خودكشى مى كند؛ يكى اعدام مى شود؛ يكى در آب جان مى دهد و يكى در تصادف، و يكى هم در راه خداوند متعال به شهادت مى رسد.

على عليه السلام فرمودند:

«اِنَّ اكرمَ المَوت القَتْل»(24)

بى ترديد ارجمندترين مرگها، كشته شدن (در راه خدا) است.

اكنون، با توجه به آنچه گفته شد، فرجام خورشيد سان على عليه السلام را بنگريد.

زمان ضربت خوردن: بهترين زمان شبانه روز، يعنى سحرگاه بهترين زمان سال (ماه رمضان و شب قدر).

مكان ضربت خوردن: بهترين جاى زمين (مسجد)، و بهترين جاى مسجد (محراب).

حالت ضربت خوردن: بهترين عبادتها (نماز).

نوع مرگ: شهادت.



واپسين گفتار: «فُزْتُ وَ ربِّ الكَعْبَةِ»(25) به خداى كعبه كامياب شدم.

گردآورى اين گفتارهاى واپسين و نگارش حالات آخرين، مجموعه اى بسيار گسترده و درس آموز مى شود. آيت اللَّه دستغيب رحمه اللَّه نگاشته اند:

«در ساعت احتضار، ميرزاى محلاتى شروع فرمود به تلاوت آيات آخر سوره حشر و مكرر خواند تا مرتبه آخر، در وسط آيه «هو اللَّه الّذى لا اِله اِلاّ هو المَلك القُدّوسُ السلام»(26)، روح شريفش به عالم اعلى ارتحال فرمود...(27)

از آقاى حجةالاسلام والمسلمين ابن الرّضا - حفظه اللَّه تعالى - شنيدم كه حضرت آيت اللَّه سيد احمد خوانسارى رحمةاللَّه چند روز پيش از مردن، حضرت عزرائيل را در بهترين سيما و زيباترين شكل ديده بودند.

شهاب الدّين محمد بن احمد أبى الفتح ابشيهى، حالات احتضار و گفتار واپسين چندى از نامداران تاريخ را ذكر كرده است.(28)

فرجام جوامع



جوامع نيز به مانند افراد، تولّد و رشد و تكوين و مرگ دارند. دولتها، تمدّنها و ملّتها گاه ديرپا و گاه مستعجل، و گاه نيك عاقبت و گاه بد فرجام زندگى و تاريخ را بدرود گفته اند. قرآن كريم حكايت فرجام اقوام و تمدّنهاى بسيارى را حكايت كرده است.(29)

عوامل بد فرجامى



كاويدن همه عوامل بد فرجامى به درازا مى كشد و به تدوين كتابى گسترده مى انجامد، ولى مى توان به طور گذرا چند عامل را بر شمرد.

- ظلم و ستم.(30)

- عيّاشى (اتراف).(31)

- بدرفتارى.(32)

- كينه ورزى و اختلاف.(33)

- جهل.(34)

- جحد (انكار آگاهانه).(35)

- تقليد كوركورانه از پدران.(36)

- اطاعت از رهبران ناشايست.(37)

- عدم تدبير و مديريت.(38)

- رهبران ناصالح.(39)

- سلطه كفار و بيگانگان.(40)

- رذائل اخلاقى.

- استبداد.(41)

- عجب.(42)

- لجاجت.(43)

- پاس نداشتن حرمت ها.(44)

- بخل و خسّت.(45)

- حق ستيزى.(46)

- حرص.(47)

- حسد.(48)

عوامل خوش فرجامى



- ادب و پاس داشتن حرمت ها.(49)

- احسان.(50)

- تقوا.(51)

- توبه(52)

- تفكر(53)

- فرجام انديشى و پژوهش در فرجامها پيوسته مورد تأكيد آيات و روايات بوده است. قرآن كريم مى فرمايد: به فرجام تكذيب كنندگان(54)، بزهكاران(55)، مفسدان(56)، ستم پيشگان(57)، پيشينيان(58)، بيم داده شدگان(59) و... بينديشيد. نظامى گفته است:

عاقبتى هست بيا پيش از آن

كرده خود بين و بينديش از آن

وسائل الشيعه، ج 11، ص 223 بابى دارد با عنوان «باب وجوب تدّبر العاقبه قبل العمل»؛ يعنى باب لزوم عاقبت انديشى پيش از كار.

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در جواب كسى كه از ايشان طلب پند كرده بود، پس از اين كه سه بار از او اقرار گرفتند كه عمل كند، فرمودند:

«اِذا أنتَ هَمَمْتَ بِاَمرٍ فَتَدبَّر عاقِبتَه»(60)

وقتى تصميم به كارى گرفتى به فرجام آن بينديش.

- گذشت با اقتدار.

عفو و گذشت در هنگام پيروزى و در وقت توانمندى از عوامل نيك فرجامى است. حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمودند:

«و اصْفَحْ مَعَ الدّولَةِ تكن لك العاقِبة»(61)

- ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلا

پاورقي



1) بحارالانوار، ج 77، ص 133.

2) همان، ص 165.

3) مستدرك الوسائل ج 14، ص 93.

4) ر ك: به فوائد الرضويه، ص 88.

5) مفاتيح الجنان، دعاى عرفه.

6) اعراف، 120.

7) واقعه، 10 - 11.

8) ر ك: بقره، 218؛ آل عمران، 195؛ انفال، 72، و...

9) ر ك: اسدالغابه، ج 2، ص 249؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 132 و حلية الاولياء ج 1، ص 89. يكى از نويسندگان كتابى نوشته است به نام بد عاقبت ها در تاريخ، و در آنجا ده ها نفر از بد عاقبتهاى تاريخ را گزارش كرده است.

10) كنزالعمال، خ 31657.

11) ر ك: صحيح بخارى و صحيح مسلم. در آنجا 38 حديث از او نقل شده است.

12) امير المؤمنين عليه السلام درباره او فرمودند: «مازال الزُّبير رجلاً منّا اهل الَبيت حتّى نشأ ابنه المشوؤم عبداللَّه» زبير پيوسته از ما اهل بيت بود تا اين كه پسر نحس او، عبداللَّه، رشد يافت. (نهج البلاغه حكمت 435)

13) الغدير، ج 2، ص 65.

14) اعراف، 175.

15) نهج البلاغه، نامه 31.

16) نهج البلاغه، حكمت 151.

17) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 139.

18) همان.

19) همان.

20) الكشّاف، ج 3، ص 403.

21) مستدرك الوسائل، ج 5، ص 359.

22) نساء، 100.

23) مَنْ لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 138.

24) نهج البلاغه، خطبه 121.

25) بحارالانوار، ج 41، ص 2.

26) حشر، 23.

27) داستان هاى شگفت، ص 3.

28) المستطرف فى كلّ فنٍ مستظرف، ج 2، ص 572.

29) ر ك: الميزان، ج 4، ص 102.

30) اعراف، 103، شورى، 42، اعراف، 4 و 5، انبياء، 11.

31) قصص، 58 و...

32) روم، 10.

33) نهج البلاغه، خطبه قاصعه؛ انفال، 46.

34) غرر الحكم، باب جهل.

35) هود، 59.

36) بقره، 170.

37) احزاب، 67.

38) غرر الحكم، ح 8045.

39) قصص، 41.

40) جدا از آيات و روايات، اين يك تجربه تاريخى است كه سلطه بيگانگان عاقبت شومى را در پى داشته است.

41) مَنْ استبد برأيه هلك»، نهج البلاغه، حكمت 161.

42) ر ك: غرر الحكم، باب عجب.

43) نهج البلاغه، نامه 31.

44) ر ك: رواياتى كه در ذيل آيات 120 تا 126 سوره اعراف آمده است.

45) ر ك: روايات بخل در غرر الحكم.

46) ر ك: غرر الحكم روايات حق.

47) نهج البلاغه، ح 371.

48) همان.

49) تجربه هاى تاريخى علاوه بر متون دينى اين را تأييد كرده است.

50) حضرت على عليه السلام فرمودند: «مَنْ أحْسَنَ اِلى الناسِ حَسُنَتَ عَواقِبهُ و سَهْلَتْ لَه طرقُه» غرر الحكم، ج 1، ص 72.

51) از شعارهاى قرآن اين است: «و العاقبة للمتقين».

52) جدا از آيات و روايات، تجربه تاريخى، پيوسته آن را تأييد كرده است.

53) حضرت على عليه السلام فرمودند: «مَن كَثُرَتْ فَكرَتُهُ حَسُنَت عاقبة» غرور الحكم.

54) آل عمران، 137 و انعام، 11.

55) اعراف، 84.

56) اعراف، 103.

57) يونس، 39.

58) يوسف، 109.

59) يونس، 73.

60) ميران الحكمه، 3693.

61) نهج البلاغه، نامه 69.