بازگشت

تربيت هماهنگ


خشت اول



در سخنان امام امت خوانده ايم كه «معلم، امانتدارى است كه انسان امانت اوست».(1)

اين سخن هم حساسيت و اهميت نقش معلم و مربى و والدين را مى رساند و هم ظرافت كار فرهنگى و تربيتى نسبت به فرزندان را كه امانتى در دست مربيان و خانواده هايند.

وقتى روح و جان و فكر و شخصيت كودكان و فرزندان، توسط پدر و مادر يا معلم و مربى شكل مى گيرد، اين شكل دهى به فكر و شخصيت، نوعى سازندگى است و چون كار با روحيّات فرزندان سر و كار دارد، پس به خانه يا مدرسه اختصاص نمى يابد.

به بيان ديگر، نه فقط خانه و خانواده در اخلاق و روحيات فرزندان اثر مى گذارد نه فقط مدرسه و آموزشگاه، كار آموزشى روى شاگردان انجام مى دهد. نه فقط والدين، كار تربيتى مى كنند، نه فقط آموزگاران كار تعليمى.

پس مى توان گفت كه خانه، مدرسه اول است و مدرسه خانه دوم، زيرا در هر دو محيط و با گفته ها و عمل هاى مربيان و اولياى نوجوان و جوان، هم كار تعليمى صورت مى گيرد و هم كار تربيتى. و چون دو نهادِ خانه و مدرسه و دو قشر مربيان و اولياء، تأثير گذارند، ضرورت هماهنگى ميان اين دو نهاد و دو گروه، به خوبى احساس مى شود.

هماهنگى در برنامه هاى تربيتى



از تلازم و ارتباط ميان كار مربيان و اولياء سخن گفته شد. به همان دليل، هماهنگى ميان همه نهادها، مراكز و برنامه هايى كه به نوعى در شكل دهى افكار و روحيات فرزندان مؤثرند، ضرورى است، تا آنچه را يكى مى بافد، ديگرى پنبه نكند و آنچه را يكى مى سازد، ديگرى خراب نسازد.

همه آموخته هاى فرزندان، در كتاب و كلاس و از زبان معلم و مربى نيست و همه تربيتها و اثر پذيريها هم در كانون خانه و آغوش پدر و مادر و رفتار فاميل و بستگان شكل نمى گيرد.

چه والدين كه اولين پيامهاى تربيتى (مثبت يا منفى) را با رفتارشان به مغز و روح كودك مى فرستند.

چه همبازيها كه لحظات شادى و بازى بچه ها را تأمين مى كنند.

چه معلمانى كه در كلاس، بر لوح دل كودكان نقش مى آفرينند.

چه آنكه قلمى در دست دارد و مى نويسد و كتاب و مقاله منتشر مى كند.

چه كسى كه دوربينى بر دوش گرفته و خط ايمان را بر نوار فيلم مى نگارد و در قالب عكس و تصوير و فيلم، در برابر ديد مردم قرار مى دهد.

چه كسى كه سلاحش زبان و بيان است و تبليغ مى كند و ميدان عملش كلاس و مدرسه و مسجد و دانشگاه است.

چه هنرمندى كه با توليد آثار هنرى و عرضه در گالريها و نمايشگاه ها و پخش از صدا و سيما يا سينماها يا نمايش در تأترها، افكارى را به مخاطبان منتقل مى كند و بر آنان تأثير مى گذارد.

چه مسابقاتى كه به صورت ورزشى، هنرى و تفريحى و علمى برگزار مى شود و كسانى به عنوان ممتاز و برنده و صاحب رتبه معرفى مى شوند و مورد تقدير و تشويق قرار مى گيرند؛

همه اينها، و هر كدام به نوعى، در فرهنگ سازى مؤثرند و اگر هماهنگ نباشند و يك خط و هدف را دنبال نكنند، به مقصود مورد نظر نخواهند رسيد: تلاشها هدر مى رود و فعاليتها خنثى مى شود.

زيان تربيتهاى ناهماهنگ



گاهى فرزندان از زبان والدين يا مربيان چيزى مى شنوند، اما در رفتار آنان شاهد گونه اى ديگر از عمل اند. ذهن آنان دچار تضاد مى شود و نمى دانند كه بايد به حرفها توجه كنند يا به عملهابنگرند.

پس، هماهنگى ميان «حرف» و «عمل» لازم است.

گاهى فرزندان، از زبان و عمل اولياى خود چيزى مى شنوند و مى بينند، اما در گفتار و رفتار مربيان چيز ديگرى مى شنوندو مى بينند. از آنجا كه هم اوليا و هم مريبان براى فرزندان حالت الگو دارند، باز هم فرزندان دچار تضاد مى شوند و حرفها و عملهاى ناهمگون و ناهمسوى اوليا و مربيان يكديگر را خنثى مى كند.

پس، هماهنگى ميان قول و فعل معلمان و والدين لازم است.

گاهى محيط خانه، بسترى براى رويش برخى حالات و انديشه هاست و محيط مدرسه خلاف آن را القا مى كند. اين ناهمگونى ميان محيط خانه و آموزشگاه تأثير منفى مى گذارد.

پس، هماهنگى ميان خانه و مدرسه ضرورى است.

گاهى فرزندان از اوليا و مربيان و معلمان و چهره هاى مورد قبولشان چيزى مشاهده مى كنند، اما فرداى آن روز، شاهد حرف و عملى بر خلاف گفته ديروز مى گردند و بافته هاى ديروز پنبه مى شود. گاهى آموخته هاى دوران ابتدايى در مقطع دبيرستان زير سؤال مى رود. گاهى تربيتهاى مقطع متوسطه، در محيط دانشگاه به هم مى ريزد و زحمات به هدر مى رود.

پس، هماهنگى ميان ديروز و امروز، و امروز و فردا لازم است و استمرار در حركت تربيتى و ثبات در سازندگى ضرورى است.

گاهى سخن پيشنماز مدرسه، در كلاس توسط معلم نقض مى شود.

گاهى رهنمود واعظ و مبلغ در مسجد، در برنامه تلويزيونى زير سؤال مى رود.

گاهى پيام اين شبكه، در شبكه ديگر به باد فنا مى رود.

گاهى تأثير يك فيلم سينمايى خوب يا سريال سازنده، با پخش پيامهاى بازرگانى كه پس از آن بلافاصله صورت مى گيرد، خنثى مى شود.

گاهى حرف پدر چيزى است و حرف مادر چيز ديگر، و اين هر دو از ذهن فرزند مى پرد و اثر آن از بين مى رود.

گاهى مطبوعات و رسانه هاى مكتوب مى كوشند فكرى را در جامعه القا كنند يا روى موضوعى تأكيد ورزند يا جهت گيرى عمومى جامعه را به سمت و سويى سوق دهند، اما مراكز فرهنگى و هنرى، اثرهاى مخالفى بر فرهنگ عمومى مى گذارند و بدين ترتيب، ذهنيت جامعه به يك ثبات و آرامش نمى رسد.

گاهى برخى مراكز با برنامه ها و بودجه ها و فعاليتهاى بسيار مى كوشند تا احياگر فرهنگ حماسه و جهاد و شجاعت و فرهنگ مقاومت و دشمن ستيزى باشند، اما از سوى ديگر، ديده مى شود كه چاپ يك كتاب ضد جنگ و پخش يك سريال ضد مقاومت و برگزارى مراسمى منتقد نسبت به عملكرد ايثارگران و رزمندگان، همه آن تلاشها را خنثى مى كند.

از اين دست مثال ها بسيار مى توان برشمرد و ضايعات فرهنگى جامعه ما از سوى اين گونه ناهماهنگيها نيز كم نيست. و همه اينها گواه ضرورت كار هماهنگ براى رسيدن به هدف مشترك است.

در تربيت فرزندان، اگر وظايف آموزشى وجود دارد، وظايف پرورشى هم هست و هر دو نياز در هر دو محيط (خانه و مدرسه) و در هر كدام به گونه اى تأمين مى شود يا بايد تأمين شود. پس نمى توان پرورش را به خانه و آموزش را به مدرسه واگذار كرد. آن هم به صورت جدا از هم، يا حتى ناهمگون و مغاير، كه نتيجه اش نارسايى در تعليم و تربيت خواهد بود.

پس چه بايد كرد؟



گاهى بيان دردها راه درمان را هم نشان مى دهد. شناخت درد نيمى از درمان است و آگاهى از مشكلات، گاهى به يافتن راه حل كمك مى كند.

زيانهايى كه براى تربيت ناهماهنگ بيان شد و نمونه ها و مصداقهايى كه ارائه گشت، تا حدى گوياى «چه بايد كرد؟» نيز مى باشد.

بيشترين تأكيد، روى هماهنگى ميان اوليا و مربيان است.

از ديرباز، گله متوليان امور آموزش و پرورش در مدارس، عدم استقبال اولياى دانش آموزان از جلسات «انجمن اوليا و مربيان» بوده است. راستى چرا مناسبات حسنه ميان مدرسه و خانه نيست؟ چرا والدين رغبت چندانى براى شركت در جلسات مدرسه از خود نشان نمى دهند؟ چرا حتى برگزيدگان به عنوان عضو شورا و انجمن، حضور فعالى در مدارس ندارند و كارايى و گره گشايى از خود نشان نمى دهند؟ چرا گاهى اوليا و مربيان زبان يكديگر را نمى فهمند و از حساسيتهاى يكديگر يا خبر ندارند يا برايشان مهم نيست؟ شكاف ميان خانه و مدرسه را چگونه مى توان پر كرد؟ اينها سؤالاتى است كه شايد در اينجا مجال كاوش و تحليل آنها نباشد، ولى به هر حال، يك چيز خود را به خوبى نشان مى دهد: ضرورت اين ارتباط و تأثير مثبت و مفيد اين پيوند و تفاهم.

بسيارى از خانواده ها وقتى با جديت در اين گونه جلسات شركت مى كنند و شنيدنيهايى را از زبان مربيان و مديران و معلمان مى شنوند و هماهنگ با سياستهاى مدرسه، رفتار خود را با فرزندانشان تنظيم مى كنند و نظارت بر امور درسى، اخلاقى و فكرى آنان را جدى مى گيرند و بحران هاى روحى و دغدغه هاى خاص مقاطع مختلف را مورد توجه قرار مى دهند و در تصحيح رفتار خود با فرزندانشان مى كوشند، نتيجه هم مى گيرند و مى بينند كه اين رابطه و هماهنگى جواب مى دهد و مشكلات درسى يا اخلاقى يا روحى فرزندان كاهش مى يابد.

نتيجه آنكه



- چه عيبى دارد كه خانه را هم يك مدرسه بدانيم و والدين را هم معلمان شبانه روزى به شمار آوريم؟

- چه مانعى دارد مربيان و معلمان را تنها آموزگار نشناسيم، بلكه اسوه عمل و سرمشق رفتار هم بدانيم و مدارس و دبيرستانها و حتى دانشگاه ها را، به معناى دقيق كلمه، پرورشگاه به حساب آوريم كه شكل دهنده روحيات و انديشه ها و باورها و شخصيت فرزندان مايند؟

- اگر مدرسه خانه دوم است و اگر خانه مدرسه اول است، پس بايد ميان اين دو كانون و سرپرستان اين دو مركز، تبادل فكر و مشاوره و همدردى و هماهنگى و تفاهم وجود داشته باشد. و گرنه، بافته هاى خانه در مدرسه پنبه مى شود و ساخته هاى مدرسه در خانه ويران مى گردد.

- هماهنگى ميان همه دستگاه هاى اثر گذار و برنامه هاى فرهنگ ساز را جدى بگيريم و جامعه را با همه بخشهايش يك واحد بشناسيم كه اجزاء آن به هم پيوسته و بر هم تأثيرگذارند و رشد ناهماهنگ ميان اعضا و اندامهاى اين مجموعه، ضايعات جبران ناپذيرى در پى خواهد داشت.

- حتى تشويقها و توبيخها، تقديرها و نكوهشها، مهرورزيها و قهر كردنها، و الگوگيريها و الگو دهيها هم بايد در خانه و مدرسه و صدا و سيما و برنامه هاى تبليغى و آگهيهاى تجارى و بازرگانى هماهنگ باشد و يكديگر را خنثى نكند. اينجاست كه كار متوليان امور فرهنگى در جامعه حساس مى شود و به مخاطبان خود كه انسان اند و به تعبيرى كه از امام راحل در آغاز كلام آورديم، امانت به شمار مى روند، به ديده ديگرى بايد بنگرند و خود را در عواقب و پيامدهاى كارها و تصميم هايشان، مسئول بدانند.

- اينكه «چه خواهد شد؟»، ارتباطى دقيق دارد با اينكه «چه خواهيم كرد؟». به هر اندازه كه در اين مقوله سرمايه گذارى كنيم و آگاهانه به تلاش فرهنگى بپردازيم، نتيجه بهترى خواهيم گرفت. آينده را چيزى جز نحوه عمل ما و شناخت زمان، شرايط، زمينه ها، بسترها، ابزارها و هدفها نمى سازد و ما در اين آينده سازى سهيم و مسئوليم.

- شايد به جرأت بتوان گفت كه صورت مطلوب و ايده آل در شرايط حاكميت اسلام، تصدى پستها و مشاغل اجرايى كليدى از سوى فرزندان انقلاب و مؤمنان به مبدأ و معاد و اصلاح امور به صورت هماهنگ از بالاست. اگر برنامه ريزيهاى فرهنگى كلان، سنجيده و هماهنگ و همسو با اهداف انقلاب و اسلام باشد، جاى بسى اميدوارى است.

- بالأخره اينكه فرزندان را در دست مربيان مدارس يا در اختيار رسانه هاى گروهى و در برابر ابزار جديد تبليغات و وسايل ارتباطى مدرن رها نكنيم و يكسويه، انتظار اصلاح و تربيت نداشته باشيم؛ بلكه با مدرسه و مربيان مرتبط باشيم. بر ارتباطات فرزندانمان نظارت داشته باشيم. از رسانه هاى گروهى و محورها و مراكز اثر گذار، «مطالبات» داشته باشيم و پيگير اين خواسته ها و انتظارات، عمل هم بكنيم. سهمى و كارى بر دوش بگيريم، نقش خود را بشناسيم و از عهده ايفاى شايسته آن برآييم.

در دام حسد مباش تا بتوانى

غافل ز احد مباش تا بتوانى

در صحنه چو نيستى تماشاگر خوب

بازيگر بد مباش، تا بتوانى

پاورقي



1) صحيفه نور، ج 14، ص 27.