بازگشت

كاربرد شعر در تبليغ


روح انسان داراى لطافت ويژه اى است كه هميشه پذيراى زيباييهاست. به عبارت ديگر، همه انسانها فطرتاً خوبى و زيبايى را دوست دارند و سعى و تلاش در رسيدن به آنها دارند.

هنر يكى از جلوه هاى زيبايى در عالم است و هر انسان روشن ضميرى نه تنها با هنر مخالفت نمى كند، بلكه آن را در هر نوع و قالبى كه باشد مى ستايد. طلبه اى كه در خدمت جامعه است، بايد سعى كند از كوتاه ترين راه و با كمترين هزينه بهترين برداشت را داشته باشد و سريع تر خود را به مقصد، كه همانا هدايت جامعه و اشاعه فرهنگ دينى است، برساند.

هنر از مهم ترين ابزارهاى تبليغ است. بنا به فرمايش مقام معظم رهبرى -مدظلّه:

«شايد نشود يك تعريف كامل براى هنر بيان كرد، اما آن برداشتى كه از هنر مى توان به عنوان يك پديده انسانى براى ذهنهاى مردم تصور كرد [ اين است كه ]هنر عبارت است از كيفيت بيان و اداء يك مطلب به شكل زيبا و ظريف و توأم با ذوق. اين را ما هنر مى گوييم كه شامل سخن گفتن، شعر گفتن، داستان نوشتن، نويسندگى هاى هنرمندانه و انواع و اقسام شاخه هاى گوناگون هنر مى شود. در هنر، اصل اين است كه آن هنرمند يك پيام و مقصود و مضمونى در ذهن داشته باشد و بخواهد آن را به مخاطبين خودش تعليم بدهد و به ذهنها و دلها برساند و در آن رسوخ دهد. دوم اينكه اين كار را با ظرافت و زيبايى و به صورت جاذبه دار انجام دهد كه اين را ما هنر مى گوييم و هنر را به اين ترتيب تعريف مى كنيم».

در جايى ديگر مى فرمايند:

«هنر بهترين و رساترين وسيله تبليغ است. بهترين پيامى كه مى تواند ابزارهاى هنرى داشته باشد اين است كه تقوا را به مردم تعليم بدهد و مردم را به تقوا دعوت كند».(1)

هنر خود داراى رشته هاى متفاوتى مانند خطاطى، نقاشى، نويسندگى، تئاتر، شعر و... است كه يك مبلغ، با توجه به ميزان نياز به هر يك از آنها، با آنها آشنايى پيدا مى كند.

يكى از ابزارهاى تبليغ زبان شعر است كه قادر است مطالب سنگين را در قالبهاى ساده و زيبا و هنرمندانه به جامعه ارائه كند. انسانها از زمانى كه چشم به اين جهان مى گشايند، اولين اشعار را در لالايى مادران خويش مى شنوند و تا پايان عمر هر كس به نوعى با شعر سر و كار دارد.

حضرت امام خمينى(ره) در وصف شعر و كارايى آن مى فرمايد:

«لسان شعر بالاترين لسان است».

شايد نتوان كسى را در جهان يافت كه قطعه شعرى را در خاطر نداشته باشد.

در كشور ما نيز، شعر جزء شاكله ذهنى همه ايرانيان است؛ زيرا ايران كشور شعر و شاعران است. با نگاهى اجمالى در مى يابيد كه علاوه بر شاعران نامى مثل سعدى، حافظ، سنايى و شهريار، بسيارى از دانشمندان اسلامى نيز شاعر بوده اند؛ بزرگانى هم چون: شيخ بهائى، علامه مجلسى، ملا صدراى شيرازى، شيخ محمود شبسترى، ملاّ مهدى نراقى، خواجه عبداللَّه انصارى، خواجه نصير الدين طوسى، حكيم سبزوارى، محقق اصفهانى مشهور به كمپانى، قاضى طباطبايى، حضرت امام خمينى، استاد حسن زاده آملى، مقام معظم رهبرى و.... حتى بعضى از علماى متفكر معاصر، نظير استاد محمدتقى جعفرى(ره)، بر كتب شعر شرح نوشته اند. حجةالاسلام قرائتى مى گويد:

«از علامه محمدتقى جعفرى پرسيدم: چطور شما از بين اين همه كتاب بر كتاب مثنوى شرح نوشتيد؟ ايشان فرمودند: من فكر كردم چه كار كنم كه مطالب و معارف اسلامى به ساير كشورها هم صادر و به گوش ديگران برسد. ديدم يكى از مهم ترين آثار ادبى كه در دنيا و مجالس و محافل و كتابخانه ها جاى خود را باز كرده، كتاب مثنوى مولوى است كه داراى معارف زيادى نيز هست. گفتم: من اگر بر اين كتاب شرح بنويسم و با استفاده از قرآن و روايات، معارف اسلامى را بيان كنم، اين شرح در تمام دنيا كنار آن متن قرار خواهد گرفت (چون در كنار هر كتاب مرجعى، شرح آن نيز لازم است) و هر كس به شرح مراجعه كند، به آن مطالب هم برخورد خواهد كرد».(2)

بسيارى از اين بزرگان شعر را در خدمت دين و مذهب قرار داده و حتى بعضى از كتب علمى - حوزوى را نيز به زبان شعر تصنيف كرده اند؛ كتبى نظير منظومه حكيم سبزوارى در منطق و فلسفه و كلام. الفيه ابن مالك در علم نحو، كتاب عوامل جرجانى و... كتب مختلف ديگر.

يك اشكال و پاسخ آن: با توجه به اين آيه قرآن:

«و الشعراء يتبعهم الغاوون»

شاعران را مردم جاهل پيروى مى كنند.

كه شعر و شاعرى را مذمت مى كند، تكليف شعر و شاعرى و شعرخوانى چيست؟

پاسخ: جهت تفسير اين آيه بايد به تفاسير نگاه كنيم. تفسير الميزان از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روايت كرده كه فرمود: بعضى از اشعار حكمت است. و شعر پسنديده آن شعرى است كه در آن از حق يارى شود و چنين شعرى مشمول آيه نيست.

و در مجمع البيان، كعب بن مالك از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم پرسيد: درباره شعرا چه مى فرمايى؟ فرمود: مؤمن تنها با شمشير جهاد نمى كند، زبان او نيز شمشير است. به آن خدايى كه جانم در دست اوست، بدانيد شما با اشعار خود جهادى مى كنيد كه گويا با تير بدنهايشان [ كفار ] را خون آلود كرده ايد.

وقتى آيه «و الشعراء...» نازل شد، عبداللَّه بن رواحه و كعب بن مالك و حسان بن ثابت با چشم گريان به خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم رسيدند و عرض كردند: يا رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم، خداى تعالى كه اين آيه را فرو فرستاده مى داند كه ما از شعراييم. آيا ما نيز هلاك شديم؟ به دنبال اين سؤال، اين جمله نازل شد: «الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات». رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم كسى را نزد سؤال كنندگان فرستاد و اين آيه را برايشان خواند.(3)

نيز، روايت است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«مِنْ قَالَ فِينَا بَيْتَ شِعْرٍ بَنَى اللَّه تَعَالى لَهُ بَيْتاً فِى الْجَنَّهٌ»(4)

هر كه درباره ما شعرى بگويد، خداوند متعال خانه اى در بهشت برايش مى سازد.

بنا بر نقل تاريخ، اهل بيت عليهم السلام شعر و شاعرانى را كه در خدمت دين بودند، نظير كميت اسدى، فرزدق، و دعبل خزاعى، مورد تشويق و تحسين قرار مى دادند و به آنها صله و هديه عطا مى كردند. با مراجعه به زندگينامه هاى اهل بيت عليهم السلام و كتب مقاتل، مى بينيم كه حتى اهل بيت عليهم السلام در ميادين جنگ نيز جهت معرفى و بيان عقايد و اتمام حجت به شعر تمسك جسته و رجز (كه نوعى شعر است) مى خوانده اند. يا در لشگريان اسلام افرادى گمارده مى شدند تا با خواندن شعرهاى حماسى، سپاهيان را به جنگ و دفاع تشويق و تهييج كنند.

وقتى به قرآن مجيد كه كلام خداى يكتاست يا نهج البلاغه كه كلام امير سخن، اميرالمؤمنين عليه السلام، است و يا صحيفه سجاديه كه ادعيه مأثوره امام زين العابدين عليه السلام است نگاه مى كنيم، در تمام آيات الهى و جملات معصومين عليهم السلام نوعى وزن و قافيه ادبى مرموز و معجزه آسا مى يابيم.

اعجازى در قرآن هست كه حتى كسى كه معناى قرآن را نمى داند از خواندن آن لذت مى برد. به همين دليل، اعراب زمان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه خود شاعرانى چيره دست بودند، قرآن را شعر قلمداد مى كردند و به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نسبت شاعرى مى دادند، زيرا قرآن از نظر ادبى كتابى بى عيب و نقص است. از طرفى نسبت شاعرى به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نيز حكايت از جذابيت، لطافت و ظرافت قرآن دارد.(5)

شعر و تبليغ

اما در اين بين وظيفه مبلغ دينى و روحانى چيست؟



با صرف نظر از اينكه بايد به آموزش قرآن همت جدى گمارد تا كشور اهل بيت عليهم السلام كشور قرآن نيز باشد، مى توان از همين فارسى دانى مردم در جهت تبليغ دين، احكام و... به بهترين نحو استفاده كرد و آيات، روايات و ... را در قالب شعر به مردم تفهيم كرد.

البته، اين شيوه در ميان علما و بزرگان مرسوم بوده است؛ مثلاً محدث بسيار متعبدى مانند مرحوم حاج شيخ عباس قمى قدس سره در مفاتيح الجنان در ذكر فوائد تربت امام حسين عليه السلام پس از ذكر آيه «و ان من شى ء الاّ يسبّح بحمده و...» مى نويسد: عارف رومى در بيان آن چنين گفته است:

نطق خاك و نطق آب و نطق گل

هست محسوس حواس اهل دل

جمله ذرّات عالم در نهان

با تو مى گويند روزان و شبان

ما سميعيم و بصيريم و هشيم

با شما نامحرمان ما خامشيم.(6)



اين شعر معروف سعدى را كه بر سر در سازمان ملل هم نوشته شده است، به خاطر بياوريد:

بنى آدم اعضاى يكديگرند

كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو كز محنت ديگران بى غمى

نشايد كه نامت نهند آدمى



آيا مى دانيد الگوى سعدى در اين شعر زيبا دو حديث از نبى اكرم صلى الله عليه وآله وسلم است؟ دو بيت اول، اقتباس از اين حديث شريف است: «اِنَّ الْمُومنينَ اذَا اتَّحَابَّا فَى اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصَافَيَا فِى اللَّه كَانا كَالْحَسَد الْواحِدِ اِذَا اشْتكَى اَحَدُهْمَا مِنْ جَسَدِهِ مَوْضِعاً وَجَدَ الْآخَرُ آلمَ ذَلِكَ الْمَوْضِعَ»(7) هرگاه دو مؤمن در راه خدا همديگر را دوست بدارند و با يكديگر صميمى شوند، مانند يك بدن خواهند بود كه هرگاه يكى از آنها از عضوى از بدنش شكايت داشته باشد، ديگرى درد آن عضو را در مى يابد.

بيت سوم نيز ناظر به اين حديث است كه «من سمع مسلماً ينادى يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم» هر كس صداى مسلمانى را بشنود كه كمك مى خواهد، ولى به كمك او نشتابد، مسلمان نيست.(8)

پس سعدى شيرازى به وسيله اين سه بيت شعر، دو فرمايش گرانقدر را بر سردر سازمان ملل ثبت كرده است.

آيا تا به حال مى دانستيد كه اين جمله كه هميشه در آغاز داستانهاى كودكانه شنيده ايم از معانى سوره توحيد است. ما در ابتداى اين گونه داستانها مى گوييم: يكى بود، يكى نبود. غير از خدا هيچ كس نبود. در تطبيق سوره توحيد بر اين جمله مى توان گفت:

يكى بود؛ يعنى «قُلْ هَوَ اللَّه اَحَدٌ».

يكى نبود؛ يعنى خدا تنها بود و جز او كسى نبود. نه پدر، نه مادر، نه فرزند و نه هيچ كس ديگر با خدا نبود؛ يعنى «لم يلد و لم يولد وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ».

كسى كه مى خواهد اين آيه قرآن را تفسير كند و توضيح دهد: «اِنَّ فِى السَّمَواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافِ الليل و َ النَّهارِ لآياتٍ لِاُولِى الْاَلْبابِ...»(9) كافى است اين ابيات زيبا را در خلال تفسير و توضيحات بخواند و گوشه گوشه ذهن شنونده را با تمام روح و جان مطلب در آميزد:

به دريا بنگرم دريا ته وينم

به صحرا بنگرم صحرا ته وينم

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت

نشان از قامت رعنا ته وينم(10)

دلى كز معرفت نور و صفا ديد

زهر چيزى كه ديد اول خدا ديد

جهان را سر به سر آئينه مى دان

به هر ذره، در او صد مهر پنهان

به زير پرده هر ذرّه پنهان

جمال جانفزاى روى جانان(11)

تناسب اشعار با آيات و روايات



براى تشخيص تناسب اشعار با آيات و روايات، چند مقدمه ضرورى به نظر مى رسد. اگر اين مقدمات حاصل شود، نتيجه بسيار خوبى در بر خواهد داشت:

1. تسلط كافى بر قرائت قرآن و روايات.

2. درك معناى احاديث و قرآن، دست كم در حد ترجمه تحت اللفظى.

3. مطالعه كامل حداقل يك دوره تفسير معتبر، مانند تفسير الميزان علامه طباطبايى.

4. آشنايى كافى با ادبيات و دستور زبان فارسى، دست كم در حد ديپلم.

5. آشنايى كافى با فرهنگ لغت فارسى و عربى و آشنايى با نحوه استفاده از آنها.

6. بسيار سودمند است اگر سخنران، فرهنگ اصطلاحاتى، هر چند مختصر، شامل اصطلاحات فلسفى، كلامى، فقهى، روانشناسى، اجتماعى و... را نيز داشته باشد تا توضيح بعضى اصطلاحات تخصصى و فنى را دريابد.

راههاى دست يابى به اشعار



اما جهت سهل الوصول بودن دستيابى به اشعار، راه هايى وجود دارد كه به اهم آنها اشاره مى شود:

الف) در اختيار داشتن كتابهايى كه درباره روايات مناسب با اشعار نوشته شده است و تا حدود زيادى زحمت تحقيق و جستجو را براى سخنران كم كرده است؛ مثلا جلد 6 و 7 از مجموعه آشنايى با نهج البلاغه نوشته مرحوم محمد دشتى به نام معارف نهج البلاغه در شعر شاعران و نيز احاديث مثنوى نوشته بديع الزمان فروزانفر كه اشعار مثنوى را با تطبيق بر روايات و آيات و ذكر منابع آنها جمع آورى كرده است.

ب) روش يگر، مراجعه به فهرستهاى اشعار و احاديث و آيات در پايان ديوانها و كتابهاى تصحيح شده مى باشد.

ج) مراجعه به شرح ديوانها براى دستيابى به اشعار و آيات متناسب با همديگر.

د) اخيراً بعضى مؤسسات در همين زمينه، نرم افزارهاى مختلفى توليد كرده و كار را براى محققان و علاقمندان به شعر و پژوهش بسيار راحت كرده اند.

ه) شنيدن اشعار از زبان سخنرانان ماهر و تطبيق آنها بر روايات.

«معروف است كه يكى از خطباى اهل منبر كه در انتخاب اشعار مناسب در ضمن روضه هاى خويش مهارت شايانى داشته، در يكى از روضه هايش كه به شرح شهادت امام حسين عليه السلام و ياران فداكارش مى پرداخته، به اين غزل حافظ تمثل مى جويد كه مطلعش اين است:

زان يار دلنوازم شكريست با شكايت

گر نكته دان عشقى بشنو تو اين حكايت

و چون به اين بيت مى رسد:

رِندان تشنه لب را آبى نمى دهد كس

گويا ولى شناسان رفتند از اين ولايت



با تداعى شقاوت دشمنان آن حضرت كه حرمت «ولى» خدا را پايمال كرده و آب را به روى او و يارانش بسته بودند، شور و شيون از مجلسيان بر مى آيد و اين مناسب خوانى و رقت قلب و احساس همدلى و همدردى شنوندگان زمانى به اوج خود مى رسد كه در اشاره به مظلوميت حضرت امام حسين عليه السلام و خاندان و اصحابش و نيز اشاره عرفانى به كبريا و استغناى الهى، بيت بعدى غزل را مى خواند:

در زلف چون كمندش اى دل مپيچ كانجا

سرها بريده بينى بى جرم و بى جنايت».(12)

توصيه



بهتر است سخنران از اشعار مناسب فيش بردارى كرده و در دفتر يا كلاسور جيبى خود به همراه داشته باشد تا بتواند اشعارى را كه بيشتر نياز دارد، در آن ثبت كند. هم چنين، علائم اختصارى و فهرست ويژه اى براى دفتر در نظر بگيرد تا در موقع لزوم بتواند زودتر به مطالب دسترسى داشته باشد. اين كار براى حفظ اشعار نيز به سخنران كمك مى كند. البته، اگر بدين منظور رايانه اى در اختيار داشته باشد، به مراتب كار راحت تر خواهد شد.

محدوديتها و موانع استفاده از شعر



به كار بردن شعر در سخنرانى هيچ ايرادى ندارد، اما بعضى افراد براى خود محدوديتهايى تصور مى كنند؛ مثلا:

- مذهب، تفكرات، عقايد و سير و سلوك شاعران را مانع بهره گيرى از شعر آنان مى دانند.

- اصطلاحات و عبارات به ظاهر مستهجن اشعار را عيب مى شمارند.

- تخيلى بودن اشعار را مايه بى ارزشى آنها قلمداد مى كنند.

اما انصاف اين است كه هيچ كدام از اين تصورات نمى تواند سد راه شود. بنابراين، در ادامه به بررسى هر يك از اين موانع پرداخته مى شود.

تفكرات شاعران



متأسفانه، گاهى اوقات ديده مى شود كه در برخى افراد اين نوع تفكر وجود دارد. به عنوان نمونه، در محضر يكى از روحانيون نشسته بوديم و ايشان مى فرمود: كتاب مثنوى معنوى جزء كتب ضاله و خواندن آن حرام است.

من نمى دانم ايشان چه معيارى براى اين نظر داشتند، اما تصور كنيد اگر اين حرف در جمعى از اهل تحقيق و ادب و يا اساتيد دانشگاه كه تخصص مثنوى و مولوى شناسى دارند، گفته مى شد، چه تصورى از روحانيت و سليقه ها و عواطف روحانيون ايجاد مى كرد.

از سوى ديگر، مى بينيم عارف بزرگى هم چون قاضى طباطبايى، مولانا جلال الدين محمد بلخى را عارفى رفيع مرتبه مى داند و به اشعار وى استشهاد مى كند و او را از شيعيان خالص اميرالمؤمنين عليه السلام مى شمرد.(13)

استاد شهيد علّامه مطهرى، تقريباً در تمامى آثار و بيانات گرانقدر خويش، از اشعار شاعران نامى على الخصوص مثنوى معنوى بهره برده است و شايد ده ها بار نام مولوى و اشعار و مضامين مثنوى در آثار ايشان به كار رفته است.

علامه مرحوم محمدتقى جعفرى(ره) مى نويسد:

«اگر آن مقدار از محتويات مثنوى را كه مطابق مضامين آيات قرآنى است در نظر بگيريم، به طور اطمينان مى توان گفت دو سوم آيات قرآنى، مورد استشهاد و استنباط مولانا بوده است. به همين جهت است كه مرحوم حكيم حاج ملاهادى سبزوارى در هنگام توصيف و تمجيد از مثنوى، آن را تفسير قرآن مى نامد».(14)

علامه محمدتقى جعفرى رحمهم الله بر مثنوى معنوى شرح مى نويسد و حتى علماى بزرگى همچون آية الحق سيداحمد كربلايى و آيت اللَّه شيخ محمدحسين اصفهانى(كمپانى) بر دو بيت از منطق الطير عطار نيشابورى شرحى طولانى نوشته اند كه در كتابى به نام توحيد علمى و عينى(15) جمع آورى شده است و... . جناب علامه طهرانى در اين زمينه (مذهب و تفكرات شعراى معروف) مى فرمايد:

«[ اولاً ]محيى الدين و ابن فارض و ملامحمد بلخى صاحب مثنوى و عطار و امثالهم كه در تراجم و احوال، حالشان ثبت و ضبط است، بدون شك در ابتداى امر خود سنى مذهب بوده اند؛ زيرا در حكومت سنى مذهب و شهر سنى نشين و خاندان سنى آيين و حاكم و مفتى و قاضى و امام جماعت و مؤذن تا برسد به بقال و عطار سنى نشو و نما يافته اند. مدرسه و مكتبشان سنى بوده و كتابخانه و كتابهايشان مملو از كتب عامه بوده و حتى يك جلد كتاب شيعه در تمام شهر ايشان يافت نمى شده است [تا با مطالعه آن به راه مستقيم هدايت شوند ]، ولى چون روز به روز در راه سير و تعالى قدم زدند وبا ديده انصاف و قلب پاك به جهان شريعت نگريستند، كم كم بالشهود والوجدان حقايق را دريافتند و پرده تعصب و حميت جاهلى را دريدند و از مخلصين موحدين و از فدويين شيعيان در محبت به اميرالمؤمنين عليه السلام شدند.

و [ثانياً ]آنچه را كه اين بزرگان در كتب خود آورده اند، بر ما واجب نيست كه بدون چون و چرا بپذيريم، بلكه بايد با عقل و سنت صحيحه و گفتار ائمه حقه عليه السلام تطبيق كنيم. آنچه را كه درست است مى پذيريم و استفاده مى كنيم و اگر احياناً در كتابهايشان چيزى نادرست به نظر آمد، قبول نمى نماييم و آن را حمل بر تقيه و امثال آن مى كنيم؛ همان طور كه روش ما در جميع كتب شيعه از اين قرار است».(16)

اين جمله معروف است كه «اُنْظُرْ اَلى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ اِلَى مَنْ قَالَ» ببين محتواى سخن چيست. گوينده اش را نگاه نكن كه كيست؛ يعنى اگر مطلب ارزشمند بود، استفاده كن و به گوينده كارى نداشته باش و اگر مطلب ارزشمند نبود، گوش نده و عمل نكن.

در مورد شعر هم معيار بايد اين باشد كه اگر شعرى قدرت انتقال خوبى دارد، نقل كنيم و به شاعر آن توجهى نداشته باشيم؛ زيرا شعر از نظر سندى و روايى اعتبار خاصى ندارد. شعر امدادگرى است در پيام رسانى، و هيچ استقلالى در استدلال ندارد؛ چنان كه مصراع معروف «الا يا ايها الساقى ادر كأساً و ناولها» در مطلع ديوان حافظ، منسوب به لبيد يا يزيد بن معاويه است، ولى حافظ از اين مصراع استفاده كرده و هيچ قدحى هم بر او وارد نيست.

مى گويند:

«چون حضرت خواجه حافظ اين مصراع را تضمين فرمود، بعضى از ظرفاى عهد گفتند: در صدر كتاب آوردن كلام آن شقاوت مآب لطف نداشت. خواجه فرمود كه لقمه خوبى ديدم، از دهن سگ ربودم و تحت كلام خود درآوردم».(17)

اگر بخواهيم در احوال شعرا و تفكرات و عقايد آنها دقيق شويم، حتى خواجه شيراز، حافظ، نيز از لحاظ عقيده كلامى به پيروى از اشاعره و در فروع (مذهب فقهى) به مذهب شافعى منسوب است.(18)

عبارات به ظاهر مستهجن



مانع ديگرى كه طلاب و روحانيون محترم را از شعرخوانى بى بهره كرده است، وجود اصطلاحات و عبارات به ظاهر مستهجن در اشعار است؛ كلماتى نظير مى، يار، چنگ، مست، لب، بوسه، وصال، آغوش، جام، شراب، ابرو، كمر و....

اين عبارت و ده ها واژه نظير اين كلمات، اصطلاحاتى است كه در اشعار شعرا به كار گرفته شده و حجب و حياى اخلاقى و طلبگى مانع از آن مى شود كه ما اين ابيات را بر سر منابر و در سخنرانيها بخوانيم.

پس چه كنيم؟

به نكات زير توجه فرماييد:

- كسى كه قصد دارد چنين ابياتى را بخواند، بايد تسلط كافى بر خواندن شعر داشته باشد تا بتواند در هنگام خواندن، حالت ريتميك (وزنى) شعر را به خوبى رعايت كند كه لطف و بلاغت سخن دقيقاً حفظ و مراعات شود.

- بايد شهامت خواندن آن را داشته باشد؛ زيرا معمولاً، آن گونه كه تجربه شخصى نشان داده، بعد از خواندن اين گونه ابيات توجه خاصى از جانب قشر تحصيل كرده و جوان متوجه گوينده مى شود تا بدانند شاهد مثال در اين شعر به ظاهر عاشقانه چيست و چه نكته يا پيام عرفانى در آن نهفته است.

- جهت تقويت روحيه و اراده خواندن، سخنران بايد مطلّع باشد كه همه مستمعين مى دانند كه گوينده چون شخصيتى روحانى و اهل علم و متخلق به اخلاق اسلامى است، هيچ غرض منفى از خواندن شعر ندارد و وقتى شعر از جانب سخنران خوانده مى شود، براى شنونده غير منتظره نخواهد بود.

- تمام اين اصطلاحات، تشبيه معقولات عرفانى به محسوسات انسانى و عاطفى است و شامل اين قاعده ادبى است كه «الكناية ابلغ من التصريح»؛ لذا شنونده را زودتر متوجه مقصد و منظور گوينده مى كند.

- متوجه باشيم كه اين اشعار، به علت دارا بودن بار معنايى خاصى كه حامل و ملهم از عشق زمينى است، بسيار مورد توجه قشر جوان است و موجب جذب اين قشر به روحانيت و دين مى شود.

- گوينده قبل يا بعد از خواندن شعر بايد قدرى پيرامون معناى عرفانى يا اخلاقى شعر صحبت كند.

- سخنران بايد توجه داشته باشد كه استفاده از اين اشعار و تفسير ادبى، اخلاقى، و عرفانى آنها بايد فقط و فقط در جايى باشد كه بيشتر جمعيت با اصطلاحات آشنايى داشته و متوجه معنا و تفسيرى كه ارائه مى گردد. بشوند و مطلب را درك كنند؛ زيرا مجامع غير علمى فقط ظاهر شعر را مى شنوند و چون از درك معنا و تفسير شعر عاجزند، زمينه برداشتها و دست آويزهاى منفى ايجاد مى شود.

- جهت درك معناى اخلاقى و عرفانى اشعار چند كار مى توان انجام داد:

الف) رجوع به شرحهاى عرفانى ديوانها.

ب) استفاده از كتبى كه معناى عرفانى - اخلاقى اين اصطلاحات را توضيح داده اند؛ مانند شرح گلشن راز.

ج) مراجعه به كتبى كه استعاره ها و كنايات ادبى ديوان ها را توضيح داده اند.

د) جمع آورى تفاسير اشعار مورد نظر از ميان كتب علما و سخنرانيهاى بزرگان و اهل فن.

ه) تطبيق و تفسير اخلاقى - عرفانى اشعار از سوى سخنران؛ در صورتى كه قادر به تفسير اشعار باشد. براى اين كار، سخنران بايد قبلا تفسير مورد نظر خود را به اهل فن ارائه كند تا اشكالات احتمالى برطرف شود.

- اگر در هر صورت، گوينده براى خواندن اين اشعار دچار محدوديت است و نمى تواند از اين اصطلاحات استفاده كند، مى تواند از اشعارى كه قادرند پيام سخنران را برسانند، اما عارى از اين اصطلاحاتند، استفاده كند؛ ليكن بايد توجه داشته كه از ظرافتها و لطافتهاى دلنشين سخن تا حدود بسيار زيادى كاسته مى شود. به تقريب مى توان گفت كه نود و پنج درصد ديوانها از همين اصطلاحات استفاده كرده اند و شما مجبوريد يا از اين ديوانها و ابيات و غزليات ناب و با طراوت استفاده كنيد و يا اينكه دائماً اشعار خشك و يكنواخت و تكرارى بخوانيد.

مشكل ديگرى كه وجود دارد و شايد در ذيل همين مقوله بگنجد، نام و عناوين كتابهاست؛ مثلا نام ليلى و مجنون يا خسرو و شيرين نظامى و ويس و رامين و... كه هر كدام به نوعى ماجرايى عاشقانه را به تصوير مى كشند (واقعى يا خيالى و يا افسانه اى) و لذا، كمتر ديده ايم طلاب اين كتابها را بخوانند.

سخنران عزيز بايد توجه داشته باشد كه فردى كه سخنرانى و سخن او فقط بر يك منوال و خالى از هر گونه زيبايهاى بيانى است، نخواهد توانست مردم را از لحاظ بيانى و گفتارى جلب كند. حتى سخنرانان بسيار بزرگ نيز هر روز و هر لحظه به دنبال تجربه اى نو و شيوه اى جديد براى بيان هستند. دقت كنيد چه كسانى از اين كتابها شاهد و مثال ذكر مى كنند؛ زيرا شما هيچ فرد عامى اى را نمى بينيد كه معناى واقعى اين اشعار را درك كند و از آنها به عنوان شاهد مثال استفاده كند.

توجه داشته باشيد كه اكثر شعراى قديم اگر در اين زمان بودند، قطعاً تحصيلات تكميلى و تخصصى انواع علوم، نظير الهيات، فلسفه، نجوم، طب، ادبيات و... را داشتند؛ زيرا در قديم افراد به تنهايى و علوم متفاوت و زيادى را مى آموختند و تخصص گرايى به معناى امروزى وجود نداشت. بنابراين، شاعرانى با اين وسعت ديد و اطلاعات متنوع هيچ گاه نمى نشستند تا اوقات شريف را با اشعار بيهوده سرودن ضايع كنند.

مثلاً كتاب خسرو و شيرين يا ليلى و مجنون نظامى مشحون از لطافت است و بسيارى از ابيات آن ضرب المثلى است بر زبان مردم. اگر باور نداريد، به كتاب رجوع كنيد.

كسى كه با جامعه سر و كار دارد بايد بداند كه مردم جامعه فقط يك قشر نيستند. جامعه آميزه اى از انواع تفكرات و سيلقه هاست، خصوصاً مجامع علمى و دانشگاهى و جاهايى كه اقشار مختلف مردم در آن حضور دارند؛ مانند مساجد، كنفرانسها، مجالس يادبود، سمينارها و.... پس لازم است روحانى يا سخنران هر چه بيشتر با ادبيات كشور خود سر و كار داشته باشد. توجه داشته باشيد كه گاهى بيان خوب و شيوايى گفتار چنان شنونده را سحر مى كند كه حتى شنونده، ناحق را حق مى بيند.

كم نبوده و نيستند كسانى كه براى دستيابى به اهداف شوم و ضد دينى خويش از فن سخنورى به طرزى عالى استفاده كرده اند. حتى در زمان ما نيز اين نوع افراد وجود دارند كه با بياناتى زيبا و ظاهر فريب باعث گمراهى مى شوند. حال، اگر همين بيان زيبا در خدمت دين و جامعه دينى باشد، چه خدمات شايانى انجام خواهد شد؟

از سوى ديگر، اگر كسى از لحاظ علمى هم در حد و سطح بالايى باشد اما نتواند معلومات خويش را با بيانى شيرين و بليغ و فصيح ارائه كند، قطعاً نمى تواند خدمات فراوانى داشته باشد؛ مگر اينكه اين نقص را به وسيله ديگرى جبران كند.

تخيلى بودن اشعار



بايد توجه داشت كه هر چيز تخيلى خالى از اعتبار نيست؛ خصوصاً اگر ذهن شنونده را راحت تر به هدف سوق دهد كه ضرب المثلها، اشعار، و حتى متلكها از اين قبيل اند. شعر هم چون به خودى خود سند نيست، تخيلى بودن آن آسيبى بدان نمى زند، على الخصوص كه همه اشعار هم تخيلى (به معناى غير واقعى بودن) نيستند. چرا كه شعر، به معناى منطقى، از مؤلفه هاى خطابه است. زيرا قدرت اقناع در شعر زياد است و اقناع از اهداف خطابه است.

پس



استفاده از شعر براى سخنران لازم است.

گاهى يك بيت شعر به اندازه يك ساعت سخنرانى مفيد است.

مردم زبان شعر را، كه زبان مادريشان است، بهتر متوجه مى شوند.

شعر با همه محاسنش هيچ استقلالى در استدلال ندارد.

هر كس بيشتر شعر بخواند، بيانش قوى تر خواهد شد.

شعر، گوينده را وادار به تتبع و تحقيق در ادبيات و در نتيجه، مسلط بر كلمات و شيوايى بيان مى كند.

به نام دوست كردم ختم و پايان

الهى عاقبت محمود گردان

پاورقي



1) رضاعلى كرمى، روشهاى تبليغ، صص 182 - 183.

2) خاطرات حجةالاسلام قرائتى، تدوين سيدجواد بهشتى، ج 2، ص 130.

3) ترجمه الميزان ج 15، ص 469 ذيل آيه 224 سوره شعراء.

4) بحارالانوار، ج 26، ص 231، ب 2.

5) ناصر مكارم شيرازى، مثال هاى زيباى قرآن، ج 2، ص 23.

6) مفاتيح الجنان باب سوّم و فصل هفتم فوايد تربت حضرت امام حسين عليه السلام.

7) مستدرك الوسائل، ج 2، ص 217، ب 14، باب وجوب الحب فى اللَّه و البغض.

8) اصول كافى، ج 2، ص 164، باب الاهتمام بامور المسلمين.

9) آل عمران، 190 - 192،

10) دو بيتى هاى باباطاهر عريان همدانى.

11) شبسترى، گلشن راز، تصحيح عباس داكانى، صص 38 - 43.

12) بهاءالدين خرمشاهى، ذهن و زبان حافظ، ص 246.

13) علامه محمدحسين طهرانى، روح مجرد، ص 343.

14) محمدتقى جعفرى، مولوى و جهان بينى ها، ص 55.

15) محمدحسين طهرانى، توحيد علمى و عينى، انتشارات حكمت.

16) محمدحسين طهرانى، روح مجرد ص 351.

17) ابوالحسن عبدالرحمان ختمى لاهورى، شرح عرفانى غزلهاى حافظ، تصحيح بهاءالدين خرمشاهى، ج 1، ص.

18) خرمشاهى، حافظ نامه، ص 2.