بازگشت

فصل سوم : عوامل ارتقاى ارزش روزه


عوامل ارتقاى ارزش روزه

1. امام شناسى ولايت

يكى از ابعاد معارف روزه ، امام شناسى است . آيا به اين نكته انديشيده ايد كه چرا در ماه رمضان ، در بسيارى از دعاها سخن از امام زمان (عج ) است : و چرا در شب قدر مستحب است كه مومنان بيشتر دعاى فرج بخوانند؟

هنگامى كه از امام باقر (ع ) پرسيدند كه آيا شما شب قدر را مى شناسيد؟ پاسخ دادند: وكيف لا نعرف و الملائكه يطوفون بنا (246) چگونه آن را نمى شناسيم در حالى كه فرشتگانى كه آن شب نازل مى شوند، به طواف وجود ما مى پردازند. بنابراين در ماه رمضان بايد به مساءله امام شناسى توجه شود.

عمار مى گويد: امام صادق (ع ) همواره مى فرمود: من مات و ليس لهامام مات ميت ء جاهلية كفر و شرك و ضلالة . (247) در خطبه آخر شعبان معروف پيامبر اكرم (ص ) آمده است : يا على ... و اختارنى للنبوة و اختارك للامامة . (248)

در يكى از كتب حديثى آمده است : مردى از بيابان ، به ديدار رسول خدا(ص ) شتافت و آنگاه كه وارد مسجدالنبى شد اول به اميرالمومنين (ع ) سلام داد، سپس به پيامبر اكرم (ص ) حاضران از كار آن مرد خنديدند، او به آنان گفت : من از پيامبر (ص ) شنيدم كه فرمود: من شهر علم و دانشم و على درب ورود به آن است و هر كس كه خواست بدان وارد شود از درب آن داخل گردد و من هم طبق آن عمل كردم (249).

2. ورع :

يكى از معارف روزه ، ورع پارسايى است . ورع و پارسايى باعث افزايش پاداش روزه دار و عامل افزايش كمالات روزه مى باشد. وقتى رسول خدا (ص ) در آستانه ماه رمضان خطبه اى خواند همگان را به رعايت بيش از پيش دستورات خداوند و حفظ حرمت اين ماه فرا خواند، اميرالمومنين (ع ) كه در آن جلسه حضور داشت ، از جاى برخاست و پرسيد: بهترين عمل در اين ماه چيست ؟.

رسول خدا (ص ) فرمود: برترين عمل در اين ماه ، پارسايى و تقوا پيشه كردن و چشم پوشى از آنچه خداوند حرام كرده ، مى باشد. (250)

پارسايى يكى از نشانه هاى انتظار راستين نيز مى باشد. امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه دوست دارد از اصحاب امام زمان (ع ) به شمار آيد، بايد انتظار بكشد، ورع و پارسايى پيشه نمايد و متخلق به اخلاق ستوده شود.(251)

ورع آن است كه آدمى براى دورى و اجتناب از محرمات حتى از موارد مجاز و شبهه ناك نيز استفاده نكند. (252)

در كتاب تهذيب و نيز در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است : هنگامى كه رسول خدا (ص ) شنيد زنى به كنيز خود ناسزا مى گويد، طعامى خواست ، وقتى فراهم شد، به آن زن گفت : بخور. زن گفت من روزه دار هستم . پيامبر (ص ) فرمود: چگونه روزه دار هستى كه فحاشى مى كنى ؟! روزه ، فقط امساك از آب و غذا نيست ؛ لذا مريم مقدس حتى از گفتن سخنان عادى در دفاع از خود به خاطر روزه اجتناب كرد و گفت من روزه دار هستم : انى نذرت للرحمن صوما. (253)

درجات ورع در نظر شيخ بهايى : ايشان در كتاب الاءربعون در ضمن حديث نهم در اين باره مى نويسد: در ديدگاه صاحب نظران ورع داراى درجاتى است كه عبارت اند از:

1. ورع التائبين ؛ آن است كه آدمى از فسق و فجور پرهيز كند.

2. ورع الصالحين ؛ آن است كه از موارد شبهه انگيز بر حذر باشد.

3. ورع المتقين ؛ پرهيز از موارد حلالى كه احتمال ابتلاء به عمل شبهه ناك دارد.

4. ورع الصديقين ؛ پرهيز از انديشيدن به غير خدا كه نكند باعث دور افتادن از تقرب باشد. (254)

وى همچنين در باب حقيقت ورع مى گويد: ... و اصل الورع دوام المحاسبة ، و صدق المقاولة ، و صفاء المعامة ، و خروج عن كل شبهة ، و رفض كل ريبة ، و مفارقة جميع ما لا يعنيه .

3. ذكر:

يكى از ابعاد معارف روزه ذكر است در سراسر دعاها و مناجات هايى كه در ماه رمضان مورد توجه اند، آدمى را به ذكر، فراخوان مى كنند در دعاى روز چهارم ماه رمضان مى خوانيم : ... و اذقنى فيه حلاوة ذكرك

ذكر مصاديق گوناگونى دارد و شامل قرائت قرآن ، دعا، صلوات ، استغفار، تسبيح فاطمه (س )، و... مى شود. همچنين ذكر به نوبه خود به لفظى و عملى و قلبى تقسيم مى شود، و از جمله عواملى است كه باعث افزايش ارج و بها و ارزش روزه مى گردد. معروفترين مصاديق ذكر لفظى عبارت اند از:

الف ) قرائت قرآن ؛

يكى از مصاديق مهم ذكر الهى قرآن است كه قرائت آن به ويژه در ماه روزه ، از اعتبار و ثواب خاصى برخوردار است .

امام باقر (ع ) فرمود: هر چيزى ، بهارى دارد و بهار قرآن ، ماه رمضان است . (255)

پيامبر اكرم (ص ) طى خطبه معروف شعبانيه در آستانه ماه مبارك رمضان فرمود: كسى كه در اين ماه يك آيه از قرآن تلاوت كند، به او ثواب كسى كه در ساير ماه ها ختم قرآن كند، داده مى شود. (256)

در دعاى روز دوم ماه مبارك مى خوانيم : پروردگارا! در اين روز مرا به تلاوت قرآن موفق بدار. (257)

قرآن كتاب آسمانى است و ويژگى هايى دارد كه آن را از ساير كتابهاى آسمانى ممتاز مى سازد از جمله : ساير كتاب هاى آسمانى ، فقط كتاب قانون الهى بوده اند؛ يعنى مطالب و تعاليم كتب آسمانى قبل از قرآن به قلب پيامبر وقت القاء مى شد و او با الفاظ و كلمات خود آن را به زيور جملات مى آراست ، لكن قرآن حتى كلمات و حروف و جملات آن ، عين كلمات آسمانى است و به قلب رسول خدا (ص ) القا شده و آن حضرت عين كلمات القا شده را براى امت تلاوت نمودند؛ لذا تلاوت و قرائت ساير كتب آسمانى در ميان امت هاى پيشين معمول نبوده است .

نزول قرآن در شب قدر نزول جمعى قرآن را بازگو مى كند كه از عالم عرش به عالم بيت المعمور صورت گرفت : شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن . (258) و لكن نزول قرآن به زمين كه نزول تدريجى لقب گرفته است از آغاز بعثت با اقرء باسم ربك الذى خلق (259)؛ آغاز گرديد و در طول 23 سال بعثت استمرار يافت .

تدوين قرآن و اينكه آيه اى در كدام سوره و در كنار آيه ديگر قرار گيرد، با راهنمايى جبرئيل و هدايت پيامبر اكرم (ص ) صورت مى گرفت . بر اين اساس بسيارى از سوره هاى مكى به حسب ظاهر بايد در اوايل قرآن قرار داشته باشند در حاليكه در اواخر آن ديده مى شوند؛ زيرا قرآنى كه از لوح محفوظ، به آسمان چهارم بيت المعمور رسيده ، اين گونه تدوين گرديده است .

قرآن را در همان قدم اول نه تنها در ظرف حافظه مى سپردند، بلكه به گونه مكتوب زير نظر كميته اى جمع آورى مى كردند و قرائت آن از روى مصحف نيز مورد توجه پيامبر اكرم (ص ) بود.

1 جلوه هاى اهميت قرآن :

معيار برترى : پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (260) بهترين شما كسى است كه قرآن را بياموزد و به ديگران نيز ياد دهد.

در يكى از جنگها، پيامبر (ص ) جوان كم سن و سالى را به فرماندهى برگزيد، وقتى اصحاب راز آن را سؤ ال كردند، پاسخ داد: معه سورة البقرة (261).

در زمان رسول خدا (ص ) قرآن ، نه تنها روى اوراق پراكنده اى زير نظر كميته اى به سرپرستى اميرالمومنين (ع ) نوشته شد، بلكه به صورت مصحف در اختيار بعضى از صحابه نيز بود و آنچه در زمان ابوبكر توسط زيد بن ثابت انجام يافت جمع آورى مصاحف و فراهم نمودن نسخه اى جديد بود و براى استنساخ از او بهره مى گرفتند.

در ميان صاحب نظران اين نكته به چشم مى خورد كه جمع قرآن توسط كميته اى از مسلمانان راستين در دوران پيامبر اكرم (ص ) صورت پذيرفته است كه در راءس اين كميته على بن ابيطالب قرار داشت . ابن نديم تحت عنوان : الجماع للقرآن على عهد انبى به همين مساءله پرداخته و او را رئيس گروه نويسندگان وحى (ع ) مى داند. (262)

عايشه مى گفت پيامبر اكرم (ص ) فرمود: النظر فى المصحف عبادة (263). زيد بن ثابت مى گويد: كنا عند رسول الله نؤ لف القرآن من الرقاع (264)؛ در زمان ابوبكر، زيد بن ثابت جمع مصحف را صورت داد. قرآن هاى در دست مردم را جمع نمود و يك قرآن استنساخ كرد و ارائه داد(265)؛ لهجه و قرائتهاى عرب از نواحى مختلف در رسم الخطها و استنساخها خودنمايى مى كرد؛ لذا در زمان ابوبكر قرآنهاى مورد نظر جمع آورى و رسم الخط مورد اجماع را در استنساخى معين ارائه دادند.

معيار شمول عفو: امام باقر (ع ) فرمود: (266) جوانى خدمت امام اميرالمومنين (ع ) آمد و به دزدى خود اقرار كرد. امام فرمود: آيا با قرآن سر و كار دارى ؟ جوان پاسخ داد: آرى ، مى توانم سوره بقره را بخوانم . امام فرمود: تو را به سوره بقره بخشيدم .

ختم قرآن : رسول خدا (ص ) همواره ياران خود را به ختم قرآن تشويق مى كرد. ائمه معصومين (ع ) به ويژه در ماه مبارك رمضان مكرر ختم قرآن داشتند.

حبل الله : يكى از مصاديق حبل الله در جامعه بشرى قرآن است . در نهج البلاغه آمده است : هذا القرآن فانه حبل الله المتين . (267)

نشانه تقوا: از نشانه هاى بارز تقوا انس با قرآن و تمسك جستن به آن است . در نهج البلاغه مى خوانيم : المتمسكون بحبل الله يحبون سنن الله ... (268). اين سخن اميرالمؤ منين در راستاى تبيين آيه : و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا قرار دارد. همچنين در وصيتنامه آن حضرت نيز آمده است : (269) شما را نسبت به قرآن توصيه مى كنم ، مبادا ديگران با عمل كردن به آن بر شما سبقت گيرند.

معيار تقدم : پيامبر اكرم (ص )، ائمه معصومين (ع )، و پيروان آنان براى قرآن اهميت بسزايى قائل بودند تا آنجا كه پيامبر اكرم (ص ) وقتى كه مى خواستند شهداى احد را دفن كنند فرمود: (270) هر كسى كه قرآن بيشتر بلد است را زودتر بياوريد.

عمل محبوب : قرائت قرآن يكى از محبوبترين عمل در نزد بزرگان اسلام است . فاطمه زهرا(س ) فرمود: از دنياى شما سه چيز را دوست دارم : قرائت قرآن ، نگاه كردن به رخسار پيامبر (ص ) و انفاق در راه خدا.

2 آموزش قرآن و گسترش سطح فرهنگ اسلامى

در دولت و حكومتى كه خود قرآن وعده تحقق آن را داده ، آموزش قرآن در سطح وسيع و جهانى انجام مى گيرد. امام باقر (ع ) فرمود: (271) آن هنگام كه امام زمان (عج ) حكومت خويش را تحكيم بخشد، خيمه هايى را در سطح زمين ، برپا مى كند و قرآن را آن گونه كه خداوند بر پيامبرش فرو فرستاد، به همگان آموزش مى دهد.

3 نظر كردن به قرآن

پيامبر اكرم (ص ) به ابوذر فرمود: (272) نگاه كردن به صورت على بن ابى طالب عبادت است و نگاه كردن با مهربانى به صورت والدين عبادت است و نگاه كردن به قرآن عبادت است ، و نگاه كردن به كعبه عبادت است ؛ در حديثى آمده است : پيامبر اكرم (ص ) به عبدالله مسعود فرمود: ((ادم النظر فى المصحف . (273)

4 نادر شاه و تفال به قرآن

نادر شاه هنگام عزيمت به هندوستان در بين راه در بخش رفسنجان ، در كنار باغات پسته ، توقف نمود. فرماندهان به نادر گفتند: اين حركت ما معلوم نيست فتحى را در پى داشته باشد، چون ما آن گونه كه بايد، مجهز نيستيم . نادر شاه فكرى كرد و گفت : من فردا صبح تفال مى زنم . فرداى آن روز او و امراى ارتش نگاهى به باغهاى پسته كه در آن نزديكى بود انداختند و ديدند پسر بچه اى در ميان باغ قدم مى زند. نادر گفت : او را بياوريد تا با كار و رفتار و زندگى او، تفال بزنم . او را آوردند نادر شاه از او سؤ ال كرد: اسمت چيست ؟ گفت : نصرالله . نادر گفت : اسم پدرت ؟ پاسخ داد: فتح الله . نادر گفت : در دست خود چه دارى ؟ پسر پاسخ داد: قرآن ، كلام الله . نادر سؤ ال كرد تا كجاى قرآن را خواندى ؟ پاسخ داد: انا فتحنا لك فتحا مبينا. تا پسر آيه فوق را تلاوت كرد، نادر گفت : اين فتح و پيروزى كه قرآن نويد مى دهد حتما براى ما حاصل مى شود، سپس به ادامه حركت سپاه به سوى هندوستان دستور داد.







5 ويژگى هاى قرآن :

در زمان حضرت موسى (ع ) دانش سحر و جادوگرى به اوج خود رسيده بود، اما موسى (ع ) معجزه برتر از دانش سحر و جادو ارائه كرد؛ موسى (ع ) عصا و يد بيضاء داشت ، كارى انجام مى داد كه از سحر و ساحران ساخته نبود.

در زمان عيسى (ع ) نيز دانش طب و پزشكى ، غوغا مى كرد و حضرت عيسى مرده را زنده مى نمود و كور مادر زاد را شفا مى داد كه از علم طب ساخته نبود. در زمان پيامبر اسلام (ص ) شعر، شاعرى و سخن سرايى ، سخن پردازى ، فصاحت ، بلاغت و دانش بديع همه اذهان را به خود جلب مى كرد. در چنين اوضاع و احوال رسول خدا (ص ) قرآن را عرضه كرد كه موجب اعجاب همگان شد. قرآن از لحاظ محتوا و از حيث كلمات و جملات معجزه است و اين امتيازات و از ويژگى هاى قرآن است و هيچ يك از كتب آسمانى چنين نبوده اند. هر يك از ساير كتب آسمانى در قلب پيامبر القاء گشته و با كلمات پيامبر مربوط، به زيور كلمات در آمده است .

ويژگى ديگر قرآن آن است كه به زمان خاص و يا به مردم ، زبان ، نژاد و فرهنگ خاص اختصاص ندارد؛ كتاب قانون براى ابناى بشر در تمام اعصار و شهرها است و راز حلاوت و كهنه نشدن آن را نيز مى توان در همين مساءله جويا شد.

هيچ يك از كتب آسمانى به اندازه قرآن ، بشر را به مبارزه و تحدى دعوت نكرده ؛ زيرا به سه دليل تحريف پذير نيست : اولا؛ آيات آن ساخته فكر و ذهن بشر نيست تا ديگران نظير آن را بياورند و يا در آن دخل و تصرف كنند. ثانيا؛ پروردگار خود حامى اوست . ثالثا؛ در هر زمان حافظان و پاسدارانى چون ائمه معصوم (ع ) داشت و دارد كه به دفاع از آن برخاسته و تا پاى جان از آن پاسدارى كنند. امروز نيز مهدى موعود (عج ) حافظ و پاسدار آن است و دست هر تحريف كننده اى را رو مى سازد. (274)

ب دعا و نيايش

يكى از عواملى كه سبب ارتقاى ارزش و شاءن روزه مى شود، پرداختن به دعا و نيايش در ماه مبارك رمضان است . پيامبر (ص ) در خطبه معروف خود كه در آستانه ماه مبارك رمضان ايراد كردند، اين چنين فرمودند: ...و دعائكم فيه مستجاب . (275)

بدون ترديد جلوه هاى ايمان به خدا در زندگى روزمره انسان به صور مختلف ، نمود پيدا مى كند. دعا و نيايش ، تسليم در برابر قضا و قدر الهى ، ياد مرگ ، زهد ورزى ، توكل ، انتظار و... هر كدام ، گونه اى از تجلى ايمان به خدا در زندگى ما هستند.

گر چه ما ايمان به خدا را در كنار مواردى كه برشمرديم ، قرار داده ايم ، لكن توجه بدين نكته ضرورى است كه ايمان به خدا اصلى است كه شاخه هاى متعددى دارد و موارد فوق نيز از آن جمله اند. ما در اين جا براى استفاده بيشتر خوانندگان عزيز، هر يك از موارد فوق را جداگانه مورد ارزيابى قرار داده ايم .

ترديدى نيست كه دعا و نيايش ، آدمى را از چنگال افسردگى و اضطراب روحى نجات مى بخشد، همچنان كه باعث پيشگيرى و غلبه آن دو بر فضاى جان است .

مهاتماگاندى ، رهبر فقيد هند، مى گفت : اگر دعا نمى كردم اهل دعا نبودم مدتها پيش ديوانه مى شدم .

ديل كارنگى پيش از نقل كلام گاندى مى نويسد: ويليام جيمز نيز همين نظر را دارد. او مى گويد: ايمان ، يكى از نيروهايى است كه به انسان امكان ادامه زندگى مى دهد و فقدان مطلق آن موجب فروپاشى آن است .

الكسيس كارل ، برنده جايزه نوبل ، در كتاب نيايش مى نويسد: همان طور كه آدمى به آب و غذا احتياج دارد، به دعا و نيايش نيز نيازمند است .

ويليام جيمز مى گفت : ما و خدا معامله با يكديگر داريم ، ما اگر خود را تسليم قدرت او كنيم ، سرنوشت واقعى ما رقم خواهد خورد.

ديل كارنگى يادآور مى شود: وقتى آيزنهاور، مرد قوى پنجه ، به سوى انگلستان حركت كرد تا نيروهاى مسلح انگليسى و آمريكايى را فرماندهى كند، فقط يك كتاب همراه خود داشت و آن عبارت بود از انجيل .(276)

پروردگار حكيم ، انواع نعمتها را در اختيار انسان قرار داد تا از آنها استفاده كند. توانايى و توانمنديهاى مختلف حواس ظاهرى را به انسان عنايت كرد، و در كنار عقل و خرد، انبيا را با دستورهاى آسمانى فرستاد تا انسان را به سوى سعادت هدايت كنند. حال اگر به بيراهه مى رود و سرانجام بر اثر غفلتها، هواپرستيها، با داشتن ابزار و چراغها به چاه مى افتد، كوتاهى و تقصير از خود اوست .

راه است و چاه است و ديده بينا و آفتاب

تا آدمى نگاه كند پيش پاى خويش

چندين چراغ دارد و بيراهه مى رود

بگذار تا بيفتد و گيرد سزاى خويش

يكى از دستاويزهايى كه انسان به آن دسترسى دارد و به كمك آن مى تواند به سعادت دنيوى و اخروى نايل شود و از امدادهاى غيبى برخوردار گردد، دعا و نيايش است . براساس مصالح و الطاف الهى ، چنين مقرر شده كه در مواردى ، بشر از امدادهاى غيبى برخوردار شود و يكى از طرق تجلى امدادهاى غيبى دعاست دعا، كليد است ؛ كليد استفاده از امدادهاى غيبى ، اما براى اينكه انسان در اين زمينه به افراط و تفريط نگرايد و راههاى فوق توانمنديهاى جسمى ، فكرى و معنوى ، حواس ظاهرى ، حس و تجربه ، عقل و حكمت ، دين و مكتب انبيا را ناديده نگيرد، امدادهاى غيبى و دعا به گونه اى مشروط در اختيار وى قرار داده شده تا گمان نكند كه اگر تنها در گوشه اى ، دست به دعا بردارد، كار تمام است . خير، استجابت دعا، شروطى دارد كه بدون آنها، حاصل نمى شود.

اهميت دعا در زندگى بشر:

اسلحه پيامبران : امام هشتم (ع ) فرمود: خود را به اسلحه پيامبران مجهز كنيد پرسيدند كه اسلحه پيامبران كدام است ؟ پاسخ داد: دعا و درخواست از خدا. (277) در حديث آمده است : دعا، مغز عبادت است (278).

هشدار خدا: خداوند در قرآن به انسان دستورهاى زيادى داده است ، و از جمله وى را به دعا و در خواست كردن از خدا امر نموده است ، اين تنها دستورى است كه هشدار به همراه دارد: ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين (279)؛ آنان كه از دعا و عبادت من ، اعراض و سركشى كنند، با ذلت و خوارى داخل دوزخ شوند. سيره رهبران آسمانى : انبيا و اولياى الهى همواره اهل دعا بوده اند. در سيره امير مؤ منان (ع ) آمده كه آن حضرت دعاء بوده است ؛ يعنى بسيار دعا مى كرد. (280)

مهمترين موانع استجاب دعا

چرا در بسيارى از موارد دعا مستجاب نمى شود؟ بايد توجه داشت كه براى تحقق يافتن هر چيزى دو شرط، ضرورى است : 1 عوامل مؤ ثر، موجود باشد؛ 2 موانع خنثى كننده در كار نباشند.

لذا در باب استجابت دعا، چه بسا ممكن است ما عوامل مؤ ثر را ايجاد نكنيم و يا موانع تاءثير را از بين نبريم كه در هر دو صورت ، دعا مستجاب نمى شود.

موانع مهم استجابت عبارتند از:

1 معصيت و گناه : عصيان و گناه باعث عدم استجابت دعا در نزد خدا مى گردد.

2 لقمه حرام : يكى ديگر از موانع استجاب دعا، خوردن لقمه حرام است . در حديث مى خوانيم : (281) كسى كه لقمه حرام بخورد، چهل شب نماز وى قبول نمى شود، و دعايش به اجابت نمى رسد. در بيانى ديگر از اميرالمؤ منين (ع ) آمده است : (282) كسى كه شراب مى خورد تا چهل روز نماز او قبول درگاه الهى نيست .

3 تن پرورى و تنبلى : در تفسير مجمع البيان ذيل سوره توحيد آمده است : پس از جنگ صفين ، عمار ياسر از امير مؤ منان (ع ) پرسيد: گويا هنگام رزم چيزى را زمزمه مى كردى آن كلمات ، چه بود؟ امام پاسخ داد: جمله : يا هو يا من لا هو الا هو را بر زبان داشتم و افزود در شب جنگ بدر خضر پيامبر را در خواب ديدم ، و به او گفتم ذكرى به من بياموز كه همواره آن را زير لب داشته باشم و باعث پيروزى و موفقيت من باشد. او به من فرمود: يا على ! هر گاه به مشكلات در زندگى برخورد كردى ، به رفع آن قيام كن و ضمنا بخوان : يا هو يا من لا هو الا هو (283)؛ امام افزود من در همان شب جنگ بدر از جا برخواستم و با پيامبر خواب خود را در ميان نهادم پيامبر فرمود: يا على خضر پيامبر اسم اعظم الهى را به تو آموخت قدر آن را بدان .

جلوه هاى اهميت دعا

تقسيم اوقات : بارزترين و روشن ترين جلوه اهميت دعا در كلام گهر بار پيامبر (ص ) تجلى يافته است آنجا كه فرمود: انسان مؤ من شبانه روز خود را بايد چهار قسمت كند، يك بخش آن را به دعا و مناجات و راز و نياز اختصاص دهد، و يك بخش آن را به امرار معاش در نظر گيرد، در بخش سوم به ديدار دوستان صالح خود برود و در بخش چهارم به لذتهاى حلال بپردازد. اين تقسيم نشان دهنده اهميت دعاست و دعا و مناجات به خدا اختصاص دهد.

برتر از قرائت : ائمه معصومين : در مواردى دعا كردن را بر قرآن خواندن ترجيح مى داند. مردى خدمت امام باقر (ع ) شرفياب شد و سؤ ال كرد اى پسر پيامبر!زياد دعا خواندن برتر است يا زياد قرآن خواندن ؟.

امام پاسخ داد: زياد دعا كردن بهتر است ، سپس امام (ع ) فرمود: به دليل آنكه قرآن مى فرمايد: (284) يا رسول الله بگو به ياران اگر اين دعا و راز و نيازها نباشد خدا تفضل خود را از شما دريغ مى دارد.

راز برترى دعا آن است كه در قرآن ، خدا با انسان ، سخن مى گويد لكن در دعا انسان ، با خدا سخن مى گويد و اين مساءله در نزد پروردگار حكيم بسى ارجمند است .

برخى از شروط تسريع در استجابت دعا: 1. آمادگى باطنى باشد. 2. دعا همراه با تواضع و تذلل باشد. 3. ديگران بر دعا كننده مقدم شوند. 4. دعا تكرار شود.

5. اول و آخر دعا صلوات فرستاده شود.

صلوات بر محمد و آل محمد: ذكر صلوات بر محمد و آل محمد يكى از عواملى است كه موجب افزايش ارزش و اعتبار روزه و روزه دار مى شود . ذكر صلوات در ماه رمضان ثواب زيادى دارد، و اين امر آن را از ساير اذكار ممتاز ساخته است .

ماه رمضان شهر الشفاعه لقب يافت ، به خاطر آن كه پيامبر اكرم (ص ) كسانى را كه در اين ماه ، بر او صلوات بفرستند، مورد لطف خاص خويش قرار مى دهد. امام صادق (ع ) فرمود: ماه رمضان را ماه شفاعت نام نهاده ، براى اينكه پيامبر شما تمام كسانى را كه در اين ماه بر او صلوات بفرستد، شفاعت مى كند. (285)

ذكر زبانى ، بيانگر ذكر قلبى است ، و زبانى كه به ذكر الهى مشغول است ، توجه و ياد درونى صاحب آن را به سوى پروردگار متعال گواهى مى دهد. در ميان ادعيه ، اذكار و اوراد ماءثوره ، صلوات بر محمد و آل او داراى اهميت و عظمت ويژه اى است . (286)

صلوات ، برترين ذكر الهى است و در ميان امم پيشين قبل از اسلام نيز معروف بوده است (287). امام صادق (ع ) فرمود: (288)در قيامت هيچ عملى برتر و گرامى تر از صلوات بر محمد و آل او نيست .

پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (289) از جبرئيل (ع ) پرسيدم محبوب ترين اعمال كدام است ؟ پاسخ داد: صلوات و درود بر شما اى محمد! و محبت على بن ابى طالب .

ابو علقمه مى گويد: پس از نماز صبح ، پيامبر رو به طرف ما كرد و فرمود: اصحاب من ، ديشب عمويم حمزه و برادرم جعفر طيار را به خواب ديدم ، به آن نزديك شدم و گفتم : پدر و مادرم فدايتان ، كدام عمل را برتر يافتيد؟ پاسخ دادند: پدر و مادر ما فدايت ، صلوات بر تو، تشنه را سيراب كردن و محبت على بن ابى طالب (ع ) را برترين اعمال يافتيم . (290) امام باقر و يا امام صادق (ع ) فرمودند: (291) سنگين ترين عمل در ميزان اعمال ، روز قيامت صلوات بر محمد و آل اوست . امام هشتم (ع ) فرمود: (292) صلوات بر محمد و آل او معادل است با ذكر سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اكبر لازم به تذكر است كه در ميان اذكار، تسبيحات اربعه كاملترين ذكر است . امام عسكرى (ع ) فرمود: (293) خداوند متعال حضرت ابراهيم (ع ) را خليل خود انتخاب كرد به خاطر آن كه او بر محمد (ص ) و خاندانش كه درود خدا بر آنان باد، زياد صلوات مى فرستاد. اميرالمومنين (ع ) فرمود: (294) هر دعايى از بالا رفتن ممنوع است تا هنگامى كه با صلوات بر محمد و آل او همراه شود.

همچنين فرمود: (295) صداى خود را در هنگام صلوات بر من بلند كنيد؛ زيرا اين كار خستگى هاى درونى و بيمارى هاى باطنى ، يعنى نفاق را از بين مى برد.

تسبيح فاطمه (س ): تسبيح فاطمه (س ) از جمله اذكارى است كه ثواب و اعتبار خاص دارد. امام صادق (ع ) فرمودند: مراد واذكرولله ذكرا كثيرا، تسبيح حضرت فاطمه (س ) است .

در حديثى ديگر آمده است كه : پاداش و ثواب تسبيح فاطمه زهرا (س )، برابر با هزار ركعت نماز مستحبى است .

فاطمه زهرا (س ) از خاك قبر حمزه سيدالشهدا و امام سجاد (ع ) نيز از خاك قبر پدرش ، امام حسين (ع ) تسبيح ساخته بودند.

امام صادق (ع ) فرمود: در نظر من تسبيح فاطمه (س ) پس از هر نماز واجب محبوبتر از هزار ركعت نماز مستحبى است . (296)

مفسر بزرگ علامه طبرسى صاحب مجمع البيان در تفسير ديگر خود جوامع الجامع ، ذيل آيه 35 احزاب مى نويسد: (297) كسى كه پس از بر زبان آوردن تسبيح فاطمه (س ) بخوابد او در شمار كسانى است كه ذكر كثير بجاى آورده اند.

4. انفاق

يكى از اعمال مورد توجه ماه مبارك رمضان ، انفاق جهاد مالى است . در خطبه معروف پيامبر (ص ) درباره اعمال روزه داران فرمود: هر كسى در اين ماه ، فريضه اى چه مالى و چه غير آن ادا كند پاداش هفتاد برابر اداء در ساير ماه ها را دريافت مى دارد.

روزه دار در ماه رمضان ، همواره با ذكرهايى سر و كار دارد كه به ياد نيازمندان بودن به ويژه به فكر مستضعفان جامعه بودن را تداعى مى كند او همه روزه به اين دعا مترنم است كه : اللهم اءعن كل فقير؛ خدايا فقرا را دستگيرى كن ، اللهم اءشبع كل جائع ؛ خدايا همه گرسنگان را سير كن ، اللهم اءكس كل عريان ؛ خدايا همه برهنگان را بپوشان ، اللهم اءقض دين كل مدين ؛ خداى قرض همه قرض داران را ادا كن ، اللهم اءشف كل مريض ؛ خدايا همه بيماران را شفا بده ، اللهم رد كل غريب ؛ خداى همه مسافران را به وطن برسان ، اللهم فك كل اسير؛ خدايا همه اسيران را از اسارت رهايى ببخش .

5. تحصيل دانش

يكى از معارف روزه ، تحصيل دانش و توجه به اهميت علم است . در شب هاى قدر برترين عمل ، پرداختن به مذاكره علمى است . مطرف مى گويد كه از ابن عباس شنيدم كه مذاكره علمى در شب قدر، برتر از احيا آن شب است .

حديث : اول ما خلق الله القلم (298)؛ به تنهايى ارزش و اهميت دانش اندوزى را اثبات مى كند.

6. عفو و گذشت

يكى از معارف روزه عفو و گذشت از خطاهاى ديگران در مدار معقول و مجاز است . بر اين اساس در دعاى جوشن كبير كه در ماه مبارك ، بويژه در شب هاى قدر قرائت آن توصيه شده است ، مى خوانيم : يا خير الغافرين ، يا غافر الخطيئات ، يا غافر الخطايا، يا غافر الذنب يا قابل التوب ، يا غافر من استغفره ، يا غافر يا ساتر، اللهم انى اسئلك باسمك يا عفو يا غفور و اللهم انى اسئلك باسمك يا ستار يا غفار.

يكى از عوامل ترفيع درجه روزه ، عفو و اغماض و گذشت است ؛ عفو و گذشت در اين ماه ارزش بسيار و اهميت ويژه اى دارد. اغماض در پرتو ناديده انگاشتن برخى از نامهربانيها و خطاهاى ديگران ، بهتر مى تواند تجلى خويش را باز يابد.

اميرالمومنين (ع ) فرمود: (299) شريفترين عملكرد انسان بزرگوار، تغافل او از خطاها و نامهربانى هاى ديگران است . همچنين آن حضرت در جاى ديگر فرمود: (300) ارزشمندترين اخلاق آدم بزرگوار، ناديده گرفتن خطاهايى است كه با خبر است .

و نيز فرمود: (301) نيمى از خردمندى ، تحمل ، و نيمى ديگر تغافل است .

باز آن حضرت فرمود: (302) چشم پوشى از خطاها پيشه كن ، تا كارهايت به وجه احسن و خوب پيش رود. همچنين آن حضرت در جاى ديگر فرمود: (303) كسى كه از بسيارى از آگاهى ها چشم پوشى نكند، زندگى او از لذت بدور مى ماند.

ماه رمضان ، ماه عفو، اغماض و گذشت است ؛ بنابراين چشم پوشى و تغافل بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرد. پيامبر اكرم (ص ) در خطبه آخر ماه شعبان ، تاءكيد فراوان نمود تا روزه داران در اين ماه بيشتر اهل عفو و اغماض باشند.

عفو و مدارا: امام صادق فرمود: (304) رسول خدا هيچگاه با بندگان خداوند راست تر از عقل و قدرت درك آنان صحبت نمى كرد؛ زيرا آن حضرت خود فرمود: ما گروه پيامبران ماءموريم كه با مردم در سطح عقل و قدرت فهم و درك آنان صحبت كنيم .

ما سلسله پيامبران همچنانكه ماءمور به اقامه و بر پا داشتن واجبات شده ايم ، ماءموريت يافتيم كه با مردم با عفو و مدارا رفتار كنيم . (305)

همچنين آن حضرت فرمود: (306) مروت ما، خاندان پيامبر (ص ) عفو و گذشت است نسبت به كسانى كه بر ما ظلم كرده اند، و عطا و بخشش به كسانى است كه ما را از حقمان محروم نموده اند.

عفو تاريخى : كيست كه نداند كه ، مردم مكه تا چه حد پيامبر و يارانش را آزار دادند، و از استهزاء و تمسخر و تكذيب او و از جسارت و بى ادبى هاى فراوان نسبت به وى كوتاهى نكردند، و او را با يارانش در شعب ابى طالب محصور، و در فشار اقتصادى و منع آذوقه گذاردند، و گروهى از مومنان ناچار، هجرت كردند و به حبشه رفتند، و در ليلة المبيت تصميم به قتل پيامبر (ص ) گرفتند و به خانه آن حضرت حمله نمودند، ديدند حضرت على (ع ) در بستر رسول الله (ص ) خوابيده است ، و پيامبر (ص ) مكه را به مقصد مدينه ترك كرده است . قريش پس از هجرت پيامبر به مدينه ، باز هم دست از اذيت آن حضرت برنداشتند و با پيامبر (ص ) جنگيدند، اما وقتى پيامبر (ص ) اين شهر را فتح كرد، خانه و ديار و همه چيز قريش در اختيار سپاه اسلام درآمد، پيامبر هر فرمانى درباره آنها مى داد، فورا بدون چون و چرا اجرا مى شد. اگر مى فرمود: القتل ، همه اهل مكه كشته مى شدند، اگر دستور مى داد النهب ، تمام اموالشان غارت مى گرديد، و اگر مى فرمود: الاسر، همه اسير مى شدند. ولى آن معدن حلم و گذشت و عفو و رحمت وقتى شنيد سعده مى گويد: (307) امروز، روز خون ريختن و كشتار است ، امروز حرمت اهل مكه حلال مى گردد، فرمود: امروز، روز مهر و رحمت و ملاطفت است . آنگاه به على (ع ) دستور داد: سعد را درياب و پرچم و لوا را از او بگير، و با رفق و مدارا وارد مكه شو. هنگامى كه رسول خدا (ص ) وارد مكه شد، بزرگان قريش گمان مى كردند شمشير از آنها برداشته نخواهد شد، و همه قتل عام مى شوند، ولى پيامبر (ص ) بر در خانه كعبه ايستاد، و گفت : نيست معبودى جز خداى يكتا و يگانه : آنكه بنده اش را يارى كرد، و به وعده اش جامه عمل پوشاند، و سپاهش را عزت بخشيد، و ديگر گروهها را نابود ساخت . سپس خطاب به آنان فرمود:چه مى گوييد و چه گمان مى بريد؟.

سهيل بن عمر گفت : از نيكى و كرم و بزرگوارى شما سخن مى گوييم و گمان خير و نيكويى مى بريم ، تو برادرى كريم و پسر برادر كريمى ، كه بر ما قدرت يافته اى . ديدگان رسول خدا اشك آلوده شد. مردم مكه كه پيامبر (ص ) را به اين حال ديدند، صدايشان به گريه بلند شد.

آنگاه حضرت فرمود: من همان را گويم كه برادرم ، حضرت يوسف گفت : امروز بر شما ملامتى نيست ، خدا شما را بيامرزد، او رحم كننده ترين رحم كنندگان است ، برويد همه تان آزاديد.

استغفار و توبه

يكى از معارف روزه ، گرايش به توبه است كه در جاى جاى مناجاتها و ادعيه مربوط به ماه رمضان به چشم مى خورد از جمله ، در جوشن كبير آمده است : يا من يقبل عند التائبين و يا يقبل التوبة عن عباده و يا من يحب التوابين و يا قابل التوبات و يا حبيب التوابين

يكى از عوامل ارتقاى روزه ، توبه و استغفار است . توبه عبارت است از وصل بعد از قطع ؛ قطعى كه رجوع در آن نمايان است . توبه هم به خدا نسبت داده شده است و هم بر انسان ، بر اين اساس هم خدا تواب است و هم انسان ، ولى تفاوت آن دو از حيث ماهيت مصاديق است .

در مفردات راغب در باب توبه خلق آمده است : (308) دست كشيدن از گناه به گونه اى صحيح خدا پسند را توبه بشرى گويند؛ توبه ؛ يعنى بازگشت از گناه به سوى اطاعت و بازگشت از قطع رحمت به وصل رحمت راغب همچنين يادآور مى شود، هنگامى كه گفته مى شود خدا توبه كرد؛ يعنى ، خدا كه فضل خود را دريغ داشته بود، دوباره شامل حال بنده كرد، ولى وقتى گفته مى شود انسان توبه كرد؛ يعنى انسان دست از گناه كشيد و به سوى خدا بازگشت : تاب الله اءى اليه بفضله ... رجع اليه عن المعصية . (309)

اركان توبه :

اميرالمومنين (ع ) در تعريف توبه فرمود: (310) توبه عبارت است از: پشيمانى به قلب و طلب آمرزش گناهان با زبان و ترك گناه و معصيت با اعضا و جوارح و تصميم بر اينكه مجددا مرتكب گناه نشود. توبه داراى اركانى است كه مهمترين آنها عبارت اند از:

1. اقرار و اعتراف ؛ 2. پشيمانى ، ندامت و ترك گناه ؛ 3. تصميم به عدم روى آوردن به گناه در آينده ؛ 4. جبران مافات ؛

كسى كه تصميم دارد توبه نمايد، بايد حق الناسها و حق الله را كه در ذمه اش بوده و ترك كرده ، جبران و ادا كند.

انگيزه هاى روى آوردن به توبه

1. توجه به اثرات مثبت توبه : الف توبه كننده ، محبوبيت خاصى در پيشگاه خدا دارد. پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (311) توبه كننده واقعى از گناه ، مانند كسى است كه گناهى مرتكب نشده است . ب توبه باعث شستشوى دل است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (312) توبه سبب طهارت و پاكى قلب مى شود و گناهان را از وجود توبه كنند مى زدايد. ج توبه باعث جلب رحمت الهى مى گردد؛ پيامبر اكرم (ص ) فرمود: التوبة تستنزل الرحمة . (313) د توبه آدمى را از فشار وجدان اخلاقى مى رهاند.

2. توجه به آثار منفى گناهان : الف ترك توبه آفات و بلاها در پى دارد. ب توبه نكردن موجب سلب نعمت مى شود.

فرشتگان الهى كه بر اساس : تنزل الملائكة والروح ؛ (314) در شب قدر تا صبح با همه كسانى كه به تسبيح و تهليل و ذكر و دعا و راز و نياز مشغولند، مصافحه مى كنند، جز با: شرابخواران ، گوشت خوك خوران ، قمار بازان ، قاطع رحم ، عاق والدين ، رشوه خواران ، سگ بازان ، ربا خواران و كينه توزان نسبت به مومنان .

آدم (ع ) پس از هبوط بر زمين به ابليس گفت : چرا ما را فريفتى و از بهشت بيرون كردى ؟ پاسخ داد: مرا چه كسى به اينجا كشاند؟ حضرت آدم (ع ) جواب داد: عصيان .

شعبى متوفاى سال 427 در قصص الانبياء مى نويسد: شيطان در كنار درخت به ناله و زارى پرداخت . آدم و حوا بدو گفتند چرا ناله مى كنى ؟ پاسخ داد: به حال شما و براى شما. آنان گفتند: چرا براى ما اشك مى ريزى ؟ ابليس پاسخ داد: به خاطر آن كه شما از بهشت بيرون خواهيد رفت . آنان گفتند: چه كنيم تا در بهشت جاودان بمانيم . ابليس گفت : از اين درخت بخوريد؛ هل اءدلكم على شجرة الخلد و ملك لا يبلى ؛ آدم و حوا در اثر وسوسه ابليس از شجره اى كه از خوردن آن منع شده بودند، خوردند و سرانجام نعمت الهى از آنان سلب شد.

ج ذلت و خوارى در صورت عدم بازگشت و توبه نكردن . د كيفر اخروى در صورت اصرار بر معصيت و گناه ترك توبه . ه كيفر دنيوى

تاءثير توبه :

درباره چگونگى تاثير توبه چند نظر وجود دارد:

الف توبه كيفر را ساقط مى كند. ب كيفر، به خاطر كثرت ثواب توبه ، ساقط مى شود. ج توبه ، خودش عبادت است و از روى تفضل به آن ثواب داده مى شود؛ ولى سقوط عقاب به خاطر عفو و كرم الهى است . (315)

به نظر ما ساقط شدن كيفر گناهان ، به وسيله توبه مى باشد، و خداوند متعال از باب تفضل و احسان ، توبه را وسيله اى جهت سقوط كيفر قرار داده است .

خواجه نصيرالدين طوسى در تجريد الاءعتقاد مى نويسد: عقاب به وسيله خود توبه ساقط مى شود نه كثرت ثواب آن . (316)

امام صادق (ع ) فرمودند: (317)هر گاه آدمى گناه كند، در دلش نقطه سياهى پديد مى آيد، ولى اگر توبه كند محو مى شود.

توبه نصوح :

توبه نصوح عبارت از توبه شكست ناپذير است ؛ توبه اى كه دوام و ثبات داشته باشد.

امام باقر (ع ) فرمودند: وقتى بنده خدا توبه شكست ناپذير مى كند، خداوند او را دوست مى دارد و در نتيجه ، در دنيا و آخرت گناهان او را مى پوشاند.

راوى پرسيد خداوند چگونه پرده پوشى مى كند؟

امام (ع ) فرمودند: هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل عليه او نوشته اند، از يادشان مى برد و به جوارح و اعضاى بدن او دستور مى دهد تا گناهان او را پنهان كنند و ناديده بگيرند و به مراكزى كه او در آنجا، مرتكب گناه شده است ، دستور مى دهد تا آن گناهان را پنهان نمايد. او در اين صورت در قيامت به گونه اى حضور مى يابد كه گناهى ندارد تا گواهانى عليه او گواهى دهند. (318)

مساءله استدراج :

اشاره شد كه كيفر در دنيا، به نوبه خود، زنگ بيدار باش است و در نوع خود، يكى از درهاى رحمت پروردگار مى باشد. بر اين اساس نسبت به بعضى از افراد كه از لطف الهى بدورند، چه بسا كه اين بانگ بيدار باش به صدا در نيايد و برخوردار بودن از نعمتهاى گوناگون و مختلف خداوند، موجب غفلت وى شود، تا آنكه ناگهان كيفر و عذاب سخت و غير قابل علاج الهى ، نازل شود، و او را احاطه كند. پس وفور نعمتها را نمى توان نشانه سعادت دانست . و مى توان گفت ، كسى كه به گناه دست مى يازد ولى نعمتهاى الهى از هر درى به سوى او مى بارد او دچار استدراج مى باشد. (319)

8. توكل

از ديگر عوامل ارتقاى روزه ، توكل است . در فرازى از دعاى روز دهم ماه مبارك مى خوانيم : خدايا، در اين روز مرا از جمله توكل كنندگان بر خود قرار بده . و در دعاى جوشن كبير آمده است : ...يا من لا يتوكل الا عليه ... و يا من اليه يتوكل المتوكلون و يا سيد المتوكلين . على (ع ) در نهج البلاغه مى فرمايد: (320) كسى كه بر خداوند توكل كند، خداوند او را كفايت مى كند.

توكل ، تنها يك موضوع و مساءله اخلاقى نيست كه فقط در كتب اخلاقى از آن بحث شود، بلكه در حوزه علم لغت ، علم كلام ، علم اخلاق ، علم مذاهب و اديان و علم سياست مورد بحث و كنكاش قرار مى گيرد.

توكل از ماده وكل ؛ يعنى به ديگرى چشم دوختن ، وى را وكيل خود دانستن و كار خود را به او واگذار كردن و او را به جاى خويش انگاشتن است . (321)

توكل در اذهان مردم داراى دو كاربرد است :

توكل منفى :

توكل منفى ؛ يعنى ترك سبب و چشم دوختن به مسبب ، ترك كار و تلاش و به انتظار معجزه نشستن . اين معنا، همان چيزى است كه معاندين و اسلام ستيزان از آن به عنوان حربه و دستاويز عليه دين استفاده مى كنند.

توكل مثبت :

توكل مثبت ؛ يعنى عمل ، كار و تلاش همراه با اميد به امدادهاى غيبى و بارش باران الطاف حق . در اينجا، نوع نصير از توكل ، مورد بحث است .

ماهيت توكل عبارت است از:

1. براى اسباب تاءثير قائل نشدن .

2. در مورد آنچه كه از توان آدمى خارج است ، فقط به خدا دوختن .

3. علتها را هماوره در طول اراده خدا مؤ ثر دانستن و چشم داشت به لطف او. انگيزه هاى رويكرد فرد يا جامعه به توكل منفى را مى توان موارد زير دانست :

1. توكل به معناى لغوى آن .

2. عدم دقت لازم به قيوميت خدا و فقر ذاتى بشر.

3. عدم دقت و توجه كافى به توحيد افعالى .

4. تبليغات دشمنان اسلام و دين در جهت ريشه كن كردن دين سياست دين زدايى و تخدير مردم در جهت حفظ سلطه .

5. عدم تعمق لازم در احاديث و آيات توكل .

اركان توكل

1. اعتقاد به خدا.

2. اعتقاد به قيوميت خدا: الله لا اله الا هو الحى القيوم . (322)

3. اعتقاد به آزادى اراده و اختيار انسان در مقام انديشه و عمل .

4. توجه به مساءله امر بين امرين نه جبر و نه تفويض .

5. توجه به زمينه ساز بودن كردار و نيات ما در جلب الطاف حق .

اهميت توكل

توكل در قرآن و فرهنگ اسلامى ، از جايگاه ويژه اى برخوردار است :

و على الله فليتوكل المؤ منون . (323)

و على الله فتوكلوا ان كنتم مؤ منين . (324)

انما المؤ منون الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و على ربهم يتوكلون .

و من يتوكل على الله فهو حسبه . (325)

و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على ايحب متوكلين . (326)

پيامبر اكرم (ص ) از قول خداوند فرمود: اى ما عند اطاعنى لم اكله غير لى و اى ما عصانى و كلته الى نفسه ثم لم ابال فى اى وادهلك . (327)

اهميت و ارزش توكل تا آنجاست كه افضل الاءعمال به شمار آمده است . على (ع ) مى فرمايد: پيامبر اكرم (ص ) در شب معراج ، از پروردگار خود پرسيد: كدام عمل بيشترين فضيلت را دارد؟ ندا رسيد: (328) چيزى نزد من از توكل بر من و خشنود بودن به آنچه براى بنده ام مقدر كرده ام ، با فضيلت تر و ارزشمندتر نيست .

از نظر اسلام توكل ، يكى از اركان ايمان است . على (ع ) در مقام ارزش و اهميت توكل مى فرمايند: (329) ايمان چهر ركن دارد: توكل بر خداوند، و تفويض امر به او، و راضى بودن به قضاى الهى و تسليم در برابر امر خداوند. اقبال لاهورى مى گويد:

طارق ! چو در كناره اندلس سفينه سوخت

گفتند: كار تو زنگاه خرد خطاست

دوريم از سواد وطن ، باز چون رسيم

ترك سبب ، زروى شريعت كجا رواست

خنديد و دست خويش به شمشير برد و گفت

هر ملك ، ملك ماست كه ملك خداى ماست

نشانه هاى توكل

1. شجاعت راستين : امام صادق (ع ) فرمود: از نشانه هاى توكل آن است كه ، آدمى از غير خدا نهراسد.

2. تقوا پيشه كن : پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (330) كسى كه دوست دارد با تقوا ترين مردم باشد، به خدا توكل كند.

عوامل و انگيزه هاى روى آوردن به توكل

1. تقويت معرفت و خداشناسى .

2. توجه به آثار مثبت توكل و من يتوكل على الله فهو حسبه . (331)

3. توجه به اثرات منفى غفلت از توكل .

حوزه توكل

در قرآن كريم مى خوانيم : و من يتوكل على الله فهو حسبه . پيامبر اكرم (ص ) نيز مى فرمايد: من سره اءن يكون اءقوى الناس فليتوكل .

بر اين اساس بايد ديد در اين ميان نقش علل و اسباب از جمله انسان چيست ؟ آيا در مواردى كه قدرت و توانايى دارد، بايد خود اقدام كند و آنجا كه فاقد قدرت است كارها را به خدا واگذار نمايد و بر او توكل كند؟

آيا در همه موارد اعم از اينكه در مدار قدرت او قرار دارد و يا از دايره قدرت او بيرون است ، بايد بر خدا توكل كند، زيرا همه تاءثير بخشى هاى از خداست .

آيا همچنان كه گفته مى شود در تحقق يك مقصد، مثلا: صد عامل نقش دارند، تلاش فاعل و به كارگيرى اسباب درصدى از عوامل مؤ ثر را تشكيل مى دهند و براى تحقق هدف در سايه فراهم شدن تمام عوامل مؤ ثر بايد به خدا اميد بست . يا نه ، بايد به طور كلى اسباب و علل ، كار و تلاش را تعطيل كرد و فقط به خدا اميد بست و به مهر او چشم دوخت .

هر يك از ديدگاه هاى فوق طرفدارانى دارند ولى به نظر ما معقول و قابل قبول است ، نظريه اول مى باشد، زيرا تلاش و حركت ما يكى از موجبات جلب الطاف الهى است نسبت به ما و كار ما، و اگر خود اقدام نكنيم ، كار ما به نتيجه نرسيده ، از الطاف حق محروم مى شويم ، زيرا توجه الطاف حق به ما، شروطى دارد كه حركت و تلاش ما از جمله آنهاست .

آثار توكل

1. عزت و سربلندى :

در محاسن برقى امام صادق (ع ) مى فرمايد: (332) بى نيازى و عزت در جولانند، و جايى كه توكل حضور دارد، همانجا اسكان مى گزينند.

2. تقويت تقوا:

پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (333) كسى كه مى خواهد با تقوا ترين مردم به حساب آيد، بايد توكل را پيشه خود سازد.

3. صيانت :

امام باقر (ع ) فرمود: (334) كسى كه بر خدا توكل كند، مغلوب نمى شود و كسى كه به ريسمان الهى چنگ زند، شكست نمى خورد.

4. كفايت زندگى :

پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (335) كسى كه فقط به خدا چشم اميد داشته باشد، خداوند امور زندگى وى را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى برد، رزق و روزى خواهد داد، ولى كسى كه از خدا ببرد و به دنيا اتكا و اعتماد كند، خداوند او را به آن واگذار خواهد كرد.

5. تقويت :

كسى كه مى خواهد قوى ترين آدم ، باشد بر خدا توكل كند. (336)

6. هدايت و راهيابى توكل و استخاره :

انسان بايد با توكل بر خدا و اميد به او، لحظه اى از تلاش و كوشش در زندگى باز نايستد و با اميد به خدا و طلب خير و موفقيت از اوست كه مشاوره با ديگران سودمند خواهد بود؛ زيرا چه بسا در اين صورت ، خداوند متعال آنچه خير و صلاح انسان را تاءمين مى كند، بر زبان كسى كه طرف مشورت قرار گرفته ، جارى سازد.

هارون بن خارجه مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه مى فرمود:(337) هنگامى كه از يكى از شما تصميم دارد به كارى بپردازد، پيش از آنكه با كسى در ميان بگذارد، با خداى خود در ميان بنهد و با او مشورت كند. به امام صادق (ع ) گفتم مشاوره با خدا چگونه است ؟ امام پاسخ داد: پيش خود خدا، طلب خير را كن و سپس درباره مساءله مورد نظر خود، با صاحب نظران مشورت كن كه در آن صورت خدا آنچه كه خير و صلاح شما را تاءمين مى كند، بر زبان جارى مى سازد.

7. زهد:

يكى از عوامل ارتقاء درجه انسان روزه دار، زهد است . بر اين اساس در رهنمودهاى اساسى پيامبر اكرم (ص ) در آستانه حلول ماه رمضان آمده است : (338) از گرسنگى و عطش اوقات روزه ، بايد به گرسنگى و عطش روز رستاخيز، پى برد.

اين رهنمود گوياى اين حقيقت است كه ماهيت روزه ، ماهيت ويژه اى است كه زهد گرايى ، تضعيف دلبستگى نسبت به دنيا را به همراه دارد. در دعاى معروف به جوش كبير مى خوانيم : يا من عليه يرغب الزاهدون .

اهميت زهد

زندگى به دور از دلهره و اضطراب و همراه با آرامش درون و سكون نفسانى راه تنها در جايى مى توان جست كه اغلال حرص و آز، انسان را اسير خود نكرده باشد. زهد اسلامى و مورد نظر قرآن كريم ، به زندگى معنا، هدف و جهت مى بخشد.

پيامبر اكرم (ص ) فرمودند: (339) ميل و رغبت حرص و آز نسبت به دنيا، مايه اندوه و غم اضطراب و دلهره و ناامنى روحى است ، ولى زهد عدم وابستگى روحى نسبت به دنيا، باعث آرامش دل است . همچنين آن حضرت در جاى ديگر فرمودند: (340) زهد در دنيا، سبب آرامش جسم و روح است و ميل و رغبت به دنيا؛ يعنى حرص و آز، رنج و اندوه روح و جسم را به دنبال دارد.

على (ع ) فرمود: (341) آرامش و آسايش در زهد و پارسايى است ، و زهد برترين عامل آرامش است . همچنين فرمودند: (342) كسى كه طالب آرامش است ، زهد را برگزيند. و در جاى ديگر فرمودند: الراحة فى الزهد. (343) آرامش در زهد ورزى است ، و زهد ورزى در دنيا بالاترين عامل آرامش روحى و آسايش زندگى است . (344)

در نهج البلاغه مى خوانيم كه قرآن زهد اسلامى را چنين تعريف كرده است : كيلا تاءسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتيكم (345)؛ درباره آنچه از دست داده ايد، تاءسف نخوريد و هنگامى كه دنيا به شما روى آورد شادمان نشويد.

دنيا در احاديث اهل بيت ، يك جا مورد توجه است ؛ متجر اءولياء الله و مزرعة الآخرة . (346) در جايى ديگر طرد و نكوهش شده است : انما الدنيا كالسم ياكله من لا يعرفه . (347)

در جاى ديگر هم ، دنيا و آخرت هر دو يك جا، مورد توجه قرار گرفته اند: بم ييم خير الناس من لم يترك الدنيا لآخرته و لا آخرته لدنيا ليس منا من ترك دنياه لآخرته و آخرته لدنياه . (348)

از مجموع روايات فوق چنين به دست مى آيد:

1. مقصد اساسى ، تاءمين آخرت است .

2. دنيا به عنوان وسيله اى در راستاى تاءمين آخرت ، مورد توجه قرار گرفته است .

3. اگر دنيا به عنوان هدف اساسى و نهايى و اصيل نگريسته شود، جاى نكوهش و مذمت آن است ، وگرنه چنانچه كسى به دنيا بعنوان وسيله بنگرد، جاى آن دارد كه مورد ستايش ‍ قرار گيرد. بر اين اساس از كار و تلاش و مال اندوزى در چار چوب مجوزهاى اسلامى ، تمجيد و تاءكيد به عمل آمده است .

دقت در احاديثى كه درباره زهد وارد شده است ، اين حقيقت را اثبات مى كند كه شيفتگى ، دلبستگى و دنيا زدگى مذموم است .

راز اصلى ترويج زهد

راز اصلى ترويج زهد عبارت است از رهايى از چنگال خطرناك فخر و مباحات و فضل فروشى در زندگى . حديث مى فرمايد: (349) لباس خشن بپوش تا فخر فروشى در تو راه نيابد. بر اين اساس ، اگر خشن پوشى موجب مباحات كسى شود؛ مثلا كسى از راه زهد ورزى بخواهد تفاخر كند، آن گونه از زهد را زهد اسلامى نمى توان لقب داد؛ زيرا فلسفه ممدوح بودن زهد، رهايى از دام فخر فروشى است و اگر شيطان آن را در زندگى كسى دام قرار داد بايد از مظاهر آن پرهيز كرد.

عوامل تقويت كننده روحيه زهدگرايى

1. شناخت آفات دنيا زدگى و فوايد زهدگرايى .

2. فم و درك اينكه دنيا محل گذر بوده و پايدار نيست .

3. تقويت حالت يقين و رضا.

4. توجه به آخرت .

صوفى در حمام

يكى از صوفيان كشكول به دوش در حمام با علامه نراقى برخورد كرد و گفت : ما زهد على (ع ) را در زندگى رعايت مى كنيم ، ولى شما زندگى ، باغ ، حشم و خدم داريد. در پايان ، سخن از زيارت كربلا پيش آمد، همانجا تصميم گرفتند و حركت كردند، قدرى كه راه رفتند، پيرمرد صوفى گفت : من كشكول خود را در حمام جا گذاشته ام . نراقى گفت : مهم نيست ، صوفى گفت : آن كشكول گرانقيمت بود، نمى توانم از آن چشم بپوشم ، بايد باز گردم . در اين هنگام ، علامه نراقى به او گفت : خوب دقت كن كه كدام يك از ما زاهد هستيم ، من آن همه تعلقات زندگى را ناديده گرفتم و يكسره به راه افتادم ، ولى تو از يك كشكول نتوانى چشم بپوشى . (350)

اميرالمومنين (ع ) درباره كسانى كه به راستى اهل جود بوده و بخشنده هستند، فرمود: (351) جواد واقعى ، كسى است كه دنياى خود را نثار آخرت خود كند. بديهى است كه جز در سايه زهد اسلامى نمى توان ، جواد بود، و جواد بدون جلوه اى از زاهد زيستن است .

9. توسل (352)

يكى از ابعاد معارف روزه ، توسل جستن و برخوردارى از وسيله و ابتغوا اليه الوسيله است . در دعاى روز بيست و هشتم رمضان مى خوانيم ...و قرب فيه وسيلتى اليك من بين الوسايل . لذا مى توان گفت : يكى از عوامل ارتقاى درجه روزه دار كه از فرهنگ و معارف ماه صيام نشاءت مى گيرد، توسل است . توسل به اولياء الله ، توسل به وسائط فيض و مجارى امور الهى ، نوعى برخوردار شدن از رحمت واسعه الهى به گونه اى غير مستقيم است .

سمهودى ، يكى از نويسندگان عرب مى نويسد: مردى نابينا به رسول خدا (ص ) گفت : دعا كن تا خدا به چشم نابيناى من شفا و عافيت دهد. پيامبر (ص ) فرمود: اگر صبر كنى ، براى تو بهتر است ، مرد نابينا گفت : نخير، تحمل آن را ندارم ، پيامبر اكرم (ص ) فرمود: وضو بگير و اين دعا را بخوان : اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبيك محمد نبى الرحمة ، يا محمد انى توجهت بك الى ربى فى حاجتى ليقضى لى حاجتى اللهم شفعه لى فى . پس از خواندن دعاى فوق ، مرد نابينا ناگهان احساس كرد، ديدگانش روشن شده و بينايى خود را باز يافته است . (353)

مخالفان توسل :

وهابيها اظهار حاجت در برابر قبور پيامبران الهى ، امامان معصوم (ع ) و اولياى خدا را شرك مى دانند. دليل اصلى آنان اين است كه توسل جستن با توحيد افعالى در تضاد است .

در پاسخ بايد گفت : اولا؛ توسل مورد نظر اسلام ، غير از خرافات است . ثانيا؛ توسل مورد نظر اسلام ، همگام با اراده خدا و طبق مجارى امور و فيض بخشى پروردگار است . ثالثا؛ به هر كسى نمى توان توسل جست ، بلكه فقط به آنانى كه از سوى خدا مجازند شفاعت كنند، مى توان متوسل شد. قرآن مى فرمايد: من ذالذى يشفع عنده الا باذنه . (354) رابعا؛ انسان براى برخوردار شدن از الطاف بى پايان خداوند از سوى او به توسل جستن فرا خوانده شده است : وبتغوا اليه الوسيلة . (355)

امام صادق (ع ) فرمود: اءبى الله اءن يجرى الاءمور الا باءسبابها. (356)

علامه فيض كاشانى در ضمن تفسير آيه شريفه : وبتغوا اليه الوسيلة ، اين حديث را نقل مى كند كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: ... و من اءطاعهم فقد اطاع الله و من عصاهم فهد عصى الله و هم العروة و هم الوسيلة . (357) دقت در فرازهاى حديث فوق ، راز اصلى تاءثير توسل را بازگو مى كند.

اطاعت از اسوه هاى عبوديت و بندگى ، زمينه ساز تاءثير توسل بوده و توسل اصيل و مورد نظر اسلامى را بايد در اين سوى به تماشا نشست .

يكى از راه هاى مهم درمان نگرانى و اضطراب و يا مقاومت در برابر تهاجم آن در جامعه ، توسل و شفاعت است . گرچه اين گونه واژه ها، بار اعتقادى خاصى دارند، لكن گوياى حضور واقعيتى عقلايى در ميان انسانها، اعم از مذهبى و غير مذهبى هستند؛ زيرا هر عاقلى هنگامى كه از حل مشكلى عاجز شود به ديگران روى آورده و از آنان استمداد مى جويد.

چشمه سار فيض پروردگار متعال ، همواره به سوى خلق ، در جريان و فيضان است : ان الله هو الرزق ذوالقوة المتين (358)؛ فيض مطلق الهى همواره ، شامل همگان مى شود، ولى ترديدى نيست كه راه هاى برخوردارى از فيض مشروط خداوند متعال نيز در دسترس همه مى باشد كه پرداختن به دعا و نيايش در همين راستا و يكى از راه هاى برخوردار شدن از فيض الهى است . ادعونى استجب لكم همچنين براى بهره بردن از اعتبارى كه ديگران در پيشگاه خدا دارند نيز مى توان سود جست ، آنان را واسطه قرار داد، و به دامن آنان متوسل شد و از اين طريق از فيض مشروط خدا و الطاف كريمانه او بهره مند گشت كه اين گونه بهره مندى را توسل و شفاعت خوانند.

البته واژه شفاعت ، بيشتر در امور مربوط به آخرت و واژه توسل غالبا در مورد مسائل مربوط به زندگى دنيوى به كار مى رود. بعضى مى گويند آيه وبتغوا اليه الوسيلة (359) مربوط و روى آوردن است ؛ توسل جستن به دعا و عبادت ، نه متوسل شدن به دامان اين و آن . ترديدى نيست كه توسل به دعا و عبادت ، امر معقول پذيرفته شده و غير قابل انكار است . ممكن است اين سؤ ال مطرح شود كه چرا به دعا و عبادت ، مى توان توسل جست ؟

در جواب شايد گفته شود چون دعا و عبادت در پيشگاه خدا، داراى ارزش و اعتبارند. مى گوييم اگر انسان هايى هم چنين شاءنى را داشته باشند و در پيشگاه خدا داراى آبرو و اعتبار خاصى باشند، ما حق داريم به آنان توسل بجوييم .

در بسيارى از موارد رحمت الهى ، بر اساس نظام احسن و طبق صلاح ديد پروردگار متعال بدون واسطه انجام نمى گيرد، چنانكه مساءله رحمت الهى از طريق نفوس كامل و ارواح برتر انبيا و اوليا از همين منظر مورد رحمت و فيض الهى از راه حضور واسطه ها، تحقق مى يابد؛ ابى الله اءن يجرى الامور الا باسبابها. (360) به قول شهيد مطهرى : شفاعت ، همان مغفرت الهى است ؛ زيرا هنگامى كه شفاعت به پروردگار متعال نسبت داده شود مغفرت خوانده مى شود و آن گاه كه به وسائط و مجارى رحمت و فيض حق نسبت داده شود، شفاعت ناميده مى شود. بنابراين ، هر شروطى كه براى شمول مغفرت و رحمت الهى مطرح است ، براى شمول شفاعت و توسل نيز مطرح مى باشد. بنابراين كسى كه از شمول مغفرت و رحمت الهى ، محروم بماند، از شمول شفاعت و توسل نيز محروم مى باشد همان گونه كه كفر، شرك و... مانع مغفرتند (361)، مانع شفاعت و تاءثير توسل نيز مى باشند.



توسل عمر:

بسيارى از مورخان و صاحب نظران اهل سنت نوشته اند كه : در زمان عمر، مدينه دچار خشكسالى شد، عمر مردم را جمع كرد و گفت : اى مردم ، پيامبر اكرم (ص ) عباس عموى خود را به ديده احترام فوق العاده اى مى نگريست ، مثل احترام فرزند به پدر، بيابيد او را وسيله اى در پيش خدا قرار دهيد و به او توسل جوييد. (362)

خليفه دوم مى گفت : هذا والله الوسيلة الى الله و المكان منه (363)؛ به خدا سوگند عباس ، وسيله اى به درگاه خداست و سپس به اتفاق مردم به ديدن عباس شتافتند و تقاضاى دعاى باران كردند، او هم پذيرفت و هنگامى كه براى استسقاء حركت كرد به عمر گفت : كسى به جمع ما ملحق نشود و سپس در حالى كه حضرت اميرالمومنين (ع ) در پيشاپيش و امام حسن و امام حسين (ع ) به دنبال او حركت مى كردند، عباس با بنى هاشم پشت سر ايشان قرار گرفتند و به جايگاه دعا رفته و دعا كردند. جابر مى گويد: ناگهان ابرى ظاهر شد و آنچنان باران باريد كه گويا سيلى روان شد. آن سال را عام الرمادة خواندند. بعضى آن را سال 17 ه ق و بعضى ديگر آن را در سال 18 ه ق . دانسته اند.

صحيح بخارى نقل مى كند كه در آن زمان عمر چنين دعا كرد: (364) خدايا متوسل به پيامبر (ص ) تو شده ايم ، ما را باران بده ، ما متوسل به عموى پيامبر (ص ) شده ايم ، بر ما باران فرو فرست . پس از دعاى باران و توسل ، باران نازل گرديد، و سراسر حجاز را فرا گرفت تا آنجا كه عتبة بن ابى لهب تفاخر كرده ، مى گفت :

بعمى سقى الله الحجاز و اءهله

عشية يستسقى بشيبه عمر

به خاطر عمويم ، عباس ، خدا بر حجاز و مردمش باران فرستاد. در آن ساعتى كه عمر، خدا را به ريش سپيد عباس قسم داده بود، هنگامى كه بر اثر دعاى عباس سراسر حجاز را باران فرا گرفت ، مردم به عباس رو آورده ، بدن او را مسح كرده و تبرك مى جستند. (365)

فلسفه توسل :

مساءله توسل ، از لطف و كرم سرشار الهى حكايت دارد و اثرات ظاهرى و باطنى ، به ويژه تاءثيرات روانى و جنبه هاى تربيتى آن در ميان انسانها گرانبار است . خداوند متعال همواره مخلوقات ، بويژه آدميان را مشمول لطف و رحمت خود قرار مى دهد. بر اين اساس به آنان دعا و نيايش و شفاعت و توسل را آموزش داد، تا در صورت وقوع خطا و عصيان در زندگى به بيمارى ياءس و نوميدى دچار نشوند، و بدانند كه خدا، بخشنده ، مهربان و عذرپذير است ، و درهاى لطف او هميشه باز مى باشد. توجه بدين نكته ضرورى است كه مساءله توسل در جامعه داراى آثار تربيتى و نتايج مطلوب عرفانى بى شمارى است ؛ زيرا:

الف به نوبه خود روحيه دستگيرى و تعاون را در ميان افراد تقويت مى كند.

ب تاءثيرات تربيتى توسل را در ساختار روحى آدمى نمى توان ناديده گرفت . كسى كه در شرايط اضطرارى و در موقعيت استثنايى روز حاجتمندى به ديگرى پناه مى برد، حالت نقش پذيرى تربيت پذيرى خاصى در فرد حاجتمند ايجاد مى شود، در اين صورت ، وقتى از كسى كه به او مراجعه كرده است ، لطف و مهربانى و روحيه گره گشايى مشاهده كند، زمينه همرنگى و قدم نهادن در راه كمك كننده در شخص حاجتمند فراهم مى گردد، و اثر عملى آن دير يا زود در زندگى او ظاهر مى شود. به همين جهت در اسلام اسوه هاى تقوا و فضيلت و مربيان آسمانى ، به عنوان افراد مورد توسل معرفى شده اند، تا از اين زمينه روحى ، بهره بردارى الهى نمايند. شخصى كه به توسل روى مى آورد، از حيث كردار و رفتار بايد در برخى از موارد، لااقل در آستانه توسل ، بسان كسى كه به او متوسل مى شود، جلوه كند، و همين همرنگى ، زمينه هاى تربيتى و نقش پذيرى ويژه اى را در او ايجاد مى نمايد.

ج : توسل را مى توان عامل هدايت و راهنمايى انسانها به كانون نور و هدايت و ايجاد زمينه هاى روحى جهت روى آوردن به اسوه ها و الگوهاى تربيت اسلامى دانست و همين مساءله ، مقدمه شناسايى انسانهاى برتر و گرويدن به سوى آنان و بهره مند شدن از هدايتهاى آنان در جامعه مى گردد.

پيامبر اكرم (ص ) درباره ائمه معصومين (ع ) فرمودند: (366) كسى كه از آنان اطاعت كند، در واقع خدا را اطاعت كرده و كسى از آنان تمرد جويد، خدا را معصيت كرده است ، آنان ريسمان و وسيله هدايت الهى براى خلق به سوى خدا هستند.

د: روحيه اخوت و برادرى را در جامعه تقويت مى كند؛ چون هر كسى مى داند كه خدا از او خواسته است تا در مواردى دست ديگران را بگيرد، و از آنان شفاعت كند و يا هنگامى كه كسى به وى توسل مى جويد، او بدون عذر آن را رد نكند. (367)

10. صله رحم

يكى ديگر از ابعاد معارف روزه ، توجه به انجام صله رحم است . در ضمن خطبه معروف پيامبر (ص ) در آستانه حلول ماه رمضان آمده است : ... وصلوا ارحامكم . (368)

صله رحم يكى از مسائل است كه رسول خدا (ص ) نسبت به آن اهتمام مى ورزيد و بر آن تاءكيد فراوان داشت . صله رحم موجب تحكيم پيوند ميان خويشاوندان و ارحام مى شود.

اولين منشور رسول خدا (ص ) در ميان مسلمانان مدينه ، اين بود: يا ايها الناس اءفشوا السلام وصل الاءرحام خ نى لتميخ ثما وصلوا فى الليل و الناس نيام تدخلوا الجنة بسلام . (369) همچنين حضرت پيامبر (ص ) در آستانه ماه مبارك رمضان فرمود: ... وصلوا اءرحامكم و من وصل فيه رحمه وصله الله برحمته يوم يلقاه و من قطع رحمه قطع الله عنه رحمته يوم يلقاه . (370)

هنگامى كه از رسول خدا (ص ) سؤ ال كردند: اءى الصدقة اءفضل ؟ آن حضرت در جواب فرمود: اءفضل الصدقة على ذى الرحم الكاشح .(371)

ارحام به نزديكان و خويشاوندانى كه در قيد حيات هستند، خلاصه نمى شود، بلكه اموات نيز از ارحامند و بايد به ياد آنان نيز بود و در ذيل آيه : و اذا المؤ ودة سئلت (372) آمده است : المراد بذالك الرحم . (373)

مردى از رسول خدا (ص ) پرسيد: يا رسول الله (ص ) پس از اداى ماليات معروف اسلامى ، ايا در اموال ما چيزى هست ؟ پيامبر اكرم (ص ) فرمود: آرى ، (374) نيكى كردن به رحم ، صله ارحام كنيد هر چند با آب دادن ، صله ارحام كنيد هر چند با سلام كردن به آنان .

راه هاى تقويت روحيه پرداختن به صله ارحام :

مهمترين راه هاى تقويت صله رحم عبارت اند از: 1. توجه به اثرات و بركات صله رحم ؛ 2. توجه به آثار قطع رحم .

پيامبر اكرم (ص ) فرمود: لا صيام لولد عاق (375)؛ روزه اى براى فرزند عاق نيست . يعنى روزه فرزندى كه والدين خود را آزار مى دهد، پذيرفته نمى شود و در نهايت بهره و نصيبى از ثواب روزه نخواهد بود.

امام باقر (ع ) به پسرش ، امام صادق (ع ) فرمود: (376) از همراهى با كسى كه قطع رحم كرده اجتناب كن ؛ زيرا وى در سه مورد در كتاب خدا مورد لعن و نفرين قرار گرفته است .

هنگامى كه نوبت عقوبت و كيفر قابيل فرا رسيد، گفت : خدايا پدرم دستور تو را ناديده گرفت ، و توبه كرد او را بخشيدى ، مرا نيز اجاره بده تا توبه كنم ، چنان كه پدرم را اجاره دادى . خطاب رسيد كه آدم (ع ) نه مرتكب قتل نفس شد و نه قطع رحم كرد. وقتى قابيل خواست به محمد و آل محمد توسل جويد، بادى ورزيدن گرفت و او را به كوه زد.

همچنان كه يكى از عوامل ارتقاى درجه روزه ، صله رحم است ، يكى از عوامل سبب كاهش ارزش روزه نيز قطع رحم مى باشد.

در احاديث آمده است كه در شب قدر فرشتگان خاص ، در زمين به خانه هاى روزه داران وارد مى شوند و بر آنان سلام مى دهند: سلام هى حتى مطلع الفجر (377)؛ ولى به چند خانه وارد نمى شوند از جمله خانه اى كه در آن قاطع رحم باشد.

در نامه اى از اميرالمؤ منين آمده است : مروا الاقارب اءن يتزاوروا و لا يتجاوروا. (378)

داود رقى مى گويد: در مكه پسر عمويى داشتم ، گرچه با من بسيار بد بود ولى چون وضعيت مالى رضايت بخشى نداشت ، به قصد صله رحم به ديدارش شتافتم و اموالى را در اختيارش گذاشتم ، وقتى به مدينه بازگشتم ، به زيارت امام ششم (ع ) توفيق يافتم . امام صادق (ع ) با ديدن من اظهار خوشحالى نموده و بدون مقدمه فرمود: روز پنجشنبه ، وقتى اعمال تو را به من ارائه دادند از ميان آنها صله رحم تو نسبت به پسر عمت فلانى ، موجب نسبت به پسر عمت فلانى ، موجب خوشنودى من شد، و مى دانم كه چون او قطع رحم كرد، صله رحم تو باعث كاهش عمر او مى گردد.

از رسول خدا (ص ) نقل شده است كه : الصدقة بعشرة ، و القرض بثمانى عشرة و صلة الاخوان بعشرين ، وصلة الرحم باءذبع و عشرين . (379)

امام سجاد (ع ) فرمود: (380) هيچ گامى كه در راه خداوند برداشته مى شود نزد او محبوب تر از دو گام نيست ؛ گامى كه موجب مى شود صف مؤ منين در ميدان جهاد و مبارزه در راه خدا استوار و آسيب ناپذير شود، و گامى كه به عنوان صله رحم برداشته مى شود؛ رحمى كه از او بريده است .

فوايد صله رحم :

جلب محبت ، سهولت حسابرسى ، مصونيت از گناه از جمله آثار مطلوب و طبيعى صله رحم است . در حديث آمده است : (381) بدون شك صله رحم و نيكى كردن موجب سهولت در حسابرسى و مصونيت از گناهان مى شود.

رفع فقر، نابودى گناهان ، بركت ، دستيابى به حسنات ، افزايش طول عمر، دخول در جنت ، حراست و حفظ نعمت ، آبادى ديار، كمك الهى ، افزايش رزق ، پيدايش اخلاق نيك ، خوشنودى ائمه از ديگر آثار و نتايج صله رحم به شمار مى روند.

آثار سوء قطع رحم :

لعن و نفرين خدا، تسلط اشرار بر جامعه و مقدرات و سرنوشت مردم ، ويرانى ديار و مرگ و مير از جمله آثار شوم و ناپسند قطع رحم است .

پيامبر اكرم (ص ) فرمودند: (382) از كوبنده و از پا در آورنده بر حذر باشيد، سؤ ال شد كه از پا در آورنده چيست ؟ آن حضرت پاسخ داد: قطع رحم .

محروم شدن از لطف و نعمت و بهشت خداوند، رد شدن عبادتها، قساوت قلب و بازخواست از ديگر آثار سوء قطع رحم است .

امام باقر (ع ) به نقل از جد بزرگوارش پيامبر اكرم (ص ) فرمودند: (383) امتم را چه آنانى كه حاضرند و چه آنهايى كه غايبند و آن هايى كه در اصلاب پدران و ارحام مادرانشان هستند و بعدا به دنيا مى آيند تا روز قيامت ، همه را توصيه و سفارش به صله رحم مى كنم ... زيرا صله رحم جزء دين است .

اسباب و عوامل قطع رحم :

1. ازدواج با نااهلان . در حديث آمده است : ازدواج با نااهلان باعث قطع رحم مى شود، امام هشتم (ع ) فرمود:(384) كسى كه دختر خود را به شرابخوار دهد، قطع رحم كرده است .

2. با فاميلها و خويشاوندان خود قهر كردن .

3. عدم رفت و آمد با فاميلها و خويشاوندان .

4. دستگيرى نكردن از ارحام در موارد لازم .

11. امر به معروف و نهى از منكر

يكى از برنامه ها و ويژگيهاى ماه مبارك رمضان و وظيفه روزه دار در اين ماه خيرخواهى براى ديگران است . اين ماه ، ماه پندپذيرى و پند دهى است . رسول خدا (ص ) در آستانه اين ماه ، مردم را پند مى داد و به رعايت تقوا و حرمت ماه رمضان سفارش مى نمود. دقت در خطبه پيامبر اكرم (ص ) كه در آستانه حلول ماه رمضان ، ايراد نمود نشان مى دهد كه آن حضرت به بسيارى از مسائل اساسى امر كرد، و از ما خواست تا بدانها پاى بند باشيم و از بسيارى صفات و اعمال ، نهى و نكوهش به عمل آورد، و از ما خواست تا از آنها دورى گزينيم . خطبه پيامبر (ص ) درس چگونه زندگى كردن براى تمام مسلمانان است .

يكى از اعمال شايسته اى كه از فرهنگ و معارف ماه رمضان نشاءت مى گيرد، پرداختن به مساءله امر به معروف و نهى از منكر است ؛ يعنى يكى از وظايف مهم روزه دار در ماه مبارك رمضان اين است كه بيش از اوقات ديگر به امر به معروف و نهى از منكر اهتمام بورزد.

آرى ، يكى از وظايف همگانى ، مساءله امر به معروف و نهى از منكر است ، هر چند عمل به اين وظيفه مهم و حياتى به نوبه خود شرايط خاص خود را مى طلبد. ولى در عين حال نبايد غفلت كرد كه وظيفه فوق ، به عنوان نظارت عمومى در شمار فروع دين است و با توجه به مراتب آن ، بايد به آن پرداخته شود. در واقع عمل به اين وظيفه ، فلسفه اصلى حركت تاريخ ساز كربلا و نهضت حضرت سيد الشهداء را تشكيل مى دهد.

انگيزه هاى اصلى رويكرد به مساءله نظارت همگانى عبارت اند از:

1 توجه به اثرات مثبت امر به معروف و نهى از منكر. اهميت مساءله امر به معروف و نهى از منكر تا آنجاست كه اميرالمؤ منين (ع ) درباره آن فرمود: (385) كسى كه امر به معروف و نهى از منكر كند، خليفه و جانشين خدا و رسول خدا و كتاب او در روى زمين است .

2 توجه به نتايج سوء و شوم ترك امر به معروف و نهى از منكر. حضرت امير (ع ) ما را از عمل نكردن به امر به معروف و نهى از منكر بر حذر مى دارد و نسبت به ترك اين وظيفه خطير همگانى هشدار مى دهد و مى فرمايد: (386) امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ زيرا در اثر ترك اين وظيفه ، اشرار بر شما مسلط و حاكم خواهند شد و براى رهايى از شر آنان هر چند دعا كنيد، مستجاب نمى شود.

آشنايى و دقت توجه تام به دو مساءله فوق ، به نوبه خود موجب گرايش عمومى به مساءله نظارت همگانى ، يعنى امر به معروف و نهى از منكر مى شود.

كسى كه به نهى از منكر نمى پردازد و دستورات خداوند را در اين باره جدى نمى گيرد، از دو حال بيرون نيست ؛ يا آن را گناه نمى داند، يا از اثرات و فوايد حياتبخش نهى از منكر اطلاع و آگاهى ندارد و يا آنكه نمى داند، وظيفه او به عنوان يك مسلمان چيست .

اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: (387)البته خداوند سبحان ، گذشتگان را مورد لعن و نفرين قرار نداد، مگر به خاطر ترك امر به معروف و نهى از منكر.

شروط امر به معروف و نهى از منكر:

شيخ بهايى در اربعين مى نويسد: در باب امر به معروف و نهى از منكر از سوى فقها چهار شرط است :

1. آمر و ناهى بايد خود، معروف و منكر را بشناسد.

2. طرف اصرار بر گناه داشته و قرائن دال بر توبه و ندامت او، در كار نباشد.

3. احتمال تاءثير بدهد.

4. منجر به ضرر و زيان نشود.

نكته مهمتر آنكه : امر به معروف و نهى از منكر كننده خود اهل عمل باشد، و طبق فرموده قرآن : اءتاءمرون الناس بالبر و تنسون اءنفسكم (388) نباشد.

مردى صوفى مذهب را به جرم دزدى پيش ماءمون آوردند، وى كه ظاهرى آراسته داشت و مؤ من به نظر جلوه مى كرد، در برابر اعتراض ماءمون گفت : عمل من از روى اضطرار بود، هم ابن سبيل هستم و هم فقير. قرآن مى فرمايد: و اعملوا انما غنمتم من شى ء فاءن لله خمسه و للرسول ولذى القربى واليتامى والمساكين و ابن السبيل (389)؛ تو حق مرا خوردى ، خمس غنائم را ندادى ، بناچار دست به چنين كارى زدم . ماءمون گفت : با اين حرفها مى خواهى خود را تبرئه كنى . آن مرد گفت : تو اول خود را پاك كن ، سپس مرا. ماءمون با كمال تعجب به امام هشتم (ع ) نگاهى كرد و گفت : اين مرد چه مى گويد؟ امام (ع ) فرمود: اين مرد مى گويد تو دزدى كرده اى ، من هم دزدى كردم . ماءمون خشمگين شد و گفت حتما دست او را قطع مى كنم . صوفى گفت : چگونه دست مرا قطع مى كنى تو بنده منى ، مالت از بيت المال مسلمين است ، و از طرفى متصدى خمس مى باشى و به اهل آن پرداخت نمى كنى . وانگهى ، كسى حد جارى مى كند كه به گردنش حد نباشد، تو بايد حد بخورى .

ماءمون دوباره به امام هشتم (ع ) نگريست و گفت : چه مى گويد؟ امام (ع ) فرمود: فله الحجة البالغة . ماءمون خشمگين شد، او را آزاد كرد، ولى كينه امام رضا (ع ) را به دل گرفت . (390)

اهميت مساءله امر به معروف و نهى از منكر:

علامه حلى در شرايع مسائل فقهى اسلام را به چهار دسته تقسيم مى كند: عبادات ، معاملات ، ايقاعات و احكام . ايشان ، امر به معروف و نهى از منكر را در شمار عبادات مى داند و وجوب عينى بودن آن را بر وجوب كفايى بودن آن ترجيح مى دهد. (391)

رسول خدا (ص ) به ياران خود در راستاى اجراى امر به معروف و نهى از منكر فرمود: (392) بايد ديگران را به انجام معروف ، وادار كنيد و از روى آوردن به منكرات باز داريد، وگرنه بدون شك مطمئن باشيد كه عقاب الهى كيفرى سخت متوجه شما خواهد گشت .

همچنين امام باقر (ع ) درباره اهميت امر به معروف و نهى از منكر فرمود:(393) در پرتو اين اصل امر به معروف و نهى از منكر فرائض الهى زنده مى شوند، امنيت راه ها برقرار مى گردد، كسبهاى حلال و مشروع رونق مى يابند، مظالم و هر آنچه كه از راه ناروا به دست آمده ، به صاحبانشان مسترد مى گردند، زمين آباد مى شود و دشمنان زمين دور مى گردند و نابسامانيها سامان مى يابند.

بايد در برابر ناهنجارى هاى اجتماعى بويژه نافرمانيها در برابر دستورات خدا عكس العمل مناسب نشان داد وگرنه آدمى در شمار معصيت كاران قرار مى گيرد؛ زيرا ملاك تجمع و تفرق ، خشنودى و ناخشنودى رضايت و عدم رضايت دل است و در اين رابطه بايد به اين نكته انديشيد كه : در بسيارى از موارد پاداشها و كيفرها به عمل قلبى ، تعلق مى گيرد نه به عمل بدنى گرچه كردار و رفتار بدنى مهمند لكن كردار و رفتار قلبى از اهميت بيشترى برخوردارند.

پيامبر (ص ) فرمود: هر كس كردار شخصى را دوست مى دارد چه بد و چه خوب از حيث موقعيت و نوع كيفر يا پاداش اخروى . همانند عامل آن خواهد بود. (394)

نظارت عمومى در تاريخ :

خداوند متعال مى فرمايد: شما نيكوترين امتى هستيد كه قيام كرديد تا مردم را به نيكوكارى وادار كنند و از بدكارى باز دارند. (395)

يكى از كاربردها و موارد استعمال كان آنجاست كه چيزى در زمان گذشته بر سبيل ابهام و به طور پيوسته وجود داشته و انقطاع و گسستگى نيز در آن راه نيافته است . كنتم خير امة ...؛ يعنى شما در ميان اقوام پيشين ، به عنوان برترين عاملان امر به معروف و نهى از منكر مطرح بوده ايد. همچنين در ذيل آيه فوق گفته شده است كه در علم الهى ، شما در مقام عمل به مساءله فوق ، موفقتر از ديگر امتها بوده ايد. (396) در مصداق آيه فوق ، در احاديث آمده است ،: هم آل محمد...و ما عنى بها الا محمد و اءوصياءه . (397)

آرى ، مساءله امر به معروف و نهى از منكر، يك مساءله سابقه دار است كه در ميان همه امتهاى پيشين وجود داشته است . در قرآن در موارد متعدد مانند داستان اصحاب سبت از وجود اين مساءله در ادوار گذشته ، سخن رفته است .

روش نهى از منكر:

امام صادق (ع ) بر اساس مصلحت در دربار منصور دوانقى ، حضور مى يافت و از اين طريق مانع بسيارى از خلافكاريهاى او مى شد.

روزى قرار بود منصور به مناسبتى به عده اى ، جايزه بدهد، شقرانى ، يكى از شيعيان امام صادق (ع )، آن حضرت را واسطه قرار داد تا اسم وى نيز در شمار گيرندگان جوائز قرار گيرد. امام (ع ) واسطه شد و به شقرانى نيز جايزه تعلق گرفت . پس از آن امام (ع ) به شقرانى فرمود: بدون ترديد كار نيك از هر كس سر زند، پسنديده است ولى از تو پسنديده تر. كار زشت از هر كس سر زند ناپسند است و از تو ناپسندتر؛ زيرا تو به ما نسبت دارى .

اين نصيحت حكيمانه آنچنان در شقرانى تاءثير كرد كه به صراط حق متمايل شد و به شاهراه هدايت درآمد. (398)

از روشهاى مناسب نهى از منكر به موارد ذيل مى توان اشاره كرد:

1. عدم تندروى در نهى از منكر

2. مدارا در نهى از منكر

3. تبليغ علنى و جدا كردن خط خود از اهل منكر.

4. برخورد قهرآميز

5. برخورد دوستانه

12. گره گشاى از كار ديگران

يكى از عوامل ارتقاى درجه روزه ، گره گشايى است .

گره گشايى از مشكلات مردم ، دستيگرى از حاجتمندان و رسيدگى به كار ارباب رجوع ، يكى از عوامل تقرب به خداست و به موازات آن كناره گيرى و شانه خالى كردن از حل مشكلات مردم نيز سبب محروم شدن از الطاف الهى و عامل رويگردانى انبيا و اولياست .

امام حسين (ع ) فرمود: بدون ترديد نيازهاى مردم به شما از جمله نعمت هاى خداوند است . (399)

راوى مى گويد: شخصى در معيت امام صادق (ع ) مشغول طواف مستحبى بود، امام (ع ) متوجه شد كه او به كسى خيره شده است ، پرسيد، كسى چشم انتظار توست ؟ آن شخص ‍ گفت : آرى ، فلانى را قول داده بودم تا براى حل مشكل او اقدامى كنم ، ولى او هنگامى آمده كه مشغول طواف هستم . امام (ع ) فرمود: طواف را رها كن و براى رفع مشكل آن شخص ‍ اقدام كن كه در پيشگاه خداوند هفتاد برابر طواف مستحبى پاداش دارد.

على بن يقطين وزير هارون ، خواست شب هنگام خدمت امام هفتم (ع ) شرفياب شود، ولى امام او را راه نداد، فرداى آن روز، اتفاقا در بازار به امام برخورد كرد، راز راه ندادن خود را پرسيد. امام (ع ) فرمود: به خاطر آنكه ابراهيم جمال از بصره به بغداد آمد و جهت حل مشكل خود از تو كمك خواست ، او را نپذيرفتى و كمكش ننمودى ، على بن يقطين عرض كرد الآن چه كنم ؟ امام (ع ) فرمود: رضايت او را بايد جلب كنى . ابن يقطين گفت : او در بصره است و من در مدينه . امام هفتم فرمود: امشب در كنار بقيع شترى براى تو مهياست ، سوار مى شوى و در بصره به در خانه ابراهيم جمال مى روى جلب رضايت مى كنى و باز مى گردى .

على بن يقطين به در خانه ابراهيم رفت و رضايت او را جلب نمود و برگشت ، و خدمت امام (ع ) مشرف شد. امام (ع ) ضمن پذيرش خاطرنشان ساخت در دربار بمان ، ما در حق تو دعا مى كنيم ، به شرط آنكه در پى حل مشكل ارباب رجوع از شيعيان ما باشى . از اين حديث به دست مى آيد كه رضاى شيعيان موجب رضاى امام و ناراحتى شيعيان مايه نارضايتى امام (ع ) خواهد بود.

امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه يك طواف خالصانه انجام دهد، شش هزار درجه كسب مى كند، شش هزار گناه او محو مى شود، ولى مشكل گشايى و برآورده ساختن حاجت انسان با ايمان : ... برتر از ده بار تمام انجام طواف است . (400)

صاحب مستدرك الوسايل ، در جهت قضاء حوائج مؤ منان به شدت تلاش مى كرد. او مى گفت : عملى ، همپاى ثواب زيارت امام حسين (ع ) نيست ، ولى در احاديث و روايات ديدم كه قضاء حاجت برادر مؤ من از ثواب زيارت حضرت سيدالشهدا برتر است . (401) مقدس اردبيلى يادآور مى شود: ... لقضاء حاجة المؤ من ... فانه لا شك انه اءعظم من النافلة ... . (402)

در احاديث آمده است : كسى كه در پى قضاء حوائج ارباب رجوع باشد، خدا در پى قضاء حوائج او خواهد بود.

ارتباط روزه با مشكل گشايى :

در جلوه هاى گوناگون مى توان ارتباط روزه با مشكل گشايى را مشاهده كرد. اولين جلوه اين ارتباط همان فلسفه وجوب روزه است ، امام صادق (ع ) مى فرمايند: خدا، روزه را بر همگان واجب كرد تا اغنيا لمس كنند كه در زندگى فقرا چه مى گذرد و در جهت انفاق به آنان قيام كنند. از اين مساءله به خوبى ارتباط تنگاتنگ ميان انفاق و روزه اثبات مى شود.

دومين جلوه ارتباط ميان روزه و حل مشكلات مردم آنجا است كه پيامبر اكرم (ص ) هر گاه از روزه سخن مى گفت بر انفاق نيز تاءكيد به عمل مى آورد. در آن خطبه معروف علاوه بر ذكر فضايل و بركات اين ماه ، خاطرنشان كرد كه در اين ماه صدقه بدهيد و انفاق كنيد و دست مساكين را بگيريد.

مردى در خدمت امام صادق (ع ) از فقر و تنگدستى خود شكايت كرد، امام (ع ) فرمود: روزه بگير و سپس در حال روزه صدقه بده .

سومين جلوه ارتباط ميان روزه و حل مشكلات مردم ، پرداخت زكات فطره است ، و آن اين است كه بر هر مسلمان حتى آنهايى كه روزه نمى گيرند، پرداخت فطريه واجب است ، زكات فطره نوعى انفاق در راه خداست . (403)

سيره انبيا و اولياى خدا:

مشكل گشايى سيره انبيا و اولياى خداست . مسائلى چون : شفاعت ، توسل ، تبرك و اهتمام ورزيدن به امور مسلمين و... گوياى اهميت اين مساءله در زندگى اوليا و انبيا عظام است . پيامبر اكرم (ص )فرمود: كسى كه شب را به صبح رساند و نسبت به امور مسلمين اهتمام نورزد، مسلمان نيست (404). (405)

13. انتظار

يكى از عوامل ارتقاء روزه ، توجه به امام غايب و در انتظار آن حضرت به سر بردن است . بر ما فرض است كه هميشه به ويژه در ماه رمضان ، بالاءخص در شب هاى قدر، به ياد آن امام باشيم . نيايش هاى ماه مبارك رمضان را مى توان انتظار نامه لقب داد. برخى از دعاهاى ماه رمضان به ما رهنمود مى دهند كه :

الف بايد به واسطه فيض ميان خالق و مخلوق توجه كرد.

ب واسطه فيض ، جز امام زمان نيست .

ج بايد هماره چشم به راه طلوع آن خورشيد و منتظر بهار پربار آفرينش بود. (406)

سيد بن طاووس مى نويسد: شب قدر بايد دعاى فرج امام زمان را بيشتر خواند؛ پس ماه رمضان ماه انتظار است . در فصل امام شناسى سخن از توجه بيشتر اين ماه به مساءله امامت به ميان آمد و اينك بدين نكته اشاره داريم كه در اين ماه بايد بيشتر بدان پرداخته شود. در دعاى هر شب ماه رمضان دعاى افتتاح بدان توجه شده است : ... والخلف الحجة المهدى ، حججك على عبادك ، اللهم و صل على ولى امر القائم ... المؤ مل و العدل المنتظر... اللهم اجعله الداعى الى كتابك و القائم بدينك ، استخلفه فى الاءرض ... اللهم انا نشكو فقد نبينا... و غيبة ولينا... . (407)

يكى از عوامل ارتقاى درجه روزه ، انتظار است ؛ انتظار، همان اميدى كه از كانون فطرت آدمى فوران مى كند، و به نوبه خود داراى اركانى است : منتظر، منتظر، و مساءله مورد انتظار.

ترديدى نيست كه هر كس ، داراى هر فرهنگ و پيرو هر مكتبى باشد، به گونه اى در انتظار به سر مى برد و اختلاف در ايده آل و مورد انتظار افراد است و جامع و قدر مشترك اين است كه هر كسى ، روز بهى مى طلبد از ايام ، حتى كمونيستها و ماديون زمان ما نيز در انتظار تحقق جامعه بى طبقه مورد نظر خود به سر مى برند!

به طور كلى مسلمانان و به خصوص شيعه اماميه شيعه اثنى عشرى در اين باره نظر مترقى دارد؛ زيرا آنان در انتظار امام موعود خويش هستند؛ امامى كه بنا به مصالحى الهى ، پس از سپرى كردن غيبت صغرى 322-255، حدود 67 سال پس از پدر و 5 سال در دوران پدر هم اكنون قرنهاست كه در غيبت كبرى به سر مى برد.

انتظار يكى از بزرگترين ، پشتوانه هاى روحى آدمى است كه در كشاكش دشواريها و مشكلات زندگى ، توان مقابله و قدرت استقامت خاصى به انسان مى بخشد و از هر گونه افسردگى و اضطراب و نگرانى پيشگيرى مى كند.

انتظار از نظر قرآن :

انتظار فرج اختصاص به مسلمانان ندارد و همچنين آن كسى كه مورد انتظار مسلمانان است مورد انتظار همه انبياء و اولياء پيشين نيز بوده است و اين مساءله مورد اذعان قرآن كريم است . آنجا كه مى فرمايد: ما بعد از تورات در زبور نوشتيم و در كتب انبياء سلف وعده داديم كه البته بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد. (408)

زبور گرچه طبق نظر معروف ، نام كتاب داود است ، لكن معناى عام آنعبارت است از صحيفه ( دفتر) كه به همه كتابهاى آسمانى گفته مى شود. بر اين اساسالف و لام آن جنس است و عموميت آن قابل ترديد نيست .

زمخشرى در كشاف ، ذيل آيه فوق ، يادآور مى شود: الزبور... اسم لجنس ما اءنزل على الاءنبياء من الكتب . و در ادامه آن مى نويسد: ترثها امة محمد. (409)

همچنين در تفسير كبير نيز آمده است : الزبور... و هو الكتاب المنزل .(410) نيز شيخ طوسى در تبيان ، خاطرنشان مى كند كه زبور بفتح ز معناى مفرد و به ضم ز معناى جمع دارد. وى سپس مى نويسد: الزبور كتب الاءنبياء. (411)

همچنين از امام باقر (ع ) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: (412) اين وعده خداوند به مؤ منين است و آن اينكه مؤ منين وارث تمام زمين خواهند شد.

نكات مهمى كه آيه فوق در باب مهدويت و امامت صالحان و وراثت آنان بر زمين خاطرنشان مى سازد، از اين قرار است :

الف مهدى موعود كه مسلمانان بخصوص شيعيان انتظار ظهور وى را مى كشند، در همه كتابهاى آسمانى انبياى پيشين مطرح شده است .

ب انبياء و تمام پيروان آنان در طول تاريخ ، منتظر ظهور امام زمان بوده اند، بنابراين مساءله انتظار، اختصاص به اسلام و مسلمين ندارد.

ج به مساءله انتظار در اسلام توجه ويژه اى شده و افضل الاعمال به شمار آمده است ، چنانكه پيامبر (ص ) مى فرمايد: (413) بهترين اعمال امت من انتظار فرج است .

همچنين رسول گرامى اسلام (ص ) در جاى ديگر فرمود: (414) بهترين اعمال امت من صبر و سكوت و انتظار فرج است .

منتظر هنگامى منتظر به حساب مى آيد كه مهياى هرگونه پذيرايى ، همسويى و همگامى با محبوب ، اسوه و ولى مورد انتظار خود باشد. او بايد به گونه اى در زندگى روزه مره خود عمل كند كه نظر امام منتظر خود را جلب كرده و رفتار خود را با او همسو نمايد و به آنچه كه امام موعود بعد از ظهور خود، در اولويت قرار مى دهد، بينديشد و در محدوده وسع و توان و امكانات خود، در دوران انتظار، در تحقق آنها بكوشد. بنابراين ، انتظار تاءثير روانى ويژه در روحيه شخص منتظر دارد.

امام صادق (ع ) فرمود: (415) كسى كه دوست دارد تا از ياران امام زمان (عج ) به حساب آيد، بايد در انتظار به سر برد، او بايد در دوران انتظار اهل ورع و تقوا باشد و با محاسن اخلاقى خود را بيارايد.

ابو بصير مى گويد: از امام صادق (ع )، پرسيدم ، مراد از آيه و جعلها كلمة باقية فى عقبه (416) چيست ؟ آن حضرت پاسخ دادند: (417) منظور آيه ، عبارت است از امامت كه در نسل امام حسين (ع ) تا روز قيامت ، جاودانه خواهد بود.

سر مكنون :

وجود امام زمان (عج )، چگونگى زندگى او و فلسفه غيبت او، همه از رازها و از اسرار جهان آفرينش اند بر اين اساس امام صادق (ع ) از اين مساءله به عنوان راز نهفته سر مكنون ياد مى كند.

مستضعفين از ديدگاه قرآن و روايات :

مفضل مى گويد امام صادق (ع ) فرمود: رسول اكرم (ص ) به على و امام حسن و امام حسين : نگاه كرد و سپس گريه نمود و فرمود: شما مستضعفين بعد از من هستيد. مفضل مى گويد: در اين هنگام از امام پرسيدم ، منظور پيامبر اكرم (ص ) چيست ؟ امام (ع ) پاسخ داد مراد آن حضرت اين است : بدون ترديد شما امامان بعد از من هستيد، خداوند مى فرمايد: و ما اراده كرديم كه بر آن طايفه ضعيف و ذليل در آن سرزمين منت گذارده و آنها را پيشوايان خلق قرار دهيم و وارث ملك و جاه فرعونيان گردانيم . (418) امام (ع ) در ادامه فرمود: اين آيه تا روز قيامت صادق است . (419)

14. شفاعت

يكى از ابعاد معارف روزه ، مساءله شفاعت است . در جاى جاى ادعيه مربوط به ماه مبارك ، به گونه اى مستقيم و غير مستقيم سخن از غفران طلبى ، آمرزش خواهى و شفاعت جويى است . از اين رو در اين ماه ، اين بخش از معارف روزه نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. در دعاى معروف جوشن كبير كه در شبهاى قدر قرائت آن توصيه شده ، در بند 27 آمده است : يا اءشفع الشافعين ؛ اى شافع ترين شفاعت كنندگان ؛ و در جاى ديگر اين دعا سخن از شفيع ، شافع ، مشفوع و شفاعت است .

طلب غفران ، مساءله مهم ديگرى را به همراه دارد، و آن مساءله شفاعت خواهى است . اين مساءله به نوبه خود، بيش از ساير مسائل در فرهنگ ماه مبارك رمضان مى درخشد و معارف اين ماه از آن سخن مى گويد. شفاعت ، داراى عرصه هاى مختلفى است از جمله اينكه شفاعت كننده و شفاعت شونده چه كسانى هستند؟

شفاعت كننده :

در پاسخ اين پرسش بايد گفت : هر كسى نمى تواند به مقام شفاعت نائل آيد و از ديگران شفاعت كند، بنابراين شفيعان راستين عبارت اند از:

الف خدا: شفاعت از آن خداست : قل لله الشفاعة جميعا (420)؛ بگو شفاعت همه خلقان با خداست .

ب شفيع ماءذون : خداوند شفاعت كسانى را كه به آنان اذن شفاعت داده است ، مى پذيرد. قرآن كريم مى فرمايد: كه را اين جراءت است كه در پيشگاه او به شفاعت برخيزد مگر به فرمان او. (421) همچنين در جاى ديگر مى فرمايد: و شفاعت كسى هم جز آنكه خدا به او اذن شفاعت داده سودمند نيست . (422)

از آيات فوق به خوبى اين حقيقت استفاده مى شود كه شفاعت از آن خداست ، و هيچ كس نمى تواند شفاعت كند، مگر آن كسى كه خدا به وى اذن داده باشد.

شافعان ماءذون از جانب خداوند عبارتند از:

قرآن : پيامبر (ص ) فرمود: (423) قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعت وى پذيرفته مى شود و شكايت كننده اى است كه شكايت او در پيشگاه خدا مورد رسيدگى قرار مى گيرد. همچنين آن حضرت فرمود: (424) قرآن را فرا بگيريد؛ زيرا قرآن در قيامت از پيروان خود و كسانى كه آن را بياموزند و به آن عمل نمايد شفاعت خواهد كرد.

پيامبران و امامان : امام باقر (ع ) مى فرمايد: (425) بدون ترديد پيامبر اكرم (ص ) درباره امت خود و ما هم درباره شيعيان خود شفاعت مى كنيم .

پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (426) بدون شك شفاعت من براى كسانى است كه داراى گناهان كبيره اند.

علما و شهدا و صالحان : پيامبر (ص ) فرمود: سه گروه شفاعت مى كنند؛ انبياء علماى ربانى و شهدا، البته شفاعت اينان در پيشگاه خدا پذيرفته است . (427) در رهنمودى از امام صادق (ع ) آمده است : امامان و صديقين از مؤ منين از جمله شفاعت كنندگان در قيامت هستند. (428) غزالى در احياء العلوم يادآور مى شود: هنگامى كه مقرر شد، برخى از مؤ منان به جهت برخى از معصيتها داخل جهنم شوند، پروردگار، طبق فضل و رحمت خويش ، شفاعت را درباره آنان مى پذيرد و در اين رابطه ، انبياء صديقين ، علما و صالحان امت و هر كس كه در پيشگاه خداوند آبرويى دارد، به شفاعت از اهل بيت و نزديكان و آشنايان خود مى پردازد. (429)

عبادات و اعمال صالح : عبادات و اعمال نيك ، از جمله شفاعت كنند گانند و در اين باره نصوص و احاديث فراوانى در دست است كه به نقل يك مورد از نهج البلاغه بسنده مى كنيم . على (ع ) مى فرمايد: (430) خود را با اطاعت از خدا بياراييد و آن را شفيع واسطه اى در جهت دستيابى به خواسته هاى خود برگزينيد.

شفاعت شونده :

كسانى هستند كه به مقام ارتضا نائل شده باشند، اعم از آنكه در زندگى همواره ، در شمار اهل ايمان بوده اند و يا آنكه از راه توبه و بازگشت از گناه بدين مقام رسيده باشند و يا آنكه داراى مايه هاى درونى قابل قبول در پيشگاه خدا بوده و به خاطر آن مورد شفاعت قرار گرفته اند، گرچه هنوز توبه نكرده باشند.

از آيه شريفه : و لا يشفعون الا لمن الرتضى (431)؛ به دست مى آيد كه ، شفاعت تنها شامل كسانى مى شود كه به مقام ارتضا نائل آمده باشند. بر اين اساس امام صادق (ع ) در ضمن دستور العملى كه براى جمعى از مؤ منين نوشتند، اين نكته را متذكر شدند كه : (432) كسى كه دوست دارد تا شفاعت شافعان براى او سودمند باشد، بايد بكوشد تا رضاى الهى را در زندگى به دست آورد.

همچنين اميرالمؤ منين (ع ) در اين راستا فرمودند: مطيع پيامبران الهى و تسليم دستورات و تعاليم آنها باشيد تا از شفاعت آنان برخوردار گرديد.(433)

بعضى از مفسران مى گويند كه : مقام ارتضاء غير از توبه و ترك گناه است . ايشان مى گويند: آنگاه كه شفاعت كنندگان از صاحبان كبيره و صغيره راضى باشند، شفاعت انجام مى گيرد گرچه در دنيا توبه نكرده باشند، لكن بعضى از اهل نظر مى گويند: اگر توبه نكرده باشند. مشمول شفاعت نخواهند گشت ؛ يعنى توبه كننده مستحق شفاعت و آمرزش است . (434)

به طور كلى گناهكارانى شفاعت مى شوند كه خطا و گناهان آنان اصل ايمان و ولايت آنان را به خطر نيفكنده باشد، بنابراين گناهانى همچون : كفر، شرك ، انحراف از خط ولايت باعث مى گردد تا آدمى مشمول شفاعت نگردد. قرآن در اين باره مى فرمايد: مشمول شفاعت نمى شوند مگر كسانى كه داراى عهد الهى باشند. (435)

با توجه به آيه فوق ، كسى از شفاعت برخوردار مى شود كه عهد الهى را از دست نداده باشد طبق برخى از نصوص ، مراد از عهد، ايمان خالص و اعتقاد به ولايت على (ع ) است . (436)

آرى ، همچنان كه يادآور شديم ، شفاعت ، شامل هر كسى نمى شود، به عبارت ديگر هر نوع گناه و اشتباهى مورد شفاعت قرار نمى گيرد؛ مثلا: كفر و شرك از جمله گناهانى هستند كه اهل خود را از شفاعت محروم مى كنند، همچنان كه عدم ولايت اميرالمؤ منين (ع ) انسان را به چنين سرنوشتى دچار مى كند.

زمخشرى در ذيل آيه فما تنفعهم شفاعة الشافعين (437)؛ مى نويسد: هنگامى كه مرگ تكذيب كنندگان كفار فرا رسيد، هيچ شفاعتى از هيچ شفيعى اعم از فرشتگان و پيامبران ، در حق آنان سود نبخشد. و يادآور مى شود: شفاعت شامل كسانى مى شود كه مورد رضايت خدا و داراى ايمان باشند، لذا كفار از نعمت شفاعت محروم مى شوند. (438) سپس مى افزايد: شفاعت در آن روز، بر درجات كسانى كه مورد رضايت خدا هستند، مى افزايد.

گنهكاران :

گنهكاران دو دسته اند: دسته اى از آنان پيش از ورود به جهنم مورد شفاعت قرار مى گيرند؛ و دسته اى ديگر پس از دخول به جهنم ، مورد شفاعت واقع شده و آزاد مى گردند؛ اين دسته در ميان بهشتيان ، شناخته مى شوند و به ايشان جهنميان گويند. (439) در حديث آمده است : (440) گروهى از اهل جهنم با شفاعت من از آتش آزاد مى گردند و آنان را اهل جهنم مى خوانند.

اثر تربيتى اعتقاد به شفاعت در زندگى :

اثر اعتقاد به شفاعت در زندگى دنيوى و اخروى قابل انكار نيست ؛ همچنانكه اثر اين اعتقاد در زندگى فردى و اجتماعى آدمى نيز غير قابل انكار است .

الف اعتقاد به شفاعت باعث از بين رفتن بيمارى ياءس مى شود كه از بزرگترين و فراگيرترين بيماريهاى روانى در ميان بشر مى باشد. وقتى انسان ماءيوس همه درها را به روى خود بسته مى بيند، به انواع بيماريهاى روانى مبتلا مى شود، اما وقتى راه چاره وجود داشته و بداند درهايى به روى وى باز است ، هرگز ماءيوس نمى شود.

ب اعتقاد به شفاعت ، انگيزه اى است براى روى آوردن به توبه و جبران خطاها و اشتباهات گذشته ، و اين يكى از بهترين راه هاى رهايى از ظلمات و اقدام و پرداختن به نيكيهاست .

ج اعتقاد به شفاعت ، عامل توجه مردم به اسوه هاى هدايت ، تقوا و طهارت دل كه به عنوان شفيع معرفى شده اند مى باشد.

د اعتقاد به شفاعت و توجه به مقام منيع شفاعت كنندگان باعث مى شود كه انسان به گونه اى عمل كند كه به اين مقام نائل شده و بتواند از ديگران شفاعت نمايد.

علامه حسن زاده آملى در حاشيه خود بر كشف المراد نوشته علامه حلى ؛، مى نويسد: آنچه كه در پرتو شفاعت به دست مى آيد، آن است كه انسان با ايمان در اين دنيا به خاطر تبعيت از سيره شفيع ، در مزرعه نفس خود، چيزهايى را به دست مى آورد كه در قيامت نتيجه آن را مى يابد. (441)

فلسفه شفاعت :

مطلب اين بخش را با اين سؤ ال آغاز مى كنيم كه چرا خدا بدون واسطه شدن شفيع . و به طور مستقيم الطاف خويش را شامل حال انسان نمى كند؟

اولا؛ شفاعت نوعى پاداش است كه خداوند براى صالحان منظور داشته است . مفسران ، مراد از مقام محمود در آيه شريفه : عس اءن يبعثك ربك مقاما محمودا (442) را شفاعت دانسته اند.

ثانيا؛ اذن شفاعت از سوى خدا براى بعضى از اولياء الله به نوبه خود ارجاع دادن و فراخوانى مردم به سوى آنان اسوه هاى فضيلت و هدايت است .

اعتقاد به شفاعت بهترين راهى است كه انسان خود را همرنگ كسانى سازد كه مشمول لطف و نظر خداوند هستند، تا از شفاعت آنان بهره مند گردد.

ثالثا؛ اعتقاد به شفاعت ، روح تسليم و انقياد در برابر رهبران الهى و تعاليم آسمانى را در شفاعت خواهان زنده مى كند.

رابعا؛ مساءله شفاعت اثر تربيتى ويژه اى نه تنها در شفاعت خواهان ، بلكه در شفاعت كننده بر جاى مى نهد؛ يعنى شفاعت انگيزه اى است تا آدمى در پرتو انجام اعمال حسنه ، به اين مقام دست يابد؛ زيرا مقام شفاعت ، بر اساس تفضل الهى براى اولياء الله منظور گشته است . (443)

علامه مجلسى ؛ در اعتقادات مى نويسد: معناى شفاعت كبرى آن است كه ائمه معصومين (ع ) در اين عالم و در عالم آخرت ، واسطه رسيدن فيوضات خداوندى و رحمتهاى قدسى قابليت دارند و به طفيل ايشان ، رحمت خدا به ساير موجودات افاضه مى شود، و همين ، حكمت لزوم صلوات بر ايشان و توسل به آنها در هر حاجتى مى باشد، بدون ترديد مبداء متعال ، فياض است و نيز محل ، قابل است . (444)

قابل ذكر است كه رحمت الهى ، بر اساس نظام احسن طبق صلاح ديد پروردگار متعال بدون نظام انجام نمى گيرد.

با توجه به مطالب و نكات فوق مساءله مغفرت الهى از طريق نفوس كامل و ارواح برتر انبياء و اولياء از همين نظر مورد ارزيابى قرار مى گيرد، بنابراين بايد گفت : مغفرت الهى از راه واسطه تحقق مى يابد: (445) و شفاعت نيز يكى از مجارى فيض و لطف خداست .

شهيد مطهرى مى نويسد: شفاعت همان مغفرت الهى است ؛ زيرا هنگامى كه شفاعت به پروردگار متعال نسبت داده شود، مغفرت خوانده مى شود و آنگاه كه به وسائط و مجارى رحمت و فيض حق نسبت داده شود، شفاعت ناميده مى شود.

بنابراين هر شروطى كه براى شمول مغفرت و رحمت الهى مطرح است ، براى شمول شفاعت نيز مطرح مى باشد.

كسى كه از شمول مغفرت و رحمت الهى محروم بماند، از شمول شفاعت نيز محروم مى باشد. همان گونه كه كفر، شرك و...مانع مغفرتند، (446) مانع شفاعت نيز مى باشند.

مشركان مكه معتقد بودند كه بتها شفيعان آنهايند؛ آنان بت را خدا نمى دانستند، ولى معتقد بودند كه بتها مى توانند در اراده خدا دخالت كنند، و شفاعت نمايند. اين عمل آنها بر خلاف توحيد افعالى بود. بنابراين مشركان ، از حيث خالقيت مشرك نبودند، بلكه از حيث ربوبيت مشرك بودند؛ زيرا اعتقاد داشتند: هؤ لاء شفعاؤ نا عند الله ؛ بر خلاف شفاعت مورد نظر مشركان مكه شفاعت مورد نظر ما، دخالت در ربوبيت خدا ندارد، بلكه همگام با قانون و نظام الهى است ؛ قرآن مشركان مكه را به جرم اين اعتقاد باطل و نادرست مورد نكوهش و ملامت قرار داده است .



15. جمع گرايى

دوست گزينى و پيوستن با مؤ منان :

يكى از ابعاد معارف روزه جمع گرايى معقول است . پيوستن به جمع ، آنگاه مورد نظر روزه است كه در پرتو آن ، ايمان آدمى تقويت شود. از جمله در دعاى روز هشتم ماه مبارك مى خوانيم : اللهم ارزقنى فيه رحمة الاءيتام و اطعام صحبة الكرام بطولك يا ملجاء الآملين .

امام سجاد (ع ) به پسران خود چنين سفارش كرده است : با اهل دين و خداشناسى ، نشست و برخاست كنيد اگر چنين افرادى را نيافتيد، تنهائى بهتر است .

فرهنگ صيام ، تقويت روحيه جمع گرايى در جهت تقويت برادرى و اخوت اسلامى است . همان فرهنگى كه فلسفه نماز جماعت ، جمعه ، حج و... را تشكيل مى دهد. در رسالة الحقوق امام سجاد (ع ) مى خوانيم : و اما حق ملتك عامة فاضمار؛ به همكارى و همدردى دعوت و راهنمايى مى كند.

قرآن مجيد اخوتى كه در سايه اسلام ، نصيب مسلمانان شد و اختلافات و دشمنى هايى كه از بين رفت و همچنين دلهاى مسلمانان را كه به هم الفت پيدا كردند، به آنان ، يادآورى كرده و آنها را به اعتصام بحبل الله امر مى كند و با جمله كوتاه و پر معناى : انما المؤ منون اخوة (447)؛ برادرى آنان را انشاء كرده و يا اخبار به اخوت آنها داده است . پس ‍ اگر مردمى با هم برادرى و اخوت نداشته باشند، مؤ من نيستند، در حديث است : (448) مسلمان برادر مسلمان است ، نه به او ستم مى كند، و نه او را وا مى گذارد، و هر كس در مقام برآوردن حاجت برادر مسلمانش باشد، خدا در پى حاجت اوست ؛ يعنى حاجتش را بر مى آورد.

حضرت صادق (ع ) مى فرمايد: (449) مسلمان برادر مسلمان است و حق مسلمان بر برادرش اين است كه او سير نگردد و برادرش گرسنه باشد، و او سيراب نشود و برادرش ‍ تشنه باشد و او پوشيده نباشد و برادرش عريان باشد، پس چقدر حق مسلمان بر برادرش ، بزرگ است .

پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: مؤ منين در همدردى و همكارى با همديگر مانند يك بدن و جسمند هر گاه عضوى از آن به درد آيد، ساير اعضاى بدن با تب و شب بيدارى با او همدردى مى كنند.

بنا به نقل مفيد در روز 12 ماه رمضان ، پيغمبر اكرم (ص )، بين اصحاب ، عقد برادرى جارى كرد و بين خود و على (ع ) نيز در اين روز عقد اخوت خواند.

اسلام ، دين برادرى و اخوت و برابرى و همفكرى و مساوات است و اهل جهان را يك عائله ، و افراد بشر را عضو يك خانواده مى شمارد.

رنگ و نژاد، توانگرى و تهيدستى ، حكومت و عنوانهاى دنيوى را سبب امتياز بشرى ، بر بشر ديگر نشناخته ، و فاصله ها را از ميان برداشته و امتياز و برترى را فقط تقوا قرار داده است ؛ امتيازى كه هرگز سبب غرور و تكبر، و سوء استفاده و فاصله گرفتن از ديگران نمى شود. عقيده توحيد و يكتاپرستى ، هسته مركزى اين دين و منبع احساس برادرى با خلق خداست .

هيچ ماده ، غذا، عقيده ، خوى و خصلتى ، مانند عقيده توحيد، در نيكبختى و سعادت افراد و اقوام ، ثمربخش و سودمند نيست . قرآن اعلام مى فرمايد: ان هذه امتكم امة واحدة و اءنا ربكم فاعبدون ؛ قرآن بين افراد، به مال و ثروت يا مقام و حكومت يا جمعيت و عدد، يا رنگ و جنس ، مقايسه و مسابقه قرار نداده است . نمى فرمايد: آيا توانگر با بينوا يكسان است ؟ آيا عرب با عجم مساوى است ؟ آيا سفيد پوست با سياه پوست برابر است ؟ چون اين افراد از نظر قرآن و حقوق انسانى و اسلامى با هم برابرند، و انسانيت انسان و كمال آدميت ، وابسته به اين امور نيست .

قرآن در مقام يا اعلام مسابقه ميان افراد، نبوده است ، اهل يك كشور يا يك اقليم و منطقه و يك زبان يا نژاد را مخاطب قرار نداده ، تا كسى گمان كند اين گونه مشخصات ، سبب امتياز و مورد نظر اسلام است و كسانى كه مخاطب شده اند، آن را دستاويز برترى خود بر ساير ملل قرار بدهند، بلكه مخاطب اين گونه خطايات ، عموم بشر مى باشند، مانند اين آيات :

قل يا ايها الناس رسول الله اليكم جميعا . (450)

يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزلة الساعة شى ء عظيم . (451)

يا ايها الناس اذكروا نعمت الله عليكم .(452)

يا ايها الناس قد جاء تكم مؤ عظة لمن ربكم . (453)

هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها . (454)

قرآن در اين آيات ، علاوه بر اينكه عموم بشر را مخاطب قرار داده ، اصل و نسب زن و مرد را يكى ميداند. در عصرى كه هنوز پاره اى از امم و اقوام در انسانيت زن بحث داشتند، و آنانكه به نظر بلندتر به زن نگاه مى كردند، او را برزخ بين انسان و حيوان مى شمردند، و مى گفتند: زن ، زن است ، نه حيوان و نه انسان ، قرآن مجيد آمد و او را مانند مردها، انسان معرفى كرد: يا ايها الناس من ذكر و اءنثى . (455)

برادرى بين اصحاب پيغمبر (ص ):

پيامبر اكرم (ص ) از آغاز دعوت ، به مساءله اخوت دينى عنايت و توجه تام داشت و آن را از اركان مهم و پايه هاى استوار اجتماع زنده مسلمانان قرار داد، و با ايجاد اخوت و برادرى ميان مسلمانها كينه ها و دشمنيهاى ديرينه اقوام و قبايل مختلف را از ميان برد.

بنابراين ، از جمله كارهايى كه پيامبر اكرم (ص ) به منظور جوشش و همبستگى كاملتر و بيدارى شعور اسلامى و حكمتهاى ديگر انجام داد، اين بود كه بين هر دو نفر از مهاجرين ، عقد برادرى بست ، همچنان كه بين هر دو نفر از مهاجرين و انصار نيز عقد اخوت بست ؛ هر دو نفرى را كه با هم تجانس داشتند و از حيث افكار و آراء به هم شبيه ، بودند با هم برادر ساخت و با اين كار در حقيقت ، خانواده ها و قبايل و عشاير را به هم ارتباط و اتصال داد.

اين اقدام پيغمبر (ص ) از جنبه سياسى و اجتماعى و به هم پيوستن جامعه نو پاى اسلامى بسيار با ارزش و سودمند بود، و زمينه اى براى اخوت عام مسلمانان و برادرى همگانى و جهانى جامعه بشريت شد. عنوان برادر تا آنجا از اهميت برخوردار بود كه در اسلام ، نخست ، تنها برادرها از يكديگر ارث مى بردند، تا وقتى كه احكام مواريث ، از جمله آيه : واولو الارحام بعضهم اءولى ببعض (456)، نازل و مواريث بر اساس قرابت استوار شد.

آن چنانكه در كتب تاريخ و حديث ذكر شده عقد اخوة به طور مكرر در بين مسلمانان مكه ؛ در مدينه طيبه بين مهاجرين و انصار؛ (457) هنگام نزول آيه انما المؤ منون اخوة (458)؛ و در روز مباهله (459) واقع شده است .

موضوع بسيار مهم آن است كه در اين صحنه هاى مودت بخش و محبت آفرين ، پيغمبر اكرم (ص ) على را به عنوان برادرش انتخاب كرد. پيغمبر (ص ) همه را با هم برادر كرد و به گفته بسيارى از مورخان و محدثان ، ميان اشكال و امثال ، برادرى قرار داد؛ يعنى هر كس را با كسى كه قرين و همطراز و همقطار و هم رتبه و درجه بودند، برادر قرار داد. بايد براى خودش نيز برادرى انتخاب مى كرد.

اما آن كس كه بتواند جز در مقام نبوت ، قرين و همطراز پيغمبر باشد، چه شخصيتى است ؟

اين انتخاب ، انتخاب ساده اى نبود. پيغمبر (ص ) كسى را به عنوان برادر خود انتخاب كرد كه از هر جهت شايسته بود. برادرى كه هم فكر و هم صدا و همزبان بوده و حقوق برادرى پيغمبر خدا را ادا كند. لذا درباره ايشان فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى الا لا نبى بعدى . (460)

در حديث آمده است : هر چيزى ، همطراز دارد كه در معيت آن ، آرامش خاطر وى تاءمين مى شود، و انسان با ايمان در كنار برادر مؤ من خود، آرامش درونى خويش را به چنگ مى آورد، چنانكه هر پرنده با همجنس خويش ، پرواز مى كند. (461)

اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: كل امرء يميل الى مثله . كل شى ء يميل الى جنسه . كل طير ياءوى الى شكله . كل ذى رتبة سنية محسود. (462)

16. تولا و تبرى

يكى از ابعاد معارف روزه ، توجه به تجلى به مفاد: اشداء على الكفار رحماء بينهم ؛ است كه در عينيت اجتماعى مؤ منان ، به صورت دوستى و پيوند با دوستان خدا تولا و جدايى و پرهيز از دشمنان خدا تبرى مى باشد. اين مساءله ، در دعاها و مناجاتهاى مربوط به ماه مبارك درخشش خاصى دارد، از جمله در دعاى روز بيست و پنجم مى خوانيم : اللهم اءجعلنى فيه محبا لاءوليائك و معاديا لاءعدائك ... . (463)

دو بيان از امام صادق (ع ) مى تواند خط و سير بحث تولى و تبرى را ترسيم كند: اول اينكه امام صادق (ع ) فرمود: قلب حرم خداست ، در حرم خدا، غير او را جاى مده (464) دوم اينكه آن حضرت فرمود: آيا دين جز حب و بغض فى الله است . (465)

دقت در اين دو بيان امام (ع ) حقيقت تولى و تبرى را روشن مى سازد. البته منظور از تولى ، عشق و پيروى است كه اجر رسالت نيز به حساب آمده است و در بيان رسول خدا (ص ) كه فرمود: من رزقه الله حب الاءئمة من اءهل بيتى فقد اصاب خير الدنيا و الآخرة (466)؛ مورد تاءكيد قرار گرفته است .

در معارف روزه ، دو مساءله حيات بخش تولى و تبرى پيوستن با خودى ها و جدايى از بيگانگان از درخشندگى ويژه برخوردار است كه در دعاى قنوت نماز عيد فطر اين چنين تبلور يافته است : (467) بار خدايا، بهترين چيزى را كه بندگان صالح تو از تو تقاضا دارند را از تو مسئلت دارم و بيزارى مى جويم از آنچه كه بندگان صالح تو از آن بيزارند چنانكه در دعاى روز شانزدهم آمده است : خداوندا! توفيق همسويى و همگامى با ابرار را به من ارزانى بفرما و از همراهى با اشرار مرا باز دار.

آثار تولى و تبرى

الف )در اتفاق و افتراق :

هنگامى كه ابراهيم را در آتش نمرود افكندند قورباغه اى را ديدند كه با دهان كوچك خود آب بر آتش مى ريزد تا آن را خاموش سازد و پشه اى را ديدند كه در اطراف آتش بال مى زند تا آتش را شعله ورتر نگاه دارد. عمل اين دو حيوان ، به نوبه خود گوياى تولى و تبرى است و اين مساءله تقرب جستن و دورى گزيدن آنان را نسبت به حق و حق مداران اثبات مى كند.

محبت به اهل بيت (ع ) از شروط پذيرش اعمال نيك است ؛ لذا امام هشتم (ع ) در حديث سلسلة الذهب فرمود: بشرطها و شروطها و اءنا من شروطها. (468)

عبدى و زنش به ديدار امام صادق (ع ) شتافتند، در نزديكى هاى مدينه ، همسر، بيمار و به حالت احتضار درآمد، عبدى كنيز خود را ماءمور پرستارى از وى كرد و خود جهت چاره جويى به مدينه وارد و خدمت امام صادق (ع ) مشرف شد. امام (ع ) از او احوال زنش را جويا شد. گفت : بيمار است و در نزديكى مدينه در حال احتضار مى باشد. امام (ع ) فرمود: دعا كردم ، او شفا يافت ، برو كنيز تو دارد او را آب قند مى دهد. عبدى به سراغ همسر آمد و احوال وى را پرسيد. زنش گفت : چند دقيقه قبل عزرائيل آمد كه جان مرا بستاند، مردى كه لباس راه راه بر تن داشت ، به او گفت : ما به او بيست سال مهلت داديم ، وقتى عبدى و همسرش به حضور حضرت رسيدند، همسرش با ديدن لباس راه راه امام (ع ) به شوهر گفت : همين آقا مرا نجات داد.

ب )در برزخ :

امير مؤ منان فرمود:

يا حار همدان من يمت يرنى

من مؤ من اءو منافق قبلا

اى كه گفتى من يمت يرنى

جان فداى كلام دلجويت

كاش روزى هزار مرتبه من

مردمى ديدمى همى رويت (469)

ج )در قيامت :

يكى از مسائل مورد سؤ ال در قيامت ، مساءله تولى و ولايت است . بسيارى از مفسران در ذيل آيه وقفو هم انهم مسؤ ولون (470)؛ حديثى را متذكر مى شوند كه در آن از پنج چيز سؤ ال مى شود: عمر، جوانى ، مال ، نعمت و ولايت . (471) ابن كثير در تفسير القرآن ذيل آيه شريفه : وقفوهم انهم مسؤ ولون مى نويسد: ان اول ما يسئل عنه الرجل جلسائه ....؛ اولين چيزى كه نسبت به آن از انسان سؤ ال مى شود، همنشينان وى هستند.

قرطبى در الجامع الاءحكام القرآن ، ذيل آيه فوق مى نويسد: آنان راجع به اعمال ، گفتار، رفتار و هرگونه ستمى كه به خلق خدا روا داشتند مورد بازجويى قرار مى گيرند. (472)

تولاى راستين و تولاى دروغين : سالى هارون ، حج به جاى آورد و در كنار قبر پيامبر (ص ) در چشم انداز همگان رو به قبر پيامبر (ص ) كرد و گفت : السلام عليك يابن عم ؛ در اين هنگام امام هفتم (ع ) داخل شد و در كنار او در مقابل ديگران به قبر رسول خدا (ص ) اين چنين سلام داد: السلام عليك يا اءبة ؛ هارون ناراحت شد و به تلخى گفت : اين فخر و مباهات سزاوار تست اى پسر پيامبر (ص ). (473)

خطيب در تاريخ بغداد مى نويسد: هارون به امام هفتم (ع ) گفت : چرا روا دانستى در نظر مردم از خود به عنوان پسر پيامبر ياد كنى ، در حالى كه شما پسر على (ع ) مى باشيد؟ امام پاسخ داد: اگر رسول خدا (ص ) به عنوان ازدواج از تو دختر بخواهد، مى دهى ؟ هارون گفت : آرى ، افتخار مى كنم . امام فرمود: ولى من ، نمى توانم به او پاسخ مثبت دهم ، زيرا او مرا به دنيا آورده است ولى تو را به دنيا نياورده است . (474)

وقتى هارون در مدينه به زيارت پيامبر (ص ) شتافته بود، امام رضا (ع ) در حضور جمع فرمود: اءنا و هارون كهاتين . (475) من و هارون مانند و دو انگشت هستيم .

عبدالعظيم الحسنى مى گويد؛ امام جواد (ع ) فرمود: كسى كه پدرم را در طوس زيارت كند و اين زيارت اگر همراه با معرفت و ولايت مربوط باشد من بهشت را براى او تضمين مى كنم .

امام ششم فرمود: نوه من در خراسان به قتل مى رسد در شهرى كه آن را طوس گويند و دست كسى را در حالى كه معرفت كامل و ولايت لازم او را در دل داشته باشد و به زيارتش ‍ نائل آيد در قيامت مى گيرم و به بهشت داخل مى سازم . راوى مى گويد از امام پرسيدم منظور شما از عارفا بحقه چيست ؟ آن حضرت پاسخ داد: معتقد باشد كه او امام واجب الاطاعة است و نيز آن حضرت فرمود: زائرى كه عارفا بحقه باشد پاداش هفتاد شهيد را در برابر زيارت خود دريافت مى دارد. (476)

17. رضا و تسليم

آرى ؛ يكى از معارف روزه ، توجه به مساءله رضا و تسليم مؤ منان در پيشگاه خدا است اين مساءله در جاى جاى دعاها و مناجات هاى مربوط به ماه مبارك حضور دارد از جمله در دعاى روز پايانى ماه رمضان مى خوانيم : اللهم اجعل صيامى فيه بالشكر و القبول على ما ترضاه و يرضاه الرسول . (477) در دعاى روز نهم آمده است : ...وخذ بناصيتى الى مرضاتك الجامعه .(478) در دعاى روز 21 مى خوانيم : اللهم اجعل لى فيه الى مرضاتك دليلا و لا تجعل للشيطان فيه على سبيلا . (479)

انسان ها از حيث تسليم چند طايفه اند:

الف ) دسته اى در روزگار خوشى و فراخى و فزونى نعمت اهل ذكر و ورد هستند، ولى در روزگار ناخوشى ، از خدا بيگانه اند. زن ايوب پيامبر در روزگار خوشى ، اهل عبادت بود، وقتى روزگار برگشت ، از شوهر و پيامبر فاصله گرفت . ايوب به همسرش گفت : هشتاد سال در عيش و نعمت بوديم ، حالا هفت سال در گرفتارى هستيم ، در حالى كه بايد هشتاد سال در گرفتارى باشيم .

ب ) دسته اى ديگر در روزگار فقر و تنگدستى اهل نماز و محرابند، لكن در روزگار روى آوردن ثروت ، خدا را فراموش مى كنند.

اميرالمؤ منين (ع ) مى فرمايد: اگر سه چيز در فرزندان آدم نبود هيچ وقت سرشان را فرود نمى آوردند: مرض ، مرگ و ندارى (480).

ج ) گروه سوم در هر حال راضى به رضاى حق بوده و اهل شكرند؛ زيرا با توجه به فرموده قرآن كه : عسى اءن تكرهوا شى ء و هو خير لكم و عسى اءن تجبوا شى ء و هو شر لكم (481)؛ از هر چه خدا براى آنان بخواهد، استقبال مى كنند.

در دعاى روز 22 آمده است : اللهم ... وفقنى لموجبات مرضاتك (482).

در عالم رؤ يا به عابدى در بنى اسرائيل وحى شد كه فلان زن از دوستان تو در بهشت خواهد بود. عابد وقتى بيدار شد، با خود انديشيد كه آن زن چه عبادتى انجام مى دهد كه به چنين موقعيتى دست يافته است . زن را طلبيد و بدون آنكه خواب را با او در ميان نهد، از وى خواست تا سه روز مهمان باشد تا او اعمالش را زير نظر قرار دهد. عابد در اين سه روز، عبادت فوق العاده اى از زن مهمان مشاهده نكرد، حتى شبها عابد به عبادت مى پرداخت روزها روزه مى گرفت ، ولى زن شبها مى خوابيد و روزه هم نمى گرفت . به ناچار روز سوم عابد با زن صحبت كرد و از وى پرسيد آيا غير از انجام دادن واجبات عمل ديگرى هم دارى ؟ زن جواب داد خير. عابد گفت : خوب فكر كن . زن گفت : نخير، اعمال من همين است . زن با فراست دريافت كه عابد در پى يافتن يك عمل با يك خصلت برجسته در اوست ؛ لذا گفت : البته خصلت رضا و تسليم در من بالاست ؛ روزگارم اگر به سختى گذرد، شكايت نمى كنم و اگر به خوشى بگذرد، مغرور نمى شوم . در هر دو حال راضى به رضاى خدايم . نه هنگام خوشى عمل من بيشتر مى شود و نه هنگام سختى و تنگدستى عمل من كاهش پيدا مى كند؛ من هر چه را خدا برايم مقدر كرده باشد، همان را دوست مى دارم . عابد گفت : اين خصلت بزرگى است كه هر كسى نمى تواند بدان دست يازد. (483)

تفسير مقام رضا:

امام باقر (ع ) به عيادت جابر بن عبدالله انصارى كه در دوران كهنسالى قرار داشت تشريف بردند، امام (ع ) در ضمن آن از وى پرسيدند: در چه حالى به سر مى برى ؟ جابر پاسخ داد: در حالتى به سر مى برم كه : پيرى ، برايم خوشايندتر از جوانى ، بيمارى از تندرستى و موت از حيات است .

امام باقر (ع ) فرمود: من به آنچه كه خدا برايم مقدر كند، رضايت دارم و بدان عشق مى ورزم . اگر برايم پيرى را مقدر كند، به همان عشق مى ورزم و اگر برايم جوانى را مقدر كند به جوانى عشق مى ورزم و اگر برايم مرض را مقدر كند به مرض و اگر برايم صحت را مقدر كند به صحت و اگر برايم موت را مقدر كند به موت و اگر برايم حيات را مقدر كند به حيات عشق مى ورزم .

در اين هنگام ، جابر، امام باقر (ع ) را بوسه داد و فرمود: صدق رسول الله و افزود: رسول خدا (ص ) به من فرمود: تو بعد از من كسى را ديدار مى كنى كه همنام من است او عرصه دانش را مى شكافند، همچون شكافتن زمين براى زراعت . (484)

يكى درد و يكى درمان پسندد

يكى وصل و يكى هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

شراره رضا و تسليم :

شيخ مفيد در امالى نقل مى كند: هنگام نزول آيه شريفه : اذا جاء نصرالله والفتح ...، پيامبر اكرم (ص ) به على (ع ) فرمود: يا على خدا جهاد با منافقان را نيز بر شما واجب كرد، همچنان كه جهاد با مشركان را پيش از اين واجب نموده بود، جهاد با كسانى كه به يگانگى خدا و رسالت من گواهى مى دهند. على (ع ) عرض كرد: يا رسول الله ! چرا با كسانى كه گواهى بر يگانگى خدا و حقانيت رسالت تو مى دهند، بجنگم ؟ رسول خدا(ص ) پاسخ داد: به خاطر مخالفت با سنت و سيره من . على (ع ) مى گويد. در اين هنگام ، خدمت پيامبر (ص ) عرض كردم يا رسول الله ! آن وعده اى كه به من داده بوده اى ، تحقق نيافت ؟ رسول اكرم (ص ) فرمود: اگر تحقق يابد، صبر تو چگونه خواهد بود؟. على (ع ) پاسخ مى دهد: هنگامى كه موقعيت دستيابى به شهادت دست دهد، در آن صورت و موقعيت جاى صبر نيست ؛ يعنى چيز دشوارى بر من تحميل نشده است ؛ زيرا شهادت در راه خدا خواسته من است ، بلكه بايد شكر و سپاس الهى را به جاى آورم كه مرا بدان مفتخر ساخت .

18. خوف و خشيت

يكى از ابعاد معارف روزه ، خوف و خشيت الهى است . در دعاى روز پانزدهم ماه مبارك آمده است : اللهم ارزقنى فيه طاعة الخاشعين و اشرح فيه صدرى بانابة المنتخبين ... . (485)

در دعاى معروف به جوشن كبير كه قرائت آن در شبهاى قدر توصيه شده است در بند 37 مى خوانيم : يا من كل شى ء خاضع له يا من كل شى ء خاشع له ... . خشيت و خوف الهى يكى از عوامل ارتقاى درجه روزه است .

اين مساءله با تعابير مختلف در لسان اهل بيت به چشم مى خورد و قابل ذكر است كه : انسانها از حيث توجه به مبدا چند دسته اند:

1. دسته اى غافلانند و در زندگى غرق در درياى غفلتند.

2. دسته اى در پرتو توجه به خدا و تجلى معرفت ، مشغول عبادت پروردگار بوده و از اين طريق در مرحله طى طريق مى باشند ولى درجه عبوديت آنان در درجه ضعيفى قرار دارد و مى توان از آنان به عنوان سالك فى سبيل الله ياد كرد.

3. دسته اى ديگر در درجه اى فوق درجه سالكان قرار داشته و در حوزه مقام قرب جاى دارند لكن در رتبه آغازين آن و به حوزه مقام قرب واصل گشته اند.

4. دسته اى ديگر، به مرتبه اى فوق مرتبه و اصلان ، نائل آمده اند كه مى توان از آنان به عنوان مقربان ياد نمود.

اين سه گروه (سالكان ، واصلان ، مقربان ) هر كدام داراى خوف و رجاء مخصوص به خود بوده و هر يك اشك و ناله و نيز شادى و رضايت قلبى ويژه خود را دارا مى باشند. گروه اول ، اشك عشق مى ريزند و اميدوارند كه در حوزه واصلان و مقربان راه يابند و از سقوط خود نيز خوفناكند. گروه دوم داراى اشك شوق اند و از سقوط خود نيز خوفناكند بوده و رجاء دستيابى به درجه بالاتر را نيز دارند. گروه سوم داراى اشك وصال بوده و از انديشه سقوط خود خوفناكند و نيز در انديشه راهيابى به درجه بالاتر مى باشند و رجاء دستيابى بدان را دارند. بر اين اساس ، خوف و رجاء و اشك و ناله ، در هر يك از سه گروه جايگاه خاص خود را دارا مى باشد.

عوامل خشيت

الف )معرفت : معرفت از عوامل مهم خشيت است . احاديث ذيل به خوبى گوياى مطلب فوق مى باشد.

اءكثر الناس معرفة اءخوفهم لربه . (486)

اءعظم الناس علما اشدهم خوفا لله سبحانه . (487)

ان عليا اذا دخل وقت الصلاة يتململ و يتزلزل و يتلون . فيقال له مالك يا اءميرالمؤ منين ؟ فيقول : جاء وقت الصلاة الاءمانة التى عرضها الله على السماوات والاءرض والجبال فاءبين اءن يحملنها و اءشفقن منها . (488)

ب )ياد خدا(ذكر): پرداختن به ذكر الهى ، موجب خشيت و همچنين مايه آرامش دل و آسايش زندگى است . از ميان هزاران فوائد حياتبخش ياد و ذكر خدا برخى از آنها را يادآور مى شويم :

ياد خدا سبب طرد و فرار شيطان مى شود، چنانكه اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: ياد خدا شيطان را فرارى مى دهد. (489)

ياد خدا مايه تقويت دل است . على (ع ) فرمود: ياد خدا غذاى روح ها است . (490)

ياد خدا مايه سلامتى نفس است . على (ع ) فرمود: ياد خدا بيماريهاى باطنى را درمان مى كند. (491)

ياد خدا باعث نورانيت دل و تقويت بصيرت است . حضرت على (ع ) فرمود: ياد خدا نوربخش درون و مونس دلهاست . (492)

ياد خدا منشاء ثروت معنوى و سرمايه باطنى است . على (ع ) فرمود: ياد خداوند سرمايه هر انسان مؤ من است . (493)

ياد خدا باعث آرامش دل و آسايش زندگى است . حضرت على (ع ) فرمود: ياد خدا مايه نورانيت درون و آرامش دل هاست . (494)

ج )تقويت حالت خوف و رجاء: تفاوت اساسى ميان ترس از خدا و از غير او آن است كه خوف از غير خدا موجب اضطراب و نگرانى و تشويش خاطر مى شود و انواع بيماريهاى روحى و احيانا كسالت هاى جسمى را به دنبال دارد. در برابر، خوف از خدا باعث آرامش خاطر و عامل پرداختن به عبادت و آباد سازى زندگى اخروى است ، بر اين اساس ‍ اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: (495) نترسيد از آنكه خدا در حق شما ظلمى روا دارد، بلكه از ستمى كه خود در حق خود روا مى داريد، هراسناك باشيد.

د) پرهيز از عصيان : اميرالمؤ منين (ع ) در باب تاءثير خطر گناه در زندگى آدمى فرمود: جز از گناه خود هراس نداشته باشيد. (496) ايشان همچنين به طور هشدار گونه فرمودند: هيچ خائفى نبايد خوف و ترس داشته باشد جز از گناه خود. (497)

اين هشدارها درجه تاءثير گناه را به روشنى مى تواند در چشم آدمى به نمايش گذارد، لذا رسول اكرم (ص ) فرمود: اگر پرحرفى غير حكيمانه شما نبود و نيز سرزمين دل شما چراگاه شيطان از آب در نمى آمد آنچه را كه من مى شنوم شما هم مى شنيديد و آنچه را كه من مى بينم شما هم مى ديديد (چشم و گوش برزخى و ملكوتى شما را توانا مى ساخت ). (498)

على (ع ) فرمود: اگر شياطين در سرزمين دلهاى بنى آدم ، دست اندازى نمى كردند آنان ملكوت آسمان و زمين را با چشمان ظاهر خود مشاهده مى كردند. (499)

ه )مخالفت هواهاى نفسانى : مخالفت با هواى نفس ، يكى از طرق رهايى انسان از نگرانيها و سبب دستيابى به آرامش خاطر است و از جمله معيارهاى فضيلت و كمال به شمار مى رود. همچنين پيروى از هواى نفس سبب اضطراب و نگرانى و سلب آرامش روحى را به دنبال دارد. بر اين اساس اميرالمؤ منين (ع ) فرمود:

كسى كه از خود راضى باشد، ضرر خواهد ديد (500).

اياك والثقة بنفسك فان ذالك من اءكبر مصائد الشيطان . (501)

من اءطاع نفسه قتلها. (502) من اءهمل نفسه اءهلكها. (503) من وثق نفسه خانمها. (504)

همچنين فرمودند: نسبت به خدا داراى حسن خلق باشيد. هر چه خوف و خشيت شما نسبت به خدا بيشتر باشد، حسن ظن شما نسبت به او بيشتر خواهد شد. (505)

طبق فرمايش و رهنمودهاى اميرالمؤ منين (ع ) كسى كه خود را بيشتر مى شناسد، خدا ترس تر است و معرفت كسى بيشتر است كه نسبت به خدا خوفناكتر باشد.

آثار خشيت :

خوف و خشيت آثارى حيات بخش دارد. حضرت امير (ع ) فرمود: خوف و خشيت از خدا خوى و خصلت خوبان است . (506) الخوف جلباب العارفين . (507)

عايشه مى گفت : پيامبر (ص ) هميشه با ما صحبت مى كرد و ما نيز با آن بزرگوار صحبت مى كرديم ، اما هنگامى كه وقت نماز فرا مى رسيد، گويا او ما را نمى شناخت و ما ايشان را نمى شناختيم . (508)

حضرت على (ع ) نيز به مالك اشتر رهنمود مى دهد كه ميان خود و توده مردم ، به افراد مورد اعتماد و اهل خشيت ماءموريت بده تا به مشكلات آنان رسيدگى كنند. (509)

19. بردبارى و صبر

يكى از ابعاد معارف روزه ، بردبارى و استقامت است كه در جلوه هاى گوناگون از جمله : در سيماى حلم ، تغافل ، ثبات قدم ، پشتكار و پافشارى و... جلوه گر مى شود. در دعاى روز سيزدهم ماه رمضان آمده است : ...و صبرنى فيه على كائنات الاءقدار؛ و قابل توجه است كه يكى از نام هاى ماه مبارك : شهر الصبر (510)؛است چنانكه در ذيل آيه : يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر والصلاة آمده است كه منظور از صبر در اينجا، روزه است . (511)

در جاى جاى دعاهاى مربوط به ماه رمضان ، صبر و بردبارى مورد توجه و تاءكيد است . از جمله در بند 72 دعاء جوشن كبير كه قرائت آن در اين ماه بويژه شب هاى قدر توصيه شده است ، مى خوانيم : يا من يحب الصابرين و در بند 57 مى خوانيم : يا صبور و يا شكور و نيز در بند 65 آمده است : يا جبار يا صبار يا بار و در بند 100 آمده است : يا صادقا لا يخلف .

يكى از عوامل ارتقاء درجات روزه صبر و بردبارى است . همچنانكه قرآن مى فرمايد، يكى از نامهاى روزه ، صبر است . اى اهل ايمان در پيشرفت كار خود صبر پيشه كنيد و به ذكر خدا و نماز توسل جوئيد.

موقعيت صبر:

موقعيت و اهميت صبر را بايد در جلوه هاى مختلف آن ، جويا شد. به برخى از آنها اشاره مى شود.

الف ) اساس ايمان : صبر و بردبارى اساس ايمان است ؛ زيرا اگر صبر از كانون زندگى انسان با ايمان كاهش يابد، ايمان او مختل مى گردد.

پيامبر اكرم (ص ) فرمود: الصبر نصف الدين . (512)

اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: الصبر من الايمان بمنزلة الراءس من الجسد فمن لا صبر له لا ايمان له . (513)

امام صادق (ع ) فرمود: الصبر راءس الايمان . (514)

ب ) برترين عبادت : در نگرش اسلامى ، صبر، برترين عبادت است . على (ع ) مى فرمايد: اءفضل العبادة الصبر و الصمت و انتظار الفرج .(515)

امام هشتم (ع ) در مقام معرفى بندگان برتر خدا فرمود: ...و اذا ابتلوا صبروا و اذا غضبوا غضوا... . (516)

صبر از جهتى به صبر فردى و اجتماعى تقسيم مى شود، چنانچه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (517) كسى كه بر اخلاق بد همسرش صبر كند و آن را به حساب اجر و پاداش خداوند بگذارد، خداوند به او پاداش شاكرين را عنايت خواهد كرد.

يكى از جلوه هاى صبر اجتماعى ، صبر در برابر دشواريهاى منزل است . از جمله صبر شوهر در برابر همسر و صبر همسر در برابر شوهر و صبر اين دو در برابر فرزندان و مشكلات زندگى . يكى از جلوه هاى بى صبرى در اين خصوص پرداختن به كورتاژ و فرار از مسؤ وليت زندگى خانواده و ازدواج است . به گفته سعدى :

يكى طفل ، دندان برآورده بود

پدر، سر به فكرت ، فرو برده بود

كه من نان و برگ ، از كجا آورم

مروت ، نباشد كه بگذارمش

چو بيچاره گفت اين سخن پيش جفت

نگر تا زن او چه مردانه گفت

مخور حول ابليس تا جان دهد

هر آنكس كه دندان دهد، نان دهد

انگيزه ها و عوامل صبر:

انگيزه ها و عوامل رويكرد به صبر فراوان اند و مهمترين آنها عبارت اند از: الف ) توجه به آثار حياتبخش صبر در زندگى ، اعم از زندگى دنيوى ، اخروى و برزخى ؛ ب ) توجه به اثرات بى صبرى در زندگى ؛ ج ) توجه به زندگى اسوه هاى صبر و مقاومت و پايدارى ؛ د) توجه به امتحان الهى .

آرى ، سخن معروف پيامبر اكرم (ص ) كه فرمود: الصبر مفتاح الفرج بايد همواره فراراه زندگى ما باشد، همچنان كه فرمايش اميرالمؤ منين (ع ) را كه فرمود: مفتاح الظفر لزوم الصبر؛ براى رسيدن به پيروزى در زندگى و فايق آمدن بر مشكلات به كار بنديم . (518)

از پيامبر اكرم (ص ) سؤ ال شد: چه چيزى باعث مى شود كه شهيد در قبر مورد سؤ ال و جواب قرار نمى گيرد؟. آن حضرت پاسخ داد: براى سؤ ال و جواب و امتحان شهيد برق شمشير در بالا سر او در هنگام شهادت كافى است . (519)

پاورقي



246- نورالثقلين : ج 4، ص 630؛ تفسير الميزان : ج 20، ص 437.

247- بحار الاءنوار، ج 72، ص 134.

248- همان ، ج 96، ص 341.

249- ر.ك : العاملى النباظى ، الصراط المستقيم ، ج 2، ص 20، طبع مكنبة المرتضويه .

250- بحار الاءنوار، علامه مجلسى ، ج 96، ص 359.

251- مستدرك سفينة البحار: ج 6، ص 184، ماده صحب .

252- ر.ك : صدوق ، معانى الاءخبار، ص 252.

253- ر.ك : صدوق ، معانى الاءخبار، ص 252.

254- ر.ك : شيخ بهائى ، الاءربعون ، صصص 78-79. اين كتاب همراه ترجمه از سوى نشر نويد اسلام ، سال 73 انتشار يافته است .

255- وسايل الشيعه ، ج 7، ص 218؛ صدوق ، معانى الاءخبار، باب معنى ربيع القرآن ، ص 228.

256- بحار الاءنوار، ج 96، ص 341.

257- ر.ك : مفاتيح الجنان .

258- بقره 185.

259- علق : 1.

260- مجمع البيان ، ج 1، ص 32.

261- مجمع البيان ، ج 1، ص 32.

262- تاريخ قرآن ، حجتى ، ص 219.

263- حقائق هامة حول القرآن ، صص 83-86.

264- الميزان ، ج 12، ص 120؛ البرهان ، ج 1، ص 321؛ الاءتقان ، ج 1، ص 181.

265- آلاءء الرحمن ، ج 1، ص 18.

266- وسايل الشيعه ، ج 18، باب سوم .

267- نهج البلاغه ، خطبه ، 179، فراز 28.

268- نهج البلاغه ، خطبه 192، فراز 136.

269- نهج البلاغه ، كلام 47 فراز 5.

270- واقدى ، المغازى ، ج 1، ص 310 مبحث جنگ احد.

271- بحار الاءنوار: ج 52، ص 339، 85.

272- وسايل الشيعه ، ج 4، ص 854.

273- بحار الاءنوار، ج 89، ص 204.

274- همان ، ج 96، ص 391.

275- همان .

276- ديل كارنگى ، نگران نباش ، زندگى كن ، ترجمه ركسانا هدايتى ، نمايشگاه كتاب ، صصص 263-270.

277- اصول كافى ، ج 2، باب الدعا، نقل از پرورش روح ، ج 1، دعا و نيايش ؛ تزكية النفس ، ج 3، باب دعا.

278- همان .

279- غافر: 60.

280- اصول كافى ، ج 2، باب الدعا. به نقل از پرورش روح ، ج 1، بخش دعا و نيايش .

281- همان .

282- ر.ك : مشكينى ، مواعظ العددية ، ص 304.

283- علامه طبرسى ، مجمع البيان ، ج 10، ذيل تفسير آيه (قل هو الله احد# الله الصمد...)

284- ر.ك : شفيعى ، تزكية النفس ، ج 1، باب الدعا.

285- بحار الاءنوار، ج 94، ص 78، حديث 21.

286- جلاء الاءفهام ، ابن فيم شافعى و كتب ديگر از جمله : مرآة العقول علامه مجلسى ، ج 12 روضة المتقين مجلسى ، ج 4، وسائل الشيعه شيخ حر عاملى و كنز العمال ، ج 1، و تزكية النفس ، ج 2.

287- لثانى الاءخبار، تويسركانى ، ج 3، ص 436.

288- وسائل الشيعه ، ج 4، ص 28.

289- احقاق الحق ، ج 7، ص 268.

290- احقاق الحق ، علامه شوشترى ، ج 7، ص 268. 291- سفينة البحار، ج 2، ص 49.

292- وسائل الشيعه : ج 4، 1182.

293- علل الشرايع ، ج 1، ص 43.

294- سفينة البحار، ج 1، ص 446.

295- وسائل الشيعه ، ج 4، ص 1216.

296- ورام ، مجموعه ، ص 309.

297- صدوق ، معانى الاءخبار، باب ذكر.

298- ر.ك : راغب ، مفردات ، ماده سلم .

299- غرر الحكم ، شماره 3256.

300- نهج البلاغه : حكمت شماره 222.





301- همان ، شماره 2378.

302- همان ، شماره 4570.

303- غرر الحكم ، شماره 9149.

304- اصـول كـافـى ، ج 1، ص 23، و ج 8، ص 268؛ فـى المـحاسن ، ص 149، ـ الاءمالى ، ص 419، فى نحف العقول ، ص 37.

305- امالى طوسى ، ج 2، ص 135.

306- نحف العقول ، ص 38 ـ فى الاءمالى ، ص 289.

307- بحار الاءنورا: ج 21 صص 105-106.

308- تزكية النفس ، ج 1، بخش توبه .

309- راغب ، مفردات ، ماده نوب .

310- غررالحكم : شماره 2072.

311- كنزالعمال : حديث 10174.

312- غررالحكم ، شماره 1355.

313- مستدرك الوسائل : ج 12، ص 129، ح 13707.

314- قدر: 4.

315- شرح الاصول الخمسه ، ص 790؛ شرح المقاصد، ج 5، صص 166 و 167.

316- كشف المراد، ص 451.

317- اصول كافى ، مترجم ، ج 3، ص 373 ح 13.

318- اصول كافى ، ج 3، ص 373.

319- عاقبت عابد بنى اسرائيل

امـام صـادق (ع ) بـه يـكـى از يـاران خـود فـرمـود: عـابـدى در بـنـى اسـرائيل ، دل از دنيا بريده و پيوسته به عبادت سرگرم بود. ابليس از فرط ناراحتى بانگى برآورد و همه دستياران و فرزندان خود را فرا خواند و براى گمراه كردن عابد، از آنـان كـمك و مشورت خواست . يكى گفت از راه زن او را گمراه كنيد. ابليس گفت : ابليس گـفـت : در او مـؤ ثـر نـيـسـت . ديـگـرى گـفـت : از طـريـق شـراب وارد عـمـل شـويـد. گـفت : او از اين راه نمى لغزد. سومى گفت : از راه عبادت وارد شويد. ابليس تـحـسـيـن كـرد و در نـتـيـجـه يـكـى از شـيـاطـيـن ، در عـبـادتـگـاه عـابـد بـه عـبـادت مـشـغـول شـد، و حـتـى در زمانى كه عابد استراحت مى كرد، او همچنان سرگرم عبادت بود، عـابـد پـرسـيـد: چـگـونه به اين توانايى در عمل دست يافته اى ؟ پاسخ داد: در پرتو اعـجـاز تـوبـه ... گـنـاهـى كـردم ، سـپـس جـهـت جـبـران آن بـه تـوبـه و عـمـل نـيـك روى آوردم ، عـابـد گفت : پس مرا هم راهنمايى كن . ابليس گفت : در فلان شهر، فلان كوچه ، فلان خانه ، زن بدكارى است ، و اين هم دو درهم خرج راه ، بگير و برو، و بـه انـجـام عـمـل بـپـرداز و سـپـس ‍ تـوبـه كـن . زن نـابـكـار وقـتـى ديـد مردى با وقار، اهـل عـبـادت به سراغ او آمده پنداشت براى امر به معروف و نهى از منكر آمـده اسـت ، ولى عـكـس آن را مـشـاهـده كرد. زن گفت : اى بنده خدا! راز آمدن خود را به اينجا بـگـو. عـابـد گـفـت : كـه ... زن گفت : اى بنده خدا: ترك الذنب اءهون من طلب التوبة ؛ گـنـاه نـكـردن آسـان تـر است از مرتكب شدن گناه به طمع انجام توبه : و ليس كل من طلب التوبة وجدها؛ اين چنين نيست كه هر كس طالب توبه باشد، تـوفـيـق آن را بـه دست مى آورد. و افزود: بازگرد و چون بازگردى او را نخواهى يـافـت . در آن صـورت ، بـدان او ابـليس بوده . عابد بازگشت و كسى را نيافت . پس از چندى ، آن زن از دنيا رفت . به موسى كليم ، وححى رسيد كه فلان زن را به خاك بسپار و در تشييع جنازه و نماز و خاك سپارى او شركت كن كه ما او را مورد غفران و عفو خود قرار داديـم ، زيـرا او عـبـد مـا را از گـنـاه مـنـصـرف كـرد، بـه خـاطـر ايـن عـمل ، وقتى آن زن از دنيا رفت ، كتيبه اى در سراسرى او از آسمان ظاهر شد كه در آن آمده بـود: انـهـا من اءهل الجنة ، مردم تا سه روز آن زن را دفن نكردند تا آن كه موسى (ع ) دخـالت كـرد. (ر.ك : جـزائرى ، آثار الاءعمال ، ج 1، صص 37-38). 320- نهج البلاغه ، خطبه 90.

321- مجمع البحرين ، ماده وكل .

322- بقره : 255، آل عمران : 2.

323- آل عمران : 122.

324- مائده : 23 ـ توبه : 51.

325- طلاق : 3.

326- آل عمران : 159.

327- كتاب الاخلاق ، ص 164 و بحار الانوار، ج 71، 178.

328- بحار الاءنوار، ج 77، ص 21.

329- مشكاة الاءنوار، باب التوكل .

330- همان .

331- طلاق : 3.

332- مشكاة الاءنوار، فصل چهارم .

333- جامع الاءخبار: ص 321، ح 904.

334- جامع الاءخبار، ص 322، ح 907.

335- كنز العمال : حديث شماره 5693، بحار الاءنوار: ج 77، ص 178، ح 10.

336- مشكاة الاءنوار، فصل چهارم .

337- صدوق ، معانى الاخبار، ص 145.

338- ر.ك : خـطـبـه پـيـامـبـر (ص ) در آسـتـانـه حلول ماه رمضان در قسمت اوايل همين كتاب .

339- صدوق ، خصال ، ج 1،ص 144.

340- نهج الفصاحه ، ص 359.

341- غررالحكم ، شماره 329، 1651.

342- همان ، شماره 8947.

343- همان ، شماره 329.

344- همان ، شماره 328.

345- ر.ك : نهج البلاغه ، حكمت ، 439.

346- غررالحكم شماره 1516.

347- همان شماره 1411.

348- بحارالانوار: ج 1، ص 130، ج 16 و ج 78 ص 321 ج 18.

349- اءمالى طوسى ، ص 539.

350- ر.ك : زهد اسلامى ، ص 37.

351- فى ظلال نهج البلاغه ، ج 4، ص 37.

352- ر.ك : شـفـيـعـى ، ايـده هـا و عـقـيـده هـا، مـبـحـث توسل .

353- ر.ك : سمهودى ، اخبار مدينه ، ج 1، صص 100-110.

354- بقره ، 255.

355- مائده ، 35.

356- اصول كافى ، ج 1، ص 285.

357- ر.ك : ج 2، ص 33، تفسير صافى ، فيض كاشانى .

358- مائده : 35.

359- مائده : 35.

360- ر.ك : اصول كافى ، ج 1، ص 258.

361- ر.ك : عدل الهى ، علامه مطهرى ، صص 241-248.

362- الغدير، ج 7، صص 302-300.

363- ر.ك : ابن اثير، النهايه ، ج 2، ص 33.

364- صـحـيـح بـخـارى ، ج 1، ص 159 و ج 2، ص 301 البكرى ، من حياة الخليفة عمر بن خطاب ، ص 356.

365- الاستيعاب ، ج 3، ص 99، ر.ك : علامه امينى ، الغدير، ج 7، صص 300-302

366- ر.ك : تـفـسـيـر الصـافـى ، ج 2، ص 33، ذيل تفسير آيه : وابتغوا اليه الوسيلة .

367- توسل به امام هشتم (ع )

آيـت الله مـعـرفـت يكى از اساتيد حوزه علميه قم در ضمن خاطرات مسافرت به مشهد، خود گـفـت : در فـرودگـاه مشهد پيرمرد حدود 60 ساله اى با محبت خاصى به سوى من آمد و در هـمـان لحظه اول ، بسيار صميمى با ما برخورد كرد، بعد معلوم شد كه يكى از مسافران تـهـران اسـت و مـهـمـتر آن كه در هواپيما، صندلى او در كنار من بود، او مردى بسيار خوش صـحـبـت و بـا ايـمـان بـود، مـن در حين پرواز، در ضمن گفتگوها گفتم ائمه معصومين عليه السـلام بـه يـاد شـيعيان و هواداران خود هستند و در صورت لزوم دست آنان را مى گيرند، هـنـگـامـى كه سخن من بدينجا رسيد، او گفت : كلام شما كاملا صادق است و شاهد بر صدق مـدعـاى شما داستانى است كه من دارم . از او خواستم تا داستان خود را بازگويد. او گفت : مـن در مـشـهـد زنـدگـى مـى كـردم ، پـدرم از مـعـاريـف شـهـر بـود، مـن 17 سـال داشـتـم و در آسـتـانـه عـروسـى مـن بود كه پدرم فوت كرد، و پس از چندى ، صبح هـنـگـامـى كـه به مغازه رفتم ، ديدم هر چه دارايى داشتم ، همه را به سرقت بردند، تنها سـه قـرآن ، دارايـى بـه عنوان وجه نقد باقى مانده بود، و آن را به كارگر مغازه دادم و گـفـتـم بـگـيـر و خـرج زنـدگـى خـود كـن و مـى بـيـنـى كـه زنـدگـى مـن مـخـتل شده است . وضعيت روحى من آشفته گشت به گونه اى كه همه درها و روزنه هاى اميد بـه رويم بسته شده بود و مشكلات زندگى روز به روز خود را بيشتر نشان مى داد. تا آن كه تصميم گرفتم كه خودكشى كنم و از اين راه خود را از مخمصه راحت نمايم .

آن چه ذهن مرا جلب كرده بود رها شدن از مخمصه از طريق انتحار بود، بالاءخره ، تصميم گرفتم ، خودكشى كنم .

سـاعـت دو بعد از ظهر، جهت خداحافظى با امام هشتم (ع ) به حرم آمدم ، كنار قبر آن حضرت نـشـسـتم ، خداحافظى كردم و سپس براى عملى كردن تصميم خود حركت نمودم كه ناگهان مـسـاءله اى بـه خاطرم گذشت و آن توسل به امام هشتم (ع ) بود. به قبر آن حضرت نگاه كـردم و گـفـتـم : اگـر هـزار تـومـان پـول با بركت به من قرض بدهى ، اولااز خودكشى مـنـصـرف مى شوم و ثانيا، سال ديگر همين روز اين قرض را ادا خواهم كرد، كمى نشستم و بـه هـمـيـن مـسـاءله فـكـر مـى كـردم ، نـاگـهـان ديـدم ، مـردى نـاشـنـاس پـيـش آمد و گفت : اسماعيل مسگر تويى ؟. گفتم : آرى . هزار تومان به من داد، و رو به حضرت كرد و چـيـزى گـفـت و رفـت هـزار تـومـان آن روز پـول كـلائى بـود. خـوشـحـال شـدم و از خـودكـشـى چـشـم پـوشـيـدم ، از امـام (ع ) تـشـكـر كـردم و بـه سوى مـنـزل حـركـت كـردم ولى ايـن مـسـاءله فـكـرم را بـه خـود مشغول كرد كه آن مرد چه كسى بود، او چه مى دانست كه در دلم چه مى گذرد، و من چگونه سـال بـعـد پول را به او برسانم ؟ راه را كج كردم و به سوى خانه علامه نهاوندى كـه پـدرم مـريـدان ايـشـان بـود و در حرم نماز مى خواند، رفتم و جريان را برايش تـوضـيـح دادم . او گـفـت : ايـن مـبـلغ از آن تـوسـت ، ولى طـبـق تـعـهـد، سـال آيـنـده ، در تاريخ تعيين شده سر ميعاد مى روى ، اگر آن مرد آمد تا مبلغ را بستاند، دست او را بگير و او را به امام هشتم سوگند بده تا خود را معرفى نمايد.

طـبـق راهـنـمـايـى عـلامـه نـهـاوندى ـ علامه نهاوندى همان كسى است كه هنگامى كه حـضـرت آيـت الله بروجردى در تابستان به مشهد تشريف فرما شده بود او جايگاه نماز خـود را در اخـتـيـار آن حـضـرت قـرار داد. هـمان سال وقتى از مكه به زيارت كربلا و نجف مـشـرف شد، مرجع تقليد آن روز، حضرت سيد ابوالحسن اصفهانى جايگاه نماز خود را در اخـتـيـار او نـهـاد. وقـتى كه علامه نهاوندى در جاى او به نماز ايستاد، ندايى به گوشش رسـيـد كـه مـسـاءله بـه خـاطر احترامى است كه در حق فرزند ما بروجردى روا داشته اى . عـمل كردم ، هزار تومان با بركت امام (ع ) زندگى مرا كاملا رونق بخشيد، عروسى كردم ، مـغـازه را بـه راه انـداخـتـم و بـر مـشـكـلات غـالب آمـدم ، سـر سـال فـرا رسيد، با هزار تومان در جيب ، كنار قبر مطهر امام (ع ) و در جاى قبلى ، حاضر شـدم هـمان مرد طبق وعده پيش من آمد و گفت : هزار تومان قرضى را به ما رد كن . من دست او را گـرفـتـم و وى را بـه امـام هـشتم (ع ) سوگند دادم كه : تو كيستى و چگونه در جريان تـصـميم و توسل و تقاضاى من قرار گرفتى ؟ او خود را معرفى كرد، معلوم شد يكى از تـجـار مـشـهد و از آشنايان پدرم است . او گفت : من علاوه بر اداى واجبات مالى و پاكسازى امـوالم ، سـالانـه مـبـلغـى را هـم بـه وام دادن اخـتـصـاص مـى دهـم ، تـا از پـاداش الهـى آن برخوردار شوم . اين بار اين مبلغ به هزار تومان رسيده بود و كسى را نيافتم كه به او وام ، بـدهـم . حضرت ثمن الائمه (ع ) خواستم تا كسى را بفرستد. آن روز بعد از صرف نـهـار، در عالم رؤ يا ديدم در كنار جوى بزرگى كه از بسط بالا به طرف بسط پايين رد مـى شـود، مـشـغـول وضـو هـسـتـم . امـام هـشـتـم (ع ) بـا جلال و عظمت خاصى كنار من آمد و تو را در همين جا به من نشان داد و فرمود: هزار تومان را بـه اسـماعيل مسگر بده . من پس از بيدارى برخاستم و آمدم شما را در اينجا ديدم و مبلغ را دادم ، ولى هنگامى كه از شما جدا شدم ، در دلم خطور كرد كه چرا از قرض گيرنده نـشـانـى نگرفتم ، با خود گفتم ضامن او معتبر است ؛ پاى امام (ع ) در كار است . امروز هم كه خوابيده بودم ، امام (ع ) را در عالم رؤ يا ديدار كردم ، به من فرمود: سيد على اكبر برو طلب خود را وصول كن و آمدم و شما را ديدار كردم .

توسل به اميرالمؤ منين (ع )

امـيـرالمـؤ منين (ع ) در كنار رسول خدا (ص )، مشغول خوردن خرما بود، هسته هاى آن را كنار سـلمـان جـمع مى كرد، سلمان به احترام گفت : تو 30 ساله اى ، با من 300 ساله شوخى مـى كـنـى ؟ حضرت امير گفت : تو سالخورده اى ، من سالخورده نيستم ، ولى از كجا معلوم كـه مـن از تـو بزرگتر نباشم ؟ يادت هست در دشت ارژن ، پس از جمع آورى هيزم ، لباس خـود را از تـن بـيـرون كـردى و داخـل آب شـدى ، در آن هنگام شيرى سر رسيد و پس از آب خـوردن ، روى لبـاس هـاى تـو دراز كـشيد، و تو در ميان آن مانده بودى ؟ از پيران شنيده بودى كه چنانچه در بيابان دچار مشكل شدى بگويى يا فارس الحجاز اءدركنى سواره اى سر رسيد و به تو گفت : يا روز بهان اءخرج من الماء شير فرار كرد، و تو نجات يافتى ، و آن گاه دسته گلى چيدى و به آن كه تو را نجات داد، دادى . يا سلمان انا ذلك الفارس . آن كس منم .

تذكر:

الف : تـوسـل مـسـاءله اى اسـت كـه در هـمـه ادوار گـذشته نيز مطرح بوده است ؛ تـوسـل حـضـرت آدم (ع ) بـه خـمـسه طيبه چنانكه قرآن مى فرمايد فتلقى آدم من ربه كلمات ...، توسل سلمان ، پيش از تشرف به دين مقدس اسلام چنانكه در سطور فوق بيان گرديد.

ب : تـوسـل در هـمـه دنـيـا و در مـيان ملل مختلف ، مطرح است ، و اختصاص به پيروان انبيا نـدارد، حـتـى هـنـدوهـا و پـيـروان اديـان خـرفـى نـيـز بـه نـوعـى توسل دارند.

يـكـى از عـرفـا، اخـيـرا كـه بـه مـحضر مبارك امام زمان (عج ) ـ ارواحنا لتراب مقدمه فدا ـ مشرف گرديده است ، مشاهده مى كند كه نامه هاى فراوانى در كنار آن حضرت است و امام (ع ) دارد يـكـى يـكـى آنـهـا را بـررسى مى كند، آن عارف مى پرسد: اين نامه ها از سوى چه كـسـانـى هـسـتـنـد؟ امـام زمـان (عـج ) پـاسـخ مى دهد: حاجت هايى كه از طرف مردم به عنوان تـوسـل پيش اولياء الله و امام زادگان ابراز گرديده اند، و آنان گاهى به من ارجاع مى دهـنـد و مـن آنها را ارزيابى مى كنم و پاسخ مى دهم . امام (ع ) همچنان كه نامه را بررسى مى كرد، بعضى از آنها را مى بوسيد. عارف عرض مى كند چرا بعضى از آنها را مـى بـوسـى ؟ امـام (ع ) پـاسـخ مـى دهد اين نامه از سوى عمويم عباس قمر بنى هاشم . به من ارجاع داده شده است .

368- ر.ك : مراجعه شود به قسمت اوايل همين كتاب .

369- وسايل الشيعة : ج 12، ص 59، ح 15642.

370- من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 59، اءمالى مفيد، مجلس 66، ص 301.

371- ثواب الاءعمال ، ج 1، ص 171، ج 18.

372- التكوير 8.

373- كـنـزالعـمـال : حـديـث شـمـاره 6914؛ كـافـى ، ج 2، ص 151، ح 9، تـحـف العقول ، ص 57.

374- كـنـزالعـمـال : حـديـث شـمـاره 6914، كـافـى ، ج 2، ص 151، ح 9، تـحـف العقول : ص 57.

375- خيابانى ، وقايع الاءيام صيام ، ص 431.

376- سفينة البحار: ج 1، ص 330، ماده رحم .

377- القدر: 5.

378- مستدرك الوسايل : ج 13، ص 203، ح 1.

379- گناهان كبيره ، ج 1، ص 157.

380- همان .

381- تحف العقول : ص 376.

382- اصول كافى : ج 2، ص 346، ح 2.

383- كافى : ج 2، ص 151، ح 5؛ اطائب الكلم ، فى بيان صلة الرحم : ص 30.

384- روضة المتقين ، ج 10، ص 155.

385- كنزاالعمال ، ج 3، ص 75.

386- نهج البلاغه ، نامه شماره 47.

387- نهج البلاغه ، خطبه 111.

388- بقره : 44.

389- انفال : 41.

390- بحار الاءنوار، ج 12، ص 85.

391- شرايع الاسلام ، علامه حلى ، ص 137، باب امر به معروف و نهى از منكر.

392- گفتار عاشورا، آيتى ، ص 8.

393- گفتار عاشورا، آيتى ، ص 8.

394- ر.ك : رازى ، تفسير ابوالفتوح ، ج 2، ص 166.

395- آل عمران : 110.

396- زمـخـشـرى ، كـشـاف ، ج 1، ص 400، ذيل تفسير آيه 110 سوره آل عمران .

397- ر.ك : تـفـسـيـر صـافـى ؛ ج 1، ص 342، ذيل آيه 110 آل عمران .

398- انوار البهيه ، ص 76،

399- كشف الغمة ، ج 2، ص 32.

400- وسايل الشيعه ، ج 11، ص 581.

401- پرورش روح ، ج 2، ص 141.

402- مقدس اردبيلى ، مجمع الفائدة و البرهان ، ج 2، ص 51.

403- گره گشايى سه خليفه زاده

امـام حـسـيـن (ع ) و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبكر در مسجدالنبى نشسته بـودنـد، عـربـى از در وارد شـد و پـيـش عـبـدالله بـن عـمـر رفـت و گـفـت مـن يـك ديـه كـامـل بـدهـكـارم ، دسـتـم كـوتـاست و دست به دامان شما دراز كردم . عبدالله بن عمر دسـتـور تـا دويـسـت درهـم بـه او بـدهـد. عـرب نـاراحـت شـد و گـفـت يـك ديـه كامل بدهكارم و دويست درهم دردى را دوا نمى كند و سپس رو كرد به عبدالرحمن بن ابوبكر و از او درخواست كرد. او هم دستور داد سيصد درهم به عرب پرداخت شود، عرب نپذيرفت و سپس خدمت امام حسين (ع ) رسيد و اظهار حاجت كرد.

دست حاجت چو برى پيش خداوندى بر

كه كريم است و رحيم است و رئوف است و ودود

كرمش نامتنهاى ، نعمش بى پايان

هيچ خواهنده ازين در نرود بى مقصود

امـام (ع ) فـرمـود: كـه مـن تـصـديـق مـى كـنـم تـو حـاجـتـمـنـد واقـعـى هـسـتـى ، اما سه سؤ ال مى كنم ، هر كدام را كه پاسخ داديد، ثلث ديه را خواهم پرداخت . مرد عرب از يـك نـظـر خـوشـحـال و از طـرف ديـگـر نـاراحـت شـد، و گـفـت : يـابـن رسـول الله ! آيـا مـن مـى تـوانـم سـئوالات هـمـچـون شما را پاسخ گويم . امام حسين (ع ) فـرمـود: مـا بـر اسـاس قـدرت فـكـرى مـخـاطـب خـود سـؤ ال مـى كـنيم ، آنگاه پرسيد: افضل ترين اعمال در پيشگاه خداوند چيست ؟ عرب مكثى كرد و گـفـت : بـرتـريـن عـمـل ايـمـان بـه خـداسـت . امـام (ع ) او را تـحـسـين كرد و سپس پرسيد: عـامـل نـجـات انـسـانـهـا از هـلاكـت هـا چـيـسـت ؟ عـرب فـكـرى كـرد و گـفـت : اعـتـمـاد و تـوكـل بـه خـدا. امـام (ع ) فـرمود: احسن و پرسيد: زينت آدمى چيست ؟ عرب پاسخ داد: زينت انـسـان ، دانـشى است كه صاحب آن حليم و خويشتن دار باشد. امام (ع ) پرسيد: اگر كسى عـلم بـا حـلم نـدارد، بـراى او چـه چـيـزى زيـنـت بـه حساب مى آيد؟ عرب فورا پاسخ داد: ثـروتـى كـه صـاحـبـش داراى انـصـاف بـاشـد. امـام (ع ) مـجـددا سـؤ ال كرد اگر كسى نه علم با حلم دارد و نه ثروت با مروت ، براى او چه چيزى زينت به حساب مى آيد؟ مرد گفت : فقرى كه همواره با صبر و بردبارى باشد.

وقـتـى مـرد عـرب ايـن پـاسـخ ‌هـا را داد، امـام (ع ) خـيـلى خـوشـحـال شـد و بـسـتـه اى پـول بـه وى داد تـا ديـه خود را پرداخت نمايد و عرب خيلى خـوشـنـود شـد. راوى مـى گـويـد: امـام (ع ) نـگـاهـى بـه مـرد عـرب كـرد و فـرمـود: ايـن پول براى پرداخت ديه كافى است ، سپس امام انگشترى را از انگشت خود درآورد و به وى داد و فـرمـود: ايـن را بـفـروش و قـيـمـت آن را براى زن و بچه ات صرف كن . 404- كافى : ج 2، ص 163، ح 1.

405- گره گشايى امام زمان (عج )

يـكـى از عـلمـا از آيـت الله العـظـيـمـى آقـا ضـيـاء الديـن نقل كرد كه مردى از قطيف عازم زيارت امام هشتم (ع ) در مشهدالرضا شد، و در بين راه مـورد دسـتبرد اشرار مهاجم قرار گرفت . او در آن شدت درماندگى به امام زمان (عج ) متوسل گرديد، ناگهان ديد كه مردى با جمالى ملكوتى و ربانى در كنار او حاضر شد، مبالغى را به او تعارف كرد و فرمود: خود را به سامراء برسان و پيش نماينده مـا مـيـرزاى شـيرازى برو، و بگو از مبالغ ما كه در پيش شماست به تو بدهد تا بروى زيارت مشهد، و بازگردى به وطن . آن مرد مى گويد: من به اين مرد ربانى گفتم : ميرزا چـگـونـه حـرف مـرا بـاور خـواهـد كـرد؟ امـام (ع ) فـرمـود: بـگـو بـه آن نـشـانى كه شما امـسـال تـابـستان به همراه آقاى كنى علامه كنى كه حرم حضرت زينب (س ) را در شام با عـبـاى خـود جـاروب كـرديـد من در آنجا حاضر بودم ... ميرزا با شنيدن اين نشانه از شوق بـرخـاسـت ، چـشـم و سـر و دسـت مـرد عـرب را بـوسـيـد، و مشكل مالى او را حل كرد. 406- ر.ك : مفاتيح الجنان ، دعاى افتتاح .

407- همان .

408- انبياء: 105.

409- ر.ك : زمخشرى ، كشاف ، ج 3، ص 138.

410- ر.ك : فخر رازى ، تفسير كبير، ج 22، ص 238.

411- ر.ك : شيخ طوسى ، تبيان ، ج 7، ص 284، چاپ جديد.

412- همان .

413- سفينة البحار، ماه نظر.

414- علامه شوشترى ، احقاق الحق ، ج 13، ص 345.

415- مستدرك ، سفينة البحار، ماده صحب .

416- رخرف : 28.

417- ر.ك : صدوق ، معانى الاءخبار، ص 132.

418- قصص الاءنبياء، ص 5.

419- ر.ك : صدوق ، معانى الاءخبار،ص 79.

420- زمر: 44.

421- بقره : 255.

422- سباء: 23.

423- مستدرك : ج 3، ص 669، چاپ دارلكتب العلمية ـ بيروت .

424- مستدرك ، ج 1، ص 753.

در نـهـج البـلاغـه مـى خـوانـيـم : و اعـلمـوا انـه شـافـصـع مـشـفـع و قـائل مـصـدق و انـه مـن شفع له القرآن يوم القيامة شفع ، نهج البلاغه ، خطبه 176، فراز دهم .

425- لثالى الاءخبار، ج 4، ص 216.

426- امـالى طـوسـى ، ص 16؛ حـاكـم ، مـسـتـدرك ، ج 1، ص 139، درالكتب العلمية ـ بيروت .

427- خصال ، ص 156.

428- بحارالاءنوار، ج 8، ص 42، ح 32.

429- غزالى ، احياء علوم الدين ، ج 4، ص 526.

430- نهج البلاغه ، خطبه 197.

431- انبياء: 28.

432- بحارالاءنوار، ج 75، صص 220-221.

433- غررالحكم ، ص 133.

434- مجمع البحرين ، ج 4، ص 353.

435- مريم : 87.

436- شبر، حق اليقين ، ج 2، ص 139، باب الاعتقاد فى الشفاعة .

437- مدثر: 48.

438- كشاف ، ج 4، ص 55.

439- ر.ك : قرطبى ، التذكره ، صص 394-395.

440- همان .

441- حسن زاده آملى ، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 629.

442- ر.ك : عـلامـه شـهـيـد مـطـهـرى ، عـدل الهـى ، فصل شفاعت .

443- ر.ك : غزالى ، احياء علوم الدين ، ص 428.

444- ر.ك : مجلسى ، اعتقادات ، ص 143، اين كتاب همراه مناهج الحق و النجاة در قم ـ مركز نشر آثار شيعه انتشار يافته است .

445- ر.ك : اصول كافى ، ج 1، ص 258.

446- ر.ك : علامه مطهرى ، عدل الهى ، ص 241-228؛ مجموعه آثار علامه مطهرى ،ج 1، ص 241.

447- حجرات : 10.

448- بحارالاءنوار: ج 74، ص 286، ح 11.

449- بحارالاءنوار: ج 74 ص 221، ج 2.

450- اءعراف : 158.

451- حج : 1.

452- فاطر: 3.

453- يونس ، 57.

454- اءعراف 189.

455- حجرات : 13.

456- اءنفال : 75، اءحزاب : 6.

457- ر.ك : بحار... سيره ابن هشام ...

458- حجرات : 10.

459- سفينة البحار، ج 1، ص 12.

460- اءمالى طوسى : ص 277 ح 399 و ص 253 ح 453 و ص 558 ح 1171.

461- بحارالاءنوار، ج 74، ص 274.

462- غررالحكم ، باب الكاف .

463- مفاتيح الجنان .

464- بحارالاءنوار، ج 70، ص 25، ح 27.

465- همان ، ج 68، ص 63، ح 114.

466- همان : ج 27، ص 78، ح 12.

467- مفاتيح الجنان .

468- بحارالاءنوار: ج 3، ص 7، ص 16.

469- سعدى .

470- صافات : 24.

471- فـيـض كـاشـانـى ، تـفـسـيـر الصـافـى ، ذيـل آيه فوق ؛ شفيعى مازندرانى ، تزكية النفس ، ج 3، مبحث العم ؛ به مبحث امام شناسى در همين كتاب مراجعه شود.

472- قرطبى ، الجامع الاحكام القرآن ، ج 15، ص 74.

473- الوسى ، روح المعانى ، ج 23، ص 80.

474- اعيان الشيعه ، ج 1، ص 101.

475- مناقب ، ابن شهر آشوب ، فصل امام هشتم .

476- موسى خسروى ، زندگانى امام هشتم ، صص 213-214.

477- مفاتيح الجنان .

478- مفاتيح الجنان .

479- مفاتيح الجنان .

480- مفاتيح الجنان .

481- مفاتيح الجنان .

482- مفاتيح الجنان .

483- مجموعه ورام ، ص 23.

484- غـيـاث الديـن مـنـصـور، مـقامات العارفين ، ص 116؛ فصلنامه انديشه دينى ، دانشگاه شيراز، سال 78، دوره اول ، شماره دوم .

485- مفاتيح الجنان .

486- غررالحكم ، حرف الاءلف .

487- غررالحكم ، حرف الاءلف .

488- عدة الداعى ، ج 1، ص 51، ابن فهد.

489- غررالحكم ، حرف الذال .

490- همان .

491- همان .

492- همان .

493- همان .

494- همان .

495- همان ، باب لا.

496- همان .

497- همان .

498- بحارالاءنوار: ج 63، ص 333، ح 177.

499- همان ، ج 70، ص 59، ح 39.

500- غررالحكم ، حرف الراء.

501- همان ، حرف الاءلف .

502- همان ، حرف الميم .

503- همان ، حرف الميم .

504- همان ، حرف الميم .

505- عدة الداعى ، ج 1، ص 149.

506- همان ، حرف الخاء.

507- همان ، حرف الخاء.

508- عدة الداعى ابن فهد، ج 1، ص 151.

509- نهج البلاغه ، نامه 53 صبحى صالح .

510- ر.ك : مفردات ، راغب ، ماده صبر.

511- ر.ك : مفردات ، راغب ، ماده صبر.

512- كلينى ، اصول كافى ، ج 2، باب الصبر.

513- كلينى ، اصول كافى ، ج 2، باب الصبر.

514- كلينى ، اصول كافى ، ج 2، باب الصبر.

515- تحف العقول ، ص 142 و 328.

516- تحف العقول ، ص 142 و 328.

517- قصار الجمل ، باب الزوجه .

518- غررالحكم ، حرف الميم .

519- وسايل الشيعه ، ج 11، ص 6.