بازگشت

زبان


دعاى روز هفتم

((اللهم اعنى فيه على صيامه و قيامه و جنبنى فيه من هفواته و آثامه و ارزقنى فيه ذكرك بدوامه بتوفيقك يا هادى المضلين خدايا! امروز مرا بر روزه و نماز اين روز, يارى كن و از لغزش ها و خطاهايش دور گردان و ياد همواره و ذكر دائمى خود را روزيم كن, به حق توفيقت, اى رهنماى گمراهان)).

احكام

اگر نمازگزار به قصد نماز معينى برخاست اما اشتباها نماز ديگرى به زبان يا قلبش خطور كرد نمازش به آن نيتى كه قيام كرده صحيح مى باشد و سبق لسان و حضور قلبى مانعى ندارد.

(عروه, ج1, ص620, مسإله 107)

نماز احتياط سوره و قنوت ندارد و بايد نيت آن را به زبان نياورد.

(توضيح المسائل, ج1, ص683, مسإله 1216)

انسان بايد نماز را به نيت قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند به جا آورد, و لازم نيست نيت را از قلب خود بگذراند يا به زبان بگويد چهار ركعت نماز ظهر مى خوانم قربه الى الله.

(توضيح المسائل, ج1, ص553, مسإله 942)

دو بعد مثبت و منفى

نعمت زبان و بيان از ويژگى خاصى برخوردار است, لكن از اين نكته نيز نبايد غفلت كرد كه زبان داراى دو بعد مثبت و منفى است و نمى توان گفت چون زبان نعمت عظماى الهى است پس بايد هرچه بيشتر آن را به كار انداخت و بدون حساب هر سخنى را بر زبان جارى ساخت بلكه بايد در موارد ضرورى از آن بهره بردارى كرد.

سخن, بهترين عبادت و زشت ترين معصيت

حضرت على(ع) فرمود:

((فليس على الجوارح عباده إخف مونه وإفضل منزله وإعظم قدرا عند الله من الكلام فى رضا الله ولوجهه ونشر الائه ونعمائه فى عباده إلا ترى إن الله عزوجل لم يجعل فيما بينه وبين رسله معنى يكشف ما إسر اليهم من مكنونات علمه ومخزونات وحيه غير الكلام وكذلك بين الرسل والا مم فثبت بهذا إنه إفضل الوسائل وإلطف العباده وكذلك لا معصيه إثقل على العبد وإسرع عقوبه عند الله وإشدها ملا مه وإعجلها سإمه عند الخلق منه1... و در ميان عبادات و طاعاتى كه از اعضإ و جوارح انسان سر مى زند عبادتى كم زحمت تر و كم مونه تر و در عين حال گرانبهاتر نزد خدا از سخن وجود ندارد البته در صورتى كه كلام براى رضاى خدا و به قصد بيان رحمت و گسترش نعمت هاى او باشد, زيرا بر همه مشهود است كه خداوند ميان خود و پيامبرانش جهت كشف اسرار و بيان حقايق و اظهار علوم پنهانى خود چيزى را جز كلام واسطه قرار نداده و وحى و تفهيم مطالب به وسيله ى كلام صورت گرفته است, چنانكه ميان پيامبران و مردم نيز وسيله اى جز سخن براى ابلاغ رسالت وجود ندارد. از اينجا روشن مى شود كه ((سخن)) بهترين وسيله و ظريف ترين عبادت است و همچنين هيچ گناهى نزد خداوند سنگين تر و به كيفر نزديكتر و پيش مردم نكوهيده تر و ناراحت كننده تر از سخن نيست)).

اصولا يكى از نشانه هاى انسان عاقل آن است كه بيجا سخن نمى گويد, زيرا زبان بيان كننده ميزان عقل آدمى است, چنانكه اميرمومنان(ع) فرمود:

((تكلموا تعرفوا, فان المرء مخبوء تحت لسانه2 سخن بگوييد تا شناخته شويد چرا كه انسان در زير زبان خود پنهان است)).

آدمى مخفى است در زير زبان

اين زبان پرده است بر درگاه جان

چونك بادى پرده را درهم كشيد

سر صحن خانه شد بر ما پديد

كاندر آن خانه گهر يا گندم است

گنج زر يا جمله مار و كژدم است

يا در او گنج است و مارى بر كران

زانك نبود گنج زربى پاسبان

بى تإمل او سخن گفتى چنان

كز پس پانصد تإمل ديگران3

به هر حال, انسان عاقل و دور انديش اول فكر مى كند آنگاه سخن مى گويد.

اميرمومنان(ع) فرمود:

((لسان العاقل ورإ قلبه, وقلب الا حمق ورإ لسانه4 زبان عاقل در پشت قلب او جاى دارد و قلب احمق پشت زبان اوست)).

مرحوم سيد رضى هنگامى كه اين جمله را در نهج البلاغه نقل مى كند مى گويد: اين جمله از كلمات شگفت انگيز و پر ارزش مولا اميرالمومنين(ع) است و مقصود اين است كه انسان عاقل زبان خود را پيش از مشورت كردن و انديشيدن به سخن نمى گشايد, ولى احمق قبل از اينكه فكر و انديشه كند سخن مى گويد.

بنابراين, گويى زبان عاقل دنباله رو قلب اوست ولى قلب احمق از زبانش تبعيت مى كند. همين مضمون در عبارت ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

((قلب الا حمق فى فيه, ولسان العاقل فى قلبه5 قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست)).

و در جاى ديگر آمده است:

((وان لسان المومن من ورإ قلبه, وان قلب المنافق من ورإ لسانه. لا ن المومن اذا إراد إن يتكلم بكلا م تدبره فى نفسه, فان كان خيرا إبداه, وان كان شرا واراه. وان المنافق يتكلم بما إتى على لسانه لا يدرى ماذا له, وماذا عليه. ولقد قال رسول الله(ص) ((لا يستقيم ايمان عبد حتى يستقيم قلبه. ولا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه...6... زبان مومن در پس قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبان اوست. يعنى مومن هرگاه بخواهد سخنى بگويد نخست مى انديشد, اگر نيك بود مى گويد و اگر ناپسند بود از گفتن آن خوددارى مى كند اما شخص دورو و منافق آنچه به زبانش جارى مى شود مى گويد و نمى داند كدام سخن به سود او و كدام سخن به زيانش تمام مى شود. [ سپس فرمود]: رسول خدا(ص) فرموده است: ((ايمان هيچ بنده اى درست نمى شود مگر اينكه قلبش درست شود و قلبش درست نمى شود تا آنكه زبان او راست و مستقيم شود... )).

خلاصه آنكه انسان بايد هنگام سخن گفتن تإمل كند و بيهوده سخن نگويد كه اگر در گفتار زمام اختيار را از كف داد عواقب سوء و زيانبارى به دنبال خواهد داشت.

سعدى گويد:

اول انديشه و انگهى گفتار

پاى بست آمده ستت پس ديوار7

هم او نيز مى گويد:

سخندان پرورده پير كهن

بينديشد آنگه بگويد سخن

مزن بى تإمل به گفتار دم

نكو گوى گر دير گويى چه غم

بينديش و وانگه برآور نفس

وزان پيش بس كن كه گويند بس

به نطق, آدمى بهتر است از دواب

دواب از تو, به, گرنگويى صواب8

انسان تا سخن نگفته سخن در اختيار اوست, اما وقتى از دهان او خارج شد انسان در اختيار آن قرار مى گيرد. اين حقيقت را حضرت على(ع) اين گونه بيان مى فرمايد:

((الكلا م فى وثاقك ما لم تتكلم به فاذا تكلمت به صرت فى وثاقه, فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك وورقك, فرب كلمه سلبت نعمه و جلبت نقمه9 سخن مادام كه آن را نگفته اى در اختيار تو است اما همين كه از دهانت خارج شد تو در اختيار آن هستى. بنابراين زبانت را همچون طلا ونقره ات نگه دار, زيرا بسيار شده كه يك كلمه نعمت بزرگى را از انسان سلب كرده و يا بلا و دردسرى برايش فراهم ساخته است)).

بسيار كسانى كه از سخن گفتن نادم و پشيمان اند اما به خاطر سكوت هيچگاه اظهار ندامت نمى كنند. لقمان به فرزندش فرمود:

((يا بنى قد ندمت على الكلام ولم إندم على السكوت10 فرزند عزيزم! چه بسا كه من در اثر گفتار پشيمان شده ام اما به خاطر سكوت افسوس نخورده ام)).

سخن گرچه هر لحظه دلكش تر است

چو بينى خموشى از آن بهتر است

در فتنه بستن دهان بستن است

كه نيكى به نيك وبد آبستن است

پشيمان ز گفتار ديدم بسى

پشيمان نگشت از خموشى كسى

... صدف زان سبب گشت جوهرفروش

كه از پاى تا سر همه گشت گوش11



چند نكته درباره ى سكوت

در برخى از روايات آمده كه سكوت و خاموشى از سخن گفتن بهتر است:

1ـ رسول خدا(ص) فرمود: ((نجاه المومن فى حفظ لسانه12 نجات مومن در حفظ زبان اوست)).

2. در جاى ديگر فرمود: ((من صمت نجى13 آن كس كه سكوت كند نجات مى يابد)).

امام صادق(ع) فرمود: ((قال لقمان لا بنه يا بنى! ان كنت زعمت إن الكلام من فضه فان السكوت من ذهب14 لقمان به فرزندش گفت: فرزند عزيزم! اگر گمان مى كنى سخن گفتن از نقره است به درستى كه سكوت از طلا است)).15

4. رسول خدا(ص) فرمود: ((من سره إن يسلم فليلزم الصمت16 كسى كه مى خواهد سالم بماند بايد سكوت كند)).

5. شخصى خدمت رسول خدا(ص) رسيد و گفت: ((إخبرنى عن الا سلام بإمر لا إسإل عنه إحدا بعدك, قال: قل امنت بالله ثم استقم, قلت: فما إتقى؟ فإومإ بيده الى لسانه17 درباره ى اسلام[ و دستورهاى آن] مطالبى بفرماييد كه بدان عمل كنم و نيازى نباشد كه بعد از شما از ديگران در اين باره بپرسم. پيامبر اكرم(ص) فرمود: بگو به خدا ايمان آوردم و در اين راه استوار باش. ديگر بار پرسيدم از چه چيز خود را حفظ كنم؟ پيامبر(ص) به زبان خود اشاره فرمود, يعنى از زبانت بترس و آن را كنترل كن)).



ويژگى هاى سخن زيبا

اكنون به بيان پاره اى از ويژگى هاى سخن زيبا مى پردازيم. باشد كه آن ها را در معاشرت هاى اجتماعى, مورد توجه قرار دهيم, تا از آثار و بركات آن در زندگى بهره مند شويم. سخن زيبا, سخنى است با اين ويژگى ها:

الف ـ برخاسته از فكر وانديشه باشد. قدرت تفكر و انديشه يكى از گران بهاترين نعمت الهى بوده و شايسته است كه انسان قبل از هر كارى درباره ى پيامدهاى آن به خوبى بينديشد و جوانب نيك و بد آنرا درست ارزيابى كند و چنانچه انجام آن را مصلحت ديد, اقدام نمايد و گرنه از انجام آن چشم بپوشد. روشن است كه سخن گفتن نيز از اين قاعده مستثنا نيست.

نسنجيده سخن گفتن, علاوه بر زشتى ظاهرى چه بسا موجب بىآبرويى و رسوايى گوينده شده, نشانه ى حماقت و نادانى او به حساب آيد و خطراتى را برايش به بار آورد, يا ضررى را متوجه او سازد. از اين رو على(ع) فرمود:

((فكر ثم تكلم تسلم من الزلل18 بينديش, سپس سخن بگو تا از لغزش ها در امان باشى)).

در سخنى ديگر انديشه ى پيش از سخن را نشانه ى خردمندى و ناپخته سخن گفتن را علامت بى خردى دانسته, مى فرمايد:

((لسان العاقل ورإ قلبه, وقلب الا حمق ورإ لسانه19 زبان خردمند در آن سوى قلب اوست, ولى قلب ابله در آن سوى زبان او)).

آورده اند كه مردى پارچه اى زربفت و گران بها بافته بود. با خود انديشيد كه خوب است اين طاقه زربفت را به سلطان هديه كنم و جايزه اى بگيرم. از اين رو, به دربار سلطان شتافت, اجازه ى ورود خواست و طاقه ى زربفت را تقديم كرد. سلطان كه از آن اثر هنرى زيبا, خوشحال و شگفت زده شده بود, از اطرافيان خود براى چگونگى استفاده از آن نظر خواست. يكى از آنان گفت: اين پارچه براى انداختن روى مركب شما مناسب است. ديگرى آن را براى پوشش تخت سلطنت مناسب تر دانست. سومى گفت: براى پرده ى درب كاخ سلطنتى شايسته تر است. سلطان گفت: خوب است نظر بافنده ى هنرمند را نيز جويا شويم, شايد نظر برترى داشته باشد. آن گاه رو به مرد پارچه باف كرد و پرسيد: اين پارچه ى زربفت براى چه مصرفى مناسب تر است؟ مرد بيچاره! بدون آن كه عاقبت كار خويش و موقعيت مجلس را بسنجد, گفت: قربان! به نظر حقير, اين پارچه فقط براى انداختن روى جنازه ى پادشاه مناسب است!20

بدين ترتيب نه تنها خود را از گرفتن جايزه ى سلطان بى بهره ساخت بلكه خطرى بزرگ نيز براى جان خود آفريد.

به پاى شمع شنيدم ز قيچى پولاد

زبان سرخ سر سبز مى دهد بر باد

ب ـ همراه با ادب اسلامى باشد. يعنى انجام عمل مشروع اختيارى توإم با ظرافت و زيبايى.21

شايسته است كه انسان در هنگام سخن گفتن, ادب اسلامى را رعايت كند, يعنى طورى حرف بزند كه در سخن او نه تنها به شخصيت ديگران اهانتى نشود, بلكه مقصود خود را در نهايت احترام و فروتنى ابراز كند. از عباس عموى پيامبر اكرم(ص) پرسيدند: شما بزرگ تريد يا رسول خدا(ص)؟ عباس كه سنش از پيامبر(ص) بيش تر بود, در پاسخ گفت: ((رسول خدا بزرگ تر است, ولى من پيش از ايشان متولد شده ام)).22

گاهى لازم مى شود كه انسان سخن حقى را بگويد كه ذهن شنونده آمادگى شنيدن آن را ندارد و يا زمينه ى برداشت منفى در سخن او هست. در اين صورت نيز انسان بايد سخن را به گونه اى ادا كند و الفاظ را در قالبى بريزد كه ميزان بازتاب منفى و تنش ايجاد شده به حداقل برسد.



داستان

((نقل شده كه يكى از خلفاى عباسى, خواب وحشتناكى ديد. معبرى را احضار كرد و خواب خود را براى او بازگوكرد تا آن را تعبير كند. معبر گفت: تعبير اين خواب آن است كه قبل از فرارسيدن زمان مرگ خليفه, همه ى خويشاوندانش خواهند مرد و مرگ خليفه بعد از مرگ آنان واقع خواهد شد. خليفه از اين سخن برآشفت, او را از نزد خود راند و معبر ديگر را احضار كرد. معبر دوم پس از شنيدن خواب خليفه گفت: تعبير خواب شما اين است كه خداوند به شما عمرى طولانى عطا مى كند, به طورى كه عمر شما از همه ى خويشاندانتان طولانى تر مى شود. خليفه او را نوازش كرد و جايزه اى بدو بخشيد)).

چنان كه ملاحظه شد محتواى سخن هر دو يكى است, ليكن دومى چون در گفتار خود ادب را مراعات كرد سخنش مقبول واقع شد.

ج ـ راست و همراه با عمل باشد. ملاك زيبايى سخن, تنها زيبايى لفظ و ظاهر نيست, بلكه لازم است, عمل انسان نيز گفته اش را تصديق كند و اين زمانى است كه گوينده به وسيله ى سخن, ادعايى را مطرح كند. مثلا در قالب زيباترين الفاظ, دم از وفا و محبت بزند. چنين سخنى را اگر عمل او تصديق نكند, سخنى از سر نفاق و تزوير خواهد بود و ديگر نمى توان آن را سخن زيبا ناميد. قرآن در اين باره مى فرمايد:

((يا إيها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عند الله إن تقولوا ما لا تفعلون23 اى كسانى كه ايمان آورده ايد, چرا سخنانى مى گوييد كه انجام نمى دهيد. اين گناه بزرگى است در نزد خدا, كه بگوييد آنچه را كه به جا نمىآوريد)).

و نيز سخن بايد از روى صدق و راستى بوده و با واقع مطابقت داشته باشد و اين در جايى است كه گوينده در مقام ارايه ى خبر باشد. خبر دروغ را هر چند فصيح و زيبا بيان كنند, زشتى دروغ, زيبايى ظاهرىاش را تحت الشعاع قرار خواهد داد. امام على(ع) فرمود:

((شر القول الكذب24 بدترين سخن, دروغ است)).

و نيز سخن بايد مبتنى بر حق باشد. سخنى كه باطلى را ترويج مى كند, يا در صدد كتمان حقيقتى است, هر اندازه هم زيبا بيان شود, چون در بردارنده ى پيام پليدى است, زيبا نخواهد بود.

در ماجراى جنگ صفين وقتى خوارج گمراه, از غوغاى حكميت, طرفى نبستند و حكم تحميلى آنان ـ ابو موسى اشعرى ـ در مذاكره با عمرو عاص شكست خورد, شعار ((لا حكم الا لله حكم و فرمان جز براى خدا نيست)). را سردادند. وقتى اين شعار خوارج به گوش اميرمومنان(ع) رسيد, فرمود:

((كلمه حق يراد بها الباطل25 سخنى حقى است كه از آن, (هدف) باطلى اراده مى شود)).



آثار خوش زبانى

سخن زيبا, آثار و بركات زيادى دارد و كسى كه زبان خود را به زيباگويى عادت دهد, از اين بركات, بهره مند خواهد شد.

امام زين العابدين(ع) به پنج نمونه از آن آثار اشاره فرموده است:

((القول الحسن يثرى المال, وينمى الرزق, وينسى فى الاجل, ويحبب الى الا هل ويدخل الجنه26 سخن زيبا, مال و ثروت را زياد مى كند, روزى را افزايش مى دهد, مرگ را به تإخير مى اندازد, آدمى را محبوب خانواده اش مى سازد و او را وارد بهشت مى كند)).

امام على(ع) نيز در دو روايت, خوش زبانى را موجب ازدياد دوستان, كم شدن دشمنان و ايمنى از سرزنش ها معرفى مى كند:

((عود لسانك لين الكلام وبذل السلام, يكثر محبوك ويقل مبغضوك27 زبانت را به نرم گويى و سلام دادن عادت ده تا دوستان تو بسيار و دشمنانت اندك شود)).

و نيز فرمود:

((عود لسانك حسن الكلا م تإمن الملا م28 زبانت را به زيباگويى عادت ده تا از سرزنش در امان بمانى)).



بدزبانى و آثار آن

آفت ها و آسيب هاى زبان از مسائل مهمى است كه بايد به طور جدى به آن توجه كرد و بدزبانى يكى از عمده ترين آنهاست و نشانه ى پستى و انحطاط اخلاقى است. در لابه لاى كلمات اولياى دين و آثار روانى, اجتماعى و عقوبت اخروى اين صفت نكوهيده تصريح شده است. حضرت على(ع) در اين باره فرمود:

((اياك و ما يستهجن من الكلا م, فانه يحبس عليك اللئام وينفر عنك الكرام29 از سخن زشت و ركيك بپرهيز, زيرا زشت گويى, فرومايگان را در اطرافت نگاه مى دارد و عناصر شريف و بزرگوار را از گردت پراكنده مى كند)).

بدبختانه بعضى از افراد بر اثر معاشرت با اشخاص بدزبان و فحاش, چنان به بدزبانى و دشنام گويى خو مى گيرند, كه حتى در ملاقات هاى عادى و در ضمن احوال پرسى, سخن خود را با لغات زشت مىآميزند. به اينان بايد توجه داد كه تمام كلماتى كه مى گويند در نامه ى عملشان ثبت مى شود و در قيامت مورد بازخواست قرار مى گيرند. رسول خدا(ص) فرمود:

((من لم يحسب كلا مه من عمله كثرت خطاياه وحضر عذابه30 كسى كه سخن خود را جزو اعمالش به حساب نياورد (وبى پروا حرف بزند), لغزش هايش بسيار و عذابش نزديك شده است)).

و نيز فرمود: ((... يا على حرم الله الجنه على كل فاحش بذى لا يبالى ما قال ولا ما قيل له...31 يا على! خدا بهشت را بر انسان فحاش كه نه به گفته هاى خود اهميت مى دهد و نه قضاوت و گفته هاى ديگران درباره او مهم است حرام فرموده است)).

پاورقي



1. مجلسى, محمد باقر, بحار الانوار, ج 68, ص 285.

2. غرر الحكم, ص 209.

3. مثنوى معنوى, دفتر دوم, 849 ـ 845.

4. نهج البلاغه, صبحى صالح, ص 476, شماره ى 40.

5. نهج البلاغه ى صبحى صالح, ص 476 شماره ى 41.

6. نهج البلاغه ى فيض الاسلام, خطبه ى 175.

7. گلستان سعدى, صص 12 و 13.

8. گلستان سعدى, صص 12 و 13.

9. نهج البلاغه ى صبحى صالح, حكمت 381.

10. المحاسن و المساوى بيهقى, ج 1, ص 166.

11. كشكول شيخ بهايى, ج 1, ص 75.

12. اصول كافى, ج 2, ص 114, باب الصمت وحفظ اللسان, حديث 9.

13. الحقائق فى محاسن الاخلاق, چاپ اسلاميه, سال 1378 ه' .ق, ص 65.

14. اصول كافى, ج 2, ص 114 الحقائق فى محاسن الاخلاق, ص 66.

15. شعر معروف گر سخن نقره است خاموشى طلا است از اينجا گرفته شده.

16. محجه البيضإ, ج 5, ص 193.

17. عطايى, محمد رضا, مجموعه ورام, ج 1, ص 104.

18. شرح غرر الحكم, ج 4, ص 506.

19. نهج البلاغه, حكمت, 39.

20. نقش زبان در سرنوشت انسان ها, مهدى فقيه ايمانى, ص 384, تلخيص, چاپ اسماعيليان, قم.

21. ترجمه تفسير الميزان, ج 6, ص 366.

22. عقد الفريد, ابن عبد ربه, ج 2, ص 262, دار الكتب العلميه, بيروت, لبنان.

23. سوره ى صف, آيات 2 ـ 3.

24. نهج البلاغه, خطبه ى 83, ص 187.

25. نهج البلاغه, خطبه ى 40, ص 121.

26. بحار الانوار, ج 68, ص 310 و وسائل الشيعه, ج 12, ص 186 و صدوق, امالى, ج 1, المجلس الاول, ص 1.

27. شرح غرر الحكم, ج 4, ص 329.

28. همان, ص 210.

29. غرر الحكم, ص 158.

30. بحار الانوار, ج 71, ص 304.

31. شيخ صدوق, من لا يحضره الفقيه, ج 4, ص 352.