بازگشت

توكل


دعاى روز دهم

((اللهم اجعلنى فيه من المتوكلين عليك و اجعلنى فيه من الفائزين لديك و اجعلنى فيه من المقربين اليك باحسانك يا غايه الطالبين خدايا! در اين روز, مرا از توكل كنندگان بر خودت و رستگاران نزد تو و مقربان پيشگاهت قرار بده, قسم به احسانت, اى مقصد خواستاران و جويندگان)).



توكل در قرآن

قرآن مجيد در موارد متعددى توكل بر خدا را از ويژگى هاى افراد با ايمان مى داند و مى فرمايد: ((وعلى الله فتوكلوا ان كنتم مومنين1 بر خدا توكل كنيد اگر ايمان داريد)).

((وعلى الله فليتوكل المومنون2 افراد با ايمان بايد تنها بر خدا توكل كنند)).

((انما المومنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم واذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا وعلى ربهم يتوكلون3 مومنان تنها كسانى هستند كه هر گاه نام خدا برده شود دل هايشان بيمناك مى گردد و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى شود ايمانشان فزونى مى گيرد و فقط بر پروردگارشان توكل دارند)).



توكل چيست؟

پيامبر گرامى اسلام(ص) تفسير توكل را از جبرئيل سوال كرد, جبرئيل گفت: معناى توكل اين است كه انسان يقين كند به اينكه سود و زيان, و بخشش و حرمان به دست مردم نيست و بايد از آنها نااميد بود و اگر بنده اى به اين مرتبه از معرفت برسد كه جز براى خدا كارى انجام ندهد و جز او به كسى اميدوار نباشد و از غير او نهراسد و غير از خدا چشم طمع به كسى نداشته باشد, اين همان توكل بر خدا است.4

شخصى به نام حسن بن جهم مى گويد: خدمت امام هشتم (ع) رسيدم و عرض كردم: جانم به فدايت, حد و مرز توكل چيست؟

((فقال لى ان لا تخاف مع الله احدا5 فرمود: توكل آن است كه با اتكاى به خدا از هيچ كس نترسى...)).

همانطور كه از كلمات معصومين(عليهم السلام) پيداست توكل, بريدن از غير خدا و پيوستن به اوست در حقيقت هر چه انسان مسلمان به سمت و سوى ((انقطاع الى الله)), پيش رود و ارتباط ظاهر و باطنى خويش را با پروردگارش مستحكم سازد, حقيقت توكل را بهتر در نفس خويش اجرا كرده است. در آن صورت گويا او قطره اى است كه به درياى بيكران متصل شده است.

در روايت ديگرى على بن سويد مى گويد از امام هفتم (ع) تفسير آيه ى ((ومن يتوكل على الله فهو حس به6 و هر كس كه بر خدا توكل كند, خدا او را كافى است.)) را پرسيدم, فرمود: ((التوكل على الله درجات منها ان تتوكل على الله فى امورك كلها فما فعل بك كنت عنه راضيا تعلم انه لا يالوك خيرا و فضلا و تعلم ان الحكم فى ذلك له فتوكل على الله بتفويض ذلك اليه و ثق به فيها و فى غيرها7 توكل داراى مراتب گوناگون است.از جمله ى درجات توكل آن است كه در تمام امورت بر خدا توكل كنى و از آنچه خدا نسبت به تو انجام داده راضى باشى و بدانى كه خدا جز خير و فضيلت براى تو نمى خواهد و نيز بدانى كه در تمام اين امور اختيار با اوست.پس با واگذار كردن امور به او بر خدا توكل داشته باش)).



پيوستن قطره به دريا

خلاصه اين كه انسان همه چيز را بايد از خدا دانسته و خود را وابسته به قدرت لايزال او بداند و با اين پيوند, هم چون قطره اى كه به دريا مى پيوندد, خود را در امواج سهمگين بيندازد و از هيچ چيز نهراسد, زيرا:

قطره چون متصل به دريا شد

تو دگر قطره اش مخوان, دريا است

مرحوم نراقى در اين باره مى گويد:

هم حيات از او بود هم مرگ از او

بينوايى زو نوا و برگ از او

درد از او مى باشد و درمان از او

هم علاج سينه ى سوزان از او

عزت از او, ذلت و خوارى از او

صحت از او, رنج و بيمارى از او

غصه از او, غم از او, شادى از او

هم خرابى زو, و آبادى از او

محنت از او, رنج از او, راحت از او

فقر از او, و گنج از او, ذلت از او

مى نجنبد ذره اى بى امر او

جملگى مرهون لطف و قهر او8



تعريف توكل از علامه طباطبايى(ره)

علامه ى طباطبايى (ره) مى فرمايد: ((حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم ماده نيازمند به يك سلسله اسباب و عوامل طبيعى و يك سلسله عوامل روحى و نفسانى است.هنگامى كه انسان وارد ميدان عمل مى شود و كليه ى عوامل طبيعى مورد نياز را آماده مى كند, تنها چيزى كه ميان او و هدفش فاصله مى اندازد, همانا تعدادى از عوامل روحى (از قبيل سستى اراده و تصميم, ترس, غم و اندوه, شتابزدگى و عدم تعادل, سفاهت و كم تجربگى و بدگمانى نسبت به تإثير علل و اسباب و امثال آن)است.

در چنين وضعى اگر انسان بر خداوند سبحان توكل داشته باشد, اراده اش قوى و عزمش راسخ مى گردد و موانع و مزاحمات روحى در برابر آن خنثى خواهد شد زيرا انسان در مقام توكل, با مسبب الاسباب (كه غالب بر همه ى اسباب است) پيوند مى خورد و با چنين پيوندى ديگر جايى براى نگرانى و تشويش خاطر باقى نمى ماند و با قاطعيت, با موانع دست و پنجه نرم مى كند تا به مقصود برسد.

علاوه بر اين, نكته ى ديگرى كه در مورد توكل وجود دارد, بعد غيبى و ماورايى آن است يعنى خداوند متعال شخص متوكل را با امدادهاى غيبى ((((من حيث لايحتسب از آنجا كه به گمانش نمى رسد)) مدد مى رساند كه اين امدادها از حوزه ى اسباب عادى و طبيعى فراتر و در رديف علل مادى قرار دارد و ظاهر آيه ى شريفه ((ومن يتوكل على الله فهو حسبه))9 چنين امدادى را نويد مى دهد.

آثارى نيز كه در احاديث معصومين(عليهم السلام) درباره ى توكل آمده مويد كلام علامه ى طباطبايى(ره) است. مثلا اميرمومنان (ع) مى فرمايد: ((من توكل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب و تبوء الخفض و الكرامه10 هر كس بر خدا توكل كند سختى ها براى او آسان و اسباب و وسايل برايش فراهم شود و در راحت و وسعت و كرامت قرار گيرد(و زندگى اش به راحتى و آسايش گذرد)).

و در جاى ديگر مى فرمايد: ((من توكل على الله سبحانه إضائت له الشبهات و كفى المونات و إمن التبعات11 هر كس بر خداوند سبحان توكل كند شبهه ها برايش روشن گردد و آنچه لازم دارد كفايت شود و از رنج ها و گرفتارىها مصون بماند)).

اين احاديث به موضوع عوامل روحى كه در كلام علامه آمده اشاره دارد و با صراحت بر اينكه شخص متوكل بر اين گونه مشكلات غالب آيد دلالت مى كند. از اين رو طيره (فال بد) كه يكى از عوامل منفى درونى است در روحيه ى بسيارى از افراد بازتاب هاى منفى ايجاد مى كند ولى در نفوس انسان هاى متوكل اثر نمى گذارد.

رسول گرامى اسلام (ص) فرمود: ((الطيره شرك و ما منا الا , و لكن الله يذهبه بالتوكل12 طيره (فال بد زدن)شرك است و هيچ يك از ما نيست جز اين كه به آن مبتلا است, اما خدا به وسيله ى توكل (شومى)آن را از بين مى برد)).



نكته ى اساسى

با اينكه عالم, عالم اسباب است و انسان براى ادامه ى زندگى خود چاره اى ندارد جز اينكه با استفاده از اسباب و در ارتباط با مردم كارهاى خود را انجام دهد, اما نكته ى اساسى و مهمى كه وجود دارد, اين است كه انسان در عين اينكه بايد درزندگى خود دنبال وسيله و سبب برود, مسبب الاسباب را نبايد فراموش كند بلكه بايد وسايل و اسباب را پرتوى از ذات احديت و اراده ى او بداند, نه اينكه مخلوق را قادر, و خالق را مقهور و مغلوب به حساب آورد, چرا كه:

((ومن يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ إمره قد جعل الله لكل شىء قدرا13 هر كس بر خداوند توكل كند كفايت امرش را مى كند. به درستى كه خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند, و خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است)).



تمثيل

بسيارى از ما نمايشنامه يا فيلمى را در تلويزيون يا سينما ديده ايم. و گاهى پشت صحنه آنها را نيز ديده ايم. در روى صحنه چيزى جز صحنه نمايش و بازيگران و دكور چيزى به چشم نمى خورد. اما پشت صحنه عوامل بسيارى دست اندر كار هستند بعضى از اين عوامل كارگردان, فيلم بردار, صدابردار, نورپرداز و... است كه همه از چشم تماشاگر پنهان هستند. تماشاگر هنگام تماشا آنقدر در روى صحنه غرق است كه هيچ توجهى به پشت صحنه و عوامل آن ندارد. اما با اندك توجهى مى تواند وجود آنها را باور و تصور كند. توكل به خدا و عوامل غيبى كه يكى از تعاليم و ارمغان هاى پيامبران است جز اين نيست كه پيروان خود را به نيروهاى غيبى و پشت صحنه آفرينش نيز, توجه دهند. و بگويند همه ى اسباب و عوامل, محسوسات در دسترس ما نيستند و انسان و عوامل ظاهرى شناخته شده همه كاره ى امور نمى باشند. بلكه اسباب اصلى و قوىترى در كار هستند.

از اين رو, قرآن مجيد در موارد متعددى مردم را به اين مسئله توجه مى دهد و مى فرمايد: به ديگران اعتماد نكنيد, درگرفتارىها و سختى ها به خدا توجه كنيد و به طور كلى امور خود را به خدا واگذاريد و با اعتماد بر او دنبال فعاليت خويش برويد, چرا كه تمام كارها به دست قدرت اوست:

((يا إيها الناس إنتم الفقرإ الى الله والله هو الغنى الحميد14 اى مردم! همه ى شما نيازمندان به خدا هستيد, تنها خداوند است كه بى نياز و شايسته ى هر گونه حمد و ستايش است)).

((قل إغير الله إتخذ وليا فاطر السموات والا رض15 بگو آيا غير از خدا را ولى خود انتخاب كنم در حالى كه او آفريننده ى آسمان ها و زمين است؟))

((وان يمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو وان يمسسك بخير فهو على كل شىء قدير16 اگر خداوند زيانى به تو برساند هيچ كس جز او نمى تواند آن را بر طرف سازد, و اگر خيرى به تو برساند او بر همه چيز توانا است)).

((وان يمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو وان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من يشإ من عباده وهو الغفور الرحيم17 و اگر خداوند (براى امتحان يا كيفر گناه) زيانى به تو برساند هيچ كس جز او آن را برطرف نمى سازد و اگر اراده ى خيرى براى تو كند هيچ كس مانع فضل او نخواهد شد, آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى رساند, و او غفور و رحيم است)).



آثار توكل در قرآن

بى ترديد, توكل آثار مفيد و سازنده اى در پى دارد كه بر كليه ى شئون فردى و اجتماعى انسان تإثير مى گذارد. آثار توكل به حدى عظيم است كه تا انسان در اين وادى گام ننهد, نمى تواند به كنه حقيقتش برسد. براى نمونه به گوشه اى از اين آثار كه از قرآن برداشت مى شود اشاره مى كنيم:

1 ـ قدرت تصميم گيرى

((فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين18 هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن, زيرا خداوند متوكلان را دوست مى دارد)).

((فتوكل على الله انك على الحق المبين19 پس بر خدا توكل كن كه تو بر جايگاه حق آشكار قرار دارى)).

يعنى با توجه به اين پايگاه, بر خدا توكل كن و با عزمى راسخ و تصميمى قاطع به كار خود ادامه بده.

2 ـ شجاعت

((ولا تطع الكافرين والمنافقين ودع إذاهم وتوكل على الله وكفى بالله وكيلا20 و از كافران و منافقان پيروى مكن و به آزارهاى آنها بى اعتنا باش و بر خدا توكل كن و همين بس كه خدا حامى و مدافع (تو) باشد)).

((فعلى الله توكلت فإجمعوا إمركم وشركإكم ثم لا يكن إمركم عليكم غمه21 من تنها بر خدا توكل مى كنم, شما هم به اتفاق بتان و خدايان باطل خود هر مكر و تدبيرى داريد همه را فراهم آوريد و هيچ چيز از اسباب و وسايل بر شما مستور نماند)).

يعنى شما هر چه در بساط داريد به ميدان بياوريد و من هم با توكل بر خدا يك تنه به ميدان شما و خدايان شما مىآيم و از هيچ چيز باك ندارم.

3 ـ عدم سلطه ى شيطان بر متوكلان

((انه ليس له سلطان على الذين آمنوا وعلى ربهم يتوكلون22 چرا كه او (شيطان) بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مى كنند تسلطى ندارد)).

پس به هر اندازه كه ايمان و توكل داشته باشى از زير سلطه ى شيطان بيرون خواهى بود و درنتيجه از آلودگى و انحراف مصون خواهى ماند.

4 ـ تإثير ناپذيرى از اقبال و ادبار مردم و عدم نگرانى از حوادث

((فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت وهو رب العرش العظيم23 اگر آنها روى (از حق) بگردانند (نگران مباش) بگو خداوند مرا كفايت مى كند, هيچ معبودى جز او نيست, بر او توكل مى كنم و او صاحب عرش بزرگ است (و همه ى عالم در قبضه ى قدرت اوست و تمام قدرتها در برابر قدرت او ناچيز است))).

((وما توفيقى الا بالله عليه توكلت واليه إنيب24 و توفيق من جز به خدا نيست, تنها بر او توكل دارم و تنها به سوى او باز مى گردم)).



آثار توكل در روايات

در روايات و احاديثى كه از ائمه معصومين(عليهم السلام) رسيده براى توكل آثار خوبى ذكر شده است كه برخى از آنها را يادآور مى شويم:

1 ـ قوت و شجاعت

كسى كه بر خدا توكل كند از تمامى ظرفيت ها و پتانسيل هاى موجود خود بهره مى گيرد و شجاعت و قدرت در او شكوفا مى شود.

پيامبر (ص) فرمود: ((من إحب إن يكون إقوى الناس فليتوكل على الله25 كسى كه دوست دارد قوىترين مردم باشد بر خدا توكل كند)).

امام باقر (ع) فرمود: ((من توكل على الله لايغلب و من اعتصم بالله لايهرم26 كسى كه بر خدا توكل كند مغلوب نمى شود و كسى كه به خدا پناهنده شود شكست نمى خورد)).

اميرالمومنين (ع) فرمود: ((إصل قوه القلب التوكل على الله27 ريشه ى قوت قلب, توكل بر خدا است)).

2 ـ توكل و همت عالى

حضرت جواد الائمه (ع) فرمود: ((الثقه بالله تعالى ثمن لكل غال و سلم الى كل عال28 اعتماد به خداى تعالى بهاى هر چيز گرانبها و نردبانى به سوى همه ى بلنديها (مقامات عاليه) است)).

3 ـ توكل و لزوم كار و فعاليت

((رإى رسول الله (ص) قوما لايزرعون قال: ما إنتم؟ قالوا:نحن المتوكلون قال:لا بل إنتم المتكلون29 پيامبر اكرم (ص) گروهى را ديد كه (براى كسب روزى) به دنبال كشت و كار نمى روند30 فرمود:چه مى كنيد؟ گفتند: ما متوكلين هستيم و بر خدا توكل مى كنيم. فرمود: شما متوكل نيستيد بلكه متكل يعنى سربار مردم هستيد)).



توكل و بذل و بخشش

يك روز اميرمومنان(ع) گروهى از مردم را ديد كه با برخوردارى از صحت و سلامت, كار را رها كرده و گوشه ى مسجد نشسته اند. فرمود: شما چه كسانى هستيد؟ گفتند: ما متوكلين هستيم (و بر خدا توكل داريم). فرمود: نه بلكه شما متكل هستيد(يعنى شما سربار اجتماع ايد و از دسترنج ديگران ارتزاق مى كنيد). اگر بر خدا توكل داريد نشانه ى آن چيست؟ گفتند: هر گاه چيزى پيدا كنيم, مى خوريم و هنگامى كه چيزى نداشتيم, صبر مى كنيم. فرمود: سگ ها نيز اين كار را انجام مى دهند. گفتند: پس چه كنيم؟ فرمود:همانند ما رفتار كنيد. گفتند: شما چگونه عمل مى كنيد؟فرمود: وقتى چيزى را به دست آوريم در راه خدا مى بخشيم و هنگامى كه چيزى نداريم خدا را شكر مى كنيم31.



دعاى حضرت سجاد(ع)

امام سجاد(ع) به درگاه خدا التماس مى كند و مى گويد: ((و بك إستغيث, و اياك إرجو, و لك إدعو و اليك إلجإ و بك إثق و اياك إستعين و بك اومن و عليك اتوكل و على جودك و كرمك إتكل32 (پروردگارا!) تنها به سوى تو استغاثه مى كنم و تو را مايه ى اميد مى شمارم و تو را مى خوانم و به تو پناه مى برم و به تو اطمينان دارم و تو را پشتيبان خود مى دانم و به تو ايمان مىآورم و به جود و كرم تو توكل مى كنم)).

و در جاى ديگر از خداى متعال مى خواهد توكلى به او عنايت فرمايد از روى صدق و صفا و صميميت, و با تمام وجود بر او اعتماد كند:

((و هب لى صدق التوكل عليك33 (خدايا!) به من توفيقى عنايت فرماى كه صميمانه بر ذات اقدس تو توكل و اعتماد كنم)).

و اگر كسى به اين حد از مقام توكل برسد كه حتى در سخت ترين شرايط و بحرانى ترين حوادث زندگى ـ كه از نظر ظاهر تمام درهاى نجات را به روى خود بسته مى بيند ـ تنها بر خدا توكل كند و فقط او را مدبر امور بداند, بى شك به بالاترين مرحله ى توكل رسيده است.



حضرت ابراهيم(ع), و اعتماد بر خدا

يكى از بهترين نمونه و اسوه ها براى اين نوع توكل همانا حضرت ابراهيم, خليل الرحمن (ع), است, كه در آن شرايط حساس به پروردگار خود اعتماد كرد آنگاه كه بت پرستان تصميم گرفتند او را در ميان آتش بسوزانند و از بين ببرند.

قرآن كريم جريان را چنين بازگو مى فرمايد:

((قالوا حرقوه وانصروا آلهتكم ان كنتم فاعلين34 گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد اگر كارى از شما ساخته است)).

آنقدر براى جمع آورى هيزم كوشش مى كردند و به آن اهميت مى دادند كه مرحوم طبرسى مى نويسد: ((حتى إن الرجل منهم ليمرض فيوصى بكذا و كذا من ماله فيشترى به حطب و حتى إن المرإه لتغزل فتشترى به حطبا35 كسانى كه بيمار بودند و به زنده بودن خود اميد نداشته و وصيت مى كردند كه مقدارى از مال آنان را صرف خريدن هيزم براى سوزانيدن ابراهيم كنند و حتى برخى از زنان كه كارشان پشم ريسى بود (و با اين زحمت براى خود مال تهيه مى كردند) از درآمد آن هيزم تهيه مى كردند)).

فخر رازى مى نويسد:

((حتى ان المرإه, لو مرضت قالت: ان عافانى الله لاجعلن حطبا لابراهيم و نقلوا له الحطب على الدواب إربعين يوما36 اگر زنى مريض مى شد, نذر مى كرد چنانچه شفا يابد, مقدارى هيزم براى سوزانيدن ابراهيم تهيه كند)).

به هر حال, تا آنجا كه توان داشتند, هيزم روى هم انباشتند و آنگاه كه هيزم ها را آتش زدند و خواستند حضرت ابراهيم را در ميان آتش بيفكنند, از شدت حرارت نمى توانستند نزديك آتش بروند تا اينكه شيطان منجنيقى براى آنان ساخت و ابراهيم را بر بالاى آن نهادند و او را به آتش پرتاب كردند.

امام صادق (ع) فرمود: ((لما اجلس ابراهيم فى المنجنيق و إرادوا ان يرموا به فى النار إتاه جبرائيل (ع) فقال: السلام عليك يا ابراهيم و رحمه الله و بركاته الك حاجه فقال إما اليك فلا37 هنگامى كه ابراهيم را بالاى منجنيق گذاشتند و مى خواستند او را در آتش بيفكنند, جبرئيل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت:آيا نيازى دارى كه به تو كمك كنم؟ابراهيم در جواب گفت: آرى اما به تو نه!))

((فقال جبرئيل فاسئل ربك38 جبرئيل به حضرت ابراهيم پيشنهاد كرد(حال كه از من كمك نمى طلبى) پس, از خدا نيازت را بخواه)).

((فقال: حسبى من سوالى علمه بحالى39 ابراهيم گفت:همين قدر كه از حال من آگاه است كافى است)).

چون رها از منجنيق آمد خليل

آمد از دربار عزت جبرئيل

گفت ((هل لك حاجه يا مجتبى ))

گفت ((إما منك يا جبريل لا

من ندارم حاجتى از هيچ كس

با يكى كار من افتاده است و بس

گفت با او جبرئيل اى پادشاه

پس ز هر كس باشدت حاجت بخواه

گفت اينجا هست نامحرم مقال

علمه بالحال حسبى بالسوال

گر سزاوار من آمد سوختن

لب ز دفع او ببايد دوختن

مى تواند آتشم گلشن كند

شعله ها را شاخ نسترون كند

من نمى خواهم جز آنچه خواهد او

حال من مى بيند و مى داند او40

و سر انجام, براى اينكه كار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد كرد, آتش بر او گلستان شد:

((قلنا يا نار كونى بردا وسلا ما على ابراهيم41 و ما گفتيم: اى آتش! بر ابراهيم سرد و سالم باش)).

و آنچنان آتش سرد شد كه:

((لو لم يقل سلاما لا هلكه بردها42 اگر خداى متعال به آتش نمى فرمود: ((بر ابراهيم سالم باش)) و تنها مى فرمود سرد باش, جان ابراهيم از سرما به خطر مى افتاد)).

آرى, كسى كه تا اين حد بر خدا توكل كند, خداوند متعال نيز او را از گرفتارىها و سختى ها نجات مى دهد و آتش را تبديل به گلستان مى كند.



چند سال زندان براى توسل به غير خدا

يوسف پيامبر با آن مقام و عظمت كه خداى متعال درباره ى او مى فرمايد: ((انه من عبادنا المخلصين43 او از بندگان مخلص ما بود.)) هنگامى كه احساس كرد يكى از آن دو نفرى كه در زندان با او به سر مى برند آزاد خواهد شد گفت: وقتى از زندان رهايى يافتى نزد سلطان مصر كه رفتى به ياد من نيز باش. قرآن مى فرمايد:

((وقال للذى ظن إنه ناج منهما اذكرنى عند ربك فإنساه الشيطان ذكر ربه فلبث فى السجن بضع سنين44 و به يكى از آن دو كه مى دانست رهايى مى يابد گفت: مرا نزد اربابت (سلطان مصر) ياد آور, ولى شيطان يادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد و به دنبال آن, چند سال در زندان باقى ماند)).

((و ادكر بعد امه45 بعد از مدتى يادش آمد كه يوسف سالها در زندان مانده بود)).

به هر حال, پس از اين كه حضرت يوسف به غير خدا توسل جست امام صادق (ع) فرمود:

((جإ جبرئيل فقال: يا يوسف من جعلك إحسن الناس؟ جبرئيل نزد يوسف آمد و گفت: چه كسى تو را زيباترين مردم قرار داد؟))

((قال: ربى گفت: پروردگارم)).

((قال: فمن حببك الى إبيك دون اخوانك؟ چه كسى فقط تو را از ميان برادرانت محبوب پدرت قرارداد؟))

((قال: ربى گفت: پروردگارم)).

((قال: فمن ساق اليك السياره؟ چه كسى كاروان را به سراغ تو فرستاد (تا تو را از چاه نجات دهد؟)))

((قال: ربى گفت: پروردگارم)).

قال: فمن صرف عنك الحجاره؟ چه كسى سنگ را(كه از بالاى چاه افكنده بودند) از تو دور كرد؟))

((قال: ربى گفت: پروردگارم)).

قال: فمن إنقذك من الجب؟ چه كسى تو را از چاه نجات داد؟))

((قال: ربى گفت: پروردگارم)).

قال: فمن صرف عنك كيدالنسوه؟ چه كسى مكر و حيله ى زنان مصر را از تو دور ساخت؟

((قال: ربى گفت: پروردگارم)).

قال: فان ربك يقول: ما دعاك الى إن تنزل حاجتك بمخلوق دونى البث فى السجن بما قلت بضع سنين46 پروردگارت مى گويد چه چيز سبب شد كه حاجتت را نزد مخلوق ببرى و نزد من نياورى؟ به همين جهت بايد چند سال در زندان بمانى)).



نتيجه ى عدم اعتماد به خدا

نتيجه ى توسل به غير و اعتماد كردن به مردم و روى گرداندن از خدا را با حديثى از امام صادق(ع) بيان مى كنيم:

شخصى به نام حسين بن علوان مى گويد:در مجلسى كه براى كسب دانش شركت كرده بوديم نشسته بودم و هزينه ى سفر من تمام شده بود. يكى از كسانى كه در آن جلسه بود گفت: براى اين گرفتارى به چه كسى اميدوارى؟ گفتم: به فلانى. گفت: به خدا سوگند, حاجتت برآورده نمى شود و به آرزوى خود نخواهى رسيد و مقصودت حاصل نخواهد شد. گفتم: از كجا مى دانى خدا تو را بيامرزد؟ گفت: من از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: در يكى از كتاب ها خوانده ام كه خداى متعال فرموده است: به عزت و عظمت و شرف و بزرگوارى و سلطه ام بر جميع ممكنات سوگند كه آرزوى هر كس راكه به غير من اميد بندد نااميد خواهم كرد و لباس ذلت و خوارى بر او خواهم پوشاند و او را از پيش خود مى رانم و از فضل خويش دور مى كنم.آيا در گرفتارىها غير من را مى طلبد در صورتى رفع كه گرفتارىها به دست من است؟!

آيا به غير من اميد دارد و در خانه غير مرا مى كوبد با آنكه كليدهاى همه ى درهاى بسته نزد من است و در خانه ى من به روى كسى كه مرا بخواند باز است؟!

كيست كه در گرفتارىهاى خود به من اميد بسته و من اميد او را قطع كرده باشم؟!

من آرزوهاى بندگانم را پيش خود محفوظ داشتم و آنها به حفظ و نگهدارى من راضى نگشتند و آسمان ها را از كسانى كه از تسبيح من خسته نمى شوند:(فرشتگان)پر كردم و به آنها فرمان دادم كه درهاى بين من و بندگانم را نبندند, ولى آنان(بندگان) به قول من اعتماد نكردند.

آيا كسى كه به غير من اميدوار است نمى داند كه اگر براى او حادثه اى پيش آيد چه كسى غير از من مى تواند بدون اذن من گرفتارى او را بر طرف سازد؟ پس چرا از من رويگردان است با اينكه از فضل و كرم خود چيزى به او داده ام كه از من نخواسته بود, سپس آن را از او مى گيرم و برگشت آن را از من نمى خواهد و از غير من مى طلبد؟

او درباره ى من چه انديشه اى دارد؟من كه بدون تقاضا و سوال به او عطا مى كنم, آيا هنگامى كه از من بخواهد به او پاسخ نمى دهم؟ آيا من بخيل هستم كه بنده ام مرا بخيل مى پندارد؟!

آيا هر جود و كرمى از من نيست؟! آيا عفو و رحمت در دست من نيست؟! مگر من محل آرزوها نيستم؟!

بنابراين چه كسى جز من مى تواند آرزوها را قطع كند؟!

اگر همه ى اهل آسمانها و زمين به من اميد بندند و به هر يك از آنها به اندازه ى اميدوارى همه ى آنان بدهم, به اندازه ى عضو مورچه اى از فرمانروايى و قدرت و ملك من كاسته نمى شود و چگونه كاسته شود از ملكى كه من سر پرست آن هستم؟

پس بدا به حال آنها كه از رحمتم نااميدند و بدا به حال آنها كه مرا معصيت كرده و از من پروا ندارند.47

بنابراين, انسان بايد فقط به خدا اعتماد كند و از ديگران چشم بپوشد كه اميرمومنان (ع) فرمود: ((من توكل عليه كفاه48 هر كس بر او توكل كند, خدا او را كفايت مى كند)).

و نيز فرمود: ((وإتوكل على الله توكل الا نابه اليه49 به خدا توكل مى كنم, توكلى با توبه و بازگشت به سوى او)).

دلا همواره تسليم رضا باش

به هر حالى كه باشى با خدا باش

خدا را دان خدا را خوان به هر كار

مدان اين ياوران را به از او يار

چو حق بخشد كلاه سربلندى

تو دل بر ديگرى بهر چه بندى

خدا را باش اگر مرد خدايى

مكن بيگانگى گر آشنايى

حديث دوزخ و جنت رها كن

پرستش, خاص از بهر خدا كن

پاورقي



1. سوره ى مائده, آيه ى 23 سوره ى توبه, آيه ى 51.

2. سوره ى آل عمران, آيه ى122.

3. سوره ى انفال, آيه ى 2.

4. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, ج 68, ص 138, ح 23.

5. همان.

6. سوره ى طلاق, آيه ى 3.

7. كلينى, اصول كافى, ج2, ص65.

8. نراقى, مهدى, مثنوى طاقديس, ص337.

9. سوره ى طلاق, آيه ى 3.

10. شرح غرر, ج5, ص425.

11. فهرست غرر, ص418, شماره ى 8985.

12. سنن ابن ماجه, ج2, ص 1170.

13. سوره ى طلاق, آيه ى3.

14. سوره ى فاطر, آيه ى15.

15. سوره ى انعام, آيه ى14.

16. سوره ى انعام, آيه ى17.

17. سوره ى يونس, آيه ى107.

18. سوره ى آل عمران, آيه ى159.

19. سوره ى نمل, آيه ى79.

20. سوره ى احزاب, آيه ى 48.

21. سوره ى يونس, آيه ى 71.

22. سوره ى نحل, آيه ى99.

23. سوره ى توبه, آيه ى129.

24. سوره ى هود, آيه ى 88.

25. بحارالانوار, ج71, ص151مستدرك الوسائل , ج2, ص288.

26. مستدرك الوسائل , ج2, ص288

27. فهرست غرر, ص418, شماره3082.

28. بحارالانوار,ج75,ص364.

29. مستدرك الوسائل, ج21, ص288. 30. شايد به علت اين كه شغل رايج آن روز كشاورزى بوده است و آنها بيكار بودند و فرمود:چكار مى كنيد؟

31. مستدرك الوسائل, ج2, ص289.

32. صحيفه ى سجاديه, دعاى 52. 33. همان, دعاى 54.

34. سوره ى انبيإ, آيه ى68.

35. طبرسى, تفسير مجمع البيان, چاپ صيدا, ج4, ص54.

36. فخر رازى, تفسير كبير, ج22, ص178.

37. مجمع البيان , ج4, ص55.

38. تفسير قرطبى, جزء11, ص303.

39. بحارالانوار, ج71, ص156.

40. نراقى, مهدى, مثنوى طاقديس, ص309 ـ 310.

41. سوره ى انبيإ, آيه ى69.

42. تفسير تبيان, چاپ بيروت, ج7, ص263.

43. سوره ى يوسف, آيه ى 24.

44. سوره ى يوسف, آيه ى 42. 45. سوره ى يوسف, آيه ى 45.

46. مجمع البيان , چاپ صيدا, ج3, ص235 در تفسير قرطبى (جزء9, ص196) و تفسير برهان(ج2, ص255)اين داستان با تفاوت نقل شده است.

47. اصول كافى, ج2, ص66بحارالانوار, چاپ بيروت, ج71, ص130.

48. نهج البلاغه فيض الاسلام, خطبه ى 89.

49. نهج البلاغه صبحى صالح , خطبه ى 161.