بازگشت

رفع حوائج مومنين




از قرآن مجيد استفاده مى شود كه آنچه به سود مردم باشد, پايدار و جاويد خواهد بود و آنچه سودمند نباشد, مانند كف روى آب, بزودى از ميان مى رود و اثرى از آن باقى نمى ماند. خداوند متعال مى فرمايد:

((فإما الزبد فيذهب جفإ وإما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض كذلك يضرب الله الامثال1 اما كف ها به بيرون پرتاب مى شوند, ولى آنچه به مردم سود مى رساند=[ آب يا فلز خالص] در زمين مى ماند خداوند اينچنين مثال مى زند)).

امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه ى ((وجعلنى مباركا إين ما كنت...))2 كه درباره ى حضرت عيسى(ع) نازل گشته مى فرمايد: مقصود از ((جعلنى مباركا)), ((جعلنى نفاعا))3 مى باشد, يعنى خداوند عيسى را براى مردم بسيار سودمند قرار داد. در حديث ديگرى آمده است: آنگاه كه از رسول خدا(ص) پرسيدند: محبوب ترين مردم كيست؟ فرمود: آن كس كه وجودش براى مردم سودمندتر باشد.4

در حديثى ديگر آمده است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود:

((الخلق عيال الله فإحب الخلق الى الله من نفع عيال الله وإدخل على إهل بيت سرورا5 مردم عائله و جيره خواران خداوندند. محبوب ترين آنها نزد خدا كسى است كه سودش به عائله ى خدا برسد و خانواده اى را خوشحال كند)).

امام صادق(ع) فرمود:

هركس هفت بار خانه ى خدارا طواف كند خداوند عزوجل براى او ثواب شش هزار حسنه مى نويسد و شش هزار گناه از نامه ى عمل او محو مى كند و شش هزار درجه به او مى دهد (آنگاه اسحاق بن عمار اضافه مى كند كه امام فرمود: خدا شش هزار حاجت او را برمىآورد) و سپس امام صادق(ع) فرمود: برآوردن حاجت مومن برتر از ده طواف است.6

رسول خدا(ص) فرمود:

((دخل عبد الجنه بغصن من شوك كان على طريق المسلمين فاماطه عنه7 بنده اى از بندگان خدا در اثر اينكه شاخه ى خارى را از سر راه مسلمين برداشت, اهل بهشت شد)).

بعضى از مردم گمان مى كنند كه عبادت تنها به نماز خواندن و روزه گرفتن است و پاره اى از اينان به حدى در غفلت و نادانى و خودخواهى فرو رفته اند كه اگر در برابر ديدگانشان مردم از گرسنگى جان دهند هيچ متإثر نمى شوند. در حالى كه اين تصور برخلاف منطق قرآن است آن جا كه مى فرمايد: ((ليس البر إن تولوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب ولكن البر من آمن بالله واليوم الا خر والملا ئكه والكتاب والنبيين وآتى المال على حبه ذوى القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل والسائلين وفى الرقاب وإقام الصلا ه وآتى الزكاه والموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرين فى البإسإ والضرإ وحين البإس إولئك الذين صدقوا وإولئك هم المتقون8 نيكى, (تنها) اين نيست كه (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مشرق و (يا) مغرب كنيد (و تمام گفتگوى شما, در باره ى قبله و تغيير آن باشد و همه ى وقت خود را مصروف سازيد) بلكه نيكى (و نيكو كار) كسى است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پيامبران, ايمان آورده و مال (خود) را, با همه ى علاقه اى كه به آن دارد, به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه وسائلان و بردگان, انفاق مى كند نماز را بر پا مى دارد و زكات را مى پردازد و (همچنين) كسانى كه به عهد خود ـ به هنگامى كه عهد بستند ـ وفا مى كنند و در برابر محروميت ها و بيمارىها و درميدان جنگ ,استقامت به خرج مى دهند اينها كسانى هستند كه راست مى گويند (و گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است)و اينها هستند پرهيزگاران)).

مكرر ديده شده كه برخى افراد حتى در مسافرت هاى عبادى مانند زيارت و حج, تمام اوقات خود را به زيارت و دعا و اعمال مستحبه ى فردى مى گذرانند و هيچ كمكى به همراهان و همسفران خود نمى كنند با اينكه مى دانند در ميان آنها افراد ضعيف و ناتوان فراوان وجود دارند كه سخت به كمك و مساعدت نيازمندند. در هر حال, يكى از اسباب سلوك, حسن سلوك با مردم و حس خيرخواهى نسبت به بندگان خدا است و اين احساس, انسان را از خودخواهى و خودبينى بازمى دارد و به اخلاق الهى و ملكوتى متخلق مى سازد. خداوند تعالى مى فرمايد: همچنان كه خداوند با فضل و رحمت با شما رفتار مى كند, شما نيز نسبت به يكديگر داراى فضل و نيكى باشيد ((ولا تنسوا الفضل بينكم))9, مبادا اين رابطه ى فطرى و الهى را فراموش كنيد.

پيامبر اكرم(ص) فرمود:

((إنسك الناس نسكا إنصحهم جيبا وإسلمهم قلبا لجميع المسلمين10 عابدترين مردم, كسى است كه نسبت به مردم خيرخواه تر از ديگران و نسبت به تمام مسلمين سليم القلب تر و با صفاتر باشد)).

امام صادق(ع) به سفيان بن عيينه فرمود:

((عليك بالنصح لله فى خلقه فلن تلقاه بعمل إفضل منه11 بر تو باد كه به خاطر خداوند خيرخواه بندگان او باشى و بدان كه هيچگاه خدا را به كارى برتر از اين, ديدار نخواهى كرد)).

بنابراين, اگر مرجع حاجات مردم شديم بايد خوشحال باشيم كه خدا ما را دوست مى دارد, و چنانچه در خانه يا دفتر كارمان به روى مردم بسته شد و مردم به ما مراجعه نكردند يا نتوانستند مراجعه كنند, بدانيم كه از رحمت خدا محروم شده ايم و بايد به جاى خوشحالى, ناراحت و اندوهگين باشيم.

در حديثى از رسول خدا(ص) آمده است:

((إقربكم غدا منى فى الموقف إصدقكم للحديث وآداكم للا مانه واوفاكم بالعهد وإحسنكم خلقا وإقربكم من الناس12 نزديكترين شما به من در روز قيامت كسانى هستند كه در گفتار راستگوتر و در امانت دارى استوارتر و در عهد و پيمان باوفاتر و در اخلاق نيكوتر و نسبت به مردم نزديكتر و خدمت گزارتر باشند)).

حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمود:

((اى رفاعه! به خدا و محمد و على(عليهماالسلام) ايمان نياورده است كسى كه هرگاه برادر مومن او براى رفع حاجتى نزد وى بيايد, با چهره ى باز با او برخورد نكند. اگر بتواند خود حاجت او را برآورد بايد در اين باره به سرعت اقدام كند و اگر نمى تواند, نزد ديگران برود تا حاجت او را برآورده سازد, و اگر كسى غير از اين باشد كه برايت وصف كردم هيچ گونه ولايت و رابطه اى بين ما و او نيست)).13

پيامبر اكرم(ص) فرمود:

((انما المومنون فى تراحمهم وتعاطفهم بمنزله الجسد الواحد اذا اشتكى منه عضو واحد تداعى له سائر الجسد بالحمى والسهر14 مومنان از نظر مهرورزى و عطوفت نسبت به يكديگر مانند يك پيكرند كه هرگاه عضوى از آن دچار دردى شود ساير اعضإ[ از راه تب و بيدارى و ناراحتى] همدردى خود را با آن عضو ابراز مى دارند و به كمكش مى شتابند)).

بعيد نيست كه اين حديث شريف, الهام بخش سعدى شيرازى در شعر معروفش باشد كه مى گويد:

بنى آدم اعضاى يكديگرند

كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوى به دردآورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو كز محنت ديگران بى غمى

نشايد كه نامت نهند آدمى15

از امام صادق(ع) نقل شده است كه رسول خدا(ص) در منى خطبه اى ايراد كرد و در ضمن آن فرمود:

((المسلمون اخوه تتكافى دمائهم ويسعى بذمتهم إدناهم هم يد على من سواهم16 مسلمانان با هم برادرند, ارزش خون آنها با يكديگر برابر است و تعهد وامانى كه كوچكترين فرد آنها بدهد براى همه شان محترم است و آنها در برابر بيگانگان, يكدل و يكدست به هم پيوسته و متشكل اند)).

بنابراين, فرد مسلمان هيچگاه نبايد نسبت به ناراحتى ها و گرفتارىهاى ساير مسلمانان بى تفاوت و از اوضاع و احوال آنها بى خبر باشد, چون كسى كه در اين گونه مسائل بى تفاوت باشد, به طريق اولى در مورد مسائل مهمترى كه در اجتماع رخ مى دهد عكس العملى از خود نشان نخواهد داد. اين گونه افراد, خودآگاه يا ناخودآگاه, دچار خودخواهى خاصى هستند كه جز به خود به هيچ كسى نمى انديشند و از روح تعاون و نيكوكارى برخوردار نيستند با اينكه قرآن مجيد مسلمين را به همكارى و تعاون در كارهاى خير دعوت مى كند و مى فرمايد:

((تعاونوا على البر والتقوى17 در راه نيكى و پرهيزگارى به يكديگر كمك كنيد... )).

افراد بى تفاوت و خودخواه لزوم تعاون و همكارى در نيكوكارى و سالم سازى اجتماع را كه يك اصل مهم اسلامى است, ناديده مى گيرند. با اينكه طبق اين اصل, تمام مسلمين وظيفه دارند در كارهاى نيك و پسنديده به كمك يكديگر بشتابند. بنابراين, كسى كه مى خواهد متخلق به اخلاق حسنه باشد, بايد بكوشد تا روح هميارى و همدردى را در خود ايجاد كند و با رياضت و اقدام عملى, حالت بى تفاوتى و خونسردى را به خونگرمى و سوز و گداز و حس فردگرايى را به روح اجتماعى مبدل سازد يعنى همين كه احساس ناراحتى و نياز را در برادر دينى خود ديد بى درنگ وارد عمل شود و در رفع مشكل او اقدام مقتضى معمول دارد و چه بهتر آنكه پيش از تقاضا و استغاثه ى او در مقام يارى و اغاثه برآيد تا برادر دينى به ذل سوال دچار نشود.

رسول گرامى اسلام(ص) فرمود:

((من إصبح لا يهتم بإمور المسلمين فليس منهم ومن سمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم18 كسى كه روز را آغاز نمايد و به امور مسلمين همت نگمارد و در انديشه ى كارهاى آنان نباشد از آنها نيست, و كسى كه بشنود مردى فرياد مى زند و كمك مى طلبد و به او كمك نكند مسلمان نيست)).

از احاديث استفاده مى شود كه هركس امكانات خداداده را در رفع حوايج برادران دينى به كار نگيرد قهرا آن را در خدمت گناه و دشمنان خدا قرار خواهد داد.

ابى بصير از امام صادق(ع) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:

((إيما رجل من شيعتنا إتى رجلا من اخوانه فاستعان به فى حاجته فلم يعنه وهو يقدر الا ابتلاه الله بإن يقضى حوائج غيره من إعدائنا يعذبه الله عليها يوم القيامه19 هر يك از شيعيان ما كه نزد يكى از برادران دينى خود برود و از او كمك بخواهد و او با اينكه مى تواند وى را يارى دهد كوتاهى كند خداى متعال او را گرفتار مى كند كه حاجت دشمنان ما را برآورد تا بدين وسيله خداوند در روز قيامت او را عذاب كند)).



خوارى دنيا و آخرت

در روايت ديگرى امام صادق(ع) فرمود:

((ما من مومن يخذل إخاه وهو يقدر على نصرته الا خذله الله فى الدنيا و الا خره20 هر مومنى كه برادر دينى خود را يارى ندهد با اينكه قدرت اين كار را دارد خداوند او را به حال خود واگذارد و در دنيا و آخرت خوار و ذليلش كند)).



خيانت به خدا و پيامبر(ص)

در روايت ديگرى آمده است كسى كه از برآوردن حاجت برادر دينى خود دريغ ورزد به خدا و رسول خيانت كرده و اهل جهنم است. امام صادق(ع) فرمود:

هر مومنى كه دست رد بر سينه ى برادر نيازمندش بزند با اينكه مى تواند از پيش خود يا ديگران نياز او را برآورد خداوند روز قيامت او را با روى سياه و چشم كبود و دست هاى به گردن بسته وا مى دارد و سپس گفته مى شود: اين است آن خيانتكارى كه به خدا و پيامبرش خيانت كرده. آنگاه دستور داده مى شود كه وى را به دوزخ ببرند21.

داستان

ابراهيم ساربان, يكى از شيعيان و دوستان ائمه(عليهم السلام) بود. براى كارى اجازه خواست تا خدمت على بن يقطين برسد, ابراهيم, مردى شتربان و على بن يقطين وزير هارون الرشيد بود. از نظر ظاهر, او را آن شان نبود كه شخصا پيش وزير برود (اينك مشاهده كنيد اسلام چگونه اين تعينات و مزاياى پوشالى را لغو كرده و بر تقوى و پرهيز گارى امتياز به اشخاص داده است) على بن يقطين, ابراهيم را اجازه نداد و از ورودش جلوگيرى كرد. همان سال پس از مدت ها على به عنوان حج مسافرت نمود در مدينه خواست شرفياب خدمت موسى بن جعفر(ع) شود, حضرت اجازه ى ورود ندادند. هر چه صبر كرد رخصت نيافت, روز دوم در بيرون خانه, آن حضرت را ملاقات نمود و عرض كرد: اى سيد من تقصيرم چه بود كه مرا راه نداديد.

امام(ع) فرمود: به جهت آن كه تو مانع ورود برادرت ابراهيم ساربان شدى خداوند ابا و امتناع فرمود از اين كه سعى ترا در اين حج قبول فرمايد مگر بعد از آن كه ابراهيم را راضى كنى.

على بن يقطين عرض كرد من ابراهيم را در اين هنگام چگونه ملاقات كنم و او در كوفه و من در مدينه ام. فرمود: شامگاه تنها به بقيع مى روى بدون اين كه كسى از غلامان و همراهان تو متوجه شود, در آنجا شترى آماده خواهى يافت بر آن شتر سوار مى شوى به كوفه خواهى رسيد. على اول شب به بقيع رفت, همان شترى كه حضرت فرموده بود در آنجا ديد سوار شد, در اندك زمانى در خانه ى ابراهيم ساربان رسيد شتر را خوابانيد و در را كوبيد. ابراهيم پرسيد: كيست؟ گفت: على بن يقطين. ابراهيم گفت: على بن يقطين بر در خانه ى ساربان چه مى كند؟ على تقاضا كرد, بيرون بيا كه پيش آمد بزرگى واقع شده. او را سوگند داد كه اجازه ى ورود بدهد.

ابراهيم اجازه داد, داخل شد. گفت: اى ابراهيم! مولاى من از پذيرفتن عملم امتناع ورزيده مگر آنكه تو از من خشنود شوى. على بن يقطين صورت خود را بر خاك گذاشت و ابراهيم را قسم داد كه پاروى صورتش بگذارد و با پاى خود روى او را بمالد. ابراهيم نپذيرفت, آنقدر سوگند داد واصرار ورزيد تا قبول كرد. ساربان پاى خويش را بر صورت و زير گذاشت و گونه ى او را با پاى خشن خود ماليد. على در آن هنگام مى گفت (اللهم اشهد) خدا! يا تو گواه باش كه ابراهيم از من راضى شد. آنگاه بيرون آمد و سوار شتر گرديد همان شب به مدينه بر گشت و بر در خانه ى موسى بن جعفر(ع) شتر را خوابانيد. حضرت او را اجازه ى ورود داد. امام رضايت ابراهيم را پذيرفت و على بن يقطين شادمان گرديد.22



كمك در حل مشكل مسكن

امام صادق(ع) فرمود:

((من كانت له دار فاحتاج مومن الى سكناها فمنعه اياها قال الله عزوجل يا ملائكتى إبخل عبدى على عبدى بسكنى الدار الدنيا وعزتى وجلالى لا يسكن جنانى إبدا23 كسى كه خانه هايى دارد و مومنى به اقامت در آن نيازمند باشد با اين حال او را از اقامت در آن خانه محروم كند خداى عزوجل به فرشتگانش خطاب مى كند: اى فرشتگان من! چرا اين بنده از واگذاردن خانه اش به بنده ى ديگرم بخل ورزيد؟ به عزت و جلالم سوگند كه او هرگز ساكن بهشت من نخواهد شد)).

اين روايات و نمونه هاى فراوانى از اين قبيل, بيان كننده ى آن است كه اگر كسى بتواند نياز برادر ايمانى خود را برآورد و كوتاهى كند, مورد غضب خداوند متعال قرار خواهد گرفت و ذلت و خوارى دنيا و آخرت را براى خويش آماده ساخته است.

امام صادق(ع) مى فرمايد:

((ان الرجل ليسإلنى الحاجه فابادر بقضائه ى مخافه إن يستغنى عنها فلا يجد لها موقعا اذا جائته24 كسى كه براى حاجتى نزد من آيد از ترس اينكه نكند حاجت او از طريق ديگرى برآورده شود زودتر اقدام مى كنم و نياز وى را برمىآورم تا اين توفيق نصيب من گردد)).



ثواب رفع حوايج مومنان

حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمود:

((من قضى لا خيه المومن حاجه قضى الله عزوجل له يوم القيامه مائه إلف حاجه من ذلك, إولها الجنه ومن ذلك إن يدخل قرابته ومعارفه واخوانه الجنه بعد إن لا يكونوا نصابا25 كسى كه يكى از خواسته هاى برادر دينى خود را برآورد خداوند عالم در روز قيامت صد هزار خواسته ى او را برمىآورد كه نخستين آنها بهشت است و از جمله ى اين پاداش ها آن است كه خويشان و آشنايان و برادران دينى او را نيز وارد بهشت مى كند به شرط اينكه ناصبى نباشند)).

و نيز فرمود:

((قضإ حاجه المومن خير من عتق إلف رقبه وخير من حملان إلف فرس فى سبيل الله26 روا ساختن حاجت مومن از آزاد ساختن هزار بنده و بار كردن هزار اسب در راه خدا:[ فرستادن به جهاد] بهتر است)).

و در روايت ديگر فرمود:

((ما قضى مسلم لمسلم حاجه الا ناداه الله تبارك وتعالى على ثوابك ولا إرضى لك بدون الجنه27 هر مسلمانى كه حاجت مسلمان ديگر را برآورد خداوند متعال به او ندا مى دهد كه ثواب تو با من است و به كمتر از بهشت براى تو راضى نمى شوم)).

در حديثى كه اميرمومنان(ع) از رسول گرامى اسلام(ص) نقل كرده است مى خوانيم:

((من قضى لا خيه المومن حاجه كان كمن عبد الله دهره28 كسى كه حاجت برادر دينى خود را برآورد مانند كسى است كه همه ى عمر خدا را عبادت كرده باشد)).

و فرمود:

((من سعى فى حاجه إخيه المومن فكإنما عبد الله تسعه آلاف سنه صائما نهاره قائما ليله29 كسى كه براى برآوردن حاجت برادر مومن خود كوشش كند مانند اين است كه نه هزار سال خدا را عبادت كرده باشد كه روزها را به روزه دارى و شب را به شب زنده دارى بگذارند)).

همچنين اميرمومنان(ع) به كميل بن زياد فرمود:

((يا كميل, مر إهلك إن يروحوا فى كسب المكارم, و يدلجوا فى حاجه من هو نائم. فو الذى وسع سمعه الاصوات, ما من إحد إودع قلبا سرورا الا و خلق الله له من ذلك السرور لطفا. فاذا نزلت به نائبه جرى اليها كالمإ فى انحداره حتى يطردها عنه كما تطرد غريبه الا بل30 اى كميل! خاندان و خويشان خود را وادار كن كه روزها درپى كسب فضايل و مكارم باشند و شب ها در انجام حوايج مردمى كه خوابند بكوشند. سوگند به كسى كه تمام صداها را مى شنود, هركس سرور و خوشحالى در قلبى ايجاد كند خداوند به عوض آن برايش لطف و مهربانى مىآفريند كه هرگاه مصيبت و اندوهى به او برسد اين لطف مانند آب به سوى آن سرازير مى شود تا آن مصيبت را از او دور كند, همان گونه كه ساربان شتر غريب را از گله دور مى سازد)).

با نگاهى گذرا به متون دينى ملاحظه مى شود, آنقدر درباره ى اهميت كمك به برادران دينى و برآوردن حوايج آنان سفارش شده است كه اگر كسى براى رفع حاجت برادر دينى خود گام بردارد ولى موفق نشود باز هم اجر زيادى نزد خدا دارد, تا آنجا كه امام باقر(ع) فرمود:

((إوحى الله عزوجل الى موسى ان من عبادى من يتقرب الى فإحكمه فى الجنه فقال موسى يا رب وما تلك الحسنه؟ قال يمشى مع إخيه المومن فى قضإ حاجته قضيت إو لم تقض!31 خداى عزوجل به موسى(ع) وحى فرمود: همانا از جمله ى بندگانم كسى است كه به وسيله ى حسنه و كار نيك به من تقرب جويد و من او را در بهشت حاكم سازم:[ بهشت را در اختيار او گذارم]. موسى عرض كرد: پروردگارا! آن كار نيك چيست؟ فرمود: اينكه همراه برادر مومنش در راه برآوردن حاجت او گام بردارد, چه آنكه بر آورده شود يا نشود)).

امام صادق(ع) فرمود:

((وما من مومن يمشى لا خيه فى حاجه الا كتب الله له بكل خطوه حسنه وحط عنه سيئه ورفع له بها درجه32 هر مومنى كه براى برآوردن حاجت برادر مومن خود گام بردارد خداوند متعال براى هر قدمى يك ثواب مى نويسد و يك گناه از او كم مى كند و يك درجه در بهشت به مقام او مى افزايد)).

در روايتى رسول خدا(ص) فرمود:

((من مشى فى حاجه إخيه المسلم كتب الله له بكل خطوه سبعين حسنه وكفر عنه سبعين سيئه33 كسى كه جهت برآوردن حاجت برادر مسلمان خود گام بردارد خداوند متعال براى هر قدمى هفتاد ثواب در نامه ى عمل او مى نويسد و هفتاد گناه او را مى بخشد)).



رفع حاجت مومن برتر از اعتكاف

عن ابى عبد الله(ع) قال: مشى الرجل فى حاجه اخيه المومن يكتب له عشر حسنات و يمحى عنه عشر سيئات و يرفع له عشر درجات... و يعدل عشر رقاب و افضل من اعتكاف شهر فى المسجد الحرام34 امام صادق(ع) فرمود: براى راه رفتن مرد در انجام حاجت و گره گشايى برادر مومنش ده حسنه نوشته شود و ده سيئه از او محو گردد و ده درجه بالا رود... و برابر آزاد كردن ده بر ده و بالاتر از اعتكاف يك ماه در مسجد الحرام است)).



دو تذكر لازم

1. عرض حاجت نزد برادران دينى دليل بر اميد و اعتماد و اتكاى به آنها است. انسان بايد در برابر اين احساس عملا به گونه اى برخورد كند كه موجب تضعيف آن نشود بلكه آن را تإييد و تإكيد نمايد, همان گونه كه امام صادق(ع) فرمود:

((كفى بالمرء اعتمادا على إخيه إن ينزل به حاجته35 در اثبات اعتماد به برادر دينى همين بس كه شخص حاجتش را نزد او آورد)).

2 . در فرهنگ اسلامى از حوايج مردم تعبير به نعمت و رحمت شده است. بنابراين, افرادى كه در اثر تمكن مالى يا موقعيت خاص اجتماعى در معرض هجوم امواج تقاضاها و حاجت ها واقع مى شوند بايد بدانند كه درهاى رحمت الهى به روى آنان گشوده شده و هيچ كس از فراوانى نعمت خسته و ملول نمى شود به اين جهت حضرت امام حسين(ع) فرمود:

((ان حوائج الناس اليكم من نعم الله عليكم فلا تملوا النعم36 از نعمت هاى خدا اين است كه مردم حوايج خود را نزد شما مىآورند, پس, از نعمت هاى خدا[ كه حاجت مردم است] ناراحت نشويد)).

همچنين امام هفتم(ع) در ضمن روايتى فرمود:

((من إتاه إخوه المومن فى حاجه فانما هى رحمه من الله تبارك وتعالى ساقها اليه37 كسى كه برادر مومن حاجتمند او نزد وى برود تا نيازش را برطرف سازد رحمتى است كه خدا به سوى او فرستاده است)).

بنابراين, هر انسان مسلمانى بايد از اين نعمت ها و رحمت هاى پروردگار بخوبى استقبال كند و تا آنجا كه توان دارد در برآوردن حاجت حاجت مندان بكوشد و در صورتى كه قدرت نداشته باشد حد اقل با بيانى اميدواركننده جوابش را بدهد, كه پيامبر اكرم(ص) اين گونه بود:

((من سإله حاجه لم يرده الا بها إو بميسور من القول38يعنى آن حضرت(ص) هيچ گاه صاحب حاجت را برنمى گرداند مگر با حاجت برآورده شده و در صورتى كه توان برآوردن حاجت او را نداشت حداقل با سخنان اميدوار كننده پاسخ او را مى داد)).

به هر حال,اگر كسى نمى تواند نياز نيازمندى را برآورد بايد به گونه اى با او سخن بگويد كه دلشكسته و مإيوس نشود.

قرآن مجيد مى فرمايد:

((واما تعرضن عنهم ابتغإ رحمه من ربك ترجوها فقل لهم قولا ميسورا39 و هرگاه از آنها[ مستمندان] روى بر تابى و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى (تا گشايشى در كارت پديد آيد و به آنها كمك كنى) با گفتار نرم و آميخته با لطف با آنها سخن بگو)).

رسول گرامى اسلام(ص) پس از نزول اين آيه هنگامى كه كسى از ايشان چيزى طلب مى كرد و حضرت چيزى نداشت كه به او بدهد مى فرمود:

((يرزقنا الله واياكم من فضله40 اميدوارم خدا ما و تو را از فضلش روزى دهد)).

از اين رو كسى كه نمى تواند حاجت نيازمندى را برآورد بايد با گفتن سخنانى اميدوار كننده از قبيل اينكه ((اميدوارم خدا نيازت را برطرف كند, من نيز تا آنجا كه در توان داشته باشم براى تو تلاش مى كنم)) او را دلدارى دهد نه اينكه با پرخاشگرى و تندى با او روبرو شود و او را نااميد برگرداند. چنين كسى در آخرت در امان خدا نخواهد بود, زيرا كسانى در امان خواهند بود كه در دنيا پناهگاه صاحبان حاجت باشند و اين همان است كه حضرت امام صادق(ع) فرمود:

((ان لله عبادا من خلقه فى إرضه يفزع العباد اليهم فى حوائج الدنيا والاخره اولئك هم المومنون حقا آمنون يوم القيامه41 خداى متعال در روى زمين بندگانى دارد كه مردم در انجام خواسته هاى دنيوى و اخروى خود به آنان پناه مى برند و آنها مومنان حقيقى بوده و روز قيامت در امان خدا هستند)).

همه روز روزه بودن, همه شب نماز كردن

همه ساله حج نمودن, سفر حجاز كردن

ز مدينه تا به مكه, سر و پا برهنه رفتن

دو لب از براى لبيك, به وظيفه بازكردن

به مساجد و معابد, همه اعتكاف جستن

ز ملاهى و مناهى, همه احتراز جستن

شب جمعه ها نخفتن, با خداى راز گفتن

ز وجود بى نيازش, طلب نياز كردن

به خدا كه هيج كس را, ثمر آنقدر نباشد

كه به روى نااميدى, در بسته باز كردن

پاورقي



1. سوره ى رعد, آيه ى 17.

2. سوره ى مريم, آيه ى 31.

3. كلينى,اصول كافى, ج 2, ص 165, حديث 11.

4. كلينى, همان, ج 2, ص 164.

5. كلينى, همان, ص 164.

6. مجلسى, محمدباقر, بحار الانوار, ج 71, ص 326.

7. محدث قمى, عباس, سفينه البحار, ج 3, ص 82.

8. سوره ى بقره, آيه ى 177.

9. سوره ى بقره, آيه ى 237.

10. كلينى, اصول كافى, ج 2, ص 163.

11. كلينى, همان, ص 164.

12. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 72, ص 94.

13. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 72 ص 176.

14. سفينه البحار, ج 1, ص 13.

15. كليات سعدى, ص 25, البته رسولخدا(ص) جامعه ى مسلمين را به منزله ى پيكر واحد دانسته نه جامعه ى بشريت را, و حق هم همين است, زيرا جامعه ى كفر و نفاق نمى تواند پيكر واحد باشد, كه در كفر و نفاق جز جنگ و نزاع و خودخواهى و فريب چيزى وجود ندارد و نيز كفر و ايمان در يك جا نمى گنجد.

16. شيخ حر عاملى, وسائل الشيعه, چاپ بيروت, ج 19, ص 55.

17. سوره ى مائده, آيه ى 2.

18. كلينى, همان, ج 2, ص 164.

19. كلينى, همان, ص 366 معراج السعاده, ص 385.

20. مجلسى, محمدباقر, بحار الانوار, چاپ بيروت, ج 71, ص 312 و ج 72, ص 17.

21. كلينى, همان, ج 2, ص 367 معراج السعاده, ص 385.

22. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 11, احوال موسى بن جعفر(ع), منتهى الامال ج 2, ص 165.

23. كلينى, همان, ج 2, ص 367.

24. مجلسى, محمدباقر, همان, چاپ بيروت, ج 71, ص 286 و 317.

25. كلينى, همان, ج 2, ص 193, حديث 1 با اندكى تفاوت.

26. كلينى, همان, حديث 3 مجلسى, محمد باقر, همان, ج 71, ص 334.

27. كلينى, همان, ج 2, ص 194.

28. مجلسى, محمدباقر, همان, ج 71, ص 302.

29. مجلسى, محمد باقر, همان,, ج 71, ص 315.

30. فيض الاسلام, نهج البلاغه, حكمت 249.

31. كلينى, همان, ج 2, ص 195.

32. مفيد, اختصاص, ص 27.

33. غزالى, مكاشفه القلوب, ص 131.

34. كلينى, همان, 284. 35. كلينى, همان, ج 2, ص 198, 131, حديث 8.

36. مجلسى, محمدباقر, همان, ج 71, ص 318.

37. كلينى, همان, ج 2, ص 196, وسائل الشيعه, ج 11, ص 578, حديث 9.

38. فيض كاشانى, محسن, المحجه البيضإ, ج 4, ص 161.

39. سوره ى اسرإ,آيه ى 28.

40. طبرسى, مجمع البيان, ج 3, ص 411.

41. حرانى,تحف العقول, ص 281.