بازگشت

تقوى, عامل مهم تزكيه


دعاى روز سيزدهم

((اللهم طهرنى فيه من الدنس و الاقذار و صبرنى فيه على كائنات الاقدار و وفقنى فيه للتقى و صحبه الابرار بعونك يا قره عين المساكين خدايا! از آلودگى و كثافت ها پاكم كن, بر حوادث و قضا و قدرها صبرم بده, و بر تقوا و همنشينى نيكان, توفيقم بخش, به يارىات, اى نور چشم مسكينان)).



در مكتب اسلام تقوا از موقعيت بسيار ممتازى برخوردار بوده و متقين از مومنين ممتاز شمرده مى شوند. كلمه ى تقوا و مشتقاتش در قرآن و نهج البلاغه و كتب حديث ـ مخصوصا در كتاب شريف نهج البلاغه ـ بسيار تكرار شده است.

قرآن مجيد ملاك كرامت و ارزش انسان ها را تقوا مى داند و مى فرمايد: ((ان إكرمكم عند الله إتقاكم1 گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست)).



تقوا توشه ى سفر آخرت

تقوا به عنوان بهترين توشه ى آخرت و بزرگترين وسيله ى سعادت معرفى شده است.

در قرآن مى فرمايد: ((وتزودوا فان خير الزاد التقوى2 و زاد و توشه تهيه كنيد, كه بهترين زاد و توشه, پرهيزگارى است)).

و مى فرمايد: ((للذين إحسنوا منهم واتقوا إجر عظيم3 براى كسانى از آنها, كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند, پاداش بزرگى است)).

و مى فرمايد: ((فمن اتقى وإصلح فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون4 كسانى كه پرهيزگارى پيشه كنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خويش و ديگران بكوشند), نه ترسى بر آنهاست و نه غمناك مى شوند)).

و مى فرمايد: ((وسارعوا الى مغفره من ربكم وجنه عرضها السماوات والا رض إعدت للمتقين5 و شتاب كنيد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى كه وسعت آن, آسمان ها و زمين است و براى پرهيزگاران آماده شده است)).

و مى فرمايد: ((ان المتقين فى جنات ونعيم فاكهين بما آتاهم ربهم6 ولى پرهيزگاران در ميان باغ هاى بهشت و نعمت هاى فراوان جاى دارند. و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند)).

همچنين در نهج البلاغه و كتب حديث,تقوا به عنوان رئيس اخلاق و بزرگترين وسيله ى سعادت معرفى شده است. از باب نمونه, حضرت على (ع) فرمود:

((التقى رئيس الا خلا ق7 تقوا در رإس همه ى اخلاق قرار دارد)).

قال رسول الله (ص) : ((خصله من لزمها إطاعته الدنيا و الاخره و ربح الفوز بالجنه قيل و ما هى يا رسول الله؟ قال: التقوى, من إراد إن يكون إعز الناس فليتق الله عزوجل ثم تلا: ومن يتق الله يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث لا يحتسب8 رسول خدا (ع) فرمود: يك صفت است كه هر كس ملازم آن شد, دنيا و آخرت در اختيار او خواهد بود و به بهشت نيز نائل خواهد شد. گفته شد: يا رسول الله آن صفت چيست؟ فرمود: تقوا. هر كس كه مى خواهد عزيزترين مردم باشد, تقوا را پيشه ى خود سازد. سپس اين آيه را خواند: هركس تقوا را پيشه خود سازد خدا برايش گشايشى قرار خواهد داد و روزى او را از جايى كه گمان آن را نمى كند خواهد فرستاد)).



تقوا جامع همه خيرات

اميرالمومنين (ع) فرمود: ((عليكم بتقوى الله فانها تجمع الخير و لا خير غيرها و يدرك بها من الخير ما لا يدرك بغيرها من خير الدنيا و الاخره9 تقوا را از دست ندهيد چون جامع همه ى خيرات و خوبى ها است, خيرى جز تقوا وجود ندارد, و خيراتى كه به واسطه ى تقوا حاصل مى شود, در غير آن يافت نمى شود, چه خير دنيا و چه خير آخرت)).

حضرت سجاد (ع) فرمود: ((شرف كل عمل بالتقوى و فاز من فاز المتقين, قال الله تبارك و تعالى: ان للمتقين مفازا شرافت و ارزش هر عملى بواسطه ى تقوا است, فقط متقين به سعادت و رستگارى نائل مى گردند. خداى متعال مى فرمايد: به درستى كه سعادت و رستگارى از آن متقين مى باشد)).

حضرت على(ع) فرمود: اى بندگان خدا! آگاه باشيد كه متقين از نعمت هاى دنيا و آخرت برخوردار خواهند شد. در بهره گيرى از نعمت هاى دنيا با اهل دنيا مشاركت دارند. ليكن اهل دنيا در آخرت با اينان شريك نيستند. با بهترين وجه در دنيا از همان نعمت هايى كه مترفين و مستكبرين استفاده مى كنند استفاده مى نمايند. ليكن با زاد و توشه و سود فراوان, از اين جهان به سراى آخرت انتقال خواهند يافت. از لذت زهد در دنيا برخوردار مى شوند و مى دانند كه فرداى قيامت نيز در جوار رحمت خدا زندگى خواهند كرد, و هرچه را از خدا بخواهند به اجابت مى رسد و بهره آنان از لذت ها ناقص نخواهد بود.10

در بعضى از احاديث, تقوا به عنوان عامل مهم تزكيه و تهذيب نفس و يك داروى شفابخش براى بيمارىهاى نفس معرفى شده است.

اميرالمومنين(ع) فرمود: ((فان تقوى الله دوإ دإ قلوبكم, وبصر عمى إفئدتكم, وشفإ مرض إجسادكم, و صلا ح فساد صدوركم, و طهور دنس إنفسكم, وجلا ء عشا إبصاركم, وإمن فزع جإشكم, وضيإ سواد ظلمتكم11 همانا كه تقوا داروى شفابخش بيمارى قلب هاى شما و روشنگر كورى دل ها و شفابخش بيمارى بدن ها و اصلاح كننده ى فساد سينه ها و پاك كننده ى آلودگى هاى نفس و جلادهنده ى پرده هاى ديدگان و آرامش بخش اضطراب هاى درونى و روشن كننده ى تاريكى هاى شما مى باشد)).



تقوا, هدف عبادت

تقوا در اسلام به عنوان يك ارزش اصيل اخلاقى و هدف عبادت معرفى شده است. از باب نمونه: ((يا إيها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم والذين من قبلكم لعلكم تتقون12 اى مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد آن كس كه شما, و كسانى را كه پيش از شما بودند آفريد تا پرهيزگار شويد)).



تقوا, هدف تشريع احكام

مى فرمايد: ((كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون13 روزه بر شما نوشته شده, همان گونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد تا پرهيزگار شويد)).

و مى فرمايد: ((لن ينال الله لحومها ولا دماوها ولكن يناله التقوى منكم14 نه گوشت ها و نه خون هاى آنها, هرگز به خدا نمى رسد. آنچه به او مى رسد, تقوى و پرهيزگارى شماست)).



تقوى, شرط قبولى اعمال

چنان كه ملاحظه مى فرماييد, هدف از تشريع بعضى از عبادت ها,بلكه اصل عبادت اين بوده كه مردم با انجام آن اعمال با تقوا شوند. بلكه تقوا در نظر اسلام آن قدر اهميت دارد كه به عنوان ملاك قبول ساير اعمال معرفى شده است. به طورى كه عمل بدون تقوا مردود و بدون فايده مى باشد.

در قرآن مى فرمايد: ((انما يتقبل الله من المتقين15 خدا (عمل هاى نيك را) فقط از متقين قبول مى كند)).

تقوا در قرآن و احاديث به عنوان يك ارزش اصيل و بهترين توشه ى آخرت و مهمترين داروى شفابخش بيمارىهاى قلب و بزرگترين وسيله ى تزكيه و تهذيب نفس معرفى شده است. در اهميت آن همين بس كه هدف تشريع و جعل احكام و قوانين شرع و شرط قبولى اعمال, قرار گرفته است.

اكنون بايد به تشريح معناى تقوا بپردازيم.

تعريف تقوا

معمولا تقوا را به عنوان يك برنامه ى منفى يعنى پرهيزكارى و اجتناب و كناره گيرى از معصيت معرفى مى كنند,چنين مى پندارند كه حفظ تقوا با شركت در امور اجتماعى بسيار دشوار بلكه متعذر است.زيرا نفس انسان طبعا به گناه تمايل دارد,اگر مسووليت هاى اجتماعى را بپذيرد, طبيعتا به گناه كشيده مى شود, بنابراين, يا بايد تقوا پيشه و پرهيزكار بود و از امور اجتماعى كناره گيرى كرد يا مسووليت هاى اجتماعى را پذيرفت و تقوا را از دست داد, زيرا جمع آنها غيرممكن است.

لازمه ى اين طرز تفكر اين است كه هر چه انسان گوشه گيرتر و منزوىتر باشد با تقواتر خواهد بود.

اما تقوا در بعضى از آيات قرآن و احاديث نهج البلاغه به عنوان يك ارزش مثبت معرفى شده است, نه منفى. تقوا فقط به معناى ترك گناه نيست,بلكه عبارتست از يك نيروى درونى و قدرت ضبط نفسانى كه در اثر تمرين و رياضت هاى مداوم براى نفس حاصل مى شود و نفس را آن چنان نيرومند مى سازد كه مطيع فرمان هاى الهى خواهد بود. آن چنان نيرومند مى شود كه در برابر خواسته ها و تمايلات غير مشروع نفسانى مقاوم و پايدار و ثابت قدم خواهد بود. در لغت هم تقوا به همين معنا آمده است.

تقوا از ماده ى ((وقايه)) گرفته شده كه به معناى حفظ و نگهدارى است.تقوا يعنى ((خود نگهدارى و كنترل نفس)). تقوا يك صفت مثبت است, نه يك امر سلبى و برنامه ى منفى. تقوا يعنى تقيد و تعهد انسان به اطاعت از قوانين و دستورهاى شرع, هر ترك گناهى را تقوا نمى گويند,بلكه ملكه ترك گناه و نيروى كنترل و ضبط نفس را تقوا مى دانند. تقوا, بهترين زاد و توشه در آخرت است و ((زاد)) و توشه يك امر مثبت است نه منفى.

از باب نمونه, به چند مورد از سخنان حضرت اميرالمومنين على (ع) توجه بفرماييد:

((اى بندگان خدا,شما را به تقوا سفارش مى كنم. زيرا تقوا براى نفس به منزله ى افسار است كه او را به سوى خوبى ها مى كشاند. پس به رشته هاى محكم تقوا تمسك جوييد و به حقايق آن متوسل شويد تا شما را به منازل آرامش و رفاه و وطن هاى وسيع و پناهگاه هاى محفوظ و منزل هاى عزت برساند)).16

((اعلموا, عباد الله, إن التقوى دار حصن عزيز, والفجور دار حصن ذليل , لا يمنع إهله, ولا يحرز من لجإ اليه. إلا وبالتقوى تقطع حمه الخطايا17 اى بندگان خدا بدانيد كه تقوا پناهگاهى استوار است و فجور و بى تقوايى خانه ى سست بنيادى است كه نمى تواند ساكنش را نگهدارد و پناهنده اش را حفظ كند. بدانيد كه با تقوا سم و نيش گناهان قطع مى شود.

((ان تقوى الله حمت إوليإ الله محارمه, وإلزمت قلوبهم مخافته,حتى إسهرت لياليهم, و إظمإت هواجرهم18 اى بندگان خدا! همانا تقوا, اولياى خدا را از گناه باز مى دارد و ترس خدا را در قلوبشان مستقر مى سازد بدان گونه كه شب ها براى عبادت و راز و نياز با خدا بيدار مى مانند و روزها را روزه مى دارند)).

((ان التقوى عصمه لك فى حياتك و زلفى بعد مماتك19 همانا كه تقوا در اين دنيا براى تو پناهگاه و بعد از مرگ سعادت است)).



تقوا و گوشه گيرى

گوشه گيرى و عدم قبول مسووليت هاى اجتماعى را نه تنها نمى توان از علائم تقوا شمرد بلكه در بعض موارد بر خلاف تقوا است. در اسلام رهبانيت و گوشه گيرى نيست. اسلام, انسان را براى فرار از گناه به انزوا و ترك مشاغل دنيوى سفارش نمى كند, بلكه از او مى خواهد كه مسووليت ها را بپذيرد, در امور اجتماعى شركت كند و در عين حال به وسيله ى تقوا نفس خويش را مهار و كنترل كند و از انحراف و گناه باز دارد.

اسلام نمى گويد: رياست و مقام مشروع را نپذير, بلكه مى گويد بپذير ولى براى رضاى خدا به بندگان خدمت كن و بنده ى جاه و مقام نباش,جاه و مقام را وسيله ى نيل به شهوت ها و هوس هاى نفسانى قرار مده و از جاده ى حق منحرف مشو.

اسلام نمى گويد: براى نيل به تقوا دست از كار و كسب بردار و در طلب روزى حلال تلاش مكن,بلكه مى گويد: اسير و برده ى دنيا مشو.

اسلام نمى گويد: دنيا را ترك كن و براى عبادت در گوشه اى بنشين, بلكه مى گويد: در دنيا زندگى كن و در آبادى آن بكوش,ولى اهل دنيا نباش و فريفته و دلباخته اش نشو.



تقوا و بصيرت

از آيات و احاديث استفاده مى شود كه تقوا به انسان بصيرت و بينش صحيح مى دهد تا مصالح واقعى دنيا و آخرت خود را تشخيص دهد و دنبال كند. از باب نمونه:

خداى حكيم در قرآن مى فرمايد: ((يا إيها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا20 اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد, براى شما وسيله اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى دهد (روشن بينى خاصى كه در پرتو آن, حق را از باطل خواهيد شناخت))).

يعنى ديده ى بصيرت مى دهد تا طريق سعادت و شقاوت و مصالح و مفاسدتان را تشخيص دهيد.

در آيه ى ديگر مى فرمايد: ((واتقوا الله ويعلمكم الله والله بكل شىء عليم21 از خدا بپرهيزيد. و خداوند به شما تعليم مى دهد خداوند به همه چيز داناست)).

با اين كه قرآن براى عموم مردم نازل شده, ليكن متقين هستند كه هدايت مى شوند و پند مى گيرند. به همين جهت مى فرمايد: ((هذا بيان للناس وهدى وموعظه للمتقين22 اين, بيانى است براى عموم مردم و هدايت و اندرزى است براى پرهيزگاران)).

پيامبر اسلام (ع) فرمود: ((لولا إن الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى الملكوت23 اگر نبود كه شياطين بر گرد قلوب بنى آدم دور مى زنند, عالم ملكوت را مشاهده مى كردند)).

از اين قبيل احاديث استفاده مى شود كه تقوا باعث بصيرت و بينايى عقل مى شود و نيروى درك و تميز را تقويت مى كند. عقل گوهر گرانبهايى است كه در وجود انسان به وديعه نهاده شده تا به وسيله ى آن مصالح و مفاسد, خيرات و شرور,عوامل سعادت و شقاوت و بالاخره ((بايد))ها و ((نبايد))ها را خوب بشناسد و تميز دهد.

اميرالمومنين (ع) مى فرمايد: ((العقل رسول الحق24 عقل در بدن,رسول حق است)).

آرى چنين رسالت مهمى بر دوش عقل نهاده شده و توان انجام آن را دارد, ليكن در صورتى كه قوا و غرائز, حكومت او را پذيرفته, مخالفت و كارشكنى و جو سازى نكنند. هواها و هوس ها, دشمن عقل هستند و نمى گذارند كارش را به خوبى انجام دهد.

اميرالمومنين (ع) مى فرمايد: ((الهوى عدو العقل25 هواى نفس, دشمن عقل است)).

و فرمود: ((من لم يملك شهوته لم يملك عقله26 هر كس كه مالك شهوت خويش نباشد مالك عقلش نيز نخواهد بود)).



تقوا و پيروزى بر مشكلات

يكى از آثار مهم تقوا غلبه بر مشكلات و دشوارىهاى زندگى است.

خدا در قرآن مى فرمايد: ((ومن يتق الله يجعل له مخرجا27 و هركس تقواى الهى پيشه كند, خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند)).

باز مى فرمايد: ((ومن يتق الله يجعل له من إمره يسرا28 و هركس تقواى الهى پيشه كند, خداوند كار را بر او آسان مى سازد)).

اميرالمومنين(ع) مى فرمايد: ((فمن إخذ بالتقوى عزبت عنه الشدائد بعد دنوها, واحلولت له الا مور بعد مرارتها, وانفرجت عنه الا مواج بعد تراكمها, وإسهلت له الصعاب بعد انصابها29 هر كس تقوا را پيشه سازد شدايد و سختى ها از او دور مى شود. تلخى ها برايش شيرين مى گردد, امواج مشكلات متراكم,در برابرش شكافته و پراكنده مى شود و امور دشوار و دردناك برايش آسان مى گردد)).



انواع مشكلات و نقش تقوا

مشكلات و سختى هاى زندگى را به طور كلى به دو دسته مى توان تقسيم كرد:

نوع اول مشكلاتى كه حل آنها در اختيار ما نيست, مانند نقص عضو, ابتلاى به بيمارىهاى غيرقابل علاج و خطرهاى غيرقابل پيشگيرى و امثال اين ها كه جلوگيرى و رفع آنها از امكان ما خارج است.

نوع دوم, دشوارىها و مشكلاتى كه تصميم و اراده ى ما در حل آنها و حتى در پيش گيرى از آنها مى تواند موثر باشد.مانند غالب گرفتارىهاى روحى و جسمى و خانوادگى و اجتماعى و شغلى و غيره.

تقوا درحل هر يك از اين دو مشكل مى تواند نقش مهمى را ايفا كند.اما در بخش اول,گر چه جلوگيرى از آن مشكل و برطرف ساختن آن براى ما عملا غير ممكن باشد,ليكن چگونگى برخورد با آن گرفتارىها در اختيار ما است. انسان با تقوا و خود نگهدار كه بر نفس خويش كاملا تسلط دارد و جهان و مشكلات جهان را گذرا و زندگى آخرت را اصيل و باقى مى داند و بر نيروى لايزال الهى تكيه دارد, حوادث و مشكلات دنيا را كوچك و موقت مى شمارد و جزع و فزع نمى كند,بلكه در برابر خواست الهى تسليم محض خواهد بود.انسان با تقوا ,با خدا و جهان آخرت مإنوس و دلگرم است. حوادث و مشكلات گذرا نمى توانند آرامش خاطرش را بر هم بزنند. چون حوادث و مشكلات و مصيبت ها ذاتا درد آور نيستند بلكه اضطراب و عدم تحمل نفس است كه اسباب ناراحتى انسان را فراهم مى سازد, و تقوا در اين باره به انسان كمك مى كند.

اما نوع دوم, اكثر گرفتارىها و شدايدى كه زندگى را بر انسان تلخ مى كنند معلول صفات زشت و هوا و هوس هاى نفسانى و غلبه تمايلات شيطانى مى باشند. اغلب گرفتارىهاى خانوادگى را زن يا شوهر يا هر دو, در اثر عدم تسلط بر خواسته هاى نفسانى,بوجود مىآورند, و خود در آتشى كه بدست خودشان افروخته اند مى سوزند و جزع و فزع مى كنند. ساير مشكلات نيز همين طور است.



تقوا و آزادى

ممكن است كسى چنين خيال كند كه تقوا, سلب آزادى مى كند, قيد و بند و محدوديت بوجود مىآورد و زندگى را سخت و دشوار مى سازد, ليكن اسلام اين عقيده را مردود مى شمارد بلكه بر عكس, تقوا را سبب آزادى و آسايش و عزت و بزرگوارى مى داند و انسان بى تقوا را اسير و برده مى شمارد.

اميرالمومنين (ع) مى فرمايد: ((فان تقوى الله مفتاح سداد, وذخيره معاد, وعتق من كل ملكه, ونجاه من كل هلكه30 تقوا كليد هدايت و استقامت و توشه ى آخرت مى باشد.تقوا سبب آزادى از بندگى ها و وسيله ى نجات از هلاكت ها است)).

حضرت على(ع) فرمود: ((لا شرف إعلى من الا سلا م , و لا عز إعز من التقوى , و لا معقل إحسن من الورع31 شرافتى بالاتر از اسلام و عزتى عزيزتر از تقوا و پناهگاهى بهتر از ورع وجود ندارد)).

در اين احاديث,تقوا كليد حل مشكلات و سبب عزت و آزادى انسان و نجات از گرفتارىها و دشوارىها و تلخى هاى زندگى و بهترين پناهگاه معرفى شده است.

پس تقوا براى انسان محدوديت و سلب آزادى بوجود نمىآورد بلكه شخصيت انسانى او را احيامى كند و از اسارت شهوت ها, غضب ها, انتقام جويى ها, كينه توزىها, خودخواهى ها, خودبينى ها, تعصب ها, لجاجت ها, طمع ها, مال پرستى ها, خودپرستى ها, هوا پرستى ها, جاه و مقام پرستى ها, شكم پرستى ها, و شهرت پرستى ها آزاد مى سازد.

قرآن افرادى را كه مطيع و منقاد هواى نفس باشند, و در تإمين خواسته هاى نفسانى تلاش كنند و براى نيل به تمايلات خويش محدوديتى قائل نباشند, بت پرست و هوا پرست مى داند.

قرآن مى فرمايد: ((إفرإيت من اتخذ الهه هواه وإضله الله على علم وختم على سمعه وقلبه وجعل على بصره غشاوه فمن يهديه من بعد الله إفلا تذكرون32 آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرارداده و خداوند او را با آگاهى (بر اين كه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده اى افكنده است؟! با اين حال چه كسى مى تواند غير از خدا او را هدايت كند؟! آيا متذكر نمى شويد؟!))



تقوا مصونيت است نه محدوديت

در نهج البلاغه بر اين معنى تإكيد شده كه تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجير و زندان و محدوديت.

قدر مشترك پناهگاه و زندان ((مانعيت)) است ,اما پناهگاه مانع خطرهاست و زندان مانع بهره بردارى از موهبت ها و استعدادها. اين است كه على (ص) مى فرمايد: ((اعلموا, عباد الله, إن التقوى دار حصن عزيز, والفجور دار حصن ذليل (دليل) , لا يمنع إهله, ولا يحرز من لجإ اليه. إلا وبالتقوى تقطع حمه الخطايا33 بندگان خدا!بدانيد كه تقوا حصار و بارويى بلند و غير قابل تسلط است و بى تقوايى و هرزگى حصار و بارويى پست است كه مانع و حافظ ساكنان خود نيست و آن كس را كه به آن پناه ببرد حفظ نمى كند. همانا با نيروى تقوا, نيش گزنده ى خطاكارىهابريده مى شود)).

على(ع) در اين بيان عالى خود, گناه و لغزش را كه به جان آدمى آسيب مى زند,به گزندهاى مار و عقرب تشبيه مى كند مى فرمايد: نيروى تقوا نيش اين گزندگان را قطع مى كند.

على(ع) در برخى از كلمات تصريح مى كند كه تقوا مايه ى اصلى آزادى هاست يعنى نه تنها خود, قيد و بند و مانع آزادى نيست. بلكه منبع و منشإ همه ى آزادىهاست.

امام على(ع) مى فرمايد: ((فان تقوى الله مفتاح سداد, وذخيره معاد, وعتق من كل ملكه, ونجاه من كل هلكه34 همانا تقوا كليد درستى و توشه ى قيامت و آزادگى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است)).

تقوا به انسان, آزادى معنوى مى دهد, يعنى او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مى كند, رشته ى آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر مى دارد و به اين ترتيب ريشه ى رقيت ها و بردگى هاى اجتماعى را از بين مى برد. مردمى كه بنده و برده ى پول و مقام و راحت طلبى نباشند, هرگز زير بار اسارت ها و رقيت هاى اجتماعى نمى روند.



تقوا, راهنماى زندگى

كشتى و قطب نما

يكى از شاگردان امام راحل مى گويد: ((كشتى ها كه بر روى آب حركت مى كنند, بعد از مسافتى كه از خشكى دور شدند, به هر طرف كه نظاره مى كنند آب است و آب ها هيچ علامتى ندارند, بالاى سرشان را هم كه نگاه مى كنند يا ابر است يا آسمان, همه جا يك جور. در قديم از ستاره ها در آسمان براى شناختن راه ها استفاده مى كردند, اما شب ها كه هميشه آسمان صاف نيست تا ستاره ها پيدا باشند, و كشتى در حال حركت به مجرد آن كه هوا ابرى شد و كشتى يك چرخ خورد, ديگر نمى داند به كدام سمت دارد مى رود, هيچ علامتى ندارد. چينى ها عقربه ى مغناطيسى را كه امتحان كردند, ديدند به سمت خاصى مى ايستد از اين جا قطب نما را اختراع كردند. با اين قطب نما جهت را در كشتى ها پيدا مى كنند, حالا مى خواهد در آسمان ابر باشد, يا آسمان صاف باشد. اينها با نگاه كردن به آن عقربه مى دانند كه الان به چه جهتى در حال حركت اند و با نگاه به نقشه, حركت شان را به آن مقصد مشخص مى كنند. ومى دانند كه الان بايد به چه وضعى بچرخند و به چه جهتى حركت كنند. اين عقربه ى مغناطيسى چيز ارزانى است, همين قبله نماها, كه ارزانترين وسيله است, اگر در كشتى وجود داشته باشد, همين قطب نماى اوست. چون يك عقربه مغناطيسى بيشتر نيست, اگر اين قطب نما خراب شد و يا اين قطب نما را كسى سرقت كرد, كشتى براى جهت يابى خودش متحير مى شود, كه از كدام سمت برود.

تقوا, قطب نماى انسان است. انسان با تقوا راه هدايت را پيدا مى كند. اگر شيطان تقوا را از انسان سرقت كرد, انسان مثل يك كشتى مى شود كه وسط دريا باشد و بالاى سرش ابر, زير پايش هم آب, همه طرف هم يكسان است. هيچ طرفى با طرف ديگر فرق نمى كند. اگر به سرنشينان چنين كشتى حيران و سرگردانى يك قطب نما بدهند, آن را به گرانترين قيمت ها مى خرند و حاضرند نصف قيمت كشتى و مال كشتى را بدهند تا در وسط دريا يك قطب نما به آنها بدهند. انسان هم وقتى گرفتار مى شود, موج ناراحتى ها به او روى مىآورد, دردسرها, اختلاف ها, سرگردانى ها, طلبكارها, غيض ها, خشم ها, اين امواج مثل امواج درياست كه به سمت انسان مىآيد. مهم اين است كه انسان بداند بايد به كدام سمت حركت كند. تقوا مثل قطب نما به انسان مى گويد راه نجات از چه طريقى است.

اين كه خطيب جمعه بايد به مردم در خطبه ها بگويد: ((اتقوا الله)) مثل اين است كه به اهل كشتى مى گويد: قطب نماى خودتان را ضايع نكنيد, دستش نزنيد, خرابش نكنيد, مواظب و مراقبش باشيد. يا كسانى كه مى خواهند به سوى جهتى حركت كنند, به آنها مى گويد: آيا قطب نمايتان را امتحان كرديد, درست كار مى كند؟ يقين به آن داريد؟ سفارش مى كند كه قطب نما همراهتان باشد. خدا در وجود انسان عقل را قرارداد. با اين تقوا مى شود عقل را حفظ و نگهدارى كرد تا خوب بتوان از آن استفاده كرد. اگر سنگى به قطب نما بخورد و قطب نما بشكند يا فرسوده بشود, تمام كارها تعطيل مى شود. شيطان هم وقتى مى خواهد با انسان مبارزه كند. انسان را وسوسه مى كند تا تقواى انسان را از او بگيرد. اگر اين تقوا گرفته شد, ديگر علم, درد انسان را درمان نمى كند. مال, دوست, رفيق, آشنا و جمعيت ها, انسان را نجات نمى دهد. هر كسى را كه شيطان توانست تقوايش را از او بگيرد, مثل آن كشتى است كه دشمن قطب نمايش را خراب كرده, سيستم رهبرى آن را از كار انداخته است. پس انسان بايد به تقوايش اهميت بدهد, يعنى گاهى حرفى مى زند كه يقين به آن ندارد, اين خلاف تقوا است. گاهى مطلب شنيده شده را بدون دقت بيان مى كند, اينجا تقواى انسان گرفته مى شود. شيطان از طريق غيبت ها, تهمت ها و چيزهاى نسنجيده انسان را مى شكند, تقواى انسان را مى برد. انسان وقتى به زن و بچه خودش نصيحت مى كند, به آنها بگويد كه اگر از همسايه حرفى نقل مى كنى, شايعه و چيز غير مطمئن نقل نكن. صحبت ها, مكالمات دوستانه, حرف هايى كه دور هم زده مى شود, شكارگاه شيطان است. شيطان از راه دوستى ها و دشمنى ها وارد مى شود تا تقواى انسان را با يك كلمه و چيزى كه انسان يقين ندارد, شكار كند.

وقتى كه شيطان تقوا را شكار كرد, انسان را به خطا و اشتباهى انداخت, برنامه دومش اين است كه به او بگويد: اگر تو پذيرفتى كه خطا كردى, براى هميشه خرد و كوچك مى شوى, اگر پذيرفتى كه تو يقين نداشته چيزى را گفته اى, ديگر ارزش براى كلامت نمى ماند. پس بيا و خطاى اول را بپوشان. اين خطاى دوم انسان خطرناك تر از خطاى اول اوست, وشيطان اكثر انسان ها را وقتى هلاك مى كند كه مى خواهند خطاى اول خودشان را پنهان كنند. مثلا فرض كنيد كسى به خانه اى رفته تا يك النگو يا تلويزيونى سرقت كند, اتفاقا صاحبخانه او را شناخت. خطاى دوم از او سرمى زند, مى گويد براى آن كه اثر جرم من نماند و علامتى در كار نباشد, بايد اين فرد را از بين ببرم. براى قتل نيامده بود, اما براى اين كه آثار جرم خودش را محو كند, شيطان دست او را به قتل هم آلوده مى كند و يك خطاى كوچك را به يك خطاى بزرگ تبديل مى سازد, حالا اين فرد اگر صاحبخانه را نمى كشت, به عنوان قاتل اعدام نمى شد. اگر چيزى نمى برد و همان وقت به صاحبخانه مى گفت: اشتباه كردم, تمام مى شد. و او را به زندان مى بردند. بيشتر از اين كه نبود!

اما وقتى انسان بخواهد كسانى را كه از جرم او اطلاع دارند از بين ببرد, كار به درازا مى كشد, مثلا اگر ده نفر, بيست نفر از جرم او مطلع شدند, مى خواهد همه را محو و نابود كند, لذا جرم را گسترش مى دهد. تقوا مى گويد هر جا رسيدى و به هر حدى از خطا كه رسيدى همانجا ترمز كن.

يك وقت خدمت امام خمينى(ره) بوديم, امام صحبت مى فرمود, ايشان گفتند: ((من اگر در امرى اشتباه كنم اين شهامت را دارم كه بگويم اشتباه كردم)).

اين هنر و عظمت است. پيش نيامده, اما خودش را آماده كرده براى اين كه اگر در زندگى, اشتباهى كرد, بگويد: اشتباه كردم.

از اين جهت در روايات داريم: ((إشد الذنوب ما استهان به صاحبه35 بدترين گناهان, گناهى است كه انسان آن را دست كم بگيرد)) يعنى بخواهد توجيهش كند كه اين خطا نبود. چرا؟ چون تكرار مى شود. شما بچه هاى خودتان را امتحان كنيد, وقتى ايرادى به آنها مى گيريد, اگر اين ايراد را توجيه كردند ـ درستش كردند ـ آماده باشيد كه اين خطا, در يك زمان نزديكى دوباره از او تكرار شود. اما اگر توجيهش نكردند و صريح گفتند: اين اشتباه بود, محكوم كردند, جلوى تكرارش گرفته مى شود. پس تقوا همان راهنما و قطب نماييست كه وقتى همه ى راه ها براى انسان بند آمده, اگر از مسير تقوا و توصيه هاى تقوا عبور كند, تمام مشكلات دنيوى و اخروى او حل مى شود. اگر تمام راه ها بر روى شخص بسته شده, تمام مشكلات به او متوجه شده و رشته همه چيز از دستش در رفته باشد ولى به تقوا برگردد, تمام سركلاف هاى گم شده و رشته هاى متفرق شده, يكى يكى به دستش برمى گردد.36

پاورقي



1. سوره ى حجرات, آيه ى 13.

2. سوره ى بقره, آيه ى 197.

قال على(ع):((فان تقوىالله.. شفإ مرض اجسادكم وصلاح فساد صدوركم وطهور دنس انفسكم))نهج البلاغه,خ198.

3. سوره ى آل عمران, آيه ى 172.

4. سوره ى اعراف, آيه ى 35.

5. سوره ى آل عمران, آيه ى 133.

6. سوره ى طور, آيات 18 ـ 17.

7. نهج البلاغه, كلمات قصار41.

8. مجلسى, محمد باقر, بحارالانوار, ج70, ص285.

9. مجلسى, محمد باقر, همان.

10. نهج البلاغه, نامه ى 27.

11. نهج البلاغه, خ 198.

12. سوره ى بقره, آيه ى 21.

13. سوره ى بقره, آيه ى 183.

14. سوره ى حج, آيه ى 37.

15. سوره ى مائده, آيه ى 27.

در وصاياى پيامبر (ص) اين چنين آمده است: ((يا ابا ذر كن بالعمل بالتقوى اشد اهتماما منك بالعمل فانه لا يقل عمل بالتقوى و كيف يقل عمل يتقبل يقول الله عزوجل انما يتقبل الله من المتقين)) بحارالانوار, ج77, ص89.

16. نهج البلاغه, خ 195.

17. نهج البلاغه, خ 157.

18. نهج البلاغه, خ 114.

19. آمدى, غررالحكم و درر الكلم.

20. سوره ى انفال, آيه ى 29.

21. سوره ى بقره, آيه ى 282.

22. سوره ى آل عمران, آيه ى 138.

23. مجلسى, محمدباقر, همان, ج70, ص59.

24. آمدى, همان.

25. آمدى, همان.

26. آمدى, همان.

27. سوره ى طلاق, آيه ى 2.

28. سوره ى طلاق , آيه ى 4.

29. نهج البلاغه, خ 198.

30. نهج البلاغه, خ 230.

31. نهج البلاغه, حكمت 371.

32. سوره ى جاثيه, آيه ى 23.

33. نهج البلاغه, خ 156.

34. نهج البلاغه, خ 221.

35. نهج البلاغه, كلمات قصار, شماره ى 348.

36. از تمثيلات آيت الله محى الدين حائرى شيرازى, امام جمعه شيراز.