بازگشت

شرح صدر


دعاى روز پانزدهم

((اللهم ارزقنى فيه طاعه الخاشعين و اشرح فيه صدرى بانابه المخبتين بامانك يا امان الخائفين خدايا! امروز طاعت بندگان خاشع را نصيبم كن و سينه ام را به توبه ى فروتنان فراخ ساز, به حق امان بخشى خود, اى ايمنى دل هاى ترسان)).



((رب اشرح لى صدرى ويسر لى إمرى واحلل عقده من لسانى يفقهوا قولى)) پروردگارا سينه ام را ظرفيت ده و كارم را براى من آسان ساز و از زبانم گره بگشاى (تا) سخنم را بفهمند.1



اولين درخواست موسى(ع)

حضرت موسى (ع) پس از مإمور شدن از طرف خداوند براى رفتن به سوى فرعون, از خداوند درخواست ((شرح صدر)) مى نمايد و در رإس خواسته هاى خود, اين خواسته را مطرح مى سازد و اين بيان گر اهميت شرح صدر در مسئوليت هاى اجتماعى است

از اين رو اولين نعمتى را كه خداوند به رخ پيامبر اكرم(ص) مى كشد و به واسطه ى آن بر او منت مى نهد اين آيه مى باشد ((الم نشرح لك صدرك يعنى آيا سينه تو را منشرح نساختيم)) در پرتو اين ويژگى نگرش انسان جامعيتى مى يابد و ظرفيت هاى متناسب با حوادث در روح و روانش متجلى مى گردد و او را از شتاب زدگى در تصميم و نگرانى در حوادث و برخوردهاى غضب آلود بى مورد, باز مى دارد.

موجبات شرح صدر

اراده ى الهى: ((فمن يرد الله إن يهديه يشرح صدره للاسلا م2 پس هر كس را كه خدا بخواهد هدايت كند قلبش را به نور اسلام روشن و منشرح مى گرداند)).

انس با قرآن: ((اللهم نور بكتابك بصرى و اشرح به صدرى و فرح به قلبى3 خدايا چشمان من را به وسيله ى كتاب خود (قرآن) نورانى گردان و سينه ام را فراخى ده و قلبم را خوشحال كن)).

مردگان كهنه را جان مى دهد

تاج عقل و نور ايمان مى دهد

قوت اصلى بشر نور خداست

قوت حيوانى مر او را ناسزاست



آثار شرح صدر

سبكبارى و آسودگى روحى: ((إلم نشرح لك صدرك ووضعنا عنك وزرك4 (اى رسول گرامى) آيا ما تو را شرح صدر عطا نكرديم؟ و بار سنگين را از تو بر داشتيم .

تمثيل

اگر انسان از شرح صدر برخوردار نباشد و ظرفيت روح او محدود و بسته باشد, عوامل بيرونى نمى توانند به وضعيت روحى او كمك كنند و اگر دل انسان گشاده نباشد فراخى منزل سودى ندارد. همچون انسانى كه در بيابانى وسيع, كفشى تنگ و آزاردهنده پوشيده باشد. صحرا و بيابان با همه فراخى اش براى او همچون زندان است. هركس او را مى بيند از لاله هاى زيباى دشت و صحرا برايش مى گويد در حالى كه نمى داند او از بيرون در گلشن است اما جانش در فغان است.

ما درون سينه شرحت داده ايم

شرح اندر سينه ات بنهاده ايم

تحمل بار ولايت: ((ان امرنا صعب مستصعب لا يحتمله الا ملك مقرب او نبى مرسل او عبد مومن امتحن الله قلبه للايمان و لا تعى حديثنا الا صدور امينه و احلام رزينهدانستن كار ما (چنانچه بايد و شناختن ما چنان كه شايد) كارى است سخت و تحمل آن دشوار است و كسى آن را برنتابد جز مرد ديندار ـ كه خدا او را آزموده و ايمانش در دل بوده ـ و حديث ما را فرا نگيرد جز سينه هاى امانت دار و خردهاى بردبار)).

موسى جان سينه را سينا كند

طوطيان كور را بينا كند

عدم وابستگى به دنيا تمايل به آخرت و آمادگى براى مرگ: ((و روى ان النبى (ص) قرا ا فمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه فقال ان النور اذا وقع فى القلب انفسح له و انشرح قالوا يا رسول الله فهل لذلك علامه يعرف بها قال التجافى عن دار الغرور و الانابه الى دار الخلود و الاستعداد للموت قبل نزول الموت پس از تلاوت آيه ى ((افمن شرح الله صدره للاسلام...)) رسول خدا (ص) فرمود: وقتى نور در قلبى قرار گيرد آن را پذيرا شود و فراخ گردد. گفته شد: آيا علامتى كه نشان دهنده اين حالت باشد وجود دارد؟ فرمود: علامتش اعراض از دنيا و ميل به آخرت و آمادگى براى مرگ, قبل از رسيدن آن است)).

صيقلى كن يك دو روزى سينه را

دفتر خود ساز آن آيينه را

هركه را باشد ز سينه فتح باب

بيند او بر چرخ دل صد آفتاب



آزادى سوال

سعه ى صدر امام على (ع)

ما در تاريخ اين طور مى خوانيم كه اميرالمومنين على (ع) در زمان خلافتشان مكرر اين جمله را مى فرمود: كه تا من زنده هستم هر سوالى داريد از من بپرسيد كه اگر بميرم و در ميان شما نباشم ديگر كسى را پيدا نخواهيد كرد كه اينگونه از شما بخواهد كه از او سوال كنيد: سلونى قبل إن تفقدونى.

نوشته اند يك مرتبه شخصى از پاى منبر بلند شد و با بيان جسارت آميزى گفت: ((ايهاالمدعى ما لايعلم والمقلد ما لايفهم اناالسائل فاجب)) اى مدعى (العياذ بالله) و اى كسى كه نفهميده حرف مى زنى! من سوال مى كنم تو جواب بده. وقتى به قيافه اش نگاه كردند ديدند اتفاقا به مسلمين هم نمى خورد. فقط قيافه اش را توضيح داده اند كه آدم لاغر اندامى بود و موى مجعد و درازى داشت, كتابى را هم به گردنش آويخته بود ((كانه من مهوده العرب)) يعنى قيافه اش شبيه بود به عرب هايى كه يهودى شدند. تا اين گونه جسارت كرد, اصحاب اميرالمومنين (ع) با ناراحتى بپاخاستند و خواستند اذيتش كنند, اين كيست كه جسارت مى كند؟! على (ع) جمله اى دارد, فرمود: بنشينيد ((فان الطيش لا قوم به حجج الله و لاتظهر به براهين الله)) فرمود: اين شخص سوال دارد, از من جواب مى خواهد. با فشار, حجج الهى را نمى شود اقامه كرد. حرفى زده و به من گفته, سوالى دارد, بگذاريد بيايد پيش من سوالش را بكند, اگر جواب دادم خودش از عملش پشيمان مى شود, لذا شديدا جلوى آنها را گرفت... .

اگر مى خواهيد حجت الهى را اقامه كنيد راهش اين نيست, راهش نرمش و ملايمت است. چون سر و كار با دل است, سر و كار با فكر است, سر و كار با روح است.وقتى مقام, مقام دعوت و تبليغ اسلام مى شود,مطلب از اين قبيل است.شما خشم گرفتيد, مى خواهيد خشونت به خرج بدهيد, غضب كرديد, عصبانيت به خرج مى دهيد, با عصبانيت نمى شود. بنشينيد سر جايتان. بعد رو كرد به آن مرد و فرمود: ((اسئل بكل لسانك و ما فى جوانحك )) فرمود: بپرس با تمام زبانت يعنى هر چه مى خواهد دل تنگت بگو. هر چه در درون دل دارى بگو. همين يك جمله كافى بود كه اين آدم را از ابتدا نرم كند, شروع كرد به سوال كردن.چندين سوال كرد و حضرت جواب دادند. نوشته اند كه در آخر, يك مرتبه ديدند آن شخص گفت: ((اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله)).

اسلام, اساسا در اينگونه مسائل, با سعه صدر برخورد مى كند. در زمان خود پيغمبر مىآمدند سوال مى كردند, حضرت جواب مى داد. شما در تاريخ مى خوانيد كه على (ع) در زمان خلافت شيخين مخصوصا زياد به مسجد مى رفت و (در بيان علت اين كار) مى فرمود: براى اينكه صيت اسلام در جهان بلند شده است, از اطراف و اكناف مردم دانشمندى مىآيند, سوالاتى دارند, كسى بايد به آنها جواب بدهد. گاهى اصحاب خاص خودشان مثل سلمان و ابى ذر را مى فرستاد و به آنها مى فرمود: برويد در مسجد, مراقب باشيد, اگر افرادى پيدا شدند كه راجع به اسلام سوالاتى داشتند مبادا كسى باشد كه نتواند جواب آنها را بدهد, اگر ديديد يك دانشمندى از يك جاى جهان پيدا شد و سوالاتى درباره ى اسلام داشت فورا بيائيد مرا خبر كنيد كه بروم جوابش را بدهم.

حتى بنى اميه عليرغم اين همه تبليغاتى كه عليه آنها مى شود و بسيارى از آن تبليغات (حدود صدى نود آن) درست است,اگر آنها را قياس بكنيم با بسيارى از حكومت هاى ديگر كه در جهان بودند, باز آنها بهتر بودند, مخصوصا در دوره ى بنى العباس آزادى عقيده(تا آنجا كه با سياست برخورد نداشت)فراوان بود.

بنابراين با ملاحظه سيره اى كه رسول گرامى اسلام(ص) در زندگى فردى و اجتماعى خود داشتند و با توجه به سيره ى امير المومنين على(ع) در برخورد با مخالفين و همين طور با ملاحظه زندگانى ائمه معصومين(عليهم السلام) و چگونگى برخورد آنان با مخالفين خود به اين نتيجه مى رسيم كه يك مسلمان واقعى, يك مومن حقيقى هيچگاه در مقام گفتگو و معاشرت و سوال و جواب, عنان از اختيارش بيرون نمى رود و كلمات زشت و درشت و رفتار خشونتآميز و از سر قهر و غضب از او صادر نمى شود.بلكه با بيان علمى و منطقى در مقام دفاع از عقيده برمىآيد و با متانت و ادب به سوالات ديگران, پاسخ مى گويد و بدين وسيله حقانيت دين خود را به ديگران اعلام مى كند.

((فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيتبعون إحسنه)).



امام خمينى (ره) و شرح صدر

يكى از زيباترين و ظريف ترين فرازها كه در فصول زندگى امام درخشندگى و جلوه ى افزون ترى دارد, شرح صدر است. وقتى عواملى مى خواستند اذهان عمومى را از گرايش به رهبرى مكتبى امام منحرف سازند, يك مانور تبليغاتى را بر عليه او سامان دادند و كوشيدند تا به هر وسيله اى شده او را رو در روى علما قرار دهند و گروهى مإمور شدند با سمپاشى نقش امام را كمرنگ نمايند و با حمايت و دفاع از ديگران جدال قدرت طلبى را بالا ببرند. آنان با اهانت و نسبت هاى بى مورد و پاره كردن عكس و نگارش مطالب بى نام و نشان و ده ها نيرنگ ديگر تلاش كردند تا شايد امام از حوادث متإثر شده و به ميدان مصاحبه, مجادله و جواب گويى بيايد و افكار را متوجه اين مسائل بسازند. در تمامى اين رخدادها نه تنها امام سوژه به دست دشمن نداد, بلكه با شرح صدر و تإمل و تفكر با همان فن حريف, دشمن را از پاى درآورد و آگاهانه و به دور از هر گونه اعمال خشونت و شتاب ورزى تمامى مسائل را به نفع اسلام خاتمه داد.

موقعى كه مى خواستند مردم را از عمق وقايع و جناياتى كه استكبار مرتكب مى شد دور نگه دارند و آنان را مشغول دامن زدن به اختلافات فرقه اى و گروهى كنند ضمن ايجاد اختلافات مصنوعى خواستند امام را وارد گود معركه كنند تا با صراحت گروهى را طرد يا جمعى را تإييد نمايد ولى امام با دلى به وسعت درياها بر اين حوادث نگريست و موج شكن باقى ماند و آنگاه كه احساس مى فرمود كه اين جو سازىها به اوج غليان خود نزديك مى شود با يك سخنرانى و اشاره اى به تمامى اين دردسرها خاتمه مى داد و اختلافاتى را كه ساليان دراز بين دانشگاهيان, مردم و روحانى پديد آمده بود با بياناتى وحدت بخش تبديل به اخوت اسلامى و نيروى ضد استكبارى مى نمود.

تشكيلات و گروه هاى سياسى با حيله هاى مزدورانه در اقشار گوناگون نفوذ كردند و با چهره هاى ملى گرايى و يا به اسم طرفداران اسلام و خلق مسلمان به قبضه نمودن فرهنگ جامعه پرداختند تا در صورت بروز موجى انقلابى و تغيير رژيم و سياست, بتوانند از كانال آنها حكومت را قبضه نمايند و راه را براى اختناق جديد و وابستگى نوين هموار سازند. تشخيص اين چهره هاى پليد و منافق صفت, كار آسانى نبود, زيرا در نقاب انقلابى و علاقه مند به مردم و ديانت پنهان شده بودند حتى كسانى كه در خط امامت و ولايت فقيه بودند, متمايل به حمايت از اين گروه ها شدند و تنها كسى كه دقيقا از موضع بصيرت و آينده نگرى و شرح صدر با آنان برخورد نمود و قبل از آنكه به شعارشان احترام بگذارد به بررسى ماهيت و كشف ضمايرشان مبادرت ورزيد امام بود.

در مسايل و رفتار نيز سعه ى صدر امام زبانزد خاص و عام بود, نقل كرده اند يكى از آشنايان به منزل امام آمد و چون نسبت به مسئله اى اعتراض داشت كمى بلند صحبت مى كرد و نظرات خود را ابراز مى نمود. با اين كه امام در دوران كسالت و نقاهت بسر مى برد با آرامش و ملايمت به وى فرمودند: چرا ناراحتى؟ حالا بياييد با هم صحبت كنيم بالاخره يك جور با هم كنار مىآييم.5

پاورقي



1. سوره ى طه,آيه ى25.

2. سوره ى انعام,آيه ى125.

3. كلينى,اصول كافى,ج2,ص577.

4. سوره ى انشراح,آيات 1 ـ 2.

5. روزنامه اطلاعات, شماره 21064, ويژه هشتمين سال فراق يار (بخش ضميمه), ص 6.