بازگشت

قلب


دعاى روز هجدهم

((اللهم نبهنى فيه لبركات اسحاره و نور فيه قلبى بضيإ انواره و خذ بكل اعضائى الى اتباع آثاره بنورك يا منور قلوب العارفين خدايا! مرا در اين ماه, نسبت به بركت هاى سحرهايش, متنبه و بيدار گردان. و دلم را به روشنى فروغ سحرگاهانش, روشن ساز و تمام اعضا و جوارحم را براى پيروى آثار بركات اين ماه مهيا فرما, به حق پرتو ذاتت, اى روشنى بخش دل هاى عارفان!...)).



احكام

دو واژه براى بسيارى از مردم درست روشن نشده است و آن واژه ى صحت و قبولى است. صحت آن جا به كار مى رود كه عمل شرايط لازم را دارا باشد و واژه ى قبول در آن جا به كار مى رود كه از كمال آداب لازم برخوردار باشد بنابراين آن جا كه واژه ى قبول نشدن يك عمل مطرح مى شود نه اين است كه نبايد انجام داد ويا بعدا بايد آن عمل را قضا نمود. مثلا در روايت آمده است: كسى كه شراب بخورد نمازش تا چهل روز قبول نمى شود. برخى از مردم از اين روايت چنين برداشت كرده اند كه چهل روز اعمالشان باطل است و نبايد انجام دهند در حالى كه نمازشان در اين مدت از كمال لازم برخوردار نيست نه اين كه صحيح نيست. صاحب عروه مى فرمايد: صحت عمل غير از قبول عمل است چه بسا عملى صحيح است لكن مقبول نيست. (عروه الوثقى, ج1, ص612, فصل19)

گوشه اى از شرايط قبولى نماز

1 ـ حضور قلب و توجه قلبى به عمل, زيرا عمل بدون توجه قلبى مانند يك كالبد بدون روح است.

2 ـ استفاده از عطر و لباس تميز و انگشتر عقيق و شانه زدن.

3 ـ به معناى آنچه كه مى گويد توجه داشته باشد.

4 ـ به ياد عظمت خداوند باشد زيرا خداوند مانند ساير مخاطبين نيست و بايد به گونه اى با خدا سخن بگويد كه در قلبش هيبت و عظمت از خدا ايجاد شود.

حضور قلب

سزاوار است كه نمازگزار در تمام اقوال و افعال نماز حضور قلب داشته باشد تنها آنچه را كه به آن توجه كرده به حسابش گذاشته مى شود بنابراين بايد تمام توجهمان به نماز و اذكار آن باشد و با توجه كامل به نماز بايستيم و قلب خود را از غير او فارغ گردانيم و خود را در برابر خدا قرار داده او را مخاطب سازيم و با او به راز و نياز پردازيم. (تحريرالوسيله, ج1, ص155)

چگونه حضور قلب پيدا كنيم

1 ـ منشإ حضور قلب در اعمال آن است كه قلب آن عمل را با عظمت تلقى كند و مهم بشمارد.

2 ـ بايد آنچه را كه موجب حضور قلب و توجه است فراهم سازد و آنچه را كه موجب حواس پرتى است از خود دور كند.



قلب در قرآن

كلمه ى قلب در قرآن و احاديث بسيار استعمال شده و از اهميت خاصى برخوردار است.

در قرآن شريف چيزهايى به قلب نسبت داده شده كه تفاوت آن را با اين جسم صنوبرى شكل (دل) روشن مى كند. در اينجا به ذكر برخى از آنها مى پردازيم:

1ـ فهم و تعقل: ((إفلم يسيروا فى الا رض فتكون لهم قلوب يعقلون بها1 چرا در زمين سير نمى كنند تا قلب هايى داشته باشند كه با آنها تعقل نمايند)).

هين مراقب باش گر دل بايدت

كز پى هر فعل چيزى زايدت

2ـ عدم فهم وتعقل: ((لهم قلوب لا يفقهون بها ولهم إعين لا يبصرون بها2 آنها قلب هايى دارند كه با آنها نمى فهمند و چشم هايى دارند كه با آنها نمى بينند)).

درنگر در شرح دل در اندرون

تا نيايد طعنه ى ((لا تبصرون))

اى بسا بيدار چشم و خفته دل

خود چه بيند ديد اهل آب و گل

و مى فرمايد: ((وطبع على قلوبهم فهم لا يفقهون3 بر قلب آنها مهر نهاده شده پس نمى فهمند)).

اندر اين امت نبد مسخ بدن

ليك مسخ دل بود اى بو الفطن

3ـ ايمان: ((إولئك كتب فى قلوبهم الا يمان وإيدهم بروح منه4 خدا در قلب اين مردم ايمان را ثبت كرده و با روحى از جانب خودش تإييدشان نموده است)).

كافرم من گر زيان كرده است كس

در ره ايمان و طاعت يك نفس

4ـ كفر و عدم ايمان: ((فالذين لا يومنون بالا خره قلوبهم منكره وهم مستكبرون5 آنان كه به جهان آخرت ايمان ندارند قلوبشان انكار مى كند و استكبار مى ورزند)).

5ـ نفاق: ((يحذر المنافقون إن تنزل عليهم سوره تنبئهم بما فى قلوبهم6 منافقان از اين مى ترسند كه از جانب خدا سوره اى نازل شود و از آنچه در قلب دارند خبر دهد)).

اى بسا ريش سياه و مرد پير

اى بسا ريش سپيد و دل چو قير

6ـ هدايت يافتن: ((ومن يومن بالله يهد قلبه والله بكل شىء عليم7 هركس كه بخدا ايمان بياورد قلبش را هدايت مى كند و خدا به همه چيز آگاه است)).

7ـ غفلت: ((ولا تطع من إغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هواه8 از كسى كه قلبش را از يادمان غافل نموده ايم و از هواى نفس پيروى مى كند اطاعت نكن)).

بنده ى يك مرد روشن دل شوى

به كه بر فرق سر شاهان روى

گر تو سنگ صخره ومرمر شوى

چون به صاحبدل رسى گوهر شوى

8ـ اطمينان و آرامش: ((إلا بذكر الله تطمئن القلوب9 آگاه باشيد كه به ياد خدا قلب ها آرامش مى يابد)).

9ـ اضطراب و ترديد: ((انما يستإذنك الذين لا يومنون بالله واليوم الا خر وارتابت قلوبهم فهم فى ريبهم يترددون10 فقط كسانى كه ايمان به خدا و روز قيامت ندارند و در قلوبشان شك و ترديد هست از تو اجازه (تخلف از جهاد) مى خواهند و آنها همواره در شك و ترديد خواهند بود)).

10ـ مهربانى و رحمت: ((وجعلنا فى قلوب الذين اتبعوه رإفه ورحمه11 در قلب آنها كه از حضرت عيسى پيروى كرده اند مهربانى و رحمت قرار داديم)).

دل تو را در كوى اهل دل كشد

تن تو را در حبس آب و گل كشد

11ـ تندخويى و سخت دلى: ((ولو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك12 و اگر تندخو و سخت دل بودى مردم از اطرافت پراكنده مى شدند)).



اهميت قلب در كلام خدا

بالاخره, قلب, در قرآن از موقعيت بسيار ممتازى برخوردار مى باشد و اكثر كارهاى نفسانى به آن نسبت داده شده است, از قبيل: ايمان, كفر, نفاق, تعقل, فهم, عدم تعقل, قبول حق, عدم پذيرش حق, هدايت, ضلالت, خطإ, عمد, طهارت, آلودگى, رإفت, غلظت, الفت, ذكر, غفلت, رعب, غيظ, شك, ترديد, رحم, قساوت, حسرت, آرامش, تكبر, حسد, عصيان, لغزش, و امورى ديگر از اين قبيل, به قلب نسبت داده شده است, و قلب را از آن جهت قلب گفته اند كه منشإ انقلابات درونى انسانى است.

خشم مردان خشك گرداند سحاب

خشم دل ها كرد عالم ها خراب

مقام قلب در قرآن, آن چنان عالى است كه وقتى سخن از وحى يعنى ارتباط انسان با خدا به ميان مىآيد قلب ذكر مى شود. خدا در قرآن به پيامبر(ص) مى فرمايد:

((نزل به الروح الا مين على قلبك لتكون من المنذرين13 روح الامين (جبرائيل) قرآن را بر قلب تو نازل كرد تا از بيم دهندگان باشى)).

و مى فرمايد: ((قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله14 بگو: هركس كه دشمن جبرائيل است, (با خدا دشمنى مى كند) زيرا جبرائيل به اذن خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرد)).

مقام قلب آن چنان عالى است كه مى تواند فرشته ى وحى را ببيند و سخنش را بشنود. در قرآن مى فرمايد: ((فإوحى الى عبده ما إوحى ما كذب الفواد ما رإى15 خدا به بنده اش (حضرت محمد(ص)) وحى كرد و قلب پيامبر در آنچه مشاهده كرد (فرشته) دروغ نگفت)).

سلامت و بيمارى قلب

حيات ما بستگى به قلب و روح ما دارد, اوست كه بدن را اداره مى كند. تمام اعضإ و جوارح مسخر او هستند, و همه اعمال وحركات از قلب سرچشمه مى گيرد.

هر خيالى كو كند در دل وطن

روز محشر صورتى خواهد شدن

پس سعادت و شقاوت انسان به چگونگى قلب او بستگى دارد. از قرآن و احاديث استفاده مى شود كه چنانكه بدن انسان گاهى سالم است و گاهى بيمار, قلب او هم گاهى سالم است و گاهى بيمار.

خدا در قرآن مى فرمايد: ((يوم لا ينفع مال ولا بنون الا من إتى الله بقلب سليم16 روزى كه (قيامت) مال و اولاد براى انسان سود ندارند مگر كسى كه با قلب سالم در نزد خدا حاضر شود)).

از طرف ديگر قرآن بعضى از قلب ها را به عنوان قلب بيمار معرفى مى كند از باب نمونه, مى فرمايد: ((فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا17 در قلوب آنها (منافقين) بيمارى بود. پس خدا بيمارى آنها را اضافه كرد)).

و مى فرمايد: ((وإما الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم18 و اما كسانى كه در قلب شان بيمارى وجود داشت پس بر آلودگى دلشان بيفزود)).

بيمارىهاى قلب و نفس را نمى توان كوچك و ناچيز شمرد, بلكه به مراتب از بيمارىهاى جسم خطرناك تر و صعب العلاج تر مى باشند. بيمارىهاى قلب و نفس, شقاوت و شكنجه و عذاب اخروى را به همراه دارد, درد و عذابى كه تا عمق جان تإثير مى گذارد و روح را مى سوزاند. قلبى كه در اين جهان از خدا غافل است و نشانه هاى الهى را مشاهده نمى كند و عمرى را در ضلالت و كفر و گناه مى گذراند, در واقع كور و تاريك است. با همين كورى و بى فروغى در قيامت مبعوث خواهد شد, و سرنوشتى جز زندگى دردناك و سخت نخواهد داشت.

گر ميان مشك تن را جا شود

روز مردن گند او پيدا شود

خدا در قرآن مى فرمايد: ((ومن إعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا ونحشره يوم القيامه إعمى. قال رب لم حشرتنى إعمى وقد كنت بصيرا قال كذلك إتتك آياتنا فنسيتها وكذلك اليوم تنسى19 كسى كه از ياد ما اعراض نمود, زندگى سختى خواهد داشت و در قيامت كور محشورش مى كنيم. مى گويد: چرا مرا كور محشور كرده اى؟ من كه در دنيا بينا بودم!! خدا در پاسخ مى گويد: آيات ما براى تو آمد ولى آنها را فراموش كردى, به همين جهت امروز مورد فراموشى قرار گرفته اى)).

اسلام و قرآن و ايمان و احكام و قوانين اسلام همه نورند و پيروى از آنها قلب را نورانى مى كند. واقعا و در همين جهان قلب را نورانى مى كنند, ولى نتيجه اش در جهان آخرت آشكار مى شود. به عبارت ديگر ظهور اين نورانيت در قيامت است.

كفر و نفاق و گناه و سرپيچى از حق, ظلمت و تاريكى هستند و قلب را تاريك و آلوده مى سازند, و البته نتيجه اش در جهان آخرت روشن خواهد شد. پيامبران هم بدين منظور مبعوث شدند كه مردم را از ظلمات كفر, خارج و به محيط ايمان و نور وارد سازند.

چند بت بشكست احمد در جهان

تا كه يا رب گوى گشتند امتان

گر نبودى كوشش احمد تو هم

مى پرستيدى چو اجدادت صنم

اين سرت وارست از سجده صنم

تا بدانى حق او را بر امم20

مومنين در همين جهان, بوسيله ى نور ايمان و تزكيه ى نفس و مكارم اخلاق و ياد خدا و عمل صالح, قلب و نفسشان را نورانى مى كنند, با چشم و گوش باطن, حقايق را مشاهده مى كنند و مى شنوند, و در مدارج كمال به سوى قرب الى الله حركت مى نمايند, چنين نفوسى وقتى از اين جهان بروند, يكپارچه نور و سرور و بهجت و زيبايى خواهند بود, و در جهان آخرت از همين نورى كه در دنيا تهيه كرده اند, بهره مند خواهند شد.

در قرآن مى فرمايد: ((يوم يقول المنافقون والمنافقات للذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا ورإكم فالتمسوا نورا21 ياد بياور روزى را كه مردان و زنان منافق به مومنين مى گويند: فرصتى دهيد تا از نور شما استفاده كنيم. به آنها گفته مى شود, (اگر مى توانيد) به دنيا برگرديد و براى خودتان نور تهيه كنيد)).



قلب در احاديث

پيشوايان دين و انسان شناسان حقيقى درباره ى قلوب انسان ها مطالب بسيار جالبى فرموده اند كه به پاره اى از آنها اشاره مى شود.

حضرت باقر(ع) فرمود: ((ما من عبد الا و فى قلبه نكته بيضإ فاذا اذنب ذنبا خرج فى النكته نكته سودإ فان تاب ذهب ذلك السواد و ان تمادى فى الذنوب زاد ذلك السواد حتى يغطى البياض فاذا غطى البياض لم يرجع صاحبه الى خير ابدا و هو قول الله عز و جل كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون22 در قلب بنده نقطه ى سفيد و روشنى وجود دارد, پس اگر مرتكب معصيت شد, نقطه ى سياهى نيز در آن به وجود مىآيد. اگر بعد از آن, توبه كرد نقطه سياه برطرف مى شود و اگر در ارتكاب گناه اصرار نمود, سياهى تدريجا اضافه مى شود بطورى كه تمام نقطه ى سفيد را مى پوشاند, در اين صورت صاحب چنين قلبى ديگر به خوبى برنمى گردد و مشمول اين آيه مى شود كه خدا در قرآن فرمود: بلكه اعمال آنها بر قلبشان غلبه نموده و آن را تيره كرده است)).



قلب مومن, خزينه ى الهى

پيامبر اكرم(ص) فرمود: داود پيامبر به خدا عرض كرد: پروردگارا همه پادشاهان خزينه دارند, پس خزينه ى تو كجاست؟ خداوند تبارك و تعالى در جوابش فرمود: من خزينه اى دارم كه از عرش بزرگتر و از كرسى وسيع تر و از بهشت خوشبوتر و از ملكوت زيباتر مى باشند. زمين آن خزينه, معرفت و آسمانش, ايمان وخورشيدش, شوق و ماهش, محبت و ستارگانش, خاطرات (الهامات و توجهات به خدا) و ابرهايش, عقل و بارانش, رحمت و ميوه هايش, طاعت و ثمراتش, حكمت مى باشد. خزينه ى من چهار در دارد: اول علم, دوم عقل, سوم صبر و چهارم رضايت, بدانكه خزينه ى من قلب (بندگان مومن) مى باشد.23

موج هاى تيز درياهاى روح

هست صد چندان كه بد طوفان نوح



قساوت قلب

قلب انسان در آغاز از صفا و نورانيت و مهربانى و رحمت خاصى برخوردار است. از رنج و ناراحتى ديگران و حتى حيوانات احساس ناراحتى مى كند. دوست دارد ديگران هم خوش و راحت زندگى كنند و از احسان به ديگران لذت مى برد. با فطرت پاك خود به خدا توجه دارد, از عبادت و دعا و راز و نياز و انجام كارهاى خير لذت مى برد و از ارتكاب گناه فورا متإثر و پشيمان مى شود.

اگر دعوت فطرت را اجابت نمود و بر طبق آن عمل كرد روز به روز با صفاتر و نورانى تر و مهربان تر و دلسوزتر مى شود. در اثر عبادت و دعا روز به روز بيشتر به عبادت و دعا و انس با خدا علاقه پيدا مى كند. اما اگر احساسات و عواطف درونى خود را ناديده گرفت و بر خلاف آنها عمل كرد, تدريجا رو به نقصان مى گذارند به حدى كه ممكن است كلا نابود و خاموش گردند.

انسان در ابتدا از ارتكاب گناه, ناراحت و پشيمان مى شود ولى اگر يك مرتبه مرتكب گناه شد, براى مرتبه دوم آماده تر مى شود و بعد از گناه دوم براى گناه سوم مهياتر خواهد بود. در صورت ادامه ى گناه به حدى مى رسد كه نه تنها از ارتكاب گناه احساس ندامت نمى كند بلكه آن را پيروزى مى داند و از آن خشنود مى شود.

قلب چنين افرادى سياه و دگرگون شده و به اصطلاح قرآن وا حاديث قساوت يافته است. شيطان قلبشان را اشغال نموده و فرشتگان مقرب الهى را از آنجا خارج كرده است. درهاى نجات مسدود گشته بطورى كه اميدى به توبه و بازگشت وجود ندارد.

خدا در قرآن مى فرمايد: ((فلولا اذ جإهم بإسنا تضرعوا ولكن قست قلوبهم وزين لهم الشيطان ما كانوا يعملون24 چرا وقتى بلاى ما به آنها رسيد توبه و تضرع نكردند؟ ولى قلوب آنها قساوت يافته و شيطان, كردارزشت را در نظرشان زيبا نموده است)).

قال رسول الله(ص): ((من علامات الشقإ: جمود العين وقسوه القلب وشده الحرص فى طلب الرزق والاصرار على الذنب25 چهار چيز ازعلائم شقاوت انسان مى باشد: خشكى چشم, قساوت قلب, حرص شديد در طلب روزى و اصرار بر گناه)).

به همين جهت است كه ائمه اطهار(عليهم السلام) در دعاها از قساوت قلب به خدا پناه مى برند:

امام سجاد(ع) در دعاى خود عرض مى كند: ((خدايا! از قلب سخت به تو شكايت مى برم. قلبى كه بوسيله ى وسوسه ها دائما در حال تغيير است و با گناهان آلوده گشته و تو بر آن مهر نهاده اى و به تو شكايت مى كنم از چشمى كه از خوف تو نمى گريد و به آنچه او را خشنود مى سازد چشم دوخته است)).26

پاورقي



1. سوره ى حج, آيه ى 46.

2. سوره ى اعراف, آيه ى 179.

3. سوره ى توبه, آيه ى 78.

4. سوره ى مجادله, آيه ى 22.

5. سوره ى نحل, آيه ى 22.

6. سوره ى توبه, آيه ى 64.

7. سوره ى تغابن, آيه ى 11.

8. سوره ى كهف, آيه ى 28.

9. سوره ى رعد, آيه ى 28.

10. سوره ى توبه, آيه ى 45.

11. سوره ى حديد, آيه ى 27.

12. سوره ى آل عمران, آيه ى 159.

13. سوره ى شعرا, آيه ى 194.

14. سوره ى بقره, آيه ى 97.

15. سوره ى نجم, آيه ى 11.

16. سوره ى شعرا, آيه ى 89.

17. سوره ى بقره, آيه ى 10.

18. سوره ى توبه, آيه ى 125.

19. سوره ى طه, آيه ى 125.

20. مثنوى معنوى, دفتر دوم.

21. سوره ى حديد, آيه ى 13.

22. كلينى, اصول كافى, ج 2, ص 309.

23. انس بن مالك قال: قال رسول الله(ص): ناجى داود ربه ى فقال الهى لكل ملك خزانه فاين خزانتك؟ قال جل جلاله: لى خزينه اعظم من العرش واوسع من الكرسى واطيب من الجنه وازين من الملكوت. ارضها المعرفه وسمائها الايمان وشمسها الشوق وقمرها المحبه ونجومها الخواطر وسحابها العقل ومطرها الرحمه واثمارها الطاعه وثمرها الحكمه. ولها اربعه ابواب: العلم والحلم والصبر والرضا. الا وهى القلب.بحار الانوار, ج 70, ص 59.

24. سوره ى زمر, آيه ى 22.

25. مجلسى, محمدباقر, بحار الانوار, ج 73, ص 349.

26. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 94, ص 143.