بازگشت

رضايت الهى


دعاى روز بيست و چهارم

((اللهم انى اسالك فيه ما يرضيك و اعوذ بك مما يوذيك و اسالك التوفيق فيه لان اطيعك و لا اعصيك يا جواد السائلين خدايا! در اين روز, از تو چيزى را مى خواهم كه خشنودت كند, و به تو پناه مى برم از آنچه مايه ى اذيت و خشم توست و از تو, توفيق اطاعت, و ترك معصيت مى طلبم, اى عطا كننده ى سوال كنندگان)).



((إفمن اتبع رضوان الله كمن بإ بسخط من الله ومإواه جهنم وبئس المصير1 آيا كسى كه باايمان در راه رضاى خدا قدم بردارد, مانند كسى است كه به كفر, راه غضب خدا بپيمايد كه منزلگاه او جهنم است و بسيار بد جايگاهى است)).

انسان همواره در حال انتخاب است. مهمترين سوال در هر انتخابى اين است كه آيا رضاى خدا را برگزينيم يا خشم او را؟



موجبات رضايت الهى

خداوند اين عالم را دار وسايل و اسباب قرار داده و لطف و فيض حضرت حق از مجراها و راه هاى تعيين شده اى به مردم مى رسد. مثلا ((رازق)) خداوند است, اما فيض رزق او از راه كشاورزى به دست مىآيد. ((شافى)) خداوند است اما فيض شفاى او از راه طبيب و دوا نصيب بيمار مى گردد. فيض رضايت حضرت بارى تعالى نيز مانند ساير فيض هاى او از مجارى خاصى نصيب بندگان مى شود. در دنيا كه دار تكليف است مجراى دست يافتن به رضايت الهى عوامل مختلفى است كه در آيات و روايات به آنها پرداخته شده است:

زياد استغفار كردن, فروتنى و زياد صدقه دادن: ((امام على(ع) فرمود: ((ثلاث يبلغن بالعبد رضوان الله كثره الاستغفار وخفض الجانب وكثره الصدقه2 سه چيز بنده را به رضوان الهى مى رساند: كثرت استغفار, فروتنى و كثرت صدقه)).

اطاعت از دستورات الهى: ((امام على(ع) فرمود: ((ان الله تبارك و تعالى اخفى رضاه فى طاعته فلا تستصغرن شيئا من طاعته فربما وافق رضاه وانت لا تعلم3 خداوند متعال رضاى خود را در اطاعتش پوشانده است, پس هيچ طاعتى را كوچك مشمار, باشد كه موافق رضاى خدا باشد و تو آگاه نباشى)).

عمار ياسر كه از تربيت شدگان ممتاز مكتب اسلام است در جنگ صفين پيش از آن كه به عرصه پيكار قدم بگذارد در پيشگاه خداوند عرض كرد: خدايا تو مى دانى اگر بدانم رضاى تو در اين است كه خود را در اين دريا بيفكنم مى افكنم تو مى دانى اگر بدانم رضاى تو در اين است كه نيش شمشير را بر شكمم بگذرم و آن قدر فشار دهم كه از پشتم در آيد اين كار را انجام مى دهم. خدايا! از دينى كه به من آموخته اى مى دانم امروز هيچ عملى بيش از جهاد با اين مردم گناهكار مرضى ذات اقدس تو نيست.4

تقوا: امام على(ع) فرمود: ((وإوصاكم بالتقوى, وجعلها منتهى رضاه, وحاجته من خلقه5 و خدا شما را به پرهيزگارى سفارش فرموده و آنرا نهايت خشنودى خود و خواستش از بندگان قرار داده)).



مصالح اجتماعى و رضايت الهى

اگر كسى بخواهد گفتار و رفتارش بر اساس رضاى الهى انجام شود, نمى تواند از كنار مصالح و مفاسد اجتماع بى تفاوت بگذرد و به ملاحظه رضايت مخلوق, سكوت را پيشه خود سازد. بر همين اساس امام زين العابدين(ع) با حضور يزيد(لع) به خطيب گناه كار و دروغگوى او به شدت اعتراض نمود و سخنان ظالمانه اش را مورد نكوهش قرارداد.

يزيد دستور داد خطيب او منبر برود و از امام حسين و پدرش(عليهماالسلام) بدگويى كند, خطيب به منبر رفت و از امام امير المومنين و سيد الشهدإ(عليهماالسلام) بدگويى زياد كرد و معاويه و يزيد را مورد تمجيد بسيار قرار داد:

هين بلرزد عرش از مدح شقى

بدگمان گردد ز مدحش متقى

در اين موقع امام سجاد(ع) با صداى بلند خطيب را مخاطب ساخت و فرمود: ((ويلك ((اشتريت مرضات المخلوق بسخط الخالق واى بر تو, رضايت مخلوق را در مقابل خشم خالق معامله كردى)).

عدم تن پرورى: امام على(ع) فرمود: ((من اسخط بدنه ارضى ربه6 هر كس در راه اطاعت الهى بر جسم خود سختگيرى نمايد خداى را راضى نموده است)).

راضى بودن به قضاى الهى: إوحى الله تعالى الى موسى(ع): ((ان رضاى فى رضاك بقضائى7 خداوند به موسى(ع) وحى فرستاد كه رضاى من در رضاى تو به قضاى من نهفته است)).

يك عامل مهم در بدست آوردن رضاى خدا اين است كه انسان قضاى الهى را با رضايت خاطر و حسن قبول و روى گشاده تلقى كند خواه مطابق ميل او باشد و خواه مخالف ميل او.

عشق به معبود اين نيست كه انسان فقط در نعمت ها شاكر و خوشحال باشد بلكه در تلخى ها نيز بايد شعار بنده ى مومن اين باشد كه ((هرچه از دوست رسد نيكوست)).

يكى درد و يكى درمان پسندد

يكى وصل و يكى هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

شاعران ما صبر در هنگامه سختى ها و بلكه شكر در سختى ها را به خوبى بيان كرده اند:

مولوى شاعر پرآوازه مى گويد:

عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد

اى عجب من عاشق اين هر دو ضد

والله ار زين خار در بستان شوم

همچو بلبل زين سبب نالان شوم!

حضرت يعقوب(ع) پس از اين كه به فراق يوسف مبتلا شد, متعالى ترين و زيباترين نوع صبر را برگزيد و در مقابل پيراهن آغشته به خون يوسف و نيرنگ فرزندان فرمود: ((.. . فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون8 اينك صبرى زيبا[ براى من بهتر است] وبر آنچه توصيف مى كنيد, خدا يارى ده است)).

البته در ((صبر جميل)) انسان بايد از خداوند استعانت بجويد.

((عن إبى عبدالله(ع) قال: ((رإس طاعه الله الصبر والرضا عن الله فى ما إحب العبد إو كره سر لوحه ى طاعت حضرت بارى تعالى صبر و رضاى بنده است از خداوند, در آن چيزى كه خداوند آن را دوست دارد يا نسبت به آن ناخشنود است)).



رضاى امام صادق(ع)

يكى از شاگردان امام صادق(ع) به نام قتيبه مى گويد: يكى از پسران امام صادق(ع) بيمار شد براى عيادت او به سوى خانه ى حضرت حركت كردم. هنگامى كه به در خانه ى آن حضرت رسيدم, ديدم آن حضرت در كنار در ايستاده و غمگين است. آن حضرت وارد خانه شد و پس از ساعتى بيرون آمد, ديدم خوشحال به نظر مى رسد, با خود گفتم كه حتما كودك خوب شده است, به آن حضرت عرض كردم: حال كودك چگونه است؟ فرمود: از دنيا رفت, عرض كردم: آن هنگام كه كودك زنده بود غمگين بودى, ولى اكنون كه مرده است, نشانه ى غم را در چهره ى تو نمى بينم. فرمود: ما اهل بيت(عليهم السلام) قبل از مصيبت مرگ غمگين مى شويم ولى هنگامى كه قضاى الهى فرا رسيد به آن راضى هستيم.9

به طور خلاصه مى توان گفت ((شكر در مقابل نعمت, حكم عقل دنيوى است اما شكر در مقابل تلخى مصيبت, حكم عشق و مقام رضا است)).

يكى از عوامل مهمى كه موجب مى شود رضاى به قضاى الهى با روح و روان انسان آميخته شود اين است كه انسان, تفاوت ها, مراتب و درجات در عقل و هوش, درك و فهم, حافظه و يادگيرى, تفاوت در چهره و اندام, آهنگ و صدا, حظ و نصيب رزق و روزى و ديگر امور از اين قبيل, همه را بر اساس مصلحت هاى حكيمانه و اداره امور جوامع بداند و اين اختلاف ها را به رسميت بشناسد.

از امير مومنان(ع) روايت شده است: ((لايزال الناس بخير ما تفاوتوا واذا استووا هلكوا10 مردم همواره در خير و صلاح به سر مى برند, مادام كه با هم تفاوت دارند و اگر متساوى شوند هلاك خواهند شد)).

تفاوت ساختمان درونى و برونى مردم يك ضرورت اجتناب ناپذير است كه به اراده حكيمانه الهى صورت گرفته است.

امام صادق(ع) فرموده است: ((ان إعلم الناس بالله إرضاهم بقضإ الله تعالى عز وجل11 عالم ترين مردم به خداوند, راضى ترين آنان به قضاى حضرت حق است)).

هر كس در نظام اجتماع متناسب با كار و هدفى است. مهم اين است كه انسان جايگاه خود را بشناسد.

هركسى را بهر كارى ساختند

ميل آن را در دلش انداختند12



نشانه هاى رضايت الهى

توفيق اطاعت از خدا و دورى از گناه: ((يا رب اخبرنى عن آيه رضاك عن عبدك, فاوحى الله تعالى اليه, اذا رإيتنى اهيى عبدى بطاعتى واصرفه عن معصيتى فذلك آيه رضاى13 موسى(ع) گفت: خدايا! از علامت رضايت خود از بنده ات مرا با خبر كن. خداوند فرمود: وقتى ديدى بنده, خود را به اطاعت و بندگى آماده مى كنم و او را از گناه منصرف مى گردانم, اين علامت رضاى من است)).

شاكر بودن, توفيق ذكر مداوم و محبت خداوند: ((فى حديث المعراج فمن عمل برضاى الزمه ثلاث خصال: اعرفه شكرا لا يخالطها الجهل وذكرا لا يخالطه النسيان ومحبه لا يوثر على محبتى محبه المخلوقين14 هر كس به رضاى من عمل كند, سه خصلت يابد شكرى كه نادانى در آن نباشد, ذكرى كه فراموشى در آن نباشد و محبت خودم كه محبت هيچ مخلوقى را باقى نگذارد. (محبت هيچ مخلوقى را بر محبت من ترجيح ندهد)).

اولياى گرامى اسلام در سخنان خود مكرر كلمه رضا را به كار برده و دو معنى را از آن اراده فرموده و به پيروان خود توصيه نموده اند. اول آنكه در گفتار و رفتار خود مراقب رضاى الهى باشند و براى خشنودى مخلوق, خدا را به خشم نياورند.

عن النبى(ص) قال: ((من طلب رضا مخلوق بسخط الخالق سلط الله عزوجل عليه ذلك المخلوق15 هركس رضايت مخلوقى را به سخط بارى تعالى طلب نمايد خداوند آن مخلوق را بر وى چيره خواهد كرد)).

عدالت كارگزاران جامعه, تعادل و ارزانى قيمتها: قال رسول الله(ص): ((علامه رضا الله عن خلقه رخص اسعارهم وعدل سلطانهم16 علامت رضاى خداوند از خلق, ارزانى قيمت ها وعدالت فرمانروايان آنهاست)).



امام خمينى(ره) و مقام رضا

دنيا در تمام جلوه هاى گوناگونش به امام(ره) روى آورد و آن انسان عرش آشيان در اين جهان فناپذير هم به اوج محبوبيت, قدرت, شهرت و امكانات دست يافت و در اين مرحله نيز آزمايشى نيكو را به نمايش گذاشت, زيرا همه آنچه را كه در راستاى وارستگى, خلوص و خدمت به دين خدا و بندگانش به دست آورده بود, تنها در راه رضاى حق صرف نمود.

پاورقي



1. سوره ى آل عمران, آيه ى 162.

2. مجلسى, محمد باقر, بحارالانوار, ج 78, ص 80.

3. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 69, ص 274.

4. قمى, شيخ عباس, سفينه البحار, ج 1, ص 524.

5. نهج البلاغه, خ 183.

6. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 70, ص 312.

7. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 82, ص 134. 8. سوره ى يوسف, آيه ى 18.

9. محمدى اشتهاردى, محمد, داستان دوستان, ج 5, ص 200.

10. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 74, ص 385.

11. الكلينى, اصول كافى, ج 2, ص 60.

12. مثنوى معنوى, دفتر سوم.

13. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 70, ص 26.

14. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 70, ص 28.

15. محدث قمى, عباس, همان, ج 1, ص 524. 16. مجلسى, محمد باقر, همان, ج 77, ص 144.