بازگشت

حق پيامبر و اهل بيت عليهم السلام


دعاى روز سى ام

((اللهم اجعل صيامى فيه بالشكر والقبول, على ما ترضاه و يرضاه الرسول محكمه فروعه بالاصول, بحق سيدنا محمد و آله الطاهرين والحمد لله رب العالمين خدايا! روزه ام را امروز, مقرون به شكر و قبول قرار بده, آنگونه كه تو مى پسندى و پيامبرت راضى است, آنسان كه فروعش با اصول, استوار باشد, به حق سرورمان محمد(ص) و دودمان پاكش, و سپاس و حمد, مخصوص خداى جهانيان است)).



احكام

يكى از حقوق ائمه خمس است كه در اين زمينه چند استفتإ را ذكر مى نماييم:

س) آيا خمس را مكلف مى تواند خودش مستقيما در امور مهمه خرج نمايد؟

ج) نمى تواند و بايد اجازه بگيرد. (رساله امام خمينى(ره), مسائل متفرقه, ص432)

س) آيا تصرف در مالى كه خمس آن پرداخت نشده جايز است؟

ج) جايز نيست مگر آنكه با اجازه مرجع تقليد يا وكيل او باشد. (همان)

صلوات بر پيغمبر

هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول مانند محمد و احمد و يا لقب و كنيه آن جناب را مثل مصطفى و ابوالقاسم بگويد و يا بشنود اگر چه در نماز باشد مستحب است صلوات بفرستد.(رساله ى مراجع,ج1,ص571,مساله ى 1124)

موقع نوشتن اسم مبارك پيامبر مستحب است صلوات را هم بنويسند و نيز بهتر است هر وقت آن حضرت را ياد مى كند صلوات بفرستند.(همان مساله ى 1125)

حق پيامبر(ص) و دوستى با اهل بيت(عليهم السلام)

((قل لا إسإلكم عليه إجرا الا الموده فى القربى1 اى رسول خدا! بگو من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه محبت و مودت را در حق خويشاوندانم منظور داريد)).

پيامبر اسلام(ص) همچون انبياى قبل از خويش, هيچ گونه چشم داشتى از مردم نداشت. با اينكه پس از بى مهرىها, دشمنى ها, تهمت ها, آزارها و توطئه ها, توانست مردم را به اسلام دعوت كند و در اين راه آن چنان بر خود سخت مى گرفت كه بر او وحى شد كه ما قرآن را بر تو نازل نكرده ايم تا خود را به مشقت اندازى, بلكه براى ياد آورى كسانى است كه اهل خوف و خشيت باشند.2

ويژگى اين پيامبر چنين بود كه خدا درباره ى او فرمود: ((لقد جإكم رسول من إنفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رووف رحيم3 پيامبرى از خود شما به سويتان آمده (و در ميان شما مبعوث شده) است كه هرگونه ناراحتى و زيان و ضررى به شما برسد, براى او سخت ناراحت كننده است و به شدت از رنج هاى شما رنج مى برد و ديگر اينكه سخت به هدايت شما علاقمند است و به مومنان رووف و مهربان است)).

اما پيامبر اسلام از طرفى ماموريت الهى داشت تا ((مودت اهل بيت)) خود را از مردم بخواهد در حالى كه اين ((درخواست پاداش از مردم)) جزء و بلكه ((ركن رسالت و مإموريت)) اوست!

((قل لا إسئلكم عليه إجرا الا الموده فى القربى ومن يقترف حسنه نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور4 بگو من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودت ومحبت مرا در حق خويشاوندانم منظور داريد و هر كه كار نيكو انجام دهد, ما بر نيكويى اش بيفزاييم كه خدا آمرزنده و پذيرنده ى شكر بندگان است)).

اين پاداش كه همانا ((مودت اهل بيت)) است نه فقط حديث نبوى يا حتى قدسى, بلكه در ((متن وحى)) و بخش تكميلى آخرين و كامل ترين دين است و رسالت بدون درخواست مودت, ماموريتى ناتمام است, چرا كه اصل ((امامت)) در بستر مودت اهل بيت مى رويد واين, نه خواسته ى پيامبر(ص) بلكه خواسته ى خداى سبحان و يكى از مهم ترين تكاليف دينى ـ سياسى مردم مسلمان و مومن است.

اما اين توصيه ى ((وحيانى)) و الهى, پاداش رسالت آخرين پيامبر نيست, چرا كه هرگز مردم در چنين شإن و مقامى نبوده اند كه پاداشى در خور انبياى عظام الهى بدهند و شإن والاى پيامبران نيز, بسى عظيم تر بود از اينكه جز خدا از كس ديگرى مطالبه ى اجر و مزد كنند.

اما از آنجا كه ممكن بود مردم گمان كنند كه اين درخواست, براساس عواطف شخصى و خانوادگى پيامبر(ص) است, آياتى ديگر اين توهمات را دفع مى كنند و داورىهاى نابجا را پاسخ مى دهند.

خداى سبحان مى فرمايد: ((قل ما سإلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله و هو على كل شىء شهيد5 يعنى بگو آنچه من از شما مزد رسالت خواستم, آن هم براى شما مى باشد. (بهره و بركات آن به خودتان باز مى گردد) پاداش رسالت من, تنها بر خداست و بس و او بر هر چيز دانا و آگاه است)).

و نيز در سوره اى ديگر به پيامبر(ص) مى فرمايد: ((قل ما إسئلكم عليه من إجر الا من شإ إن يتخذ الى ربه سبيلا6 اى رسول! بگو: من از شما امت, مزد رسالت نمى خواهم. اجر من همين بس, كه هركه بخواهد راه خداى خود پيش گيرد)).

در ((تفسير مجمع البيان)) شإن نزول آيات بيست و سوم تا بيست و ششم سوره ى شورى نقل شده است كه حاصل آن چنين است: هنگامى كه پيامبر(ص) وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد, انصار گفتند: ما خدمت رسول خدا(ص) مى رسيم و عرض مى كنيم كه اگر مشكلات مالى پيدا شد, اموال ما بدون هيچ گونه قيد و شرطى در اختيار تو قرار دارد هنگامى كه اين سخن را خدمتش عرض كردند, آيه ى ((قل لا إسئلكم عليه اجرا...)). نازل شد و پيامبر(ص) بر آن ها تلاوت كرد سپس فرمود: نزديكان مرا پس از من دوست بداريد. آن ها با خوشحالى و رضاى خاطر از محضرش بيرون آمدند.7

روايات فراوانى در منابع اهل سنت و شيعه از شخص پيامبر(ص) نقل شده كه نشان مى دهد منظور از ((قربى)) اهل بيت و نزديكان و خاصان پيامبرند, به عنوان نمونه فقط به دو مورد اشاره مى كنيم:

1ـ ((احمد)) در فضائل الصحابه با سند خود از سعيد بن جبير از عامر چنين نقل مى كند: ((لما نزلت ((قل لا إسإلكم عليه إجرا الا الموده فى القربى)) قالوا: يا رسول الله! من قرابتك؟ من هولإ الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال: على و فاطمه و ابناهما(عليهم السلام) وقالها ثلاثا هنگامى كه آيه ى ((قل لا إسإلكم عليه إجرا الا الموده فى القربى))8 نازل شد, اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ما واجب است كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو, اين سخن را سه بار تكرار فرمود)).

2ـ در ((مستدرك الصحيحين)) از امام على بن الحسين(عليهماالسلام) نقل شده كه وقتى امير مومنان على(ع) به شهادت رسيد, حسن بن على(عليهماالسلام) در ميان مردم خطبه خواند كه بخشى از آن اين بود: ((انا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم على كل مسلم فقال تبارك و تعالى لنبيه(ص): ((قل لا إسإلكم عليه إجرا الا الموده فى القربى ومن يقترف حسنه نزد له فيها حسنا, فاقتراف الحسنه مودتنا اهل البيت من از خاندانى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است, و به پيامبرش فرموده: قل لا اسئلكم... منظور خداوند از ((اكتساب حسنه)) مودت ما اهل بيت است)).9

هركه را ديدى ز كوثر سرخ رو

او محمد خوست, با او گير خو

هركه را ديدى ز كوثر خشك لب

دشمنش مى دار همچون مرگ وتب

اطاعت: ((إطيعوا الله وإطيعوا الرسول وإولى الا مر منكم10 اطاعت كنيد فرمان خدا و پيامبر خدا و اولو الامر=[ اوصياى پيامبر] را)).

در منابع اسلامى نيز احاديثى وارد شده كه تفسير ((اولو الامر)) را به امامان اهل بيت(عليهم السلام) تإييد مى كند از جمله:

1ـ مفسر مشهور اسلامى ابو حيان اندلسى مغربى (متوفى سال 756) در تفسير ((البحر المحيط)) مى نويسد كه اين آيه در حق على(ع) و ائمه ى اهل بيت(عليهم السلام) نازل گرديده است.11

2ـ دانشمند اهل تسنن ابوبكر بن مومن الشيرازى در رساله ى اعتقاد (طبق نقل مناقب كاشى) از ابن عباس نقل مى كند كه آيه ى فوق درباره ى على(ع) نازل شد, هنگامى كه پيامبر(ص) او را (هنگام عزيمت به غزوه ى تبوك) در مدينه به جاى خود گذارد, على(ع) عرض كرد: اى پيامبر! آيا مرا همانند زنان و كودكان در شهر قرار مى دهى؟ پيامبر(ص) فرمود:

((اما ترضى ان تكون منى بمنزله هارون من موسى حين قال اخلفنى فى قومى واصلح فقال عزوجل (واولى الامر منكم)12 آيا دوست ندارى نسبت به من همانند هارون (برادر موسى) نسبت به موسى(ع) بوده باشى, آن زمانى كه موسى به او گفت: در ميان بنى اسرائيل جانشين من باش و اصلاح كن, سپس خداوند عزوجل فرمود: واولى الامر منكم)).

3ـ شيخ سليمان حنفى قندوزى كه از دانشمندان معروف اهل تسنن است در كتاب ((ينابيع الموده)) از كتاب ((مناقب)) از ((سليم بن قيس هلالى)) نقل مى كند كه روزى مردى به خدمت على(ع) آمد و پرسيد: كمترين چيزى كه انسان در پرتو آن جزو مومنان خواهد شد چه چيز است؟ و نيز كمترين چيزى كه با آن جزو كافران و يا گمراهان مى گردد كدام است؟

امام(ع) فرمود: اما كمترين چيزى كه انسان به سبب آن در زمره ى گمراهان در مىآيد اين است كه حجت و نماينده ى خدا و شاهد و گواه او را كه اطاعت و ولايت او لازم است نشناسد.

آن مرد گفت: يا امير المومنين! آنها را براى من معرفى كن.

على(ع) فرمود: همانها كه خداوند در رديف خود و پيامبر(ص) قرار داده و فرموده: ((يا إيها الذين آمنوا إطيعوا الله وإطيعوا الرسول وإولى الا مر منكم)).

آن مرد گفت: فدايت شوم باز هم روشن تر بفرما.

على(ع) فرمود: همانهايى كه رسول خدا در موارد مختلف و در خطبه ى روز آخر عمرش از آنها ياد كرده و فرمود:

((انى تركت فيكم امرين لن تضلوا بعدى ان تمسكتم بهما كتاب الله وعترتى اهل بيتى13 من در ميان شما دو چيز به يادگار گذاشتم كه اگر به آنها تمسك جوييد, هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد, كتاب خدا و خاندانم)).

هركه او بى مرشدى در راه شد

او ز غولان, گمره و در چاه شد

چون نباشد سايه ى پير اى فضول

پس ترا سرگشته دارد بانگ غول

((لقد كان لكم فى رسول الله إسوه حسنه14 رسول خدا, برترين الگو براى شماست)).

براى شما در زندگى رسول خدا(ص) و عملكرد او (در ميدان احزاب) سرمشق نيكويى بود, براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند)). ((لقد كان لكم فى رسول الله إسوه حسنه لمن كان يرجو الله واليوم الا خر وذكر الله كثيرا)).

بهترين الگو, براى شما نه تنها در اين ميدان كه در تمام زندگى, شخص پيامبر(ص) است, روحيات عالى او, استقامت و شكيبائى او, هوشيارى و درايت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث, و زانو نزدن در برابر سختى ها و مشكلات, هر كدام مى تواند الگو و سرمشقى براى همه ى مسلمين باشد.

اين ناخداى بزرگ به هنگامى كه سفينه اش گرفتار سخت ترين طوفان ها مى شود كمترين ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمى دهد, او هم ناخداست هم لنگر مطمئن اين كشتى, هم چراغ هدايت است, هم مايه ى آرامش و راحت روح و جان سرنشينان.

همراه ديگر مومنان, كلنگ به دست مى گيرد, خندق مى كند, با بيل جمع آورى كرده و با ظرف از خندق بيرون مى برد, براى حفظ روحيه و خونسردى يارانش با آنها مزاح مى كند, و براى گرم كردن دل و جان آنها را به خواندن اشعار حماسى تشويق مى نمايد, مرتبا آنان را به ياد خدا مى اندازد و به آينده ى درخشان و فتوحات بزرگ نويد مى دهد.

از توطئه ى منافقان برحذر مى دارد و هوشيارى لازم را به آنها مى دهد.

از آرايش جنگى صحيح و انتخاب بهترين روش هاى نظامى لحظه اى غافل نمى ماند, و در عين حال از راه هاى مختلف براى ايجاد شكاف در ميان صفوف دشمن از پاى نمى نشيند.

آرى او بهترين مقتدا و اسوه ى مومنان در اين ميدان و در همه ى ميدان ها است.

((اسوه)) (بر وزن عروه) در اصل به معنى آن حالتى است كه انسان به هنگام پيروى از ديگرى به خود مى گيرد و به تعبير ديگر همان ((تإسى كردن)) و ((اقتدا نمودن)) است, بنابراين معنى مصدرى دارد, نه معنى وصفى, و جمله ((لقد كان لكم فى رسول الله إسوه حسنه)) مفهومش اين است كه پيامبر(ص) براى شما الگوى خوبى است, مى توانيد با اقتدا كردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسير ((صراط مستقيم)) قرار گيريد.

جالب اينكه: قرآن در آيه ى فوق اين اسوه ى حسنه را مخصوص كسانى مى داند كه داراى سه ويژگى هستند, اميد به الله و اميد به روز قيامت دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.

در حقيقت ايمان به مبدء و معاد انگيزه ى اين حركت است, و ذكر خداوند تداوم بخش آن, زيرا بدون شك كسى كه از چنين ايمانى قلبش سرشار نباشد, قادر به قدم گذاشتن در جاى قدم هاى پيامبر نيست و در ادامه ى اين راه نيز اگر پيوسته ذكر خدا نكند و شياطين را از خود نراند, قادر به ادامه ى تإسى واقتدا نخواهد بود.

اين نكته نيز قابل توجه است كه على(ع) با آن شهامت و شجاعتش در همه ى ميدان هاى جنگ كه يك نمونه ى زنده ى آن غزوه ى احزاب است, در سخنى كه در نهج البلاغه از آن حضرت نقل مى فرمايد: ((كنا اذا احمر البإس اتقينا برسول الله(ص) فلم يكن احد منا اقرب الى العدو منه15 هرگاه آتش جنگ, سخت شعله ور مى شد ما به رسول الله پناه مى برديم و هيچيك از ما به دشمن نزديك تر از او نبود)).

حفظ احترام: ((ان الذين يغضون إصواتهم عند رسول الله إولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوى لهم مغفره وإجر عظيم16 آنان كه نزد رسول خدا (براى احترام او) به صداى آرام و آهسته سخن گويند آنها هستند كه در حقيقت, خدا دل هايشان را براى مقام رفيع تقوى آزموده و آمرزش و اجر عظيم نصيب فرموده است)).

پس از دستور مسلمانان به اينكه در حضور رسول خدا(ص) صداى خود بلند نكرده و در برابر او با صداى بلند سخن نگويند و با او مانند يكى از خودشان برخورد ننمايند, در اين آيه براى تإكيد بيشتر روى اين موضوع, پاداش كسانى را كه به اين دستور الهى عمل مى كنند, و انضباط و ادب را در برابر پيامبر(ص) رعايت مى نمايند, چنين بيان مى فرمايد: ((آنها كه صداى خود را نزد رسول خدا فرومى كشند, كسانى هستند كه خداوند قلب هايشان را براى تقوا خالص و گسترده ساخته و براى آنها آمرزش و پاداش عظيمى است)) ((ان الذين يغضون إصواتهم عند رسول الله إولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوى لهم مغفره وإجر عظيم))17

((يغضون)) از ماده ى ((غض)) بر وزن ((حظ)) به معنى كم كردن و كوتاه نمودن نگاه يا صدا است, و نقطه ى مقابل آن خيره نگاه كردن, و صدا را بلند نمودن است.

((امتحن)) از ماده ى ((امتحان)) در اصل به معنى ذوب كردن طلا و گرفتن ناخالصى آن است, و گاه به معنى ((گستردن چرم)) نيز آمده, ولى بعدا در معنى آزمايش به كار رفته است, مانند آيه ى مورد بحث, آزمايشى كه نتيجه ى آن, خلوص قلب و گستردگى آن براى پذيرش تقوى است.

قابل توجه اينكه: در آيه ى قبل تعبير به ((نبى)) شده, و در اينجا تعبير به ((رسول الله)), و هر دو گويا اشاره به اين نكته است كه پيامبر(ص) از خود چيزى ندارد, او فرستاده ى خدا و پيام آور او است, اسائه ى ادب در برابر او اسائه ى ادب نسبت به خدا است, و رعايت ادب نسبت به او رعايت ادب نسبت به خداوند است.

ضمنا تعبير ((مغفرت)) به صورت نكره, براى تعظيم و اهميت است, يعنى خداوند آمرزش كامل و بزرگ نصيبشان مى كند, و بعد از پاك شدن از گناه اجر عظيم به آنها عنايت مى فرمايد, زيرا نخست شستشوى از گناه مطرح است, سپس بهره مندى از پاداش عظيم الهى.

((يا إيها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله ورسوله واتقوا الله ان الله سميع عليم18 اى كسانيكه بخدا ايمان آورده ايد (در هيچگاه) بر خدا و رسول تقدم مجوئيد از خدا بترسيد (نافرمانى نكنيد) كه خدا به گفتار شما دانا و شنواست)).

در اين آيه كه در آغاز سوره قرار گرفته, به دو قسمت از دستورات اخلاقى اشاره شده است:

نخست تقدم نيافتن بر خدا و پيامبر(ص), و ديگرى در محضر پيامبر(ص) سر وصدا و غوغا راه نينداختن.

مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد چيزى را در برابر خدا و رسولش مقدم نشمريد, و تقواى الهى پيشه كنيد, كه خداوند شنوا و داناست)) (يا إيها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله ورسوله واتقوا الله ان الله سميع عليم).

منظور از مقدم نداشتن چيزى در برابر خدا و پيامبر, پيشى نگرفتن بر آنها در كارها, و ترك عجله و شتاب در مقابل دستور خدا و پيامبر(ص) است.

گرچه بعضى از مفسران خواسته اند مفهوم آيه را محدود كنند, و آن را منحصر به انجام عبادات قبل از وقت, يا سخن گفتن قبل از سخن پيامبر(ص) و امثال آن بدانند, ولى روشن است كه آيه, مفهوم وسيع و گسترده اى دارد و هر گونه پيشى گرفتن را در هر برنامه اى شامل مى شود.19

مسئوليت انضباط ((رهروان)) در برابر ((رهبران)) آن هم يك رهبر بزرگ الهى ايجاب مى كند كه در هيچ كار, و هيچ سخن و برنامه, بر آنها پيشى نگيرند, و شتاب و عجله نكنند.

البته اين بدان معنا نيست كه اگر پيشنهاد يا مشورتى دارند در اختيار رهبر الهى نگذارند, بلكه منظور جلو افتادن و تصميم گرفتن و انجام دادن پيش از تصويب آنها است.

نكته

بايد اعتراف كرد حق بزرگى كه رسول مكرم اسلام(ص) بر تمام انسان ها عموما و بر ما مسلمانان خصوصا دارد, هيچگاه ادا نمى شود چرا كه براساس آيه ى شريفه ى ((يا إيها الذين آمنوا استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم...20 اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه شما را حيات مى بخشد)), رسول خدا(ص) بر ما داراى حق حيات و زندگى معنوى ـ كه بر حيات مادى بسى شرافت دارد ـ است, و اين حق جبران شدنى نيست.



حقوق ائمه(عليهم السلام) بر مردم

حرف شنوى

باش كشتيبان در اين بحر صفا

كه تو نوح ثانيى اى مصطفى

آشنا هيچ است اندر بحر روح

نيست اينجا چاره جز كشتى نوح

امام على(ع) فرمود: ((حق على الامام ان يحكم بما انزل الله وان يودى الامانه فاذا فعل فحق على الناس ان يسمعوا له وان يطيعوا, وان يجيبوا اذا دعوا21 بر امام است كه به آنچه خدا نازل كرده حكم براند و امانت الهى را ادا كند وقتى اينگونه شد بر مردم است كه حرف او را بشنوند و اطاعتش نمايند و به ندايش پاسخ دهند)).



محبت اهل بيت رسول(ص) علاوه بر((طريقيت)) داراى((موضوعيت)) نيز مى باشد!

حقيقتى كه از نظر ما طائفه ى شيعه ى اماميه قطعيت دارد و جاى هيچ گونه ابهامى نيست, اين حقيقت است كه تنها راه به دست آوردن احكام خدا و پى بردن به مقررات شرع مقدس اسلام پس از رسول الله اعظم (ص) بر اساس تنصيص و تصريح خود آن حضرت, رجوع به عترت طاهره و اهل بيت اطهار(عليهم السلام) است.

در روايت مشهور و متواتر ((ثقلين)) كه متفق عليه بين الفريقين از شيعه و سنى است, آن امنإ وحى خدا, عديل لازم الاقتران كتاب خدا, نشان داده شده اند و انحراف از هدايت آن هاديان الى الحق, جز ضلالت و گمراهى و مآلا جز شقاوت و حرمان ابدى نتيجه اى نخواهد داشت.

و لذا اجر رسالت رسول الله (ص) ارائه شده است, در حد وسيله اى خواهد بود براى راه يابى به متن شريعت حقه, و آگاهى از مقررات الهيه:چنانكه قران كريم, يك جا, مى فرمايد: ((قل لا إسإلكم عليه إجرا الا الموده فى القربى22 بگو (اى رسول مكرم) من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم مطالبه نمى كنم,جز دوست داشتن نزديكانم)).

و جاى ديگر مى فرمايد: ((قل ما إسإلكم عليه من إجر الا من شإ إن يتخذ الى ربه سبيلا23 بگو من در برابر ابلاغ رسالت خويش هيچ گونه پاداشى از شما نمى طلبم, مگر اينكه كسى بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند)).

آرى, از اين نظر, مودت آل بيت رسول(عليهم السلام) ـ به اصطلاح ـ حيثيت ((طريقيت)) به خود گرفته, و راه نيل به حقايق اصيل دين خواهد بود.

و اما از نظر ديگر و از ديدگاه خاص جداگانه اى كه از خلال بيانات رسول اكرم(ص) مبين گشته, و همچون روز روشن در چشم انداز قلب و جان ما قرار گرفته است, مسإله ى مودت سيد و يعسوب آنان امام اميرالمومنين (ع) در حد ذات خود, با صرف نظر از حيث ((هدايت)) و راهنمايى به حقايق دين, و همچنين با قطع نظر از مسإله ى ((اتباع)) و پيروى از اعمال و اقوال آن اسوه هاى مومنين, خود ((محبت)) به آن مقربان درگاه خدا, در حد نفس خود, داراى ارزش و اعتبار فوق العاده عظيم مى باشد.

و مستقلا نورانيت و صفا و لطافتى عجيب به قلب مى بخشد, به مراتب بيش از آن نورانيتى كه از ناحيه ى بسيارى از عبادات, در دل حاصل مى شود.

و اين, براى آن است كه محبت على و آل اطهار على(عليهم السلام) عبادت قلب است, و به تعبير بعضى روايات, افضل عبادات است! و لذا اهميت آن نسبت به ساير عبادات, در حد اهميت ((قلب)) است نسبت به ساير اعضإ و جوارح انسان!

پس بنابراين نظر, محبت به خاندان عصمت و طهارت(عليهم السلام) علاوه بر جنبه ى ((طريقيت)) داراى ((موضوعيت)) نيز مى باشد.

و هيچ گونه منافاتى نيست در اينكه چيزى علاوه بر اينكه وسيله ى رسيدن به يك مطلب ارجمندى مى باشد, خودش نيز داراى ارزش و شرافت خاصى در حد ارزش و شرافت ذى المقدمه اش باشد.



محبت اهل بيت(عليهم السلام) در روايات

قال ابو عبد الله(ع): ((ان فوق كل عباده عباده و حبنا اهل البيت افضل عباده24 امام صادق(ع) فرمود: بالاتراز هر عبادتى, عبادتى هستو محبت ما ـ اهل بيت ـ برترين عبادات است)).

قال جعفر بن محمد(عليهماالسلام): ((حب على عباده وإفضل العباده ما كتمت25 عشق به على (ع) عبادت است و برترين عبادت, آن است كه كتمان شود و آشكار نباشد)).

عن موسى بن جعفر عن ابيه عن جده: عن جابر بن عبدالله قال قال رسول الله(ص): ((انى لارجو لامتى فى حب على كما ارجو فى قول لا اله الا الله26 امام كاظم(ع) با واسطه ى آبإ كرامش (عليهم السلام) از رسول خدا(ص) نقل فرموده است كه فرمود: حقيقت آنكه من براى نجات امتم به حب على همان گونه دلگرم و اميدوارم كه به كلمه ى ((لا اله الا الله)) (و عقيده ى توحيد) دلگرم و اميدوارم)).

يعنى محبت على (ع)همانند عقيده ى توحيد, ركن اسلام و جوهر ايمان و رمز نجات است و فاقد آن, همچون فاقد اعتقاد به توحيد, دور از اسلام و عارى از ايمان و محكوم به هلاك است.

قال رسول الله(ص): ((حب على نعمه, و اتباعه فضيله27 حب على, نعمت است و پيروى از او, فضيلت است)).

يعنى: دوستى على (ع) در حد نفس خود داراى ارزش و اعتبار عظيم است و البته پيروى از او, مزيت و كمال ديگرى است براى نفس آدمى, و درجه ى برترى است از معرفت به حق على(ع).

عن عبدالله بن مسعود, قال:

كنا مع النبى(ص) فى بعض اسفاره, اذ هتف بنا اعرابى بصوت جهورى فقال: يا محمد! فقال له النبى (ص): ما تشإ؟

فقال: المرء يحب القوم و لايعمل باعمالهم!

فقال النبى(ص) المرء مع من احب...28

در يكى از سفرها در خدمت پيامبر اكرم (ص) بوديم. مردى باديه نشين از دور به صدايى بلند, آواز داد: اى محمد (ص)!

پيامبر اكرم(ص) فرمود: چه مى خواهى؟

گفت: كسى, قومى را دوست مى دارد, ولى در ((عمل)) پيروى از آنها نمى كند(در روز جزا چه وضعى خواهد داشت)؟

رسول اكرم (ص) فرمود: انسان,با همان كس خواهد بود كه دوستش دارد)).

اين بيان نيز, ارزش اصل محبت را نشان مى دهد كه با قطع نظر از مسإله ى ((اتباع در عمل)) راه مستقلى است براى نيل به فيض مصاحبت با محبوب!

قال ابو جعفر(ع): ((والله لو احبنا حجر حشره الله معنا و هل الدين الا الحب29 امام باقر(ع) فرمود: به خدا سوگند, اگر سنگى هم ما را دوست بدارد, خدا او را با ما محشور مى كند! و آيا (حقيقت) دين, جز محبت, چيز ديگرى هم هست!؟))

قال رسول الله (ص): ((ما من عبد و لا امه يموت و فى قلبه مثقال حبه خردل من حب على بن ابى طالب(ع) الا ادخله الله عز و جل الجنه30 هيچ بنده اى از مرد و زن نيست كه بميرد در حالى كه به قدرت سنگينى دانه ى خردل از محبت على(ع) در دلش باشد, مگر اينكه خداوند عزوجل, او را به بهشت داخل مى كند)).

عن ابى جعفر عن آبائه(ع) قال: قال النبى(ص) لعلى(ع): ((ما ثبت حبك فى قلب امرى مومن فزلت به قدم على الصراط الا ثبتت له قدم حتى يدخله الله بحبك الجنه31 يا على! محبت تو در دل هيچ فرد با ايمانى مستقر نمى شود, مگر اينكه هر گاه از او قدمى بر صراط بلغزد, قدم ديگرش ثابت مى ماندتا آنكه سرانجام, او را خداوند به سبب محبت تو, داخل بهشتش مى نمايد)).

قال النبى(ص): ((الا و من احب عليا و تولاه كتب الله له برإه من النار و جوازا على الصراط و امانا من العذاب32 هان, هر كه على را دوست بدارد, و ولايت او را بپذيرد خداوند براى او منشور و فرمان رهايى از آتش و عبور بر صراط و ايمنى از عذاب مى نويسد)).

عن ابن عباس, قال: قال رسول الله(ص): ((حب على بن ابى طالب(ع) يحرق الذنوب, كما تحرق النار الحطب33 ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل كرده است كه فرمود: دوستى و محبت على ابن ابى طالب(ع) گناهان را مى سوزاند, آنگونه كه آتش هيزم را مى سوزاند)).

قال النبى(ص): ((حب على بن ابى طالب حسنه لاتضر معها سيئه. و بغضه سيئه لاتنفع معها حسنه34 پيامبر اكرم (ص) فرمود: محبت على بن ابى طالب, حسنه اى است كه با وجود آن, هيچ گناهى زيان نمى رساند و دشمنى با او, گناهى است كه با وجود آن, هيچ حسنه اى سود نمى بخشد)).

زمخشرى كه از مشاهير علماى سنى و صاحب تفسير ((الكشاف)) است, در تفسير آيه ى بيست وسوم, از سوره ى شورى ((قل لا إسإلكم عليه إجرا الا الموده فى القربى)) حديث مشهور ((من مات على حب آل محمد...)) را ـ كه حاوى مطالب بسيار بلند و نورانى و سودمند است ـ نقل كرده است كه به علت طولانى شدن اين مقاله از ذكر آن خوددارى شد, و مجلسى در بحار الانوار, ج 39, ص 266, حديث 40, آن را نقل كرده است.

قال رسول الله(ص): ((ان الله تعالى خلق الانبيإ من اشجار شتى و خلقت انا و على من شجره واحده انا اصلها و على فرعها و فاطمه لقاحها و الحسن و الحسين ثمارها و اشياعنا اوراقها فمن تعلق بغصن من اغصانها نجا و من زاغ عنها هوى خداوند, انبيا را از درختان مختلفى آفريد ولى من و على را از درخت واحدى. من اصل و ريشه ى آن درختم, و على شاخه ى آن فاطمه سبب و مايه ى بارورى آن درخت است, و حسن و حسين ميوه هاى آن و شيعيان ما برگ هاى آنند, حال, هر كس به شاخه اى از شاخه هاى آن در آويزد, رستگار شود و هر كس از آن به كجى گرايد, هلاك گردد)).

((ولو ان عبدا عبد الله بين الصفا و المروه الف عام ثم الف عام ثم الف عام حتى يصير كالشن البالى ثم لم يدرك محبتنا اكبه الله على منخريه فى النار ثم تلا (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى)35 و اگر كسى خدا را در ميان صفا و مروه, هزار سال, و سپس هزار سال, و از آن پس هزار سال, عبادت كند تا همچون مشك كهنه شود, ولى محبت ما را نداشته باشد, خداوند او را به صورت در آتش مى افكند سپس اين آيه را تلاوت فرمود(قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى) يعنى: بگو, من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم)).

((قال ابوعبدالله(ع): ان حبنا اهل البيت ليحط الذنوب عن العباد كما تحط الريح الشديده الورق عن الشجر36 امام صادق (ع) فرمود: محبت ما ـ خاندان رسول ـ گناهان را از بندگان مى ريزد, آنگونه كه باد تند, برگ را از درخت مى ريزد.

((عن ابى عبدالله (ع) قال:من احبنا و لقى الله و عليه مثل زبد البحر ذنوبا كان حقا على الله ان يغفرالله ان يغفر له37 امام صادق (ع) فرمود:هر كس ما را دوست بدارد, و خدا را ديدار كند در حالى كه به قدر كف دريا, داراى گناه باشد, بر خدا حق است كه او را بيامرزد)).

عن الرضا(ع) قال: قال رسول الله(ص):

((حبنا اهل البيت يكفر الذنوب و يضاعف الحسنات و ان الله ليتحمل عن محبنا اهل البيت ما عليه من مظالم العباد الا ما كان منهم على اضرار و ظلم للمومنين فيقول للسيئات كونى حسنات38 امام رضا(ع) از رسول خدا(ص) نقل فرموده اند كه آن حضرت فرمود: محبت ما ـ اهل بيت ـ (خاندان رسالت), گناهان را مى پوشاند و حسنات را مضاعف (دو چندان) مى سازد. و خداوند تعالى از جانب دوستان ما ـ اهل بيت ـ آنچه را كه بر ذمه آنهاهست از مظالم بندگان به عهده مى گيرد ـ به استثنإ اعمالى كه به عنوان ستم و اضرار بر مومنين انجام شده باشد ـ آنگاه به گناهان مى گويد: تبديل به حسنات شويد)).

قال جعفر بن محمد (ع): ((من احبنا و احب محبنا لا لغرض دنيا يصيبها منه و عادى عدونا لا لاحنه كانت بينه و بينه ثم جإ يوم القيامه و عليه من الذنوب مثل رمل عالج و زبد البحر غفر الله تعالى له39 امام جعفر بن محمد صادق(عليهماالسلام) فرمود: هر كس ما را و دوستدار ما را, دوست بدارد, نه براى اينكه از اين راه, به بهره اى از بهره هاى دنيوى برسد! و با دشمن ما دشمنى كند, نه به خاطر كينه اى كه (از جهات شخصى و دنيوى) نسبت به او در دل دارد(بلكه حب و بغضش صرفا براى خدا باشد) آنگاه اين چنين فردى در روز قيامت, در حالى كه به قدر شن هاى متراكم صحرا و كف دريا داراى گناه باشد و وارد محشر شود, خداوند تعالى او را مىآمرزد)).

پاورقي



1. سوره ى شورى, آيه ى 23.

2. سوره ى طه, آيات 1 ـ 3.

3. سوره ى توبه, آيه ى 128.

4. سوره ى شورى, آيه ى 23. 5. سوره ى سبإ, آيه ى 47.

6. سوره ى فرقان, آيه ى 57 .

7. تفسير نمونه, ج 20, ص 402.

8. احقاق الحق, جلد 3, ص 2, به نقل از مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, ج 20, ص 410 ـ 411.

9. مستدرك الصحيحين, ج 3 ص 172 به نقل از مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, ج 20, ص 410 ـ 411.

10. سوره ى نسإ, آيه ى 59.

11. بحر المحيط, ج 3 چاپ مصر, ص 278, به نقل از مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, ج 5, ص 489.

12. احقاق الحق, ج 3, ص 425 به نقل از مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, ج 5, ص 489.

13. ينابيع الموده, چاپ اسلامبول, ص 116, به نقل از مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, ج 3, ص 489 ـ 490.

14. سوره ى احزاب, آيه ى 21.

15. نهج البلاغه كلمات قصار. به نقل از مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, ج 17, ص 241 ـ 443.

16. سوره ى حجرات, آيه ى 3.

17. ((لام)) در ((للتقوى)) در حقيقت ((لام غايت)) است نه ((لام علت)), يعنى قلوب آنها را خالص و آماده براى پذيرش تقوى مى نمايد, چرا كه اگر قلب خالص نشود و از آلودگى ها پاك نگردد, تقواى حقيقى در آن جايگزين نمى شود. (مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, ج 22, ص 139 ـ 140).

18. سوره ى حجرات, آيه ى 1.

19. ((لا تقدموا)) به صورت فعل متعدى است, و مفعول آن محذوف است, و در تقدير چنين مى باشد ((لا تقدموا امرا بين يدى الله و رسوله)) بعضى نيز احتمال داده اند كه اين فعل در اينجا به معنى فعل لازم باشد, و مفهوم آن ((لا تتقدموا بين يدى الله...)) است, گرچه اين دو تفسير از نظر اصول ادبى متفاوت است, ولى از نظر معنا و نتيجه تفاوتى ندارد, و به هر حال منظور اين است كه در هيچ چيز بر خدا و پيامبر(ص) پيشى نگيرند.

20. سوره ى انفال, آيه ى 24.

21. سوره ى حجرات, آيه ى 3.

22. سوره ى شورى, آيه ى23.

23. سوره ى فرقان, آيه ى 57.

24. مجلسى, محمدباقر, بحار الانوار, ج27, ص91.

25. الامام على بن ابى طالب, تإليف آقاى رحمانى همدانى,ص139,نقل از تاريخ بغداد, ج12,ص351.

26. مجلسى, محمدباقر, همان, ج39, ص249.

27. مجلسى, محمدباقر, همان, ج39, ص249.

28. مجلسى, محمدباقر, همان, ج 27, ص102.

29. مجلسى, محمدباقر, همان, ج 27, ص95.

30. مجلسى, محمدباقر, همان, ج39, ص246.

31. مجلسى, محمدباقر, همان, ج 39, ص305.

32. مجلسى, محمد باقر, همان, ج39, ص278.

33. مجلسى, محمدباقر, همان, ج 39, ص 266.

34. مجلسى, محمدباقر, همان, ج 39, ص 248. 35. تفسير مجمع البيان, ذيل آيه ى 23, سوره ى شورى.

36. مجلسى, محمدباقر, همان, ج27, ص77.

37. مجلسى, محمدباقر, همان, ج 27, ص121.

38. مجلسى, محمدباقر, همان, ج 68, ص 100.

39. مجلسى, محمدباقر, همان, ج 27, ص 106.