بازگشت

باب اول : در تحريص بر دعا


عقل و نقل بر آن تحريص مى نمايند.

(عقل تحريص بر دعا مى كند)

عقل (1) عقل جلوگيرى از ضرر به نفس را در صورت قدرت و امكان واجب مى داند و ازطرفى پيدايش گرفتارى براى انسان در دار دنيا حتمى است ، زيرا انسانها ناچاردرگير امورى اند كه باعث تشويش خاطر و مشغوليت فكرى شده و مضر بهحال ايشان مى باشد. اين عوامل تشويش ، يا داخلى هستندمثل بيمارى كه مزاج بشر راعليل مى كند، و يا خارجىمثل اذيت و آزار ستمگر، و يا ناملايماتى كه از همراه و يا همسايه به او مى رسد، اگر هماز همه اينها در امان باشد، باز عقل وقوع و ارتباط اين نگرانيها را با اومحتمل مى شمارد، چگونه انسان از تشويشها خالى باشد؟ در صورتيكه انسان در سرزمينحوادث كه دستخوش دگرگونى و تغييرات است ، زندگى مى كند و هيچ انسانى ، چه درحال ، و چه در آينده از حوادث دردناك جدا نيست پس ضرر حوادث يا گريبانگير انسانهاست، و يا آنكه انتظار مى رود حوادثى براى او اتفاق افتد و در صورت امكان هر دو ضرر رابايد از بين برد. دعا اين غرض را بر آورده مى كند و همه كس نيز توان دعا و نيايش ‍ دارد؛ بنابراين بايد دعا كرد.

اميرالمومنين و سيد الوصيين صلوات الله عليه و آله نيز همين معنا را گوشزد كرده و فرموده اند هيچ مبتلايى گر چه ابتلاى او بزرگ باشد سزاوارتر از شخص در عافيت ، از دعا كردن نيست ، زيرا كه شخص در عافيت ، از بلا ايمن نيست .

بنابراين ،روايت روشن نمود كه همه ، چه دردمند، و چه در عافيت ،نيازمند به دعا هستند و فايده دعا رفع بلاى موجود و دفع ضررهاى محتمل كه فرود مى آيند مى باشد، و يا دعا جلب منفعت مطلوب يا حفظ خير موجود و دوام و جلوگيرى از زوال آن مى نمايد زيرا ائمه عليهم السلام دعا را به سلاح وصف كردند و به وسيله سلاح هم جلب منفعت مى شود و هم ضرر جلوگيرى مى شود و نيز ايشان دعا را سپر نام گذاشتند و سپر وسيله دفاعى است كه از ناملايمات جلوگيرى مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و اله فرمود: آيا مى خواهيد كه شما را به سلاحى راهنمايى كنم كه شما را از دشمنان نجات مى دهد و روزيتان را زياد مى نمايد ؟

عرض كردند: بله اى رسول خدا (ص ) - فرمود: شب و روز، پروردگارتان را بخوانيد زيرا سلاح مومن دعاست .

و امير المؤ منين عليه السلام فرمود: دعا سپر مؤ من است و هر گاه در خانه اى را زياد بكوبى آن در باز مى گردد.

و امام صادق عليه السلام فرمود: دعا از نيزه تيز فرو رونده تر است و امام كاظم عليه السلام فرمود: دعا مقدر و غير مقدر را بر مى گرداند. راوى مى گويد: عرضه داشتم : مقدر را فهميدم ، اما مقصود از غير مقدر چيست ؟ فرمود: منظور از غير مقدر آنست كه :تقدير به آن تعلق نگيرد. و فرمود: برشما باد به دعا ،زيرادعا و خواهش از خداى تعالى بلا را باز مى گرداند ؛ يعنى بلائى كه مقدر شده و حكم به نزول آن تمام گرديده ،جز آنكه امضا نشده است . بنابراين وقتى كه بنده ، خداى را بخواند و از او در خواست كند كه آن بلا را باز گرداند ،خدا آن را باز مى گرداند.<باب

زراره از ابى جعفر باقر عليه السلام روايت كرد: آن حضرت فرمود: ايا شما را به چيزى كه رسول خدا (ص ) آنرا استثنا نكرد (يعنى نگفت ان شاء الله ) راهنمايى نكنم ؟عرض كرديم :بله ،فرمود :دعاء قضايى را كه محكم شده باز مى گرداند و آن حضرت انگشتان خويش را بهم چسبانيد، (كنايه از آنكه تمام اجزاى حكم الهى محكم گرديده ولى نازل نشده است ).

و از امام زين العابدين و سيد و آقاى عبادت كنندگان روايت شده كه آن حضرت عليه السلام فرمود: دعا و بلا تا قيامت ملازم همند (ولى ) دعا بلاى محكم شده را باز مى گرداند.(2) و از آن حضرت عليه السلام روايت شده است كه فرمود: دعابلاى نازل و غير نازل را بر مى گرداند. (2) پس ‍ از اين احاديث و احاديث فراوانى كه به خاطر اطاله كلام نقل نكرديم ،ظن ،بلكه علم به دفع ضرر پيدا مى شود، زيرا قطع به درستى خبر راستگويان داريم .

قرآن بر دعا تحريص مى كند

اما كتاب :آياتى از قرآن كريم بر آن دلالت دارند: از جمله خداى تعالى فرمود: قل ما يعبوبكم ربى لو لا دعاءكم (3)بگو پروردگارم به شما اعتنائى نمى كرد اگر دعاى شما نبود و فرمود :ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادى سيدخلون جهنم داخرين (4)مرا بخوانيد اجابتتان مى كنم آنانى كه از عبادت من (دعا) اعراض و سركشى مى كنند، زود با ذلت و خوارى در دوزخ شوند. پس ‍ خداى تعالى دعا را عبادت قرار داد و كسى كه به سبب تكبر عبادت نكند ،به منزله فر تلقى شده است . (3)

و نيز گفتار حق تعالى :و ادعوه خوفا و طمعا (5):و با ترس و اميد او را بخوانيد و گفتار حق تعالى :و اذا سالك عبادى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لى و ليومنو بى لعلهم يرشدون (6)وقتى بندگانم از من چيزى را بخواهند پس من نزديكم و خواهش دعا كننده را به هنگامى كه دعا نمود بر مى آورم پس طلب اجابت كنند و به (اجابت ) من ايمان بياورند شايد رستگار شوند.

استفاده از آيه

بدانكه اين آيات بر امورى دلالت دارند:

اول :خداى تعالى تلويحا با اين گفتار و اذا سالك عبادى فانى قريب بندگان را به دعا و خواست از خود ،دعوت كرد.

دوم :نهايت توجه حق تعالى ،به سرعت در اجابت ،معطوف است . و جواب خود را متوقف بر تبليغ پيامبر (ص ) نكرده است ،بلكه فرمود فانى قريب يعنى من نزديكم و نفرمود بگو به ايشان كه من نزديكم .

سوم :جواب فانى قريب بافاء آمده است كه فاء (به معناى پس ) دلالت بر اجابت شدن بدون فاصله مى كند.

چهارم :خداى تعالى ايشان را مشرف فرمود به اينكه خود او اجابت مى كند تا آنكه بدان منزلت دعا و شرف و محل آن را در نزد خودش به ايشان گوشزد كند.

امام باقر (ع ) فرمود:از دعا خسته نشو! زيرا دعا در نزد خدا منزلت و مقامى عظيم دارد. و امام باقر(ع ) در پاسخ سئوال بريد بن معاويه بن وهب كه پرسيده بود:زياد قرآن خواندن بهتر است يا دعاى زياد؟ فرمود:دعاى زياد بهتر است سپس ‍ آيه قل ما يعبوبكم ربى لولادعائكم را قرائت فرمود.

پنجم :اين آيه دلالت دارد كه خداى تعالى مكان ندارد ،زيرا اگر مكان داشت نزديك همه مناجات كنندگان نبود.

ششم :خداى تعالى امر به دعا فرمود در اين سخنش ‍ فليستجيبوا لى پس از از من طلب اجابت كنيد؛يعنى مرا بخوانيد.

هفتم :گفتار خداى تعالى وليومنوابى و ايمان به من آورند.امام صادق در معناى آن فرمود:يعنى بندگان به اين مطلب برسند كه من قدرت بر اعطاى در خواست ايشان را دارم پس امر كرد كه ايشان اعتقاد به قدرت بر اجابت حق تعالى پيداكنند.(4)

اين كلام دو فايده دارد:ايشان را آگاه كرد كه صفت قدرت در او موجود است و اميدوارشان كرد كه ايشان به خواسته هاى دلخواه مى رسند و به مرادهاى خود دست پيدا مى كنند و به خواهش خود نايل مى گردند،زيرا وقتى انسان طرف معامله و قرار داد خود را تواناى بر دفع عوض دانست ،همان ،انگيزه براى معامله با او مى گردد، و رغبت در معاوضه با او پيدا مى كند، چنانكه اگر بداند كه او عاجز از پرداخت عوض است ديگر انگيزه و رغبت معامله با او پيدا نمى كند و لذا مردم از معامله با مفلس اجتناب مى كنند.

هشتم :خداى تعالى ايشان را به رشاد بشارت داده است ، رشاد يعنى راه هدايتى كه انسان را به مطلوب مى رساند، انگار ايشان را به اجابت دعا بشارت داد.

و همانند آن ،گفتار امام صادق ،جعفر بن محمد عليهما السلام است كه فرمود: هر كس آرزوى چيزى را كند، كه خداى تعالى بدان راضى است ،نمى ميرد مگر آنكه آن چيز به او اعطا نشود. حضرت فرمود: وقتى دعا كردى پندار كه مطلوب تو به در خانه است (5) و همين حديث نيز از پيامبر (ص ) روايت شده است .

(چرا دعاى ما به اجابت نمى رسد)

اشكال :بسيارى از مردم خداى را مى خوانند ،ولى خداى اجابت نمى كند، پس معناى آيه چه مى شود كه فرمود:اجيب دعوة الداع اذا دعان ؟پاسخ علت اينكه خداى تعالى دعاى ايشان را اجابت نمى كند ،اين است كه :ايشان شرايط دعا را مراعات نكردند ،و اين عدم مراعات و اخلال به شرايط دعا يا به اين دليل است كه سئوال ايشان همراه با آداب دعا وجامع شرايط آن نبوده است ،چون دعا آداب و شرايطى دارد كه بايد با آن شرايط انجام شود كه انشاء الله بعدا مى آيد.

كدام دعا به اجابت نمى رسد

عثمان بن عيسى ،از محدثى كه وى را حديث كرده از ابى عبد الله ،امام صادق ، عليه السلام روايت كرد كه خدمت امام عرضه داشتم كه دو آيه در كتاب خداست كه معناى آن دورا مى جويم ، ولى نمى يابم ؟ امام عليه السلام فرمود:آن دو آيه كدام است ؟ عرضه داشت آيه ادعونى استجب لكم زيرا دعا مى كنم ولى اجابت را نمى بينم امام فرمود :آيا نظر تو اين است كه خداى تعالى خلف وعده كرده (6) است ؟ عرضه داشتم :خير ،فرمود: پس براى چه اجابت نمى شود؟ عرض كردم : نمى دانم .فرمود: ولى من با تو مى گويم :هر كس ‍ اطاعت اوامر الهى كند سپس او را از راه دعا بخواند ،حق تعالى اجابت مى كند. پرسيدم :راه دعا كدام است ؟ فرمود:دعا را به ستايش و حمد خداى شروع مى كنى و نعمت هايى را كه به تو داده يادآور مى شوى ، سپس شكرش ‍ مى نمايى ، آنگاه بر پيامبر و آلش درود مى فرستى (صلوات مى فرستى ) و سسپس ياد آور گناهانت مى شوى و بدان اقرار مى كنى ، سپس از آنها استغفار مى نمايى . اين راه دعاست سپس آن حضرت پرسيد :آيه ديگر كدام است ؟ عرضه داشتم گفتار حق سبحان :

وما انفقتم من شى فهو يخلفه و هو خيرالرازقين :(7)آنچه خرج كنى خداى بجايش مى آورد و اوست بهترين روزى دهندگان . و من خرج مى كنم و درجاى آن چيزى نمى بينم حضرت پرسيد :آيا مى پندارى كه خديا تعالى خلف وعده كرده است عرض كردم :خير، فرمود:پس علت عدم جايگزينى چيست ؟ عرض كردم : نمى دانم . فرمود :اگر كسى از راه حلال كسب مال كند، و در راه حلال خرج كند ،درهمى خرج نمى كرد جز آنكه خداى به جايش درهمى ديگر مى داد. ويا اينكه چيزى را در خواست كرده است كه صلاح او در آن نيست و آن چيز براى او يا ديگران مفسده دارد. زيرا هيچكس ‍ خداى تعالى را بر طبق حكمتش در مورد صلاح خود نخوانده جز آنكه حق سبحانه آنرا اجابت كرد،و وظيفه دعا كننده آن است كه صلاحيت دعا را در زبان يا در نيت قلبى خويش در نظر بگيرد، پس اگر مصلحت در اجابت آن است ، خداى تعالى آنرا اجابت مى كند. با آنكه اگر مصلحت در تاخير اجابت است آنرا به تاخير مى اندازد و خداى تعالى فرمود:ولو يعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم اجلهم (8)و اگر خدا به عقوبت عمل زشت مردم و دعاى شرى كه در حق خود مى كنند بمانند خيرات تعجيل مى فرمود همه دستخوش مرگ و هلاكت مى شدند. و در دعاى ائمه عليه السلام آمده است :يا من لا يغير حكمته الوسائل اى كسى كه وسايل ،حكمت او را تغيير نمى دهند ،و چون علم غيب از بنده پوشيده است ، چه بسا قواى شهويه با عقل مشتبه شده آنگاه بنده امر موجب فساد خود را صلاح مى پندارد و از خدا مى خواهد و در سؤ ال اصرار مى ورزد. و اگر خداى تعالى در اجابت تعجيل كند و آنرا بر آورده نمايد ،بنده به هلاكت مى رسد. و اين بر همگان روشن است و بيان نمى خواهد. و زياد هم واقع شده است .چه بسا خواسته هايى داريم ، سپس از آن به خدا پناه مى بريم . و از چه امورى دورى مى جوييم .سپس آنرا مى خواهيم . و بر همين معنى اين سخن على (ع ) حمل شده است كه فرمود:چه بسا كار كه انسان حريص بر آن است اما وقتى به آن مى رسد دوست دارد كه بدان نرسيده بود. و گفتار حق سبحانه تو را كفى است كه عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئا و هو شر لكم والله يعلم و انتم لا تعلمون (9)چه بسا از چيزى بدتان بيايد ولى خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست بداريد و بد شما در آن است و خداى مى داند و شما نمى دانيد.

پس خداى تعالى ، از كرم فراوان و نعمت هاى بسيار خود ،آن را اجابت نميكند. يا به خاطر اينكه رحمت او سبقت گرفته ، زيرا رحمت الهى قبل از غضب اوست و دعا را به اين خاطر آورده است كه به او رحمت كرده ، و او را در معرض ثواب و جزاء قرار داده باشد و او بى نياز از خلق و عقاب ايشان است يا آنكه مى داند كه مقصود بنده از دعا اصلاح حال خويش ‍ است گويا آنچه را كه در ظاهر طلب كرده است به طور مطلق مقصودش نيست ،بلكه در صورتى كه آن چيز براى او منفعت داشته باشد پس اين شرط در قلب او مركوز است ، گرچه در حال دعا آنرا به زبان نياورده و يا حتى به قلبش خطور نكرده باشد. پس اين چنين بنده اى مثل عجمى است كه لفظ عربى به تلقين شده و او معناى آنرا نمى داند يا لفظى را شنيده و گمان كرده كه نام چيزى است و آنرا از دانايى كه مقصودش را مى داند خواسته آن دانا وقتى مقصودش را بداند همان مقصود را به اوو مى دهد نه آنچه ظاهر لفظش بر او دلالت دارد و اين وجه معناى همان دعاى مغلوط است كه خداى تعالى آنرا قبول نمى كند بنابر آنچه كه در بعضى از اخبار آمده است .

اشكال :معناى دعاى صحيح چيست ؟

ج

از امام ابى جعفر جواد عليه السلام روايت شده كه فرمود: اگر دونفر در حسب و تدين با همديگر برابر باشند، اما يكى در ادبيات بالاتر باشد در نزد خدا بهتر از ديگرى است راوى گفت : خدمت امام عرضه داشتم : فدايت شوم برترى (اديب ) رادر نزد مردم در مجالس و محافلشان فهميدم اما فضيلت او در نزد خدا براى چيست ؟ امام عليه السلام جواب فرمود:برترى او در نزد خدا به خاطر قرائت قرآن به همان نحوه كه نازل شده و به خاطر دعاى غير مغلوط است ، زيرا دعاى مغلوط، به طرف خديا عز و جل ،صعود نمى كند.

شبيه اين گفتار سخن امام صادق عليه السلام است كه فرمود: ما مردمى فصيح و زبان آوريم ، وقتى سخن ما را نقل مى كنيد، آنها را درست نقل (و آشكار) كنيد. بنابراين اگر مقصود از اين دو حديث معناى ظاهرشان است ، اشكال اين است كه ما دربسيارى موارد دعاهاى مغلوط را مستجاب مى بينيم ، و فراوان مردم صالح و باورع و كسانى كه دعاى ايشان در مظان استجابت است را مشاهده مى كنيم كه از نحو چيزى نمى دانند. و نيز اگر دعاى شخص مسموع نشود فايده اى در دعا نيست ، بنابراين مامور به دعا هم نيست ، زيرا شخص غير اديب دعايش بى فايده است ، و امر به دعا هم تنها متوجه اديبان ماهر نحوى مى گردد، بلكه چه بسا اديبان نحوى نيز در بعضى از ادعيه دچار اشتباه مى شوند، زيرا درست دعا كردن نيازمند به آوردن اضمار و تقديروحذف است ، و شخصى كه با خشوع و توجه به خدا مشغول دعاست به وجوه ادبيات وقوانين آن توجهى ندارد، در صورتى كه اين سخنان نادرست و خلاف مشاهدات است ، و خلاف آنچه كه از سخنان معصومين عليه السلام و سفارشات ايشان مى دانيم مى باشد، زيرا ايشان مردم را به همه چيزهايى كه مصالح عباد در آن است راهنمايى كردند. از جمله بسيارى از آداب دعا و شرايط آنرا بيان كردند كه در اين كتاب با آنها آشنا خواهى شد، ولى در بيانات ايشان از اعراب و صحيح خواندن خبرى نيست و نه از شناخت علم ادب و نحو.وقتى معناى صحيح اين دو روايت اين وجوه مذكوره نباشد، پس معناى اين روايات چيست ؟

جواب پس بدان كه خداى تو را تاييد كند چون واقعيت بر خلاف ظاهر اين دو خبر بود ؛لذا آن دو را تاويل كردند بعضى گفتند: دعاى ناصحيح و غلط، همان نفرين است كه انسان در حال تنگى به دليل ضررى كه متوجهش شده ، خودش را نفرين مى كند، واز گفتارحق تعالى شاهد آورده كه فرمود:ولو يعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم اجلهم (10)مفسرين در معناى آيه گفتند: يعنى اگر خداوند به سرعت بدى را براى مردم بياورد يعنى وقتى مردم به هنگام خشم و تنگى عليه خود و اهلشان نفرين مى كنند خدا نفرين ايشان را اجابت كند مثلا انسان بگويد: خدا مرا از بين شما بردارد همانند عجله اى كه ايشان در خوبيها دارند :يعنى همانگونه كه خدا به سرعت ، دعاى ايشان را در خير اجابت مى كند وقتى خود ايشان اجابت را به سرعت بخواهند لقضى اليهم اجلهم يعنى از هلاكت ايشان فراغت مى يافت ولى خداى سبحان عجله در هلاكت ايشان نمى كند ،بلكه به ايشان مهلت مى دهد تا توبه نمايند.

توجيه روايات وارده

عده اى در توجيه روايت گفتند: دعاى ناصحيح همان نفرين پدر در حال خشم از فرزند، بر فرزند است ،زيرا پيامبر (ص ) از خداى عز وجل در خواست كرد كه خداى تعالى نفرين دوست عليه دوست اجابت نكند. و عده اى گفتند: دعاى ناصحيح دعايى است كه همه شرايط دعارا واجد نباشد.

(گويم اين معانى از حقيقت و تحقيق خالى است ،زيرا مقدمه روايت دلالت بر آن نمى كند، چون كلام امام در ستايش ادب و نحو وارده شده است ،بلكه معناى درست روايت اين است كه بگوييم :مراد از قول امام در خبر اول كه فرمود: ((دعاى ناصحيح را خداى عزوجل نمى شنود ،اين است كه يعنى خدا دعارا، ناصحيح نمى شنود به طورى كه به دعاى ناصحيح پاسخ گويد، و ظاهر لفظ دعا را بگيرد ،بلكه مقصود انسان از دعا را پاسخ مى دهد، چنانكه از مردى ناوارد در زيارت معصوم عليه السلام شنيده شد كه اينطور مى خواند: اشهد انك قتلت و ظلمت و غصبت كه به صورت معلوم خواند يعنى تو كشتى و ستم كردى و غصب كردى روشن است كه اگر به همين صورت نا صحيح اين دعا شنيده شود و بر آن قضاوت شود، حكم به ارتداد و تعزير او مى شود و حال آنكه هيچكس چنين نگفت . پس همين دلالت دارد كه ؛ به ظاهر لفظ وى ، در صورتى كه مقصودش ، غير آن باشد توجه نمى شود.

و نيز فقها كه در جاتشان عالى باد اتفاق كردند كه : اگر كسى ديگرى را به لفظى قذف كند كه در عرف گوينده قذف نيست ، او قذف نكرده است و عقوبتش متوجه او نيست ، گرچه اين لفظ در عرف ديگران قذف باشد. پس معلوم شد كه اعراب و تلفظ صحيح الفاظ در دعا، شرط اجابت در مثوبت نيست ، بلكه شرط تمام فضيلت و كمال منزلت و علو مرتبت است . بنابراين وجه درست سخن امام جواد (ع ) كه فرمود:و دعائه الله من حيث لا يلحن و دعايش به دليل اينكه غلط نيست : اين است كه اين كلام در مدح اديب نحوى است ،زيرا وقتى دعا درست باشد ،به وضوح ،بر معناى مقصود دلالت دارد. و الفاظى كه به روشنى مقاصد خود را بيان كنند بهتر از الفاظى هستند كه با شرح و تاويل مقصود را بيان كنند، بهمين خاطر حقيقت بهتر از مجاز (7) و كلام روشن تر از كلام مجمل و ناروشن است .

ونيز دعاى صحيح فصيح تر و فصاحت در دعا مقصود است ، مخصوصا اگر دعااز ائمه اطهار عليهم السلام منقول باشد كه در اين صورت زبان آورى ائمه را مى رساند و در دعا اظهار فضيلت معصوم هم مى شود.

و همچنين وقتى لفظ صحيح ادا شود، شنونده اديب از آن منزجر نمى شود، زيرا اديب نحوى اگر كلامى را، نا صحيح بشنود طبيعتش از آن منزجر مى شود و چه بسا ا زآن متالم و دردمند مى شود. اعمش (اديب ) مردى را ديد كه سخن مى گويد ،ولى جملاتش نادرست است گفت : اين كيست كه سخن مى گويد و قلبم از آن متالم مى شود. و نقل شده كه مردى به ديگرى گفت :آيا اين لباس را مى فروشى ؟ در جواب گفت : نه خدا تو را عافيت دهد. آن مرد گفت : به خدا قسم اگر مى دانستى چه مى گويى !اينگونه بگو:وخداى ، تو را عافيت دهد.

وروايت شده كه مردى در پاسخ سؤ ال بعضى از بزرگان كه از او چيزى را پرسيده بود گفت : نه و خداى ،عمر طولانى به تو دهاد!آن بزرگ گفت : من جايگاه واوى را بهتر از جايگاه اين واو نديدم .

ومعناى گفتار امام كه فرمود :دعاى ناصحيح به سوى خدا نمى رود آنست كه : ناصحيح به سوى خدا نمى رود، بطورى كه اگر دعاى ناصحيح معناى مقصود را تغيير دهد، ملايكه حافظ دعا، شهادت به دعاى ناصحيح دهند و به همان صورت نادرست ثواب داده شود بلكه ثواب و پاداش ،به مقصود و مراد از دعا تعلق ميگيرد.

روايت محمد بن يعقوب از على بن ابراهيم از پدرش از نوفلى از سكونى از امام صادق عليه السلام آن را تاييد مى كند آن حضرت از پيامبر اكرم نقل فرمود كه پيامبر (ص ) فرمود: مرد عجمى از امت من بازبان عجمى قرآن مى خواند ولى ملايكه به صورت عربى آنرا بالا مى برند. علاوه آنكه مادر دعاهاى اهل بيت عليهم السلام الفاظى را مى يابيم كه معانى شان را نمى دانيم . و آن الفاظ فراوان است از آن جمله اسمها و قسمها و اغراض و حاجات و فوايد و خواسته هايى در آن دعاها آمده است ، كه ما خدا را به آن اسما قسم مى دهيم ، و از او آن اشيا را مى خواهيم ، در حالى كه هيچكدام از آنها را نمى دانيم ، و هيچكس نگفت :اين چنين دعا در صورتى كه معرب (وصحيح و رسا) نباشد مردود است . علاوه آنكه بى سواد، معانى الفاظ ناصحيح را، كه آشنا به تفسير آن است ، بهتر از اديب نحوى مى داند، كه دعاهاى عربى را مى خواند، و با تفسير و لغات آن آشنايى ندارد، بلكه تنها اعراب آن را مى داند پس خداوند به اندازه قصد ونيت ثواب مى دهد، چون كه پيامبر (ص ) فرمود، الاعمال بالنيات :جزاى اعمال به خاطر نيت هاى آن است و فرمود :نيه المومن خير من عمله :نيت مومن بهتر از عملش است . و اين روايت صريح در اين باب است ، زيرا پاداش بر نيت تعلق گرفته است پس دعا كننده از آن منفعت برده است و اگر جزا برعمل ظاهرى (لفظ ناصحيح ) باشد دعا كننده هلاك شده است . دليل ديگر قول پيامبر(ص ):كه فرمود :سين بلال در نزد خداشين است .(توضيح آنكه بلال در اذان اشهد ان لااله الا الله را اسهد مى گفت ) .

مردى خدمت امير المومنين عليه السلام رسيد ،عرضه داشت : اى اميرالمؤ منين بلال امروز با فلانى گفتگو و مناظره مى كرد، و با الفاظ ناصحيح مطالبش را بيان مى كرد، وفلانى درست سخن مى گفت و از گفتار بلال مى خنديد.

امير المومنين عليه السلام فرمود: اى بنده خدا صحت كلام و درستى سخن ، براى درستى اعمال و تهذيب آن است ، صحت كلام فلانى ودرستى سخنش در صورتى كه اعمالش ‍ نادرست و قبيح باشد، براى او چه نفعى دارد؟و نادرستى الفاظ بلال ،درصورتى كه كارهايش به نحو احسن درست و پاكيزه باشد چه ضررى به حال بلال دارد، پس از اين حديث ثابت شد كه نادرستى گاهى نادرستى عمل است چنانكه الفاظ هم نادرست مى شود، بنابراين ضرر به دليل نادرستى در عمل دامنگير او ميشود ،نه به خاطر آنكه الفاظش نادرست است . ومراد از روايت دوم نادرستى در (نقل ) احكام است و اين معنا مثل گفتار پيامبر (ص ) است كه فرمود: خدا رحمت كند كسى را كه گفتار من را بشنود و آنرا بفهمد و همانطور كه آنرا شنيده ، به ديگران ،برساند، زيرا چه بسا كسى كه (لفظ) دانشى را حمل مى كند،ولى داناى به آن نيست . و همين معنا مضمون گفتار امام صادق عليه السلام است كه فرمود:وقتى از ما روايت كرديد پس آنرا درست و صحيح تلفظ كنيد ،زيرا احكام با تغيير اعراب كلام دگرگون مى شود آيا اين گفتار پيامبر (ص ) را نمى بينى كه وقتى از آن حضرت در مورد ذبح شتر ماده و گاو و گوسفندى كه در شكم آنان (جنين ) بود سئوال شد كه آيا ماجنين را بياندازيم و يا بخوريم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر خواستيد ،جنين را بخوريد زيرا تذكيه جنين ، تذكيه مادر اوست فان ذكاة الجنين ذكاة امة .

بعضى ذكاة دوم را مرفوع خواندند. معناى روايت در اين صورت اين است كه تذكيه مادر كفايت از تذكيه جنين مى نمايد و بعضى ذكاة دوم را منصوب خواندند، دراين صورت معنا اينطور مى شود :تذكيه جنين مثل تذكيه مادر اوست ،بنابر اين بايدجنين را على حده ذبح كرد و تذكيه مادر گوشت جنين را حلال نمى كند. اين مطلب را به درستى بفهم ،زيرا مطلبى عميق و دقيق است .

اشكال : دعا با قضا و قدر الهى منافات دارد

خالق سبحان كارى را بر خلاف مقتضاى حكمت انجام نمى دهد او كسى است كه وسايل ،حكمت او را دگرگون نمى كنند. بنابراين اگر كارى برخلاف مصلحت باشد، حتى اگر بنده براى انجامش دعا كند، انجامش نمى دهد، و اگر بر طبق مصلحت باشد، خدا انجامش مى دهد حتى اگر بنده دعا نكند، زيرا خداى تعالى به رحمت و احسان انسان را پديد آورده و خلق كرده است پس معناى دعا در صورتى كه فايده اى نداشته باشد چيست ؟ (پاسخ اشكال ): از چند راه پاسخ آن را مى دهيم :نخست آنكه دور نيست كه انجام مسئول انسان بعد از دعا مصلحت باشد و قبل از آن مصلحت نباشد.

و امام صادق عليه السلام در سخنش به ميسر بن عبد العزيز به همين مطلب تنبيه فرمود:اين ميسر!خداى را بخوان و نگو:كار تقدير(8) پايان پذيرفت ،زيرا در نزد خداى منزلتى بزرگ موجود است كه انسان بدون دعا به آن نمى رسد. و اگر بنده اى لب به دعا باز نكند و از خداى چيزى را نطلبد ،خداى تعالى به او چيزى نمى دهد، پس ازخداى بخواه خداى به تو مى دهد. اى ميسر!هيچ درى دق الباب نشود جز آنكه بزودى گشوده شود.

وعمرو بن جميع از امام صادق عليه السلام روايت كرد: كسى كه فضل خدا و روزيش را زا خدا نخواهد نيازمند مى شود.

و از على (ع ) روايت شده :چنين نيست كه خداى تعالى باب دعا را باز كند ولى در اجابت را ببندد. وفرمود، هر كس موفق به دعا شود از اجابت محروم نمى ماند.

دوم : دعا خود عبادت است كه بندگان خدا ،خداى را به آن عبادت مى كنند، زيرا در دعا اظهار خشوع و نياز وجود دارد و اين خود، مطلوب خداى عزوجل ، از بندگان است . خداى تعالى فرمود:و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون (11)جن و انس را خلق نكرديم جز آنكه وى را عبادت كنند. و عبادت در لغت به معناى ذلت و خوارى است گفته مى شود: طريق معبد :يعنى راه خوار شده و هموار: يعنى راهى كه زياد عبور و مرور در آن واقع شده است ، و در اصطلاح :نهايت ذلت و خشوع در مقابل معبود را، عبادت گويند.

و از پيامبر (ص ) آمده است كه فرمود: دعا مغز عبادت است . و يكى از مواعظ خداى تعالى به حضرت عيسى عليه السلام اين است كه : اى عيسى !قلبت را براى من خوار كن !در خلوتها مرا بسيار ياد كن !و بدانكه رضايت من دردم تكانى و تبصيص و اظهار ذلت است ، و در اين حال زنده باش !ومرده نباش !

سوم :روايت شده است كه دعاى مؤ من بر عمل او افزوده مى شود، و در آخرت براى آن ثواب داده مى شود، چنانكه بر عملش به او ثواب دهند.

چهارم :اگر اجابت مصلحت باشد و مصلحت در تعجيل آن باشد، عجله خواهد شد و اگر مصلحت مقتضى تاخير در اجابت باشد تاخير خواهد شد. در اين صورت فايده دعا، علاوه بر وصول به مقصود ،دريافت اجر صبر در اين مدت نيز مى باشد. و اگر دعا هيچگاه به مصلحت بنده نباشد، و در اجابت مفسده باشد به دعا ثواب تعلق مى گيرد. يا آنكه حادثه اى همانند آن از او دور مى شود.روايت ابو سعيد بر اين مطلب دلالت دارد:

ابو سعيد خدرى ،گويد: رسول خدا (ص ) فرمود هيچ مؤ منى نيست ، كه خداى سبحان را به دعايى خواند، كه آن دعا مشتمل بر قطع رحم و گناه نبود، جز آنكه خداى تعالى در مقابل آن دعا به مؤ من سه خصلت دهد يا (1)آنكه دعاى او را به سرعت اجابت كرد(2) يا آنكه براى او ذخيره كند.(3) يا آنكه بدى همانند آن دعا را از او دور كند. عرضه داشتند اى رسول خدا! بنابراين ما زياد دعا كنيم ؟ فرمود: خداى تعالى فرمود: كه زياد دعا كن ! و در روايت انس بن مالك آمده : كه حضرت سه مرتبه فرمود:زياد دعا كن و طولانى نما!و از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است كه فرمود: گاهى اجبت دعاى بنده اى به تاخير مى افتد، تا آنكه اجر دعا كننده ،بزرگ گردد و عطاى اميدوار بسيار شود.

پنجم : گاهى اجابت بنده اى به تاخير مى افتد چون بنده اى شايسته است و در نزد (1) خداى جايگاهى بزرگ دارد و علت تاخير اجابت آن است كه خداى تعالى دوست دارد صداى او را بشنود(12)

از جابر بن عبد الله روايت شده كه پيامبر (ص ) فرمود: بنده اى خداى رامى خواند و خدايش او را دوست دارد پس به جبرئيل مى گويد حاجت اين بنده را برآور ولى به تاخير بياندازد زيرا دوست دارم هميشه صدايش را بشنوم ، و بنده اى خداى را مى خواند، و خداى تعالى او را دشمن دارد، بنابراين به جبرئيل مى فرمايد: اى جبرئيل !حاجت اين بنده مرا به عجله برآور زيرا از صدايش بدم مى آيد.

آگاهى

وقتى شما دعا مى كنى يا آثاراجابت را مى بينى ، يا نمى بينى . پس اگر نشانه اجابت را ديدى ارام باشد !و عجب و خود پسندى به خود راه مده !و گمان مكن كه علت اجابت دعاى تو به خاطر صلاح و طهارت نفس تو بوده است . شايد تو از كسانى باشى كه خداى از تو بدش مى آيد و صدايت را دوست ندارد و اجابت دعاى تو در روز قيامت به عنوان دليلى عليه تو مورد استفاده قرار مى گيرد، خداى به تو مى فرمايد: آيا تو نبودى كه مرا خواندى و شايسته دورى بودى ، ولى من دعاى تو را اجابت كردم . بلكه سزاوار است كه همت تو صرف شكر و زيادت در عمل و صلاح گردد. شكر از لطف هايى كه اميد تو را زياد نموده و تو را ترغيب كرده است كه دعاكنى . و از خدا بخواه كه آن سرعت در اجابت را بابى از ابواب لطف ، و وزشى زا وزشهاى رحمت خود، قرار دهد، و به تو الهام كند كه توفيق شكر بيش از پيش نعمت اجابت سريع را كه تو اهلش نبودى و خدا اهلش بود به تو بدهد و اين سرعت در اجابت از باب استدراج (9) نبوده باشد، و وظيفه توست كه حمد و استغفار فراوان كنى پس اگر علت سرعت در اجابت و رحمت نعمت و منت بوده باشد، حمد در مقابل نعمت و منت خداى باشد. واگر سبب آن استدراج و دشمنى بوده است ، استغفار كنى كه استغفار در مقابل گناه باشد.. و اگر نشانه هاى اجابت را نديدى ، مايوس نباش ! واميدوار به كرم مولايت شو! زيرا چه بسا خداى تعالى اجابت را تاخير مى اندازد. زيرا خداى دوست دارد كه دعا وصداى تو را بشنود. پس اصرار نما!

فوايد اصرار بر دعا

پس اصرار لازم است .اولا براى اينكه نصيبى ا زدعاى امام عليه السلام ببرى ! د رآنجايى كه مى فرمايد: خداى رحمت كند بنده اى را كه از خداى چيزى خواست ، و اصرار در آن كرد.

ثانيا به دوستى خداى تعالى برسى ،زيرا خداى تعالى اجابت را تاخير انداخت ، چون دوست داشت كه صداى تو را بشنود. پس از اصرار دست برندار.

وفايده سوم اصرار آن است كه بنابر رواياتى كه در اين باب وارد شده با تكرار دعا حاجتت به سرعت بر آورده مى شود و نفس اماره را با خوف از خداى تعالى لگام بزن ! و بگو!شايد خداى جل جلاله دعايم را اجابت نكرد، به اين دليل كه دعاى من محجوب بود، وعمل مرا ملايكه الهى بالا نبردند ،زيرا گناهم يامظالم و وبال آن زياد بودند، يا آنكه قلب من سفت و سخت و مشغول به باطل است . يا گمان من به پروردگارم نيكونيست و همه اين امور جلوى دعا را مى گيرند چنانكه بيايد، يا آنكه شايسته كمال مورد در خواست نبودى ، لذا به تو ندادند.و اگر شايسته آن بودى كريم رحيم بدون درخواست ، به تو مى داد. بنابراين براى تو خوف حاصل مى شود، و مى فهمى كه در جايگاه مقصرين قرار گرفتى و مقام تو ،مقام بنده ناچيزى است كه عيوبش او را دور كرده ،و گناهانش او را طرد نموده ، واعمالش او را سرجايش نشانيده ، و آرزوهايش او را محبوس ساخته ، و شهواتش او را محروم ساخته ، و بار گناهان او را سنگين نموده . و او را از همراهى باسالكان باز داشته ، و ازترقى به درجات رستگاران مانع گشته است .

بدانكه تو با اين ناچيزى و دورى از مولايت و زمينگيرى بواسطه بار سنگين گناهانت ، در حاليكه از سابقين و پيشگامان بازماندى و با مخذولين و دشمنان خدا همنشين شدى ، اگر دعا را واگذارى و استغاثه به مولايت نكنى ، و از درخواست هدايت بازمانى ،شايد شيطان فرصت پيروزى يابد، و تو را در چنگالهايشان بگيرد، و تو در تور شيطان بيافتى ، و قدرت بر رهايى نيابى ، و به اشقياى در عذاب ملحق شوى ،بلكه وظيفه تو استغاثه و فرياد فراوان است ،قبل از آنكه داخل تور (شيطان ) بيافتى ، و پيوسته دق الباب نما!شايد پرده از تو برداشته شود، و به زبان خجالت و شكستگى در مناجات ملك جبار بگو: الهى و سيدى و مولاى اگر آنچه كه من از وجود و كرم تو خواستم براى دين و دنياى من خوب نيست ، و مصلحت در منع ا زاجابت آن دعاست ، پس مرا راضى به قضاى خودت نما! وقدر خود را بر من مبارك نما! تا آنكه آنچه را تاخير كردى . دوست نداشته باشم كه تعجيل كنم ، و آنچه را تو تعجيل كردى ، تاخير نكنم ، ونفس مرا راضى و مطمئن به آنچه از تو رسد قرار بده ! و تو براى من اختياركن ! و آنرا در نزد من دوست داشتنى تر از ديگر چيزها قرار بده ! و تو براى من اختيار كن ! و آنرا در نزد من دوست داشتنى تر از ديگر چيزها قرار بده ! و مرا انتخابگر آن از ساير امور قرار بده ! و اگر گناهان زياد و اشتباهات فراوان اجابت تو را از من باز داشته و باعث اعراض تو از من گرديده پس من متوسل به تو مى شوم ، به تو كه پروردگار منى ، و به محمد (ص ) كه پيامبر من است ، و به اهل بيت طيب و طاهر او، كه آقايان منند و من متوسل مى شوم به بى نيازى تو، از خودم ، و نيازمنديم به تو و به اينكه من ، بنده تو هستم ، و بنده ، از آقاى خود مى پرسد، و در اين صورت از تو به كه باز گرديم و از تو به كجا رويم ؟ و تو كسى هستى ، كه اگر منع نعمت بر او نيافزايد و بخشش او رابه زحمت و دشوارى رنج نياندازد و تو اكرم الاكرمين و ارحم الراحمينى .

دعاى امام سجاد

سپس ياد آور كلام حضرت على ابن الحسين زين العابدين (ع ) در مناجاتش مى شوى و در كلامش ، كه مشتمل بر گشودن پر اميد است ، فكر مى كنى .

الهى و عزتك و جلالك !لو قرنتنى فى الاصفاد، ومنعتنى سيبك من بين الاشهاد، و دللت على فضايحى عيون العباد، و امرت بى الى النار، و حلت بينى و بين الابرار، ما قطعت رجائى منك ، و لاصرفت تاميلى للعفو عنك و لا خرج حبك عن قلبى . انا لاانسى اياديك عندى و سترك على فى دار الدنيا و حسن ضيعك الى .

خداى من ! قسم به عزت و جلال تو، اگر مرا در زنجيرها ببندى ، و در بين مردم از عطايت محروم كنى ؛ و چشم هاى بندگان را به بديهاى من دلالت كنى ، و امر كنى مرا به سوى آتش برند و بين من وخوبان حايل شوى ، من اميدم را ازتو قطع نمى كنم ، و آرزوى عفو را دگرگون نكنم ، و دوستى تو از قلب من خارج نخواهد شد، خدايا! من نعمت هاى تو را فراموش نمى كنم و ستر و پوشش و رفتار نيكوى ترا در دار دنيا از ياد نمى برم .

خوف و رجا در مومن

و با اين كلمات و امثال آن اميد خود را زياد كن مبادا از جانب اميد به جانب خوف كند و منجر به نااميدى شود! و من يقنط من رحمته ربه الا الضالون (13)جز گمراهان از رحمت پروردگارشان نااميد نمى شوند. و اميد تو به جانب رجا و آرزوى بيهوده نرود، زيرا به فريب و سفاهت منجر خواهدشد. رسول خدا (ص ) فرمود :

زيرك نفس خود را مطيع مى سازد، و براى بعد از مرگ تلاش ‍ مى كند و احمق و عاجز كسى است كه پيروى از هواى نفس ‍ خود نمايد و آنگاه از خداى آرزوى مغفرت كند و از ائمه عليه السلام روايت شده است : مومن مانند پرنده است و داراى دوبال مى باشد، بالى از اميد بالى از ترس .

ولقمان به پسرش ماهان گفت : پسرم اگر اندرون مؤ منى شكافته شود بر قلب او دو سطرى از نور نوشته شده ، اگر آندو را وزن كنند، هيچكدام به سنگينى دانه خردلى بر ديگرى افزون نشود: يكى رجا و ديگرى خوف . بله در حال مرض ‍ مخصوصا مرض موت بايد اميد بر خوف بيشى گيرد و در اين باره روايت است از ائمه معصومين عليهم السلام رسيده است .

مناجاتى براى دفع فقر و سختى

يا من يرى مافى الضمير و يسمع

انت المعد لكل ما يتوقع

يا من يرجى فى الشدايد كلها

يا من اليه المشتكى و المفزع

يا من خزائن ملكه فى قوله كن

امنن فان الخير عندك اجمع

مالى سوى فقرى اليك وسيله

بالافتقار اليك فقرى ادفع

مالى سوى قرعى لبابك حيله

و لئن رددت فاى باب اقرع

من ذاالذى ادعو و اهتف باسمه

ان كان فضلك عن فقيرك يمنع

حاشا لمجدك ان تقنط عاصيا

الفضل اجزل و المواهب اوسع

اى كسى كه آنچه در ضمير مى رود مى بيند و مى شنود

تو هر آنچه را كه اميد بدان مى رود آماده مى كنى

اى كسى كه در همه شدايد بدو اميد بسه مى شود

اى كسى كه شكايت به توست و پناه تنها تويى

اى كسى كه خزاين مملكتش در گفتار كن او نهفته است

بر ما منت بگذار همه خوبيها پيش توست

من جز فقر خود راهى به تو ندارم

به نياز به تو نياز خود را رفع مى كنم جز كوبيدن در تو چاره اى ندارم

و اگر بازم گردانى كدامين در را بكوبم

چه كسى را بخوانم و اسمش را فرياد كنم

اگر فضل تو از نيازمند به تو گرفته شود

دور از بزرگى توست كه عاصيى را نااميد سازى

و فضل تو بسيار و عطاياى تو وسيع است .

مناجات ديگر

اجلك عن تعذيب مثلى على ذنب

و لا ناصر لى غير نصرك يا ربى

انا عبدك المحقور فى عظم شانكم

من الماء انشات اصلى و من ترب

و تقلبنى من ظهر ادم نطفه

احدرفى قعر حريج من الصلب

و اخرجتنى من ضيق قعر بمنكم

و احسانكم اهوى الى الواسع الرحب

فحاشاك فى تعظيم شانك والعلى

تعذب محقورا باحسانك ربى

لانا راينا فى الانام معظما

يخلى عن المحقور فى الحبس و الضرب

و ارفده ما لا ولو شاء قتله

لقطعه بالسيف اربا على ارب

و ايضا اذا عذبت مثلى و طايعا

تنعمه فالعفو منك لمن يخبى

فما هو الا لى فمنذ رايته

لكم شمة اعددته المحو للذنب

و اطمعتنى لما رايتك غافرا

و وهاب قد سميت نفسك فى الكتب

فان كان شيطان اعان جوارحى

عصتكم فمن توحيدكم ما خلا قلبى

فتوحيدكم فيه و آل محمد

سكنتم به فى حبه القلب و اللب

و جيرانكم هذى الجوارح كلها

و انت فقد اوصيت بالجار ذى الجنب

و ايضا راينا العرب تحمى نزيلها

و جيرآنهاوالتابعين من الخطب

فلم لا ارجى فيك يا غاية المنى

جما مانعا ان صح هذا من العرب

تو بزرگتر از آنى كه همانندمرا بر گناهم عذاب كنى

در حاليكه ياورى جز تو اى پروردگارم ندارم

در مقابل عظمت تو من بنده ناچيزى هستم

كه ريشه اش از آب و گل است

و مرا از پشت آدم درحال نطفگى نقل دادى

و از پشت او پائين آمدم و در تنگناى رحم قرار گرفتم

و مرا در تنگى رحم به منت خود خارج ساختى

و احسان تو مرا به دنياى وسيع باز آورد

و دور است از بزرگيت و علوت

كه حقيرى را عذاب كنى كه به احسان تو پرورش يافته

زيرا ماانسانهاى بزرگى راديديم

كه از حقير در حبس وزير تازيانه در مى گذرند

و به او بخشش مى نمايند و اگر مى خواستند او را بكشند

با شمشير پاره پاره اش مى كردند

و نيز اگر همانند مرا عذاب كنى و مطيعى را

نعمت بدهى پس عفو تو براى چه كسى ذخيره شده

پس عفوت جز براى من نيست پس از زمانى كه ديدم

كه عفو روش شماست آنرا محو گناهانم شمرده ام

و مرا به طمع انداختى از آنگاه كه ديدم

خويشتن را در كتابها غافر و وهاب ناميدى

اگر شيطان من در جوارح من در انجام گناه كمكم كرد

اما قلب من از توحيد تو خالى نشد

توحيد تو در سويداى قلب من است و آل محمد

در درون قلب و جانم جاى گرفته است

و اين عضاى گناهكار من همسايه قلب معتقدم هستند

و تو به نيكويى به همسايه سفارش كردى

ونيز ديديم كه عرب ها از مهمان

و همسايگانى كه تابعند در مقام خطرات مهم دفاع مى كند

پس چگونه ، اى ! نهايت آرزوها اميدوار نباشم

به دفاعى كه مانع از بديها باشد اگر اين عادت عرب باشد

نصيحت

شايسته است كه اگر اجابت به تاخير افتاد رضا به قضا الهى و اجابت نشدن را بر خيرو خوبى حمل كنى و اينكه آنچه براى تو حاصل شده عين صلاح تو بود و اين كار نهايت تفويض ‍ امور به خداست و خداى تعالى اين مقدار بر تو حق دارد. زيرا از رسول خدا (ص ) روايت شد كه فرمود: بر نعمت هاى الهى خشم نگيريد و بر خدا تحميل نكنيد و اگر در روزى و معيشت تان مبتلا شديد، پس سخنى نگوييد! و چيزيرا نخواهيد !شايد اين درخواست و سئوال باعث مرگ و هلاكت شما باشد،ولى بايد اينطور بگوييد:خدايا تو را به جاه محمد و آل پاكش قسم مى دهم كه اگر اين حالت را كه من دوست ندارم به صلاح من است و به نفع دين من است ، پس مرا صبر ده ! و به من قوت بده ! كه اين حالت را تحمل كنم و اين سنگينى را بر من سبك فرما! و اگر خلاف اين حالت به صلاح من است ، پس به فضل خود آنرا به من ببخش و مرا در هر حال به قضايت راضى بگردان سپاس تنها از آن توست . و همين معنا در روايت امام صادق عليه السلام آمده است ،فرمود: از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به موسى بن عمران وحى كرده است اين كه : اى موسى !من خلقى را محبوب تر از بنده مومنم خلق نكردم و من او را مبتلا مى گردانم به بلايى كه مصلحت او در آن است و به او عافيت از در چيزى مى دهم كه صلاح او در آن است ولى مى دانم كه چه چيزى به صلاح بنده من است . پس بر ابتلاى من صبر كند و بر نعمت هاى من شكر نمايد در اين صورت او را از زمره صديقين نزد خود قرار مى دهم بشرط آنكه به رضايت من عمل كند و اطاعت امر مرا نمايد.(14)

و از امير المومنين عليه السلام روايت شده كه فرمود: خداى عز و جل از بالاى عرشش فرمود: اى بندگان من ! اوامر مرا اطاعت كنيد و مصالح خوتان را به من نياموزيد، زيرا من به مصالح شما داناترم و مصالح شما را از شما دريغ نمى كنم . و از پيامبر (ص ) آمده است : اى بندگان خدا!شما همانند بيمارانيد و خداى عالميان بسان طبيب است و صلاح بيماران راطبيب مى داند و آنرا تدبير مى كند نه آنكه صلاح بيمار تابع اشتهاى بيمار و خواست او باشد پس امر خدا را به او واگذاريد در اين صورت رستگار مى شويد.(15)

و از امام صادق عليه السلام روايت شده : من از مرد مسلمان تعجب مى كنم ؟ خداى حكمى در مورد او ندارد جز آنكه صلاح وى در آنست اگر حكم خدا تكه تكه شدن او با مقراض ‍ باشد صلاح او در آن است و اگر حكم خدا حكومت بر زمين از مشرق تا مغرب باشد باز صلاح او در آن است .

و از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه خداى تعالى فرمود:اگر بنده من آمدن روزى از طرف مرا كند مى شمارد، بترسد از اينكه من بر او غضب كنم و درى از دنيا بر او بگشايم . و از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به داود عليه السلام وحى فرمود اين است كه : هر كس به من پناه آورد من او را كفايت مى كنم ، و هر كس از من درخواست كند به او مى بخشم و هر كس مرا بخواند اجابتش مى كنم و (تحقق و) اجابت دعاى او را تاخير مى اندازم ،ولى تحقق اجابت را با آنكه اجابت شده به صورت تعليق در مى آورم ،زيرا مى خواهم قضاى من تمام گردد و وقتى قضاى من تمام شود اجابت را انفاذ مى كنم . بگو به مظلوم : من دعاى تو را به تاخير مى اندازم با آنكه دعاى تو و نفرين تو در حق ظالم را اجابت كردم ، براى اينكه مى خواهم قضاى من عليه ظالم به جهاتى كه بر تو مخفى است تمام شود و من بهترين قاضيانم : يا اينكه تو به كسى ظلم كردى و او نفرينت كرده است پس اين نفرين تو در قبال آن نفرين قرار گرفت نه به نفع تو و نه به ضرر تو مورد اجابت قرار نگرفت . و يا آنكه اين ستم براى تو درجه اى از بهشت را به ارمغان مى آورد كه توبدون ظلم او بر تو به آن درجه نمى رسيدى ،زيرا من بندگانم را در اموال و جانهايشان امتحان مى كنم و چه بسا بنده اى را بيمار مى كنم و نماز و خدمتش كم مى شود و شنيدن دعايش در سختى نزد من بهتر از نماز نماز گزاران است و گاهى بنده اى نماز مى خواند و من نماز او را بر رويش مى زنم و صدايش را محجوب مى گردانم . اى داوود! آيا مى دانى اين بنده كيست ؟ آن بنده اى كه با چشم بد به زنان مومنين نگاه مى كند و او بنده از است كه در خاطر او مى گذرد كه اگر حكومتى را در دست بگيرد مردم بيگناه را بكشم . (16)

اى داوود بر گناهانت همانندزن فرزند مرده نوحه كن اى كاش ‍ مى ديدى اشخاصى را كه مردم را با زبانهاشان مى خورند (غيبت مى كنند) در حاليكه زبانهاى شان را همانند پوست پهن نموده ام و كناره هاى زبانشان را با آهن گداخته مى زنم سپس سرزنشگرى را برايشان مسلط كردم كه مى گويد: اى اهل آتش اين فلان شخص فحاش بد زبان است او را بشناسيد. چه ركعات زيادى ، نمازگزار به طول و تفصيل و گريه گزارد كه در نزد من پشيزى نمى ارزد، زيرا زمانى كه به قلب او نظر مى كنم مى بينم كه اگر از نماز فارغ شود و زنى را ببيند و آن زن خود را بر او عرضه كند او را اجابت مى كند و اگر مؤ منى با او معامله كند به او خيانت مى كند.



و اما روايات :(بر دعا ترغيب مى كند)

روايت بسيارى موجود است كه دلالت بر ترغيب و تحريص ‍ بر دعا مى كنند كه اگر همه را نقل كنيم طولانى مى گردد و دل زدگى مى آورد پس بر نقل اخبار زير اكتفا مى كنم :

اول : حنان بن سدير روايت كرد گويد: به ابى جعفر (ع ) عرضه داشتم كدام عبادتبهتر است ؟فرمود:هيچ چيزى در نزد خدا بهتر از درخواست از خدا نيست كه از چيزهايى كهخدا دارد بخواهيم و هيچ كس در نزد خدا مبغوض تر از كسى كه در عبادت خدا استكبار مىجويد و از خدا در خواست نمى كند نيست .

روايت دوم : زراره از ابى جعفر (ع ) روايت كرد كه حضرت فرمود:خداى عز وجل مى فرمايد: ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين (17): آنانى كهاز عبادت من سركشى مى كنند در جهنم به خوارى جاى خواهند گرفت فرمود مراد از آيههمان دعاست و بهترين عبادت دعاست زراره گفت عرضه داشتم :ان ابراهيم لحليم اواه منيب (18) فرمود منظور از اواه بسيار دعا كننده است .

روايت سوم : ابن قداح از ابى عبد الله امام صادق عليه السلام روايت مى كند كهامير المومنين فرمود: بهترين اعمال نزد خدا در زمين دعاست ، و برترين عبادت عفاف وپاكى است . و حضرت فرمود امير المومنين خود مردى بسيار دعا كننده بود.

چهارم : عبيد بن زراره از پدرش از ابى عبد الله (ع )نقل مى كند:

دعا همان عبادتى است كه خدايتعالى فرمود:ان الذين يستكبرون عن عبادتى (19)خدا را بخوان !و از او بخواه !و نگو كه قضاى و قدر الهى پايان يافت و جارى شد.

پنجم : عبد الله بن ميمون قداح روايت كرد كه ابى عبد الله امام صادق عليه السلامفرمود:آيا فرق ابتلاى طولانى از ابتلاى كوتاه را مى دانيد؟عرضه داشتم : خير.فرمود:وقتى به هنگام ابتلا ملهم به دعا شديد پس بدانيد كه مدت ابتلا كوتاه است .

هفتم : ولاد گفت كه ابوالحسن (ع ) فرمود:هيچ بلايى نيست كه بر بنده مومننازل مى شود و بر قلب او دعا الهام مى شود مگر آنكه آن بلا بزودى بر طرف مى شودو هيچ بلايى نيست كه بربنده مؤ من نازل مى شود و از دعا باز ايستد مگر آنكه مدت بلاطولانى است پس اگر بلايى بر شما نازل شد پس بر شما باد كه دعا و تضرع بهسوى خداى عز و جل كنيد.

هشتم : از پيامبر (ص ) .روايت شده كه فرمود: در حوايج خود به خدا پناه ببريد ودر شدايد به خدا ملتجى شويد و به سوى خدا زارى كنيد و او را بخوانيد ،زيرا دعا مغزعبادت است و هيچ مومنى نيست كه خداى را مى خواند جز آنكه خداى اجابت مى كند. پس يااجابت در دنيا تسريع مى شود، يا آنكه اجابت تا آخرت به تاخير مى افتد و يا آنكهكفاره گناهانش قرار مى گيرد به اندازه دعايش ،ماداميكه از خدا در خواست معصيت نكردهباشد.

نهم : از پيامبر (ص )روايت شده عاجزترين مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد وبخيلترين مردم كسى است كه در سلام بخيلى كند.

دهم : از پيامبر (ص ) آمده كه فرمود:آيا شما را بر كاهلترين و دزدترين وبخيل ترين و جفا كارترين و عاجزترين مردم راهنمايى نكنم ؟ عرضه داشتند بله اىرسول خدا! فرمود:اما بخيلترين مردم كسى است كه به مردى مسلمان برمى خورد ولىسلامش نمى كند و كاهلترين مردم كسى است كه هيچ كارى نداردولى خدا را به لب و زباننمى خواند و دزدترين مردم كسى است كه از نماز مى دزدد و آن نماز را بسان پيچاندنلباس كهنه بپيچانند و بر صورتش بزنند و جفا كارترين مردم كسى است كه ياد من درنزد او شود ولى بر من دردد نفرستد و عاجزترين مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد.

يازدهم : از پيامبر (ص ) آمده است كه فرمود:بهترين عبادتها دعاست و وقتى خداىتعالى به بنده اى اجازه دعا داد باب رحمت را بر او بگشايد و هرگز كسى كه دعا مىكند هلاك نمى شود.

دوازدهم : معاوية بن عمارگفت :به ابى عبد الله امام صادق عليه السلام عرضهداشتم :دو نفر همزمان وارد نماز شدند و يكى از آن دو قرآن تلاوت كرد و تلاوت قرآنشبيش از دعايش بود، و ديگرى در آن نماز دعا ودعايش بيش از تلاوت قرآنش بودو همزماناز نماز خارج شدند، كداميك بهترند؟ فرمود: در هر دو خوبى است و هر دو نيكوكارىكردند. عرض كردم :من ميدانم كه در هر دو خوبى است و هر دو نيكو كردند ولى كدام بهتراست ؟ جواب فرمود:دعا بهتر است مگر نشنيدى سخن خداى عز وجل را كه فرمود :ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين .(20)بهخدا قسم دعا عبادت است ، به خدا قسم دعا عبادت است !بخدا قسم دعا بهتر وافضل است ! به خدا قسم دعابهتر و افضل است ! آيا دعا عبادت نيست ؟به خدا قسم كه دعاعبادت است آيا دعا قويم ترين عبادات نيست ؟ به خدا قسم قويم ترين عبادات است !به خداقسم قويم ترين عبادات است !

سيزدهم : يعقوب بن شعيب گفت : از ابا عبد الله امام صادق عليه السلام شنيدم ،مىفرمود :خداى به آدم وحى فرمود كه براى تو سخنان نيكو را در چهار كلام جمع مى كنم ،عرض ‍ كرد:پروردگارم !آنها كدامند؟فرمود:يكى از آن من است و يكى از آن توست و يكىبين من و بين توست و يكى بين تو و مردم است آدم عليه السلام عرضه داشت :پروردگارمبراى من روشن فرما تا بدانم خداى تعالى فرمود آنى كهمال من است آن است كه مرا بپرستى و شرك نورزى و آنكهمال توست اينكه در روزى كه بيش از همه وقت به پاداش نيازمندى برعمل تو پاداش دهيم و اما آنكه بين من و توست پس وظيفه تو دعاست و بر عهده من است كهاجابت كنم . اما آنكه بين تو و مردم است اينكه آنچه كه بر خود مى پسندى براى مردمبپسندى .

چهاردهم : از كتاب دعاى محمد بن حسن صفار كه با وسايط به حسين بن سيف مى رسداز برادرش على از پدرش از سليمان بن عثمان بن الاسود از واسطه اى ديگر روايتكرد.آن شخص گفت رسول خدا (ص )فرمود:دو نفرداخل بهشت مى شوند و هر دو يك كار انجام مى دادندپس يكى ديگرى را بالاتر ا زخود مىبيند پس مى گويد اى خداى من اين مقام بالارا به چه عملى به او دادى در صورتى كهكارمان يكى بود خداى تبارك و تعالى مى فرمايد از من خواست و تو نخواستى سپسرسول خدا (ص ) فرمود:از خدا بخواهيد و زياد دعا كنيد،زيرا هيچ چيز در عظمت از دعاپيشى نمى گيرد.

پانزدهم : به همين اسناد از پيامبر (ص )آمده كه فرمود:بايد از خدا در خواست كنيدتا خدا اجابت كند خدا را بندگانى

است كه عمل مى كنند خدا به ايشان اجر مى دهد و عطا مى كند، و ديگران صادقانه در نزد خدا از خدا درخواست مى كنند پس خدا به آنها نيز عطا مى دهد، سپس اين دو گروه را در بهشت جمع مى كند، آنهايى كه اهل عمل بودند مى گويند خدايا به خاطر عملمان به ما بخشش كردى اما به چه عملى به ايشان (اين درجه را) بخشيدى ؟ خداى تعالى مى فرمايد :ايشان بندگان من بودند اجر شما را به شما دادم و از اعمال شما چيزى را نكاستم وايشان از من درخواست كردند و به ايشان بخشيدم و اين فضل من است كه به هر كس ‍ بخواهم مى دهم .

پاورقي





1- اعيان الشيعه /ج 3، ص 147،سيد محسن امين .

2-مقصود ازاينكه دعا بلاى نازل شده را باز مى گرداند اين است ، كه وقتى بلا نازل شد دعا آنرا آسان مى كند مثل آنكه اصلا بلايى در كار نبوده است .

3-25 / فرقان ،77.

4- 40 / غافر،60.

5-7 / اعراف ،56 .

6-2 / بقره ، 186.

7-34 /سبا ،39.

8-10 / يونس ،11

9-2 / بقره ، 216.

10- 10 / يونس ،11.

11-51 / ذاريات ،56.

12-مولوى گويد :

ناله مومن همى داريم دوست

پس تضرع كن كه اين اعزاز اوست

حاجت آوردش زغفلت سوى من

آن كشيدش موكشان تاكوى من

گر برآورم حاجتش او را زود

هم در آن بازيچه مستغرق شود

13-15 / حجر، 56.

14-اين اشعار مولوى مناسب اين روايت است .

خلق را با تو همه بد خو كند

تا تو را رو جانب آنسوكن د

اين جفاى خلق بر تو در جهان

گر بدانى گنج زر آمد نهان

بنده مى نالد به حق از درد خويش

صد شكايت مى كند از رنج و نيش

حق همى گويد كه آخر رنج و درد

مر ترا لابه كنان و راست كرد

در حقيقت هر عدو داروى تست

كيمياى نافع و دلجوى تست

كه از او اندر گريزى در خلا

استعانت جويى از فضل خدا

ونيز مناسب اين روايت اين ابيات است

هست حيوانى كه نامش اسغر است

كو بزخم چوب زفت و لمتر است

تا كه چوبش ميزنى به مى شود

او ز زخم چوب فربه مى شود

نقس مومن اسغرى آمد يقين

كو بزخم چوب زفت است و سمين

زين سبب بر انبيا رنج و شكست

از همه خلق جهان افزونتر است

15-مولوى مى گويد

پوست از دارو بلاكش مى شود

چون اديم طايفى خوش مى شود

ورنه تلخ و تيز ماليدى در او

گنده گشت و ناخوش و ناپاك بو

آدمى را نيز چون آن پوست دان

از رطوبت ها شده زشت و گران

تلخ و تيز مالش بسيار ده

تا شود پاك و لطيف و با فره

ور نمى يابى رضا ده اى عيار

كه خدا رنجت دهد بى اختيار

كه بلاى دوست تطير شماست

علم او بالاى تدبير شماست

16-در امتحان خلق مولوى مى گويد:

آن شغالى رفت اند خم رنگ

اند آن خم كرد يك ساعت درنگ

پس بر آمد پوستين رنگين شده

كه منم طاووس عليين شده

تا آنكه به اينجا مى رسد:

همچو فرعون مرصع كرده ريش

برتر از عيسى پريده از خريش

او هم از نسل شغال ماده زاد

در خم مالى و جاهى در فتاد

هر كه ديد آن جاه و مالش سجده كرد

سجده افسوسيانرا او بخورد

گشت مستك آن گداى ژنده دلق

از سجود و از تحيرهاى خلق

مال ، مار آمد كه در وى زهرهاست

و ان قبول و سجده خلق اژدهاست

هان اى فرعون ناموسى مكن

تو شغالى هيچ طاووسى مكن

سوى طاووسان اگر پيدا شوى

عاجزى از جلوه و رسوا شوى

موسى و هارون چو طاوسان بدند

پر جلوه بر سر و رويت زدند

زشتيت پيدا شد و رسواييت

سرنگون افتادى از بالاييت

چون محك ديدى سيه گشتى چو قلب

نقش شيرى رفت و پيدا گشت كلب

اى سگ گرگين زشت از حرص و جوش

پوستين شير را بر خود مپوش

غره شيرت بخواهد امتحان

نقش شير و آنگه اخلاق سگان .

17-40 / غافر، 60.

18-11 / هود، 75.

19-40 / غافر،60.

20-40 / غافر،60.