بازگشت

باب دوم : علل اجابت دعا


علل اجابت دعا به هفت قسم تقسيم مى شود .

زيرا علل اجابت دعا يا (1)در خود دعاست (2) و يا در زمان دعا(3) و يا در مكان دعا و يا در حالات . و اين حالات به دو نحواست (4) حالات خود دعا كننده (5) حالاتى كه دعا در آن واقع مى شود مجموع اينها پنج قسم مى شود (6) قسم ششم آنكه :از مكان و دعا تركيب مى شود (7) قسم هفتم آنكه :از زمان و دعا تشكيل مى يابد مجموع هفت قسم شد.

در وقت دعا

اما قسم اول كه به وقت بر مى گردد مثل شب جمعه و روز جمعه .

امام صادق عليه السلام فرمود:خورشيد بر روزى بهتر از روز جمعه طلوع نكرده است . سخن پرندگان در اين روز به هنگام برخورد يكى با ديگرى اين است سلام !سلام !روز خوبى است .

روايتشده كه وقتى رسول خدا (ص )مى خواست از خانه زمستانى به هنگام فصل تابستان بيرون آيد روز پنج شنبه بيرون مى آمد و به هنگام رسيدن فصل زمستان به روز جمعه داخل خانه ميشد. و از ابن عباس روايت شده است كه آن حضرت شب جمعه خارج مى شد و شب جمعه داخل مى گرديد.

و از امام باقر عليه السلام آمده :وقتى قبل از جمعه مى خواست چيزى صدقه دهد تا جمعه صبر ميكرد.

و از امام باقر عليه السلام كه فرمود:خداى تعالى از ابتداى هر شب جمعه تا آخر آن از بالاى عرش ندا در مى دهد آيا بنده مؤ منى نيست تا پيش از دميدن سپيده براى دين يا دنيايش مرا بخواند تا من اجابتش كنم ؟آيا عبد مؤ منى نيست كه تا قبل از طلوع فجر از گناهانش توبه كند تا من او را بيامرزم ؟ آيا بنده مومنى نيست كه روزيش تنگ شده باشد تا قبل از طلوع فجر از من زيادت در روزى درخواست كند و من روزيش را زياد كنم و بر او وسعت دهم ؟ آيا عبد مومن بيمارى نيست كه قبل از طلوع فجر از من درخواست شفا كند پس او را شفا دهم ؟ آيا عبد مومن دربندى نيست كه تا قبل از طلوع فجر از من درخواست آزادى كند و من اورا برهانم و راهش را باز كنم ؟ آيا بنده مومن ستم كشيده اى نيست كه تا قبل از طلوع فجر از من درخواست انتقام كند و من او را يارى كنم وبرايش انتقام بگيرم ؟ آن حضرت فرمود:پس پيوسته اينگونه مردم را مى خواند تا صبح شود.

و از امام باقر و يا امام صادق عليه السلام منقول است كه بنده مومن از خدا درخواست حاجت مى كند پس خداى اجابت و قضاى حاجت او را تا روز جمعه تاخير مى اندازد تاآنكه به فضل روز جمعه مخصوص شود.

و از پيامبر (ص ) آمده است كه فرمود:روز جمعه در نزد خدا سيد ايام و بزرگتر از همه آنهاست و بزرگترى از روز فطر و روز عيد قربان است و پنج خصوصيت دارد. خدا آدم عليه السلام را در آن روز آفريد و آدم را در آن روز به زمين فرستد و در آنروز آدم را ميراند و در آن ،ساعتى است كه هيچكس در آن ساعت از خدا درخواست نكند جز آنكه خدا اجابت كند، در صورتيكه چيز حرام از خدا نخواهد و هيچ فرشته مقرب و آسمان و زمينى و بادها و كوهها و درختى نيست جز آنكه از روز جمعه مى ترسد از اينكه روز قيامت درآن قيام كند.

و از امام صادق عليه السلام در مورد سخن حضرت يعقوب عليه السلام و فرزندانش كه فرمودسوف استغفرلكم ربى (21)بزودى از خدا براى شما طلب مغفرت مى كنم ، فرمود:حضرت يعقوب تا سحر روز جمعه دعا را به تاخير انداخت .

و در روز جمعه دو ساعت ساعت استجابت دعااست ساعت فراغ امام جمعه از خطبه تا برقرارى صفوف مردم و ساعت ديگر پايان روز (كه دعا اجابت مى شود) و روايت شده به هنگام غروب نصف قرص خورشيد. و امام باقرعليه السلام فرمود:ابتداى وقت استجابت دعا در روز از هنگام زوال آفتاب يعنى ظهر تا ساعتى بعد مى باشد بر آن محافظت شود،زيرا رسول خدا (ص ) فرمود:هيچ بنده اى هيچ خيرى را در ساعت مذكور از خدا نخواهد جز آنكه خداى تعالى به او اعطاء مى كند.

جابربن عبد الله انصارى روايت كرد:

پيامبر (ص ) روز دوشنبه و سه شنبه احزاب را نفرين كرد و در روز چهارشنبه بين ظهرو عصر به اجابت رسيد و خوشحالى در جبين آن حضرت ديده شد. جابر گويد با هيچ امر دشوارى روبرونشدم كه در همان ساعت با خداى تعالى در ميان گذاشتم جز آنكه به اجابت رسيد.

و از پيامبر (ص ) وارده شده كه هر كس حاجتى دارد درنماز عشا از خدا بخواهد و به كسى از امت هاى پيشين اين وقت داده نشده يعنى وقت عشا.

و در روايتى ،آن وقت يك ششم اول از نصف دوم شب معرفى شده است و رواياتى كه در ترغيب و ارزش كسى كه نماز شب بخواند در حاليكه مردم در خوابند ،و كسى كه ذاكر است در حالى كه مردم غافلند آمده است همين روايت آخرى را تاييد مى كند.

شكى نيست كه در آن هنگام مردم در خوابند ولى در نيمه اول شب مردم در همان حالت روز هستند و در پايان شب چه بسا مردم براى كسب و كار و سفرهايشان بيرون مى روند بنابراين جان شب همان غفلت مردم است كه دل براى عبادت آمادگى دارد، علاوه آنكه اين هنگام با جهاد با نفس و دورى از رختخواب و جدايى جايگاه نرم و خلوت با مالك عباد و سلطان دين و معاد توام است .

و مقصود از دل شب همين است و همين مضمون روايت عمر بن اذينه است گفت از ابا عبد الله عليه السلام شنيدم كه مى فرمود :و در شب ساعتى است كه هيچ عبد مؤ منى نيست كه اتفاقا در آن ساعت نماز بگذارد و از خداى در خواست كند جز آنكه خداى اجابت كند عرضه داشتم اصلحك الله : اين ساعت كدام وقت از شب است فرمود:وقتى نيمه شب گذشت و يك ششم از اول نيمه دوم شب آمد.

و اما در مورد يك سوم آخر شب رواياتى متواتر داريم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:وقتى آخر شب شود خداى سبحان مى فرمايد آيا دعا كننده اى هست كه جوابش دهم ؟ و آيا خواهنده اى هست كه خواسته اش را به او دهم ؟ آيا استغفار كننده اى هست كه او راببخشم ؟ آيا تايبى هست كه توبه وى را قبول كنم ؟

ابراهيم بن ابى محمود گفت به امام رضا عرضه داشتم نظر شما در مورد حديثى كه عامه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كنند چيست كه پيامبر فرمود خداى تعالى در هر شب به آسمان دنيا مى آيد؟ آن حضرت در جوابم فرمود؟خداى لعنت كند كسانى را كه سخنان را از معنايش ‍ بدر مى برند به خدا قسم رسول خدا (ص ) اينگونه نفرمود،بلكه فرمود:خداى تبارك و تعالى در ثلث آخر هر شب و در شب جمعه از اول شب فرشته اى را از آسمان به دنيا مى فرستد و به او امر مى كند كه ندا كند پس او فرياد مى كند آيا سائلى هست كه خواسته اش را بدهم ؟ آيا تايبى هست كه توبه اش را قبول كنم آيا استغفار كننده اى هست كه او را بيامرزم ؟اى خواهان !خير بيا و اى خواهان شر سخن كوتاه كن !پس پيوسته به آن ،ندا مى كند تا آن كه فجر طلوع كند و در آن هنگام به جايگاهش در ملكوت آسمان باز مى گردد اين را پدرم از جدم از پدرانم از رسول خدا حديث كرد.

نصيحت

شايسته است كسى كه ايمان روشن و اعتقاد صحيح به گفتار پيامبر (ص ) و فرزندان زهراى بتول در مسائلى از معارف قرآن كه از پروردگار بزرگ به بندگان مى رسانند دارد اينكه د راين ساعت ها حاجت هاى خود را در جواب ندا بفرستد و همانند كسى باشد كه بر در او فرستاده پادشاهى از پادشاهان آمده و از او خواهان اين است كه احتياجات خود را عرضه كند و بگويد :پادشاه به من اجازه داد كه به نزد تو آيم و تو را خبر دهم كه حوايج خودت را مى توانى به وسيله من بر او عرضه كنى و از او در خواست كنى تا آنها را بر آورد. حتما او از اين فرصت استفاده مى كند و حاجات مهم و اغراض خود راذكر مى كند و هيچ حاجتى از خود و كسان مورد توجه خود را وا نمى گذارد و همه را به تفصيل ذكر مى كند خصوصا اگر آن پادشاه به دادن عطاى فراوان موصوف باشد و در انجام كارهاى نيكو معروف باشد و چنين كسى كه نياز به فرستاده پادشاه دارد هرگز از منادى پادشاه روى نمى گرداند، و او را بى جواب نمى گذارد و مقصود از اين خطاب فرستاده را، باسستى ضايع نمى كند (و اگر چنين كند) پس او شايسته خشم پادشاه است و با جواب ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين (22)باز مى گردد و يا در جواب او همانند غافلها از او روى برگردانده مى شود تا آنكه جزء لشگريان محرومين قرار گيرد و با بار گناه و معصيت باز گردد و مشمول اين روايت شود كه هركس درخواست از خدا را ترك كند فقير مى گردد.

رضى الدين على بن موسى بن طاووس (قدس الله روحه الزكيه ) ،گفت :و اگر خواستى در آن هنگام بگو :خداى من تصديق به ربوبييت تو و خاتميت رسالت محمد (ص ) و به اين منادى كه از وجود تو خبر مى دهد، نمودم و اگر گوشم صداى آن را نمى شنود ،عقل من كه تصديق اخبار مشتمل بر وعده تو ،دارد، آنرا شنيده است سپس من مى گويم : خوش ‍ آمدى اى فرشته اى كه از طرف مالك حكيم كريم جواد نيكوكار ،نسبت به ما بر ما وارد شدى ما به زبان حال عقلمان گفتار تو را از معدن برآورنده در خواستمان شنيديم كه مى گويى :آيا سائلى هست كه درخواستش را بدهم . و من از شما تمام احتياجات خود را كه مقتضى دوام اقبال حق تعالى به من است مى خواهم و مى خواهم كه پيوسته توفيق روى آورى به او را داشته باشم و احسانش به من تمام گردد و ادب من در پيشگاه او كامل شودو اينكه مرا و هر چه را كه به آن وسيله به من نيكى مى كند حفظ كند و گفتار تو را از زبان سيد و مولايمان كه او اهل آنست كه ما را به آرزويمان رساند شنيديم كه آيا توبه كننده اى هست كه توبه او را بپذيرم و من هم توبه اختيارى مى كنم و هم توبه اضطرارى زيرا من عاجز و ضعيف از غضب و عقابش هستم و رضايت و ثوابش را نيازمندم اگر نفس من در توبه حقيقى راستگو هست تو دانى و الا زبان حال عقل من با همه وجودش تايب است و سخن تو را اى فرشته كه از طرف آقا و سلطانمان كه اهل مهربانى و پذيرش ماست را شنيديم كه گفتى آيا استغفار كننده اى هست تا آنكه او را بيامرزم و من بنده او هستم كه از همه چيزهايى كه او بدش مى آيد توبه مى كنم و براى عفو پناهنده به او هستم و اگر قلب و زبان من در استغفار درست مى گويند بسيار خوب و الا زبان حال عقل من و حالت درماندگى و خستگى شكستگى من در پيشگاه جلالت و عفو و رحمت او از طرف من استغفار مى كند، و من در پيشگاه عزت و رافت او خوار و ناچيزم و اى فرشته !من اظهار اين خواسته و توبه و استغفار و بيچارگى و ذلت و شكستگى خود را به عنوان امانت به تو مى سپارم تا آنرا با حلم و كرم و رحمت وجود به پيشگاه كسى كه بر ما نعمت داد و تو را به سوى ما فرستاد و درهاى رسيدن را به روى ما باز كرد عرضه بدارى .

على بن طاووس گفت :اگر اين دعا را حفظ نكردى و آمادگى براى قرائت آن ندارى آنرا در كاغذى بنويس كه با تو و يا در زير سر تو باشد و آنرا همانند بهترين متاعت حفظ كن ! وقتى كه ثلث آخر هر شب شد جلويت بگير و بگو اى فرشته اى كه از طرف ارحم الراحمين و اكرم الاكرمين آمدى اين قصه من است كه به تو تسليم مى كنم من نه زبان گفتگو دارد و نه قلب آماده اى كه كلام شايسته اى بتوانم بتو عرضه كنم . پايان سخن ايشان رحمة الله عليه .

گويم اگر مى توانى در اين وقت ادعيه اى كه اهل بيت فرمودند و به تو ياد دادند بخوانى پس خوشابحالت و اگر نمى توانى پس اين سخن را بگو:

بار خدايا من به تو ايمان آوردم و پيامبرت و اهلبيتش صلوات الله عليهم را در خبر از عفو بزرگوارانه و الطاف انس تو تصديق كردم بار خدايا درود بر محمد و اهل بيتش بفرست و مرادر دعاهاى نيكى از دنيا و آخرت كه در اين شب شده شريك قرار بده و آنگاه آنچه سزاوار توست با من رفتار كن نه آنچه سزاوار من است اى مهربانترين ! درود بفرست بر محمد و فرزندان پاكش .

بدان كه از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرموده :تمام حظ چشم را (كه خواب است ) به او ندهيد چون چشم كمترين شكر كنندگان است .

از پيامبر (ص ) روايت شده است كه وقتى بنده به خاطر رضايت خدا براى نماز شب از بستر شيرين بر ميخيزد و چشمانش هنوز پر از خوابست خداى تعالى به او بر ملايكه اش مباهات مى كند، ميفرمايد آيا بنده مرا نمى بينيد! از لذت بستر برخاست براى عبادتى كه من بر او واجب نكردم و شاهد باشيد كه من او را آمرزيدم .

فايده (دعا در ساعت روز)

مى دانى كه روز دوازده ساعت است و در هر ساعتى توجه و توسل به امامى از ائمه هدى مى شود (10) چنانكه شيخ طوسى در مصباح دعاى وارد در هر ساعت را آورده است . وسيد رضى الدين رحمة الله عليه ذكر كرد كه هر روزى از ايام هفته به مهمانى يكى از ائمه عليهم السلام و دهش صله اختصاص دارد و براى هر روز زيارتى مخصوص براى امامى كه اميد مهمانى و صله از او ميرود وارد شده است . روز شنبه مال پيامبر (ص ) است و روز يكشنبه از آن مولى على عليه السلام است و روز دوشنبه از آن امام حسن و حسين عليهما السلام است و روز سه شنبه از آن على بن الحسين و امام باقى و امام صادق عليهم السلام است وروز چهارشنبه از آن امام كاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادى عليهم السلام است . وروز پنجشنبه از آن امام حسن عسكرى عليه اسلام است و روز جمعه از آن حضرت مهدى عليه السلام مى باشد.

ونيز شب قدر كه به صورت ناشناخته در ماه رمضان است و چه بسا شب قدر در همين سه شب فرد (نوزده ،بيست و يك و بيست و سه ) باشد و در شب بيست و سه يعنى شب جهنى تاكيد بشترى شده است و نيز شبهاى احيا و آن شبها عبارتند از :اولين شب ماه رجب ،شب پانزدهم ماه شعبان ، شبهاى عيد قربان و فطر. و اميرالمومنين عليه السلام خوشش مى آمد كه در اين شبها فارغ البال باشد و نيز روز عرفه ، زيرا روز عرفه روز دعا و درخواست است و به همين خاطر در صورتى كه روزه انسان را از دعا باز مى دارد افطار در اين روز بهتر از روزه است گرچه ترغيب فراوانى در روزه آن وارده شده است و دعا به هنگام وزش بادها و به هنگام زوال ظهر و بارش باران و ريزش اولين قطره خون شهيد، زيرا روايتى از زيد شحام از امام صادق عليه السلام وارد شده كه فرمود: درچهار وقت دعا كنيد: به هنگام وزش باد و زوال سايه (يعنى ظهر) و بارش ‍ باران و اولين قطره خون شهيد مومن .زيرا درهاى آسمان در اين هنگام باز مى شود. و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:وقتى زوال ظهر شد درهاى آسمان و بهشت باز مى گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده مى شود عرضه داشتم :در چه هنگام ؟حضرت فرمود:به اندازه چهار ركعت نمازى كه به آرامى خوانده شود.

وقت ديگر :از طلوع فجر تا طلوع آفتاب وقت اجابت دعاست .

وروايت شده است :به هنگام طلوع فجر.

وروايت ابوالصباح كنانى از ابو جعفر عليه السلام كه فرمود خداى تعالى بنده اى كه بسيار از او درخواست مى كند دوست دارد، بنابراين از سحر تا طلوع خورشيد دعا كنيد، زيرا در اين صورت درهاى آسمان باز مى شود و ارزاق تقسيم مى گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده مى شود.

قسم دوم در مكانهاى دعا

مثل سرزمين عرفه ،در خبر است كه خداى سبحان در آن روز به ملايكه مى گويد اى فرشتگان من ! آيا بندگان و كنيزانم را مى بينيد كه از گوشه و كنار دنيا ژوليده موى و غبار آلوده آمدند آيا مى دانيد چه مى خواهند؟

فرشتگان عرضه مى دارند از تو درخواست آمرزش دارند پس ‍ خداى مى فرمايد:شاهد باشيد كه من ايشان را آمرزيدم .

و روايت شد: از زمره گناهان ،گناهانى هستند كه جز در عرفه و مشعر بخشوده نمى شوند خداى تعالى فرمود:فاذاافضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام (23)وقتى از عرفات روانه شديد در مشعر خداى را ياد آوريد و شب مشعر از شبهاى بيدار ماندنى است .

مكان ديگر :

حرم و كعبه است . از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:هيچكس بر آن كوههانياستاده جز آنكه دعايش اجابت شد دعاى مؤ منين براى آخرت آنهابه اجابت مى رسد و دعاى كفار براى دنياشان به اجابت مى رسد.

مكان ديگر:

مساجد است زيرا مسجد خانه خدا است و كسى كه قصد رفتن به مسجد كند ،قصد رفتن به سوى خدا و زيارت او كرده است . و در حديث قدسى آمده است بدانيد كه خانه هاى من در زمين مساجدند، و خوشابحال بنده اى كه در خانه اش ‍ تطهير كد، سپس مرا در خانه ام زيارت كند و خداى كريمتر از آن است كه زاير و خواهان خود را دست خالى باز گرداند.

سعيد بن مسلم از معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت كرد:پدرم وقتى نيازى داشت به هنگام زوال ظهر آنرا ازخداوند درخواست مى كرد، وقتى مى خواست در خواست كند ابتدا صدقه اى مى داد و بوى خوش استشمام مى كرد و به مسجد مى رفت و براى حاجت خود دعا مى كرد.

استفاده از روايت

و اين روايت بر چهار چيز دلالت دارد:

اول :زوال ظهر وقت درخواست حاجت است .

دوم :مستحب است كه جلوتر از دعا صدقه دهند.

سوم :استشمام بوى خوش .

چهارم :مسجد مكان طلب حاجت است .

و از اماكن دعا ،بلكه بهترين جايگاه ،دعا در پيشگاه قبر امام حسين عليه السلام است روايت شده كه خداى سبحان در قبال شهادت امام حسين (ع ) چهار خصلت به او داد: در خاك قبرش شفا قرار داد و دعا را در زير گنبد او اجابت مى كند و ائمه عليهم السلام را از فرزندان او قرار داد و روزهايى كه زايرين زيارت قبرش مى كنند جزء عمرشان بحساب نمى آورد.

روايت شده كه امام صادق عليه السلام بيمار شد، به كسانش ‍ دستور داد كه شخصى را اجير كنند كه در كنار قبر امام حسين عليه السلام براى او دعاكنند. پس مردى از مواليان آن حضرت بيرون آمد وشخصى را در كنار دريافت و ماجرا را به او گفت آن مرد گفت من مى روم ، ولى امام حسين عليه السلام امامى است كه اطاعتش واجب است چنانكه امام صادق هم امامى است كه اطاعتش واجب است پس چگونه براى شفاى امام صادق در كنار قبر امام حسين (ع ) بايد دعا كرد. غلام به پيش امام صادق عليه السلام آمد و سخن او را نقل كرد. حضرت فرمود:همين طور است كه ايشان مى گويد ولى ايشان نمى داند كه خداى تعالى را مكانهايى است كه دعاها در آن اجابت مى شود بقعه حضرت امام حسين عليه السلام از آن امكنه است .

قسم سوم از علل اجابت دعا دعاى مشتمل بر اسم اعظم (24)

از علل اجابت دعا ،دعاهايى است كه مشتمل بر اسم اعظم هستند، خواه آن اسم را شخصا بدانيم ،خواه عينا آنرا ندانيم و اسم اعظم را كسى عينا نمى داند جز اشخاصى مثل پيامبران و اولياء الهى عليهم السلام كه خداى ايشان را آگاه كرده است (11) و تلويحات و اشاراتى در اين زمينه وارد شده است مثل روايتى كه مى گويد: اسم اعظم در اخر سوره حشر آمده است و روايتى كه مى گويد اسم اعظم در آية الكرسى و اول آل عمران مى باشد. گفتند كه اسم اعظم در الحى القيوم است زيرا اين دو اسم وجه اشتراك هر دو و موجود در اين دو سوره مى باشد و از پيامبر (ص ) آمده كه - فرمود:بسم الله الرحمن الرحيم نزديكتر است از سياهى چشم به سفيدى آن گفتند كه اسم اعظم دراين سخن است يا ذالجلال والاكرام ست عده اى ديگر گفتند در اين سخن است : يا هو يا من لا هو الا هو

سخن عده اى ديگر آنكه اسم اعظم همان الله است و آن از:(1) اسماى مشهور پروردگار است . (2و3) بالاترين مقام رادر ذكر و دعا دارد (4)و امام همه اسما است .

(5) و كلمه اخلاص مختص به اوست و (6) شهادت به او داده مى شود. و اين قول خيلى به صواب نزديك است ،زيرا رواياتى كه مدلول آن اين است كه الله اسم اعظم مى باشد فراوان است .

امتيازات الله

پس بدانكه اين اسم مقدس امتيازاتى بر سائر اسماء دارد:

اول :الله اسم خاص ذات مقدس حق است كه مخصوص ‍ اوست و به حقيقت و يا مجاز بر ديگران اطلاق نمى شود. خدايتعالى فرمود: هل تعلم له سميا (25)آيا جز الله راديديد كه اسم الله داشته باشد.

دوم :اين اسم دلالت بر ذات دارد و هر كدام از باقى اسماء بر معانى ديگر دلالت دارند مثل قادر كه بر قدرت دلالت دارد و عالم بر علم دلالت دارد و امثال آن .

سوم :همه اسماء به اين نام ناميده مى شود و او به اسم ديگرى ناميده نمى شود مثلا به اسم الهى صبور مى گويند كه وى اسمى از اسماء الله است و نمى گويند: الله اسمى از اسماى صبور يا رحيم يا شكور است و با شش امتيازى كه قبلا گذشت مجموع امتيازات اين اسم به نه مى رسد.

سليمان و آصف برخيا

و روايت شده است كه سليمان عليه السلام وقتى آمدن بلقيس را فهميد و بين آنها تنها يك فرسخ مانده بود فرمود ايكم ياتينى بعرشها قبل ان ياتونى مسلمين (26)كى تخت بلقيس را مى تواند بياورد قبل از آنكه بلقيس و اطرافيان به تسليم بيايند؟ قال عفريت من الجن (27)عفريتى از جن (يعنى يكى از سركشان اجنه كه بسيار زيرك بود) گفت : انا اتيكه به قبل ان تقوم من مقامك من تخت او را مى آورم قبل از آنكه از تخت خود يعنى مجلسى كه در آن قضاوت مى كنى برخيزى (يعنى مجلسش تمام شود) ومجلس حضرت سليمان از صبح تا ظهر طول مى كشيد. وانى عليه لقوى امين : و من قوت برآوردن تخت او دارم و برطلاها (و زينت هاى آن ) امين هستم . فقال سليمان .سليمان فرمود: من سريعتر از آن مى خواهم قال الذى عنده علم من الكتاب (28)آن كسى كه مقدارى از كتاب درنزد او بود يعنى آصف بن برخيا كه وزير حضرت سليمان و پسر خواهر او و مردى صديق بود كه اسم اعظم را مى دانست يعنى اسمى را كه وقتى خوانده شود خداى جوابش را مى دهد عرضه داشت : انا اتيك به قبل ان يرتد طرفك : من به يك چشم بهم زدن تخت بلقيس ‍ را مى آورم . گفتند: معناى اين عبارت اين است كه يعنى قبل از آنكه كسى كه به اندازه چشم انداز تو از دو دور است به تو برسد و گفته شده معنايش اين است كه قبل از باز گشت پلك تو به خاطر خستگى مى آرم .

پس معناى اين عبارت اين است كه :سليمان چشمش را باز كرد و تا نهايت نگاه كرد و ادامه داد و قبل از آن كه چشمش ‍ خيره گردد و بهم بيافتد تخت بلقيس آمده بود. كلبى گويد آصف به سجده افتاد و به اسم اعظم الهى از خدا درخواست كرد و تخت به زمين فرو رفت و در جلوى سليمان سبز شد گفتند:در آنجا كه تخت بود زمين شكافته شد و جلوى سليمان از زمين بيرون آمد و گفته شده كه زمين براى تخت درهم نورديده شد. و اين از امام صادق عليه السلام هم روايت شه و گفته شده و گفته شد:آن اسم همان الله و اسم بعدى كه بعد از الله مى آيد رحمن است و گفته شده آن اسم يا حى يا قيوم است كه در زبان عبرى آهيا شراهيا(هستم كه هستم ) است .

گفته شده آن اسم يا ذالجلال والاكرام است . و گفته شده : يا الهنا واله كل شى ء الها واحدا و لا اله الا انت است .

وروايت شده خصوصيات الفاظ در اجابت دعا مؤ ثرند و ادعيه اى براى حاجت هاى مخصوص آمده مثل روايتى كه از امام صادق عليه السلام در مورد كسى كه ده بار بگويد: يا الله يا الله به او گفته مى شود: لبيك بنده من حاجت خود رابگو ،به تو داده مى شود. و نظير آن روايتى است كه در مورد كسى كه ده بار يا رباه يا رباه بگويد آمده است . چنانكه در مورد يا رب يا رب نيز چنين است . و نظير آن يا سيداه است . و نيز روايت شده كه هر كس در سجود خود سه بار بگويد يا الله يا رباه يا سيداه همان جواب مذكور را به او مى دهند.

ونمونه ديگر روايت سماعه است . سماعه گفت ابوالحسن عليه السلام به من فرمود: اى سماعه ! وقتى حاجتى داشتى بگو: اللهم انى اسالك بحق محمد و على فان لهما عندك شانا من الشان وقدرا من القدر فبحق ذلك الشان و بحق ذلك القدر ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تفعل بى كذا و كذا يعنى بار خدايا من تو را به حق محمد و على قسم مى دهم زيرا آندو در نزد تو مقامى رفيع دارند و بحق آن مقام بلندشان بر محمد و آل او درود فرست و فلان درخواست مرا اجابت كنى زيرا در قيامت هيچ فرشته مقرب و پيامبر مرسل و بنده مومن امتحان شده اى نيست مگر آنكه در آن روز به ايشان محتاج است .

دعاهاى پس از نماز

ونمونه ديگر روايت ابن ابى عمير از معاويه بن عمار است كه هر كس سه نوبت بعد از نماز واجب بگويد: يا من يفعل ما يشاء و لا يفعل مايشاء احد غيره سپس از خدا درخواست كند خواسته اش به او داده مى شود و نمونه ديگر روايتى كه در مورد اداى دين در روز جمعه است . اللهم اغننى بحلالك عن حرامك و بفضلك عمن سواك و روايت شده كه بطور كلى براى همه حاجات چنين بخواند و براى گشايش روزى بعد از نماز صبح ده بار بگويد : سبحان الله العظيم و بحمده استغفر الله واساله من فضله

دعاى بعد از نماز عشا

نمونه ديگر: جهت گشايش روزى بعد از نماز عشا بگويد:

الله انه ليس لى علم بموضع رزقى فانما اطلبه بخطرات تخطر على قلبى فاجول فى طلبه البلدان فانا فيما انا طالب كالحيران لا ادرى افى سهل ام فى جبل ام فى ارض ام فى سماء ام فى بر ام فى بحر و على يدى من و من قبل من وقد علمت ان علمه عندك و اسبابه بيدك و انت الذى تقسمه بلطفك و تسببه برحمتك اللهم فصل على محمد و آله واجعله يا رب رزقك لى واسعا و مطلبه سهلا وماخذه قريبا و لا تعننى بطلب مالم تقدر لى فيه رزقا فانك غنى عن عذابى و انا فقير الى رحمتك فصل على محمد و آله و جد على عبدك بفضلك انك ذو فضل عظيم خدايا من جاى روزى خود را نمى دانم و با انديشه هايى كه از خاطرم مى گذرد آنرا طلب مى كنم در طلب روزى به شهرها مى روم و در طلب آن حيرت زده هستم ، نمى دانم روزى من دردشت است ، يا در كوه در زمين است و يا در آسمان در خشكى است و يا در دريا و به دست كيست و از جانب چه كسى و مى دانم كه تو مى دانى و اسباب آن در دست توست و تو هستى كه به لطف خود آنرا پخش مى كنى و با مهربانى خود وسيله آنرا فراهم مى كنى پروردگارا بر محمد وآلش دورد فرست و روزى مرا فراوان و مطلبش را آسان و محل پيدايش آنرا نزديك قرار بده و مرا به خواست روزى غير مقدر خسته نكن چون تو بى نياز از عذاب منى و من نيازمند به مهربانيت هستم پس درود بر محمد و آل محمد بفرست ! و بر بنده ات بخشايش فرما!تو فضلى عظيم دارى .

و براى رفع ترس از ستمگر و داخل شدن بر شاه اين سخن امام صادق عليه السلام را به هنگام دخول بر منصور بگو:يا عدتى عند شدتى و يا غوثى عند كربتى احرسنى بعينك التى لا تنام و اكفنى بركنك الذى لايرام . اى ذخيره من به هنگام شدت ! و اى فرياد رسم به هنگام سختى !مرا با چشمانى كه هرگز نمى خوابند محافظت كن و در پناه ركن خودت كه هميشگى است نگه دار!

دعا براى اداى دين

و براى اداى دين در روايت معاذبن جبل آمده است :معاذبن جبل گويد: من روزى از رسول خدا (ص ) بازماندم و با او نماز جمعه را بجا نياوردم حضرت فرمود:اى معاذ چه چيز مانع نماز جمعه شده است ؟ عرض كردم اى رسول خدا (ص ) يوحناى يهودى يك اوقيه (1) گندم از من طلب داشت و بر در من كشيك مى كشيد پس ترسيدم كه مرا از تو باز دارد فرمود:اى معاذ آيا دوست دارى كه خدا قرضت را ادا كند؟ گفتم بله اى رسول خدا فرمود:بگو قل اللهم مالك الملك تعطى الملك ممن تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شى قدير. تولج الليل فى النهار و تولج النهار فى الليل و تخرج الحى من الميت و تخرج الميت من الحى و ترزق من تشاء بغير حساب يا رحمن الدنيا و الاخره و رحيمهما تعطى منهما ما تشاء و تمنع منهما ما تشاء اقض عنى دينى . بگو اى پيغمبر بار خدايا!اى پادشان ملك هستى !تو هر كه را بخواهى عزت و اقتدار بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى هر خير و نيكويى بدست تو است و تنهاتو بر هر چيز توانايى شب را در روز نهان سازى و روز را در شب ناپديد گردانى و بيرون مى آورى زنده را از مرده (مثل انسان از منى ) و بيرون مى آورى مرده را از زنده (مثل تخم مرغ را از مرغ ) و روزى مى دهى هر كه را خواهى بدون حساب .(29)

اى بخشنده دنيا و آخرت و رحيم هر دو سرا از هر كدام از آندو بخواهى مى دهى و از هر كدام بخواهى منع مى كنى پس ‍ بر محمد و آلش درود بفرست و قرض مرا اى كريم ادا كن . و اگر قرض تو به اندازه پرى همه كره زمين از طلا باشد خداى تعالى ادا مى كند. و اندازه اوقيه در نزد اعراب سه رطل عراقى است .

و براى تقويت حافظه اين دعا از پيامبر روايت شده است : اى على اگر مى خواهى هر چه را مى شنوى حفظ كنى بعد از هر نماز بگو:

سبحان من لا يعتدى على اهل مملكته سبحان من لاياخذ اهل الارض بالوان العذاب سبحان الرؤ وف الرحيم اللهم اجعل فى قلبى نورا و بصرا و فهما و علما انك على كل شى قدير منزه است آن خدايى كه بر اهل مملكت خود ستم نمى كند منزه است آن خداييكه اهل زمين را به انواع عذاب ،عذاب نمى كند منزه است آن خدايى كه رئوف رحيم است بار خدايا در قلب من نور و بينايى و فهم و علم قرار بده و تو بر همه چيز توانايى .

مردى ا زهمسايه اى مردم آزار به امام حسن بن على عليه السلام شكايت كرد امام حسن عليه السلام فرمود:وقتى نماز مغرب را خواندى دو ركعت نماز بخوان سپس بگو: يا شديد المحال يا عزيز اذللت بعزتك جميع اكفنى شر فلان بما شئت اى سخت گيرنده ، اى عزيز!تو بعزت خود همه خلق را ذليل و خوار كردى شر فلانى را هر طورى كه مى خواهى از سر من كم كن . آن مرد چنان كرد وقتش شب شد در دل شب صداى فريادى شنيد گفتند فلانى امشب مرد(12) و مثل اين قسم زياد است كه ذكر همه آن باعث اطاله كلام مى شود هر كس بخواهد از كتابهاى دعا استخراج كند.

قسم چهارم متشكل از دعا و زمان است

مثل دعاى سمات كه در ساعت آخر روز جمعه وارد شده مستحب است كه بعد از آن بگويد: اللهم انى اسئلك بحرمة هذا الدعا و بمافات منه من الاسماء و بما يشتمل عليه من التفسير و التدبير الذى لا يحيط به الا انت ان تفعل بى كذا و كذا و ترجمه : خدايا از تو مى خواهم به حرمت اين دعا و اسمايى كه از آن فوت شده و تفسير و تدبيرى كه در آن ذكر شده كه كسى جز تو به آن احاطه ندارد، حاجت كذايى مرا برآور.

مثل روايتى كه از امام باقر عليه السلام در ثلث دوم از ماه رمضان است كه قرآن را باز مى كنى و مى گويى : اللهم انى اسئلك بكتابك المنزل و ما فيه اسمك الاعظم الاكبر و اسماءك الحسنى و ما يخاف و يرجى ان تجعلنى من عتقائك من النار

خدايا من از تو مى خواهم به اين كتاب و آنچه كه در آن است و در آن اسم اعظم اكبر تو اسماى حسنى و علل خوف و رجاست اينكه مرا از آزاد شده هاى جهنم قرار بدهى سپس ‍ حاجت هايى كه مى خواهد ذكر مى كند.

و نظير آن اينكه در ثلث آخر شب جمعه 15 بار سوره قدر رابخواند سپس به آنچه مى خواهد دعا كند.

قسم پنجم دعاهايى كه متشكل از دعا و مكان است

مثل روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود:هر كس حاجتى از خدا مى خواهد در مقام راس الحسين بايستد و بگويد : يا ابا عبدالله اشهد انك تشهد مقامى و تسمع كلامى و انك حى عند ربك ترزق فاسئل ربك و ربى فى قضاء حوائجى . اى ابا عبد شهادت مى دهم كه مرا مى بينى و كلام مرا مى شنوى و تو در پيشگاه خدايت روزى مى خورى از پروردگارت و پروردگار من در برآوردن حاجتم در خواست كن پس آن حاجت برآورده مى شود ان شاء الله .

مردى كه مستمرى اش قطع گرديده بود

و روايت شده كه مردى هر سال مسترى اى از خليفه دريافت مى كرد. اما خليفه بر او خشم گرفت و چند سال مستمرى اش ‍ را قطع كرد آن مرد به خدمت مولى ابى الحسن على بن محمد هادى عليه السلام رسيد و قطع مستمرى را به عرض امام رسانيد و از او خواهش كرد كه به هنگام ملاقات با خليفه واسطه برقرارى مجدد مستمرى گردد. آن مرد بازگشت به هنگام شب خليفه كسى را فرستاد و او را خواست آن مرد آماده رفتن به منزل خليفه گرديد هنوز نرسيده بود كه چند فرستاده ديگر نيز در بين راه او را ملاقات كردند.

هر كدام مى گفتند خليفه تو را مى خواهد وقتى به دربان رسيد از دربان پرسيد آيا (امام ) على بن محمد عليه السلام اينجا آمد؟ دربان گفت خير:وقتى بر خليفه وارد شد خليفه او را پيش خودش خواند و او را احترام كرد و دستور داد جوايز و مستمرى عقب افتاده اين مدت را به او بپردازند .وقتى از نزد خليفه خارج شد دربان كه نامش فتح بود از او در خواست كرد كه از امام بخواه تا دعايى كه براى حاجت تو خوانده مرا بياموزد. بعدا وقتى آن مرد خدمت ابى الحسن عليه السلام رسيد وقتى چشم امام به او افتاد فرمود:از صورت تو آثار خوشحالى و رضايت پيداست ؟ عرضه داشت :بله ولى گفتند :شما پيش خليفه نرفتيد.

امام فرمود:خداى تعالى ما را عادت داد كه در سختيها جز به او پناه نبريم و جز از او درخواست نكنيم . ترسيدم كه اگر اين عادت را تغيير دهم خداوند آن نعمت را تغيير دهد. عرضه داشت اين آقاى من ، فتح مى گويد: آن دعايى كه براى حاجتم خواندى به من تعليم نما! حضرت فرمود:فتح در ظاهر ادعاى دوستى مى كند نه در باطن و اين دعا براى كسى مفيد است كه از دوستان اهل بيت عليهم السلام باشد و من در بسيارى از مواقع براى حاجت هايم مى خوانم و حاجتم برآورده مى شود و از خدا در خواست كردم هر كس بعداز من در كنار قبرم آنرا بخواند دعايش را اجابت كند.

آن دعا اينست : يا عدتى عند العدد و يا رجائى والمعتمد و يا كهفى و السند و يا واحد و يا احد و يا قل هو الله احد اسئلك اللهم بحق من خلقته من خلقك و لم تجعل فى خلقك مثلهم احدا ان تصلى عليهم و ان تفعل بى كذا و كذا.

اى ذخيره من بهنگام شمارش ذخيره ها و اى اميد من و تكيه گاهم و اى پناهگاه و ملجاءام اى يكى و اى يكتا و اى قل هو الله احد خدايا از تو مى خواهم به حق كسانى كه خلقشان كردى و احدى از خلقت همسان ايشان نيست اينكه برايشان درود فرستى و براى من فلان حاجت را برآورى .

نظير اين دعا فراوان است كه ما به همين مقدار اشاره اكتفا مى كنيم .

شرط قبولى دعاولايت است

بدانكه اينكه امام فرمود استجابت دعا به كسى اختصاص ‍ دارد كه ولايت ما را داشته باشد، اشاره به شرط قبولى دعاست ، بلكه اشاره به قبولى اعمال چه واجب و چه مستحب دارد.و در اين معنا روايت محمد بن مسلم از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام وارد شده عرضه داشتم : ما بعضى مخالفين شما را مى بينيم كه داراى عبادت و سعى و تلاش و خشوع در امر دين هستند آيا اين اعمال او را نفعى مى بخشد؟ فرمود:اى ابا محمد مثل ما مثل اهل بيتى از بنى اسرائيل است كه روش ايشان اين بود كه هيچكس از اين خانواده چهل شب دعا نمى كرد مگر آنكه دعاى او اجابت مى شد و مردى از اين خانواده چهل شب كوشيد و مجاهده نمود، و دعا نمود ولى از اجابت اثرى نديد. به خدمت حضرت عيسى عليه السلام آمد و شكايت حال خويش را نمود و از او خواست كه برايش دعا كند پس حضرت عيسى عليه السلام وضو گرفت و نماز گزارد و سپس دعا كرد خداى به او وحى فرمود:اى عيسى بنده من از درى غير از در من وارد شد و از من در خواست كرد ،ولى در قلب وى نسبت به رسالت تو شك وجود دارد بنابراين اگر آنقدر دعا كند تا گردنش قطع شود و انگشتانش از هم جدا شود من اجابتش ‍ نمى كنم پس حضرت عيسى متوجه او شد و به او فرمود:آيا پروردگارت را مى خوانى و قلبت نسبت به پيامبرش شماك است عرضه داشت اى روح خدا و كلمه او به خدا قسم همانگونه بود كه گفتى پس از خدا بخواه كه آن شك از من زايل شود. حضرت حضرت عيسى براى دعا كرد و خدا به او تفضل فرمود(و شكش زايل شد و حاجتش برآورده شد) و در زمره خانواده اش در آمد و ما اهل بيت همانند حضرت عيسى هستيم خدا عمل بنده اى را كه در ولايت ما شك دارد قبول نمى كند.(30)

قسم ششم از علل استجابت دعا مربوط بهفعل است مثل دعاى بعد از نماز

امير المومنين از رسول خدا(ص )نقل كرد كه آن حضرت فرمود:هر كس نماز واجبى را ادا كند بعد از آن دعايى مستجاب نزد خدا دارد. ابن فحام مى گويد:حضرت امير المومنين عليه السلام را در خواب ديدم و ازصحت خبر سوال حضرت فرمود:روايت درست است وقتى نماز واجبت تمام شد در حال سجده بگو: اللهم انى اسئلك بحق من رواه و بحق من روى عنه صل على جماعتهم وافعل بى كيت و كيت :خدايا از تو مى خواهم بحق كسى كه روايت كرد و به حق كسى كه از او روايت شده بر جماعت ايشان درود فرست و فلان حاجت مرا برآور. و از امام صادق عليه السلام وارد شده كه خداى تعالى نماز را در بهترين اوقات بر شما واجب كرد، پس حوايج را بعد از نمازهاى واجب از خدا بخواهيد.

و از امير المومنين عليه السلام آمده است : هيچ بنده اى از نمازش فراغت نيابد جز آنكه از خدا بهشت را در خواست كند واز اتش به او پناه برد و بخواهد كه حورالعين تزويجش ‍ كند. و از ابى حمزه ثمالى نقل شده كه گفت از امام ابا جعفر باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:وقتى بنده اى به نماز بايستد خداى حورالعين را مى فرستد تا آنكه در اطراف او بگردند،پس وقتى كه از نماز فراغت يافت و از خداى در مورد اينان چيزى را نخواست ايشان در حال تعجب او را ترك مى كنند.

فضل بقباق از امام صادق عليه السلام نقل مى كند حضرت فرمود:دعا در چهار زمان به اجابت مى رسد:در نماز وتر ،بعد از نماز صبح و بعد از نماز ظهر و بعد از نماز مغرب و در روايت ديگر بعد از مغرب كه در سجده اش دعا كند.

فصل 1 مربوط به دعاى فعل ، و دعايى است كه بايد بعد از كارى آن دعا را خواند واگر بدون آن كار دعاكند اجابت نمى گردد.

از جمله دعاهايى كه به فعل بر مى گردد دعاى سائل براى معطى به هنگام بخشش است كه اگر در آن حال خود به خود دعا كند مستجاب نمى شود و امام زين العابدين عليه السلام به خادمش مى فرمود:كمى سايل را نگه دار تا دعا كند آن حضرت عليه السلام فرمود:دعاى فقير رد نمى شود و به خادمش مى فرمود وقتى به فقير چيزى دادى از او بخواه كه دعاى نيك نمايد.

و از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام روايت شده :وقتى به فقرا چيزى داديد به ايشان تلقين دعا كنيد و دعاى ايشان در مورد شما اجابت مى شود، ولى براى خودشان اجابت نمى شود.

و امام زين العابدين عليه السلام دست خود را بعد از صدقه مى بوسيد از سبب آن پرسيدند فرمود:صدقه قبل از آنكه به دست فقير برسد ،در دست خدا قرار مى گيرد.

امير المومنين عليه السلام فرمود:وقتى به فقير چيزى داديد آن دست را ببوسيد زيرا قبل از آنكه فقير صدقه را بگيرد خداى تعالى صدقه را مى گيرد زيرا خدا صدقه ها را مى گيرد ان الله هو يقبل التوبة عن عباده و ياخذ الصدقات .(31)

ورسول خدا (ص ) فرمود:صدقه مومن در دست فقير قرار نمى گيرد جز آنكه قبلا در دست خدا قرار مى گيرد سپس اين آيه را تلاوت كرد الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبة عن عباده و ياخذ الصدقات و ان الله هو التواب الرحيم

آيا نمى دانى كه خدا توبه را از بندگانش قبول مى كند و صدقات را مى گيرد و خدا تواب و رحيم است . و از ابى عبدالله امام صادق عليه السلام فرمود:خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:همه اشيا را من وكالت دادم كه ديگرى آنرا بگيرد جز صدقه كه من به سرعت با دستم آنرا مى گيرم حتى مرد و يا زنى به اندازه يك خرما و يا نيمه آن صدقه مى دهد و من آنرا مى گيرم و آنرا پرورش مى دهم چنانكه مردم كره اسب و بچه شتر را كه تازه از مادرش جدا شده پرورش مى دهند، آنگاه ايشان مرا در قيامت ملاقات مى كنند آن صدقه را براى او مى آورند در حاليكه مثل كوه احد بزرگ شده است .

امام صادق عليه السلام فرمود: روزى را با صدقه پايين بكشيد.

معامله امام صادق با خدا

امام صادق (ع ) به فرزندش محمد فرمود: پسركم از آن خرجى چه مقدار باقى مانده است ؟ عرضه داشت چهل دينار فرمود:برو و آنرا صدقه بده ! عرض كرد جز آن چيزى باقى با من نمانده است ،فرمود:همان را صدقه بده ، زيرا خداى تعالى آنرا جايگزين مى كند. آيا نمى دانى كه هر چيزى كليدى دارد و كليد روزى صدقه است پس صدقه اش را بده و محمد گفت :پس آنرا صدقه دادم بيش از ده روز نگذشته بود كه چهار هزار دينار از جايى به آن حضرت رسيد. و فرمود صدقه قرض را ادا مى كند و بركت مى آورد. و نيز فرمود صدقه دين را ادايى كند و بركت به جاى آن به ارمغان مى آورد و فرمود:وقتى محتاج شديد با صدقه با خدا تجارت كنيد و امام باقر عليه السلام فرمود:صدقه علاوه بر دفع مرگ بد،(13) هفتاد بلا از بلاهاى دنيا را بر مى گرداند،زيرا صدقه دهنده هرگز با مرگ بد نمى ميرد.

حضرت عيسى و مرد هيزم شكن

گفته شده : وقتى كه حضرت عيسى با اصحابش نشسته بود مردى بر ايشان گذشت . و حضرت فرمود:او مى ميرد مدتى نگذشت كه آن مرد با كولبارى از هيزم برگشت گفتند: اى روح !خدا شما خبر دادى كه ايشان مى ميرد اينك او را زنده مى بينيم . حضرت عيسى عليه السلام فرمود:هيزمت را بگذار مرد هيزم را گذاشت آن حضرت هيزم را باز كرد ،ناگهان مارى سياه را ديد كه سنگى در دهان گرفته بود. حضرت از او پرسيد امروز چه كردى ؟ گفت اى روح خدا و كلمة الله (14) دو گرده نان داشتم ، فقيرى بر من گذشت يكى را به او دادم .

حضرت صادق عليه السلام فرمود: هيچكس به خوبى اهل صدقه در دنيا نبود مگر آنكه خداى تعالى به خوبى جانشين وى بر فرزندانش بعد از وى خواهد شد.

در تفسير آيه فكلوا منها و اطمعوا القانع و المعتر (32)پس از آن بخوريد و فقير و دوست را اطعام كنيد. حضرت فرمود:قانع شخص فقير است و معتر دوست توست .

امام صادق و مرد فقير در منى

امام صادق عليه السلام در منى بود فقيرى آمد پس امر كرد كه به او انگور دهند عرضه داشت من نيازى به انگور ندارم اگر درهمى باشد (قبول مى كنم ) حضرت فرمود: خدا توسعه دهد فقير رفت و حضرت به او چيزى نداد. ديگرى آمد حضرت امام صادق عليه السلام سه دانه انگور گرفت و در دست او ريخت فقير آنرا گرفت و سپس گفت الحمد الله رب العالمين حمد خدايى را كه به من روزى داد.

حضرت فرمود :بايست دو دست را پر از انگور كرد و به او داد.

فقير گفت : الحمد الله رب العالمين .حضرت اباعبدالله عليه السلام فرمودبايست و رو به غلام كرد پرسيد اى غلام !چند درهم دارى ؟ رواى مى گويد ما حدس زديم نزديك بيست درهم و يا همين حدود پيش غلام بود حضرت فرمود به او بده . فقير آنرا گرفت و سپس گفت الحمد الله رب العالمين اين عطا تنها از توست اى خداى من شريكى ندارى حضرت فرمود:بايست پيراهنى كه در تنش بود در آورد و به او داد فرمود بپوش فقير آنر پوشيد فقير گفت :حمد خدايى را كه مرا پوشانيد و خوشحالم كرد اى بنده خدا! خدا جزاى خير به تو دهد جز اين دعا، دعاى ديگرى نكرد و رفت . راوى گفت ما فكر كرديم كه اگر امام را دعا نمى كرد امام همواره چيزى به او مى بخشيد زيرا وقتى فقير حمد خدا را مى كرد حضرت به او مى بخشيد.

امام صادق عليه السلام فرمود:كسى كه صدقه داد سپس به او بازگشت آنرا نفروشد و نخورد، زيرا خداى تعالى شريكى ندارد و اگر چيزى براى خدا داده شده به منزله بنده آزاد شده است كه نمى توان آنرا بعد از آزادى به اسارت درآورد.

و از امام صادق عليه السلام وارد شده :كه اگر كسى براى دادن صدقه بيرون رفت تا آنكه به فقير بدهد بعد ديد كه فقير رفته است ،آنرا به ديگرى بدهد و به مالش باز نگرداند.

تتمه (در اقسام صدقه )

صدقه بر پنج قسم است صدقه مالى و اين قسم گذشت .

دوم صدقه مقام و آن شفاعت كردن ديگران بواسطه آبرو و موقعيت است . حضرت پيامبر (ص ) فرمود:بهترين صدقه ها صدقه زبان است پرسيدند يا رسول الله !صدقه زبانى چيست ؟ فرمود:شفاعتى كه اسيرى را رها كند و خونى را حفظ كند و نيكى اى را به برادرى برساند و بدى اى را دفع نمايد و گفته شده تعويذ جاه و مقام و مال مواسات در آندواست .

سوم : صدقه راى است و آن عبارت از مشورت مى باشدو پيامبر(ص ) فرمود:از دانشى كه برادرت راهنمايى كند و فكرى كه او را درست كند به برادرت صدقه (هديه ) بده .

چهارم صدقه زبان كه وساطت بين مردم و تلاش در خاموش ‍ كردن آتش اختلاف و اصلاح بين مردم مى باشد.

لا خير فى كثير من نجويهم الامن امر بصدقه و معروف او اصلاح بين الناس (33)خداى تعالى فرمود: بسيارى از درگوشيهاى ايشان فايده اى ندارد جز آن كسى كه به صدقه و يا خوبى و يا اصلاح بين مردم دستور دهد.

پنجم صدقه علم صدقه علم بخشش علم به اهل و شايستگان آن است و از پيامبر(ص ) وارده شده كه فرمود: از جمله صدقات آن است كه مرد دانشى ياد بگيرد و به مردم ياد دهد و فرمود:زكات علم تعليم دانش به نادان است . و از امام صادق عليه السلام آمده كه : هرچيز زكاتى دارد و زكات علم اين است كه به اهل آن آموخته شود .

فضيلت علم

صاحب كتاب منتقى اليواقيت بدون ذكر وسايط از محمد بن على بن الحسين بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب عليهم السلام روايت كرد كه فرمود:امام رضا از پدرش موسى بن جعفر از پدرش امام جعفر صادق عليهم السلام از پدرش امام باقر عليه السلام از پدرش امام على بن الحسين (ع ) از پدرش امير المؤ منين عليه السلام براى من حديث كرد و فرمود:از رسول خدا (ص ) شنيدم كه مى فرمود: طلب دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب است پس علم را از جايگاهش بخواهيد و قبسى از اهل علم بجوييد، زيرا آموزش دانش براى خدا حسنه اى است و طلب آن عبادت است و گفتگوى علم تسبيح و عمل به آن جهاد و آموختن به نادان صدقه و بذل علم به اهل آن نزديكى به خدايتعالى مى باشد زيرا علم نشانه هاى به حلال و حرام است و راه بهشت را روشن مى كند، و در وحشت مونس انسان است و در غربت و تنهايى رفيق انسان است و در خلوت با انسان گفتگو مى كند و راهنماى آسودگى و تنگى است و دانش ‍ سلاح عليه دشمنان و زينت نزد دوستان است خدا بواسطه علم گروهى را بالا برد و ايشان را در خوبيها رهبر قرار داد كه از آثار ايشان اقتباس مى شود و افعال آنها الگوى راهنماى ديگران است و از افكار ايشان استفاده مى شود و ملايكه در دوستى با ايشان راغبند و با پرهايشان ايشان را لمس مى كنند (و تبرك مى جويند).و در دعاهايشان دانشمندان را بركت مى دهند و هر ترو خشكى حتى ماهيان دريا و موجودات دريايى و درندگان بيابان و چهار پايان براى عالم استغفار مى كنند و دانش حيات دل از نادانى و نور چشم در تاريكى و نيروى بدن از ضعف مى باشد و بنده را به جايگاه خوبان و مجالس اخيار و درجات عالى در دنيا وآخرت مى رساند و تفكر در علم با روزه برابر است و گفتگوى در آن با شب زنده دارى مساوى است به وسيله دانش پروردگار اطاعت و پرستش مى گردد و بدان واسطه صله ارحام صورت مى گيرد و حلال و حرام دانسته مى شود علم پيشواى عمل است و عمل تابع علم است خدا علم را به سعادتمندان الهام مى كند و اشقيا را از آن محروم مى كند خوشا بحال كسى كه خدا بهره اى از علم به او داده است .

آگاهى (علم و عمل قرينند)

به اين جمله كه فرمود: عمل تابع علم است نگاه كن خداى تو را رحمت كند كه چگونه آن حضرت ايندو را دوبار قرين هم قرار داد و هيچكدام بدون ديگرى نفعى ندارد و عالم ناچار بايد عمل كند و علم به تنهايى اهل علم را نجات نمى دهد و به همين مطلب در گفتارش تصريح كرد فرمود:هر كس علمى را بياموزد ولى هدايت او بيش نگردد، از خدا جز دورى حاصل نكرده است و عمل بدون علم فايده اى ندارد زيرا آن حضرت فرمود:كسى كه بدون بصيرت عمل كند همانند كسى است كه دربيراهه حركت مى كند و هر چه بر سرعت مسير بيافزايد جز دورى از راه چيزى بر او نيافزايد پس علم دو يار قرين همند(15) كه هيچكدام بدون ديگرى درست نمى شود و همه فعاليتها به خاطر اين دو گوهر يعنى علم و عمل شكل گرفته است و هرچه از تصنيف مصنفان وموعظه واعظان و فكر متفكران ،بلكه انزال كتابهاى آسمانى و ارسال پيامبران الهى كه مى بينى به خاطر آن است بلكه آسمانها و زمين و خلايق در آن ، به خاطر آن است و همين مطلب از تفكر در دو آيه زير بدست مى آيد يكم : الله الذى خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله على كل شى قدير وان الله قد احاط بكل شى علما (34)خدا آن كسى است كه هفت آسمان را آفريد و مانند آن آسمانها از (هفت طبقه ) زمين خلق فرمود و امر نافذ خود را در بين هفت آسمان و زمين نازل كند تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى توانا و به احاطه علمى بر همه امور آگاهست همين آيه در دلالت بر شرافت علم به ويژه علم توحيد كافى است .

آيه دوم : ماخلقت الجن و الانس الا ليعبدون (35):جن و انس را جز براى عبادت خلق نكردم . و همين آيه دليل بر شرافت عبادت است و سزاوار است كه بنده به ايندو اشتغال نورزد و زحمت جز براى آن دو نكشد، و جز در آندو فكر نكند و ديگر فعاليتهاى پوچ و بى نفعند ولغو و بى نتيجه اند و حال كه اين را فهميدى در مى يابى كه علم شريفتر و افضل از عمل است . پيامبر (ص ) فرمود:خداى فضل علم را از فضل عمل بيشتر دوست دارد. و آن حضرت فرمود: فضل عالم بر عابد مثل فضل ماه بر جميع ستارگان در شب بدر است .

و پيامبر (ص ) فرمود:اى على ! خواب عالم بهتر از عبادت عابد است اى على !دو ركعت نمازى كه عالم مى خواند بهتر از هفتاد ركعتى است كه عابد مى خواند و آن حضرت (ص ) فرمود:اى على ! يك ساعت دانشمند كه در جاى خود نشيند و در علم فكر كند بهتر از عبادت هفتاد ساله است و نگاه به صورت عالم عبادت مى باشد، بلكه نگاه به در خانه عالم عبادت است . واز على عليه السلام شده كه فرمود :نشستن يك ساعت در نزد علما بهتر است نزد خدا از عبادت هزار سال و نظر به عالم نزد خدا از يك سال اعتكاف در خانه خدا بهتر است و خداوند زيارت دانشمندان را از هفتاد طواف خانه خدا دوست تردارد. و زيارت علما بهتر از هفتاد حج و عمره نيكوى مقبول است و خداى تعالى كسى را كه زيارت عالم كند هفتاد درجه بالا مى برد و رحمت را بر او نازل مى كند و ملايكه شهادت مى دهند كه بهشت بر او واجب شد(16) ولى عالم علاوه بر علم بايد عبادت كند و الا علم او بيهوده و هباء منثورا مى گردد، زيرا دانش بسان درخت و عبادت بمنزله ميوه است شرافت از درخت است زيرا درخت اصل است ولى انتفاع از درخت به ميوه آن است و اگر درخت ميوه اى نداشته باشد شرافتى ندارد وشايسته سوزانيدن است بنابراين شخص بايد هر دو را داشته باشد ،ولى دانش به سه دليل به تقديم سزاوارتر است :يكم به خاطر شرافتش دوم چونكه دانش ريشه عمل است ، سوم زيرا حضرت فرمود علم رهبر عمل است و عمل تابع آن مى باشد.

چرا عمل تابع علم است

و علت اينكه علم متبوع است و بايد مقدم شود دو چيز است :

يكم :آنكه معبودت را بشناسى سپس او را عبادت كنى و چگونه كسى را كه نمى شناسى عبادت مى كنى ؟ و اين مورد از ادله عقليه استفاده مى شود.

دوم :بايد بدانى كه عباداتى كه در شرع واجب شده كدام است و چگونه بايد آنها را انجام داد تا آنكه عبادات در غير محلش واقع نشود يا اينكه در شرط عبادت اخلال شود و عبادت قبول نگردد و اين مطلب از ادله نقلى استفاده مى شود. از دانشمندى پرسيدند آيا علم بهتر است يا عمل گفت : علم از آن نادان است و عمل از آن دانا و فهميديد كه شخص دانشمند در صورتى كه عمل نكند از علمش در آخرت بهرور نمى شود بنابراين دانش هباء منثورا، بلكه وبال گردن او مى گردد مگر سخن پيامبر (ص ) را نشنيدى كه فرمود:دوزخيان از بوى بد دانشمند بى عمل متاذى مى گردند و بيشترين پشيمانى و حسرت از آن دانشمندى است كه ديگرى را به سوى خدا خوانده و او اجابت كرد و خداى از آن شخص قبول فرمود و خداى تعالى را فرمان برد و داخل بهشت گرديد ولى دانشمند دعوت كننده بسوى خدا را به دليل بى عملى و تبعيت از هواى نفس وارد جهنم كرد. و هشام بن سعيد روايت كرد: از امام صادق اباعبدالله عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: فكبكبوا فيها هم والغاوون (36)ايشان (كفار) و گمراهان بروى هم در آتش نگونسار شوند و حضرت عليه السلام فرمود:غاوون و گمراهان مقصود كسانى هستند كه حقيقت را شناختند و بر خلاف آن رفتار كردند و فرمود:بيشترين عذاب از آن دانشمندى است كه از كردار خويش بهره اى نمى برد و فرمود:اگر عمل نمى كنيد هر چه خواهيد بياموزيد چون كه فايده اى ندارد زيرا خداى تعالى بهره اى بابت علم به شما نمى دهد مگر آنكه بدان عمل كنيد زيرا همت دانشمندان در رعايت (و عمل ) است و همت سفها در روايت مى باشد.

آياتى كه در مدح علم وارد شده است

بدانكه دانش مورد ستايش چنانكه ديدى در كتاب و سنت مورد ستايش قرار گرفته است و نظير اين آيه كه فرمود: شهد الله انه لااله الا هو والملائكة و اولوالعلم (37):خداى و ملائكه و دانشمندان شهادت مى دهند كه جز او معبودى نيست . و مثل گفتار حق سبحان : هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون (38)آيا آنهايى كه مى دانند. با آنهايى كه نمى دانند يكسانند. و گفتار امام صادق عليه السلام :وقتى كه روز قيامت برسد خدا مردم را در يك جا جمع مى كند ترازوها گذاشته مى شود و خونهاى شهدا با قلم دانشمندان سنجيده مى شود وقلم دانشمندان سنگينتر از خون شهيدان خواهد بود. بعضى از دانشمندان گفتند: علت اين برترى آن است كه خون شهيد بعد از مرگش مورد استفاده قرار نمى گيرد ولى قلم دانشمند بعد از مرگش نيز مورد استفاده قرار مى گيرد. و نظير اين گفتار،گفتار پيامبر است (17) فرمود:وقتى مؤ من بميرد و ورقى از دانش بر جاى بگذارد آن ورق ساتر بين او و آتش خواهد شد و خداى تعالى به هر كلمه آن شهرى هفت بار وسيعتر از دنيا به او خواهد داد مقصود از اين علم ، استحضار مسايل و تقرير مباحث و ادله نيست بلكه علمى است كه در خوف بنده خدا بيفزايد و در كار آخرت به نشاطش آورد و درس دورى از دنيا به او دهد.

حضرت امام كاظم عليه السلام فرمود:شايسته ترين دانش ‍ براى تو دانشى است كه بدون آن عمل درست نمى شود و لازمترين علم علمى است كه از علم به آن سئوال خواهى شد و واجب ترين دانش آن دانش است كه تو را به صلاح قلب راهنمايى مى كند و فساد آنرا به تو نشان مى دهد و ستوده ترين علم به لحاظ عاقبت علمى است كه در عمل كنونى تو بيافزايد پس به علمى كه جهل آن به تو ضرر مى زند مشغول نباش ! و غافل از دانشى مباش كه ترك آن در نادانى تو بيافزايد. اكنون به آياتى كه در مدح علم وارد شده نگاه كن او صافى كه ما براى علما ذكر كرديم در آن آيات مى يابى خداى تعالى فرمود: انما يخشى الله من عباده العلماء (39)تنها بندگان دانشمند خدا، از خداى مى هراسند. (18) و فرمود امن هو قانت اناء الليل ساجدا و قائما يحذر الآخرة و يرجوا رحمة ربه قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون (40) آيا كسى كه در اوقات شبانه در حال سجده و ايستاده دعا مى كند در حاليكه از آخرت مى هراسد و به رحمت پروردگارش اميد بسته است بگو آيا آنانى كه ميدانند با آنانيكه نمى دانند همسانند؟

سپس خداى تعالى ايشان را به شب زنده دارى به قيام شبانه وركوع وسجود پى در پى و خوف و رجا مى ستايد ،و خداى تعالى فرمود: ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لا يستكبرون (41)زيرا از ايشان دانشمندان و تاركان دنيا هستند و ايشان تكبر نمى ورزند. و قسيس دانشمند است پس ‍ دانشمندان را به ترك كبر و استكبار ستود و امام صادق عليه السلام و فرمود:خشيت ميراث دانش است و علم پرتو معرفت و قلب ايمان است و هر كس از ترس و خشيت محروم شد عالم نيست گر چه در متشابهات علم موشكافى كند چنانكه خداى تعالى فرمود: انما يخشى الله من عباده العلماء (42)تنهابندگان دانشمند خداى از خدا مى هراسند. پيامبر (ص ) فرمود: پيش هر مدعى ننشينند كه شما را از يقين به شك و از اخلاص به ريا و از فروتنى به تكبر و از نصيحت به دشمنى و از زهد به رغبت در دنيا فرا مى خواند .و به دانشمندى نزديك شويد كه از كبر به تواضع و فروتنى و از ريا به اخلاص و از شك به يقين و از رغبت به زهد و از دشمنى به نصيحت مى خواند.

عالم شقى در نظر حضرت عيسى (ع )

حضرت عيسى عليه السلام فرمود:شقى ترين مردم كسى است كه در بين مردم به دانش معروف است ولى از نظر عمل مجهول است و از آنحضرت آمده كه فرمود:سنگى را ديدم كه بر او نوشته بود مرا بر گردان ،سنگ را برگرداندم در پشت آن نوشته بود:هر كس كه به دانش عمل نمى كند طلب دانشى كه نمى داند بر او نامبارك است و دانش او مردود است .

خداى تعالى به داوود عليه السلام وحى فرمود:كمترين عقوبت از هفتاد عقوبت باطنى من نسبت به بنده دانشمندى كه به علمش عمل نمى كند، اين است كه شيرينى ذكرم را از قلبش خارج مى كنم و از پيامبر (ص ) وارد شده كه فرمود:دانشى كه به آن عمل نمى شود همانند گنجى است كه خرج نمى شود و صاحب گنج در جمع آن خود را به زحمت انداخته ،ولى به منفعت آن نرسيد. و از على عليه السلام آمده است كه آن حضرت فرمود:دانش باعمل مقرون است پس ‍ كسى كه دانست عمل كرد و هر كس عمل كرد دانست و دانش ‍ عمل را مى طلبد اگر خواسته اش برآورده شد بسيار خود و الا از شخص رخت بر مى بندد.



عالم از خدا مى ترسد



و از امام صادق عليه السلام در مورد گفتار حق عز و جل : انما يخشى الله من عباده العلما آمده است كه فرمود: يعنى هر كس كردارش گفتارش را تصديق كند عالم است و هر كس كردارش گفتارش را تصديق نكند عالم نيست . (19) و از پيامبر (ص ) وارد شده كه فرمود: خداى تعالى به بعضى از انبيايش فرمود:بگو به آنانى كه براى غير دين علم مى آموزند و براى غير عمل علم مى اندوزند و دنيا را براى غير آخرت مى خواهند براى مردم پوستين ميش مى پوشند در حاليكه قلبهايشان همانند گرگ است و زبانهايشان شيرينتر از عسل و كارهايشان تلختر از صبر است :آيا با من حيله گرى مى كنيد و مرا استهزا مى كنيد آزمايشى را براى شما در نظر مى گيرم كه حكيم در آن وا مى ماند. پيامبر (ص ) فرمود: مثل كسى كه نيكى را مى داند و عمل نمى كند مثل چراغى است كه به مردم روشنى مى بخشد ،ولى خود را مى سوزاند.

فصل 2 حقوق معلم و متعلم

حال كه ادب دانشمند با پروردگارش را دانستى و اينكه چگونه بايد بعد از دانش اندوزى با خداى تعالى رفتار كرد پس كيفيت تادبش با استادش را بدان كه چگونه بايد در حال فراگيرى و بعد از آن رفتار كند. عبدالله بن حسن على از پدرش ‍ وا و از جدش عليه السلام روايت كرد كه جدش فرمود:از جمله حقوق آموزگار بر دانش آموز اين است كه دانش آموز ازاو زياد سئوال نكند و در جواب از او سبقت نگيرد وقتى از او روى برگرداند اصرار نكند لباس (رسمى ) را به هنگام خستگى در نياورد و بادست به سمت او اشاره نكند با گوشه چشم به او ننگرد و در محفل وى مشورت نكند و از اسرار او نجويد و نگويد كه فلانى بر خلاف تو گفته است و راز او را بر ملا نكند و در نزد او غيبت نكند و در زمان حضور و غيبت استاد، او را حفظ كند و عموما به همه سلام كند و مخصوصا او را تحت و درود بگويد و در مقابلش بنشيند و اگر استاد نيازى دارد از همه جلوتر به خدمتش قيام كند و از طول صحبت او خسته نشود عالم همانند خرمايى است كه در انتظار بايد نشست تا كى بهره اى از آن فرو مى ريزد و دانشمند بسان روزه دار شب زنده دار مجاهد در راه خداست . وقتى دانشمندى بميرد در اسلام خللى ايجاد مى شود كه تاروز قيامت آن خلل جبران نمى شود و هفتاد هزار ملايكه مقرب آسمان طالب علم را مشايعت مى كنند.

ابن عباس گفت : من خوارى طلب را كشيدم تا به عزت استادى رسيدم . و حكيمى گفت : هر كس رنج ساعتى از طلب را برخود هموار نسازد د رخوارى نادانى ابد الدهر بماند و از پيامبر (ص ) روايت شد: چاپلوسى از اخلاق مؤ من نيست مگر در طلب دانش .

فصل 3 علم مفيد

امام صادق عليه السلام فرمود:دانش مردمان را در چهار خصلت يافتم (20) :اول آنكه پروردگارت را بشناسى ،دوم آنكه كار خدا را با خود بدانى ،سوم ، آنكه بدانى خدا از تو چه مى خواهد و چهارم :آنكه بدانى چه چيز تو را از دينت بيرون مى كند. و از امام صادق عليه السلام آمده است كه آن حضرت فرمود:خداى تعالى پيامبرى را نفرستاد جز آنكه سه پيمان از او گرفت . اقرار به بندگى و خلع شرك از خدا و اينكه حق تبارك وتعالى آنچه را بخواهد محو مى كند و آنچه را كه بخواهد اثبات مى كند.

فصل 4 كار و كسب مسلمان براى چيست

وقتى كه نفاست اين دو گوهر (علم و عمل ) را دانستى بدانكه غير ايندو گوهر باطلند و خيرى در آنها نيست و بيهوده اند و ثمره اى بر آنها مترتب نيست ، زيرا غير ايندو يا امورى هستند كه چاره اى از انجام آن نيست نظير غذا كه ضرورت انسانى است و يا امورى كه زايد بر ضرورتند. پس دو قسم شد قسم اول :قوت و غذا ناپسند نيست ،بلكه طلب رزق از عبادت است . رسول خدا (ص ) فرمود:زحمتكش براى عيال مثل مجاهد در راه خداست . و امير المومنين عليه السلام فرمود: تجارت كنيد خدا به شما بركت مى دهد ،زيرااز رسول خدا (ص ) شنيدم مى فرمود: روزى ده قسمت است نه قسمت آن در تجارت است و يك قسمت در غير آن است . و امام صادق عليه السلام فرمود:گناه مرد همين بس كه عايله اش را بدون خرجى مى گذارد. پيامبر (ص ) فرمود:ملعون است ملعون كسى كه عايله اش را بدون خرجى بگذارد و بنابراين بايد مراعات چند چيز شود.

اول بايد طلب روزى حلال و ترك حرام بلكه ترك مال شبهه ناك كرد، زيرا اقدام بر مال مشتبه انسان را در حرام مى افكند. رسول خدا (ص ) فرمود:كسى كه برايش تفاوت نمى كند كه از كجا كسب كند، براى خداى تعالى هم تفاوت نمى كند كه از كجا او را داخل در آتش جهنم كند.

دوم :به آنچه كه او را كفايت مى كند قناعت نمايد اگر صنعت كارى است كه در طول روز يك دينار كار مى كند و مى داند كه يك سوم دينار براى او كافى است ،يك سوم روز را كار كند باقى روز را در عبادت صرف نمايد. و اگر اميد دارى كه اگر تمام روز را كار كند يك دينار در مى آورد و دو روز ديگر را در عبادت صرف مى كند عيبى ندارد و همينطور اگرتاجر است و از تجارت پيش از مقدار قوت روزش در آمد دارد بيشتر را در عبادت و راه خدا صرف كند و جايز است كه به اندازه خرجى سال ذخيره كند و ذخيره بيش از آن خطرناك است .

صدوق باسناد خود به ابى الدرداء روايت نمود كه رسول خدا (ص ) فرمود:هركس تندرست صبح كند و امنيت در راهش ‍ برقرار باشد و غذاى آن روز و شبش را داشته باشد مثل آنست كه همه دنيا را جمع كرده است اى فرزند جعشم !آن مقدار روزى بس است كه گرسنگى را درمان كند و عورت تو را بپوشاند و اگر خانه اى كه تو را پناه دهد بسيار خوب و اگر وسيله اى كه بر آن سوار شوى چه بهتر در غير اينصورت نان وآب كوزه (تو را كفى ) است و بيشتر از آن حسابى است كه بر دوش تو قرار گرفته و يا عذابى است (وبال گردن شما).

حرص و روزى مضمون

سوم :حرص را ترك كند زيرا حرص مذموم است صاحبش را به سرعت به مال شبه ناك مى رساند و چه بسا او را در حرام مى افكند و روزى قسمت شده است و كوشش حريص آن را زياد نمى كند و نشستن قانع كمش نمى كند، پس از ائمه اطهار عليهما السلام وارد شده كه كسى كه نشسته روزيش داده نشود ايستاده نيز روزيش ندهند.

و پيامبر اكرم (ص ) در حجة الوداع فرمود:هيچ عملى نبود كه شما را به بهشت نزديك كند و از آتش دور كند جز آنكه به شما خبر دادم و شما را در عمل به آن تحريص كرديم و هيچ عملى نبود كه شما را به جهنم نزديك مى كرد و از بهشت دور مى كرد جز آنكه شما را بر حذر داشتم و از آن نهى كردم بدانيد كه روح الامين جبرئيل در قلب من دميد كه هيچ كس نميرد جز آنكه روزى اش را به كمال بگيرد پس كوششتان براى روزى به طور معمول باشد، دير آمدن روزى شما را وادار نكند كه با معصيت خدا آنرا بجوييد. خداى تعالى ارزاق را در بين مردم به صورت حلال توزيع كرده است و حرامى را قسمت نكرد پس اگر كسى تقوا پيشه كند وصبر نمايد رزق خدايش مى آيد و هر كس پرده درى كند و تعجيل نمايد و از راه غير حلال بگيرد به قصاص آن رزق حلالش كم مى شود و در روز قيامت به خاطر آن به حساب كشيده مى شود. پيامبر (ص ) به بعضى از اصحابش فرمود: چگونه اى در ميان گروهى كه روزى سال خود را گرد مى آورند ولى ايمانشان ضعيف است ؟ وقتى صبح كردى با خود از روزى شب سخن مگو و وقتى شب كردى با خود از روزى صبح سخن مگو زيرا فردا نمى دانى اسم تو چيست ؟ (زنده اى يا مرده اى ) .

ميانه روى و دورى از تبذير

سپس در كسب خود به قانون سنت و كتاب عمل كن و از تبذيز بر حذر باش زيرا خداى متعالى فرمود: ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين (43)تبذير كنندگان برادران شيطانند و رسول خدا (ص ) فرمود:هر كس تبذير كند خداى نيازمندش كند و نيز آنحضرت فرمود:كسى كه ميانه روى كند درويش نشود ،و واجب است كه ابتدا در مورد خود خرج كند و از پرخورى اجتناب كند ،زيرا از پيامبر (ص ) روايت شده كه فرمود:چند لقمه اى براى فرزند آدم كافى است كه بنيه او را حفظ كند اگر ناچار بايد خورد يك سوم را براى غذا و يك سوم را براى نوشيدنى ها و يك سوم را براى نفس كشيدن اختصاص دهد حضرت فرمود: سيرترين مردم بيش از همه مردم در قيامت گرسته هستند. و نيز سيرى مهر قساوت بر قلب مى زند و اعضا را براى عبادت سنگين مى كند. در پستى و دئانت سير همين بس كه از نماز شب و قيام سبكبالان باز مى ماند و او در مزبله ها (مستراح ها) مى گردد، اما مردم سبك بال داخل مساجدند.

رفتار با فرزندان و اهل و عيال

ديگر آنكه عيالش را به ميانه خرجى دهد بدون آنكه بر آنها سخت بگيرد و مستحب است كه بر آنها توسعه دهد و ايشان را با برآوردن وعده هايش خوشحال سازد. و از ابى الحسن موسى عليه السلام آمده است كه فرمود:وقتى به كودكان وعده داديد وفاى به آن نماييد، زيرا ايشان خيال مى كنند كه شما به ايشان روزى مى دهيد. خداى تعالى به خاطر چيزى همانند خشم براى زنان و فرزندان خشمگين نمى شود و مخصوصا در روزهاى جمعه ميوه براى ايشان ببريد امير المومنين عليه السلام فرمود:شبانگاه هر شب جمعه براى فرزندانتان ميوه ببريد تا آنكه ايشان از جمعه خوشحال باشند.

رفتار با پدر و مادر

مستحب است كه والدين را اكرام كنند مخصوصا مادر. امام صادق عليه السلام فرمود:بهترين اعمال ،نماز دروقت و خوبى به پدر و مادر و جهاددر راه خداست . روايت شده است كه وقتى حضرت موسى با خدايش مناجات مى كرد مردى را در زير ساق عرش ديد كه نماز مى گزارد و از مكانش ‍ غبطه خورد و عرض كرد پروردگارا!به چه چيز بنده ات را به اين مقام بالا بردى ؟ فرمود اى موسى ايشان به پدر و مادرش ‍ نيكويى مى كرد و نمامى نمى كرد. مردى به نزد پيامبر (ص ) آمد و عرضه داشت : اى رسول خدا (ص ) هيچ كار بدى نبود كه انجام نداده باشم آيا توبه من قبول است ؟ آن حضرت به او فرمود: آيا از پدر و مادرت كسى باقى مانده است ؟ عرضه داشت : آرى پدرم فرمود:برو با او به نيكويى رفتار كن . وقتى بازگشت حضرت فرمود:اى كاش مادرش بود. و فرمود:هر كس كه دوست دارد كه عمرش دراز شود و روزى او گشاده شود پس با پدر ومادر صله رحم كند ،زيرا ارتباط با آندو اطاعت خداست . و مردى به ابى عبدالله عليه السلام عرض ‍ كرد:پدرم پيرشده وقتى كارى دارد ما او را بر دوش مى گيريم . فرمود: اگر مى توانى خود بدوشش بگيرى اين كار را بكن ! زيرا سپر روز قيامت توست . وفرمود چه چيز مانع شماست كه به پدر و مادرتان درحال حيات و ممات نيكويى كنيد!نمازشان را بياوريد! و به نيت ايشان صدقه دهيد! و روزه اشان رابگيريد! و آن اعمال علاوه بر آنكه براى پدر و مادر محسوب مى شود مثل آن اعمال براى شما نيز محسوب مى گردد و خداى تعالى به كرمش بهره فراوانى را برآن مى افزايد. و از حق پدر بر فرزند آن است كه فرزند نام پدر را به صراحت نبرد و جلوتر از او راه نرود و قبل از او ننشيند. مردى عرضه داشت اى رسول خدا(ص ) حق فرزندم چيست ؟ فرمود:اسم نيكو بر او بگذارى و خوب تربيتش كنى و موقعيت خوبى به او بدهى .

فصل 5 رفتار با فرزند

حضرت رسول خدا (ص ) فرمود: از جمله سعادت مرد فرزند صالح است و فرمود: فرزند ريحانه خدا براى پدر و مادر است كه ميان بندگان قسمت كرده است و ريحانه من حسن و حسين عليهما السلام است كه به اسم دو سبط بنى اسرائيل شبر و شبير نام گذاشتم . و فضل بن ابى قره از ابى عبد الله امام صادق عليه السلام روايت كرد و آن حضرت فرمود كه رسول خدا (ص ) فرمود: عيسى بن مريم عليه السلام از قبرى گذشت كه صاحب قبر در عذاب بود سالى ديگر از آن گذشت متوجه شد كه وى ديگر عذاب نمى شود عرضه داشت پروردگارا!در سال گذشته از اين قبر گذشتم او عذاب مى شد، ولى امسال عذاب نمى شود؟خداى تعالى به عيسى (ع ) وحى فرمود:فرزند صالح از اين مرد بوجود آدم كه راهى را درست كرد و يتيمى را پناه داد به همين خاطر به سبب عمل فرزندش اورا آمرزيدم سپس رسول خدا (ص ) فرمود: ميراث خداى تعالى از بنده مومنش فرزند صالحى است كه بعد از پدر خداى تعالى را عبادت كند. سپس امام صادق عليه السلام آيه زكريا (ع ) را قرائت كرد كه :فهب من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا (44)پروردگارا از خودت به من فرزندى ببخش كه وارث من و آل يعقوب شود و خدايا او را مورد رضايت خود قرار بده .

نامگذارى فرزندان

و پيامبر (ص ) فرمود: هر كس چهار فرزند داشته باشد، و هيچكدام را به نام من نام گذارى نكند به من جفا كرده است . و از سليمان جعفرى روايت شده كه گفت از اباالحسن (ع ) شنيدم مى فرمود: فقر داخل خانه اى كه در آن نام محمد يا احمد و يا على و يا حسن و يا حسين و يا جعفر و يا طالب و يا عبدالله و يا فاطمه باشد نمى شود. و از ابى جعفر عليه السلام نقل شده كه فرمود:شيطان وقتى صداى كسى را كه به اسم محمد و يا على صدا مى زند بشنود مانند سرب ذوب مى شود. امام رضا عليه السلام فرمود:خانه اى كه در آن محمد باشد روزگار اهل آن خانه به خوبى مى گذرد. و از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هيچ فرزندى از ما متولد نمى شود جز آنكه نام او را محمد مى گذاريم و وقتى هفت روز گذشت اگر خواستيم اسم او را تغيير دهيم و الا بر همان اسم باقى مى گذاريم و فرمود :نامهاى نيكو بگذاريد زيرا روز قيامت به آن نامها صدايشان مى زنند و مى گويند :اى فلان !به سوى نورت برخيز !و اى فلان پسر فلان ! برخيز!ولى نورى ندارى . محمد بن يعقوب با وسايط به حسن بن احمد منقرى از بعضى از اصحاب ما از ابى عبدالله (ع ) روايت كرد فرمود :اگر زن شما فرزندى در شكم دارد و بر آن فرزند چهار ماه بگذرد پس با وى رو به قبله بايستد و بر پهلوى او زند و بگويد اللهم انى قد سميته محمدا خدايا من نامش را محمد گذاشتم خدايتعالى او را پسر قرار مى دهد. اگر به وعده خودش عمل كرد و همان اسم را گذاشت خداى تعالى آن فرزند را بر او مبارك مى كند و اگر آن اسم را تغيير داد خداى متعال اختيار دارد اگر خواست آن فرزند را باقى مى گذارد و اگر خواست مى ميراند. و از سهل بن زياد از بعضى اصحابش ‍ به وسايط از امام نقل كرد فرمود:

رسول خدا (ص ) فرمود:هر كس بچه اى در شكم زنش دارد، اگر نيت كند كه اسم او را محمد يا على بگذارد فرزند او پسر خواهد شد. وقتى بشارت فرزندى به امام زين العابدين عليه السلام مى رسيد سئوال نمى كرد كه آيا پسر است و يا دختر ،بلكه مى پرسيد آيا سالم است ؟ وقتى سالم بود، مى فرمود: الحمدالله الذى لم يخلق منى شيئا مشوها حمد خدايى راكه از من فرزندى ناقص الخلقه خلق نكرد. و امام كاظم عليه السلام مى فرمود:سعادتمند شد مردى كه نميرد تا ببيند فرزندى از خود بجاى مى گذارد سپس ‍ فرمود:خداى تعالى جانشين مرا به من نشان داد. و به اباالحسن عليه السلام اشاره كرد و امام صادق عليه السلام فرمود:خداى تعالى به خاطر دوستى فراوان پدر به فرزند به پدر رحم مى كند. و مردى از انصار به ابى عبدالله امام صادق عليه السلام گفت : به چه كسى نيكوئى كنم ؟ فرمود:به پدر و مادرت . عرضه داشت آندو مردند.

فرمود:به فرزندت نيكويى كن .

امام صادق عليه السلام آمده كه فرمود:رسول خدا فرمود:كودكان را دوست داشته باشيد و به ايشان رحم كنيد! اگر به ايشان وعده اى مى دهيد، وفا كنيد، زيرا ايشان فكر مى كنند كه شما به ايشان روزى مى دهيد. و آن حضرت (ع ) فرمود: خداى بيامرزد مردى را كه به درست كارى فرزندش ‍ كمك كند و آن اينكه از بديهايش بگذرد و وقتى با خداى خود راز و نياز مى كند براى فرزندش دعا كند. و فرمود: هر كس ‍ فرزندش را ببوسد حسنه اى براى او نوشته مى شود و هر كس ‍ او را خوشحال سازد، خداى تعالى او را خوشحال مى كند، و هر كس به او قرآن بياموزد پدر و مادرش را بخواهند و به ايشان حله بپوشانند كه از نور آن صورت اهل بهشت بدرخشد. و مردى به خدمت پيامبر(ص ) آمد، عرضه داشت من هرگز فرزندم را نبوسيدم .وقتى بازگشت پيامبر (ص ) فرمود: اين در نزد ما مردى اهل آتش است . و ان حضرت مردى از انصار را ديد كه يكى از فرزندانش را بوسيد و ديگرى را ترك كرد حضرت فرمود. چرا بين آندو مساوات نكردى ؟ شخصى نقل كرد من از پسرم به امام ابى الحسن موسى عليه السلام شكايت كردم ، حضرت فرمود:چرا بين آندو مساوات نكردى ؟ شخصى نقل كرد من از پسرم به امام ابى الحسن موسى عليه السلام شكايت كردم ، حضرت فرمود:او را مزن و با او قهر كن ولى طولش مده . و پيامبر (ص ) وقتى صبح مى شد دستش را بر سر فرزند و فرزند فرزندش مى كشيد و ورزى با مردم نماز مى گذاشت ولى دو ركعت آخر نماز را كوتاه نمود وقتى تمام شد مردم عرضه داشتند:اى رسول خدا! ديديم كه نماز را كوتاه كردى آيا به هنگام نماز كارى پيش آمد؟ فرمود كار چه بود؟ گفتند: در دو ركعت آخر ،نماز را كوتاه كردى .حضرت فرمود: آيا ناله طفل را نشنيديد !و در حديث ديگر آمده است كه حضرت فرمود: ترسيدم كه خاطر پدرش ‍ مشغول شود.

فضيلت نگهدارى دختران

و امام صادق عليه السلام فرمود:حضرت ابراهيم از پروردگارش خواست كه دخترى به او دهد كه بعد از مرگش بر او گريه و ندبه كند. پيامبر فرمود:دختران فرزندان خوبى هستند مهربان و گشاده روى پناه دهنده و مونس و مبارك و شپش گيرنده هستند. (45)

و ابو عبدالله عليه السلام فرمود: هر كس آرزوى مرگ دخترانش را بكند از اجرايشان (دختران ) محروم ماند و با معصيت خداى را ملاقات كند و حضرت عليه السلام فرمود:هر كس بر فرزندش نفرين كند خداى تعالى او را فقير كند و فرمود دختران حسنه هستند و پسران نعمتند و خداى تعالى بر حسنه اجر مى دهد و از نعمت حساب مى كشد. پيامبر (ص ) فرمود:هر كس خرجى سه دختر يا سه خواهر را بدهد بهشت بر او واجب است پرسيدند اى رسول خدا! خرج دو نفر رانيز؟ فرمود :بله و دونفر گفتند: اى رسول خدا! و يك نفر؟ فرمود:و يك نفر. و فرمود :ويك نفر. و حضرت (ص )فرمود: هر كس سه دختر و سه خواهر را سرپرستى كند و بر جاى دادن ايشان صبر كند تا آنكه شوهر كنند يا آنكه بميرند و در قبر جاى كنند من و او همانند اين دو انگشت (به انگشت شهادت و وسط اشاره كرد) در بهشت جاى داريم عرض كردم :اى رسول خدا! و دو تا؟ فرمود:و دو تا عرضه داشتم :و يكى :فرمود ويكى . مردى را دخترى متولد شد حضرت امام صادق عليه السلام او را در حال خشم ديد به او فرمود :اگر خداى تعالى به تو وحى مى كرد كه من براى تو اختيار كنم ياخودت براى خودت اختيار كنى تو در جواب حق سبحانه چه مى گفتى ؟ جواب داد من مى گفتم :پروردگارا!تو براى من اختيار كن حضرت عليه السلام فرمود:خداى تعالى براى تو اختيار كرد سپس فرمود بجاى پسرى كه عالم همراه موسى او را كشت در اين گفتار حق سبحان : فاردنا ان يبدلهما ربهما خيرامنه زكوة و اقرب رحما ما خواستيم كه پروردگار شان فرزندى بهتر و صالح تر و رحيم تر به آن پدر و مادر دهد (46)خداى تعالى دخترى به آن پدر و مادر كه از آن دختر هفتاد پيامبر بوجود آمد .

صله رحم

پيامبر (ص ) فرمود: به حاضران و غايبان امتم و كسانى كه در صلب مردان و رحم زنانند تا روز قيامت ،سفارش مى كنم كه صله رحم نمايند گر چه يكسال راه باشد زيرا صله رحم از دين است . وفرمود: در روز قيامت امانت و رحم در دو جانب پل صراط هستند. پس اگر كسى كه صله رحم مى كند و امانت را به صاحبش رد مى كند از آن پل عبور كند به سلامت از آن رد مى شود و وقتى خاين در امانت و قاطع رحم از آن عبور كنند هيچ عملى ايشان را فايده نمى بخشد و از صراط در آتش ‍ مى افتند. حضرت فرمود:جبرئيل درباره زن سفارش مى كرد حتى من گمان كردم كه طلاق زن جز به خاطر گناه آشكار سزاوار نيست . وفرمود :در دو ضعيف :زن و يتيم ، از خداى بترسيد. وفرمود :حق زن بر مرد اين است كه گرسنگى او را برطرف كند و عورت او را بپوشاند و از او روى درهم نكشد وقتى چنين كرد به خداى قسم حق او را ادا نمود.

فصل 6 كسب و كار و ارزش آن پاره 1

مطالبى كه در مورد كاسب و عيالدار و در مورد كسب روزى به كفايت و خرج نمودن آن دانستى قانون كلى بود كه شارع به طور عموم امر فرموده است . عمر بن يزيد از امام صادق عليه السلام روايت كرد فرمود:من براى نيازى كه خدا كفايتش كرد وارد كارى مى شوم ورود من در كار جز براى آن نيست كه مى خواهم خداى مرا ببيند كه در طلب حلال روز را مى گذرانم آيا گفتار خداى تعالى را نشنيدى : فاذا قضيت فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله (47)

وقتى نماز به پايان رسيد در زمين منتشر شويد و از روزى و فضل خدا طلب كنيد. آيا اگر مردى وارد خانه اى شود و در آن را گل بگيرد بعد بگويد روزى من از آسمان نازل مى شود اين مرد جزء آن سه شخصى خواهد بود كه دعايى از او به اجابت نمى رسد. گفت : عرضه داشتم آن سه نفر كيانند؟ فرمود:مردى كه زنى دارد ونفرينش مى كند و خداى اجابتش نمى كند،زيرا عصمت زن در دست اوست اگر بخواهد او را رها مى كند. و مردى كه بر ديگرى حقى دارد و شاهد نمى گيرد و آن شخص ‍ منكر حقش مى شود آنگاه نفرين مى كند خداى اجابت نمى كند زيرا وى ترك امر الهى كرده است (يعنى از آيه واستشهدوا شهيدين من رجالكم (48)تخطى كرده است ). و مردى كه مقدارى مال دارد و درخانه مى نشيند و از خانه بيرون نمى رود و طلب روزى نمى كند. نمى خواهد تا آنكه آن را مى خورد. سپس دعا مى كند خداى تعالى اجابت نمى كند پس اين وظيفه كلى براى همه مردم است .

و اما وظيفه خواص در مورد كسب روزى :عده اى به كسب هستند، و عده اى توكل را پيشه كردند، وتوكل درجه اى عظيم و صفتى از صفات صديقين است و هر كس به آن برسد از قيد اهتمام به روزى ميرهد و زمام طلب روزى از دست او در مى رود و انگيزه اكتساب از او مضمحل مى شود و ابرهاى غم از چهره اش زدوده مى گردد و ابر سپيد آرامش بر او سايه مى افكند و برسفره رضايت نشيند و از حوضهاى آرامش ‍ سيراب مى شود. خداى تعالى عز ذكره فرمود:و من يتوكل على الله فهو حسبه (49)هر كس بر خداى توكل كند خداى او را كافى است . و فرمود الذين قال لهم الناس ان الناس ‍ جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء (50)آنانى كه مردم ايشان را ترسانيده گفتند دشمنان براى (مبارزه ) شما جمع شدند پس از ايشان بترسيد ايمان ايشان زيادت گرديد ،گفتند :خداى تعالى ما را كافى است و خدا وكيل خوبى است پس در نعمت و فضلى از خداى قرار گرفتند كه بدى به ايشان نمى رسد.

و در كتب وحى گذشته وارد شده است كه : اى فرزند آدم تو را از خاك آفريدم سپس از نطفه خلق كردم پس از خلقت تو عاجز و درمانده نشدم آيا بخاطر گرده اى نان كه بسوى تو روانه كنم درمانده شوم ؟

و از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به عيسى عليه السلام وحى كرد اينكه : مرا همانند مقاصد خود در خود پياده كن !و ذكر مرا براى معادت قرار بده !و با نوافل به من نزديك شو! و بر من توكل كن ! تو را كفايت مى كنم و با غير من دوستى نكن ! پس تو را وانهم اى عيسى ! بر بلا صبر كن ! به قضا راضى شو و رضايت مرا باش زيرا مسرت من اين است كه اطاعت شوم وعصيان نشوم . اى عيسى بزبان يادم كن و دوستى من در قلب تو باشد.

و امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس براى روزيش ‍ اندوهگين شود براى او گناه نوشته مى شود.

دانيال در ته چاه

و روايت شده است كه دانيال در زمان پادشاه ستمگر متجاوزى زندگى مى كرد وى دانيال را دستگير كرد و در چاهى زندانى كرد و درندگانى را در آن چاه انداخت ،درندگان نزديك دانيال نشدند و او را مجروح نساختند خداى تعالى به پيامبرى از پيامبران وحى كردكه : براى دانيال غذايى ببر! عرضه داشت :پروردگارا دانيال كجاست ؟فرمود: از ده بيرون رو! كفتارى به پيش تو مى آيد، دنبال كفتار برو وى تو را به دانيال مى رساند. گفت : كفتار او را به آن چاه رسانيد دانيال در آن چاه بود طعام را به چاه فرو فرستاد و وقتى دانيال طعام را در پيش خود ديد، گفت حمد خدايى را كه ياد كننده اش را فراموش نمى كند، و سپاس خدايى را كه دعا كننده اش را دست خالى باز نمى گرداند و سپاس خدايى را كه هر كس ‍ توكل بر او كند كفايتش مى كند، و حمد خدايى را كه هر كس ‍ به او اعتماد كند به ديگران حواله اش نمى دهد و سپاس ‍ خداى را كه در جزاى احسان ،احسان مى كند و گناهان را مى بخشد و با صبر نجات را مى رساند.

سپس امام صادق عليه السلام فرمود: خداى تعالى ابادارد كه ارزاق متقين را جز از راه غير قابل انتظار بدهد. و در دولت ستمگران شهادت دوستانش را در محكمه ايشان نمى پذيرد.

و از جمله كلماتى كه خداى تعالى به داوود وحى فرمود اينست كه : هر كس به من منقطع شود كفايتش مى كنم .

توكل

و از امام صادق عليه السلام در حديثى كه بدون واسطه از پيامبر نقل مى كند فرمود: جبرائيل بر پيامبر (ص ) نازل شد عرضه داشت : اى رسول خدا(ص ) خداى تعالى مرا همراه با هديه اى براى تو فرستاد كه به احدى قبل از تو نداد رسول خدا (ص ) فرمود: پرسيدم آن هديه چيست ؟ جبرئيل عرضه داشت آن هديه صبر است و بهتر از آن . پرسيدم بهتر از صبر چيست ؟گفت قناعت و بهتر از قناعت را نيز آورده ام پرسيدم بهتر از قناعت چيست ؟ گفت رضايت و بهتر از آن پرسيدم و بهتر از آن چيست ؟ عرضه داشت : زهد و بهتر از آن پرسيدم بهتر از زهد چيست ؟ عرضه داشت اخلاص و بهتر از آن پرسيدم و بهتر از آن چيست ؟ عرضه داشت يقين و بهتر از آن پرسيدم :آن چيست ؟ عرضه داشت بازگشت همه به توكل بر خداست پرسيدم اى جبرئيل تفسير توكل بر خدا چيست ؟ عرضه داشت علم به اينكه مخلوق نه ضررى مى رساند و نه نفعى مى بخشد و نه مى بخشد و نه مى تواند منع كند و اينكه بنده ،از مخلوقها مايوس شود، و وقتى بنده اينگونه شد براى هيچ كس جز خدا كار نمى كند و قلبش منحرف نمى شود و جز از خدا نمى هراسد و به احدى غير از خدا طمع نمى كند اين معناى توكل است .فرمود :گفتم اى جبرئيل تفسير صبر (21) چيست ؟ عرضه داشت در سختى صبر كند، چنانكه در بى نيازى صبر مى كند و در تنگدستى صبر كند چنانكه در بى نيازى صبر مى كند و در سختى صبر كند چنانكه در عافيت صبر مى كند و در بلاهاى وارده در نزد مخلوق از خالقش ‍ شكايت نكند گفتم پس تفسير قناعت چيست ؟ عرضه داشت آنچه از دنيا به او مى رسد به او قانع باشد. باكم قانع شود و براى اندك شكر گزار باشد. گفتم پس تفسير رضا چيست ؟ گفت : طورى راضى باشد كه بر آقاى خود خشمناك نمى شود چه براى برسد و يا نرسد، نفسش با عمل اندك راضى نشود گفتم اى جبرئيل ! تفسير زهد چيست ؟ عرضه داشت زاهد آنچه را كه خالقش دوست دارد دوست مى دارد و آنچه را كه خالقش دشمن دارد، دشمن دارد از حلال دنيا كناره مى گيرد و به حرامش توجهى ندارد، زيرا حلال دنيا حساب دارد و حرامش عقاب و به همه مسلمانان رحم مى كند چنانكه به خود رحم مى نمايد و از كلام در امورى كه به كارش نمى خورد دورى مى جويد، چنانكه از حرام دورى مى كند و از پرخورى مى پرهيزد چنانكه از مردار بسيار بدبو دورى مى كند و از متاع دنيا و زينت آن دورى مى جويد چنانكه از آتش دورى جويد وآرزوهاى خود را كوتاه مى كند و مرگش پيش چشمانش ‍ مى باشد. گفتم اى جبرئيل ! تفسير اخلاص چيست ؟عرضه داشت : مخلص آنست كه از مردم چيزى نخواهد تا آنكه خود بيابد و وقتى يافت راضى مى شود و وقتى در نزد او چيزى باقى ماند آنرا به خاطر خداى مى بخشد سپس اگر از مخلوق نخواهد پس عبوديت الهى را اقرار كرد و وقتى يافت و راضى شد پس او از خدا راضى است و خداى تبارك و تعالى از او راضى است و وقتى خداى تعالى به او عطاكرد پس شايسته آن بود. گفتم پس تفسير يقين چيست ؟ عرضه داشت : شخص ‍ با يقين كسى است كه طورى براى خدا كار مى كند مثل اينكه او را مى بيند و اگر او خدا را نمى بيند خدا او را مى بيند و يقينا مى داند كه اگر چيزى به او رسيد نمى توانست نرسد و اگر چيزى به او نرسيد نمى توانست به او برسد و همه اينها شاخه هاى توكل و راههاى زهدند.

خداى تو را رحمت كند به زيبايى اين حديث نگاه كن و به فوايد آن بنگر و فرمود: كه صبر و قناعت و رضا و زهد اخلاص و يقين از امور منشعب از توكل هستند و همين مدح ، توكل را كافى است سپس در تعريف توكل فرمود: مخلوق نه ضررى مى رساند ونه نفع مى دهد و نه مى بخشد و نه مى تواند منع كند و متوكل از مردم مايوس است .

اركان توكل

پس از اركان توكل پنج است كه چهار ركن آن علمى است و يكى از آنها عملى مى باشد و آن چهار بدون پنجمى قوامى ندارد ،بلكه عمل به عنوان پايه توكل محسوب مى شود و ثمره توكل در عمل ظاهر مى شود و ميوه آن در عمل چيده مى شود و از اينجا مى فهميم كه علم بدون عمل ريشه اى ندارد و رشد نمى يابد و از آن بهره اى گرفته نمى شود. زيرا اگر كسى از درد دندان شكايت كند و ميداند كه ترشى برايش ‍ ضرر دارد سپس ترشى را بخورد ترشى دندانش را درد مى آورد و علم به بد بودن ترشى براى او نفعى ندارد چون عمل به اين علم را ترك كرده است . و به نتيجه اين اركان پنجگانه در گفتار حضرت بنگر !وقتى بنده اينگونه باشد جز براى خدا كار نمى كند و قلبش منحرف نمى شود، و اين سه امر است : اول اخلاص ،زيرا وقتى دانست كه مخلوق ضرر و نفعى ندارد براى مخلوق عمل نمى كند و خواهان مقامى در قلب او نيست . پس انگيزه رياكار از بيخ كنده شد و قلبش ‍ منحرف نشد. و به اخلاص استقامت يافت . و اعمال عبادى وى به قصد قربت در جاى شايسته خويش قرار گرفت .

دوم :عزت نفس با كمال بى نيازى از مردم ، در اينكه طمع خود را از مردم مى برد، زيرا هر كس فهميد كه مردم روزى ده نيستند به ايشان اميد نمى بندد و با اميدش به پروردگارش ‍ اعتماد ميكند، زيرا خداى روزى ده است ونه غير او.

سوم : به امنيت مى رسد و از جميع مخلوقات و همه جانوران موذى نمى هراسد،و به همين خاطر مخلصين و عابدان و رهروان (سياح ) از جلوى حيوانات مى گذرند ولى نمى ترسند. زيرا هر كس كه يقين دارد كه مخلوق ضرر نمى رساند از او نمى هراسد و اعتقادش در مورد درندگان همانند اعتقادش در مورد پشه است .

امام صادق و شير

ابو حازم عبد الغفار بن حسن حديث كرد كه در زمان منصور من با ابراهيم بن ادهم بودم كه به كوفه آمد و ابو عبد الله جعفر بن محمد (ع ) بيرون آمد و مى خواست به مدينه برگردد. علما و اهل فضل كوفه آن حضرت را مشايعت كردند و از جمله ايشان ثورى و ابراهيم بن ادهم بودند. مشايعت كنندگان پيش ‍ افتادند ناگاه شيرى را در راه ديدند. ابراهيم ادهم به ايشان گفت بايستيد تا جعفر بن محمد بيايد پس بنگريم كه چه مى كند. امام صادق عليه السلام قصه شير را باز گفتند حضرت امام صادق عليه السلام به سوى شير رفت تا نزديك شير رسيد و گوشش را گرفت و او را از مسير دور ساخت سپس به ايشان روى كرد، فرمود: بدانيد كه اگر مردم خداى راآنگونه كه سزاست اطاعت مى كردند بارهايشان را بر شير حمل مى كردند.

حضرت عليه (ع ) وشير ورد شمس

جويريه بن مسهر گفت : با امير المومنين به طرف بابل (عراق ) رفتيم جز ما دو نفر هيچكس نبود،پس از آنجا گذشتيم و ما در شوره زار راه مى رفتيم ناگهان شيرى را در راه نشسته ديديم و شير ماده در پشت سرش و شير بچگان پشت سر او بودند لگام مركب را كشيدم تا به عقب برگردم . حضرت فرمود:اى جويريه جلو برو او سگ خداست هيچ جنبنده اى نيست كه موى پيشانى او در دست خدا نباشد وشر آنرا جز خدا نمى گرداند ناگهان شير را ديدم كه به طرف آن حضرت آمده ودم تكان مى دهد و نزديك حضرت شد و صورتش را به پاى حضرت ماليد سپس خداى تعالى او را به سخن آورد با زبانى باز و گشاده گفت :السلام عليك يا اميرالمونين ! وصى خاتم النبيين ،حضرت جواب داد: وعليك السلام اى حيدر! تسبيح تو چيست ؟ شير جواب داد سبحان ربى ! سبحان الهى ! منزه است كسى كه مهابت و ترس مرا در دل بندگانش انداخت سبحانه سبحانه ! پس امير المومنين به راه افتاد و من هم با او بودم و همچنين زمين شوره زار بود و وقت نماز عصر رسيد و نزديك به فوت شدن بود. با خود گفتم واى بر تو اى جويريه آيا تو بهتر مى دانى و يا حريص تر از امير المومنين به نمازى ؟ در حالى كه داستان شير راديدى . پس راه افتاد و من هم با او بودم تا آنكه زمين شوره زار را پيموديم ، آنحضرت پاهايش در يك طرف قرار داد از مركب پايين آمد پس دو بند دوبند اذان گفت و دوبند دو بند اقامه گفت آنگاه به آهستگى لبانش را جنباند و با دستش اشاره كرد و خورشيد از همان جايگاه وقت عصر طلوع كرد و به هنگام مراجعت از خورشيد صدايى هولناك بلند شد پس نماز عصر را با امامت آنحضرت بجا آوردم وقتى كه نماز به پايان رسيد سر را بالا گرفتم خورشيد به حال خويش بود چشم به هم زدنى نگذشت كه ستارگان دميدند پس از آن اقامه گفت و مغرب را خواند. آنگاه سوار شد و رو به من كردفرمود: اى جويريه آيا تو گفتى اين ساحرى دروغگو است ؟ و وقتى كه طلوع و غروب خورشيد را ديدى پنداشتى كه سحر است يا چشمانم خيره گرديد! الان فكر شيطانى را د رمورد شير و گفتارش از سرت بيرون مى كنم آيا نمى دانى كه خداى عز و جل فرمود: و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها (51)خداى را اسماى حسنى است ، خداى را با آن بخوانيد اى جويريه ! رسول خدا (ص ) در حالت وحى بود و سرش در دامن من بود و من نماز عصر نخوانده بودم پس خورشيد غروب كرد و من نماز عصر را هنوز بجا نياورده بودم به من فرمود: آيا نماز عصر را خواندى ؟ عرضه داشتم خير: فرمود بار خدايا على در طاعت تو و حاجت پيامبرت مشغول بود و به اسم اعظم خداى را خواند، وخورشيد براى من بازگشت پس من به آرامى نماز گزاردم سپس غروب كرد بعد از اينكه طلوع كرده بود پس او كه پدر و مادرم فدايش باد خواند، به من ياد داد پس من الان خداى را با آن خواندم اى جويريه حقيقت در قلوب مومنين روشنتر از القاى شيطانى است ، همانا من از خداى خواستم كه القاى شيطانى را از قلب تو بر دارد در قلب خود چه مى يابى عرض ‍ كردم : اى آقاى من آن ترديد از قلب من برفت .

بدانكه اين گفتار آن حضرت كه فرمودوقتى از خلايق نخواهد، به عبوديت اقرار نموده است دليل بر اين است كه ايمان سائل ،ضعيف ،و ايمان اميدوار ،قوى است ،زيرا وقتى بخشندگان غير خدا را نفى كرد، از درخواست از غير حق تعالى رويگردان مى گردد. و توحيدش خالص مى شود و عبوديتش كامل مى گردد. و در اين معنا رواياتى از امام صادق عليه السلام در گفتار حق تعالى كه فرمود: ما يومن اكثرهم بالله الا وهم مشركون (52)اكثر مردم ايمان به خداى نمى آورند جز در حاليكه مشرك هستند، وارده شده كه امام فرمود: منظور از اين سخن مردى است كه مى گويد اگر فلانى نبود ما هلاك مى شديم و اگر فلانى نبود من به چنان چيز نمى رسيدم و اگر فلانى نبود عيال من از دست مى رفت آيا نمى بينى كه اين مرد براى خدا در ملكش شريك قائل شد كه روزى مى دهد و بلا را دفع مى كند؟ عرضه داشتم : آيا اگر اينطور بگويد خدا بواسطه فلانى بر من منت نميگذاشت هلاك مى شدم ؟ فرمود: اينطور و نظير آن عيب ندارد. و فرمود :شيعه ما كسى است كه از مردم چيزى در خواست نكند ولو از گرسنگى بميرد و بهمين خاطر گواهى سائل و گدا مردود است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود: شهادت و گواهى كسى كه پيش مردم دست دراز مى كند، مردود است . و امام على بن الحسين عليه السلام : در روز عرفه به مردى نگاه كرد كه از مردم گدايى ميكرد فرمود: ايشان بدترين مردم خلق خدا هستند مردم به خداى روى آورند و ايشان به مردم روى آورند.

و ابو عبد الله عليه السلام فرمود: اگر كسى كه از مردم سئوال مى كند، مى دانست كه سؤ ال و در خواست از مردم چه گناه بزرگى است هرگز كسى از كسى در خواست نمى كرد و اگر شخص مورد درخواست مى دانست كه چه ثواب عظيمى دارد هرگز كسى ديگرى را از اعطامنع نمى كرد.

فصل (پاره 2) درخواست حاجت از ديگران و برآوردن حاجت ايشان

در خواست حاجت از ديگران زشت است چنانكه رد كردن درخواست ديگران ناپسند است . امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس بدون نياز سؤ ال كند مثل اينكه آتش خورده است . و امام باقر عليه السلام فرمود: قسم به خدايى كه حق است هيچكس در سؤ ال را بر خود باز نكرده است جز آنكه خدا در فقر را بر وى باز كرده است . و سيد عابدين امام سجاد (ع ) فرمود: من ضامن بر پروردگارم باشد كه هيچكس بدون حاجت و نياز سؤ ال نكرده جز آنكه خداى تعالى او رامجبور به سؤ ال و در خواست از ديگران در حاليكه نيازمند است مى كند.

و روزى پيامبر (ص ) به اصحابش فرمود: آيا بامن بيعت نمى كنيد عرضه داشتند: اى رسول خدا(ص ) !ما با شما بيعت كرديم . فرمود: با من بيعت كنيد كه هرگز از مردم چيزى نخواهيد! بعد از آن اگر تازيانه از دست كسى مى افتاد براى آن از مركب پايين مى آمد و به احدى نمى گفت كه به من بدهيد.

و فرمود: اگر كسى ريسمانى بگيرد با آن بر پشتش هيزم بگيرد و بياورد و بفروشد و ابرويش را حفظ كند بهتر از آن است كه در خواست كند.

رسول خدا ومرد نيازمند

امام صادق فرمود: حال و روز مردى از اصحاب رسول خدا (ص ) سخت گرديد و زنش بدو گفت : اگر به پيش پيامبر مى رفتى و از او درخواست مى كردى خوب بود. آن مرد پيش ‍ پيامبر آمد، شنيد كه حضرت فرمود: هر كس از ما بخواهد به او مى دهيم و هر كس بى نيازى پيشه كند خدا او را بى نياز ميكند، مرد گفت حتما مقصودش منم پس به سوى زنش ‍ برگشت و او رااز ماجرا خبر داد.

زن گفت : رسول خدا(ص ) نيز بشرى است ، از حالت او را آگاه كن ! دوباره به پيش پيامبر (ص ) آمد وقتى آن حضرت او را ديد فرمود: هر كس ا زما درخواست كند ما به او عطايى مى كنيم و هر كس بى نيازى جويد خدا او را بى نياز مى كند تا آن كه مرد سه بار آمد (هر بار همين را مى شنيد) آنگاه مرد رفت و تبرى را قرض كرد سپس به كوه آمد و بالا رفت و هيزمى جمع آورى كرد و آنرا آورد و به نصف چارك آرد فروخت فردا نيز روانه گرديد و هيزم بيشترى آورد و آنرا فروخت و پيوسته مال بيشترى پس انداز نمود تا آنكه تبرى خريد سپس مقدارى بشترى پس انداز نمود و با آن دو شتر جوان و غلامى خريد و به تدريج كار و بارش خوب شد آنگاه به پيش پيامبر (ص ) آمد و او را از داستان مطلع كرد وقصه آمدن خود و گفتار آن حضرت را براى آن حضرت تعريف كرد حضرت فرمود:

من گفته بودم كه هر كس از ما بخواهد به او مى دهيم و اگر بى نيازى جويد خدا او را بى نياز مى كند.

و امام باقر عليه السلام فرموددر خواست حاجت از مردم سلب عزت مى كند و حيا را از بين ميبرد. و ياس از آنچه در دست مردم است باعث عزت مؤ منين است و همين ياس از خلق ثروت مهيا و آماده است و طمع فقر موجود است . و از پيامبر (ص ) آمده است كه هر كس بى نيازى جويد خدا او را بى نياز مى كند و هر كس عفت پيشه كند خداى تعالى او را عفيف مى كند و هر كس از خدا بخواهد خداى او را اعطا مى كند و هر كس باب در خواست را بر خود بگشايد خداى تعالى هفتاد در فقر را بر او مى گشايد كه كمترين آنرا چيزى جبران نمى كند.

و مردى از او سؤ ال كرد و عرض كرد: بوجه خداى از تو مى خواهم .حضرت دستور داد كه پنج تازيانه به او بزنند .سپس فرمود: بوجه لئيم خود بخواه و از وجه خداى كريم سئوال نكن .

رد سائل ناپسند است

و فرمود: در خواست سائل را رد نكنيد. اگر گدايان دروغ نمى گفتند هرگز رد كننده فقير رستگار نمى شد. و فرمود :سائل بامال اندك يا به نرمى و مهربانى رد كنيد زيرا سائلى غير از جن و انس از شما سئوال مى كند تا به بيند شما چگونه در عطاياى الهى رفتار مى كنيد.

راوى گويد: ما صبحگاه بر در خانه امام صادق عليه السلام نشسته بودم گدايى به در خانه حضرت آمد و چيزى خواست او را رد كردند حضرت ايشان را ملامت بسيار كرد و فرمود: اولى سائلى كه بر در خانه آمد و سئوال كرد، شما او را رد كرديد سه نفر را اطعام كنيد آنگاه مختاريد اگر خواستيد اضافه كنيد، اضافه كنيد و الا حق آن روز را ادا كرديد.وفرمود: يك نفر و يا دو نفر و يا سه نفر را بدهيد بعد از آن مختاريد.

و از پيامبر (ص ) وارد شده است كه وقتى سائلى در شب ، در خانه شما را زد او را رد نكيند. و حضرت فرمود: ما به غير مستحق مى دهيم از ترس آنكه مبادا مستحق رد شود.

و على بن الحسين عليه السلام فرمود :صدقه در شب خشم پروردگار را فرو مى نشاند .وبه ابى حمزه فرمود:اگر خواستى كه خداى تعالى مرگ تو را پاكيزه گرداند و تو را به هنگام ملاقات با حق ببخشد ،نيكى كن و در پنهان صدقه بده و صله رحم نما زيرا اينها بر عمر مى افزايد و فقر را برطرف مى سازند و هفتاد نوع مرگ بد را برطرف مى سازند.

صدقه پنهانى و صدقه بر ارحام

و از پيامبر سئوال شد كدام صدقه افضل است فرمود:صدقه بر ارحامى كه با تو در پنهان دشمنى دارند. واز امام صادق عليه السلام پرسيدد :كه به چه كسى بايد صدقه داد؟ و آيا به كسانى كه به در خانه مى آيند و يااى ايشان بازگيرد و به خويشان دهند؟ فرمود: اگر صدقه را به خويشان دهند اجر صدقه به فاميل بيشتر است . و فرمود :هر كس در ماه رمضان صدقه دهد هفتاد نوع بلا ا زاو دور مى شود. و از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه : فرمود :وقتى قبل از روز خواستيد صدقه دهيد تا روز جمعه با تاخير بياندازيد. و فرمود: هر كس تشنه اى را آب دهد خدايتعالى از رحيق مهرزده بهشتى به او دهد. و امام صادق عليه السلام فرمود:بهترين صدقه سيراب كردن جگر تشنه است و هر كس ‍ تشنه اى از حيوان يا غير آنرا سيراب كند، خداى تعالى در روزى كه سايه اى جز سايه خدا نباشد او را د رتحت سايه خود مى گيرد.

قسم دوم :ثروت مازاد بر نياز

غذاى اضافه وبال گردن صاحبش است ، زيرا در غذاى حرام عقاب است . و در حلال آن حساب . عبدالله عمر روايت كرد كه از رسول خدا (ص ) شنيدم كه مى فرمود: امت من در دنيا به سه طبقه تقسيم مى شوند: طبقه اول ثروت اندوزى و ذخيره اموال را دوست ندارند ودر حفظ و احتكار آن كوشش ‍ نمى كنند و رضايت دنيوى شان در سد جوع و ستر عورت است وبى نياز از دنيا هستند. تا آنكه به دار آخرت برسند. ايشان كسانى هستند كه درامنيت اند و ترس واندوهى ندارند. طبقه دوم : علاقمندان ثروت اندوزى از راههاى حلالند كه با آن صله ارحام نمايند و به برادران نيكويى كنند و با فقرا همراهى كنند اگر ايشان بر سنگ صاف و سخت دندان نهند برايشان آسانتر است كه درهمى از غير حلال كسب نمايند ياحقى را منع كنند يااينكه خازن اموال تا روز مرگشان باشند ايشان كسانى هستند كه اگر در حساب نكته گيرى شود عذاب مى شوند، و از اگر ايشان عفو شود سالم مى مانند.

اما طبقه سوم : كسانى هستند كه جمع مال ، خواه از حلال و، خواه از حرام را دوست دارند و واجبات ماليه را ادا نمى كنند برايشان لازم مى شود كه به اسراف و تبذير خرج كنند و با بخل و احتكار جمع مال نمايند ايشان همانى هستند كه دنيا زمام قلوب ايشان را گرفته تا آنكه با گناهانشان وارد آتش ‍ شوند.

و از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:

هيچ مال حرام باصدقه اجر داده نمى شود و از انفاق بركت نمى يابد و بعد از مرگ باقى نمى ماند جز آنكه كاسب حرام را به آتش بكشاند.

مردمحتضر با اموالش

و از اميرالمومنين عليه السلام در مورد بزرگترين شقى پرسيده شد، فرمود: مردى كه دنيا را براى دنيا ترك كند پس دنيا از او فوت شود و ا زآخرت زيان بيند و مردى كه عبادت كند، ولى در اجتهاد و كوشش و روزه ريا كند، چنين مردى از لذات دنيا به خاطر دنيا محروم مى شود و دچار زحمتى شده كه اگر خالصانه مى بود مستحق ثوابش مى شد سپس وارد دار آخرت مى شود و گمان مى كند كه ميزان عمل او سنگين است ،ولى آنرا هبا منثورا مى بيند. به او مى گويند: حسرت چه كسى بيشتر است ؟ مى گويد آن كس كه مال خود رادر ترازو وميزان ديگرى مى بيند خداى تعالى او را در جهنم مى كند و وارث او را بواسطه آن مال داخل بهشت مى كند. عرضه داشتند: چطور چنين چيزى ممكن است ؟ فرمود :چنانكه بعضى از برادرانم از مردى برايم تعريف كرد كه : در حال جان دادن شخصى وارد خانه وى شد آن شخص به من گفت اى فلان نظر تو در مورد صد هزارى كه داخل صندوق است كه زكاتش را ندادم چيست ؟ گفتم براى چه جمع كردى گفت براى اداى حقوق سلطان (ماليات ) و مباهات در فاميل و ترس از نادارى عيال و ترس از حوادث زمان ،جمع آورى كردم حضرت فرمود:آنگاه هنوز ازخانه اش خارج نشده بود كه نفسش بيرون آمده بود. پس حضرت على عليه السلام فرمود:سپاس خداى را كه او را به خاطر اموال باطل در حاليكه ملامت گرديده و مستحق ملامت شد از دنيا خارج كرد(53)اموالى كه در كيسه ريخت و سرش را محكم بست و حقوق صاحبانش را به آنها نداد و براى جمعش در بيابانهاى بى آب و علف و صحراهاى خشك و سوزان راه پيمود و در دل درياها سفر كرد. اى آگاه !فريب مخور، چنانكه رفيقت ديروز فريب خورده است ، زيرا بيشترين حسرت را در روز قيامت كسى مى خورد كه مال خود را در ترازوى ديگران مى بيند و خداى تعالى اين را به آن مال وارد بهشت مى سازد و به آن مال او را وارد آتش مى كند.

اعمال بدون ولايت

و امام صادقه عليه السلام فرمود: زيانكارتر از اين مرد حسرت كسى استكه مال زياد را با زحمت فوق العاده و دست بگريبان شدن با اهوال و حوادث جمع كند سپس مال خود را با صدقات و ميراث فنا كند و جوانى و قوت خود را در عبادات و نمازها بگذارد ولى براى حضرت على بن ابى طالب حقى (ولايت ) را قايل نباشد و محل او را از اسلام نشناسد و كسى را كه يك دهم ارزش او را ندارد بلكه يك دهم از يك دهم او نباشد او را بالاتر از حضرت بداند بر ادله واقف مى شود، ولى در مورد آن فكر نمى كند و بواسطه آيات و اخبار با او محاجه مى شود، ولى ابا مى كند و جز به گمراهى اش نمى افزايد اين حسرتش بيشتر است و در روز قيامت مى آيد و صدقاتش به سان افعى براى او ممتثل مى شود و او را ميگزد و نمازها و عباداتش به سان ملايكه عذاب الهى ممتثل مى شوند او را به جهنم مى كشانند مى گويد واى بر من !مگر من از نمازگزاران نبودم آيا من از پاكان نبودم آيا از اموال و زنان مردم پرهيز نكردم ، ولى چرا به اين مصيبت وبلادچار شدم ؟ به او گفته مى شود: اى شقى ! عمل تو براى تو فايده اى ندارد، زيرا اعظم واجبات الهى بعد از توحيد خدا و ايمان به نبوت حضرت محمد بن عبدالله عليه السلام را ضايع كردى و شناخت حق على (ع ) ولى خدا را كه لازم بود ترك كردى و خود را ملتزم به امامت دشنان خدا كردى . كه بر تو حرام بود اگر به عوض اين اعمالت خدايرا از اول دنيا تا آخرش عبادت مى كردى و بدل صدقات همه اموال دنيا را صدقه مى دادى ، بلكه اگر زمين پر از طلا مى بود و تو آنرا صدقه مى دادى ، آن اعمال و صدقات جز دورى از رحمت خدا براى تو چيزى به ارمغان نمى آورد و به خشم خدا نزديك تر مى شدى .

ملك الموت و مرد ثروتمند

و پيامبر (ص ) فرمود: از مال بپرهيزيد: در گذشته مردى بود كه اموال و اولادى داشت و آن اموال را براى خود و عيالش ‍ جمع آورى و خزينه كرده بود، روزى ملك الموت در كسوت درويشان به در خانه اش آمد و در زد و خدمتگزاران جلوى در آمدند، فرمود: آقايتان را بخواهيد (كه با او كار دارم ) گفتند: آيا آقاى ما براى امثال تو به كنار در مى آيد و او را كنار در دورش ‍ كردند بار ديگر به همان هيبت و حالت (درويشان ) به پشت در آمد و فرمود: آقايتان را صدا بزنيد و او راخبر كنيد كه ملك الموت آمد. وقتى اين سخن را آقايشان شنيد از ترس نشست و ملايم شد و به اصحابش گفت با او به نرمى گفتگو كنيد! و به او بگوييد: شايد در طلب غير از آقاى ما هستى خدا تو را مبارك گرداند ملك الموت به ايشان گفت : خير و داخل شد و به او گفت بلند شو! و آنچه مى خواهى وصيت كن زيرا من روح تو را قبل از خروج از خانه مى گيرم خانواده اش صيحه زدند و گريه كردندپس آن مرد گفت : صندوقها را باز كنيد و آنرا برگردانيد تا طلا و نقره اش بريزد سپس روى به مالش كرد و او را دشنام مى داد و مى گفت :لعنت خدا بر تو باد اى مال ! پروردگارم را از يادم بردى و از كار آخرت مرا غافل ساختى تا آنكه امر خدا مرا فرو گرفت . خداى تعالى مال را به سخن آورد و گفت :چرامرا دشنام مى دهيد ملامت بر تو بيش از من است آيا تو در چشمان مردم پست نبودى مردم به خاطر من تو را بالا بردند آيا به درهاى سلاطين و بزرگان حاضر نمى شدى و خوبان همه مى آمدند قبل از آنها داخل مى شدى و ايشان بعد از تو داخل مى شدند. آيا دختران سلاطين و بزرگان را نمى خواستى و صلحا و خوبان هم مى خواستند ،اما به تو مى دادند و ايشان را رد مى كردند اگر در راه خيرات هم مرا مى بخشيدى من امتناع نمى كردم و اگر در راه خدايم خرج مى كردى من كم نمى شدم چرا مرا دشنام مى دهى و تو لئيم ترى ، تو و من هر دو از خاكيم و من بدون گناه به خاك بر مى گردم و تو به گناه مالدارى رهسپار مى شوى . مال اينگونه به صاحبش مى گويد!

فصل (پاره 3) عاقبت مال اندوزى

بدانكه عاقبت مال اندوزى و تلاش در جمع ثروت ورشكستگى است و چنين انسانى از عقل سليم برخوردار نيست ، به دلايلى مطلب را روشن مى كنيم اول : آنكه به خود ستم مى كند زيرا ثروتمند متحمل رنج و اندوه ثروت مى شود كه اين ثروت مورد ضمانت حق تعالى قرار گرفته است چون بار ثروت سنگين است و اندوه آن زياد. اگر ثروتمند در ميان جمع باشد فكر ثروت او را مشغول مى سازد و اگر تنها باشد پاسبانى مال او را بى خواب مى سازد. يكى از دانشمندان گفت : فقر سه چيز را انتخاب كردند :يقين و فراغت بال و سبكى حساب . و ثروتمندان سه چيز را انتخاب كردند: رنج خود،اشتغال خاطر و سختى حساب .

ثروت آرزوهاى خفته را بيدار مى كند

دوم :فكر او پيوسته مشغول مال است ، آرزوهاى خود را درباره پول به پرواز در مى آورد در اينكه با آن چه كند چگونه زيادش نمايد و از دزد و ظالم حفظ كند و از آن كامجويى كند ،زيرا اگر آرزويى نداشت آنرا جمع نمى كرد. ناگاه اجلش ‍ مى آيد و آرزوهايش را در هم مى ريزد و اموال وى به ديگران به ارث مى رسد.

حضرت عيسى عليه السلام فرمود:واى بر دنيا دار چگونه مى ميرد و مال را ترك مى كند. و چگونه به مال پناه مى دهد ولى مال او را مى فريبد. او به مال اعتماد مى كند و مال با او دشمنى مى كند.

سوم : جمع ثروت باعث تولد آرزوست و سياهى و سنگدلى را به ارمغان مى آورد وشيرينى عبادت را از دل خارج مى كد و همين از مهلكات است . عيسى عليه السلام فرمود: به حقيقت مى گويم همانطوريكه اگر سوار مركب نشوند ضعيف مى شود و چموش مى گردد و اخلاقش دگرگون مى شود دلها نيز چنانند ،وقتى دل بياد مرگ نرم نشود و با عبادت رام نشود تاريك و سخت مى گردد. و به حقيقت با شما مى گويم :اگر خيك پاره نشود ممكن است ظرف عسل شود اگر شهوتها قلوب را ندرد و طمع او را آلوده نكند، يا نعمت هاى دنيا آنرا تاريك نسازد بزودى ظرف حكمت مى شود.

چهارم : مال در جهت عكس مراد و مقصود آدمى واقع شده است ، زيرا تلاش و كوشش و جمع آورى مال در اين است كه در راحتى قرار گيرد ولى مال بر اندوه ورنج مى افزايد و با جمع مال ترس از شيران درنده وسگهاى پارس كننده دوباره باز مى گردد.

دانشمندى مى گويد فقير از سه چيز راحت شد و ثروتمند به آن دچار شد .گفتند :آن سه چيز چيست ؟ گفت ستم سلطان ، حسد همسايه و چاپلوسى برادران . اميرالمومنين عليه السلام فرمود:فقر بهتر از ستم همسايه و ظلم سلطان و تملق برادران است .

وطالب المال فى الدنيا يحرسه

ولم يخف عند جمع المال عقباها

كدوده القز ظنته سترتها

تعينها و الذى ظنت ارداها

دنيا طلب در دنيا از مال پاسبانى مى كند وى از عاقبت جمع آورى مال نمى هراسد.

همانند كرم ابريشم كه گمان مى كند پوشش وى او را كمك مى كند ولى آنكه او را يار تصوير كرده هلاكش مى كند.

ثروت به قيمت زندگى

پنجم :ثروت را به قيمت عمر بدست آورده است و حال آنكه ارزش عمر و آخرت بيش از مال است ، زيرا اگر به عاقلى بگويند :عمر خود را به پادشاهى دنيا مى فروشى ؟ قبول نمى كند، بلكه به هنگام ديدن و تجلى ملك الموت براى قبض روحش اگر يك روز از عمرش را با جميع مالش معامله كنند و فدا خواهند ،كه در آن روز كارهاى انجام نشده آخرتى را انجام دهد فدا مى دهد. علامه جار الله زمخشرى در كتاب ربيع الابرار روايت كرد كه :وقتى مرگ عمر بن خطاب رسيد به پسران ونزديكانش گفت : اگر من مالك طلا ونقره به اندازه كره زمين بودم آنرا فديه مى دادم تا از هول و هراس سكرات مرگ كه اكنون مى بينم رهايى يابم . حال شما به تدريج عمر خود را با اشياى پست و كم كه اهميت وقيمتى ندارد عوض ‍ مى كنيد آيا نمى بينى و فكر نمى كنى كه نهايت زندگى انسان غالبا صد سال است اگر مخير شود و با او گفتگو كنند كه اين صد سال را با تمام كره زمين پر از طلا معامله كنند آن صد سال را نمى فروشد. پس بيانديش كه ارزش هر سال تو چه مقدار است . و نگاهكن براى هر ماهت چه مقدار مى افتد و آنگاه ارزش و مقدار هر روز را بسنج ،مى بينى كه ارزش آن هزاران هزار است كه نمى توانى آن رابشمارى سپس اين روز پرارزش ‍ را به درهمى و دينارى و نصف دينارى مى فروشى كدام خسارت از اين بيشتر است .

اشكال : انسان نيازمند غذا است تا بدنش را نگهدارد و آن بدون كسب ممكن نيست نهايتا چيزى كه انسان از كسب حلال يك روز بدست مى آورد درهم و دينارى است پس ‍ خسارت حتمى است .

در جواب گويم :اگر مقصود بنده از كسب مقدار غذايى باشد كه بدنش در كار براى آخرت توان پيدا كند، آنروز را به درهم و دينارى نفروخته است و روز، روز عبادت است زيرا طلب روزى با اين قصد عبادت است عبادت اندك با چندين برابر تمام دنيا قابل مقايسه نيست ،زيرا نعمت هاى آخرت هميشگى است و نعمت هاى دنيا موقت است و نسبت دايم و موقت چيست ؟

نعمت هاى آخرت

آيا گفتار پيامبر (ص ) را نمى بينى كه فرمود:هر كس بگويد سبحان الله خداى تعالى ده درخت براى او در بهشت مى كارد كه از انواع ميوه ها در آن موجود است و اين ده درخت اگر به دنيا بيايند و با آن تعريفى كه از خوش طعمى و لذت هاى مختلف ازيك چيز كرده اند ؛چنانكه روايت شده كه شخص از رطب جلوى خود به اندازه ميلش بخورد انگور مى گردد و وقتى از آن به تعدادى كه خواست خورد، انجير و يا انار مى شود و همينطور به صورت ميوه هاى رنگارنگ در پيشگاه آدم قرار مى گيرد و مطابق آرزوى طالبش ميوه مى آيد بدون آنكه زحمت چيدن بكشد همانگونه كه انسان اشتهايش ‍ مى كشد ميوه مى آيد اگر به انگور اشتها پيدا كرد انگور مى آيد و اگر انار خواست انار به پيشش مى آيد. پس اگر يك درخت اينطورى به دنيا بيايد و كسى بخواهد آنرا بفروشد فكر مى كنى ، پادشاهان چه مبلغ براى آن بپردازند باز چگونه (ارزشش خواهد بود) اگر وصف شود كه نه نيازى به آب دادن دارد و نه مراقبت و زحمت مى خواهد، بلكه اگر وصف درخت اين باشد كه در ده هزار سال باقى مى ماند و نسبت ده هزار سال تا ابد الاباد و تا هميشه چيست ؟ رسول خدا (ص ) فرمود:اگر لباسى از لباسهاى اهل بهشت بر اهل دنيا افكنده شود چشمان ايشان تحمل ديدنش را ندارد و از شهوت نگاه مرد اگر اين حال لباس است پس پوشنده آن چگونه است ؟

و از همين باب گفتار امير المومنين عليه السلام است :اگر چشم قلبت را به اوصاف بهشت بگشايى از تعجيل در رسيدن و شوق به وصال آن درخت روحت از اين مجلس به اهل آخرت و اهل قبور مى پيوندد و از قفس تب پرواز مى كند، اگر ذكر اوصاف نعمت هاى اخروى اينگونه اشتياق را بر مى انگيزد اگر انسان با خود آن نعمت روبرو شود چگونه خواهد بود؟

و از ائمه اطهار عليهما السلام آمده هر چيز دنيا شنيدنش بهتر از ديدنش است و هر چيز آخرت ديدنش بالاتر از شنيدنش ‍ مى باشد و خداى تعالى فرمود: و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا (54)

وقتى آنجا را ببينى نعمت و سلطنت بسيار بزرگ مشاهده نمايى .

و در كتاب وحى قديم آمده است : براى بندگان خويش آماده چيزى را كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بر قلب بشرى خطور كرده است .

اى خواننده ! اگر نفس تو به اين نعمت مشتاق است پس دنيا را ترك كن ! زيرا مهر آخرت ترك دنياست و مثل دنيا و آخرت همانند دو هوو (22) است هر كدام را بيشتر راضى كنى ديگرى را خشمناك ساختى و مثالش همانند مشرق و مغرب است كه به هر اندازه به يكى نزديك شوى از ديگرى دور مى گردى . و گفتار آقاى ما امام صادق (ع ) هم از اين مقوله است : ما دنيا را دوست مى داريم و اينكه به ما ندهند بهتر از آن است كه به ما بدهند و هيچ چيز را به فرزند آدم ندهند جز آنكه نعمت اخروى وى راكم گذارند. معناى فرمايش حضرت كه فرمودما دنيا را دوست داريم اشاره به نوع انسان است و اين زبان حال مكلفين در دنياست واشاره به خود حضرت و پدران و فرزندانش صلوات الله عليهم اجمعين ندارد، زيرا ايشان به مقدار بهره دنيوى از خط اخروى ايشان كاسته نمى گردد. چگونه حظ اخروى ايشان كم گردد با آنكه جبرائيل سه بار بر پيامبر نازل شد و كليد گنج هاى دنيا را آورد و در همه آنها مى گفت :اينها كليد گنج هاى دنياست و از حظت پيش ‍ پروردگارت كاسته نمى گردد حضرت ابا كرد و آن حضرت آنچه را كه خداى تعالى دوست مى داشت تحقير كند، تحقير مى كرد. زندگى دنياى تو در قبال خريد اين نعمت بزرگ جز ساعتى بيش نيست زيرا از نعمت هاى گذشته لذتى نمى يابى و از سختيهاى آن دردى نمى كشى و چه بسا آينده را درك نكنى ، و دنيا عبارت از حلظه اى است كه در آن هستى . و از همين باب است گفتار مولى على (ع ) به سلمان كه فرمود:غمهاى دنيا را فزونه ! زيرا به يقين مى دانى كه از آن جدا مى شوى با آنكه هيچكس را نديدم كه دنياى خود را به آخرت فروخت جز آنكه از هر دو سود برد و هيچكس را نديدم كه آخرت را به دنيا فروخته باشد جز آنكه از هر دو زيان ديد، زيان اهل دنيا مسلم است ،زيرا خدايتعالى به دنيا مى فرمايد: هر كس كه مرا خدمت كند او را خدمت كن ! و هر كس تو را خدمت كند او را به زحمت و مشقت بياندازد. اگر شغلى براى كسب دارى ياد خدا را غنيمت شمار و نامه عملت را پر از حسنات كن مگر حكايت عابد آهنگر را با آن در بازار مشغول آهنگرى بود و ذكر خداى مى كرد نشنيدى كه چه شخصيتى والا گرديد؟ ان شاء الله در همين كتاب در باب ذكر بيايد.

روز اميرالمومنين چگونه مى گذشت

از مولى امير المومنين عليه السلام روايت شد: كه وقتى از جهاد فارغ مى شد براى آموزش مردم و قضاوت مى نشست و وقتى از آن فارغ مى شد در بوستان خود مشغول كار مى گرديد و با اين همه ياد خداى تعالى مى نمود.

اميرالمومنين از خليفه مشگل گشايى مى كرد

حكم بن مروان از جبيربن حبيب حكايت كرد:

قضيه اى براى عمر بن خطاب اتفاق افتاد، و مى نشست به اين طرف و آن طرف مى زد و مى افتاد (بى قرارى مى كرد) سپس ‍ گفت اى جمع مهاجران در حكم آن چه داريد؟ گفتند : امير المومنين ! تو پناهگاه و مرجع هستى ، خشمگين شد و گفت : يا ايهاالذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا (55)اى كسانيكه ايمان آورده ايد ا زخدا بپرهيزيد و گفتار درست بگوييد. به خدا قسم شما و من ميدانيم كه مرد اين قضيه كيست و آگاه به آن كدام است ؟ گفتند: شايد مقصودت ابن ابى طالب عليه السلام است . گفت :از او به كجا بروم ؟ آيا هيچ زن آزاده اى همانندش را زاييده است ؟ گفتند كسى را به سوى اوبفرست ! عمر گفت : وى كوه بلند مرتبه اى از خاندان هاشم و خويشى از رسول خدا (ص ) و تتمه علم است به پيش او بايد رفت نه آنكه او بيايد. به سوى او رفتند ،حضرت در حالى كه شلوارى كوتاه در پايش بود درون باغش بيل مى زد و مى فرمود: ايحسب الانسان ان يترك سدى الم يك نطفة من منى يمنى ثم كان علقه فخلق فسوى (56) آيا انسان پنداشته كه بيهوده واگذاشته مى شود؟ آيا از نطفه و از منى كه در رحم ريخته مى شود نبود پس خون بسته شده اى گرديد پس و خداى خلقش كرد و اعضاى او را درست كرد. و اشك از چشمانش بر صورت مى ريخت . قوم به خاطر گريه اش به گريه در آمدند سپس از گريه آرام گرفت و مردم هم از گريه آرام گرفتند. سپس عمر از مساله اش سئوال كرد و حضرت جوابش را داد عمر دستانش را درهم فرو برد و گفت : به خدا قسم ! خداى تعالى تو را خواست ، ولى قوم تو ابا كردند فرمود: اى ابا حفص خفض عليك من هنا ان يوم الفصل كان ميقاتا (57) از اينجا صدايت را ببر داخل اين قضيه نشوزيرا فرداى قيامت كه روز جدايى حق از باطل است ميقات ما آنجاست . پس عمر برگشت پس رويش سياه شده بود به طورى كه انگار به هنگام شب به او نگاه مى كردى .

اگر لحظه هايت را به نعمت هاى آخرت نفروشى به بهايى ناچيز و در همهايى اندك به دنيا خواهى فروخت سپس همه عمرت را كه به بهاى همه دنيا نمى فروختى با بهاى اندكى مى فروشى اين بها به اندازه يك خانه طلا بلكه نقره بلكه كمتر از آن هم نمى شود شعر:(58)

روزگار براى خريد عمرم با من گفتگو كرد #من به تمام دنيا آنرا نفروختم # سپس به تدريج بدون دريافت بها به دنيا فروختم # دو دست اين كالا قطع شود كه فروشنده آن نااميد گرديد#

پيامبر (ص ) خبر داده است كه در روز قيامت به ازاى هر روز از ايام عمر شخص به عدد ساعت هاى شب و روز بيست و چهار خزانه موجود است در روز قيامت درهاى آن باز مى شود يك خزانه را پر از نور و سرور مى بيند كه به هنگام ديدنش شادى و سرور او را در بر مى گيرد بطورى كه اگر بر دوزخيان تقسيم كنند از عظمت آن سرور احساس آتش ‍ نمى كند و اين ساعت ، ساعتى است كه در آن طاعت پروردگار را بجاى آورد؛ خزانه ديگرى را باز مى كنند آنرا تاريك و بد بو و ترسناك مى بيند بهنگام مشاهده آن آه و ناله اى او را در بر مى گيرد كه اگر بر اهل بهشت تقسيم شود نعمت بر آنها تباه مى شود و آن ساعتى است كه در آن ساعت نافرمانى كرده . سپس خزانه ديگرى را بگشايند آنرا خالى مى يابد و چيزى در آن نمى بيند كه خوشش آيد و يا بدش آيد و آن ساعتى است كه در آن خوابيده و يا به حلالهاى دنيا اشتغال داشته پس او را احساس خسارت و تاسف به از دست دادن آن ساعت در بر مى گيرد ،زيرا قدرت بر پر كردن آن ساعت از حسنات غير قابل وصف را داشته و از همين باب گفتار حق تعالى است ذلك يوم التغابن (59)آن روز ،روز غبن است .

فصل (پاره 4)توجيه دنيا طلبان

سخن آدمهايى را كه مى گويند در دار دنيا از مباحاتش متنعم مى شويم و واجبات را انجام مى دهيم و حقوق ماليه را ادا مى كنيم : قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق (60)چه كسى زينت هاى خدا و رزقهاى نيكو را كه براى بندگانش بيرون آورده حرام كرده است .پس من از نعمت هاى حلال نظير خوردنيهاى لذيذ و خوشمزه و لباسهاى گرانقيمت و سواريهاى گرانبها و خانه هاى آماده و قصرهاى بلند استفاده مى كنم و استفاده ا زاين نعمت ها مرا از پيشگامى با پيشگامان بهشت باز نمى دارد، اين سخن را نگير بلكه بدانكه اين گفتار احمقانه و فريب خوردگان است به دلايل زير:

الف كسى كه در زندگى دنيا غرق است از حرص مهلك جدا نيست كه انسان را در شبهات مى اندازد و هر كس در شبهات فرو رود ناچار هلاك مى شود.

ب اگر از حرص سالم ماند و چگونه مى تواند سالم بماند؟! از سنگدلى و تاريكى دل و تكبر سالم نمى ماند چگونه سالم ماند در حاليكه خداى تعالى مى فرمايد : كلا ان الانسان ليطغى ان راه استغنى خير، انسان طغيان مى كند اگر خويش را بى نياز بيند. و پيامبر (ص ) فرمود شما را از پرخورى بر حذر مى دارم زيرا پرخورى مهر قساوت بر دل مى نهد.

مرد ثروتمند و فقير درحضور پيامبر(ص )

و حسان بن يحيى از ابى عبدالله الصادق عليه السلام نقل كرد كه فرمود:مردى فقير خدمت حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و در نزد آن حضرت نشست . مرد ثروتمندى كه در آنجا نشسته بود لباسش را جمع كرد و از او دورى گزيد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چه چيز باعث اين رفتار شد؟ آيا ترسيدى كه تنگدستى اين فقير به تو بچسبد؟ و يا ثروت تو به او منتقل شود؟ عرضه داشت : اى رسول خدا حالا كه اين را فرمودى نصف مال من مال او باشد. حضرت رسول خدا به مرد فقير گفت : آيا از او قبول مى كنى ؟ عرضه داشت : خير !حضرت پرسيد براى چه ؟ عرض كرد: مى ترسم آنچه كه باعث رفتار او شود در من هم ايجاد شود. از امام صادق عليه السلام وارد شده كه در انجيل آمده كه عيسى عليه السلام فرمود: اللهم ارزقنى غداة رغيفا من شعير و عشية رغيفا من شعير خدايا گرده نانى جو به هنگام صبحگاه به من بده و گرده نانى جو به هنگام شب به من بده و بيش از اين مده !چون طغيان مى كنم همانطور كسى كه در آب فرو مى رود ناچارتر مى شود اهل دنيا نيز در قلبشان پرده و سختى مى يابند.

ج ا زقلب وى شيرينى عبادت و دعا خارج مى شود و حضرت عيسى (ع ) بدان اشارت فرمود چنانكه دانستى .

د ثروتمندان به هنگام مردم حسرت شديد پيدا مى كنند ولى فقير عكس ثروتمند است از امام صادق عليه السلام آمده كه هر كس با دنيا در آميخته باشد به هنگام مرگ حسرتش بيشتر خواهد شد.

فقرا پيش از همه به بهشت مى روند

ه فقرا قبل از همه در بهشت قرار مى گيرند و اغنيا براى حساب هنوز در عرصات قيامت هستند. اميرالمومنين فرمود:سبك شويد تا به آخرت بپيونديد،اقوام گذشته منتظر اقوام بعدى هستند.

سلمان فارسى به هنگام مرگ

سلمان فارسى به هنگام مرگش آه حسرتى كشيد از او پرسيدند: اى اباعبدالله ! براى چه تاسف مى خورى ؟ فرمود:از دنيا تاسف نمى خورم ،ولى رسول خدا (ص ) باما عهد كرد و فرمود: بايد زاد شما به اندازه زاد سوارى باشد، مى ترسم كه از آن حد تجاوز كرده باشم و در كنار من اين همه اثاثيه موجود است . به اثاثيه خانه اش اشاره كرد. واثاثيه خانه وى عبارت از يك مسند (و يا جامه ) و شمشير و كاسه چوبى بود.

و اباذر رضى الله عنه عرضه داشت : آياترسنده ها و خاشعها و متواضعها و يادكنندگان زياد خدا پيش ازهمه به بهشت مى روند؟ حضرت فرمود: نه ،بلكه فقراى مومنين مى آيند و گردنهاى مردم را لگد مى كنند و خزانه داران بهشت به ايشان مى گويند صبر كنيد تا حسابتان را بكنند، مى گويند براى چه از ما حساب كشند؟ به خدا قسم ما شاه نبوديم تا ستم كنيم و يا عدالت نماييم به ما اموالى ندادند كه در آن دخل و تصرف كنيم ولى خداى را عبادت كرديم تا يقين (مرگ ) ما را دريافت .(23) محمد بن يعقوب از ابى عبدالله امام صادق عليه السلام نقل كرد كه فرمود: فقراى مؤ منين قبل از اغنيا به چهل پاييز در باغهاى بهشت مى گردند. سپس فرمود مثالى براى شما بزنم مثل ان مثل آن دو كشتى است كه به باجگيرى برسند او نظر در يكى مى كند آنرا خالى مى بيند مى گويد راهش دهيد برود و در ديگرى نگاه مى كند او را پر از بار مى بيند مى گويد نگهش داريد.داوود بن نعمان از اسحاق بن عمار از امام صادق عليها لسلام روايت كرد فرمود:وقتى روز قيامت برسد دو بنده مؤ من بهشتى براى حساب مى ايستند يكى از آندو در دنيا فقير بوده و ديگرى در دنيا ثروتمند. فقير مى گويد پروردگارا چرا مرا نگه داشتى ؟ قسم به عزت تو! مرا در دنيا به سلطنتى دادى كه در آن عدالت و يا ستم نمايم ، به من مالى ندادى كه حق آنرا داده و يا نداده باشم و در دنيا جز روزى كفاف به من ندادى آيا به خاطر همين كه مى دانى و برايم مقدر كردى مرا نگه داشتى ؟ حضرت حق تعالى مى فرمايد: بنده ام راست مى گويد رهايش كنيد تا او وارد بهشت گردد و آن ديگرى مى ماند و عرق همانند سيل از او جارى است كه اگر چهل شتر از آن عرق بنوشند، سيراب مى شوند. و بر مى گردند پس وارد بهشت مى شود فقير مى گويد چه چيزى باعث توقف تو در حساب شده است ؟ مى گويد: طولانى شدن حساب ،پيوسته چيزى مطرح مى شد و خداى تعالى مرا مى آمرزيد سپس از چيز ديگرى حساب كشيده مى شد تا آنكه رحمت خداى تعالى مرا در بر گرفت و مرا به توبه كاران ملحق كرد سپس مى پرسد: تو كه هستى ؟ فقير مى گويد من همان فقيرى هستم كه اكنون با هم وارد حساب شديم . مى گويد: نعمت ها تو را دگرگون كرده است كه تو را نشناختم .

ز فقير با كرامت خداوندى و مهربانيش در روز قيامت برخورد مى كند. و امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عز و جل از بنده مؤ من محتاج در دنيا عذر خواهى مى كند چنانكه برادرى از برادرش عذر خواهى مى كند سپس مى فرمايد قسم به عزت و جلالم ! علت فقر تو در دنيا نه به خاطر اين است كه تو در نزد من بى مقدار بودى اين پرده را بردار و آنچه به عوض ‍ دنيا به تو دادم نگاه كن پس پرده را بر ميدارد و به عوض دنيا نگاه مى كند، عرض مى كند پروردگارا هر چه از مال و منال دنيوى مرا دور داشتى ضررى به من نمى زند در مقابل عوضى كه به من دادى .



فقر زينت دوستان خدا

و فقر زينت دوستان خدا و جامع صالحان است از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به حضرت موسى وحى كرد اين است كه : وقتى فقر را ديدى كه به سوى تو مى آيد بگو!خوش ‍ آمدى اى جامه صالحان !و وقتى غنا را ديدى كه به سوى تو مى آيد ،بگو گناهى كردم كه عقوبت آن دنيوى است .

حضرت موسى و عيسى و ساير انبيا چگونه زندگى مى كردند

سپس به داستانهاى پيامبران عليهم السلام و تنگدستى و زندگى سخت ايشان بنگر:

اين حضرت موسى كه همصحبت خداى تعالى است (24) و خداى تعالى او را براى وحى و همصحبتى برگزيد از لاغرى ،سبزى گياه از پوست شكمش پيدابود و مطلوب او به آن هنگام كه به سايه پناه آورد و گفت رب انى لما انزلت من خير فقير (61):پروردگارا!من به خيرى كه براى بفرستى نيازمندم . مقصود از خير جز نان براى خوردن چيز ديگرى نيست ، زيرا مدتها بود كه از علفهاى زمين مى خورد و از شدت لاغرى و آب شدن گوشت بدن پوست صفاق شكم ديده مى شد. روايت شده كه حضرت موسى روزى به خداى تعالى عرضه داشت : پروردگارا!من گرسنه ام ،خداى تعالى فرمود: من از گرسنگى تو آگاهم عرضه داشت :خدايا غذايم بده ! فرمود تا بخواهم .

و از جمله وحى خداى تعالى كه به حضرت موسى فرمود اين است كه : اى موسى ! فقير كسى است كه به سان من كفيل نداشته باشد و مريض كسى است كه مثل من طبيب نداشته باشد و غريب كسى است كه به مثل من مونس و ياور نداشته باشد (در روايتى دوست هم آمده ) اى موسى به پاره اى نان جو كه گرسنگى را بنشاند قانع شو و به پاره لباسى براى پوشاندن عورتت بسنده كن و بر مصيبت ها صبر كن وقتى دنيا را روى آور ديدى بگو: انا لله وانا اليه راجعون (62):عقوبتى دنيوى است كه خداى تعالى مى خواهد در دنيا انجام دهد. وقتى دنيا را رويگردان ديدى بگو خوشا به جامه صالحان !اى موسى ! از آنچه كه به فرعون داديم تعجب مكن و آنچه كه او از آن بهره گرفت تنها شكوفه و زينت دنيا بود.

اما عيسى (ع ) (25) كه روح و كلمه خدا بود مى فرمايد: دو دست من خادم من و پاهايم مركب من و بسترم زمين و بالشم سنگ و گرما بخش من در زمستان زمين آفتاب خورده و چراغم در شب ماه و خورشم گرسنگى ، پيراهن زيرينم ،ترس ‍ ولباسم ،پشم و ميوه و ريحان من ، علفهاى حيوانات و چهارپايان مى باشد، در حاليكه چيزى با من نيست ،مى خوابم وصبحگاه را با بى چيزى شروع مى كنم ، و هيچ كس بر روى زمين از من ثروتمندتر نيست .

و امانوح عليه السلام :با آنكه پير پيامبران است و در دنياعمر طولانى يافت . و در بعضى روايات آمده است كه آن حضرت دوهزار و پانصد سال عمر يافت ، از دنيا رحلت كرد بدون آنكه خانه اى بنا كند و وقتى صبح كرد مى فرمود: شب نمى كنم وقتى شب مى كرد مى فرمود:صبح نمى كنم . و پيامبر ما هم چنين بود، در حالى از دنيا در گذشت كه آجر بر آجر نگذاشته بود. و مردى از اصحابش را ديد كه با آجر وگچ خانه مى ساخت فرمود: امر زودتر از اين مى رسد. اما ابراهيم پدر انبيا عليهم السلام لباسش پشم و خوراكش نان جوين . و اما يحيى بن زكريا لباسش ليف خرما و خوراكش از برگ درخت بود و اما سليمان با آنكه پادشاهى داشت ، لباس مويين مى پوشيد و وقتى كه شب مى گرديد دستانش را به گردن و با گريه تا صبح مى ايستاد و غذايش از زنبيلى كه خود مى بافت ،تامين مى شد و اما لباس و غذاى سيد بشر محمد (ص ) را دانستى . روايت شد كه روزى گرسنه شد سنگى را بر شكمش ‍ بست سپس فرمود چه بسا مردى كه خود را عزيز مى شمارد ولى نفس خود را اهانت مى نمايد و چه بسا مردى كه نفس ‍ خود را اهانت مى كند ولى آن را عزيز مى شمارد چه بسا نفسى كه در دنيا گرسنه و برهنه است ولى در آخرت سير ومتنعم است چه بسا نفسى كه در دنيا با لباس و متنعم است ولى در قيامت گرسنه و برهنه است . چه بسا كسى كه در غنيمتى كه خداى به پيامبرش داده فرو رفته و از آن متنعم گرديده ولى از آخرت بهره اى نمى برد. آگاه باشيد!كه كار بهشتى مثل زمين ناهموار و سخت است و كار اهل جهنم مثل زمين دشت ،هموار است . آگاه باشد! چه بسا يك ساعت شهوترانى اندوه طولانى را در قيامت به دنبال دارد.

سويد ين غفله از حضرت على (ع ) سخن مى گويد

و اما حال على سيد الوصيين و تاج العارفين و وصى رسول رب العالمين عليه السلام در زهد و قناعت روشنتر از آن است كه گفته آيد. سويد بن غفله مى گويد بر امير المومنين عليه السلام بعد از بيعت مردم با او به خلافت ،وارد شدم او بر روى حصيرى كوچك نشسته بود و كسى در خانه نبود عرضه داشتم اى امير المومنين !بيت المال در دست توست در حاليكه در خانه تو از اثاثيه مورد نياز خانه خبرى نيست . فرمود: اى پسر غفله در خانه عاريت اثاثيه جمع نمى كند ما خانه اى داريم كه بهترين متاعهاى خود را در آن جمع كرديم و بزودى بسوى آن خواهيم رفت .

على با تيشه آستين جامه را مى برد

على عليه السلام وقتى مى خواست جامه اى براى پوشيدن بخرد، داخل بازار مى شد و جامه اى مى خريد و وقتى بهترين جامه را قنبر انتخاب مى كرد او پست تر را مى پوشيد. سپس ‍ پيش نجار مى آمد و يكى از آستين ها را مى كشيد و مى گفت با تيشه ات آنر ببر و مى فرمود: اين را در كار ديگرى استفاده مى كنيم و آستين ديگر جامه را به حال خود مى گذاشت و مى فرمود: وقتى براى حسن (ع ) و حسين (ع ) در بازار چيزى خريدم در اين آستين مى ريزم اگر عاقل با چشم روشن و فكرسالم نگاه كند در مى يابد كه اگر در دنيا و زيادت آن خيرى بود از دست اين زيركان كه خاصان حق و حجت هاى خدا برهمه مردم بودند در نمى رفت ،بلكه بر عكس ايشان از دنيا دورى مى جستند ،حتى امير المومنين فرمود :اى دنيا! تو را سه طلاقه كردم كه در آن رجوعى نباشد. رسول خدا(ص ) فرمود: هيچ عبادتى به اندازه زهد در دنيا نيست . عيسى عليه السلام به حواريين فرمود:به پست دنيا قانع شويد با سلامت در دين ، چنانكه اهل دنيا به كم دين با سلامت دنيا قانع شدند ،و با دورى از ايشان دوستى خدا را بجوييد و خداى را با خشم ايشان راضى كنيد. پرسيدند اى روح خدا!با كه همنشينى كنيم فرمود :كسى كه ديدنش خداى را به يادتان آورد و سخنش بر علم شما بيافزايد و عملش شما را بر آخرت ترغيب كند.

فصل پاره (5) دوستى بافقرا واينكه فقرا محور اديان بودند.

عاقل چگونه از دوستى با فقر و فقرا سرباز مى زند در حاليكه اوصيا و اوليا در حال فقر مى بيند،بلكه وظيفه خدمت به خدا و امتثال فرامين رسولان و اديان و زنده كردن دين و عزت بخشيدن به كلمات الله و يارى پيامبران و نشر دعوت ايشان از زمان حضرت آدم عليه السلام تا زمان پيامبران حضرت محمد (ص ) تنها به واسطه فقرا و مسكينان بود. آيا حكايت خداى تعالى در كتاب بزرگش به زبان پيامبر كريمش را نشنيدى ؟ كه خداى تعالى در آن بيان كرد كه متصديان انكار اديان و انكار صانع ثروتمندان و مترفان و اشراف و متكبران بودند. خداى تعالى در مورد قوم نوح به آن هنگام كه او را سرزنش نمودند و از پيروانش عيبجويى كردند خبر داد كه ايشان در حاليكه در گفتارشان تبختر و تكبر مى كردند. گفتند انومن لك و اتبعك الارذلون (63)آيا به تو ايمان بياوريم درصورتيكه مردم پست از تو پيروى كردند و و ما نراك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراى (64)و اصحاب تو را نديديم جز آنكه قبلا مردمانى پست بين ما بودند و به شعيب گفتند: انا لنريك فينا و لو لا رهطك لرجمناك و ما انت علينا بعزيز(65) ما تو را مردى ضعيف مى يابيم و اگر قبيله تو نبودند ما تو را سنگباران مى كرديم و تو پيش ما با عزت نيستى . ومستكبران قوم صالح به مستضعفان مؤ من گفتند: اتعلمون ان صالحا مرسل من ربه قالوا انا بما ارسل به مومنون قال الذين استكبروا انا بالذى آمنتم به كافرون (66) آيا مى دانيد كه صالح فرستاده خدايش است ؟ گفتند: ما به پيامبريش ايمان داريم . مستكبرين گفتند: ماآنچه را شما ايمان آورديد منكريم . و فرزندان يعقوب گفتند: و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين (67).مابضاعت اندكى آورديم پس كيل تمام به ما صدقه بده ! خداى تعالى صدقه دهندگان را پاداش مى دهد. و فرعون در حاليكه موسى را خوار مى شمرد و براو افتخار مى كرد: فلو لاالقى عليه اسورة من ذهب (68)پس چرا دستبندهاى طلا به موسى داده نشد؟ به حضرت محمد (ص ) گفتند لو لا انزل عليه كنز او جاء منها (69)يا وى را باغى مى بود كه از آن مى خورد. او تكون لك من نخيل وعنب فتفجر الانهار خلالها تفجيرا (70)اگر تو باغى از خرما و انگور مى داشتى كه در آن نهرهاى آب جارى مى ساختى . لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القريتين عظيم (71)چرا قرآن بر مردى بزرگ از اين دو قريه نازل نشد. منظور از دو قريه مكه و طائف بودند و مقصود از يكى از ان دو مرد مغيره از مكه بود عده اى گفتند :مقصود فرزندش وليد است .و مرد ديگر ابو مسعود عروة بن مسعود ثقفى از طائف است و گفتند مقصود حبيب بن عمرو ثقفى از طائف است علت اين سخن مشركان اين است كه اين دو مرد از بزرگان خود و ثروتمندان بسيار بزرگ ايشان بودند. پس اين آيات و امثال آن در مدح و فخر مسكنت و قلت و در مذمت اشراف و كثرت كفايت است . چگونه چنين نباشد و خداى تعالى به عيسى عليه السلام مى فرمايد: اى عيسى من دوستى مساكين و رحمت به ايشان را به تو بخشيدم كه تو دوستشان بدارى و دوستت بدارند و تو را به امامت و رهبرى رضا دهند و تو به عنوان صحابه و پيرو ايشان را بپذيرى و ايندو اخلاق (ستوده است ) كه هر كس مرا با آن اخلاق ملاقات كند به پاكيزه ترين دوست داشتنى ترين اعمال نزد من مرا ملاقات كرده است . وپيامبرما حضرت محمد (ص ) فرمود: فقر فخر منست و به آن افتخار مى كنم . (72)

و از حضرت عيسى (ع ) آمده كه فرمود: به حقيقت مى گويم : اطراف آسمان از ثروتمندان خالى است و ورود شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از ورود ثروتمند در بهشت .

بيشترين ساكنين بهشت

و از پيامبر (ص ) آمده كه فرمود: به بهشت سركشيدم و بيشترين ساكنين آنرا فقرا و مساكين يافتم و كمترين آمار از آن ثروتمندان و زنان بود اگر در ثروت تنها مواسات نكردن با فقرا و كمك به ضعفا نبود همين خطر آنرا كافى بود. و اگر ثروتمند براى پوشش همه خلل هايى كه مى يابد و دور كردن همه ضرورتها كه بر آن آگاهى مى يابد و از آن مطلع مى شود ،قيام كند تمام ثروتش از دست مى رود و ضعيف و فقير مى گردد و از همين باب گفتار اويس قرنى (ره ) است كه گفت : حق تعالى طلا و نقره اى را براى ما باقى نگذاشته است .

على (ع ) باغش را مى فروشد

حضرت على (ع ) باغى را كه پيامبر (ص ) براى او كاشته بود و خود آنرا آبيارى كرده بود به دوازده هزار درهم فروخت و همه را صدقه داد و پيش عيالش آمد، فاطمه زهرا عليها السلام به او گفت : آيا مى دانى كه روزهايى است كه ما غذايى را نچشيديم و گرسنگى به نهايت رسيد و فكر مى كنم كه تو هم مثل ما گرسنه اى چرا از آن مال چيزى را باقى نگذاشتى ؟ حضرت فرمود: صورتهايى كه از ذلت سئوالشان ترسيدم مرا از اينكار باز داشت !

علت اينكه معاويه بن يزيد بن معاويه از خلافت پايين آمد

گفتند كه علت اينكه معاويه بن يزيد بن معاويه از خلافت پايين آمد، اين بود كه دو كنيز باهم بحث مى كردند يكى از آندو زيبا بود ديگرى به او گفت زيباييت به تو كبر پادشاهان را داده است . كنيز زيباروى گفت كدام سلطنت به اندازه سلطنت زيبا رويان است و زيبايى بر پادشاهان حكومت مى كند پس ‍ پادشاه يا حقوق سلطنت را ادا مى كند و شاكر آن است در اينصورت چنين پادشاهى لذت و قرار از او مسلوب است و عيشش منغض مى باشد و يا آنكه اسير شهوات خويش و انتخابگر لذات و تضيع گر حقوق است و از شكر آن رويگردان است ،بنابراين عاقبت او به آتش جهنم است . سخن كنيز در جان معاويه نشست و او را به استعفا از خلافت وادار كرد. خانواده اش به او گفتند :كسى رابه عنوان جانشين معرفى كن تا جاى تو نشيند به ايشان گفت : چگونه هم تلخى ترك خلافت را تحمل كنم و هم وبال معرفى جانشين را بر گردن گيرم . اگر خلافت را براى كسى انتخاب مى كردم خود بر اريكه آن تكيه مى زدم سپس به خانه رفت و در خانه را بست و احدى را اجازه ورود نداد. بعد از آن بيست و پنج شب زندگى كرد و مرد. گفتند: كه مادرش وقتى استعفايش را شنيد گفت : اى كاش لكه حيضى بودى ! در جواب گفت : اى كاش من همان بودم و نمى فهميدم كه بهشت و جهنمى در كار است . و علت اينكه در باب از مباحث مناسب كتاب خارج شديم ،پيشنهاد يكى از دوستان استكه ابتداى سخن را ديد و دوست داشت كه در اين مورد بيشتر سخن گفته آيد، ما هم دوست نداشتيم كه خلاف خواسته او كرده باشيم .

فصل (پاره 6) وقت مناسب دعا

و از جاهايى كه دعاها مناسب است بعد از قرائت قرآن و بين اذان و اقامه و به هنگام نرمى قلب و ريزش اشك است (73).ابو بصير از ابى ابى عبدالله نقل كرد كه :وقتى قلب شما نرم شد دعا كنيد زيرا قلب تا خالص نگردد رقيق نمى شود.

قسم هفتم

در حالت هاى نيايشگر مثل جنگجو و حاجى و كسى كه عمره به جاى مى آورد و مريض ، زيرا عيسى بن عبدالله قمى رويات كرد كه از امام ابا عبدالله صادق عليه السلام شنيديم كه فرمود: دعاى سه كس مستجاب است : حاجى و عمره به جاى آورنده ،متوجه باشيد كه چگونه با خانواده اش رفتار مى كنيد، و جنگجوى راه خدا پس نگاه كنيد چگونه با اهل و عيال او رفتار مى كنيد. ودعاى مريض . و متعرض مريض ‍ نشويد و او را تنگدل مسازيد. فصل (1)دعاى مريض

براى كسى كه به ديدنش مى رود مستجاب است .

پيامبر (ص ) فرمود: مريض چهار خصلت دارد: قلم تكليف از او برداشته مى شود. و خداى به فرشته مى فرمايد كه : بهترين اعمالى كه در حال سلامت انجام مى داد براى او بنويس ! و گناهان همه اعضايش را پاك كن اگر بميرد مرده است و اگر زنده بماند، آمرزيده زندگى مى كند. وقتى مسلمانى مريض ‍ شود،بهترين عملى كه در موقع سلامت انجام مى داده ،خداى تعالى براى او مى نويسد و گناهانش همانند برگ درخت مى ريزد و كسى كه بيمار را به خاطر عيادت كند و بيمار از خداى براى عيادت كننده اش چيزى نخواهد مگر آنكه مستجاب شود.

اجر و پاداش بيمار در بيمارى

خداى تعالى به فرشته طرف چپ وحى مى كند مادامى كه بنده ام در بند من است بر او چيزى ننويس و فرشته طرف راست مى گويد كه ناله هاى بنده ام را حسنه بنويس ،بيمارى ،جسد را از گناهان پاك مى كند همانند كوره كه ناخالصى آهن را جدا مى كند وقتى كه بچه اى مريض شد بيماريش كفاره گناهان پدر و مادرش مى باشد .و از امام صادق عليه السلام روايت شد: كه رسول خدا (ص ) فرمود :تب فرستاده مرگ و زندان خدا در زمين است و گرمايش از جهنم مى باشد و بهره هر مومن از آتش جهنم تب است و تب خوب دردى است ! بلاى هر عضوى را به او مى دهد و كسى كه مبتلا نمى شود، خيرى ندارد و اگر مومنى تب كند، گناهانش همانند برگ درخت از او مى ريزد و اگر در بسترش ناله كند، ناله اش تسبيح است و فريادش تحليل است و اينطرف و آنطرف كردنش در بستر مثل كسى است كه در راه خدا با شمشير مى جنگد؛ اگر روى به عبادت كند خداى او را مى بخشد و خوشا به حال او! وتب يك روز كفاره يك سال است زيرا رنج تب در بدن تا يكسال باقى مى ماند، بنابراين كفاره سال قبل و سال بعد است و هر كس يك شب مريض شود و آن را به جان قبول كند و شكرش را ادا كند كفاره گناهان دوسال است . يكسال به خاطر اينكه درد را قبول كرده و يك سال به خاطر آن كه صبر كرد. و بيمارى مومن پاك كننده و رحمت است و بيمارى كافر عذاب و لعنت است . و بيمارى پيوسته دامنگير مؤ من است تا آنكه گناهى بر او باقى نماند وسر درد يك شب همه گناهان جز گناهان كبيره را پاك مى كند.

و از امام ابى جعفرعليه السلام نقل شده است كه فرمود: اگر مومن مى دانست كه مصائب چه مقدار اجر داشت آرزو مى كرد كه با مقراض او را تكه تكه مى كردند. و از پيامبر (ص ) آمده است كه وقتى بنده در راه خير است و مريض شود يا مسافرت كند يا به خاطر پيرى از عمل خود عاجز شود خداى تعالى همانند عمل گذشته اش براى او مى نويسد سپس اين آيه را خواند فلهم اجر غير ممنون (74)ايشان اجرى بى پايان دارند. و از امام صادق عليه السلام روايت شد كه وقتى مومن بميرد دو فرشته موكل بالا روند پس بگويند :پروردگارا!فلانى را ميراندى خداى تعالى فرمايد: بر زمين فرود آييد و در پيش قبرش بر او درود فرستيد و مرا تهليل و تكبير كنيد و براى او آنچه از اعمال را كه به جا مى آوريد محسوب بداريد.

مرد كر ولال در خدمت پيامبر مجوز ورود به بهشت مى گيرد

و از جابر نقل شده كه گفت : مردى كرو لال خدمت حضرت رسول خدا (ص ) ايستاد و با دست به آن حضرت اشاره كرد .حضرت رسول خدا (ص )فرمود:به او كاغذى بدهيد تا هر چه كه مى خواهد در آن بنويسد پس نوشت : اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله آن حضرت فرمود براى او كاغذى بنويسيد و در آن او را به بهشت بشارت دهيد زيرا مسلمانى نيست كه دچار از دست دادن چشمان يا زبان يا گوش يا پا يا دست مى گردد پس خداى را برآن سپاس ‍ مى گويد و مزد آنرا از خداى خواهد جز آنكه خداى تعالى او را از آتش نجات مى دهد و او را وارد بهشت مى سازد. سپس ‍ رسول خدا (ص ) - فرمود:اهل بلا در دنيا در آخرت درجاتى دارند كه با اعمال به آن نمى توان رسيد حتى اينكه آرزو مى كنند كه اى كاش در دنيا با مقراض ها قطعه قطعه مى شدند، زيرا ثواب نيكوى خدا براى اهل بلاى مومن مى بينند ،زيرا خداى تعالى عمل غير مسلمان را نمى پذيرد.

و از حالات دعا روزه است .

امام صادق عليه السلام فرمود:خواب روزه دار عبادت و سكوتش تسبيح و عملش قبول و دعايش مستجاب است . و پيامبر (ص ) فرمود: دعاى روزه دار رد نمى شود. و امام باقر عليه السلام فرمود:حاجى و معتمر و روزه دار نزديكان به خدايند اگر از خداى بخواهند اجابت مى كند و اگر از كسى شفاعت كنند خداى شفاعت آنها را قبول مى كند و اگر ساكت شوند خداى با ايشان ابتدا به سخن مى كند؛و خداى تعالى در مقابل درهمى هزار هزار درهم به ايشان مى دهد. و از جمله كسانى كه دعايشان مستجاب است كسى كه براى چهل برادر مومن با آوردن اسمهاشان و اسم پدرانشان دعا كند ونيز كسى كه در دست او انگشتر فيروزه و عقيق باشد.

امام صادق عليه السلام روايت است كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود:خداى تعالى فرمود:من از بنده اى كه دستش را بلند كند و در دستش انگشتر فيروزه است حيا مى كنم كه او را نوميد كنم و امام صادق عليه السلام فرمود: دستى به سوى خدا دوستدارتر از دستى در آن انگشترى عقيق باشد پيش ‍ خدا بلند نشده است . و در لابلاى آداب دعا بسيارى از اين روايات در ضمن اين عنوان كه چه كسانى دعاهايشان مستجاب است مى آيد.

فصل (2)، نقش انگشترى در اجابت دعا

از امام رضا عليه السلام روايت شد كه ابوعبدالله امام صادق عليه السلام فرمود: اگر كسى انگشترى نقره با نگين عقيق در دست كند فقير نمى شود و حاجاتش به بهترين وجه برآورده مى شود. و مردى از غلامانش با غلامان حاكم راه مى رفت حضرت فرمود: انگشترى عقيق به او بدهيد. و او از مصاحبت با ايشان رنجى نديد. و فرمود:عقيق حرز سفر است . و از آن حضرت است : هر كس صبح كند و انگشترى عقيق از نقره در دست راستش باشد و قبل از آنكه كسى او را ببيند نگين آنرا به طرف داخل دست برگرداند و انا انزلناه را تا آخر بخواند سپس بگويد آمنت بالله وحده لا شريك له و كفرت بالجنب والطاغوت آمنت بسر آل محمد و علانيتهم و ولايتهم (معناى آن به فارسى چنين است : به خدايى كه يگانه است و شريكى ندارد ايمان آوردم و به جبت و طاغوت كفر ورزيدم و به سر آل محمد و آشكار شان و ولايتشان ايمان آوردم .) خداى تعالى در آن روز از شر بلاى آسمانى كه از آسمان نازل مى شود و به سوى آن بر مى گردد و شر حوادث زمينى كه در زمين حركت مى كند و از آن خارج مى شود محفوظش مى كند و در حفظ خداى و رسولش قرار مى گيرد تا شب كند. و امير المومنين عليه السلام فرمود: انگشتر عقيق در دست كنيد كه خداى تعالى بر شما مبارك مى كند و از بلا ايمن خواهيد بود.

و مردى به پيامبر (ص ) شكايت كرد كه :راهزنى در راه اموال مرا سرقت كرد. حضرت (ص ) فرمود :چرا انگشترى عقيق در دست نكردى زيرا از هر نوع بدى حراست مى كند. و هر كس ‍ انگشترى عقيق در دست كند تا هنگامى كه در دست اوست پيوسته در خوبى نگاه مى كند و خدايتعالى پيوسته نگهدارش ‍ مى باشد و هر كس انگشترى از عقيق بسازد و در آن محمد نبى الله و على ولى الله را نقش كند خداى تعالى او را از مرگ بد نگه مى دارد و جز بر فطرت نميرد و هيچ دستى محبوبتر از دستى كه در آن عقيق است به طرف خدا بلند نشده است . هر كس در عقيق مشاركت كند بهره فراوان از آن مى برد. وقتى خدا با حضرت موسى عليه السلام در طور سينا سخن گفت و با او گفتگو نمود به زمين نگاهى كرد و عقيق را خلق كرد و خداى سبحان فرمود: به خودم قسم كه دستى كه در او عقيق باشد و موالات على (ع ) را داشته باشد ،انرا عذاب نكنم و فرمود: دو ركعت نماز با انگشترى كه داراى نگين عقيق باشد مساوى با هزار ركعت بدون آن است و فرمود : انگشترى فيروزه كه نفس آن الله الملك باشد در دست كنند نظر به آن حسنه و آن انگشترى در بهشت است كه جبرئيل به پيامبر (ص ) اهدا نمود، و آن حضرت به اميرالمومنين بخشيد، وفيروزه (كلمه اى است فارسى كه اصلش پيروزه است ). به عربى معنايش ظفر است و امير المومنين عليه السلام فرمود: انگشترى جزع يمانى در دست كنيد (جزع يمانى نيز حرز يمانى است كه در آن سياهى و سپيدى است و شبيه چشم است ) زيرا كيد شياطين عاصى را خنثى مى كند. فرمود:در دست كردن انگشترى زمرد آسانى مى آورد كه سختى در آن نيست . پوشيدن انگشترى ياقوت فقر را بر طرف مى كند. و فرمود خوب نگينى است بلور.

پاورقي



21- 12 / يوسف ،98 .

22-40 /غافر،60 .

23-2 / بقره ، 198.

24- حضرت استاد حسن زاده آملى روحى له الفدا در ديوانش در مورد اسم اعظم مى فرمايد :

نهفته گر چه مى بايد بود راز

سخن از اسم اعظم گشت آغاز

ترا اين جدول آمد اسم اعظم

كه هر موجود هم داراست فافهم

تو از اين حصه سر وجودى

همى يابى مقامات شهودى

امام صادق از اين اسم اعظم

عجب نقشى زده بر آب و آدم

يكى پرسيده از آن قطب عالم

كدامين اسم باشد اسم اعظم

جواب فعلى از قولى به تاثير

بسان لفظ اكسير و اكسير

مثالش داد نزد جمع اصحاب

كه مى رو اندرين حوض پر از آب

هم آنانرا به منع از نجاتش

كه تا مايوس گرديد از حياتش

زسر سر او توحيد فطرى

مبرى از ترويهاى فكرى

طلوع كرده است چون خورشيد خاور

كه حكم حق بر او گرديد داور

به يا الله اغثنى ندا كرد

جوابش را امام آندم عطا كرد

بدو فرمود اين است است اعظم

كه يعنى خود تويى اى ابن آدم

چو ا زهر در در آيد نا اميدى

به اسم اعظمت آنگه رسيدى

چو از هر جا اميدت قطع گرديد

بيابى دولت سلطان توحيد

آنگاه مى فرمايد :

چو ذات واجبى حى است و قيوم

ترا پس اسم اعظم گشت معلوم

25-19 / مريم ،65.

26-27 / نمل ،38.

27-27 / نمل ،38.

28-27 / نمل ،40.

29-3 / آل عمران ،36و37

30-بابا افضل كاشى مى گويد:

گر مهر على در دل وجانت نبود

از دين محمدى نشانت نبود

اثنا عشرى اگر نباشى به يقين

از دوزخ سوزنده امانت نبود

ديوان بابا افضل بيت 298 ص 98

31-9 / توبه ،104 .

32-22 / حج ، 36 .

33-4 / نساء ،114.

34- 65 / طلاق ،12

35-51 / ذاريات ، 56.

36- 26 / شعراء 94.

37-3 / آل عمران / 18.

38-39 / زمر 9/.

39-35 / فاطر ،28.

40-39 / زمر،9.

41- 5 / مائده ،82.

42-35 / فاطر ،28 .

43-17؟ اسراء ،27.

44-19 / مريم ،6.

45- علت اينكه فرمود شپش گيرنده اند ،آنست كه چون انبيا و ائمه اطهار عليهم السلام براى تربيت به اندازه فهم مردم سخن مى گفتند لذا براى القاى محبت در مردمى كه دختران را زنده بگور مى كردند وقدر اين موهبت الهى را كه بقاى نوع به آن است نمى دانستند به آن اعرابى كه از مدنيت بويى نبرده بود اندكى از محبت هاى دختران را كه مشهود وى بود بيان فرمود.

46-18 / كهف ،81.

47-62 / جمعه ، 9.

48-2 / بقره ، 282.

49-65 / طلاق ،3.

50-3 / آل عمران ،173 .

51-7 / اعراف ،18 .

52-12 / يوسف ،106

53-بابا افضل كاشى در همين مورد مى فرمايد:

هرگز پر طاووس به كركس ندهند

وان را كه گليم بايد اطلس ندهند

گويى كه فلان مرد و خيرات نكرد

خيرات عزيز است به هر كس ندهند

ديوان ص 105

54-76 / انسان ، 20 .

55-32 / احزاب ،70.

56-75 / قيامت 36 تا 38.

57-78 / سوره نبا،17.

58- الدهر ساومنى عمرى فقلت له

ما بعت عمرى بالدنيا و مافيها

ثم الشتريه بتدريج بلا ثمن

تبت يدى صفقة قد خاب شاديها

59-64 / سوره تغابن ، 9.

60-7 / اعراف ،32.

61-28 / قصص ، 24 .

62- 2 / بقره ،156.

63-26 / شعرا ،111.

64-11 / هود، ،27.

65-11 / هود، 93.

66-7 / اعراف ، 76.

67-12 / يوسف ، 88.

68-43 / زخرف ، 53.

69-/25 فرقان ،8.

70-17 /اسراء 91.

71-43 / زخرف ،31.

72-مولوى در ذم مال و ثروتمندان و مدح فقرا گويد:

مال و زر سر را بود همچون كلاه

كل بود آن كز كله سازد پناه

آنك زلف جعد و رعنا باشدش

چون كلاهش رفت خوشتر آيدش

مرد حق باشد بمانند بصر

پس برهنه به كه پوشيده نظر

وقت عرضه كردن آن برده فروش

بركند از بنده جامه عيب پوش

ور بود عيبى برهنه اش كى كنند

بل بجامه خدعه باوى كند

گويد اين شرمنده است از نيك و بد

از برهنه كردن او از تو رمد

خواجه در عيبست غرقه تا بگوش

خواجه را مالست و مالش عيب پوش

كز طمع عيبش نبيند طامعى

گشت دلها را طمعها جامعى

ور گدا گويد سخن چون زركان

ره نيابد كاله او در دكان

كار درويشى وراى فهم تست

سوى درويشان بمنگر سست و سست

زانك درويشان وراى ملك و مال

روزيى دارند ژرف از ذوالجلال

فقر فخرى نز گزافست و مجاز

صد هزاران عز پنهانست و ناز

خلاصه آنكه مردم دنيا وقتى به قدرتمندان و مالداران رسند همه خوبيها را به آنها نسبت دهند و اخلاق زشت و خوى پليد آنها را نديده مى گيرند. چه بسا افرادى كه به آنها اعتنايى نمى شد وقتى به مال و ثروت و قدرت رسيدند همه خوبيها عالم را دروى جمع كردند و چه بسا انسانهاى اهل كمال كه از ثروت افتادند و قدرت راكه از دست دادند همه بديها به آنها منسوب گرديده وكمالات آنها به هيچ گرفته مى شود اما آفريدگار همه :

حق تعالى عادلست و عادلان

كى كند استمگرى بر بيدلان

دفتر اول از بيت 2400 تا 2414

73-مولوى در مثنوى در مورد اشك و آه گويد:

زانك آدم زان عتاب از اشك رست

اشك تر باشد دم توبه پرست

بهر گريه آمد آدم بر زمين

تابود گريان و نالان و حزين

آدم از فردوس و از بالاى هفت

پاى ماچان از براى عذر رفت

گر ز پشت آدمى و زصلب او

در طلب مى باش وهم در طلب او

زآتش دل و آب ديده نقل ساز

بوستان از ابرو خورشيد ست تاز

تو چه دانى ذوق آب ديدگان

عاشق نانى تو چون ناديدگان

گر تو اين انبان زنان خالى كنى

پرز گوهرهاى اجلالى كنى

طفل جان از شير شيطان باز كن

بعد از آنش باملك انبار كن

تا تو تاريك و ملول و تيره

دانكه با ديو لعين همشيره

لقمه كان نور افزود وكمال

آن بود آورده كسب حلال

روغنى كايد چراغ ما كشد

آب خوانش چون چراغى را كشد

علم و حكمت زايد از لقمه حلال

عشق ورقت آيد از لقمه حلال

چون زلقمه تو حسد بينى و دام

جهل وغفلت زايد آنرا دان حرام

هيچ گندم كارى و جو بر دهد

ديده اى اسبى كه كره خر دهد

لقمه تخمست و برش انديشها

لقمه بحر و گوهرش انديشها

زايد از لقمه حلال اندر دهان

ميل خدمت عزم سوى آنجهان

در اين ابيات علت قساوت قلب به خوبى گفته آمد چند روزى حلال را تجربه كن و از غذاى ناپاك و شبهه ناك و حرام پرهيز كن آنگاه قلب را مشاهده نما.

74-95 / التين ، 6.