بازگشت

باب سوم : در احوال نيايشگر




و آن دو قسم است اول كسى كه دعايش مستجاب مى شود و آنها عبارتند از :روزه دار، و حاجى و معتمر و جنگجو ومريض ‍ و پيشواى دادگ و مظلوم و دعاى مؤ من در حق برادر مومن در غيابش ،عبد الله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت كرد، فرمود:پنج دعاست كه از پروردگار تبارك و تعالى محجوب نمى شود: دعاى پيشواى عادل و دعاى مظلوم ،خداى تعالى مى فرمايد: من :اگر چه بعد از مدتى ،براى تو انتقام ميگيرم . ودعاى فرزند صالح براى پدر و مادرش و پدر صالح براى فرزندش و دعاى مومن در غياب مومن براى او، خداى تعالى مى فرمايد: و براى تو مثل آن باد و خداى سبحان به موسى فرمود: با زبانى كه معصيتم نكردى دعايم كن ! عرضه داشت : كجا چنان زبانى را پيدا كنم فرمود: به زبان ديگران مرا دعا كن .

دعا بايد به نسبت به همه شمول داشته باشد و بايدقبل از نزول بلا دعا كرد

هارون بن خارجه ا ز امام صادق عليه السلام نقل كرد فرمود: دعاى به هنگام آسايش ،نيازهاى به هنگام بلا را برآورده مى كند، محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام روايت كرد كه فرمود:جد من مى فرمود: بر دعا اقدام كنيد!زيرا وقتى بنده دعا كند وقتى كه بلا بر اونازل شود و آنگاه دعا كند گفته مى شود كه صدايش را مى شناسيم ،و وقتى شخص خدا را قبلا نخوانده باشد به او مى گويند قبلا كجا بودى ؟ و از امام صادق عليه السلام آمده است :اگر كسى از بلايى بترسد كه بر او نازل شود و بر دعا اقدام كند خداى تعالى هرگز آن بلا را بر او نازل نمى كند.

از پيامبر(ص ) وارد شده است كه فرمود:اى اباذر! آيا كلماتى را كه مفيد به حال تو باشند به تو ياد ندهم ؟ عرضه داشت :

بله اى رسول خدا! فرمود:خدا را حفظ (ياد) كن خداى تو را حفظ (ياد) مى كند خداى را حفظ (ياد) كن ! در جلوى خود او را مى يابى !خودت رابه هنگام آسايش با خداى آشنايى ده ! خداى تعالى در زمان سختى تو را مى شناسد. وقتى خواستى از كسى سئوال كنى ،از خداى سئوال كن !وقتى خواستى از كسى يارى بجويى از خدا يارى بجوى . قلم هر آنچه كه تا قيامت اتفاق افتد،نوشته است و اگر تمام خلايق بكوشند به تو سودى رسانند كه خداى آنرا مقدر نكرده است ، نمى توانند.

سكونى از امام صادق عليه السلام روايت كرد فرمود:رسول خدا فرمود:از نفرين مظلوم شما را بر حذر مى دارم زيرا نفرين بر بالاى ابر برده مى شود تا آنكه خدا به آن نگاه مى كند مى فرمايد: نفرين را بالا بياوريد تا اجابتش كنم . و از نفرين پدر شما را بر حذر مى دارم كه نفرين پدر از شمشير برنده تر است . از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:سه دعاست كه از خدا در حجاب نيست (1) دعاى پدر در حق فرزندش كه نيكويى به پدر كند و نفرين پدر درباره پسر وقتى كه آزارش نمايد (2) نفرين مظلوم عليه ظالم و دعاى مظلوم براى ياورش كه او را از ظالم رهانيد(3) و دعاى مؤ منى براى برادر مومنش وقتى كه برادر مؤ منش را به خاطر ائمه يارى كرده باشد و نفرين مومن عليه برادر مومنش وقتى با قدرت بر كمك و يارى و نيازمندى برادرش به كمك او نشتافته باشد.

در روايت ديگر آمده است :بپرهيزيد از نفرين پدر ،زيرا بر بالاى ابر بده مى شود واز نفرين او بپرهيزيد ،زيرا از شمشير تيز براتر است .

چگونه مادر براى فرزند دعا كند

روايت شده است كه اگر فرزندى مريض شود مادرش به پشت بام برود و از سرش روسرى بردارد بطورى كه مويش از آسمان ديده شود آنگاه بگويد : اللهم انت اعطيتنيه و انت و هبته لى اللهم فاجعل هبتك اليوم لى جديدة انك قادر متقدر: خدايا تو اين فرزند رابه من عطا كردى و به من بخشيدى خداى بخشش خود را امروز تجديد نما!تو قادر مقتدر هستى . سپس سجده كند. سر از سجده بر نمى دارد مگر آنكه فرزندش خوب شده است .

فصل :

از جمله كسانى كه دعايشان مستجاب است ،كسى كه درنيازمندى هايش به غير خدا تكيه نكند خداى تعالى مى فرمايد: و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شى قدرا(75)هر كس بر خدا تكيه كند خداى تعالى او را كافى است خداى تعالى امرش را به او مى رساند و براى هر چيز اندازه اى قرار داده است . حفص بن غياث ازامام صادق عليه السلام روايت كرده است : فرمود:اگر خواستيد هر دعايى مى كنيد مستجاب شود از همه مرم مايوس شويد و اميدى جز از خدا نداشته باشيد وقتى خداى تعالى از دلت اين را دانست آنگاه هر چه بخواهيد به تو مى دهد.

از جمله موعظه هايى كه خداى تعالى به حضرت عيسى (ع ) فرمود اين است كه : اى عيسى !به سان غمزده و غريقى كه جز خدا فرياد رسى ندارد از من درخواست نما و از غير من نطلب !آنگاه دعاى تو به جا و نيكوست و اجابت مرا به دنبال دارد و جز در حال ناله مرا نخوان و در حال دعا همتت مصروف يك چيز باشد اگر اينگونه مرا بخوانى اجابتت مى كنم .

آگاهى

شايسته است كه بنده در همه نيازمندهاى خويش به پروردگارش مراجعه كند و حاجتش را بر او فرود آورد،خواه حاجت بزرگ باشد و خواه كوچك .واز رفع نياز كوچك به حق سبحانه ابا نكند، زيرا نهايت توكل رفع همه حاجت ها حتى حاجت هاى كوچك است . و در حديث قدسى امده است : اى موسى هر چه نياز دارى حتى علف گوسفندان و نمك خميرت را از من بخواه . و از ازامام صادق عليه السلام وارده شده است :كه شما را به دعا سفارش مى كنم شما جز با مثل دعا به خدا نزديك نخواهيد شد و هيچ حاجت كوچك را بدليل كوچكى وامگذار به اينكه از خدا آن را نخواهى زيرا هر كس حاجت هاى كوچك دارد حاجت هاى بزرگ هم دارد.

نصيحت

حال كه فهميدى اعتماد به خداى تعالى با برآورده شدن حاجت توام شده و به افسار رستگارى بسته شده است ،بدانكه :به ديگران چسبيدن و رويگردانى از خدا با ناكامى و فضيحت توام است و باعث وانهادگى و معد حرمان است در اين زمينه حكايت محمد بن عجلان را برايت تعريف مى كنم :

گرفتارى محمد بن عجلان

هنگامى كه حوادث روزگار او را دردمند ساخته بود گفت : سخت نيازمند شدم و در تنگنا افتادم دوستى در اين تنگنا نداشتم كه وقرضى سنگين بر شانه ام سنگينى مى كرد كه طلب كار در مطالبه آن اصرار مى ورزيد. به خاطر آشنايى كه با حسن بن زيد كه آنروز امير مدينه بود داشتم به طرف خانه اش راه افتادم پسر داييم محمد بن عبدالله بن على بن الحسين مطلب را متوجه شد و بين من و او از قديم آشنايى بود مرا در راه ملاقات كرد و دستم را گرفت و گفت : حال و روز تو را فهميدم به نظر تو چه كسى نياز تو را برطرف مى كند گفتم حسن بن زيد گفت :بنابراين نياز تو برآورده نمى شود و رفتن به در خانه اش ‍ كمكى به حال تو نمى كند ولى برو به طرف خانه كسى كه قدرت برآورده كردن نيازت را دارد و بخشنده ترين مردم است و آنچه را كه از حسن بن زيد انتظار دارى از او بخواه زيرا من از پسر عمويم جعفر بن محمد شنيدم كه از پدرش و او از جدش ‍ و او از پدرش حسين بن على واو از پدرش على بن ابى طالب عليه السلام و آنحضرت از پيامبر (ص ) روايت كرد و فرمود: از جمله وحى هايى كه خداى تعالى به يكى از پيامبرانش فرمود اين بود كه قسم به عزت و جلالم !آرزوى هر آرزو كننده به غير خودم را قطع مى كنم به اينكه او را مايوس كنم و او را پيش ‍ مردم لباس خوارى بپوشانم و از گشايش و فضل خود دورش ‍ نمايم . آيا بنده ام غير مرا در سختيها اميد دارد در صورتيكه سختيها در دست من است و آيا اميد به غير من دارد در حاليكه من بى نياز وجوادم وكليدهاى درهاى بسته شده در دست من است و درم براى دعا كننده ها باز است . ايا نفهميديد كه براى هر كسى حادثه اى اتفاق افتد جز من كسى نمى تواند او را برطرف سازد پس چگونه او را مى بينم كه اميد به ديگران بسته و از من رويگردان شده در صورتيكه آنچه را كه از من خواست خود بخود و با جود و كرم خود به او بخشيدم و اكنون از من رويگردان شده است و در سختى اش ‍ از غير من درخواست مى كند در صورتيكه من خدايى هستم كه قبل از درخواست مى بخشم آيا از من بخواهند و من نبخشم ؟ چنين تصورى محال است آيا جود و كرم از من نيست ؟ آيا دنيا و آخرت در دست من نيست ؟ اگر اهل هفت آسمان و زمين همه از من بخواهند و همه در خواست هايشان را به ايشان بدهم ، از ملك من به اندازه پر پشه اى كم مى شود؟ چگونه دارايى كه من قيم آن هستم كم شود. پس واى واى به حال كسى كه مرا عصيان كند و نترسد. پس به او گفتم : اى فرزند رسول خدا(ص ) !حديث را براى من تكرار نما بخوان ! سه بار خواند. پس گفتم به خدا قسم بعد از اين هر گز از كسى جز او نخواهم ! اندكى نگذشت كه خداى تعالى روزى مرا رسانيد.

از پيامبر (ص ) آمده است كه فرمود: خداى عز و جل فرمود: هيچ مخلوقى نيست كه به مخلوقى غير از من تمسك جويد جز آنكه اسباب آسمانها و زمين را از او قطع كنم و اگر از من بخواهد به او نمى دهم و اگر مرا بخواند اجابتش نمى كنم و هيچ مخلوقى نيست كه به من تمسك كند نه به ديگران جز آنكه آسمانها و زمين را ضامن روزيش كنم و اگر مرا بخواند اجابتش كنم و اگر از من بخواهد به او ببخشم و اگر از من طلب استغفار كند از گناهانش در گذرم .

و از ابى محمد عسگرى عليه السلام آمده است كه فرمود: ماداميكه تحمل دارى از كسى چيزى نخواه زيرا هر روزى تازه اى دارد و بدان كه اصرار درخواسته ها ارزش آدمى را سلب مى كند و باعث سختى و رنج مى گردد صبر كن تا خداى تعالى براى تو درى را بگشايد كه ورود در آن راحت باشد، چه نزديك است كارگشايى از دردمند! و امنيت براى ترسان فرارى !چه بسا كه دگرگونى نوعى از، تاديب خدا باشد و بهره ورى داراى مراتبى است . به ميوه اى كه هنوز نرسيده عجله مكن !چيدن ميوه به هنگام رسيدن ممكن است . بدانكه مدبر تو از زمان شايسته به حال تو ،از تو داناتر است پس در همه امورت به او اطمينان كن ،حال و كارت خوب مى شود وقبل از وقت براى نيازهايت عجله مكن كه در اينصورت دل و جانت تنگ مى شود و نااميدى تو را د ربر مى گيرد. بدانكه حيا اندازه اى دارد اگر بييش از مقدار باشد اسراف است و دور انديشى مقدارى دارد اگر بيش از مقدارش باشد تهور است ؛با احتياطترين عاقلها ،انسان گوشه گير و آرام و مطمئن است . و اگر اهل دنيا مى فهميدند دنيا خراب مى شد. به اين حديث و آداب فراوانى كه در آن است نگاه كن و همين حديث مشتمل بر دورى از دنيا نيز هست زيرا فرمود:اگر اهل دنيا مى فهميدند، دنيا خراب مى شد.زيرا اين مطلب دلالت مى كند كه عقل سالم اقتضا مى كند كه دنيا خراب بماند و اعتنايى به آن نشود و هر كس مقصودش دنيا باشد و آنرا آبادكند مى رساند كه عقل ندارد.

قسم دوم

كسانيكه دعايشان اجابت نمى شود، جعفر بن ابراهيم از ابى عبدالله (ع ) روايت كرده است فرمود: چهار كسند كه دعايشان مستجاب نمى شود مردى كه در خانه بنشيند و بگويد خدايا به من روزى بده مى گويند: مگر تو را امر به طلب نكرديم و مردى كه زنى بدكار دارد و نفرينش مى كند به او گفته مى شود :مگر اختيارش را به دست تو نداديم (اگر مى خواهى طلاقش ‍ بده ) و مردى كه مالى داشت و آن را تباه كرد مى گويد: خدايا روزيم ده ! مى گويد :آيا من به ميانه روى و درستى در خرج نمودن دستور ندادم . سپس فرمود: والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما (76)آنهايى كه انفاق كننداسراف نمى كنند و سخت نگيرند و بين ايندو ميانه روى مى كنند. و مردى كه مال داشت و به ديگرى قرض داد و شهود نگرفت و آن مرد انكار كرد به او مى گويند: مگر تو را امر به شهود نكردم . و در روايت وليد بن صبيح آمده است : و مردى كه بر همسايه اش نفرين مى كند و خداى تعالى راه عوض كردن خانه را با فروش آن و دور شدن از همسايه را به او داده است . و يونس بن عمار روايت كرد و گفت : از ازامام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:بنده دستانش را باز مى كند و خداى تعالى را مى خواند و از فضلش مالى را مى خواهد خدا به او ميدهد و فرمود: سپس اين بنده آن مال را در راه بيهوده صرف مى كند و آنگاه بر مى گردد و دوباره خدا را مى خواند خداى تعالى مى فرمايد: مگر به تو ندادم آيا با تو چنين و چنان نكردم .

دعاى سنگدلان اجابت نمى گردد

دعاى كسى كه با دلى سخت و مشغول به غير خدا دعا مى كند قبول نمى شود.

سليمان بن عمرو روايت كرد كه شنيدم از ازامام صادق عليه السلام ،مى فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: دعاى كسى را كه دلش به غير من مشغول باشد اجابت نمى كنم . وقتى دعا كنى قلبت را به طرف خداى متوجه كن سپس يقين به اجابت نما (77)وسيف بن عمير از مردى از امام صادق عليه السلام نقل كرد كه آنحضرت فرمود: خداى عز و جل دعاى كسى را كه دلى سخت دارد اجابت نمى كند و هر كس بر دعا پيشى نگيرد به هنگام نزول بلا دعاى وى شنيده نمى شود و هر كس در دعا پيشى بگيرد خداى تعالى دعاى او را به هنگام نزول بلا اجابت كند و به او گفته مى شود، اين صدا آشناست و از آسمان محجوب نمى شود و هر كس بر دعا پيشى نگيرد خداى تعالى به هنگام نزول بلا او را اجابت نمى كند و ملايكه مى گويند اين صدا را نمى شناسيم .

و دعاى كسى كه اصرار بر گناهان دارد اجابت نمى شود

رسول خدا (ص ) فرمود:مثل كسى كه بدن عمل دعا مى كند مثل انسانى است كه بدون چله كمان تير مى اندازد. واز امام صادق عليه السلام آمده : مردى از بنى اسرائيل براى اين كه خدا به او پسرى دهد سه سال دعا مى كرد وقتى ديد خداى تعالى او را اجابت نمى كند عرضه داشت : خدايا آيامن از تو دورم كه سخن مرا نمى شنوى يا اين كه من به تو نزديكم و تو مى شنوى ولى اجابت نمى كنى ؟ كسى در خوابش آمد و به او گفت : تو از سه سال تا كنون خداى را با زبانى فحاش و دلى گناهكار و قلبى سركش و نيتى آلوده مى خوانى از فحشت دست بردار و دل خويش را پاك نما و نيت خويش را درست كن (آنگاه دعا كن ) مرد يكسال چنان كرد خداى تعالى به او پسرى داد.

اين حديث در استجابت دعا چهار شرط قرار داد: اول : دورى از فحش . دوم : نبودن دل سختى . سوم : حسن نيت و منظور از حسن نيت در اينجا گمان نيكو به پروردگار است . چهارم توبه از معصيت كه فرمود: از فحش دورى كن و براى خدا دلت را پاك نما.

و دعايى كه با حرام خوارى توام باشد اجابت نمى شود

در حديث قدسى آمده است : از تو دعا و از من اجابت است . هيچ دعايى از من محجوب نمى شود جز دعاى حرامخوركه محجوب مى گردد. و از پيامبر(ص ) فرمود: هر كس دوست دارد كه دعايش مستجاب شود خوراك و كسبش را پاكيزه كند. (26) و به كسى كه عرضه داشت دوست دارم كه دعايم مستجاب شود،فرمود:خوراكت را پاكيزه كن و در شكمت حرام داخل مكن . (27) و على بن اسباط از امام صادق عليه السلام روايت كرد كه فرمود:هر كس دوست دارد كه دعايش ‍ مستجاب شود كسب خويش را پاكيزه گرداند. و فرمودند :ترك يك لقمه حرام به نزد من دوستدارتر از هزار ركعت نماز مستحبى است . اجتناب از يك دانگ حرام در نزد خدا معادل هفتاد حج مقبول است . (28)

كسى كه مظالم و تبعات بندگان را برگردن دارد دعايش مردود است

از ائمه عليهم السلام روايت شده است كه : از جمله مواعظى كه خداى تعالى به حضرت عيسى (ع ) نمود اين است كه اى عيسى !به ستمكاران بنى اسرائيل بگو صورت هماى تان را شستيد و قلب هايتان را آلوده كرديد! آيا به من مغرور شديد؟ يا بر من جراءت پيدا كرديد؟ خوتان را براى اهل دنيا با عطر خوشبو مى سازيد در صورتيكه شكمتان به پيشگاه من پر از مردار بدبو است شما بسان مردگان هستيد اى عيسى !به ايشان بگو قدم از كسب حرام دركشيد و گوشتان را از فحش ‍ باز داريد و بادلهاتان به پيش من آييد. من صورتتان رانمى خواهم اى عيسى !به ستم پيشگان بنى اسرائيل بگو: مرا نخوانيد در صورتيكه حرام در زير قدمها و بتها در خانه هاى شماست . من قسم خوردم كه دعاى كسى كه مرا خواند اجابت كنم و اجابت من لعنت بر ايشان است تا آنكه متفرق گردند.

پيامبر(ص ) فرمود: خداى تعالى به من فرمود كه اى برادر پيامبران و اى برادر بيم دهندگان ! قوم خودت را از اين بترسان كه در خانه اى از خانه هاى من وارد شوند در صورتيكه مظلمه اى از بنده اى در گردنشان است . هنگامى كه به پيشگاه من نماز مى گذارد او را لعنت مى كنم تا به آن زمان كه آن حق را به صاحبش رد كند در اين هنگام گوش اين عبد مى شوم كه مى شنود و چشمش مى گردم كه مى بيند و او از دوستان و برگزيدگان من مى شود و همسايه من در بهشت به همراه پيامبران و صديقان و شهدا مى گردد. واز اميرالمومنين (ع ) نقل شده است و همسايه من در بهشت به همراه پيامبران و صديقان وشهدا مى گردد. واز اميرالمومنين نقل شده است كه خداى تعالى به عيسى عليه السلام وحى فرمود: به بنى اسرائيل بگو: داخل خانه اى از خانه هاى من نشوند جز آنكه چشمانشان خاشع و قلبهايشان پاك و دستهاشان طاهر باشد و ايشان را آگاه كن كه من دعاى كسى را كه در گردنش مظلمه احدى باشد اجابت نمى كنم .

فصل چهارم : در كيفيت دعا

دعا آدابى دارد كه به سه قسم تقسيم مى گردد.

قسم اول

از جمله آداب دعاء آداب قبل از دعاست ،مثل اينكه پاكيزه و باطهارت باشد و استشمام بوى خوش نمايد و به طرف قبله بايستد و صدقه دهد خداى تعالى فرمود فقدموا بين يدى نجويكم صدقة (78)قبل از نجوا صدقه دهيد. و به دليل گفتار حق سبحان كه فرمود: فليومنوا بى (79)به من ايمان آورند (كه دعايشان را اجابت كنم ) و به يقين بدانند كه من قدرت بر برآوردن در خواستشان رادارم و رسول خدا (ص ) فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: هر كس مرا بخواند و بداند كه من ضرر مى رسانم و نفع مى دهم دعايش مورد اجابت قرار مى گيرد.

فصل

از آداب دعا حسن ظن بندگان به مالك عباد در اجابت است (29) خداى تعالى فرمود: وادعوه خوفا و طمعا (80)و او را به ترس و اميد بخوانيد. و در حديث قدسى آمده : من به محض گمان بنده ام به نزد او هستم ؟ پس بنده من گمانى جز گمان نيكو به من نبرد رسول خدا (ص ) فرمود: خداى را بخواند در حاليكه يقين به اجابت داريد. (30)

و از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به حضرت موسى (ع ) وحى كرد اينكه : اى موسى ماداميكه مرا بخوانى و اميدوار به من باشى من تو را مى بخشم . سليمان بن فراء از مردى از ابى عبدالله امام صادق (ع ) نقل كرد كه حضرت فرمود: وقتى خداى راخواندى حاجت خود را بر در خانه بدان . و در روايت ديگرى آمده است :با دلت به خدا روى آور و حاجت خود را بر در خانه بدان .

فصل (1) حسن ظن به خدا(31)

چگونه گمان نيكو به خداى نداشته باشى در حاليكه خدا اكرام الاكرمين وارحم الراحمين است و او كسى است كه رحمتش بر غضبش پيشى گرفته است . وروايت شده است كه خداى سبحان وقتى روح خود را برآدم دميد و آدم بشرى گرديد ،وقتى نشست عطسه كرد با الهام خدا آدم گفت الحمد الله رب العالمين خداى تعالى فرمود: اى آدم خدا تو را رحمت كند. پس اين خطاب رحمت ،اولين خطاب خداى تعالى به آدم است و روايت شده است كه خداى سبحان به موسى به هنگام فرستادن او به فرعون فرمود: او را وعده بده و به او خبر ده كه من به عفو و مغفرت شتاب بيشترى دارم تا غضب و عقوبت . روايت شده است كه فرعون به هنگام غرق شدن از حضرت موسى (ع )كمك خواست واز خدايتعالى كمك نخواست . خدايتعالى به موسى وحى كرد اى موسى ! تو به كمك فرعون نشتافتى زيرا او را خلق نكردى و اگر از من يارى مى خواست من او را كمك مى كردم .

حضرت يونس و قارون

و محمد بن خالد در كتابش از پيامبر (ص ) روايت كرد كه فرمود: وقتى يونس (ع ) به دريايى كه قارون در آن بود رسيد قارون به فرشته موكل خود گفت اين صدا و هول وهراسى كه مى شنوم از چيست ؟ فرشته گفت اين حضرت يونس است كه خداى تعالى او را در شكم ماهى حبس كرد و ماهى او را در درياهاى هفتگانه گردانيد و اكنون به اين دريا رسيده است و اين سرو صدا واضطراب از اوست . گفت :آيا به من اجازه گفتگو با او ميدهى گفت اجازه دادم قارون به حضرت يونس ‍ عليه السلام گفت چرا به سوى پروردگارت توبه نكردى ؟ قارون پاسخ داد :توبه من به موسى مربوط بود و من به موسى عليه السلام توبه كردم ولى از من نپذيرفت . و اگر تو ،به طرف خدا بازگردى خداى را در اولين قدم كه بردارى مى يابى ، آيا حسن رفتارش با بندگانش را نمى بينى كه چگونه عنايت حق سبحان به احسان به بندگان و رحمت برايشان تعلق گرفته است . (81)و از همين باب سفارش شده است كه برخى ديگر دعا كنند در آنجايى كه فرمود: مرا به زبانى بخوان كه با آن معصيت نكردى و آن زبان ، زبان ديگران است و خداى تعالى دعا در مورد برادر را اجابت مى كند و مى گويد براى تو چندين برابرش باشد در جاى خود مفصلا مى آيد. (23)

و از جمله اين است كه ترغيب شده كه ثواب طاعات را به اموات دهند و اينكه حسنات آن چند برابر مى گردد و حتى از پيامبر (ص ) روايت شده است كه هر كس داخل قبرستان شود و سوره يس بخواند خداى تعالى آنروز را برايشان سبك بگيرد و به عدد كسانى كه در قبرستانند به او حسنات دهد. و از امام صادق عليه السلام فرمود: نماز و روزه و حج و صدقه و دعا ونيكى به ميت مى رسد و اجرش را به كننده اين كارها و ميت دهند و آن حضرت (ع ) فرمود: هر مسلمانى به نيابت از ميتى عملى را انجام دهد خداى تعالى پاداشى وى را چند برابر نمايد و ميت را از آن بهره مند سازد. و از جمله آن است كه پيامبر(ص ) امر فرمود در گفتارش كه : فاعلم انه لا اله الا الله واستغفر لذنبك و للمومنين والمومنات (82)پس بدانكه خدايى جز خداى تعالى نيست و براى گناهت و گناه مومنين و مومنات استغفار كن . پس نگاه كن خداى تعالى چگونه امر به استغفار توام با شهادت برتوحيد كرده است كه اساس اسلام و مدار احكام است و آيا جز ايناست كه اين نهايت عنايت و تماميت رحمت و كمال فضيلت را مى رساند؟ سپس همين بيان را با مثال روشن كرد. با آنكه شواهد فراوانى برآن آورده :من نزد گمان بنده مؤ منم هستم و كسانى را كه به خدا بد گمان هستند تهديد كرد و برايشان خشم گرفت .

حسن ظن به خدا اساس توكل

امر خداى تعالى به توكل از روشنترين ادله كرم و محبت بسيارش مى باشد كه بايد گمان نيكو به حق سبحانه برد و خداى تعالى گمان بنده را اگر نيكو باشد بر مى آورد و تخلف نمى كند در اين آيه كه فرمود: و على الله فتوكلوا ان كنتم مومنين (83)بر خداى توكل كنيد اگر مومنيد. و همين آيه براى تشويق و ترغيب در توكل كافى است ،زيرا توكل را شرط ايمان دانست سپس اهل ايمان را بشارت داد كه به ايشان پاداش مى دهد و امرشان را كفايت مى كند و به ايشان بخشش مى كند و رعايتشان مى كند، زيرا به اين نداى بزرگ گوش دادند: وقالوا حسبنا الله و نعم الوكيل فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء واتبعوا رضوان الله (84)و ايشان گفتند: خداى ما را كافى است و خوب وكيلى است پس به نعمت خدا و فضيلتى كه هرگز بدى به آن نمى رسد داخل شدند و رضوان خداى را پيروى كردند. سپس با بشارت ديگر بر خوشحالى ايشان مى افزود كه با قبول خدا و محبت او مصادف شدند: ان الله يحب المتوكلين (85): خداى تعالى متوكل ها را دوست دارد. از امام صادق عليه السلام در مورد تعريف توكل پرسيدند فرمود: اينكه با خداى از احدى نترسد پس عقد توكل و اساس آن بر حسن ظن به خدا استوار است ،زيرا كسى كه با خدا از چيزى نمى ترسد ناچار بايد حسن ظن به خدا داشته باشد سپس به سخنان سادات انسانها كه در اين معنى آمده است توجه كن از عالم (امام كاظم ) عليه السلام روايت شده است كه فرمود: به خدا قسم هيچ بنده مومنى از خير دنيا و آخرت داده نشده است جز آنكه از ناحيه حسن ظن به خداى عز وجل و اميدش ‍ به او و از ناحيه اخلاق نيكو و دست كشيدن از غيبت كردن مومنين بوده است . و خداى تعالى بنده اى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمى كند جز آنكه سوء ظن به خدا داشته و در اميدوارى به خداى تعالى تقصير كرده و بد خلقى و غيبت از مومنين نموده باشد. و خداى تعالى هيچ بنده اى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمى كند مگر به گمان بدش به خدا و كوتاهى در اميد به خداى تعالى و بد اخلاقى و غيبت از مومنان . و حسن ظنى از ناحيه بنده مومن به خداى تعالى نيست جز آنكه خدا حسن ظن او را د رمورد خودش محقق مى كند زيرا خداى تعالى كريم است و حيا مى كند كه از حسن ظن بنده و اميدش تخلف كند. پس به خداى تعالى خوش ‍ گمان باشيد و به او رغبت كنيد. خداى تعالى مى فرمايد: الظالمين بالله ظن السوء عليهم دائرة السوء و غضب الله عليهم (86)بد گمانى به خدا حوادث بد برايشان بوده است و خشم خداى برايشان مى باشد. و روايت شد كه خداى تعالى وقتى خلق را به حساب كشد، مردى بماند كه گناهانش بر حسناتش بچربد ملايكه او را به سوى جهنم كشند و او مكررا به پشت سر نگاه مى كند و خداى تعالى امر مى كند كه او را برگرداند به او مى فرمايند :چرا به پشت سر نگاه مى كردى و خداى داناتر است پس عرضه مى دارد: پروردگارا حسن ظن من به تو اين نبود ، خداى به فرشتگان مى فرمايد :ملايكه من ! به عزت و جلالم قسم ! كه هيچگاه گمان خوش به من نداشته است ، ولى او را به بهشت ببريد زيرا دعا كرده است كه به من حسن ظن داشته است . عطاء بن يسار روايت كرده است كه اميرالمومنين عليه السلام فرمود:بنده را در روز قيامت پيش خداى تعالى نگه مى دارند مى فرمايد:بين نعمت من با عمل او مقايسه كنيد. نعمت ها عمل او را در بر مى گيرد خداى تعالى مى فرمايد:نعمت خود را بر تو بخشيدم بعد مى فرمايد :بين اعمال خير و شر اگر هر دو مساوى شوند خداى تعالى شر را با خير از بين مى برد و او رابه بهشت مى برند و اگر اضافه از خير باشد خداى تعالى به فضل خود او عطا مى كند و اگر شر زيادت آمد و اوهم از اهل تقوى باشد خداى را شرك نورزيده و از شرك دورى جسته باشد پس اين بنده از اهل مغفرت است و خداى تعالى او را به رحمت خود مى بخشد و اگر خواست او را عفو و داخل بهشت مى كند و روايت شه كه خداى سبحان روز قيامت خلايق را جمع مى كند در حاليكه بعضى ازمردم بر بعضى ديگر حقوقى دارند و خداى تعالى نيز برايشان حقوقى دارد، و مى فرمايد بندگانم ! حقوق خود را بخشيدم شما هم حقوقى كه از همديگر داريد برهم ببخشاييد و به رحمت من داخل بهشت شويد(34) و از پيامبر(ص )آمده است كه فرمود:روز قيامت از تحت عرش منادى ندا مى دهد: اى امت محمد (ص )! هر حقى كه من دارم برشما بخشيدم و تنها حقوق شما بر همديگر باقى مانده است پس همديگر را ببخشاييد و به رحمت من داخل بهشت شويد.

عابدرياكار وحضرت داوود

محمد ابن خالد برقى از بعضى از اصحاب ما از امام صادق (ع ) روايت كرد. در بنى اسرائيل عابدى بود خداى تعالى به داوود وحى كرد كه آن عابد رياكار است سپس آن عابد از دنيا رفت و حضرت داوود به جنازه اش حاضر نشد چهل نفر از بنى اسرائيل بر جنازه اش حاضر شدند پس عرضه داشتند اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا و انت اعلم به منا فاغفرله : خدايا ما جز خوبى از او نميدانيم و تو بهتر مى دانى پس او را بيامرز فرمود: وقتى او شستند چهل نفر ديگر غير از آن چهل نفر آمدند و گفتند:اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا و انت اعلم به منا فاغفر له وقتى در قبرش گذاشتند چهل نفر ديگر غير از ايشان آمدند و گفتند اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا و انت اعلم به منا فاغفرله خداى تعالى به داوود (ع ) وحى كرد كه علت اينكه براى نمازش حاضر نشدى چيست ؟ حضرت داوود عرضه داشت : به آن خبرى كه تو دادى كه او رياكار است ، پيامبرفرمود: خداى تعالى به او وحى كرد كه عده اى به نفع او شهادت دادند ومن شهادت ايشان را قبول كردم وگناهانى كه من مى دانستم و آنها نميدانستند آمرزيدم .

(نصيحت )

شايسته است كه اميد با ترس توام باشد اميرالمومنين (ع ) فرمود:اگر مى توانيد كه ظن شما به خدا نيكو شود و ترسان شدت يابد پس بين آندو جمع نمايند زيرا حسن ظن بنده به اندازه ترسش از اوست . خوش گمانتر به خدا خوفناكتر از همه مى باشد. حسن بن ابى ساره نقل كرد كه از آن حضرت عليه السلام شنيدم مى فرمود:بنده ،مومن نمى گردد مگر آنكه اميدوار و خائف باشد و اميدوار نمى شود مگر آنكه عمل به عوامل خوف و رجا كند. و على بن محمد در حديثى مرفوع نقل كرد كه گفت به امام صادق عرضه داشتند: عده اى از شيعيان شما داخل معاصى مى شوند مى گويند: ما اميدواريم .فرمود:دروغ گفتند. ايشان شيعه ما نيستند،ايشان گروهى هستند كه آرزوهاى ايشان برايشان غلبه جست و هر كس به اميد چيزى باشد براى آن عمل مى كند و هر كس از چيزى بترسد از آن فرار مى كند.

حالت انبياو اوليا در نماز

از ابراهيم عليه السلام روايت شده كه آه حزين او تا يك ميل شنيده مى شد حتى خداى تعالى او را مدح كره به اينكه ان ابراهيم لحليم اواه منيب (87)ابراهيم حليم وبسيار آه كشنده و توبه كننده است و در نمازش صدايى از او به سان غلغل ديگ جوشان شنيده مى شد و همين صدا از سينه آقايمان رسول خدا(ص ) نيز شنيده مى شد. و امير المومنين عليه السلام ،وقتى وضو مى گرفت ،رنگ صورتش ازشدت ترس از خدا دگرگون مى شد و فاطمه عليها السلام از ترس ‍ خدا مى لرزيد و امام حسن عليه السلام وقتى وضويش تمام شد رنگش دگرگون گرديد از او پرسيدند علت آن چيست ؟ فرمود:سزاوار است كه كسى كه مى خواهد بر قدرتمندى وارد شود رنگش دگرگون شود. مثل آن امام زين العابدين نقل شده است .

مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل كرد:فرمود از پدرش نقل كرد كه حضرت امام حسن عليه السلام عابدترين و زاهدترين و بافضيلت تين مردم روزگار خويش بود با پاى پياده حج مى كرد و گاهى پابرهنه راه مى رفت وقتى ياد مرگ مى شد گريه مى كرد وقتى ذكر بعث و نشور مى شد مى گريست و وقتى به ياد رفتن از روى پل صراط مى افتاد گريه مى نمود وقتى ياد عرض اعمال بر خدا مى كرد فريادى مى كرد و از هوش مى رفت و به هنگام نماز در نزد پروردگارش مى لرزيد و وقتى ياد بهشت و جهنم مى كرد بسان مار گزيده به خود مى پيچيد و از خداى بهشت را مى خواست واز جهنم استعاذه مى كرد. عايشه گفت : رسول خدا(ص ) با ما گفتگو مى كرد و ما با او گفتگو مى كرديم وقتى به هنگام نماز مى شد مثل اينكه ما را نمى شناخت و ما او را نمى شناختيم و اگر اين حالت مقربان و انبياء و رسولان و شاهدان حق بر مردم است پس حال ناقصان و گناهكاران بايد چگونه باشد.

فصل(2)

و از شروط دعا آن است كه چيز حرامى را از خدا نخواهد و در مورد قطع رحم سئوال نكند و دعايش مشتمل بر كم حيايى و اسائه ادب نباشد. مفسرين در تفسير گفتار حق تعالى كه فرمود: ادعو ربكم تضرعا و خفية (88)خداى را بازارى و آهسته بخوانيد گفتند:يعنى با خشوع و ذلت در خفا از خدا بخواهيد. و در تفسير انه لايحب المعتدين (89)خدا تجاوز كاران را دوست نمى دارد. گفتند: يعنى از اندازه و قدر خويش در دعا تجاوز نكند مثلا در دعاى خويش ‍ منازل انبيارا بخواهد. اميرالمومنين عليه السلام فرمود:اى دعا كننده از خداى چيزى را كه امكان ندارد و حلال نيست سئوال نكن ! و فرمود:هر كس بيش از اندازه خود سئوال كند مستحق محروميت است .

و از شروط و آداب دعا پاكيزگى شكم با روزه گرفتن و گرسنگى و تجديد توبه است . و از پيامبر (ص ) روايت شده : هر كس غذاى حلالى بخورد، خداى تعالى تا چهل روز قلبش ‍ را نورانى مى كند. (36) و فرمود:خداى تعالى فرشته اى دارد كه هر شب بر بالاى بيت المقدس فرياد بر مى دارد هر كس ‍ غذاى حرامى را بخورد خداى تعالى صرف و عدل يعنى نافله و فريضه اش را قبول نمى كند.و فرمود: اگرنماز بخوانيد به طورى كه به صورت چوب خشك گرديد و روزه بگيريد تا پشت تان دو تا گردد خداى تعالى از شما قبول نمى كند، مگر آنكه تقوايى باز دارنده داشته باشيد. و از آنحضرت روايت شده است : عبادت با غذاى حرام مثل بنابر روى ماسه است . و گفته شده است :مثل بنا بر روى آب ساختن است . وفرمود :دعا با نيكى مثل نمك در طعام است .

بدانكه بعضى از اين شروط همانطور كه در ابتداى دعا نياز است استمرار و دوام آن بعد از دعا نيز لازم است درقسم سوم از



باب چهارم آداب متاخر ازدعا به تفضيل مى آيد









قسم دوم : در مورد آدابى كه بايد در حال دعا مراعات كرد

آداب در حال دعا چند چيز است :

امر اول :با تانى دعا كند

و عجله در استجابت دعا ننمايد. بدليل حديثى كه در وحى قديم آمده است : از دعا خسته نشو!زيرا من از اجابت خسته نمى گردم . و عبدالعزيز طويل از امام صادق عليه السلام روايت كرد كه فرمود: بنده وقتى دعا كند خدا پيوسته در تدارك حاجت او مى باشد مادامى كه عجله نكند از آن حضرت آمده است كه فرمود:بنده وقتى كه عجله كند و براى نيازش برخيزد خداى تعالى به او مى فرمايد: آيا بنده من نمى داند كه من نيازها را بر مى آورم . (37) و در روايتى آمده وقتى بنده در نمازش عجله كند.(38) خداى تعالى به او مى فرمايد:بنده من عجله كرد، آيا فكر مى كند كه نيازهاى وى در دست غير من است ؟

ازامام باقر عليه السلام :اى جوينده علم ،نماز بگذار قبل از آن كه شب و روزى برسد كه توانايى انجام آنها را نداشته باشى مثل نماز براى مصلى مثل مردى است كه بر پادشاهى وارد شد و پادشاه براى او ساكت شد تا آنكه نيازهاى خود را بگويد. مرد مسلمان به هنگام نماز در موطن شنوايى خداى قرار دارد و تا در نماز است خداى تعالى به او نگاه مى كند تا نمازش تمام شود. امام صادق عليه السلام فرمود:نماز واجب را بوقت آن بگذار و همانندوداع كننده با نماز كه هرگز موفق به اداى آن نمى شوى نماز بگزار! سپس به سجده گاهت بنگر!اگر ميدانستى كه طرف راست و چپ تو چه كسى هست نمازت را به خوبى مى آورى ،بدانكه تو در پيشگاه خدا هستى ، تو را مى بيند و تو او را نمى بينى .

و پيامبر (ص ) فرمود: اى اباذر! ماداميكه در نماز هستى تو در پادشاه را مى زنى و هر كس در او را بزند در بروى او باز مى شود. اى اباذر!مومنى نيست كه براى نماز بلند شود جز آنكه حسنات بين او و بين عرش موج مى زند خداى تعالى فرشته اى را مى گمارد كه ندا در دهد اى فرزند آدم !اگر ثواب نمازت را مى دانستى كه با چه كسى سخن مى گويى هرگز خسته نمى شدى و به چيز ديگرى توجه نمى كردى .

از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به فرزند عمران وحى كرده است اين است كه : اى موسى !در توبه عجله كن و گناه را به تاخير بيانداز!و به هنگام نماز در نزد من مكث نما و به غير من اميد مدار و مرا سپر سختى ها و قلعه مشكلات امورت قرار بده .

امر دوم : اصرار بردعا

رسول خدا(ص ) فرمود خداى تعالى دعا كننده مصر را دوست دارد وليد بن عقبه هجرى روايت كرد كه از اباجعفر باقر (ع ) شنيدم كه مى فرمود:به خدا قسم بنده مومنى نيست كه اصرار بر برآورده شدن نيازش از خدا كند جز آنكه خداى تعالى آنرا بر مى آورد. (39) ابوالصباح از امام صادق عليه السلام نقل كرد كه خداى تعالى از اصرار مردم به همديگر بدش مى آيد ولى اصرار در نزد خودش را دوست دارد. و خداى تعالى دوست دارد كه از او درخواست شود و آنچه كه پيش اوست از او درخواست شود.

امر سوم : نام بردن حاجت پيش خداى تعالى

عبدالله بن قراء از ابا عبدالله صادق عليه السلام روايت كرد كه فرمود:خداى تعالى مراد عبد را به هنگام دعا مى داند ولى دوست دارد كه نيازهاى خود را به پيش خدا بفرستد. يعنى حاجتش را ذكر كند.

و از كعب الاحبار روايت شده است كه كعب گفت در تورات نوشته است : اى موسى هر كس مرا دوست داشته باشد از يادم نمى برد و هر كس خوبيهاى مرا اميدوار باشد در درخواستش اصرار ورزد. ومن از مخلوقاتم غافل نيستم ولى دوست دارم كه ملايكه من ناله هاى دعاى بندگانم را بشنوند و ملايكه حافظ ببينند كه بنى آدم بواسطه آنچه كه من از آنها را قوت مى دهم و مسبب آن هستم به من نزديك ميشوند.

امر چهارم : دعاى در پنهانى

مخفيكارى در دعا چون از ريا دور است و نيز به دليل گفتار حق تعالى ادعو ربكم تضرعا و خفية : خداى را با گريه ،در پنهان بخوانيد و دليل ديگر، روايت اسماعيل بن حمام از امام رضا عليه السلام است كه فرمود: يك دعاى بنده در پنهانى معادل هفتاد دعاى در آشكار است . و در روايت ديگر دعايى كه در خفا انجام شود بهتر از هفتاد دعايى است كه در آشكار بياوريد. از پيامبر (ص ) روايت شده كه خداى تعالى به سه نفر بر ملائكه افتخار مى كند 1 مردى كه در سرزمينى بى آب و علف صبح مى كند و اذان و اقامه مى گويد و نماز مى گزارد. پروردگار به ملايكه اش مى گويد: به بنده من نگاه كنيد نماز مى گزارد در حاليكه هيچكس غير من او را نمى بيند پس هفتاد هزار ملايكه به سرعت مى آيند و پشت سرش نماز مى گزارد و تا فرداى انروز براى او استغفار مى كنند و مردى كه براى نماز شب بيدار مى شود و به تنهايى نماز مى گزارد و در حال سجده خوابش مى بردخداى تعالى مى فرمايد: به بنده ام نگاه كنيد روحش در نزد من است و جسمش در حال سجده است . و مردى كه در جنگ ايستادگى مى كند ولى دوستانش فرار مى كنند ولى او مى جنگد تا كشته شود.

امر پنجم : همه را در دعا شريك كند

ابن قداح از امام صادق (ع ) روايت كرد كه پيامبر (ص ) فرمود: وقتى دعا مى كنيد همه را دعا كنيد،زيرا چنين دعايى مستحق اجابت است .

امر ششم : دعا كردن جمعى (90)

خداى تعالى فرمود: واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم (91)تو با كسانى كه خداى خود را مى خوانند صبر كن . و خداى تعالى امر فرمود در مباهله به صورت اجتماعى مباهله كنيد. و ابوالخالد روايت كرد از امام صادق كه فرمود:هيچ گروه چهل نفره اى نيستند كه جمع گردند و خداى تعالى را در كارى دعا كنند جز آنكه خداى تعالى ايشان رااجابت مى كند و اگر چهل نفر نيستند و چهار نفرند خداى را ده بار مى خوانند در اينصورت اجابت مى شود و اگر چهار نفر نمى شوند پس ‍ يك نفر چهل بارخداى تعالى را بخواند خداى عزيز جبار اجابتش مى كند عبدالاعلى از امام صادق نقل كرد كه فرمود: هيچ جمع چهار نفره اى نيست كه در مورد كارى جمع شوند و خداى تعالى را بخوانند جز آنكه قبل از متفرق شدن دعاى ايشان به اجابت مى رسد.

دنباله (40)

آمين گو در دعا شريك است خداى تعالى فرمود قد اجيبت دعوتكما (92)دعاى شما دو نفر مستجاب شد. و آن دو نفر يكى حضرت موسى (ع ) بود كه دعا ميكرد وديگرى حضرت هارون بود كه آمين مى گفت و لذا دعا را به هر دو نسبت داد و فرمود : قد اجيبت دعوتكما. على بن عقبه از مردى از ابا عبدالله نقل كرد كه فرمود :وقتى كارى پدرم را محزون مى كرد، زنها و كودكان را جمع مى كرد ،و دعا مى كرد و آنها آمين مى گفتند.

سكونى از امام صادق عليه السلام روايت كرد كه آن حضرت فرمود:كه دعا كننده و آمين گو در دعا شريكند.

امر هفتم : اظهار خشوع

خداى تعالى فرمود: وادعواربكم تضرعا و خفيه : خداى را با زارى و پنهانى بخوانيد. و در دعا ائمه عليه السلام آمده است : هيچ راهى براى فرار از عذاب تو نيست جز آنكه انسان به سوى تو فرار كند.

از جمله چيزهائى كه خداى تعالى به موسى (ع ) امر كرد:اين است كه اى موسى !وقتى مرا بخوانى ترسان و هراسان باشد! و صورتت را به خاك بمال ! و با بهترين اعضايت مرا سجده نما و در حالت قيام دعا نما و با خشوع و با قلبى ترسناك با من مناجات كن . خداى تعالى به عيسى (ع ) وحى كرد: اى عيسى به سان درخواست غريق اندوهگينى كه ياورى ندارد دعا كن ! عيسى ! قلبت را ذليل من كن ! و در پنهانى يادم نما!و بدانكه :خوشحالى من در تبصيص و تملق به من است و در اين حال زنده باش !(41) و نه مرده دل . و صداى حزين خود را به من بشنوان !

و وقتى خداى تعالى موسى و هارون عليهما السلام را به سوى فرعون فرستاد به ايشان فرمود: لباس فرعون شما را نترساند زيرا (ناصيه ) افسارش در دست من است و از گل زندگى دنيا و زينت هاى مترفان كه فرعون از آن متمتع است خوشتان نيايد،اگر من هم مى خواستم به شما زينت هايى مى دادم كه فرعون مى فهميد كه از قدرت او خارج است ولى من آنها را براى شما نمى پسندم و دنيا را از شما دور مى كنم و اينگونه با دوستانم رفتار مى كنم ومن دوستانم را از نعمت هاى دنيا دور مى كنم چنانكه چوپان گوسفندانش را از علفزارهاى خطرناك دور مى كند و من دوستانم را از رفتن به سوى دنيا باز مى دارم چناكه چاروادار دلسوز شترانش را از آبشخورهاى فريبا (مثلا باتلاقى ) دور مى كند، نه آن كه چون اوليان من در نزد من ارزشى ندارند بلكه به اين خاطر كه به سلامت و تمامى بهره مند از كرامتم شوند، زينت دوستان من ذلت و خشوع و هراس دلهايشان است ، كه از قلب هاشان مى رويد و بر بدنشان مى ريزد، پس ذلت (فقر)لباس زيرين و رويين ايشان است و نجات ايشان به ذلت است كه بواسطه آن به درجات مامول خود فايز مى شوند و به بزرگى كه به آن افتخار كنند مى رسند و ذلت از سيماى ايشان پيداست كه به آن شناخته مى شوند. اى موسى وقتى ايشان را ملاقات كردى پرهايت را براى ايشان باز كن و با ايشان نرمى نما و قلب و زبانت را خوار ايشان ساز و بدانكه هر كه دوست مرا بترساند با من اعلان جنگ كرده است سپس من در روز قيامت انتقام ايشان را مى گيرم .



امر هشتم : بايد قبل از دعا و مدح ثناى الهى را به جاى آورد

حارث بن مغيره نقل كرد كه از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: شما را سفارش مى كنم كه قبل از آنكه از خدا چيزى بخواهيد ثنا و مدح (42) و صلوات بر پيامبر و آلش ‍ بفرستيد و فرمود:مردى داخل مسجد شد دو ركعت نماز گزارد و سپس از خداى درخواست كرد. حضرت رسول صلى الله عليه واله فرمود:بنده به سوى پروردگارش عجله كرد و ديگرى دو ركعت نماز گذاشت پس بر خداى تعالى ثنا گفت و بر پيامبرش درود فرستاد حضرت رسول خدا(ص ) فرمود: از خدا بخواه كه به تو مى دهد. محمد بن مسلم روايت كرد كه ابى عبدالله فرمود: در كتاب امير المومنين آمده است كه :دعا بعد ا زثناست وقتى خواستى از خدا(43) چيزى را بخواهى پس از تمجيد خدا درخواست كن عرضه داشت : چگونه تمجيدش كنيم ؟ فرمود:يا من هو اقرب اليه من حبل الوريد يا من يحول بين المرء و قلبه يا من هو بالمنظر الاعلى يا من ليس كمثله شئى (44): اى كسى كه از رگ گردن به من نزديكترى !اى كسى كه بين مرد و قلبش حايل مى شوى !اى كسى كه در جايگاه بالا هستى !و اى كسى كه كسى مثل او نيست !معاويه بن عمار از امام صادق روايت كرد كه فرمود:اول از آداب دعا مدح و سپس ثنا سپس اقرار به گناه آنگاه دعاست ؛به خداى قسم !هيچ بنده اى از گناه جز با اقرار بيرون نرفت . عيص بن ابى القاسم : روايت كرد كه امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى كسى نيازى را از خدا در خواست مى كند، بر پروردگارش ثنا گويد، و او را مدح كند، اگر كسى از پادشاهى در خواستى داشته باشد و بخواهد در حضورت آنرا بيان كند ،بهترين سخنان ممكن را براى آن آماده مى كند. وقتى حاجت داريد خداى عزيز جبار را تمجيد كنيد و او را مدح و ثنا كنيد(45) بگوييد: يا اجود من اعطى يا خير من سئل يا ارحم من استرحم يا واحد يا احد يا صمد يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد يا من لم يتخذ صاحبة و لا ولدا و يا من يفعل ما يشاء و يحكم ما يريد و يقضى ما احب يا من يحول بين المرء و قلبه يا من هو بالمنظر الاعلى و يا من ليس ‍ كمثله شى يا سميع يا بصير. اى كسى كه بهترين عطا كننده اى و اى بهترين كسى كه از او سئوال شده اى بهترين رحم كننده !اى واحد! اى احد !اى صمد!اى كسى كه نزاييده زاييده نشده است و همانندى ندارد! اى كسى كه نه همسر گرفت و نه فرزندى اى كسى كه آنچه مى خواهد مى كند و آنچه مى خواهد حكم مى نمايد و آنچه كه بخواهد مقدر مى كند اى كسى كه بين مرد و قلبش حايل مى شود، و اى كسى كه در منظر اعلى هستى ! اى كسى كه مثل او كسى نيست ! اى شنو! اى بينا!

و اسماى بيشترى از خداى سبحان را بياور، زيا اسماى خدا فراوانند خدا فراوانند و درود بر محمد و آل محمد محمد بفرست و بگو: قل اللهم اوسع على من رزقك الحلال ما اكف به وجهى و اودى به عن امانتى واصل به رحمى و يكون لى عونا على الحج والعمرة .

امر نهم صلوات بر پيامبر و آل پيامبر عليهم السلام را بر دعا مقدم بدارد

ابا بصير از امام صادق عليه السلام نقل كرد: حضرت رسول (ص ) فرمود: اگر به پيش كسى نامم برده شود و يادش برود كه بر من صلوات فرستد، خداى تعالى او را از بهشت دور مى گرداند(46) ابن قداح ازآن حضرت نقل كرد پدرم را ديد كه به خانه خدا چسبيده بود و مى گفت : برمحمد درود بفرست حضرت فرمود:صلوات را ابتر و بريده نكن و حق ما را كم نگذار و بگو: اللهم صل على محمد و اهل بيته عبدالله بن نعيم گفت : به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم :من وارد خانه شدم و دعايى را حاضر نداشتم جز آنكه بر محمد و آلش درود فرستادم . فرمود: بدانكه هيچ كس ‍ دعايى به عظمت دعاى تو نياورد.

مردى كه هفتاد پائيز در آتش بود

جابر از امام صادق عليه السلام روايت كرد بنده اى هفتاد پاييز در آتش باقى ماند و پاييز هفتاد سال و هفتاد سال وهفتاد سال و هفتاد سال است . و در اين مدت خداى را براى خلاصى ازعذاب قسم مى داد ولى خداى تعالى اجابتش نمى كرد پس ‍ فرمود: اين بنده ، خداى را به حق محمد و اهل بيتش قسم داد كه مرا رحمت كن . خداى تعالى به جبرائيل وحى كرد كه به پيش بنده من برو و او را از آتش به سوى من بياور!جبرئيل عرضه داشت خدايا چگونه داخل آتش شوم خداى تعالى فرمود: من به آتش امر كردم كه بر تو خنك و سلامت گردد عرضه داشت : خدايا من جايش را نمى دانم فرمود:ايشان مكانش در چاهى در سجين است حضرت فرمود:جبرئيل وارد جهنم شد او را مى بيند در حاليكه صورتش به پايش ‍ بسته شده است از او سئوال ميكند:چه مدت در آتش ‍ ماندى ؟ مى گويد: مقدارش را به حساب نمى تواند آورد حضرت فرمود:جبرائيل او را به سوى پروردگار مى آورد و خداى تعالى از او مى پرسد :بنده من چه مقدار مرا قسم دادى ؟ جواب مى دهد: به شمار نمى توانم . فرمود :بدانكه به عزت و جلالم قسم :اگر به محمد و آلش مرا قسم نمى دادى ،خواريت را در آتش طولانى مى كردم ولى عهدى است كه با خود كردم كه اگر بنده اى مرا به حق محمد و اهل بيتش قسم دهد آن گناهانى كه بين من واوست بيامرزم و امروز تو را بخشيدم . از سلمان فارسى رضى الله عنه نقل شده كه گفت از پيامبر شنيدم كه مى فرمود خداى عز وجل مى فرمايد: آيا جز آنست كه وقتى كسى حاجت هاى بزرگ به شما دارد و شما به او نمى دهيد،عزيزترين كسانتان رانزد شما شفيع قرار مى دهد و شما حاجتش را بر مى آوريد،چون آن شفيع نزد شما كرامت دارد و عزيز است آنگاه بدانيد كه عزيزترين مردم و افضل ايشان نزد من محمد (ص ) و برادرش على (ع ) و ائمه عليهم السلام هستند كه وسائل عباد نزدمنند پس هر كس نيازش او را بزحمت انداخته كه مى خواهد برآورده شود و يا حادثه اى بر او فرود آمده است و مى خواهد ضرر آن حادثه برطرف شود،مرا به واسطه محمد (ص ) و آله الطيبين الطاهرين بخواند، من به احسن وجهى كه كسى شفاعت را از عزيزترين كسى قبول مى كند حاجتش را برآورم .

سلمان از خدا چه مى خواهد

عده اى از مشركين و منافقين اهل مدينه كه سلمان را مسخره مى كردند به او گفتند: اى بنده خدا! چرا از خدا به واسطه محمد و آلش نمى خواهى كه تو را ثروتمندترين مرد مدينه قرار دهد؟ سلمان رضى الله عنه فرمود:من از خدا بوسيله ايشان خيلى بزرگتر و نافعتر و افضل از پادشاهى تمام دنيا خواستم ،ا زخداى به وسيله ايشان خواستم كه به من زبانى حمد گو و ثنا خوان و قلبى شاكر نعمت هاى و بدنى صابر بر حوادث بزرگ بدهد و خداى تعالى دعاى مرا اجابت كرد و اين از سلطنت تمام دنيا و همه خوبيهاى آن صد هزار بار بالاتر است .

زليخا و يوسف

محمد بن على بابويه با وسايط به امام صادق نقل كرد كه آن حضرت فرمود: زليخا اجازه حضور نزد يوسف خواست . به او گفتند: ما دوست نداريم كه تو را به پيش او ببريم به خاطر آن بديهايى كه تو به او روا داشتى . زليخاگفت : من از كسى كه از خدا مى ترسد نمى ترسم . وقتى زليخا وارد شد حضرت يوسف فرمود: اى زليخاچرا رنگ و روى تو را دگرگون مى بينم . عرضه داشت : حمد خدايرا كه پادشاهانرا به معصيت ،بنده ساخت و بندگان را به طاعت ،پادشاه كرد يوسف به او فرمود: علت آن كارهاى تو با من چه بود؟ عرضه داشت به خاطر زيباييت اى يوسف ،فرمود: چه مى كردى اگر در زمان پيامبر آخر الزمان مى بودى و او را مى ديدى كه نامش ‍ محمد (ص ) است كه از من زيباتر و نيكو خلق تر و بخشنده تر مى باشد. عرضه داشت : راست مى گويى ! يوسف فرمود: چگونه فهميدى كه من راست مى گويم گفت : چون وقتى كه نام او را بردى محبت او در قلب من جاى گرفت . خداى تعالى به يوسف وحى فرمود كه زليخا راست گفت ،من هم به خاطر دوستى او با محمد و آلش او را دوست دارم آنگاه خداى تعالى به يوسف امر كرد كه او را تزويج كن !

جابر از اباعبدالله (ع ) روايت كرد كه فرمود فرشته اى از فرشتگان خدا، از خدا خواست كه هر چه را بندگان مى گويند بشنود. خداى تعالى در خواست او را اجابت كرد و اين فرشته تا روز قيامت مى ايستد و هيچ مومنى نيست كه مى گويد: صل على محمد و آل محمد جز آنكه آن فرشته مى گويد و عليك السلام سپس فرشته مى گويد اى رسول خدا !فلانى به تو سلام مى رساند. رسول خدا (ص ) مى فرمايد و عليه السلام امير المومنين (ع ) فرمود: به چهار شخص شنوايى داده شده است : پيامبر و بهشت و آتش ‍ و حور العين . وقتى بنده نمازش را تمام كرد پس بر پيامبر درود فرستد و از خدا بهشت را بخواهد و به خدا از آتش پناه برد و از او بخواهد كه حور العين را به او تزويج كند،زيرا هر كس بر پيامبر درود بفرستد ،دعاى او بالا برده مى شود، و هر كس از خدا بهشت را بخواهد، بهشت مى گويد: خدايا خواست بنده ات رابده در آنچه خواست و هر كس به خدا از آتش جهنم پناه برد، جهنم گويد: خدايا بنده را از آتش جهنم نجات بده ! و هر كس از خدا حور العين بخواهد ايشان مى گويند: خدايا به بنده ات آنچه را كه خواست عطا كن !

محمد بن مسلم از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام روايت كرد كه فرمود: در ميزان (47)چيزى سنگينتر از درود بر محمد و آلش نيست ، عمل مرد در كفه اى از ميزان گذاشته مى شود و ميزان سبك مى باشد سپس صلوات بر محمد و آل او در ميزانش مى گذارند ميزان سنگين مى شود. هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت كرد كه فرمود: پيوسته دعا محجوب مى گردد تا آنكه صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود. و از آن حضرت منقول است : هر كس دعا كند و پيامبر (ص ) را ذكر نكند دعا بر سر او پرواز مى كند، وقتى كه پيامبر (ص ) را ياد كند دعا بالا مى رود و از آن حضرت (ع ) روايت شده است كه فرمود: هر كس به خدا حاجتى دارد، با درود بر محمد و آلش شروع كند پس از خدا حاجتش را بخواهد سپس با درود بر محمد و آلش ختم كند ،زيرا خداى عز و جل كريمتر از آن است كه دو طرف دعا را قبول كند ولى وسط آنرا قبول نكند زيرا صلوات بر محمد و آل محمد رد نمى شود. (48)

امر دهم : گريه در حال دعا

و اين بهترين آداب و اوج دعاست : اولا به خاطر كه گريه دلالت بر رقت قلب دارد كه دليل بر اخلاص است و با اخلاص دعا اجابت مى گردد. امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى لرزان شدى و گريستى و قلبت هراسان شد پس آن حالت را درياب و حال دعاى مقرون به اجابت به تو نزديك شده است . دوم و دليل ديگر آنكه : خشگى چشم از قساوت قلب سات چنانكه در اين مورد روايت شده است و اين خبر از دورى از خداى سبحان مى دهد و از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به موسى وحى كرد اين است كه : اى موسى ! اميدت را در دنيا طولانى نساز!زيرا قلب تو سخت مى گردد و كسى كه سنگدل باشد، از من دور است . و دعاى سنگدل مردود است زيرا آن حضرت فرمود و خدا دعايى كه با سنگدلى توام باشد قبول نمى كند و در ثانى گريه دليل بر اين است كه شخص انقطاع به خداى تعالى پيدا كرده و خشوع وى زياد گرديده است . رسول خدا (ص ) فرمود: وقتى خدا بنده اى را دوست داشته باشد در قلبش نوحه گرى از غم مى گذارد ،زيرا خداى تعالى هر قلب حزين را دوست دارد، و خداى تعالى كسى را كه از ترس خدا گريسته باشد داخل آتش ‍ نمى سازد مگر آنكه شير به پستان باز گردد (يعنى به فرض ‍ محال ) و غبار مجاهد در راه خدا و دود آتش جهنم در دماغ مومن باهم جمع نمى شود. وقتى خدا ازبنده اى بدش بيايد نى لبكى از خنده در قلبش مى گذارد تا آنكه قلب را بميراند و خداى تعالى خوشحالان را دوست ندارد.

سوم آنكه : گريه موافق با سفارش پروردگار به انبيا است در آنجايى كه خداى تعالى به عيسى (ع ) فرموده است : اى عيسى ! براى من گريه كن و قلب خاشع بياور! و بر قبور اموات بايست و ايشان را با صداى بلند بخوان !شايد موعظه خودت را از ايشان بگيرى و بگو: من بزودى به ايشان ملحق مى شوم ، از چشمانت برايم اشك فرو بريز و قلبت را برايم خاشع گردان !

اى عيسى ! در حالت هاى سخت به من استغاثه كن ! زيرا من انسانهاى افتاده را كمك مى كنم و اجابت مضطربين مى نمايم و من ارحم الراحمينم .

و از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به موسى وحى كرد اينكه : اى موسى ! وقتى كه مرا مى خوانى ترسان و دلسوخته و هراسان باش وصورتت را بر خاك بمال ! و با بهترين عضوت مرا سجده نما! و در حالت ايستاده در پيشگاهم دعا بخوان و باقلب خاشع و ترسان با من مناجات كن و تا عمر دارى تورات را زنده نگه دار و محامد من را به نادانان بياموز و نعمت هاى مرا به ايشان ياد آورى نما! و به ايشان بگو: در گمراهى خود باقى نمانند ،زيرا گرفتن و عذاب من دردناك و سخت است . اى موسى ! در دنيا آرزويت را طولانى مگردان ! زيرا قلبت سخت مى شود و كسى كه قلبش سخت باشد ،از من دور است و قلب خود را با ترس بميران ! كهنه جامه و زنده دل باش ! بر زمينها مخفى و برآسمانيها معروف باش ! در خانه بنشين ! و شب زنده دار باش ! در پيشگاه من دعاى صابران را بخوان ! وبسان فرارى از دشمن از كثرت گناهان فرياد بزن ! و براى آن ازمن كمك بخواه !من يارو و ياور خوبى هستم . و از آن حضرت روايت شد كه خدا فرمود: اى موسى ! مرا حرز خودت قرار بده و گنج اعمال صالح باقى خودت را نزد من به وديعت بگذار!

دليل چهارم : در دعا خصوصيات و فضائلى (49) هست كه درطاعت غير دعا نيست و روايت شده كه بين بهشت و جهنم گردنه اى است كه جز گريه كنندگان از ترس خدا، از آن عبور نمى كنند.

از پيامبر صلى الله نقل شده است كه پروردگار تبارك و تعالى به من خبر داد و فرمود: قسم به عزتو جلالم ! كه عابدان به ثواب گريه كنندگان نمى رسند ،براى ايشان در جايگاه بلند قصرى بنا كنم كه كسى با ايشان شريك نباشد.

از جمله وصيت هايى كه به موسى شده اين است كه : مادامى كه در دنيا هستى بر خودت گريه كن ! و از هلاكت بپرهيز! و زينت زندگى دنيا و زيباييهاى آن تو را فريب ندهد. خداى تعالى به عيسى (ع ) وحى فرمود اى عيسى فرزند با كره بتول ! بر خودت گريه كن ! بسان گريه كسى كه با خانواده اش وداع مى كند و بادنيا دشمنى مى كند و آن را براى اهل دنيا وا مى گذارد و علاقه اش به آن چيزى است كه در نزد خدايش ‍ باشد. و از امير المومنين (ع ) روايت شده است كه وقتى خداى تعالى با موسى سخن گفت ، موسى (ع ) عرضه داشت :خدايا پاداش كسى كه از ترس تو گريه كند چيست ؟ فرمود: اى موسى رويش را از آتش جهنم حفظ مى كنم و او را در روز فزع اكبر ايمن مى كنم . امام صادق (ع ) فرمود:همه چشمها در روز قيامت گريه مى كنند جز سه چشم : چشمى كه از محارم خدا دورى جويد، چشمى كه در اطاعت خدا بيدار باشد. (50) چشمى كه در دل شب از ترس خدا گريه كند. و از امام صادق (ع ):وارد شده كه هيچ چيزى بسان اشك چشم ارزش ‍ وقيمت ندارد،قطره اى از اشك درياهايى از آتش را خاموش ‍ مى كند. وقتى اشك چشم را فرو گيرد، صورتش را سختى و ذلتى فرو نمى گيرد وقتى اشك فرو ريزد خداى تعالى آتش ‍ جهنم را بر او حرام مى كند اگر گريه كننده اى بر امتى گريه كند، خداى تعالى بر آنها رحمت مى كند، مگر آن چشمى كه از ترس خدا گريه مى كند. و هيچ چشمى از ترس خدا پر از اشك خدا پر از اشك نشد و اشك او را فرا نگرفت جز آنكه خداى تعالى آتش را بر تمام جسدش حرام مى كند. و اشك هيچ چشمى بر صورتش فرو نريخت كه آن صورت دچار تنگى و خوارى شود و هيچ چيزى نيست جز آنكه كيل و وزنى دارد جز اشك كه خداى تعالى بامقدار اندك آن ، درياهاى آتش را خاموش مى كند و اگر بنده اى درباره امتى گريه ، خداى تعالى آن امت را به گريه آن بنده ، مى بخشد.

و از معاويه بن عمار نقل شده است كه از امام صادق (ع )شنيدم مى فرمود: در سفارش رسول خدا (ص ) به على (ع ) آمده است كه آن حضرت فرمود: اى على تو را به خصلت هايى سفارش مى كنم آنها را حفظ كن ! بعد فرمود: خدايا على (ع ) را كمك كن و خصلت هايى را شمرد: چهارم از آن خصلت هازياد گريه كردن به خاطر ترس از خدا كه به عوض ‍ هر گريه خداى تعالى هزار خانه ، در بهشت مى سازد. ابوحمزه از ابا جعفر امام باقر عليه السلام نقل كرد: هيچ قطره اى در نزد خدا دوست داشتنى تر از قطره اشكى نيست كه در تاريكى شب از ترس خدا بدون ريا ريخته شود. و كعب الاحبار گفت : قسم به آنكه جانم در دست اوست ، اگر از ترس خدا گريه كنم و اشكها بر صورتم بريزد، پيش من دوست داشتنى تر از اينكه كوهى از طلا را صدقه دهم نيست . ابن ابى عمير از مردى از اصحابش روايت كرد گفت : امام صادق (ع )فرمود: خداى تعالى به موسى وحى فرمود: بندگانم دوست داشتنى تر از سه خصلت به من تقرب نجستند. موسى (ع ) عرضه داشت : پروردگارا! آنها كدامند؟فرمود اى موسى : زهد در دنيا و ورع از معاصى و گريه از ترس من . موسى عرضه داشت : پروردگارا جزاى كسى كه چنين كند چيست ؟ خداى تعالى وحى فرمود: اى موسى ! زاهدان (51) در دنيا در بهشت هستند و گريه كنندگان از ترس من در جايگاه بلندى هستند كه هيچكس با آنها مشاركت ندارد. و اما دورى كنندگان از معاصى پس من از مردم حساب مى كشم و از ايشان حساب نمى كشم .

در حجة الوداع پيامبر فرمود: هر كس از ترس خدا گريه كند به هر قطره اشكش خداى تعالى جزايى به اندازه كوه احد مى دهد كه در ميزانش مى باشد و به هر قطره اشكش ‍ چشمه اى در بهشت عنايت مى كند كه در دو جانبش نهرها و قصرهايى وجود دارد كه نه چشم ديده و نه گوش شنيده و نه به قلب بشرى خطور كرده است . و از امام باقر (ع ) نقل شده كه ابراهيم عليه السلام فرمود: پروردگاراجزاى بنده اى كه از ترس تو صورتش از اشك تر شود چيست ؟ خداى تعالى فرمود: پاداش و مغفرت و رضايت من در روز قيامت پاداش ‍ اوست . اسحاق بن عمار نقل كرد كه به امام صادق (ع ) عرضه داشتم : دعا مى كنم و دوست دارم گريه كنم ولى نمى آيد، و چه بسا از ميت خانواده ام ياد مى كنم و رقت حاصل مى شود و گريه مى كنم ايا جايز است ؟ فرمود: بله ايشان را ياد آور وقتى رقت حاصل شد براى خدا گريه كن !

نزديكى و تخفيف :

اگر گريه ات نمى آيد خود را به گريه بزن ، زيرا امام صادق (ع )فرمود: اگر گريه ات نمى آيد خودت را به گريه برن ، و از سعيد بن يسار گفت :به امام صادق (ع )عرضه داشتم : آيا در دعا خودم را به گريه بزنم ولى گريه حقيقى نباشد؟ فرمود: بله گر چه به اندازه سر مگسى باشد. و ابى حمزه از امام صادق روايت كه امام صادق (ع ) به ابو بصير فرمود: اگر از امرى مى ترسى و يا حاجتى مى خواهى پس شروع به تمجيد و ثناى الهى كن ! چنانكه او سزاوارش است و بر پيامبر و آلش درود بفرست ، و خود را به گريه بيانداز ،گرچه مثل سر مگسى باشد زيرا پدرم مى فرمود: نزديكترين حالت بنده به خدا گريه در حال سجده است . و از آن حضرت است كه گريه ات نمى آيد خودت را به گريه بيانداز اگر به اندازه سر سوزنى از تو اشك خارج شده پس خوشا به حالت .

نصيحت :

اگر موفق به دعا شدى ولى چشمان تو براى گريه تو را مساعدت نمى كنند ولى براى آمادگى براى ريزش اشك ياد گناهان بزرگ و رسواييهاى آن در روز قيامت و ترس مردم از ملك علام نما و تصور كن آنچه بر خلايق فرود مى آيد در حاليكه زبان ها نالان شده بانگها خاموش شده و در ميان اعضاى بدن قرار گرفتى كه شاهدند و گفتگو مى كنند و به حدى خلايق ازدحام كرده اند كه عرق (چون دريايى ) ايشان را لگام زده و تا بناگوش رسيده روزى ، كه نهانها اشخاص آشكار مى شود و پنهانيهاى ايشان روشن مى شود و عداوتها كشف مى گردد و كسى حال نظر والتفات ندارد.

رسول خدا(ص ) فرمود: در روز قيامت مردم پابرهنه و عريان ازدحام مى كنند عرق ايشان را لگام زده و به بناگوش رسيده است . سوده همسر رسول خدا(ص ) گفت : واى بر ما عده اى به عده ديگر نگاه كنند. حضرت فرمودمردم مشغولتر از آن هستند كه نگاه كنند لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه (93)هر كس در آنروز در مصيبتى گرفتار است كه ، دل مشغول آنست . چگونه توانايى نگاه دارد در صورتى كه عده اى برصورتشان كشانده مى شوند و عده اى بر شكمشان راه مى روند و عده بسان مورچگان زير قدمها له مى شوند و عده اى بر لبه آتش تا بهنگام تمام شدن حساب مردم به دار آويخته شده اند و عده اى مار در گردن ايشان حلقه زده است و تا بهنگام پايان حسابرسى ايشان را نيش مى زنند و عده اى گرفتار حيوانات سم دارند كه ايشان را لگذ مى زنند و عده اى مبتلا به حيوانات شاخدارند كه ايشان را شاخ مى زنند و با پاهايشان ايشان را لگد مى كنند. و به حال مردم در آنروز و قبل و بعدش فكر كن كه علت آن شقاوت و يا سعادت است . در اين صورت علت ترس و انگيزه گريه و رقت و اخلاص قلب در تو پيدا مى شود آنگاه فرصت دعا پيش مى آيد از آن فرصت استفاده كن و بدان كه اين لحظه بهترين لحظات و گرانمايه ترين حالات عمر است و در اين حالت به خداى جليل متوجه شو و از طلب آرزوها بپرهيز و متعرض سئوال اينگونه امور نشو و اگر از او چيزى درخواست مى كنى در خواست و طلب تو روى آورى هميشگى حق سبحانه بر تو وروى آوردن تو بر او باشد و مراعات ادب را در پيشگاه حق سبحانه درخواست كن و چيزى سئوال كن كه خوبيش بماند و وبال آن گردن تو را نگيرد، ولى مال نه براى تو باقى مى ماند و نه تو براى آن باقى مى مانى !

آگاهى

بدان كه گريه از گناهان و فرياد و زارى به حق تعالى صفاتى دوست داشتنى هستند ولى بدون كناره گيرى از گناهان و توبه از آنها مفيد نيست . سيد العابدين على بن الحسين (ع ) فرمود: گريه اى كه در آن اشك باشد ولى همراه ورع و پرهيزكارى نباشد كه جلوى معاصى را بگيرد، گريه ترس از خدا نيست ، و اين ترس كاذبى است . از پيامبر (ص ) روايت شه است كه حضرت موسى (ع ) به يكى از اصحابش در حال سجده گذشت ، كارش راانجام داد و برگشت ، باز هم او را در حال سجده ديد. حضرت موسى (ع ) فرمود:اگر حاجت تو در دست من بود آنرا روا مى كردم . خداى تعالى به او وحى فرمود: اى موسى ! اگر آنقدر سجده كند كه گردنش قطع شود مگر از آنچه مورد خشم من است به سوى آنچه كه مورد رضايت من است برگردد.وروايت از راه ديگر وارد شده كه موسى باز مردى گريان گذشت . سپس برگشت باز او داشت گريه مى كرد فرمود خدايا! بنده تو از ترس تو گريه ميكند. فرمود: اى موسى اگر مغز سرش با اشك چشمانش فرود آيد من او را نمى آمرزم زيرا او دنيا را دوست دارد.

و از جمله وحى هايى كه به موسى عليه السلام شده : اى موسى ! با قلب پاك و زبان راستگو مرا بخوان و از اميرالمونين روايش شده كه فرمود: دعا كليد سعادت و گردنبند رستگارى است ، و بهترين دعا آن است كه از سينه پاك و قلب پرهيزگار صادر شود و مناجات علت نجات است و اخلاص علت خلاص است وقتى ناله و آه زياد شد خداى تعالى پناهگاه است .

امر يازدهم :

اقرار به گناهان قبل از درخواست از خدا لازم است چون مشتمل بر انقطاع و پناه بردن به خدا و پست كردن نفس ‍ است . و هر كس خود را پست نمايد وتواضع كند خداى تعالى او را بلند مى كند و خداى تعالى در نزد دلشكستگان جاى دارد. روايت شده است كه عابدى هفتاد سال روزها روزه مى داشت و شبها به عبادت صبح مى كرد و سپس از خداى تعالى حاجتى را در خواست كرد حاجت او بر آورده نشد. پس به خود روى آورد و گفت : اى نفس به خاطر تو خدا حاجت مرا نداد اگر در تو خيرى مى بود حاجت تو را به تو مى دادند خداى تعالى فرشته اى را به سوى او فرستاد و گفت اى فرزند آدم ! اين لحظه كه نفست را كوچك شمردى در نزد من بهتر از عبادت هاى گذشته ات مى باشد و از امام باقر (ع ) آمده است ، كه فرمود: خداى تعالى به موسى وحى فرمود: آيا مى دانى چرا من تو را براى گفتگو برگيزدم ؟ عرضه داشت پروردگارا!خير !

فرمود: اى موسى !من بندگانم را زير و رو كردم هيچكس را بسان تو خوارتر براى خودم نديدم تو وقتى نماز مى گزارى ، صورتت را بر خاك مى گذارى . و در روايت ديگر: من بندگانم را زيرورو كردم كسى را خوارنفس تر از تو پيش خودم نديدم پس دوست داشتم كه تو را بين خلايق بالا ببرم . وروايت شده است كه خداى سبحان به حضرت موسى (ع ) وحى كرد كه براى مناجات من بالاى كوه برو و چندين كوه در آنجا وجود داشت . هر كدام خود را بلندتر ميشمرد و اميد داشت كه حضرت موسى بالاى او رود. جز كوهى كوچك كه خود را كوچك شمرد و گفت من كوچكتر از آنم كه پيامبر خدا براى مناجات با رب العالمين بر بالاى من رود. پس خداى تعالى به موسى وحى فرمود كه به همين كوه كوچك بالا رود ،زيرا او براى خود اهميتى قائل نيست .

از پيامبر (ص ) روايت شده كه سه چيز است كه خداى تعالى جز خوبى در مورد آنها اراده ى ندارد: تواضع و خود را پست شمردن كه خداى تعالى اراده اى جز بزرگ نمودن او ندارد و خوار داشتن نفس كه خداى تعالى جز عزت براى او اراده اى نكرده است . و پرهيزگارى و خداى جز غنا براى اواراده نكرده است و نيز روايت شده است كه در فرو گذاشتن نفس و شكستن و خشمگين كردن آن رضايت حق سبحانه است . از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به حضرت داوود وحى فرمود: اى داوود! من پنج چيز را در پنج چيز ديگر گذاشتم و مردم در پنج چيز غير آندو مى جويند و آنرا نمى يابند. علم را در گرسنگى و تلاش نهادم و ايشان در سيرى و راحت مى جويند پس عزت را نمى يابند و بى نيازى را در قناعت نهادم و ايشان در زيادى مال مى جويند و نمى يابند ورضاى خويش را در خشم نهادم و ايشان در خشنودى نفس ‍ مى جويند و آنر نمى يابند و راحت را در بهشت گذاشتم و ايشان در دنيا مى جويند و نمى يابند.

فوايد اقرار به گناهان

و از فوايد ياد آورى گناهان اين است كه ترس و رقت قلب انسان افزوده مى شود. امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى شما رقت قلب پيدا كرديد انگاه دعا كنيد زيرا قلب تنها در حالت اخلاص پاك مى شود. وهمين علت گريه و ريزش اشك است و اين خود از آداب دعاست بنابراين آمادگى براى پيدا كردن يك ادب دعا، باعث پيدا شدن ادب ديگرى براى دعا شده است . و چون امام صادق عليه السلام فرمود: آداب دعا عبارتند از مدح خداى سپس ثناى الهى سپس اقرار به گناهان آنگاه در خواست از خدا. به خدا قسم هيچكس از گناه جز با اقرار به آن بيرون نرفته است بنابراين در اقرار به گناهان پنج فايده موجود است :

اول : انقطاع به خداى تعالى .

دوم : شكستگى قلب و فضيلت آنرا فهميدى .

سوم :چه بسا رقت حاصل مى شود و آن نشانه اخلاص است و به آن هنگام اجابت تحقق مى يابد.

چهارم :اقرار به گناه چه بسا باعث گريه مى شود و اين بهترين آداب دعاست .

پنجم : با امر امام صادق عليه السلام موافقت مى كند.

امر دوازدهم :

روى آوردن دل به سوى حق تعالى زيرا كسى كه به تو رو نكند شايسته رو كردن نيست . چنانكه كسى با تو گفتگو كند و تو ميدانى كه او از گفتگويش غافل است و بادلش از گفتگوى با تو رويگردان شده است ، او هم مستحق رويگردانى توست به اينكه با او گفتگو نكنى و از جوابش رويگردان شوى .

امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس مى خواهد كه جايگاه خود را نزد خدا بفهمد، جايگاه حق تعالى را به پيش خود بنگرد، حق تعالى بنده را به جايگاهى همانند جايگاه خود نزده بنده مى نشاند. و امير المومنين عليه السلام فرمود: حق تعالى دعاى دلى كه متوجه غير خداست نمى پذيرد. بدون توجه قلبى دعا كردن معنايش آنست كه خواسته جدى نيست و يا يقين به اجابت ندارد و يا خداى را نغوذ بالله ناتوان مى داند.(94)

و سيف بن عمير از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه : وقتى دعا كنى دلت را متوجه حق سبحانه نما.

و از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به حضرت عيسى (ع ) وحى كرده اين است كه : اى عيسى !مرا نخوان !جز در صورتى كه گريه و زارى نمايى و همت تو مصروف يك چيز باشد وقتى اينگونه مرا بخوانى تو را اجابت مى كنم .

از ائمه عليه السلام : آمده است كه دو ركعت نماز با تدبر بهتر از زنده داشتن يك شب با دلى مشغول است . از ائمه اطهار عليهم السلام روايت شده كه : نماز بدون حضور قلب نفعى به حال تو ندارد. و از سنت هاى ادريس عليه السلام است كه : وقتى مشغول نماز شديد خاطره ها و افكار خود را متوجه نماز سازيد و خداى را با حالى پاكيزه و با نشاط بخوانيد و از او با خضوع و با خشوع وطاعت و افتادگى ، مصالح و منافع خود را بخواهيد. و از جمله آن كلمات :اينكه وقتى داخل روزه شديد نفوستان را از آلودگى و فحش و نجاست پاك كنيد و براى خدا با قلبهاى صاف و پاكيزه از افكار بد و خيالات زشت روزه بگيريد! زيرا خداى تعالى دلهاى آلوده ونيت هاى شرك آميز را نجس مى شمارد.

امر سيزدهم : دعا بايد قبل از حاجت سابقه داشته باشد

رسول خدا (ص ) به اباذر فرمود: آيا سخنانى به تو ياد ندهم كه خداى تعالى منفعتى از آن به تو برساند؟ عرضه داشت : بله اى رسول خدا (ص ) فرمود: خداى را حفظ (ياد) كن خداى تو را حفظ (ياد) مى كند خداى را حفظ (ياد) كن او را جلوى خودت مى يابى .در آسايش خودت را به خدا بشناسان ، خداى تو را در سختى مى شناسد وقتى درخواست مى كنى از خدا درخواست كن ! وقتى كمكى مى خواهى از خدا كمك بخواه تقدير حوادث پايان پذيرفت و تا روز قيامت نوشته گرديد. اگرتمام خلق كوشش كنند كه نفعى كه خداى تعالى مقدر نفرمود به تو برسانند نمى توانند.

و هارون بن خارجه از امام صادق عليه السلام نقل كرد كه آن حضرت فرمود: دعا در آسايش باعث استجابت دعا به هنگام بلاست و از آنحضرت روايت شده است : كه هر كس از بلايى بترسد كه مبادا به او اصابت كند از خداى تعالى در خواست نمايد كه خدا او را به آن مبتلا نكند. خداى تعالى هرگز آن بلا را به او نازل نمى كند و امام سيد العابدين عيله السلام فرمود: دعا بعد از آنكه بلا نازل شد فايده اى ندارد. (51)

امر چهاردهم : دعا براى برادران و التماس دعا ازايشان

ابن ابى عمير از هشام بن سالم از امام جعفر صادق (ع ) روايت كرد ،فرمود: هر كس چهل مومن را پيشاپيش دعا كند، سپس ‍ براى خود دعا كند، خداى تعالى دعايش را مستجاب كند. و بعد از پايان نماز شب مستحب است كه در حال سجده بگويد: اللهم رب الفجر و الليالى العشر و الشفع والوتر و الليل اذا يسر و رب كل شى و مليك كل شى صل على محمد و آله و افعل بى و بفلان ما انت اهله و لا تفعل بنا ما نحن اهله يا اهل التقوى والمغفره

پروردگارا! پروردگار فجر و شبهاى دهگانه (اول ذى الحجه ) و پرودگار جفت و فرد شب ، آن هنگام كه به روز روشن مبدل مى شود و پروردگار همه ، و پادشاه همه ،درود بر محمد و آلش بفرست و به من و به فلان و فلانى آن نما كه تو سزاوارش ‍ هستى و نه آنچه كه ما سزاوار آنيم اى اهل تقوا و مغفرت و روايت شده خداى سبحان به موسى وحى فرمود: اى موسى ! از من با زبان بدون گناه بخواه . عرضه داشت : كجا چنين چيزى ممكن است ؟

خداى تعالى فرمود: مرا با زبان ديگران دعا نما! و رسول خدا (ص ) فرمود: هيچ دعايى به سرعت اجابت دعاى غايب در حق غايب نيست . و فضل بن يسار از امام باقر (ع ) نقل كرد: نزديكترين و سريعترين دعا به اجابت دعاى برادر مومن براى برادرش در غياب اوست .

از امام باقر (ع ) روايت شده : سريعترين دعا به اجابت ، دعاى برادر مومن درغياب برادر مومن است ، وقتى شروع به دعا كرد فرشته موكل مى گويد: آمين وبراى تو دو برابر آن باد!

عبدالله بن سنان از امام باقر (ع ) روايت كرد كه آن حضرت فرمود: دعاى برادر مومن ، در حق برادر مومن در غيابش ، رزق را پايين مى كشد و بديها را دفع مى كند. و از آنحضرت روايت كرد كه همانند ثواب آن دعا، كه براى ايشان كرده است ، به اندازه تمام مردان و زنان مومن ، از ابتداى دنيا تا انتهايش تا روز قيامت به او مى دهد و بنده اى ،امر به آتش مى شود، او را به سوى آتش جهنم مى كشند مومنين و مومنات عرضه مى دارند: پروردگارا اين همان بنده اى است كه براى ما دعا كرد، او را شفاعت مى كنند. و خداى تعالى شفاعت ايشان را مى پذيرد و پس از آتش نجات پيدا ميكند. و على از پدرش ‍ روايت كرد گفت :عبدالله بن جندب (95)را در موقف عرفات ديدم موقفى را بهتر از موقف او نديدم ، زيرا پيوسته دستانش ‍ را به سوى آسمان بلند كرده بود و سيلات اشك بر صورتش ‍ مى ريخت به طورى كه بر زمين مى افتاد، وقتى مردم بازگشتند گفتم : اى ابا محمد!من موقفى را بهتر از موقف تو نديدم ، گفت به خدا قسم جز براى برادرانم دعا نكردم ،زيرا امام ابوالحسن عليه السلام به من خبر داد كه هر كس در غياب برادر مومنش ‍ براى وى دعا كند از عرش ندادر دهند كه : صد هزار برابر براى تو باشد. پس خوشم نيامد كه صد هزار دعاى ضمانت شده را برگردانم و دعايى را بگيرم كه نمى دانم مستجاب است و يا نه .

ابن ابى عمير از زيد نرسى روايت كرد فرمود: من با معاويه بن وهب در موقف بودم و او دعا مى كرد كنجكاو شدم نديدم دعايى براى خود نمايد و ديدم كه براى تك تك مردم از جاهاى مختلف با نام بردن ايشان و پدرانشان دعا مى كند تا اينكه مردم به طرف مشعر راه افتادند آنگاه پرسيدم : عمو جان از تو چيز عجيبى ديدم . گفت : علت تعجب تو چيست ؟ گفتم : برادرانت را در چنين موضعى بر خود مقدم داشتى و ايشان را نفقد كردى ! در پاسخ من گفت : برادر زاده از اين تعجب مكن ! من از مولايم و مولاى تو ومولاى هر مومن و مونه و به خدا قسم آقاى همه گذشتگان و آقاى باقى ماندگان بعد از پدرانش ‍ عليهم السلام شنيدم اين گوش معاويه كر شود و چشمانش ‍ كور شود و شفاعت محمد (ص ) به او نرسد ،اگر نشنيده گفته باشم مى فرمود: هر كس د رغياب برادر مومنش براى وى دعا كند فرشته اى از آسمان دنيا ندا در مى دهد اى بنده خدا! براى تو دويست هزار برابر آنچه كه تو دعا كردى باشد و فرشته اى از آسمان سوم فرياد بر ميدارد اى بنده خدا! براى تو سيصد هزار برابر آنچه كه تو دعا كردى باشد و فرشته اى از آسمان چهارم فرياد بر مى آورد: اى بنده خدا! براى تو چهار صد هزار برابر آنچه كه تو دعا كردى باشد و فرشته اى از آسمان پنجم فرياد بر مى آورد كه اى بنده خدا! براى تو پانصد هزار برابر آنچه كه تو دعا كردى باشد و فرشته اى از آسمان ششم فرياد بر مى آورد كه اى بنده خدا! براى تو ششصد هزار برابر آنچه كه تو دعا كردى باشد و فرشته اى از آسمان هفتم فرياد بر مى آورد كه اى بنده خدا! براى تو هفتصد هزار برابر آنچه كه تو دعا كردى باشد. سپس خداى تعالى به او ندا مى دهد: من ، بى نيازى هستم كه فقير نمى گردم ، اى بنده خدا! براى تو هزار هزار برابر آنچه كه دعا كردى باشد. برادر زاده ! اهميت كدام دعا بيشتر است ؟ ايا آنكه من براى خود برگزيدم بهتر است يا آنكه تو مرا به آن امر مى كنى ؟

آگاهى :

شايسته است كه علاوه بر دعا براى برادر مومن ،به دل ،دوستش داشته باشى و خالصانه دعا كنى و براى آرزوى اجابت آن دعا كنى . وقتى چنين باشى تو سزاوار استجابت دعايى كه در مورد خودت هم خداى تعالى چندين برابرش ‍ عوض دهد. زيرا دوست داشتن مومن به تنهايى خود حسنه است و خير خواهى براى او حسنه ديگرى است پس دعاى تو مشتمل بر سه حسنه است محبت ،و اراده براى او حسنه ديگرى است پس دعاى تو مشتمل بر سه حسنه است محبت ، و اراده خير براى او، و دعا. و نيز وقتى چيزى را برايش از خدا در خواست مى كنى او را به قلب خودت دوست خواهى داشت و در دعايت به پيش خداى اكرم الاكرمين و اجود الاجودين شفاعتش مى كنى و او كريمتر و قادرتر واولى است از توكه به بنده اش منفعت برساند، ناچار تو را اجابت مى كند. و در روايت جابر از امام ابى جعفر باقر(ع ) در تفسير آيه : يستجيب الذين امنوا و عملوا الصالحات و يزيدهم من فضله (96) خداى تعالى دعاى كسانى را كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دادند اجابت مى كند و از فضل خود برايشان مى افزايد فرمود: مراد مومنى است كه در غياب برادر مومنش برايش دعا كند پس فرشته مى گويد: و براى تو مثل آنچه كه در خواست كردى باشد و اين به خاطر دوستى تو به تو بخشيده شد. اين روايت اشاره به مطلب مذكور دارد.

حكايت شده است : يكى از نيكان بعد از پايان نماز در مسجد براى برادران خود دعا مى كرد، وقتى از مسجد بيرون آمد پدرش را مرده يافت و وقتى از كفن و دفن او فارغ شد شروع به تقسيم تركه بين برادران مومن كه برايشان دعامى كرد نمود علت آنرا سئوال كردند: گفت : من در مسجد براى ايشان بهشت را درخواست مى كردم . اكنون آيا در مورد دنياى فانى بخل بورزم . و در گفتار امام صادق عليه السلام فكر كن : وقتى دو مومن با همديگر دست دادند صد رحمت بين ايشان تقسيم مى شود نودونه رحمت سهم آنست كه بيشتر از ديگرى ، او را دوست داشته باشد. پس عنايت خداى سبحان را در مومن و محبت به او بدان و دعاى تو براى برادر مومنت براى تجارت نباشد يعنى تنها براى اين دعا كنى كه ثواب دعا كننده براى مومن را ببرى بدون آنكه محبت او را در دل داشته باشى و كار به استجابت اين دعا نداشته باشى . بر تو مى ترسم كه با اين حالت اجر دعا از دست تو برود توجه به روايت جابر كن در آنجا كه فرشته مى گويد: چون تو دوستش داشتى (اين اجر براى تو باشد) .

فصل

چگونه برادر مومنت را دوست نداشته باشى ، در صورتيكه ياورت عليه دشمنانت مى باشد و كمك كار در دين توست و با تو در دوستى دوستان موافق است و در دشمنى دشمنانت همداستان . و از ائمه اطهار عليهم السلام وارد شده است كه فرمود: بنده به حقيقت ايمان نمى رسد تا آنكه برادرش را دوست بدارد. و از آن حضرت آمده است : شيعه ما همديگر را دوست دارند و در محبت ما به همديگر بذل و بخشش ‍ مى كنند.

عبد المومن انصارى مى گويد: بر ابى الحسن موسى بن جعفر (ع ) وارد شدم و در نزد او محمد بن عبدالله جعفرى بود، به او لبخند زدم امام (ع ) وارد شدم و در نزد او محمد بن عبدالله جعفرى بود، به او لبخند زدم امام (ع ) فرمود: آيا دوستش ‍ دارى ؟ (52) عرضه داشتم : بله و جز به خاطر شما دوستش ‍ نمى دارم . فرمود او برادر توست و مومن برادر تنى مومن است . ملعون است ملعون ،كسى كه برادرش را متهم كند ،ملعون است كسى كه با برادرش غش كند. ملعون است ملعون كسى كه به برادرش نصيحت نكند ،ملعون است ملعون است كسى كه بر ضرر برادرش اقدام كند، ملعون است ملعون كسى كه خود را از برادر مومنش مخفى كند، ملعون است كسى كه غيبت برادر مومن خود كند. و از آن حضرت آمده است : محكمترين ريسمانهاى ايمان ، دوستى با خدا و دشمنى بادشمنان خداست . و امام صادق عليه السلام فرمود: هر چيزى به چيزى آسايش و راحتى مى يابد و راحتى مومن ديدار برادر مومن اوست چنانكه راحتى پرنده در ديدار همجنس (پرنده ديگر) است . آيا نديدى كه پرندگان با هم مى نشينند. حضرت فرمود: مومن برادر مومن است (53) و مومن چشم و آيينه مومن است و راهمايى است كه به او خيانت نمى كند و با او نيرنگ بكار نمى بندد. و به او ظلم نمى نمايد و او را تكذيب نمى كند و غيبتش نمى نمايد. امام صادق عليه السلام فرمود: هر دومومن يا سه مومن كه پيش ‍ برادرى جمع شوند و از كيد او در امان باشند و از حيله هايش ‍ نترسند و اميدوار به آنچه دارد باشند، اگر ايشان خداى را بخوانند خداى اجابتشان مى كند و اگر از او بخواهند عطايشان مى كند و اگر زيادت خواهند خداى به ايشان زياد دهد و اگر ساكت باشند ابتداء خدا به ايشان مى دهد. امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس براى خدا برادر مومنش را زيارت كند ،نه براى چيز ديگرى بلكه براى درخواست وعده هاى الهى و متحقق شدن آن ، خداى تعالى ،هفتاد هزار فرشته را موكل مى كند كه او را ندا دهند و بگويند: خوشا بحالت !و بهشت گوارايت باشد.

و از آنحضرت (ع 9 بدون واسطه از پيامبر نقل شده كه : هر كس ‍ با مردم معامله كند و به آنها ظلم نكند و گفتگو كند و به ايشان دروغ نگويد و وعده به ايشان دهد وخلف وعده نكند ،غيبت چنين انسانى حرام است و مروت او تمام وعدالتش ظاهر و دوستيش واجب است . و از امام ابى جعفر باقر عليه السلام آمده است كه فرمود: خداى تعالى بهشتى دارد كه جز سه تن داخلش نشوند: مردى كه عليه خودش بدرستى حكم كند و مردى كه براى خدا برادر مومن خود را زيارت كند و مردى كه برادر مومن فى الله را ترجيح دهد. و از آنحضرت آمده است كه فرمود: مومنين وقتى با هم ملاقات كنند و مصافحه نمايند، خداى تعالى دستش را بين دو دست ايشان قرار مى دهد و با آنكس كه برادر مومنش را بيشتر دوست داشته باشد مصافحه مى كند. و از آنحضرت روايت شد كه پيامبر (ص ) فرمود وقتى با هم ملاقات مى كنيد سلام نماييد و مصافحه كنيد! و وقتى از هم جدا مى شويد، با استغفار، ا زهم جدا شويد. و اميرالمومنين (ع ) از پيابر (ص ) نقل فرمودكه : فرشته اى مردى را بر در خانه برادر مومنش ديد ولى صاحب خانه نبود. فرشته به او گفت : چرا به در خانه او آمدى : مرد گفت من برادرى دارم كه مى خواهم زيارتش كنم گفت : آيا با همديگر فاميل هستيد يا آنكه حاجتى تو را به اينجا آورده است ؟ مى گويد: بين ما و ايشان خويشى بهتر از اسلام نيست و حاجتى مرا به اينجا نياورده است ولى به خاطر خدا مى خواهم با او ملاقات كنم . فرشته گفت : من فرستاده خداى تعالى به سوى تو هستم . بشارت باد به تو كه خداى تعالى به تو سلام ميرساند و مى فرمايد: مرا قصد كردى و باكارت ثواب مرا طلب كردى من بهشت را بر تو واجب مى كنم و از خشم من در امانى و از آتش ‍ پناهت دادم . از آن حضرت عليه السلام آمده است : نظر به عالم عبادت است و نظر به رهبر عادل عبادت است و نظر مهربانى و عطوفت به پدر و مادر عبادت است و نظر به برادر كه به خاطر خدا دوستش دارد عبادت است .

و از آنحضرت آمده است خداى تعالى فرمود: بين دو مومن برادرى نيست جز آنكه به هر كدام از آندو در جه اى داده است . و از آنحضرت آمده است : هر كس در راه خدا به برادرى منفعت رسانيد خداى تعالى خانه اى در بهشت براى او مى سازد واز آن حضرت آمده است : هر كس برادرش را اكرام كند خداى تعالى به او اكرام مى كند. آيا فكر مى كنيد جواب خدا در مقابل اكرام خدا چيست ؟ عمرو بن حريث (شمر) از جابر از پدرش از امام باقر (ع ) نقل كرد: برادران مومن كه در راه خدا باهم برادر شدند، در روز قيامت يكى در بهشت به درجه اى بالاتر مى رسد و شخص بالا رتبه به خدا عرضه مى دارد. پروردگارا! او برادر و رفيقم مى باشد مرا به طاعت تو امر مى كرد و از معصيت تو باز مى داشت و مرا به اجر و پاداش تو ترغيب مى كرد پس بين من و او در اين درجه جمع نما! خداى تعالى بين ايندو جمع مى كند. يكى از منافقين از ديگرى در درك پايين تر در جهنم قرار مى گيرد. منافق پايينتر مى گويد :پروردگارا فلانى مرا به معصيت تو امر مى كرد و از طاعت تو باز مى داشت و مرا بى رغبت به ثواب تو مى كرد و از ملاقات تو بر حذر نمى داشت ،بين من و او در اين درك جمع كن ! خداى تعالى بين ايشان جمع ميكند و اين آيه را قرائت فرمود: الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدوالا المتقين (97)برادران در اين روز باهمديگر دشمنند جز متقين .

ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام نقل كرد: هر مومنى كه از برادر مومنش حاجتى بخواهد واو قدرت بر قضاء آن را داشته باشد ولى آنرا رد كند، خداى تعالى مارى را بر اوبگمارد كه انگشتانش را بگزد. و از اسماعيل بن عمار روايت شده است گفت : من به امام صادق (ع ) عرضه داشتم :آيا مومن رحمت الهى است فرمود بله : هر مومنى كه براى حاجتى پيش برادر مومنش بيايد آن رحمت است كه خداى تعالى او را بسوى او سوق داد و باعثش شده ، اگر آن حاجت را برآورد رحمت را با قبول خود پذيرفت و اگر مى توانست حاجتش را برآورد ولى رد كرد، رحمتى را كه خداى براى او سوق داده و باعثش شده ،رد كرده است و رحمت براى شخص حاجتمند ،براى روز قيامت ذخيره مى شود، و هر كس ‍ در نياز برادر مومنش حركت كند ولى با تمام تلاش خود دلسوزى اش نكند به خدا و رسول و مومنين خيانت كرده است و هر كدام از شيعيان كه برادرش از او كمك بخواهد و او قدرت بر كمك داشته است ولى كمك نكند خداى تعالى او را مبتلا به قضاى حاجت هاى دشمنان ما مى كند تا آنكه او را به آن عذاب كند. و هر كس مومن فقيرى را تحقير كند يا آنكه او را سبك شمارد يا به خاطر بى پولى و نادارى او را كوچك شمارد خداى تعالى در پيشگاه خلايق او را مشهور كند و حقيرش نمايد و پيوسته براو خشمگين مى باشد و در نزد هر كس برادر مومنش غيبت شود واو كمك و ياريش كند خداى تعالى در دنيا و آخرت ياريش مى كند و هر كس او را يارى نكند و با آنكه قدرت داد از او دفاع نكند، خداى تعالى او را وا مى گذارد و در دنيا و آخرت تحقيرش مى كند.

مردى كه براى برادران مومن خود گوسفند مى كشت

حسين بن علاء روايت كرد گفت : با بيست و چند نفر به سوى مكه راه افتاديم من در هر منزلى گوسفندى مى كشتم وقتى خواستم بر امام صادق (ع 9 داخل شوم فرمود: واى بر تو اى حسين ! آيا مومنين را خوار مى كنى ؟ عرضه داشتم به خدا پناه مى برم ، فرمود: خبر شدم كه در هر منزل براى آنها گوسفندى مى كشتى ؟ گفتم : مولاى من به خدا قسم ! من جز براى رضايت خداى تعالى گوسفند نكشتم . فرمود :آيا نديدى كه در بين ايشان عده اى بودند كه مى خواستند همانند تو رفتار كنند ولى قدرت بر آن كار را نداشتند و خويش را حقير شمردند، عرضه داشتم : اى پسر رسول خدا استغفار مى جويم و ديگر تكرار نمى كنم .

حضرت فرمود: امت من پيوسته برخير هستند ماداميكه همديگر را دوست داشته باشند و امانت را به هم رد نمايند و زكات دهند و وقتى اين كارها را نكنند، به قحطى و خشكسالى مبتلا شوند و بزودى زمانى بر امتم بيابد و زكات دهند و وقتى اين كارها را نكنند، به قحطى و خشكسالى مبتلا شوند و بزودى زمانى بر امتم بيايد كه دلهايشان با همديگر بد مى شود ولى در ظاهر به خاطر دنيا با هم خوب هستند عملشان رياكارى است . ترس از خدا ندارند اگر خداى تعالى بلاى عمومى بر ايشان نازل كند، آنگاه دعاى غريق بخوانند خدا اجابت نكند. و از ابراهيم تيمى روايت شده است ، كه گفت : من در خانه خدا بودم ، امام صادق عليه السلام بر من تكيه داد و فرمود: اى ابراهيم ! آيا مى خواهى اجر طواف خود را بدانى ؟ عرضه داشتم : فدايت شوم بله .فرمود: هر كس با معرفت به خانه خدا بيايد و هفت بار طواف كند و دو ركعت نماز در مقام ابراهيم بگذارد خداى تعالى ده هزار حسنه به او مى دهد و ده هزار درجه بالايش مى برد. سپس فرمود: آيا بهتر از آنرا به تو خبر ندهم ؟ عرضه داشتم فدايت شوم بله ، فرمود: هر كس حاجت برادر مومنش را ادا كند همانند كسى است كه طواف خانه را نمايد سپس فرمود همانند كسى كه طواف خانه خدا كند تا ده بار شمرد و فرمود هر مومنى كه از برادر مومنش درخواست كند و او بتواند حاجتش را روا كند و نكند خداى تعالى مارى را در قبر بر او مسلط كند كه انگشتانش را بگزد.(54)

امام حسين و مرد بدهكار

ابن عباس گفت : من و حسين بن على عليه السلام در مسجد الحرام بوديم و او در حال اعتكاف بود و خانه خدا را طواف مى كرد. يكى از شيعيان به خدمتش رسيد. عرضه داشت : يابن رسول الله : من به فلانى قرضى دارم اگر مى خواهى آنرا ادا كن . حضرت فرمود: به خداى اين خانه هيچ چيزى ندارم . عرضه داشت : اگر مى خواهى از او مهلت بخواه ! زيرا مرا به حبس تهديد كرد. ابن عباس گفت : ديدم حضرت طواف را قطع كرد و با او روانه شد. عرضه داشتم :يابن رسول الله : آيا فراموش كردى كه معتكف هستى ؟ فرمود خير! ولى از پدرم شنيدم مى فرمود: از رسول خدا (ص ) شنيدم كه مى فرمود: هر كس حاجت مومنى را برآورد همانند كسى است كه نه هزار سال همه روز روزه دار باشد و هر شب براى عبادت قيام كند.

فصل

وقتى توجه پروردگار به دوستى بين برادران را ديدى و اينكه بذل محبت در برادرى لازم است ،بدانكه در نزد خدا، بهترين اعمال مسرور ساختن برادران ايمانى است ، حسين بن يقطين از پدرش و پدرش از جدش روايت كرد كه از دبيران يحيى بن خالد، مردى بر اهواز حكومت يافت و من مقدار مالياتى باقى مانده از گذشته بدهكار بودم كه در صورت پرداخت ،ثروتم را از دست مى دادم و املاكم از كفم به در مى رفت ، به من گفتند كه : او از شيعيان و مواليان ائمه عليهم السلام است . ترسيدم كه با او در ميان بگذارم زيرا هراس داشتم كه مبادا آن خبر درست نباشد و املاك و ثروتم از كفم بيرون رود. از او به خداى تعالى فرار كردم و به پيشگاه حضرت امام صادق (ع ) پناه بردم . حضرت نامه كوتاهى براى او نوشت مضمون نامه اين است : بسم الله الرحمن الرحيم : خداى تعالى سايبانى در سايه عرشش دارد كه در آن سايبان كسى قرار نمى گيرد جز آنكه مشكل برادر مومنش را حل كند، يا با مايه گذاشتن از آبروى خويش او را كمك كند و يا كار نيكى براى او نمايد گرچه به اندازه نصف خرمايى باشد و اين حامل نامه برادرت مى باشد و السلام .نامه رامهر نهاد و به من داد و فرمود كه به او برسانم و وقتى به شهرم بازگشتم ،شبانگاه به خانه او آمدم و از او اذن دخول خواستم .گفتم :فرستاده امام صادق عليه السلام بر درت مى باشد .ناگاه پابرهنه به درگاه پيش من آمد همينكه نگاهش به من افتاد به من سلام كرد و بين دوچشمم را بوسيد سپس گفت آقايم : آيا تو فرستاده مولايم هستى ؟ گفتم آرى ، گفت مرا از آتش نجات دادى ، اگر راست بگويى دست مرا گرفت و داخل منزلش كرد و در جايگاهش ‍ نشانيد و خود پيش من نشست ، سپس گفت آقاى من چگونه از مولاى من جدا شدى ؟ گفتم : حالش خوب بود گفت به خدا گفتم : به خدا، تا آن كه سه بار تكرار كرد.آنگاه نامه را گرفت و آنرا بوسيد و برچشمش گذاشت و سپس گفت : برادرم هر چه مى خواهى به من دستور بده انجام دهم . گفتم : در فلان دفتر محاسبات شما هزار هزار درهم (يك ميليون ) ماليات بدهكارم كه در صورت پرداخت حال و روزم سخت مى شود و از بين مى روم . دفتر را خواست و هر چه د رآن بود از بين برد و سندى به عنوان برائت ذمه از بدهكاران به من داد سپس ‍ صندوقهاى پولش را خواست و آنها را با من نصف كرد و سپس چهار پايانش را آورد و يك چهار پا را خود بر مى داشت و يكى را به من مى داد بعد نوبت غلامان رسيد آنرا نيز يكى خود بر مى داشت و يكى را به من مى داد تا غلامان نيز تمام شدند آنگاه لباسهايش را آورد يكى را خود بر مى داشت و يكى را به من مى داد، تا آنكه همه ثروت خويش را با من نصف كرد و مى گفت : آيا تو را خوشحال ساختم ؟ مى گفتم : بله به خدا قسم خوشحالى مرا فراوان كردى . بار ديگر موسم حج رسيد با خود گفتم : اين رهايى در نزد خدا و رسولش با چيزى جز حج برابر نيست كه حج كنم و براى او دعا كنم و به نزد مولى و آقايم امام صادق عليه السلام بروم و از او در نزد امام صادق عليه السلام تشكر كنم و از امام صادق عليه السلام برايش درخواست دعا كنم ، به مكه رفتم و راهم را از مدينه قرار دادم . وقتى وارد بر امام صادق شدم خوشحالى را از صورتش خواندم فرمود: داستان تو با والى چه شد؟ شروع كردم قصه را تعريف كردن و هر لحظه صورتش بازتر مى شد و خوشحالى اش بيشتر مى گرديد عرضه داشتم : اى آقاى من ! ايا رفتارش شما را خوشحال ساخت كه خداى در همه امورش او را خوشحال كند فرمود :بله به خدا قسم خوشحالم كرد و پدرانم را خوشحال نمود به خدا قسم امير المومنين را مسرور ساخت و به خدا قسم رسول خدا (ص ) را مسرور ساخت و به خدا قسم خدا را در عرش مسرور ساخت . خدا تو را رحمت كند، بنگر چگونه اين والى با فرستاده امامش ‍ ملاقات مى كند و چگونه د راكرامش به هنگام مواجهه مبالغه مى كند و سلامش مى نمايد و اكرام را تا آنجا ادامه مى دهد كه تمام اموالش را با او نصف مى كند و علت همه اين رفتارهايش ‍ به خاطر يك جمله امام صادق عليه السلام بود كه در نامه فرمود: اين برادرت مى باشد و حكم دو برادر برابرى در مال و منال است .

اين حديث چند مطلب را مى رساند. خوشحال كردن مومن ، خوشحال كردن خداى تعالى و پيامبرش و ائمه عليهم السلام مى باشد. ديگر آنكه وقتى برادر مومن كمكى نياز دارد كه از عهده او بر مى آيد كمكش كند حتى اگر كمك بوسيله اعتبار و آبرو و در خواست از ديگران باشد چنانكه امام صادق عليه السلام انجام داد و فرمود: يا اينكه خودش او را كمك كند (يعنى براى انجام آن درخواست مومن از آبرويش مايه بگذارد) ديگر آنكه : انسان بايد در مشكلاتش به خداى تعالى و ابواب پروردگار كه آل محمد صلى الله عليه و آله هستند پناه ببرد زيرا اين شخص گفت من به خدا و امام صادق فرار كردم . اين كار موجب پيروزى و سعادت است چنانكه براى اين شخص حاصل شد.

خداى تعالى به داوود وحى كرد كه بنده اى ا زبندگانم با حسنه اى به پيش مى آيد و من بهشتم را به او مى بخشم ، او عرضه داشت پروردگارا آن حسنه كدام است ؟ فرمود: بنده مومنم را خوشحال مى سازد، گرچه يك دانه خرما باشد داوود عرضه داشت هر كس كه تو را شناخت سزوارا است كه اميد خود را از تو قطع نكند.

رسول خدا(ص ) فرمود: هر مومنى كه مريضى را عيادت كند در رحمت الهى فرو رود وقتى نزد او بنشيند رحمت الهى در او قرار مى گيرد و او راتر مى كند و اگر به هنگام صبح او را عيادت كند هفتاد هزار فرشته او را درود فرستند تا شب كند واگر به هنگام شب او را عيادت كند هفتاد هزار فرشته را درود فرستند تا صبح شود. واز امام صادق عليه السلام فرمود: كه رسول خدا(ص ) فرمود: كه خداى تعالى فرمود: هركس بنده مومنم را آزار رساند با من اعلان جنگ مى كند و هر كس بنده مومنم را اكرام كند از خشم من در امان مى شود اگر در زمين بين مشرق و مغرب جز يك مومن نبود كه با حاكم عادلى مرا عبادت مى كردند، عبادت ايشان از همه خلايق زمين كفايت مى كرد و هفت زمين و آسمان به اين دوقايم مى شد و به خاطر ايمانشان انسى بين آنها برقرار مى كردم كه نيازى به انسانى ديگر نداشتند.

امر پانزدهم : دست بلند كردن در دعا

رسول خدا (ص ) به هنگام ابتهال و دعا دستش را بلند مى كرد ،چنانكه مسكين در خواست غذا كند. و از جمله چيزهائى كه خداى تعالى به موسى وحى فرمود: با خوارى دستهاى خود را در پيشگاه من بينداز همانند بنده اى كه فرياد كمك ازمولايش دارد، وقتى چنين كنى رحمتت مى كنم و من اكرم الاكرمينم و قادرتر از همه هستم . اى موسى ! از فضل و رحمت من بخواه ! اين دو در دستان من است جز من كسى واجد آن نيست و به هنگام درخواست نگان كن ببين رغبت تو به چيزهايى كه پيش من است چه مقدار است ؟ هر كارگرى پاداشى دارد و گاهى بر كوشش ناسپاس هم پاداش داده مى شود. ابابصير از امام صادق عليه السلام در مورد دعا و دست بلند كردن پرسيد: فرمود:آن پنج قسم است : در پناه بردن به خدا با كف دست روبه قبله كن و در درخواست رزق دو دست را باز كن و كف دو دست را به طرف آسمان بگير و انقطاع به خدابا اگشت شهادت (سبابه ) اشاره كن و اما در زارى دستانت را از سرت بالاتر بگير و اما در ناله و تضرع انگشت شهادتت را به طرف صورتت حركت بده و اين همان دعاى انسانهاى خايف است . از محمد بن مسلم نقل شده كه گفت از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: مردى بر من گذشت در حالى كه من در نمازم با دست چپ دعا مى كرد گفت : اى بنده خدا!خداى تبارك و تعالى حقى بر اين دست دارد چنانكه برآن دست حق دارد. و فرمود :رغبت آنست كه دستان خود رابگشايى و كف دو دست را آشكار كنى و ترس ‍ آنست كه دو دست را باز كنى و پشت دو دست را ظاهر كنى و تضرع آنست كه انگشت سبابه را به طرف راست و چپ حركت دهى و تبتل و انقطاع آن است كه انگشت شهادت را آرام آرام به آسمان بالا ببرى و آرام آرام پايين آورى و ابتهال آن است كه دو دست و بازوان را به سوى آسمان بگشايى . و ابتهال به هنگامى است كه انگيزه گريه فراهم است .

و از سعيد بن يسار روايت شده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: رغبت اينگونه است آنگاه كف دو دست را به آسمان گشود و ترس اينطور است و پشت دو دست را به سوى آسمان گرفت و تضرع اينگونه است : انگشتانش را به راست و چپ حركت مى داد و تبتل اينگونه است انگشتانش ‍ را بالا مى برد و سپس بار ديگر پايين مى آورد و ابتهال اينگونه است : دست خود را جلوى صورتش گشود. فرمود ابتهال نكن مگر آنكه اشك سرازير شود. و در حديث ديگر آمده است فروتنى در دعا آن است كه دو دست را بر دو كتف بگذارى .

آگاهى

شايد علت حالات ياد شده را نمى دانيم يا در گشودن كف دستان در رغبت ،مقصود ،ايجاد نزديكترين حالت ، به حال راغب در گشودن آرزوها و حس ظن به بخشش و اميدوارى به دهش خدا باشد، زيرا راغب به خاطر آنكه احسان در كف دستان قرار مى گيرد دو دست را مى گشايد و پشت دست به سوى آسمان كردن در حالت ترس نزديكترين حالت بنده اى است كه در حالت مومن به زبان خوارى و كوچكى به داناى پنهان و آشكار مى گويد: خدايا من كف دستم را به سوى تو پيش نياوردم بلكه آنرا به طرف زمين گرفتم چون خوار و خجالت زده پيشگاهت هستم و مراد از انگشت تكان داد چپ و راست در حالت تضرع تاسى از شخص داغديده كه مصيبت هولناك به او رسيده مى باشد زيرا چنين انسانى انگشتان خود را به جلو و عقب و راست و چپ حركت ميدهد و مراد از بالابردن انگشتان و پايين آوردن آن در حالت تبتل آن است كه چون تبتل به معناى انقطاع است ، مثل اين است كه چنين انسانى به زبان حال به خدايى كه اميد و آروز او را بر مى آورد مى گويد: من به تو پناه آوردم و منقطع شدم چون تو شايسته خداوند گارى هستى . به يك انگشت تنها بدون آنكه انگشتان ديگر همراه باشد اشاره مى كند و مراد از دست گشودن به سوى قبله در مقابل صورت و يادست و بازو گشودن به آسمان يا دست بالا گرفتن بطورى كه از عبور كرده ، در ابتهال به لحاظ روايات مختلف ، اين است كه اين هم نوعى از انواع بندگى و حقارت و خوارى و كوچكى است يا به سان غريقى كه دستانش را تا بازوان بالا زده و به طرف بالا گرفته است (يعنى مى خواهد تا) دامن رحمت او را چنگ زند و به ريسمان رافت آويزان شود كه هلاك شدگان را نجات مى دهد و بلا ديدگان را يارى مى كند و به عالميان گشايش مى دهد و اين مقامى بلند است ، لذا هيچ بنده اى ادعاى آنرا نمى كند مگر آنكه اشك در چشمانش حلقه زند و ناله او را در بر گيرد و آه سرد او را امان ندهد و بسان بنده اى خوار بايستد و از درخواست آرزوها و سئوال روى گرداند، و به آفريننده بزرگش روى آورد و مراد از دست بر كتف و شانه گذاشتن در حالت استكانت و زارى اين است كه او را به سان بنده اى گناهكار به پيش مولايش ببرند در حاليكه زنجير هواهاى نفسانى او را محكم بسته وبا بندهاى گران به بند كشيده و به زبان حال به مولايش مى گويد اين دستانم مى باشد كه به ستم و جراتم بر تو بسته شده است .

بدانكه :بعضى از دانشمندان مى گويند شايسته است كه نيايشگر وقتى خداى سبحان را تمجيد مى كند و بر او ثنا مى گويد اينكه : اسماى حسناى الهى را كه مناسب در خواست اوست بيان كنند مثلا اگر درخواست روزى از خداى تعالى دارد اسمايى همانند الرزاق و الوهاب و الجواد و المغنى و المنعم و المفضل و المعطى و الكريم و الواسع و مسبب و الاسباب و المنان و رازق من يشاء بغير حساب را ذكر كند و اگر مطلوبش آمرزش و توبه است اسامى همانند التواب و الرحمن و الرحيم و الرووف و المعطوف و الصبور و الشكور و العفو و المغفور و الستار و الغفار و المرتاح و ذى المجد و السماح و المجمل و المنعم و المفضل (بسيار توبه پذير و بخشنده و مهربان رووف و با عطوفت و صبور و شكور و بسيار عفو كننده و بخشنده و پوشاننده و آمرزنده و رحمت كننده و داراى بزرگى و مجد و بخشندگى و نيكوكارى و نعمت بخش و بخشنده ) را ذكر كند و اگر در خواست او انتقام از دشمن است ياد اسمايى كند مثل : العزيز و الجبار و القهار و المنتقم و البطاش و ذى البطش ‍ الشديد و الفعال لما يريد و مدوح الجبابره و قاصم المرده و الطالب و الغالب المهلك المدرك الذى لا يعجزه شى و الذى لا يطاق انتقامه (جبران كننده و غلبه دارنده و انتقام گيرنده و بسيار گيرنده و گيرنده سخت و هر چه بخواهد ميكند و خوار كننده ستمگران و از بين برنده گردنكشان و خواهنده و پيروز ،هلاك كننده ، در يابنده كه هيچ چيز او را ناتوان نمى سازد و آنكسى كه كسى طاقت انتقام او را ندارد.) و نظير اين اسما را ذكر كند. و اگر مقصودش در خواست دانش و علم است اسمايى مثل العالم و الفتاح و الهادى و المرشد و المعز و الرافع و امثال آن را ذكر كند.



قسم سوم :

در آدابى كه بعد از دعا بايد مراعات شود، و آن آداب چند چيزند.

امر اول تكرار در دعا و مداومت بر دعا در صورتيكه به اجابت نرسيد و يا به اجابت رسيد، اما علت اينكه بعد از اجابت هم بايد مداومت در دعا كند اين است كه ترك دعا در حال اجابت جفا محسوب مى شود، بلكه شايسته است كه در مقابل اجابت مدح و ثنا كند ،زيرا خداى تعالى در چند جا كسى را ملامت كرد كه در حال گرفتارى دعا مى كنند و وقتى به اجابت رسيد ديگر دعا نمى كنند مثل اين آيه : و اذا مس ‍ الانسان ضر دعا ربه منيبا اليه ثم اذا خوله نعمة منه نسى ما كان يدعو اليه من قبل (98)وقتى به انسان گرفتارى روى مى كند در حال گريه از او درخواست مى كند ولى وقتى كه به او نعمت داده آن در خواست و دعايش فرامووشش مى شود خداى تعالى فرمود و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعدا او قائما فلما كشفنا عنه ضره مر كان لم يدعنا الى ضر مسه كذلك زين للمسرفين ما كانوا يعملون (99)وقتى به انسان مصيبتى برسد در حال افتاده و يا نشسته و يا ايستاده دعا كند وقتى گرفتاريش را برطرف كرديم طورى مى شود كه انگار ما را در گرفتارى پيش آمده نخوانده است و كارهاى اسراف كننده ها برايشان زينت داده شده است . و از امام باقر (ع ) آمده است كه فرمود: شايسته است دعاى در راحتى انسان مومن بسان دعاى انسان به هنگام سختى باشد نه آن كه وقتى خداى تعالى به او عطا كرد سست شود و از دعا خسته گردد، زيرا دعا مقام والايى دارد. علت اينكه اگر دعا به اجابت نرسد بايد مدامت در دعا كرد اين است كه چه بسا علت تاخير اين است كه خداى تعالى صدا و زيادى دعايش ‍ را دوست دارد پس سزاوار است كه محبوب خدا را ترك كند. آيا روايت احمد بن محمد بن ابى نصر را نمى نگرى ؟ گفت : به ابى الحسن (ع ) عرضه داشتم : فدايت شوم من در فلان سال حاجتى را از خدا در خواست كردم و از كندى اجابتش در دلم شكى وارد شد. حضرت فرمود: اى احمد از وسوسه شيطان تو را بر حذر مى دارم كه تو را نااميد كند زيرا ابا جعفر (ع ) فرمود:مومن از خداى تعالى حاجتى را در خواست مى كند و خداى تعالى تسريع در اجابت نمى كند، زيرا صداى او را دوست دارد وبه شنيدن خواهشش علاقمند است ،سپس ‍ فرمود:به خدا قسم خداى تعالى هر چه از مطالب دنيوى بر مومنين تاخير بياندازد بهتر است از اينكه متاع دنيوى به ايشان دهد دنيا چه ارزش دارد؟ و از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود: بنده دوست خدا، در حاجتى كه خداى تعالى را مى خواند خداى به فرشته موكل مى گويد حاجت بنده ام را برآور ولى عجله نكن من دوست دارم كه ندا وصدايش را بشنوم ، ولى بنده دشمن خدا، خداى را در حاجتى مى خواند و به فرشته موكل مى گويد: حاجت بنده ام را برآور! و عجله كن ! زيرا من از شنيدن درخواست و صدايش ‍ بدم مى آيد و فرمود:آنگاه مردم د رمورد وى مى گويند كه به خاطر كرامتش پروردگار به او عطا كرده و آن شخص كه دعايش اجابت نشده است پيش خدا ارزشى نداشت و از آن حضرت (ع ) آمده است فرمود: مومن پيوسته در خير و اميد و (وسعت ) و رحمت پروردگار است تا زمانى كه عجله نكند به اينكه نااميد شود و دعا را ترك كند عرضه داشتم چگونه عجله مى كند؟ فرمود: (به اينكه مى گويد:) من خداى را از فلان موقع تاكنون مى خوانم ولى حاجتم را نمى بينم . و از آن حضرت (ع ) است كه مومن خداى تعالى را در حاجتى مى خواند خداى تعالى مى فرمايد: اجابت او را به تاخير بياندازيد تا آنكه صدا و دعايش را بشنوم و وقتى كه روز قيامت شد خداى تعالى مى فرمايد: بنده ام مرا خواندى و اجابتت را به تاخير انداختم و ثوابت چنين و چنان است و در فلان گرفتارى مرا خواندى من اجابت تو رابه تاخير انداختم و ثواب تو چنين و چنان است . در اين هنگام مومن آرزو مى كند كه اى كاش هيچ دعايى از او در دنيا به اجابت نمى رسيد چون كه ثواب نيكوى آنرا مى بيند و از آن حضرت آمده است كه فرمود رسول خدا(ص ) فرمود خداى تعالى بنده اى را رحمت كند كه از خدا در خواستى كرد و در دعا اصرار كرد ،خواه اجابت شود و خواه نه . و اين آيه را تلاوت كرد و ولم اكن بدعائك رب شقيا (100)و از آن حضرت آمده است كه فرمود:خداى تعالى در خواست كننده مصر را دوست دارد. و كعب الاحبار گفت : در تورات آمده : اى موسى هر كس مرا دوست داشته باشد از يادش نمى روم و هر كس حاجتى را طلب كند در سئوال از آن اصرار كند. اى موسى ! من از خلقم غافل نيستم ولى دوست دارم كه به ملايكه خويش آن و زارى و دعاى بندگانم را بشنوانم و ملايكه حافظ ببينند كه بنى آدم به من نزديكى مى نمايند و به چيزى كه من ايشان را قدرت دادم و مسببش بود. اى موسى ! به بنى اسرائيل بگو نعمت شما را عاصى نكند ،زيرا بزودى از دستتان در ميرود و از شكر غفلت نكنيد كه خوارى شما را فرو مى گيرد و در دعا اصرار كنيد رحمت بواسطه اجابت دعا شما را در بر مى گيرد و عافيت بر شما گوارا مى شود. واز امام باقر (ع ) آمده كه فرمود: بنده مومنى اصرار در گرفتن حاجت خويش نمى كند جز آنكه خداى تعالى او را برآورده مى كند.

و از منصور صيقل روايت شده : به ابى عبدالله عرض كردم آيا ممكن است كسى خدا را بخواند و خداى اجابتش كند ولى آنرا تا مدتى به تاخير بياندازد ،منصور گفت : امام صادق (ع ) در جوابم فرمود: بله عرض كردم علت آن چيست ؟ آيا به خاطر اين است كه دعاى بيشترى كند؟ فرمودبله . و از اسحاق بن عمار روايت شده گفت : به امام صادق (ع ) عرضه داشتم : آيا دعاى كسى به اجابت مى رسد ولى به تاخير مى افتد؟فرمود بله تا بيست سال . و از هشام بن سالم از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود بين كلام خدا كه به موسى و هارون فرمود قد اجيبت دعوتكما (101)دعاى شما را اجابت كردم . تا فرعون را خدا به عذابش فرو گيرد ،چهل سال فاصله شد.

و از ابى بصير از آن حضرت روايت شد كه فرمود: مومن خداى تعالى را مى خواند و اجابت او تا روز جمعه به تاخير مى افتد.

نصيحت

شايسته عاقل است كه زياد دعا كند و هيچگاه دعا را قطع نكند و دليل آن عبارت است از:

اول : فضيلت خود دعا و اينكه دعا عبادت است بلكه جان عبادت است .

دوم : به مزيت تقديم دعا بر بلا فايز شود ممكن است بلايى مقدر باشد كه شخص نمى داند و آن دعا بلا را بگرداند.

سوم : وقتى زياد دعا كنى صداى تو در آسمان آشنا مى شود و به هنگام احتياج حاجت تو را بر مى آورند.

چهارم : از دعاى پيامبر بهره بگيرد كه فرمود: خداى بنده اى بيامرزد كه از خدا خير طلب مى كند.

پنجم : اگر صداى تو محبوب حق تعالى است . پس با اراده حق سبحانه موافقت كردى و محبوب حق را آوردى و اگر صدايت محبوب حق نيست يا آنكه تو شايسته اجابت نيستى ولى او كريم رحيم است شايد با تكرار دعا بر تو رحم كند و از نعمت ها تو را نااميد باز نگرداند و استغاثه تو را جواب گويد، ودعاى تو را اجابت نكند در حاليكه در هر شب مناديش ندا در مى دهد آيا كسى هست كه سئوال كند تا اجابتش كنم ؟ اى خواهان خير بيا! آيا به گفتار امام عليه السلام نمى نگرى كه فرمود:وقتى در خانه اى را زياد بزنى در برويت باز مى شود. و از پيامبر(ص ) آمده است كه فرمود بنده مى گويد: خدايا مرا بيامرزو خداى تعالى از او رويگردان است باز مى گويد :خدايا! مرا بيامرز باز خداى تعالى از او رويگردان است .بار ديگر مى گويد:خدايا !مرا بيامرز خداى تعالى به ملايكه اش ‍ مى گويد: آيا نمى بينيد كه بنده من از من آمرزش خواست و من از او رويگردان بودم باز از من طلب آمرزش كرد من از او رويگردان بودم باز از من آمرزش خواست بنده من دانست كه گناهان را جز من نمى آمرزم شاهد باشيد كه من او را بخشيدم .

ششم :اگر صداى تو محبوب خدا باشد خداى تعالى اجابتت را به تاخير مى اندازد تا تداوم يابد وقتى كه ادامه دادى تاخير اجابتت بدون فايده مى شود، زيرا مى داند كه تو دعايت را ادامه مى دهى و تاخير در اجابتت بدون فايده مى شود، زيرا مى داند كه تو دعايت را ادامه مى دهى و تاخير دراجابت به خاطر استمرار دعا بوده است مگر آنكه تاخير در اجابت براى اين منظور باشد كه بخواهد ثوابى را كه براى روز جزا آماده كرده است براى تو ذخيره كند تا شادى و خوشحالى تو بيشتر گردد زيرا عطاهاى اخروى دايمى و خوبيهاى دنيا فانى است و اگر بيانديشى مى فهمى تفاوت بين دايم و فانى زياد است .

هفتم :دعا براى رسيدن به محبت الهى است ،زيرا آن حضرت (ع ) فرمود: خداى تعالى بندگان بسيار دعا كننده را دوست دارد.

هشتم :تاسى به امامت مى كنى ، زيرا حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: كه اميرالمومنين مردى بود كه بسيار دعا مى كرد.

اشكال چرا دعا نمى كنم

اشكال : علت دعا نكردن من اين است كه شما شرط كردى كه بايد دعا با حضور قلب و قيام به مناجات پروردگار باشد و شرط ديگرى كه شما از قول امام (ع ) ذكر كردى كه خداى تعالى دعاى شخص دل مشغول را قبول نمى كند و گفتار ديگر امام (ع ) كه خدا دعاى سنگدل را قبول نمى كند و مى بينيم كه حضور قلب در بيشتر حالات ميسر نيست و قساوت بر قلب من غالب است و اين موجب دورى از پروردگارم مى باشد.

جواب

بدانكه اين اوصافى كه در مورد خودت ذكر كردى اگر باز دعا را هم ترك كنى كمك خوبى به دشمنت مى كنى و بر پيروزى بر تو جرى تر مى گردد و نفس اماره تو هم به او كمك مى كند، زيرا دعا بر او سنگين است و گريه بر او دشوار مى باشد و زياد به شهوات ميل دارد، داستان تو مثل داستان دو پهلوانى است كه باهم كشتى گرفتند وقتى كه كسالت و ترس از جنگ با او تو را باز مى دارد پس مبادا مبادا با او بدون سلاح برخورد كنى زيرا فرصت پيروزى بدست مى آورد و تو را زمين مى زند ،بلكه سلاح بپوش و از تحرك نشان بده و به او نشان بده كه تو بر جنگ با او قدرت دارى و به او پشت نكردى شايداو از خود ترسى نشان دهد و از تو روى برگرداند و تسليم تو شود يا شايد وقتى از خود تحرك نشان دهى دل قوى شود و نفس تو با نشاط شود وكسالت و سستى از تو دور شود، يا شايد وقتى چنين كنى خداى تعالى به تو رحم كند و تو را كمك كند تا پيروز شوى . و سر اينكه پيامبر دعا را سلاح ناميد همين است در آنجا كه فرمود: آيا شما را به سلاحى كه با آن از دشمنانتان دفاع كنيد و روزيتان را پايين بكشيد راهنمايى نكنم ؟ عرضه داشتند بله اى رسول خدا(ص ) آن حضرت فرمود: شب و روز پروردگارتان را بخوانيد!زيرا سلاح مومن دعاست .

بدان كه دشمنانت چهار چيزند: هواى نفس و دنيا و شيطان و نفس اماره و اين چهار چيز در اين دعاى ائمه اطهار عليهم السلام جمعند: فياغوثاه ثم و اغوثاه بك يا الله من هوى غلبنى و من عدو استكلب على و من دنيا قد تزنيت لى ، و من نفس اماره بالسوء الا ما رحم ربى : خدايا بفريادم برس ‍ خدايا بفريادم برس . پناه به تو مى برم از هواى نفسى كه بر من غلبه پيدا كرد و دشمنى كه بر من حمله كرده و از دنيايى كه به پيش چشمم زينت كرده است و از نفس اماره اى كه بسيار به بدى امر ميكند جز آنكه پروردگارم مرا رحم كند. به اين دعا نگاه كن چگونه به هنگام يادآورى اينها به عنوان استغاثه به خدا ذكر شد. استغاثه در هنگامى صورت مى گيرد كه انسان از بدترين دشمنان ،بر خود بترسد كه ايشان بر انسان غالب شوند و انسان دچار ايشان گردد. و هر كس كه در جنگ تسليم دشمنش شود به هلاكت مى رسد پس به تو سفارش مى كنم كه دعا و زارى كنى گرچه حضور قلب نداشته باشى و منتظر مباش كه خاطرت آزاد شود،زيرا چنين چيزى كم گير مى آيد و بندرت بدست مى آيد. پس هر طور كه در قدرت توست و در هر حال كه هستى خداى را بخوان زيرا تنها دعا و ذكر خداى سبحان شيطان را طرد مى كند.

از پيامبر (ص ) روايت شده كه بر هر دلى يك شيطان نشسته است و وقتى نام خداى برده شد شيطان پس مى رود و ذوب مى گردد و وقتى نام خداى ترك شد شيطان دل را دهان مى گيرد پس او را به خود مى كشد و اغوايش مى نمايد و به لغزش وا مى دارد و به طغيانش مى كشاند.

چه بسا اتفاق مى افتد كه انسان بدون حضور قلب شروع به دعا مى كند، ولى در نهايت به گريه و زارى و اصرار در سئوال منجر مى شود ،بلكه ترك دعا و در خواست از خدا قلب را سخت مى كند و تاريكش مى نمايد تا به آنجا كه به دليل ترك طولانى دعا ،نفس هرگز به دعا ميل ندارد. وقتى به دعا عادت كند با آن الفت مى گيرد و عاشقش مى گردد و خواسته نفس ‍ انسان و اشتهاى او دعا مى شود و پيامبر (ص ) فرمود: خير و نيكويى به عادت است .

و چه بسا كسانى كه در اوقات مخصوص به گريه و دعا عادت داشتند چنانكه مريض به عافيت و شفاء، و عطشان به نوشيدنى و آب ،عادت داشت . و وقتى با پرودگارش خلوت كند راحتى نفس و فراغت سر و آسايش عقل و آرامش قلب را در آن مى يابد و با نور تابان مواجه مى شود كه او را در برگرفته و تاج ارزشمندى ، كه در سرش قرار گرفته و همنشين پروردگارش شده است و با آفريدگارش گفتگو مى كند و از رازق خود درخواست مى نمايد و مالك داردنيا و دار آخرت را صدا مى كند ودر حضور پادشاه آسمانها تشرف دارد.

از امام صادق عليه السلام پرسيدند :چرا متهجدين و نماز شب خوآنهااز زيباترين مردمند؟ فرمود: زيرا با خداى خود خلوت مى كنند. و خداى تعالى ايشان را از نور خود پوشانيد.

دعاى دوستى خدا با خواب شب نمى سازد

و امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر (ع ) روايت كرده است كه فرمود: از جمله خبرهايى كه خداى تعالى به موسى بن عمران (ع ) وحى فرمود اين است كه آنكس ادعا مى كند كه مرا دوست دارد دروغ مى گويد در صورتيكه وقتى شب شد مى خوابد اى فرزند عمران ! اگر آنانكه در شب تار نماز مى گزارند را مى ديدى كه چگونه مرا پيش خود در نظر مى گيرند و با من گفتگو مى كنند و چشمانشان ا زمشاهده جلا يافته و با من گفتگو مى كنند در حاليكه از حضور معزز مى گردند اى فرزند عمران ! اشك چشمانت را به من نثار كن ! و در دل از من بترس ! و با خضوع نما سپس در شبهاى تار مرا نزديك و جوابگو مى يابى .

و از على بن محمد نوفل روايت شده است گفت : از آن حضرت شنيدم مى فرمود:بنده در شب بلند مى شود و چرت او را به سمت راست و چپ مى كشاند و چانه اش بر سينه اش ‍ قرار گرفته ، و خداى تعالى دستور مى دهد تا درهاى آسمان را باز كنند و ملايكه آنرا باز مى كنند و آنگاه مى گويد اى ملايكه به بنده من نگاه كنيد در راه نزديكى به من متحمل چيزى مى شود كه من بر او واجب نكردم و از من سه خصلت مى خواهد: گناهى كه ببخشم و يا توبه اى كه آنرا تجديد كنم يا روزى كه در او زيادت كنم اى ملايكه من ! شاهد باشيد كه همه را جمعا به او دادم .

و امام صادق عليه السلام روزى به مفضل بن صالح فرمود: اى مفضل خداى تعالى بندگانى دارد كه با سرونهان خالص با او معامله كردند و خداى تعالى نيز با خو بى خالص با ايشان رفتار كرد، ايشانند كه نامه هاى عملشان در روز قيامت بدون عمل مى گذرد و وقتى در پيشگاه خداى تعالى قرار بگيرند خدا آن را از اسرارى كه ايشان در پنهان به او سپردند پر مى كند. عرضه داشتم اى مولاى من ! علت آن چيست ؟ فرمود ايشان بزرگترند از اينكه ملايكه حفظه و موكل اعمال ،بر اسرار بين خدا و ايشان مطلع شوند.

اى خواننده از اين مقامات گرانمايه كه از بهشت با ارزشتر است غافل مشو! چگونه مى تووان از آن غافل شد در صورتيكه راه رسيدن به آن مقام و مقامات بالاتر ،همين قيام در شب است و علت رضوان خدا همين است كه فرمود:رضى الله عنهم و رضوا عنه خداوند از ايشان راضى شد وايشان از خدا خشنود شدند و رضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم (102)رضايت الهى بالاتر است اين رستگارى بزرگ است .

در حديث قدسى آمده : بندگان صديقم به عبادت من در دنيا متنعم شويد،زيرا در بهشت از آن متنعم خواهيد شد.

وسيد اوصيا عليه السلام فرمود: براى من نشستن در مسجد جامع بهتر از نشستن در بهشت است ،زيرا نشستن در بهشت خشنودى نفس است ولى نشستن در مسجد جامع رضايت پروردگارم را تامين ميكند.

به راهبى گفتند، علت تحمل تنهايى چيست ؟ گفت من همنشين پروردگارم هستم وقتى بخواهم خدايم با من نجوا كند، كتابش را مى خوانم ، وقتى خود خواستم با پروردگارم مناجات كنم نماز مى خوانم .

و از امام حسن عسكرى آمده است : هر كس با خداى مانوس ‍ شود از مردم وحشت مى كند و نشانه اش انس با خداى و وحشت از مردم است .

ضرار در نزد معاويه از اوصاف على (ع ) سخن مى گويد:

آيا به تعريف ضرار بن حمزه ليثى نگاه نمى كنى : كه به هنگام دخول بر معاويه (لع ) در وصف مقامات سيد الاوصيا چه گفت : معاويه از او پرسيد؟ على (ع ) را براى من وصف كن ! گفت : آيا مى شود مرا از آن معذور دارى ؟ معاويه گفت : خير، گفت : به خدا قسم دور انديش بود و نيرويى عظيم و گفتارى روشن داشت كه بين حق و باطل جدا مى كرد و به عدالت حكم مى كرد از اطرافش علم مى جوشيد ا زتمام وجودش ‍ حكمت فوران مى كرد، از دنيا و زينت آن فرار مى كرد و با شب و وحشت آن مانوس بود. به خدا قسم زياد اشك مى ريخت و بسيار فكر مى كرد دستانش را به هم مى گرداند و به خود خطاب مى كرد و با پروردگارش نجوا مى نمود از لباسهاى زمخت خوشش مى آمد و از غذاهاى سخت لذت مى برد. به خدا قسم در بين ما مثل يكى از ما بود وقتى به پيشش ‍ مى رفتيم به ما نزديك مى شد وقتى سئوال مى كرديم جوابمان مى داد با آنكه خيلى به مانزديك بود و ما با او نزديك بوديم از هيبتش با او سخن نمى گفتيم و از عظمتش نگاه را بالا نمى گرفتيم ، اگر تبسم مى كرد دندانش مثل لولو مرتب مى نمود. اهل دين را بزرگ مى شمرد و فقيران را دوست مى داشت قوى را در باطنش به طمع نمى انداخت و ضعيف از عدالتش مايوس نمى شد و خدا را شاهد مى گيرم كه يك وقت او را در جايگاهش به هنگام شب ديدم كه شب پرده آويخته و ستارگان شب در عمق آسمان فرو رفته بودند او در محراب عبادت ايستاده بود دست بر ريشش گرفته بسان مارگزيده به خود مى پيچيد و با صداى حزين مى گريست مثل اينكه الان صداى ايشان را مى شنويم كه مى فرمايد اى دنيا اى دنيا آيا متعرض من مى شوى يا به من علاقه دارى هرگز! از من دور شو، هرگز! زمانت نرسيده است ،ديگران را بفريب ،من نيازى به تو ندارم ،سه طلاقه ات كردم كه بازگشتى در آن نيست ، مدتت كوتاه است و اهميتى اندك دارى ، آرزوى تو كوتاه است آه ! آه ! از كمى توشه و دورى سفر و وحشت راه و بزرگى آخرت ، اشكهاى معاويه (لع ) بر ريشش فرو ريخت و با آستينش آنرا پاك كرد و قوم نيز از گريه گلوگير شدند. و سپس ‍ گفت : به خدا قسم ابوالحسن چنين بود چه مقدار او را دوست مى دارى ؟ گفت : به مقدار علاقه مادر موسى به موسى (ع ) و از تقصيرم در محبت ، از خداى عذر خواهم . معاويه گفت اى ضرار صبر تو از فراغش چگونه است ؟ ضرار گفت :صبر مادرى كه فرزندش بر سينه آن مادر كشته شده باشد كه گريه اش آرام نمى شود و آه و حرارتش به خمودى نمى گرايد آنگاه ضرار بلند شد در حاليكه هراسناك بود. معاويه رو به اطرافيان خود آورد و گفت : اگر روزى من از بين شما بروم در بين شما كسى نيست كه به همانند اين ثنا، بر من ثنا گويد. كسى از حاضرين گفت : همنشين به مقدار همنشين است .

دومين ادب از آداب متاخر در دعا:

اين است كه دعا كننده دستان خود را بر صورتش بكشد. ابن قداح از امام صادق عليه السلام روايت كرد كه فرمود: بنده اى دستش را به طرف خداى عزيز جبار بلند نكرد جز آنكه خداى حيا نمود كه دستش را خالى برگرداند وقتى شما دعا كرديد دستش را نگيرد جز آنكه بر صورت و سر بكشد. و از امام باقر (ع ) روايت شد: هيچ بنده دستش را به طرف خداى عز و جل دراز نكرده جز آنكه خدا حيا مى كند كه دستش را خالى باز گرداند بنابراين در آن از فضل و رحمت خود آنچه بخواهد قرار مى دهد، وقتى كسى دعا كرد دستش را باز نگيرد جز آنكه بر سرو صورتش بكشد و در خبر ديگر آمده كه دستش را بر صورت بكشد. و در دعاى ائمه عليهم السلام آمده است : هيچ دست خواهانى از عطايت خالى برنگشته و نااميد از بخشش تو نشده است .

سومين ادب بعد از دعا

دعا را با درود بر حمد و صلوات بر محمد والش به پايان برد، چون امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس از خداى تعالى حاجتش را بخواهد و پس از آن با صلوات بر محمد و آلش ‍ ختم كند، زيرا خداى تعالى كريمتر از آن است كه دعاى اول و آخر را قبول كند و وسط را رد كند، زيرا دعاى بر محمد و آلش ‍ از خداى تعالى محجوب نمى ماند.

ادب چهارم بعد از دعايش اين جمله را كه روايت شده بگويد:ازامام صادق عليه السلام آمده است كه وقتى مرد دعا كرد بعد از دعايش بگويد ماشاء الله لا قوة الا بالله العلى العظيم خداى تعالى مى فرمايد: بنده من به من منقطع شد و پناه آورد و تسليم امر من گرديد حاجتش را رواكنيد! و در خبر ديگر از على امير المومنين عليه السلام آمده كه فرمود: هر كس دوست دارد كه دعايش به اجابت برسد بعد از اتمام دعا بگويد : ماشاء الله استكانه لله ما شاء الله تضرعا الى الله ماشاء الله توجها الى الله ماشاء الله لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم

ادب پنجم بعد از دعا حالاتش را بهتر از قبل از دعا كند، زيرا گناهانى كه بعد از دعا كند ممكن است از اجرا و امضاى آن جلوگيرى كند، آيا در دعاى ائمه عليهم السلام اين جمله را نشنيدى كه فرمودن : و اعوذ بك من الذنوب التى ترد الدعا و اعوذ بك من الذنوب التى تحبس القسم پناه به تو مى برم از گناهانيكه دعا را بر مى گرداند و پناه به تو مى برم از گناهانيكه روزى را حبس مى كنند (55). ابن مسعود از پيامبر (ص ) نقل كرد فرمود:از گناهان بپرهيزيد زيرا خيرات را از بين مى برد زيرا بده گاهى گناه مى كند و دانشى را كه آموخت از يادش مى رود، و بنده گناهى مى كند و در قيام در شب باز مى ماند، و بنده گناهى مى كند و از روزيش محروم مى شود و حال آنكه روزى براى او گوارا بود. سپس اين آيه را تلاوت كرد انا بلوناهم كما بلونا اصحاب الجنه (103)ما ايشان را مبتلا كرديم چنانكه شركا در باغ را مبتلا كرديم . در زبور داوود روايت شده است كه خداى تعالى فرمود: اى فرزند آدم ! از من درخواست مى نمايى و من به تو نمى دهم زيرا مى دانم كه صلاح خودت را در دعا از من مى خواهى سپس در دعا اصرار مى كنى و من به تو مى دهم و از آن در جهت معصيت كمك مى گيرى و من قصد بر ملا كردن رازت را مى كنم آنگاه دعا مى كنى و من آنرا مى پوشانم و چه خوبيهايى كه من با تو كردم چه بديهايى كه با من كردى نزديك است كه من بر تو خشمى بگيرم كه هرگز راضى نشوم .

از جمله كلماتى كه به حضرت عيسى (ع ) وحى شده اين است كه : گردنكشى ،كه معصيت مرا مى كند ،تو را نفريبد ،روزى مرا مى خورد، و ديگران را عبادت مى كند. به هنگام سختى مرا مى خواند من او را اجابت مى كنم سپس به رفتار نخستين باز مى گردد و آيا مرا عصيان مى كند يا آنكه خشم مرا مى جويد، به خودم قسم خوردم كه او را طورى در عذاب فرو برم كه نجاتى نداشته باشد و پناهگاهى غير من نداشته باشد به كجا فرار مى كند از آسمان و زمين من ؟

از امام ابى جعفر باقر عليه السلام روايت شده كه فرمودند: بنده از خداى تعالى حاجتى از حاجت هاى دنيا را مى طلبد، خداى تعالى مى خواهد آنرا بزودى برآورد و يا آنكه به تاخير اندازد ،ولى در همان وقت شخص گناه مى كند، خداى تعالى فرشته موكل بر حاجتش را مى گويد، حاجت او را بر نياور او داخل خشم من شد و مستوجب محروميت از من شد.

فصل (1)

بدان كه در دعاهاى ائمه اطهار آمده است كه انسان بايد از انواع گناهان به خدا پناه برد. و تفسير از مولى زين العابدين على بن الحسين عليه السلام وارد شده است : آن حضرت فرمود، گناهانيكه نعمت ها را دگرگون مى كنند (56) عبارتند از: ظلم به مردم و عادت خير را از دست دادن و از كار خوب دست كشيدن و نعمت ها را ناسپاسى كردن و شكر نكردن . خداى تعالى فرمود: ان الله لا يغير مابقوم حتى يغيروا ما بانفسهم (104)خداى تعالى آنچه را در مردم است دگرگون نمى كند مگر آن كه خودشان را دگرگون كنند. و گناهانى كه ندامت مى آورند عبارتند: از كشتن بيگناهى كه خداى تعالى حرام كرده است .

خداى تعالى در قصه قابيل هنگامى كه برادرش را كشت و از دفن برادرش ناتوان شد فرمود: فاصبح من النادمين و ديگر از گناهان : ترك صله رحم در صورتى كه قدرت دارد و ترك نماز تا آنكه وقتش فوت شود، و ترك وصيت و رد مظالم و منع زكات تا به هنگامى كه مرگ برسد و زبان بسته شود.

و گناهانيكه نعمت ها را زايل مى كنند عصيان عارفها و علما و گردن كشى و تكبر بر مردم و مسخره و استهزاء كردن ايشان است .

و گناهانيكه روزى را بر مى گرداند: اظهار فقرو بدون خواندن نماز عشا خوابيدن و خوابيدن و نياوردن نماز صبح و كوچك شمردن نعمت ها و شكايت كردن از معبود عز و جل مى باشد.

و گناهانيكه پرده ها را پاره مى كند: شرب خمر ،قمار بازى ، دست به دست كردن چيزى كه مردم را مى خنداند، و لغو و مزاح و ذكر عيوب مردم و با اهل شك نشستن .

و گناهانيكه بلاها را فرود مى آورد: كمك نكردن به غمديده و يارى نكردن ستمديديه وترك امر به معروف و نهى از منكر.

و گناهانيكه به دشمنان دولت وقدرت مى دهد: ظلم علنى كردن ، واعلان فجور، و حرام را حلال كردن ، و خوبان را اطاعت نكردن و منقاد اشرار شدن .

و گناهانيكه شخص را به سرعت از بين مى برد: قطع رحم ، قسم دروغ و دروغگويى و زنا و سد راههاى مسلمين و ادعاى امامت به ناحق مى باشد.

و گناهانيكه اميد را قطع مى كند: مايوس شدن از رحمت الهى و نااميد از رحمت حق تعالى گشتن و اطمينان به غير خدا كردن و تكذيب وعده هاى الهى نمودن است .

و گناهانيكه هوا را تيره وكدر مى كند. سحر و كهانت و اعتقاد به نجوم و تكذيب قدر و عقوق والدين مى باشد.

و گناهانيكه پرده ها را پاره مى كند: قرض بدون نيت ادا واسراف در خرج و بخل بر خانواده و فاميل و بد اخلاقى و كم صبرى و تنگدلى و كسالت و سبك شمردن دين داران است .

و گناهانيكه دعا را رد مى كند: سوء نيت و خبث سريره و نفاق با دوستان و عدم ايمان به اجابت و تاخير نمازهاى واجب تا آنكه وقتشان فوت شود.

و گناهانيكه از نزول باران جلوگيرى مى كند: حكم به ناحق قاضيان و شهادت دروغ و كتمان شهادت و منع زكات و منع از قرض اثاث البيت و سنگدلى بر اهل فقر و حاجت و ستم بر يتيم و بيوه زنان نمودن وسايل را رد كردن و رد كردن سايل رد شب كه از همه اين گناهان به لطف و كرم خداى تعالى پناه مى برويم .

فصل 2 در مباهله (57)

اگر ممكن است در زمان مباهله مراعات روايات كند و آن روايت از ابوحمزه ثمالى از امام ابى جعفر باقر (ع ) است فرمود: ساعتى كه در آن بايد مباهله كنى بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب باشد.

اما كيفيت مباهله در روايت محمد بن ابى عمير از محمد بن حكم از ابى مسروق از امام صادق (ع ) آمده است گفت : عرضه داشتم ما با اهل سنت بحث مى كنيم و به گفتار خداى تعالى بر آنها احتجاج مى كنيم كه فرمود : اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (105)خداى را اطاعت كنيد! و از پيامبر و ولايت امر پيروى نماييد! مى گويند اين آيه در مورد فرماندهان گردآنهارسيده است و با آنها احتجاج مى كنيم به قول خداى تعالى انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكوة و هم راكعون (106)ولى شما خدا وپيامبر و آنهايى كه ايمان آوردند مى باشند آنها كه نماز را بر پا مى دارند و در حالت ركوع زكات مى دهند. باتفاق مفسرين عامه و خاصه مراد از اين آيه حضرت على (ع ) است .)

ايشان مى گويند اين آيه در مورد مومنين نازل شده است . ما با ايشان به گفتار خداى تعالى كه فرمود: لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (107)(بگو من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودت و محبت مرا در حق خويشاوندان منظور داريد( و دوستدار آل محمد باشيد كه اين اجر هم به نفع امت و براى هدايت يافتن آنهاست ) احتجاج مى كنيم ايشان مى گويند: در اقرباى مسلمانان وارد شده است . پس هر چه در ياد من بود با حضرت بيان كردم وى به من فرمود: در اين صورت با ايشان مباهله كن ! به حضرت عرضه داشتم : چگونه مباهله كنم ؟ فرمود: سه روز خودت را اصلاح كن ! گمان دارم كه فرمود: سه روز روزه بگير و توو و او به صحرا برويد! و انگشتان دست راست خود را با انگشت طرف چپ او شبكه نما و خودت شروع كن و بگو: اللهم رب السموات و رب الارضين السبع عالم الغيب و الشهاده الرحمن الرحيم ان كان مسروق جحد حقا وادعى باطلا فانزل عليه حسبانا من السماء او عذابا اليما* .

خدايا پروردگار آسمانها و زمينهاى هفت گانه ! داناى نهان و آشكار !بخشنده مهربان ! اگر ابى مسروق حقى را انكار كرده و يا باطلى را ادعا نموده بر وى صاعقه اى از آسمان يا عذابى دردناك بفرست .

و بگو اگر فلانى ادعا حقى را انكار كرده ، صاعقه اى از آسمان بر او بفرست !يا عذابى دردناك براى او در نظر بگير! تو آن عذاب را در او مى بينى ابى مسروق گفت : به خدا قسم !مردى را نيافتم كه مرا در آن اجابت كند.

از ابن عباس روايت شده كه : انگشتان خود را در انگشتان او در هم فرو بر! و باز كن سپس بگو: اللهم ان كان فلانا جحد او اقربباطل فاصبه بحسبان من السماء او بعذاب اليم من عندك . خدايا اگر فلانى حقى را انكار كرد، يا باطلى را تثبيت نمود، صاعقه اى از آسمان يا عذابى دردناك بروى فرو فرست ! و آنرا هفتاد بار تلاوت كن !

خاتمه

وقتى آداب و شرايط قبل و مقارن و بعد از دعا را دانستى . ازجمله آن آداب پنهان داشتن دعا و مخفى نگه داشتن آن است كه اين پادشاه آداب و حافظ آنهاست ، زيرا به آن واسطه از دشمنان اعمال و از بين برنده آن حفظ مى شود كه به واسطه آن اعمال هدر مى رود، بلكه دعا را وبال گردن آدم مى كند، و آن دورى از رياست و اگر ثواب دعا دستگيرش نشود اقلا از عقاب آن به سلامت مى ماند و نظير آفت ريا، عجب و خود پسندى است ،زيرا خودپسندى عمل را از بين مى برد و باعث دشمنى خدا مى شود.

مهلكات انسان

و آن دو قسم است : اول ريا و حقيقت ريا تقرب به مخلوق به وسيله اظهار طاعت و منزلت خواهى در نفوس مردم و تمايل به بزرگداشت و اكرام و تسخير مردم در برآوردن مقاصد خويش مى باشد (1-58)، و همين شرك خفى است . رسول خدا(ص ) فرمود:هر كس نماز بگذارد و در آن ريا كند شرك ورزيده است سپس اين آيه را قرائت فرموده است قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد فمن كان يرجو لقائ ربه ليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا (108)بگو من بشرى مثل شما هستم كه به من وحى مى شود. پروردگار شما خداى يگانه است پس هر كس اميد لقاى وى را دارد كارهاى شايسته انجام دهد و در عبادت پروردگارش ‍ كسى را شريك نكند.

و از آن حضرت است كه فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: من شريك خوبى هستم هر كس در عبادتش مرا با ديگرى شريك كند آن عبادت را به شريك مى دهم و خود بر نمى دارم ، زيرا من تنها عملى را قبول مى كنم كه خالص باشد. و در حديث ديگر آمده است : من بى نيازترين شريكم هر كس عملى كند و مرا در آن باديگرى شريك كند من از او برى هستم و آن عمل از آن شريكم مى باشد و آن حضرت فرمود: هر حقى حقيقتى دارد و هيچكس به حقيقت اخلاص نمى رسد مگر اينكه علاقمند باشد كه كسى بر عمل خدايى ، او را سپاس نگويد.

بدان كه : پنهان كارى چنان كه در ابتدا مطلوب است بعد از دعا نيز مطلوب است سپس توصيه مى كنم كه شما به پنهان كارى ادامه دهى و بواسطه آشكار كردن دعا آنرا از بين نبرى و خلوت از مردم را طلب كن زيرا خلوت كمك بزرگى بر پنهان كارى دعا است و اگر با مردم هستى ولى خودت را مخلص ‍ مى يابى كه هيچ شايبه ريا در او نيست ، اين درجه از بزرگترين درجات مخلصين است كه غيبت و حضور معرفت خدا و معرفت به خلق خدا برسد و شرافت نفس و علو همت داشته باشد در اين صورت بود و نبود مردم براى او مساوى است و شايد به همين مطلب پيامبر گرامى (ص ) اشاره فرمود: اى اباذر! مرد به حقيقت معرفت نرسد تا آنكه مردم را به صورت شتران بيند و به حضورشان اعتنايى نكند، وجود مردم او را دگرگون نكند چنانكه حضور شتر را دگرگون نمى كند. ايطور گفتند: ولى بقيه حديث يك معناى ديگرى را مى رساند و آن اينكه مراد از اين حديث تواضع و فرو گذاشتن نفس است ، زيرا پايان حديث اين است : سپس به خود برگردد و خود را حقيرتر از همه پنداشته باشد.

و همانند اين حديث حديثى است كه بعضى از اصحاب براى من حديث كرد كه خداى تعالى به موسى (ع ) وحى فرمود: كه وقتى براى مناجات آمدى كسى را كه تو بهتر ا زاو هستى به همراه بياور. حضرت موسى به هر كس كه مى رسيد، جرات نمى كرد كه بگويد من بهتر از او هستم مردم را رها كرد و در اصناف حيوانات جستجو كرد تا آنكه به سگ گر گرفته اى رسيد. حضرت با خود گفت اين سگ را با خود مى برم . آنگاه ريسمانى در گردن سگ كرد و با خود برد وقتى در بين راه رسيد طناب را از سگ باز كرد و رهايش نمود وقتى به مناجات پروردگار رسيد پروردگار فرمود: اى موسى ! چرا آنچه كه من امر كردم نياوردى ؟ عرضه داشت : پروردگارا! من آنرا نيافتم . خداى تعالى فرمود قسم به عزت و جلالم ! اگر كسى را با خود مى آوردى ،اسم تو را از ديوان پيامبرى محو مى كردم .

توضيح و تقسيم : خطرات ريا سه قسم است :

خطر اول :آنكه :انسان قبل از عمل به آن مبتلا مى شود و وادار مى گردد كه به خاطر مردم عمل را انجام دهد و انگيزه او دين نيست . اين قسم را بايد ترك كرد، زيرا اين نافرمانى و معصيت صريح است و اصلا طاعت نيست و اين قسم همان مطلب مورد اشاره اين جمله آن حضرت است كه فرمود: ريا شرك خفى است . اگر انسان قدرت دارد كه انگيزه ريا را در خودش ‍ از بين ببرد و نفس را وادار كند كه براى خدا كار كند تا اينكه نفس عقوبت شود و ريا نكند و عمل كفاره گناه نفس باشد، بنابراين به عمل مشغول شود، در غير اين صورت ترك عمل بهتر است .

خطر دوم : انگيزه عمل خداى تعالى مى باشد ،ولى ريا در همان ابتداى عبادت به سراغ آدم بيايد در اين صورت سزاوار نيست كه عمل را ترك كند، زيرا انگيزه دينى باعث عمل شده كه عمل را شروع كند بنابراين از راهى كه بعد گفته مى آيد، در رفع ريا مجاهده كند و اخلاص را بدست اورد. علت ادامه در عمل اين است كه اگر عمل را ترك كند با شيطان موافقت كرده و او را مسرور ساخته است و مقصود شيطان در القاى ريا همين است ،بنابراين با ترك عمل ، شيطان به مقصود خود رسيده و شخص او را به منظور و مراد خود رسانيده است .

خطر سوم : اخلاص قلبى حاصل مى شود ولى بعدا ريا و انگيزه هايش عارض او مى شود پس بايد در رفع آن مجاهده كند و عمل را ترك نكند. ولى به اخلاص باز گردد و نفسش را بواسطه عقل و دين به سوى اخلاص باز آورد تا آنكه عمل تمام شود،زيرا شيطان ابتدا به ترك عمل مى خواند و اگر او را اجابت نكردى و دفعش كردى و به عمل مشغول شدى ، تو را به ريا مى خواند، وقتى جوابش را ندادى و دفعش كردى بر مى گردد و مى گويد اين عمل خالص نيست و تو ريا كار هستى و رنج تو بيهوده است فايده كارى كه اخلاص ندارد چيست ؟ و هر عملى كه خالص نباشد وبال گردن صاحبش مى گردد، و تركش بهتر است . و با اين گفتارها ترك عمل را براى تو زينت مى دهد و اينگونه با تو كلنجار مى رود تا آن كه تو را وادار به ترك عمل كند وقتى عمل را ترك كردى غرض او برآورده مى شود. قصه كسى كه عمل را به خاطر ترس از ريا ترك كند همانند قصه بنده اى است كه مولايش به او گندمى دهد كه كمى ناخالص از جو يا خاك دارد و مولا به او دستور مى دهد كه ناخالصى را از بين ببرد بنده با خود مى گويد: مى ترسم كه به طور كامل خالص نشود و كلا ترك دستور مولى كند. و نظير همين رفتار،رفتار كسى است كه به خاطر ترس از مردم ،كه بگويند فلانى ريا كار است ترك عمل كند و اين خود ريايى مخفى است ، زيرا عمل را به خاطر ترس از مذمت مردم ترك مى كند. او همانند كسى است كه كار مى كند تا به او نگويند:بيكاره است و از گفتار مردم چه گناهى دامنگير وى مى شود بلكه ثوابش بيشتر است پس مثل مخفيكارى و پرده دارى در عمل است . بلكه وقتى به اين پايه رسيد كه ايشان او را متهم كردند و عملى را براى او قايل نيستند، بلكه به خاطر آن كار او را اهانت كردند، بنابراين قدرش در پيش ‍ مردم مجهول است و در آسمان معروف است و تعريف آن حضرت شامل حالش مى شود كه فرمود دوستى خدا به آن بندگان متقى مخفى كه وقتى يادشان كنند، مردم ايشان را نشناسند، از همه بيشتر است و همانند كسى است كه در پنهان عمل كرده و كسى برآن مطلع نشده است و اين خيال از كيد شيطان است و در اينگونه كارها شيطان حيله هاى فراوانى دارد.

حيله اول شيطان اينكه : گمان بد به مسلمانان برده است (2-58) و حق مسلمانان نيست كه به ايشان گمان بد ببرند.

دوم : اگر اين گمان بد به مسلمانان درست باشد بنابراين شيطان او را در ريايى افكنده كه خود او از آن فرارى بود و در غير اين صورت گفتارشان به او ضررى نمى رساند و ريا همين است كه عبادت را ترك كند واز ثواب آن محروم شود به خاطرترس از آنكه مردم به او نگويند رياكار است پس اگر دوست نمى داشت كه مردم مدحش كنند و از مذمت ايشان نمى ترسيد و عمل را ترك نمى كرد و الا به كار مردم و گفتارشان چه كار دارد؟ خواه بگويند ريا كار است و خواه بگويند مخلص است و لذا ترك عمل به خاطر اينكه مردم او را رياكار بخوانند چه فرقى با ترك عمل دارد كه مردم او را غافل بخوانند.

سوم : خواست شيطان را برآورده و او را خوشحال ساخته است .

حيله هاى نفس را بشناسيم

بدان كه : در اينجا نفس حيله اى بسيار بد از حيله هاى شيطان خبيث را به كار مى برد، از نفس بپرهيز و به هوش باش (109)و آن جمله اى است كه مى گويد: به خاطر دلسوزى بر مومنين عمل را ترك كن ، زيرا ممكن است ايشان در گناه گمان بد بيافتند و در اين صورت اگر به خاطر دلسوزى بر مومنين گناهكار شدن مسلمانان ،عمل را ترك كنى خود ثواب مى برى و اين ثواب جاى خود عمل مى نشيند و خود حسنه اى است كه معادل ثواب حاصل از دعاست ،بلكه اين منفعت هم به ديگران مى رسد بنابراين ترك عمل بهتر است .

جواب : اين خيال از بدى هاى نفس اماره است كه تمايل به كسالت و بيكارى دارد و حيله اى بزرگ از شيطان خبيث مى باشد. وقتى راهى براى نفوذ بر تو نيافت از اين راه پيش ‍ مى آيد و اين نيرنگ خود را مزين به اين زينت نمود. دلايلى در بطلان اين نيرنگ وجود دارد:

اول : تو را در گناه يقينى و حتمى انداخت زيرا تورا در اين گمان انداخت كه مردم تو را رياكار مى دانند و اين خود گمان بد است و اگر هم گفته باشند گناه ، برايشان است و گمان گناهكارى مردم گمان بد است و اگر گمان ايشان مطابق با واقع نباشد تو هم عملى را به اين خاطر ترك كردى در اين صورت از گمان موهوم به گناه معلوم رسيدى و ترس از گناهكارى ديگران تو را در گناه افكند.

دوم :وقتى با مراد شيطان موافقت كردى ترك عمل و موافقت شيطان موجب مى شود كه شيطان بر تو جرات پيداكند و بر تو مسلط شود زيرا ذكر و قيام به خدمت خداى تعالى تو را نزديك به خداى تعالى مى كند و هر چه به خدا نزديك تر شوى از شيطان دور مى شوى ، ولى در ترك عمل با نفس اماره موافقت مى كنى زيرا نفس اماره به كسالت و بيكارى ميل دارد و اين دو سرچشمه همه آفت ها هستند و شخص بينا آن ضررها را مى داند.

سوم :نشانه آن كه اين حيله گرى از نفس است و علت آن ميل نفسانى به بيكارى و بطالت است اينكه : فوات ثواب بيكارى را بر عدم وقوع مسلمانان در سوء ظن مى سنجى و مصالح ايشان را بر خودت بر مى گزينى ، به اينكه مردم به گناه گمان بد نيفتند و تو نيز ثواب نبرى . در نفس خودت تفكر نما و با چشم انصاف نگاه كن ! اگر همين قضيه در مورد منافع دنيايى اتفاق مى افتاد و بين شما و ايشان دعوايى در خانه و يا مال در مى گرفت و يا تو روش زندگى را پيدا مى كردى كه بهره در مال در پى دارد آيا ديگران را بر مى گزيدى ؟ و خود ازآن صرف نظر مى كردى ؟ و آن روش را در اختيار آنها مى گذاشتى ؟ بخدا قسم چنين نيست ،بلكه با ايشان همچون دشمن سخت در جنگ و نزاع در مى افتادى و اگر فرصت گزينش بود بهترين نوع زندگى رابراى خود بر مى گزيدى و دوست را طرد مى كردى و نزديك را دور مى ساختى . و زياد ديديم كه شخصى از دوست خود دورى گزيد و به او ستم روا داشت و پسر و دوستان را از خود دور كرد!و چه دوستانى كه زمانى طولانى دوست بودند و زمانى طولانى ملاطفت و برادرى داشتند تا آنكه دنيا به خاطر معامله و يا شراكت بين ايشان جدايى انداخت ! سبب اين جدايى ها گزينش منافع خويش ‍ است . بنابراين ترك عمل به خطر دلسوزى و رحمت به ايشان نيست ، بلكه نيرنگى از نيرنگ هاى شيطان و تمايل نفس به ولنگارى و راحتى است . وقتى به ترك حطام دنيا براى مردم راضى نيستم چگونه ترك عمل آخرت مى كنى و حال آنكه ارزش آن بيشتر است و تو در فقر قيامت به آن نياز بيشترى دارى و از بهره هاى دنيايى براى تو بهتر است . آيا اين ترك جز به خاطر سنگينى عمل نيست و جز به خاطر ميل به ولنگارى چيز ديگرى است ؟ و به خاطر حيله هاى پوچ و نيرنگهاى بيهوده شيطان كه به آن رنگ و روغن زده در كار و فعاليت براى خدا درنگ مى كنى وتعلل مى ورزى . و اگر به عمل مشغول شوى به خود منفعت رساندى و دشمنت را معصيت كردى و به بندگان خدا نفع رساندى چون ممكن است مردم نيز در عمل با تو موافقت كنند و اگر عمل تو علت موافقت ايشان باشد، اجر عمل ايشان به خاطر موافقت ايشان نيز به تو مى رسد و هر كسى سنت نيكويى بگذارد، اجر كسانى كه به آن عمل مى كنند به او مى رسد و چه مى دانى ؟ شايد از ايشان نيز كسانى هستند كه مى خواهند عمل كنند، ولى مثل همين گمان باعث ترك عملشان شده باشد پس رد را بروى شيطان ببند و بندگان پروردگار رابراى عمل به راه بيانداز! و در مورد آن از ائمه عليهم السلام كلامى رسيده است ك : عاقل كارى را به ريا انجام نمى دهد و به خاطر حيا تركش نمى كند.

حيله ديگرى نيز در اينجا وجود دارد كه از اولى پيچيده تر است كوشش كن كه آن حيله را نيز جلوگيرى كنى و راه نفوذ آنرا ببندى ،زيرا در غير اين صورت راه را باز مى كند وقتى در اول را گشود بر درهاى ديگر نيز قدرت پيدا مى كند (110)و آن اينكه شيطان مى گويد: عمل را ترك كن ! تا مردم به تو گمان نيكو برند، و مشهور به بدى باشى ، زيرا بهترين بندگان خدا متقيان مخفى هستند، ولى اگر در بين مردم به عبادت مشهور شدى اين تعريف شامل حال تو نمى شود. لازم است از اين حيله نيز بر حذر باشى و قلب خود را مراقبت كنى بنابراين اگر مردم تو را ببينند و مشهور شوى و دلت يكى باشد و با دانستن و ندانستن مردم فرقى نكند بر تو گناهى نيست . چگونه مشهور نشوى در صورتى كه خداى تعالى مى فرمايد: بر توست بپوشى و بر من است كه اظهار كنم ، بلكه بر توست كه قلب خودت را نگه دارى و تمايل به شهرت نداشته باشى راه رسيدن به اين مقصود اين است كه در اين فكر كنى كه مدح و ذم مردم و زهد بين ايشان براى تو فايده اى ندارد و به نياز به عمل در صحراى قيامت نگاه كنى و در نعمت هاى آخرت تفكر كنى پس عمل را ترك نكن ! زيرا همه آفت ها در ترك عمل است ،زيرا عمل باعث ترك كردن و دور شدن شيطان از تو مى شود و باعث خشوع و نشاط و اشتياق به كارهاى اخروى است و ترك عمل ضد آن است .

اشكال(عمل بدون ريا از من ساخته نيست )

علت اينكه به بسيارى از دعاها و اعمال نيكو دست نمى زنم ، چون آوردن اين اعمال به صورت حقيقى به طورى كه اخلاص كامل در آن مراعات شده باشد، ممكن نيست . آن اخلاصى كه در روايات تعريف شده كه بندگى به اخلاص ‍ كامل نمى رسد جز آنكه دوست نداشته باشد به خاطر اعمالى كه براى خداآورده كسى كه او را مدح كند و لذا آگاهى انسان عمل خالصى را انجام مى كند ولى وقتى مردم بر آن اطلاع يافتند و مطلع شدند و او را ستودند خوشحال مى شود و اين خصوصيت از بشر جدايى ناپذير است جز در مورد انسانهايى كه گفته شده است به اخلاص كامل رسيدند ،يه همين خاطر گاهى انسان با اخلاص نماز مى گزارد و دعا مى خواند، ولى همينكه كسى بر آن مطلع شد خوشش مى آيد در حاليكه بنا به سخناان شما ريانه تنها ثواب را از بين ميبرد بلكه باعث عذاب دردناك هم مى گردد.

پاسخ

بنا به نقل مفسرين ، در مورد همين مطلب از پيامبر خدا(ص ) سوال شد روايت از سعيد بن جبير است گفت مردى خدمت پيامبر(ص ) رسيد عرضه داشت : من صدقه مى دهم و صله رحم مى كنم و قصدى جز خدا ندارم همينكه كسى از آن ياد كند و مرا بستايد خوشحال مى شوم و خوشم مى آيد رسول خدا ساكت شد و چيزى نگفت تا اينكه اين آيه نازل شد : قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا(111) بگو كه من هم بشرى مثل شما هستم كه به من وحى مى شود كه خدايتان يكى است هر كس اميد ملاقات پروردگارش را دارد عمل صالح انجام دهد و در آن احدى را شريك خدا قرار ندهد، و تحقيق آن است كه خوشحالى از اينكه مردم با خبر از اعمال شدند دو قسم است خوشحالى پسنديده و خوشحالى ناپسند خوشحالى پسنديده هم سه قسم است :

اول : آنكه قصد او اخفاى طاعت باشد و اخلاص براى خدا دارد، ولى وقتى مردم مطلع شدند، بداند كه خداى تعالى به كرم و فضل خويش مردم را آگاهانيد و برايشان خوبيها را نماياند و اين كرم و تفضل در آشكار ساختن اعمال نيكو، از صفات الهى است ، ايا در جملات دعا نمى بينى كه : يا من اظهر الجميل و ستر القبيح : اى خدايى كه خوبيها را آشكار مى كنى و بديها را مى پوشانى . و در وحى آمده است : وظيفه تو پوشاندن عمل صالح است و بر من است كه آنرا آشكار كنم بنابراين بنده وقتى كه ديد اعمال نيكويش بر ملا شده است از اين مطلب مى فهمد كه خداى تعالى با او نيكى نموده و نظر لطفش شامل حال او شده است ، زيرا بنده طاعت و معصيت را در خفا انجام مى دهد، ولى خدا طاعت را آشكار مى كند و معصيت را مى پوشاند و هيچ لطفى بهتر از اين نيست بنابراين خوشحالى او به خاطر كار خدايى است ، نه به خاطر ستايش مردم و مقام و منزلت در دلهاى خلق قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا (112)بگو به فضل و رحمت الهى پس مردم به اينها خوشحال شوند.

دوم : از اظهار خوبيها و پوشاندن بديها در دنيا بفهمد كه خداى تعالى در آخرت نيز چنين با او رفتار مى كند ،زيرا رسول خدا (ص ) فرمود: خداى تعالى بر بنده اى در دنيا لغزشهايش را نپوشاند جز آنكه در آخرت نيز بپوشاند.

سوم : وقتى مردم فهميدند و او را ستودند خوشحال مى شود زيرا مى فهمد كه مردم در اين زمينه اطاعت خداى تعالى كردند ،زيرا هر مسلمانى دوست دارد كه مردم در اطاعت حق تعالى باشند و با دل و جان به طاعت الهى راغب باشند، زيرا گروهى از مردم وقتى اهل طاعت را ببيند با آنها دشمنى و حسادت مى كنند و آنها را مسخره مى نمايند و ايشان را رياكار مى خوانند اين گونه از خوشحالى خوب است و ناپسند نيست و علامت اخلاص در اين نوع اين است كه اطلاع ايشان در عمل تاثيرى نكند بلكه كار او در صورت اطلاع مردم و يا عدم اطلاع آنها يكى باشد. و اگر حركت و نشاط بيشترى از نفس مشاهده كرد بداند كه رياكار است و دراز بين بردن و علاج ريا با ارشاد عقل ودين و كوشش كند و در غير اين صورت او از هلاك شدگان است .

و اما خوشحالى ناپسند اين است كه علت خوشحالى اين باشد كه مقامش درنزد مردم بالا رفته است و مردم او را مى ستايند و بزرگش مى دارند و نيازهايش را بر مى آورند و در مقابل اعمال نيكش او را اكرام و بزرگ مى دارند اين همان رياى حقيقى است كه از بين برنده عمل است و عمل را از كفه حسنات به كفه سيئات مى برد و از كفه ترازوى سعادت به كفه خسارت مى برد و از درجات بهشتى به دركات جهنم مى كشاند.

بدان كه اصل ريا دنيا دوستى و فراموشى آخرت و فكر نكردن در اجر و پاداشهاى الهى و فكر نكردن در آفت هاى دنيا و در نظر نگرفتن عظمت نعمت هاى آخرت است ،وريشه همه اينها دوستى دنيا و شهوات است واين ريشه همه بديها و منبع هر گناهى است ،زيرا وقتى عبادت براى خدا باشد از هر نوع شايبه اى خالى است و جز براى خدا و دار آخرت عبادت را نمى خواهد. و نيز تمايل به جاه و مقام در دلهاى مردم و رغبت درنعمت هاى دنيوى دل را مى ميراند و جلوى تفكر در عاقبت را مى گيرد و نمى گذارد كه از علوم الهى بهره بگيرد.

سوال :

هر كس از ريا بدش آيد نفرت از ريا او را وادار مى كند كه از ريا دورى كند و ريا را دشمن داشته باشد و عمل خود را جز براى خدا نمى آورد و اطلاع مردم باعث تحرك و نشاط در عملش ‍ نمى شود، بلكه بود و نبود مردم و كم و زياد خوب و بد عمل در نزد او يكى است و عقل او دوست ندارد كه مردم از او مطلع شوند، ولى به همه اين اوصاف ،طبيعت او تمايل به ريا دارد و دوست دارد و خوشحال مى شود كه مردم بدانند، ولى خود متنفر از اين طبيعت و تمايل و دوستى است و عقلش ‍ دشمن آنست و خود را بر آن ملامت مى كند و آيا چنين شخصى از جمله رياكاران است ؟!

جواب :

خداى سبحان بندگان را به اندازه طاقت ايشان تكليف مى كند و چون بنده از وساوس شيطان نمى تواند جلوگيرى كند و نمى تواند جلوگيرى كند و نمى تواند طبيعت را از مقتضياتش ‍ باز دارد تا آنكه اصلا به شهوت ميل نكند و بااو منازعه ننمايد بنابراين چون جلوگيرى از آن درقدرت انسان نيست به همين خاطر پيامبر(ص ) بشارت داده كه از اينگونه تمايلات گذشت مى شود، (59) براى اينكه بندگان از رحمت الهى نا اميد نشوند و حرج لازم نيايد و مردم به خدا نزديك شوند. و به رحمت واسعه الهى اميد بندند، آنجايى كه مى فرمايد: خداى تعالى حديث نفس را گذشت مى كند مادامى كه آنرا بزبان نياورده باشد و يا به آن عمل نكرده باشد، زيرا حركت زبان و اعضا مقدور بشرند، ولى خطور اوهام و وسوسه هاى دل در حيطه قدرت بشرى نيستند، و اين مطلب واضح است و هر عاقلى آنرا در مى يابد. بله بايد با اين خاطرات و وسوسه هاى نفسانى بواسطه ضد آنها مبارزه كند(60) و در مقابل شهوات زشتى آنها را در نظر بگيرد و اين مبارزه تنها با شناخت عواقب شهوات و وساوس و علم دين و راهنمايى عقل ممكن است وقتى چنين كرد،نهايت تلاش خود را در اداى تكاليف انجام داده زيرا خاطراتى كه باعث ريا مى شوند، شيطانى هستند و نفس اماره بعد از آن تمايل به ريا پيدا مى كند ولى احساس ‍ تنفر از ريا از ايمان و راهنمايى عقل نشات مى گيرد.

علاج ريا:

بدان كه ريشه اخلاص (61) يكسانى نهان و آشكار است چنان كه به كسى گفتند كه سفارش مى كنم كه اعمالى علنى پرسيد: مقصود از چنين اعمالى چيست ؟ پاسخ داد مقصود آن است كه وقتى خدا مردم را بر آن مطلع كرد از آن حيا نكنى ، و اين كلام از سيد اوصيا و مكمل اوليا و مرشد علما و امام اتقيا و والد ائمه امناء اميرالمومنين على بن ابى طالب (ع ) است در آنجا كه مى فرمايد: تو را از اعمالى كه عذر خواهى كنى ، بر حذر مى دارم ، زيرا عملى كه به عذر خواهى نيازمند باشد عمل خوبى نيست . و سفارش مى كنم كه در پنهان ،كارى نكنيد كه در آشكارا از آن حيا كنيد و تو را از كار پنهانى كه وقتى به صاحبش بگويند انكار مى كند بر حذر مى دارم . و رسول خدا(ص ) فرمودند: بالاترين منازل ايمان يك درجه است و هر كس به آن برسد رستگار شده و پيروز گرديده است ، و آن اينكه در نهان خود به صلاح عمل كند به طورى كه اگر آشكار شود برايش مهم نباشد و در صورت پنهانى از عواقب آن نترسد. و حضرت در جواب سوالى كه نجات در چيست ، فرمودند: در طاعت خدا كارى نكند كه هدفش مردم باشد. و از آن حضرت عليه السلام وارده شده است كه خداى تعالى هر عملى راكه ذره اى از ريا در آن نباشد قبول نمى كند. و از آن حضرت نقل شده است كه خداى تعالى به هر سه طايفه : كشته در راه خدا و صدقه دهنده به مال در راه خدا وقارى كتاب خدا مى گويد: اى كشته شده ، دروغ گفتى ! زيرا ميل داشتى به تو بگويند :فلانى شجاع است و به صدقه دهنده مى فرمايد: دروغ گفتى !زيراتمايل داشتى به تو بگويند فلانى بخشنده است . و به قارى مى فرمايد: دروغ گفتى بلكه مى خواستى به تو بگويند: فلانى قرآن خوان است . آن وقت رسول خدا(ص ) خبر داد كه خداى تعالى به ايشان پاداش ‍ نمى دهد. رسول خدا(ص ) فرمود: بيشتر از همه از شرك اصغر بر شما مى ترسم از آنحضرت پرسيدند: اى رسول خدا شرك اصغر چيست ؟ پاسخ داد: ريا شرك اصغر است خداى تعالى در روز قيامت مى فرمايد: وقتى به بندگان در قبال اعمالشان جزا مى دهند به ايشان بگويندبروند به پيش كسانى كه در دنيا براى آنها خود نمايى مى كرديد آيا ثواب اعمالشان را پيش آنها مى يابند؟ و در حديث آمده است : امر مى شود كه گروهى را به جهنم برند،خداى تعالى به خازن جهنم مى گويد كه : اى مالك ؟ بگو به آتش كه قدمهاشان را نسوزاند! زيرا ايشان به مسجد مى رفتند و به آتش بگو كه صورت هايشان را نسوزان زيرا وضو را كامل مى گرفتند به آتش بگو كه دست هاى شان را نسوزاند، زيرا زياد تلاوت قرآن مى كردند. مالك به ايشان مى گويد اى شقاوتمندان ! اعمال شما در دنيا چه بوده است ؟ پاسخ دهند: ما براى غير خدا عمل مى كرديم . مالك به ايشان مى گويد: برويد و پاداش خود را از آنكس بگيريد كه براى او كار مى كرديد.

ديگر آن كه ريا باعث دشمنى خداست و انسان را در معرض ‍ رسوايى در دنيا و آخرت قرار مى دهد، زيرا در حضور مردم در روز قيامت به ايشان ندا در مى دهند اى فاجر! اى حيله گر! اى رياكار! آيا خجالت نكشيدى طاعت خدا را به متاع دنيا فرخوتى و دلهاى بنده گان را در نظر گرفتى و پادشاه معاد را سبك شمردى و محبوبيت بين مردم را با دشمنى خدا خريدى و پيش آنها با كارهاى خدايى خود را آراستى و با دورى از خدا به مردم نزديك شدى و رضايت آنها را جستى و خشم الهى را متعرض شدى ؟ آيا هيچكس بى بهاتر از خدا در نزد تو نبود؟ هر گاه بنده در اين رسوايى فكر كند و با چشمداشتى كه بواسطه رياكارى از مردم داشت مقايسه كند و در اين فكر كند كه آراستن خويش براى مردم باعث از بين رفتن ثواب اعمالش گرديده است كه اگر خالص مى بود و بواسطه ريا از بين نمى رفت ميزان اعمالش سنگين مى شد، ولى اكنون همين اعمال به كفه گناهان پيوسته و اگر د رريا همين جابجايى عمل از ثواب به عقاب نبود در شناخت ضرر ريا كافى بود و انسان را از توجه به آن باز مى داشت و مى توانست با اين حسنات به رتبه صد يقين به پيوندد ،ولى اكنون در درك سافلين قرار گرفته است .

واى بر حسرتى بى پايان و لغزشى كه جبرانش ممكن نيست !و با رسوايى و توبيخ در حضور مردم در معاد توام است ، علاوه آنكه رياكارى در دنيا، باعث صرف همت ، در جلب قلوب مردم مى شود، زيرا خشنودى مردم هدفى دست نيافتنى است ،زيرا هرگاه عده اى خشنود شوند، عده اى ديگر خشمگين مى شوند و رضايت عده اى در خشم ديگران است و هر كس خشم خدا را به خاطر رضايت مردم براى خود بخواهد خداى بر او خشم گيرد و مردم نيز بر او خشمگين شوند. هدف از مدح مردم چيست كه به خاطر مدح مردم مذمت الهى رابرخود بپسندد در صورتيكه مدح مردم نه روزى را زيادى مى كند و نه مرگ را به تاخير مى اندازد و در فقر و تنگدستى و سختى قيامت فايده اى ندارد و اگر طمع در مال دارد خداى تعالى روزى مى دهد و عطاى الهى بهترين عطاهاست . و هر كس در خلق طمع ورزد، از خوارى و نااميدى در امان نيست و اگر به مراد برسد از منت و خوارى خالى نيست . چگونه عاقل پاداش الهى را به اميد واهى و خيال نادرست وا مى گذارد كه گاهى درست در مى آيد و گاهى نادرست از آب در مى آيد؟ و اگر درست از آب در آيد لذت دريافت آن با درد و رنج منت و خوارى برابرى نمى كند، در صورتيكه روزى را، خدا قسمت كرده و به عنوان رزق او محسوب مى دارد. پس عاقل بايد براى خود اين مطلب را ياد آورى كند و ضرر و عاقبت آن را بيان كند در اين صورت رغبت او به ريا كم مى شود و با قلبش به سوى خدا روى مى آورد زيرا عاقل در مواردى كه ضرر چيزى زياد باشد به آن رغبتى نمى كند و علاوه آنكه براى كندن ريشه ريا همين او را كافى است كه اگر مردم قصد باطنى او را ريا و اظهار اخلاص ‍ مى دانستند او را دشمن مى داشتند و اتفاقا خداى تعالى راز وى را بر ملا مى كند تا آنكه همه خلق او را دشمن داشته باشند و نيز خداى شخص ريا كار را به مردم معرفى مى كند و خشم خويش را نسبت به او عيان مى كند و اگر اخلاص ‍ مى داشت خداى اخلاص او را بر ملا مى كرد و او را در نزد مردم عزيز مى نمود و مردم را مسخر او مى كرد و زبانها را براى سپاس بر او مى گشود.

حكايت شده است كه مردى از بنى اسرائيل با خود گفت : خداى را چنان عبادت كنم كه مردم از عبادتهاى من بگويند! مدت مديدى عبادت مى كرد و در آوردن طاعت و عبادت كوشش وافر مى نمود، ولى از هر محلى عبور مى كرد به او مى گفتند :ريا كار! سپس به خود روى آورد و به خود گفت : رنج بيهوده بردى و عمر خودت را به پوچ هدر دادى !حال وقت آنست كه براى خداى عبادت كنى نيت خود را دگرگون كرد و عملش را براى خدا خالص نمود، اين بار از هر محلى كه عبورمى كرد مى گفتند: انسان متقى و با ورعى است . ومانند اين گفتار از قول پيامبر سابقا گذشت كه فرمود: خداى تعالى فرمود بر توست كه عملت را بپوشانى و بر من است كه اظهارش كنم .ائمه اطهار عليهم السلام فرمودند: خداى تعالى ثنا را قسمت مى كند ،همانطور كه روزى را تقسيم مى كند، با آنكه مدح مردم نفعى به حال او ندارد و او پيش خدا مذموم است و از اهل آتش مى باشد و در صورتيكه در نزد خداى تعالى شخصى صالح و مورد رضايت باشد و از جمله مقربان الهى باشد مذمت مردم به او ضررى نمى رساند. چگونه مذمت و يا كيد مردم به او ضرر مى زند در صورتيكه پيامبر (ص ) مى فرمايد: هر كس ستايشهاى خدا را بر ستايشهاى مردم برگزيند خداى تعالى امر دنيايش را اصلاح مى كند و هر كس بين خود و خداى را درست كند خداى تعالى بين او و بين مردم را درست مى كند.

و شايسته است كه نياز سخت و بيچارگى روز قيامت را متذكر شود كه چگونه به ثواب اعمال نياز دارد، زيرا يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سليم (113)روزى كه مال و فرزندان فايده اى نمى بخشد مگر آنكه كسى قلب سالم آورده باشد. (62) لا يجزى والد عن ولده (114)پدر از فرزند كفايت نميكند و صديفين به خود مشغول مى شوند و هر كدام مى گويند وانفسا! وانفسا! چه برسد به ديگران . پس ‍ شايسته نيست كه اعمال غير خالص را يدك بكشند. همانطور كه مسافر به راه دور و مخوف باخود جز طلاى ناب همراه نمى برد ،زيرا مى خواهد سبكبار باشد و به هنگام نياز منفعت زيادى از آن ببرد. هيچ نيازى بيشتر از نياز روز قيامت نيست و هيچ عملى منفعتش از عمل خالص براى خدا بيشتر نيست زيرا عمل خالص نفيس ترين ذخاير است و براى حمل مطمئن تر است ، بلكه عمل خالص الهى شخص را حمل مى كند چنانكه در تفسير قول خداى سبحان ينجى الله الذين التقوا بمفازتهم (115). خداى تعالى بواسطه اعمال رستگار كنندگانشان كسانى را كه تقوا پيشه كردند نجات مى دهد. به هنگام اهوال قيامت عمل صالح به صاحبش ‍ مى گويد مرا سوار شو! و چه زياد در دنيا سوارت بودم پس ‍ شخص بر عمل صالح مى نشيند و بر سختى هاى قيامت گام ميزند. داوود بن فرقد از ابو عبد الله عليه السلام نقل كرد كه فرمود: عمل صالح جاى صاحب خود را در بهشت آماده مى كند چنانكه مرد غلام خود را قبلا مى فرستد تا بسترش را بگستراند سپس فرمود من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون (116)هر كس عمل صالحى انجام دهد براى خود آماده كرده است . پس هر كس آخرت و اهوال و منازل بلندش را در دل خود سان دهد چيزهايى كه در زندگانى دنيا مربوط به مردم است ، پست مى شمارد. و ريا را با رنجها و تلخيها توام مى يابد. با اين اوصاف شخص همت خود را متمركز مى كند و قلبش را بسوى خدا مى كشاند و از خوارى ريا و رنجهاى ناشى از ملاحظه دلهاى مردم مى رهد و از اخلاص او انوارى بر قلبش مى تابد،

سينه اش را وسعت مى دهد و زبانش را باز مى كند والطاف الهى براى او درى را مى گشايد كه بر انس او بيافزايد و به وحشت از مردم اضافه كند و اينكه دنيا را پست مى شمارد و آخرت را بزرگ مى دارد خلق از دلش مى افتد و انگيزه ريا از او رخت بر مى بندد و خلوت را انتخاب مى كند و دوست دارد (117)و ابرهاى رحمت بر او ميريزند و زبانش به حكمت هاى لطيف گويا مى شود. و در خبر از پيامبر(ص ) آمده است كه فرمود: هر كس چهل روز براى خدا اخلاص ورزد خداى تعالى چشمه هاى حكمت را از قلبش به زبانش سرازير مى كند. و عبيدبن ضراره از امام صادق عليه السلام حديث كرد كه فرمود: هيچ مومنى نيست جز آنكه خداى تعالى او را با ايمانش مانوس كرده است اگر بر بالاى كوه باشد نمى هراسد. حلبى از ابى عبدالله نقل كرده است فرمود:براى آزمايش با مردم بنشين ! وقتى ايشان را بيازمايى باايشان دشمن مى شوى .

و ابى محمد امام حسن بن على (ع ) فرمود: وحشت از مردم به اندازه شناخت از مردم است . كعب الاحبار روايت كرد گفت : خداى تعالى به بعضى از پيامبرانش وحى كرد: اگر ملاقات مرا در حظيره قدس مى خواهى در دنيا غريب و يكه و تنها و غمگين و ترسان باش مثل پرنده اى تنها كه در سرزمينى بى آب و علف مى پرد و از ميوه درختان مى خورد. وقتى شبانگاه رسيد به لانه اش پناه مى برد و با پرندگان همراه نيست ، چون با من مانوس است و از مردم هراسناك مى باشد.

و از فاطمه زهرا سيده زنان عالم و محبوب خاتم و مادر ائمه اطهار كه درود بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد روايت شده است كه فرمود: هر كس عبادت خالص خود را به طرف بالا فرستد، خداى تعالى بهترين مصالح خود را براى او پايين مى فرستد. و از امام باقر(ع ) روايت شده است كه :بنده به حقيقت ،عابد خداى تعالى نمى شود مگر آنكه از همه خلق ببرد و تنها به خداى تعالى متكى شود در حاليكه خدا مى گويد اين شخص صالح از آن من است ، به كرمش وى را قبول مى كند. و از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود: خداى تعالى هيچ نعمتى را برتر از اين نعمت قرار نداد، كه در قلب بنده با خدا، هيچكس نباشد و امام صادق عليه السلام به هشام بن حكم فرمود: اى هشام ! صبر بروحدت نشانه عقل قوى است هر كس را كه خداى تعالى عقل داد از اهل دنيا و راغبان به آن دورى مى جويد و راغب ثواب الهى مى شود و خداى تعالى ،انيس او در وحشت مى گردد و در وحدت همصحبت او مى شود و در تنگدستى بى نيازش مى نمايد و در غير فاميلش عزيزش مى دارد اى هشام ! عمل كم با علم مقبول مى شود و چند برابر مى شود و عمل زياد با جهل بر مى گردد. از امام ابى جعفر جواد عليه السلام نقل است كه فرمود: افضل عبادت ها اخلاص است . و از ابوالحسن هادى عليه السلام نقل شده است كه اگر مردم در راه وسيعى حركت كنند من در راه بنده اى حركت مى كنم كه خداى را به اخلاص عبادت كرده است . و از امام حسن عسگرى (ع ) آمده است كه : اگر دنيا در يك لقمه قرار داده شود من آنرا در دهان بنده اى خواهم گذاشت كه خداى تعالى را به اخلاص عبادت مى كند باز مى بينم كه من در حق او تقصير و كم كارى كرده ام و اگر كافر را از دنيا منع كنم تا آنكه گرسنگى و تشنگى به حد مرگ برسد، آنگاه مقدارى آب به او دهم فكر مى كنم اسراف كرده ام . اينها مقدارى از دواهاى علمى بود كه شخص رياكار را دوا مى كند و روزنه هاى هواى نفس را مى بندد.

و اما دواى عملى ريا:

شخص بايد خود را عادت دهد كه عبادت هاى خود را در پنهانى انجام دهد و درها را ببندد، چنانكه كسى كه كارهاى زشت انجام مى دهد، چنين مى كند. و به اطلاع خدا و علم او بسنده كند و نفسش از او نخواهد كه ديگران بدانند، هيچ دوايى در علاج ريا از اين موثرتر نيست . عيسى (ع ) به حواريين مى فرمود: وقتى روزه گرفتيتد سر و ريش را روغن بماليد و لبان را به روغن زيتون آغشته نماييد مبادا مردم بفهمند ك شما روزه دار هستيد وقتى به دست راست صدقه داديد از چپ مخفى كنيد. وقتى نماز مى گزاريد ،پرده در را بكشيد.

خداى تعالى ثنا را بسان روزى تقسيم مى كند. رسول خدا(ص ) فرمود: در سايه عرش خدا سه نفرند كه خداى تعالى به سايه خويش ايشان را در سايه مى گيرد، روزى كه هيچ سايه اى جز سايه خدا نيست . دو نفر كه در راه خدا دوستى كردند و در همان راه جدا شدند، و مردى كه به دست راست صدقه داد و آنرا از دست چپ پوشانيد، و مردى كه زنى صاحب جمال او را به خود خواند ولى او گفت من از رب العالمين مى ترسم . و حفص بن بخترى از امام جعفر صادق (ع ) روايت كرد گفت : پدرم از پدرانم عليهم السلام روايت كردند كه امير المومنين عليه السلام به كميل به زياد نخعى فرمود: صدقه بده ولى آشكارش مكن ! خودت را پنهان كن ! و مشهور مساز! و بياموز و عمل كن و ساكت شو! به سلامت مى مانى پس خوبان را خوشحال مى كنى و بدان را به غضب مى آورى و اگر خداى تعالى دين خود را به تو شناساند ضررى ندارد كه تو مردم را نشناسى و تو را نشناسند.

دنباله

وقتى عمل را پنهان كردى و آن را مخفى نمودى و عمل خالص را براى خدا قرار دادى بعدا بين مردم بر ملا نكن به اينكه بگويى عمل به اخلاص واقع شد و در دفتر حسنات نوشته شده و دركفه اعمال حسنه قرار گرفت بعدا عمل را آشكار كنى و همت و كوشش تو بر كتمان آن كم شود سفارش ‍ مى كنم و بر حذر مى دارم تو را كه تلاش و رنج خود را ضايع مكن ! و از دفتر پنهان به دفتر آشكار انتقالش مده ! اگر بر اخلاص خود باقى هستى نود و نه برابر از عمل آشكار ،هفتاد برابر است . و از امام صادق عليه السلام است كه فضيلت عمل پنهانى بر عمل آشكار ،هفتاد برابر است و از امام صادق عليه السلام است كه هر كسى در خفا عمل نيكى به جاى آورد به عنوان عمل خفايى نوشته مى شود و وقتى آن را بيان كند و آشكار نمايد از آن محو مى شود و به عنوان عمل آشكارا نوشته مى شود، وقتى بار ديگر اقرار كنى و بيان نمايى از آنهم محو شده و به عنوان عمل ريايى نوشته مى شود. واى بر تو از آن سخنى كه اين مقدار نحس بود! و چه مصيبتى بزرگ براى تو ببار آورد. اى كاش لال بودن ، تو را حفظ مى كرد و سكوت ،تو را نگه مى داشت .

بله از ائمه عليهم السلام روايت شده است كه ايشان اجازه نقل آنرا دادند اگر بيان آن براى برادر مومنش سود دارد و او را در آن مورد بيان شده به نشاط در مى آورد.

قسم دوم عجب است

كه از هلاك كننده هاست . رسول خدا(ص ) فرمود سه چيز هلاك كننده اند: آزى كه شخص از آن پيروى كند، و هواى نفس كه پيروى شود و از خود راضى بودن و عجب . و عجب عمل را از بين مى برد و باعث دشمنى خداى سبحان مى شود. حضرت على (ع ) مى فرمايد: اگر گناهى براى مومن بدتر از عجب و خود بينى نبود، خداى تعالى راه مومن را براى گناه باز نمى گذاشت (63). و اميرالمومنين عليه السلام فرمود: گناهى كه بدت بيايد بهتر از خوبى است كه خوشت بيايد، يعنى باعث عجب شود و حضرت فرمود، حسب و نسبى بهتر از تواضع نيست و تنهايى ، وحشتناك تر از عجب نيست .

از امام صادق از پيامبر(ص ) روايت شده كه فرمود: خداى تعالى به داوود وحى فرمود كه اى داوود گناهكاران را بشارت بده و صديقان را بترسان !عرضه داشت : چگونه به گناهكاران بشارت دهم و صديقان را انذار كنم ؟ فرمود: اى داوود! به گناهكاران بشارت بده كه من توبه گناهكاران را مى پذيرم و از گناه مى گذرم و صديقان را بترسان مبادا از اعمالشان عجب پيدا كنند ،زيرا هيچ بنده اى نيست كه به حسنات عجب و خود ستايى كند، جز آنكه هلاك مى شود.

و در روايت ديگر آمده است : هيچ عبدى نيست كه حسنات خود را حسابرسى كند، مگر آنكه هلاك شود. و از ابى جعفر (ع ) از پيامبر آمده است كه فرمود:خداى تعالى فرمود: مى دانم كه چه چيز كار بنده مومن مرا درست مى كند و از جمله بندگان مومنم ،كسانى هستند كه شب زا بستر بلند مى شود و از بالش نرم دست مى كشد و در عبادت مى كوشد و خود را در عبادت به زحمت مى اندازد من يك شب يا دو شب او را ضرر مى زنم و خوابش مى كنم ، زيرا مصلحت او را در نظر مى گيرم برخلاف ميل او كه دوست ندارد بخوابد، پس ‍ در خواب مى ماند تا صبح شود و بلند مى شود در صورتى كه بر خويش خشمگين است و نفس را ملامت مى كند و اگر بين او و مرادش كه عبادت من است او را واگذارم (تا عبادت كند) ا زعبادتش دچار عجب مى شود و باعث هلاكت و رضايت نفسانى مى گردد، حتى گمان مى كند كه از عبادت كندگان پيشى گرفته و در عبادت ، خود را از حد تقصير بيرون مى بيند و از من دور مى شود در صورتى كه گمان مى كند به من نزديك شده است . از طريق ديگر صاحب جواهر جمله اى زياده بر اين روايت بعنوان تتمه آن آورده است . پس عمل كنندگان بر اعمالى كه انجام مى دهند تكيه نكنند، زيرا اگر بكوشند و خودشان را در زحمت اندازند و عمرهاشان را در عبادت فنا كنند، ا زمقصرين محسوب مى شوند و به مقصودشان كه كرامت و متنعم شدن در بهشت و درجه بلند در دارين است دست نمى يابند ولى به رحمت من (نه از اعمال خود) بايد دست پيدا كنند و به فضل من اميد ببندند و به حسن ظن من مطمئن شوند و آرام گيرند، زيرا رحمت من ايشان را در مى يابد و به رضوان و مغفرت من مى رساند و لباس عفو به ايشان مى پوشاند زيرا من خداى رحمان و رحيم هستم و به همين اسم ناميده شدم ، و از امام باقر (ع ) منقول است كه خداى سبحان مى فرمايد: كسى از بندگان مومن من از من اطاعتى را مى خواهد من او را به خاطر ترس از عجبش از آن طاعت باز مى دارم . و مسيح (ع ) فرمود: اى جمع حواريين : چه چراغهايى ك باد خاموششان كرد و چه عابدهايى كه عجب خرابشان كرد. و بدان كه حقيقت عجب آن است كه عمل را بزرگ بشمارد و زيادش بداند و به آن مسرور شود. (64)

اشكال :اگر كسى از طاعت خوشحال و مبتهج گردد، ولى آنرا بزرگ نشمارد ،بلكه از انجامش خوشحال شود و عمل بيشتر را دوست بدارد و هيچ انسانى از اين خوشحالى و سرور جدا نيست زيرا وقتى شبانگاه برخيزد و يا روزى روزه بگيرد و يا به مقامى بزرگ دست پيدا كند و يا به انجام دعا و عبادتى موفق شود ناچار خوشحال مى شود آيا اين اعجابى است كه عمل را باطل مى كند و او را به جمع عجب كنندگان مى كشاند.

جواب : عجب اتبهاج به عمل صالح و ناز كردن به عمل و بزرگ دانستن آن است و با آن خود را در مرز تقصير بيرون ببيند و اين هلاكش مى كند و عمل را از كفه حسنات به كفه سيئات مى آورد و از درجات بلند به دركات پست جهنم مى كشاند. سعيد بن ابى خلف ا زامام صادق عليه السلام روايت كرد كه فرمود: بكوشش و عمل سفارش مى كنم و اينكه خود را از مرز مقصر بودن در عبادت خدا و اطاعت او بيرون ببينى ، زيرا كسى نمى تواند خداى تعالى را آنطور كه سزاوار است اطاعت كند و اما خوشحالى با فروتنى در نزد خداى جل جلاله و شكر بر توفيق عبادت و طلب زيادت از خداى كارى نيكو و پسنديده است . امير المومنين (ع ) فرمود: هركس حسنه اش او را خوشحال كند و گناهش او را ناراحت كند مومن است و فرمود هر كسى كه خويش را در هر روز به حساب نكشد از مانيست اگر عمل خوبى كند خداى را سپاس گويد و از خداى طلب زيادت كند و اگر بد كرده است از خداى استغفار كند. وفرمود: بندگان خدا عمل كنيد! مومن صبح و شب نمى كند، جز آنكه به خو بد گمان است و پيوسته نفس را ملامت مى كند و از او مى خواهد كه بيشتر تلاش كند پس هماند گذشتگان باشيد خيمه تان را از دنيا بر كنيد بسان مسافرى كه خيمه را بر مى كند و آن را باطى منازل به پيمايد.



علاج عجب

در عللى كه منجر به عجب شده فكر كنيد و اينكه باعث دشمنى خدا و ابطال عمل مى گردد و در ابزارهاى خدادادى فكر نما كه بواسطه آنها اكتساب طاعت كرده و اقدار بر اعمال حسنه پيدا نموده است ابزارها را كسى جز او مالك است . سپس به غذايى كه قامتش را استوار داشته فكر كند جز اين است كه آن روزى خدا داد است . سپس در سلامتى خود انديشه كند كه هرچه را كه بخواهد انجام مى دهد آيا از نعمت او نيست ؟ چه بسا بيمارانى كه اگر بين سلامتى و عبادت چندين روز و شب مخير شوند، كه به عنوان قيمت آن عافيت ،شبهاى زيادى را عبادت كنند حاضرند شبهاى زيادى را عبادت كند و در عوض به سلامت برسند چگونه براى بيدارى اندكى از شب براى عبادت ، عجب ه خود راه مى دهى ؟

چه شب و روزهايى كه از نعمت سلامتى برخوردار بودى ! بلكه چه ماهها و سالهايى كه با سلامتى زندگى كردى ! اگر با توفيق الهى بهنگام شب بر مى خيزى و از سلامت خداداى قدرت بر انجام عبادت يافتى و از غذاى او تغذيه كردى و با اعضا و جوارح خدايى عبادت نمودى و در شب و روز خدا اعمال خود را بجاى آوردى پس خود پسندى و عجب از چيست ؟آنگاه نعمت خداداى را با مقدار عملت بسنج آيا به اندازه آن مى شود؟ بلكه آيا به يك دهم آن نعمت ها مى رسد آيا توفيق شب خيزى از خدا نيست ؟ آيا نبايد شكر آن را بجاى آورى ؟

و آيا نبايد بترسى كه اگر كوتاهى كنى مورد ماخذه و حسابرسى قرار بگيرى ؟ خداى تعالى به داوود وحى فرمود: اى داوود خدا را شكر نما عرضه داشت : پروردگارا چگونه تو را شكر كنم در حالى كه خود شكر گزارى همه از نعمت هاى توست كه مستحق شكر است ؟ فرمود: اى داوود به اين اقرار به ناتوانى از اداى شكر ،بسنده مى كنم . بلكه عمل خود را با يكان يكان نعمت هاى مورد استفاده ات از خوراك و نوشيدنيها مقايسه كن ! اين عبادات به شكرانه كمترين آنها كفايت نمى كند.

در تاريخ آمده است واعظى بر هارون الرشيد ،خليفه عباسى ،وارد شد. هارون از او در خواست موعظه كرد. واعظ گفت : اى اميرالمومنين به نظر تو اگر به هنگام تشنگى از آب منعت كنند براى خريد آن چه مقدار حاضرى بپردازى ؟ هارون پاسخ داد :نصف مملكت خود را در قبال آن آب مى دهم . واعظ گفت اى اميرالمومنين !آيا اگر اين آب بخوهد از مجراى بول خارج شود و نتواند چه مقدار براى خارج شدن ان مى پردازى ؟ گفت نصف بقيه مملكتم را در قبال آن مى پردازم .

واعظ گفت : بنابراين مملكتى كه به يك شربت آب مى ارزد تو را فريب ندهد: اى خواننده شبانه روز چند بار آب مى نوشى ؟ اگر مزد كارگر روزى دو درهم است و پاسبان به دودانگ تا صبح پاسدارى مى كند و صاحبان صنايع و حرفه مثل آشپز و نانوا تمام روز و مقدارى از شب را با اندك دراهمى ، كار مى كنند، اكنون اندك عبادت خودت را با آن مقايسه كن و اينكه روزى روزه گرفتى . در مورد جزاى روزه فرمود: روزه مال من است و من به او جزا مى دهم و نيز فرمود: من براى بندگانم نعمت هاى بيكرانى آماده كرده ام كه نه چشم ديده و نه گوش ‍ شنيده و نه بر قلب انسانى خطر كرده است اين روز تو هم درهمى مى ارزد، البته در صورتى كه متحمل رنج زياد شوى ، اما همين روز بااين ارزش اندك وقتى براى خدا انجام شد اين همه ارزشمند گرديد، و اگر شبى براى خداى بيدار بمانى در پاداش آن فرمود: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزا بما كانوا يعملون (118)هيچكس نمى داند كه چه نعمت هاى بيكرانى برايش آماده گرديد ك باعث روشنى چشم اوست اين شب كه تنها دو دانگ مى ارزيد اكنون ارزشى فوق العاده پيدا كرده است و اگر براى خدا سجده كنى تا خواب تو را دريابد خداى تعالى به ملايكه خويش افتخار مى كند و ارزش زمانى اين سجده چه مقدار است ؟ با آن كه در آن خواب و غفلت راه يافت ، ولى همين كه به حق جل جلاله نسبت دادى ارزش آن اين مقدار فزونى يافت . و اگر زمانى را براى خدا دو ركعت نماز سبك بياورى و بلكه هواى نفسى را به لا اله الا الله بگذرانى خداى تعالى فرمود: و من عمل صالحا من ذكر او انثى وهو مومن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب (119)هر كس از زن و مرد عمل صالحى انجام دهد داخل بهشت ميشوند و در آن از روزى بى حساب بهره مند مى گردند. و رسول خدا (ص ) فرمود: هر كس بگويد: سبحان الله خداى تعالى براى او درختى در بهشت مى كارد. اين قيمت لحظه اى از انفاس ‍ توست و چه نفسهايى را بيهوده هدر دادى ! و چه لحظاتى را كه بر تو خواهد گذشت و بيهوده هدر خواى داد! پس سزاوار است كه كوچكى عمل خود را در نظر بگيرى و كمى ارزش ‍ كارت به نسبت به كارهاى مثل آنرا در نظر داشته باشى و منت خداى را برخود بدانى كه در مقابل اين زمان با اين ارزش ‍ ناچيز ارزش تو را تا به آن مقدار مذكور بالا برد و پاداشت را بزرگ شمرد. دقت كن كه آن اعمال جز براى خدا واقع نشود و مورد پسند خدا قرار گيرد كه در غير اين صورت ارزشى كه به خاطر انتساب به خدا پيدا كرده بود از بين مى رود و به ارزش ‍ زمانى دنايى كه همان ارزش پست ناچيز يعنى دو درهم و يا دو دانگ ،بلكه كمتر از آن است مى رسد و نه تنها ارزشش ‍ ناچيز مى گردد ،بلكه از خشم و عقوبت خدا نيز در امان نيستى پس نفست را براى خدا مراقبت كن و منت او را بر گردن خودت در نظر داشته باش و خودت را سرزنش كن شايد به رحمت خدا برسى ، زيرا از پيامبر روايت شده كه فرمود: هر كس برخود خشم گيرد نه بر مردم خداى تعالى او را از ناله و زارى روز قيامت ايمن مى كند. و روايت شده است كه عابدى هفتاد سال خداى تعالى را عبادت كرد به طورى كه روزها روزه مى گرفت و شب ها را به عبادت به صبح مى آورد، روزى ا زخداى تعالى حاجتى خواست خداى حاجتش را بر نياورد عابد به نفس روى آورد به او خطاب كرد! علت به اجابت نرسيدن دعا تويى ! اگر ارزشى نزد خدا داشتى ، حاجت تو را روا مى كرد. خداى تعالى فرشته اى را فرستاد فرشته به او گفت : اى فرزند آدم اين لحظه كه خود را ملامت كردى ارزشمندتر از عبادت هاى ساليان گذشته است . وروايت شد اگركسى با پشيمانى از گناه و سرزنش بر نفس ‍ بخوابد بهتر از آنست كه شب را به عبادت بگذراند و به هنگام صبح از عبادت شب خوشحال باشد. اى خردمند! اعمالت را از آفت عجب و ريا و غيبت و كبر محافظت كن ! زيرا غيبت و كبر نيز در از بين بردن اعمال همانند ريا و عجب هستند. در اين مورد به خبر معاذ توجه كن .

معاذ بن جبل و پيامبر

شيخ ابو محمد جعفر بن احمد بن على قمى ساكن رى در كتابش در مورد زهد پيامبر (ص ) نوشته ،كه عبدالواحد ا زمحدثى از معاذ بن جبل نقل كرد، محدث گفت : به معاذ بن جبل گفتم : براى من از حديثى كه خودت از پيامبر شنيدى و آنرا حفظ كردى به دقت همانطور كه شنيدى بيان كن معاذ گفت :بله ،آنگاه گريه كرد و گفت : پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا من در رديف پيامبر بر مركب سوار بودم و با او راه مى رفتم آن حضرت چشم خود را به طرف آسمان گرفت و فرمود:سپاس خدايى را كه در خلق خويش هر چه بخواهد ،حكم مى كند، سپس فرمود:اى معاذ !پاسخ دادم : بله اى رسول خدا و آقاى مومنان دوباره صدا زد اى معاذ جواب دادم بله اى رسول خدا پيشواى خير و پيامبر رحمت ! فرمود: من سخنى را باتو در ميان مى گذارم كه هيچ پيامبرى با امت خود چنين سخنى نگفت كه اگر آنرا مراعات كنى براى زندگيت مفيد است و اگر بشنوى و مراعات نكنى در پيشگاه حق تعالى محكومى سپس فرمود: خداى تعالى قبل از آنكه آسمانها را خلق كند هفت فرشته خلق كرد و در هر آسمان فرشته اى گذاشت كه از عظمت آن فرشته آن آسمان بزرگ گرديد و بر هر درى از درهاى آسمان فرشته اى براى دربانى قرار داد ملايكه حافظ نويسندگان اعمال بشر عمل بشر ار از صبح تا شب مى نويسند سپس حفظه عمل را كه بسان نور خورشيد مى درخشد ،بالا مى برند تا به آسمان دنيا مى رسند، در حاليكه آن عمل را پاكيزه و زياد مى دانند ولى فرشته دربان به ايشان مى گويد اين عمل را برگردانيد و بر روى صاحب آن بزنيد، من فرشته غيبت هستم هر كس غيبت كند نمى گذارم عملش به غير من از فرشتگان برسد خداى تعالى به من چنين امر فرمود: آن حضرت فرمود: سپس حفظه روز بعد با عمل ديگر بالا مى روند فرشته آسمان اول عمل را پاكيزه و زياد مى شمارد ،از آنجا عبور نموده و عمل را مى برند تا به آسمان دوم مى رسند، فرشته اى كه در آسمان دوم است مى گويد. بايستيد و عمل را بر روى صاحبش بزنيد، زيرا مقصود او از اين علم متاع دنيوى است ، و من صاحب دنيا هستم نمى گذارم عمل از من به ديگر فرشتگان برسد. فرمود: بار ديگر فرشتگان حافظ، عمل صدقه و نماز را با خوشحالى بالا مى برند واز آن اعمال خوشحالند وبه آسمان سوم مى رسند. ملك دربان مى گويد: بايستيد و اين عمل را بر روى و پشت صاحبش بزنيد من ملك صاحب كبر هستم . سپس مى گويد: او عمل كرد ولى در مجالس بر مردم تكبر نمود، و پروردگارم به من امر فرمود كه عملش را نگذارم تا به ديگر ملايكه برسد فرمود: حفظه بار ديگر عملى را كه همانند ستاره درخشان است و نور افشانى مى كند و با طمطراق حركت مى نمايد و عبارت از تسبيح و روزه و حج است مى گيرند و به آسمان چهارم مى رسند، فرشته دربان مى گويد بايستيد و اين عمل را بر روى و جلوى صاحبش بزنيد، من فرشته عجب هستم او از خودش خوشش مى آمد به اينكه عمل كرده و خود پسندى در او راه يافته است . پروردگاربه من دستور داد كه نگذارم عملش به ديگران برسد. آن حضرت ادامه داد: حفظه عمل ديگرى را همانند عروسى مزين كه براى شب زفاف آماده باشد و مشتمل بر جهاد و نماز و صدقه ما بين دو نماز است مى گيرند و بالا مى برند و به آسمان پنجم مى رسند و عمل آهنگى همانند آهنگ شتر و نورى همانند نور خورشيد دارد فرشته دربان مى گويد: صبر كنيد من فرشته حسد هستم و اين عمل را بر روى صاحب آن بزنيد و برپشتش بگذاريد، زيرا او به كسى كه براى خدا علم مى آموخت ويا كار مى كرد حسد مى ورزيد. وقتى عمل و عبادت كسى را بيشتر مى ديد حسادت مى كرد و او را موردحمله قرار مى داد پس عمل او را بر دوشش بگذارند و عملش او را لعنت مى كند. فرمود: و ملايكه حافظ عمل بنده ديگرى را كه عبارت از نماز و زكات و حج و عمره است مى گيرند، و به آسمان ششم مى برند فرشته مى گويد: صبر كنيد من موكل مهربانى هستم اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد و چشمانش را كور كنيد، زيرا صاحب اين عمل بى رحم است وقتى بنده اى از بندگان خدا در مسير آخرت مرتكب اشتباهى مى شد و يا به ضررى دنيوى مبتلا مى شود او را دشنام ميداد. پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملش بالا برود. فرمود: فرشتگان حفظه عملى كه عبارت است از فقه و اجتهاد و ورع مى گيرند و اين علم صدايى بسان صداى رعد و روشنى همانند برق دارد و سه هزار فرشته با او همراهند و به فرشته آسمان هفتم مى رسند وى مى گويد بايستيد و اين عمل را به روى صاحبش بزنيد من فرشته حجاب هستم هر عملى كه براى خدا نباشد جلويش را مى گيرم ،زيرا اين شخص مى خواهد پيش فرماندهان مقامى كسب كند و در مجالس از او سخن گويند و در شهرها مشهور شود خداى تعالى به من امر فرمود كه من عملش را كه خالص ‍ براى خدا نشده است نگذارم كه به ديگران برسد فرمود: ملايكه حفظه با خوشحالى عمل بنده اى را مى گيرند و آن عمل عبارت است از: نماز و زكات و روزه ها و حج و عمره و خوش اخلاقى و سكوت و ذكرزياد و ملايكه آسمانها و ملايكه هفتگانه با جمعشان او را مشايعت مى كنند، و بر همه درها پردهها گام نهاده تا آنكه عمل را پيش پروردگار مى گذارند و شهادت مى دهند كه او عمل و دعا نموده است خداى تعالى مى فرمايد: شما حفظه عمل بنده من هستيد و نگهبان درونى او من هستم ، او اين عمل را به خاطر من نياورده است لعنت من بر او باد! ملايكه مى گويند لعن تو و لعنت ما بر او باد! سپس معاذ گريست گفت : من از رسول خدا (ص ) پرسيدم چگونه عمل كنيم تا با اخلاص باشد؟ حضرت فرمود: اى معاذ در يقين به پيامبرت اقتدا كردى ، ولى زبانت را بر برادران و حافظان قرآن كوتاه كن و گناهان خود را بدوش ‍ بگير و بر برادرانت بار نكن وبراى تزكيه خودت به اينكه دامن خودت را پاك كنى از ديگران بد گويى نكن ! و با فرو گذاشتن برادران خودت را بالا نبر، و در عملت ريا منما و در عمل آخرتى دنيا را وارد نكن و در مجلست فحش مگو تا از بد اخلاقيت از تو بترسند، در حضور كسى با شخص ديگر در گوشى نگو و خودت را در مردم برتر مشمر كه خيرات دنيا از تو بريده ميشود. و مردم را پاره پاره مكن ! خداى تعالى فرمود: و الناشطات نشطا (120) قسم به ناشطات آيا مى دانى ناشطات چيستند؟ ايشان سگهاى اهل جهنم هستند كه گوشت و استخوان ايشان را پاره پاره مى كنند. پرسيدم اينهمه اعمال درتوان كيست ؟فرمود: اين كار آسانى است براى كسانى كه خدا آسان ساخته است . محدث مذكور گفت : معاذ بن جبل بسيار اين حديث رانقل ميكرد و نديدم كه به اندازه آن قرآن تلاوت كند.




پاورقي



75-طلاق ،3.

76-25 / فرقان / 66.

77- اى يكدله صد دله ، دل يكدله كن

صراف وجود باش و خود را چله كن

يك صبح به اخلاص بيا بر در ما

گر كام تو بر نيامد ،آنگه گله كن

78-58 / مجادله ، 13.

79-2 / بقره ،181.

80-7 / اعراف ، 56.

81- حق تعالى گفت قارون زار زار

خواند يا موسى تو را هفتاد بار

تو ندادى هيچ بار او را جواب

گز بزارى يك رهم كردى خطاب

شاخ شرك ا زجان او بركند مى

خلعت دين در برش افكند مى

كردى اى موسى بصد دردش هلاك

خاك راهش كردى و دادى نجات

گر تو او را آفريده بوده اى

در عذابش آرميده بوده اى

آنكه بر بى رحمتان رحمت كند

اهل رحمت را ولى نعمت كند

هست درياهاى فضلش بى دريغ

عذر خواه جرم ما اشك است و ميغ

هر كه را باشد چنان بخشايشى

كى تغير آرد از الايشى

هر كه او عيب گنه كاران كند

خويش را از خيل جباران كند

منطق الطير عطار ص 133 به تصحيح حميد حميد

82-46 / محمد،19.

83-/5 مائده ،23.

84-3 / آل عمران ،174.

85-3 / آل عمران ،159 .

86-33 / فتح ،6.

87-11 / هود،75.

88-7 / اعراف ، 53

89-7 / اعراف ،53.

90-چرا دعاى جمعى اثر بيشترى دارد؟ مقدمه اول : اگر حكمت اجابت دعوات را مناسبت نفس نيايشگر با عالم ملكوت بدانيم ،بنابراين هر چه اين مناسبت بيشتر باشد،دعا بهتر اجابت مى شود. مقدمه دوم : آنكه جمعيتى كه با همديگر دعا كنند، چون هر كدام داراى صفات كمالى هستند!اگر چه تك تك داراى تمام كمالات ممكن در حق تعالى نيستند اما باهمديگر و به طور دسته جمعى باعث جمعيت كمال شده و مناسبت بيشترى پيدا مى شود و به همين خاطر ثواب نماز جماعت از شمارش بيرون است . نتيجه : دعاى جمع زودتر به اجابت مى رسد.

91-18 / كهف ،28.

92-10 / يونس ،89.

93-80 / عبس ، 37.

94- هر چه روييد از پى محتاج رست

تا بيابد طالبى چيزى كه جست

هر كه جويا شد بيابد عاقبت

مايه اش ورد است واصل مرحمت

هر كجا دردى دوا آنجا رود

هر كجا پستى است آب آنجا رود

آب كم جو تشنگى آور بدست

تا بجوشد آبت از بالا و پست

تا نزايد طفلك نازك گلو

كى روان گردد ز پستان شير او

95-از ثقات اصحاب امام صادق و كاظم و رضا عليه السلام مى باشد و به خاطر بزرگى وعلو شان وى ،مناسب با حالش فرمود كه دعاى وى صد هزار برابر است .

96-42 / شورى ، 26.

97-43 / زخرف ، 67.

98-39 / زمر،8.

99-10 / يونس ، 12

100- 19 / مريم ، 4.

101-10 / يونس ،89.

102-9 / توبه ، 73.

103-68 / قلم ، 17.

104-13 / رعد، 11.

105-4 / نساء، 59.

106-5 / مائده ، 55.

107-42 / شورى ، 23.

108-

18 / كهف ، 110.

109- من از بيگانگان هرگز ننالم

* هر آنچه كرد با من آشنا كرد

110- دشمنى بدخواه تر نبود ترا از خويشتن

رهروا غافل مباش از ديو نفس راهزن

شيطانى است ، از شيطان نيايد كار راست

اول اى جان پنجه ديو قوى درهم شكن

حكمتى آموز تا شيطان نگردد زورمند

فكرتى انديش تا دشمن نگردد پيلتن

111-18 / كهف ، 110.

112-10 / يونس ،58.

113-26 / شعرا، 88.

114-31 / لقمان ، 33 .

115-39 / زمر، 61 .

116-30 / روم ، 44 .

117-حضرت استاد آيه الله حسن زاده آملى مى فرمايد:

از مردم ديو و دد بريدن چه خوش است

در گوشه خلوت آرميدن چه خوشست

بى ديدن چشم و راه پيمودن پا

سير دو جهان كردن و ديدن چه خوشست

118-32 / سجده ، 17 .

119-40 / غافر، 40.



120-79 / نازعات ، 2 .