بازگشت

نماز شب مرحوم ميرزا سليمان تنكابنى


صاحب ((قصص العلماء)) درباره پدرش مرحوم ميرزا سليمان تنكابنى مى گويد:

نماز شبش هيچ گاه ترك نشد، يك شب وقت سحر از خواب بيدار شدم ، ديدم پدرم نشسته است و به شدّت مى گريد، بعد از مدّتى كه گريه اش تمام شد، از سبب آن سؤ ال كردم ؟

در پاسخ فرمود: در قنوت نماز وتر، مناجات ((خمس عشرة )) مى خواندم و مى گريستم ، ناگاه شنيدم كه از سقف اتاق ، آوازى بر آمد كه : ((ايّها العالم العامل ...)) (مرحوم والد، بيش از اين سخنى نگفت و دنباله صدايى را كه شنيده بود اظهار نكرد).

سپس بيان داشت كه : وقتى آن آواز را شنيدم ، چنان گريه بر من مستولى شد كه نتوانستم نماز را تمام كنم ، بى اختيار نشستم و گريستم . و تا من زنده ام ، راضى نيستم اين ماجرا را به كسى بگوييد.(134)

پاورقي



134-سيماى فرزانگان : ج 3، ص 166 (به نقل از: قصص العلماء: ص 73).