بازگشت

معرفت در ديگر آيات و روايات




اينك اين مبحث را در ديگر دعاها دنبال مى كنيم :

يكى از امور لازم براى كسب معرفت الهى ، ((درخواست و طلب )) از خود پروردگار متعال است . در دعاى ((روز عرفه )) چنين آمده است :((مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَيْكَ)).

((از تو مى خواهم كه مرا به خودت برسانى )).

و در ((مناجاة العارفين )) چنين آمده است :((اِلهى ... وَاجْعَلْنا مِنْ اَخَصِّ عارِفيك )).

((پروردگارا! مرا از خاص ترين عارفانت قرار ده )).

و در ((مناجاة المحبين )) نيز شبيه اين عبارت آمده است :((اِلهى فَاجْعَلْنا مِمَّن .... خَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِك )).

((بارالها! مرا از كسانى كه براى معرفت خودت اختصاص داده اى قرار ده )).

و در ((دعا در غيبت امام زمان (عليه السّلام ) )) است ؛ ((اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَك ؛ پروردگارا! خودت را به من بشناسان )).

علت اين امر نيز واضح است ؛ زيرا اين خداى متعال است كه بايد توفيق و توانايى و استعداد هركارى را به انسان ببخشد، خصوصا در اين مورد كه قضيّه ارتباط خدا و بنده در ميان است و طرف اصلى انسان در اين مورد، خود پروردگار متعال مى باشد.

اما در اين ميان عده اى به لحاظ جهل يا غرور به گونه اى ديگر با مساءله خداشناسى برخورد مى كنند به اين ترتيب كه گويى خداوند - نعوذ باللّه - يكى از جمادات است كه مى خواهند بر روى آن تحقيق نمايند پس آن را به زير تحقيق خود كشيده و مدتى هم بر روى آن كار مى كنند، سپس تحقيق خود را پايان يافته تلقى نموده ، و آن را به كنارى مى گذارند. و يا اگر هم ادامه دهند با همين روحيه كار را دنبال مى كنند. اين افراد در طول كار به اصطلاح علمى خود، هميشه يك نوع احساس اِشرافيت و تفوّق نسبت به خداوند متعال دارند؛ يعنى خود را برتر از موضوع مورد بررسى خويش مى پندارند، اين گونه افراد گاهى اگر چهار كلمه به طرفدارى از خداوند سخن بگويند يا بنويسند، خود را طلبكار و خدا را تا آخر عمر بدهكار خويش مى دانند به طورى كه گمان مى كنند اگر زحمات آنان نبود، خداى را در اين جهان جايى نبود.

به هرحال ، منظور از اين سخنان اين نيست كه انسان نبايد علوم مربوط به شناخت خداوند را فرا بگيرد بلكه منظور آن است كه انسان بايد تلاش نمايد كه اين علوم براى او چراغ باشند نه حجاب و اين جز با توفيقات الهى ميسر نيست .

و شايد اشاره به همين مطلب داشته باشد اين جمله از ((مناجاة العارفين )) كه مى فرمايد:

((وَلَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَريقاً اِلى مَعْرِفَتِكَ اِلاّ بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ)).

((براى آدميان راهى به سوى معرفت خود قرار ندادى مگر به اظهارعجز از معرفت )).

يعنى تا زمانى كه انسان بخواهد مغرورانه و خودسرانه به معرفت الهى نايل شود، راه به جايى نخواهد برد، اما اگر به حقيقت امر آگاه شد و خود را براى اين كار عاجز يافت و از خداى خويش تقاضاى دستگيرى و كمك نمود، آنگاه به يارى پروردگار متعال مى تواند به اين مقصود نايل گردد.

بنابراين ، معرفت الهى ((نورى )) است كه بايد از سوى خداوند متعال بر دلها تابانده شود و آدمى را از ظلمات بى معرفتى نجات دهد. در ((دعاى روز عرفه )) حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام چنين مى فرمايد:

((اَنْتَ الَّذى اَشرَقْتَ الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِيائِكَ حَتّى عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ)).

((اين توئى كه نورها را بر قلب و دل دوستان و اولياى خود تاباندى تا اينكه آنان تو را شناختند و يگانه و يكتا دانستند)).

و در ((مناجات شعبانيه )) آمده است :

((اِلهى وَاَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّكَ الاَبْهَجِ فَاَكُونَ لَكَ عارِفاً وَعَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً)).

((بارالها! مرا به نور بهجت آور خود ملحق كن تا اينكه تو را عارف شوم و از غير تو روى گردان و منحرف گردم )).

و در ((مناجاة الزاهدين )) است :

((وَاَتْمِمْ لَنا اَنْوارَ مَعْرِفَتِكَ)).

((نورهاى معرفتت را براى ما كامل فرما)).

مطلب ديگر در باب معرفت الهى آن است كه انسان بايد خود را در طريق اهل معرفت قرار دهد و در مكتب آنان پرورش يابد و با يارى آنان در كسب معرفت الهى كوشش ‍ نمايد ودر راءس اهل معرفت معصومين - سلام اللّه عليهم اجمعين - مى باشند.

در زيارت اوّل جامعه چنين آمده است :

((اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّهِ)).

((سلام بر كسانى كه جايگاه معرفت خداوند هستند)).

و در چند سطر بعد چنين آمده است :

((مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللّهَ وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللّهَ)).

((هركس آنان (انبيا و اوصيا) را شناخت ، خداوند را شناخته و آنكه آنان را نشناسد، خداى را نشناخته است )).

اينان كسانى هستند كه راه را پيموده و به وصال حق نايل گشته اند. اينان كسانى هستند كه خداوند متعال براى شناساندن خود، آنان را به سوى بندگانش فرستاده است تا با زبان بندگان با آنان سخن بگويند و مانند آنان زندگى نمايند و طريق حق و مقصود نهايى را به بندگان معرفى كنند.

حال براى آنكه مقدارى به كيفيت معرفت اين اولياى الهى پى ببريم ، كافى است به چند جمله از ((دعاى روز عرفه )) از حضرت سيدالشهداء (عليه السّلام ) توجه نماييم :

رَدُّدى فىِ الاْثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنى عَلَيْكَ بِخِدْمةٍ تُوصِلُنى اِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَيْكَ، اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظِهرَ لَكَ.

مَتى غِبْتَ حَتّى تَحتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَكُونَ الاْثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُاِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقيباً وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصيباً.

اِلىَ الاْثارِ فَاَرْجِعْنى اِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ وَهِدايَةِ الاْ ستبْصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ اِلَيْكَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَيْها وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنْ اِلاِْعْتِمادِ عَلَيْها اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىٍ قَديرٌ)).

((بارالها! جستجوى من در ميان آثارت براى رسيدن به تو، موجب دورى ديدار و مشاهده تو مى شود، پس مرا به كار و خدمتى موفق بدار كه موجب وصال تو شود. خدايا! چگونه استدلال شود بر تو به وسيله چيزى كه خود در وجودش به تو نيازمند است ؟ آيا (كار بدانجا رسيده است كه ) براى غير تو ظهورى بالاتر از تو وجود دارد تا آن غير، مظهر و آشكار كننده تو باشد؟

خدايا! چه موقع پنهان و غايب بوده اى تا نياز باشد دليلى بر تو دلالت نمايد. و چه موقع ، دور بوده اى تا لازم باشد آثارت رساننده به سوى تو باشند؟ كور باد! چشمى كه تو را نمى بيند در عين حالى كه تو مراقب و نظاره گر او هستى و بى بهره باد! معامله بنده اى كه بهره اى از عشق و محبت تو نيافت .

بارالها! امر نمودى كه به آثارت رجوع شود، اما مرا به وسيله تجلى انوارت و به وسيله راهنمايى مشاهده كردن و ديدن ، به سوى خودت رجوع ده ، تا بى توجه به آن آثار و پشت كرده به آنها به سوى تو آيم ؛ به گونه اى كه بر تو وارد شوم و به تو دست يابم در حالى كه ضمير و درونم بى نياز از توجه به آن آثار باشد و همتم بالاتر از اعتماد و تكيه بر آنها باشد. همانا كه تو بر هرچيزى قادرى )).

و در جاى ديگر از همان دعاست :

((اَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى كُلِّ شَى ءٍ فَرَاءَيْتُكَ ظاهِراً فى كُلِّ شَى ءٍ)).

((پروردگارا! تو همانى كه خود را در هرچيز به من شناساندى پس من هم تو را در همه چيز به روشنى ديدم )).

و در دعاى ((ابى حمزه ثمالى )) حضرت زين العابدين (عليه السّلام ) چنين مى فرمايد:

((بِكَ عَرَفْتُكَ وَاَنْتَ دَلَلْتَنى عَلَيْكَ وَدَعَوْتَنى اِلَيْكَ وَلَوْ لا اَنْتَ لم اَدْرِ ما اَنْتَ)).

((به وسيله تو، تو را شناختم و تو مرا به سوى خودت دلالت نمودى و تو مرا به سوى خودت خواندى و اگر اين لطف و عنايت تو نبود، من نمى دانستم كه تو چه هستى )).