بازگشت

خداوند به انسان نزديك است




(44) ((يا قَريِبُ!)).

((اى نزديك !)).

(45) ((يا اَقْرَبَ مِنْ كُلِّ قَريبٍ!)).

((اى كه از هر نزديكى ، نزديكتر هستى !)).

(46) ((يا قَرِيباً غَيْرَ بَعيدٍ!)).

((اى نزديك بدون دورى !)).

(78) ((يا مَنْ هُوَ قَرِيبٌ غَيْرُ بَعيدٍ!)).

((اى كسى كه نزديك است بدون دورى و فاصله !)).

(51) ((يا نِعْمَ الْقَريبُ!)).

((اى بهترين نزديك !)).

(35) ((يا مَنْ هُوَ فى عُلُوِّهِ قَرِيبٌ!)).

((اى كسى كه در عين برترى و والايى نزديك هستى !)).

(82) ((يا مَنْ دَنى فى عُلُوِّهِ!)).

((اى كسى كه نزديك هستى در عين بلندمرتبگى !)).

(82) ((يا مَنْ عَلى فى دُنُوِّهِ!)).

((اى كسى كه در عين نزديكى بلندمرتبه و والا هستى !)).

(35) ((يا مَنْ هُوَ فى قُرْبِهِ لَطيفٌ!)).

((اى كسى كه در نزديكى خود، نافذ و آگاه هستى !)).

(66) ((يا مَنْ قَرَّبَنى وَاَدْنانى !)).

((اى كسى كه مرا نزديك كردى - و در نزد خود جاى دادى !)).

(96) ((يا مَنْ هُوَ اِلى مَنْ اَحَبَّهُ قَريبٌ!)).

((اى كسى كه به هركسى كه تو را دوست بدارد، نزديك هستى !)).

((قرب )) به معناى ((نزديكى )) است . و نزديكى نيز با از ميان برداشتن فاصله ها و دوگانگيها حاصل مى شود؛ يعنى هرمقدار كه اوصاف و خصوصيات دو چيز به يكديگر شبيه و بر يكديگر منطبق باشد، آن دو چيز به هم نزديك و در غير اين صورت از همديگر دور خواهند بود؛ مثلاً در اجسام مادى نزديك بودن به آن است كه فاصله مكانى دو جسم از يكديگر كم باشد و اوصاف مكانى آن دو به يكديگر نزديك و شبيه باشد.

در مورد نزديكى و قرابت انسان به خدا نيز چنين است كه هرمقدار انسان اوصاف الهى پيدا كند (البته آن مقدارى كه در حدّ و شاءن انسان است ) به خداوند نزديك مى شود و در غير اين صورت ، از خداوند فاصله گرفته و دور مى شود. عكس اين قضيه نيز صادق است ؛ يعنى هرمقدار كه انسان به خداوند نزديك شود، اوصاف او اوصافى الهى مى شود و هر اندازه كه از خداوند دور شود، صفات غير الهى و شيطانى نصيب او مى شود.

حال ببينيم ، اهميت نزديكى به خداوند و دورى از پروردگار متعال در چيست ؟

از مطالب گفته شده اخير، مى توان به اين موضوع پى برد: نزديكى به خداوند متعال ، در واقع به معناى نزديكى به منبع نور است ؛ به معناى نزديكى به تمام خوبيها و كمالات است ؛ به معناى رسيدن به حقايق و معارف است ، به معناى كسب صفات انسانى و دارا شدن خلق و خوى آدميت است و در مقابل ، دورى از پروردگار متعال به معناى فرو رفتن در ظلمات بى پايان ، داخل شدن در ناپاكيها و آلودگيها، غلتيدن در ضلالتها و گمراهيها، بسته شدن چشم و گوش و عقل و فهم ، دارا شدن صفات شيطانى و حيوانى و خلاصه قرارگرفتن در معرض تمام بديها و زشتيهاست . بنابراين ، ملاحظه مى كنيم كه سعادت و شقاوت آدمى در گرو نزديكى به حقتعالى و دورى از اوست . و اينجاست كه مى بينيم ((قرب الهى ، خواسته نهايى )) مردان الهى قرار مى گيرد. در ((مناجاة المريدين )) چنين آمده است :

((رُؤْيَتُكَ حاجَتى وَجِوارُكَ طَلَبى وَقُرْبُكَ غايَةُ سُؤْلى )).

((حاجتم ديدار تو، خواسته ام در كنار تو بودن و نهايت درخواستم ، نزديكى به توست )).

O ((يا قَريبُ!)).

((اى نزديك !)).

خداوند متعال به انسان و همه موجودات نزديك است و اين به خاطر احاطه اى است كه خالق هستى بر هستى دارد؛ يعنى جايى وجود ندارد كه خالى از علم خداوند و حضور پروردگار متعال باشد بنابراين ، اگر دورى و بُعدى باشد، از ناحيه ما انسانها مى باشد. حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام ) در ((دعاى روز عرفه )) چنين مى فرمايد:

((اِلهى ما اَقْرَبَكَ مِنّى وَاَبْعَدَنى عَنْكَ)).

((خدايا! تو چقدر به من نزديكى و من چقدر از تو دورم )).

پروردگار متعال نيز در سوره بقره ، چنين مى فرمايد:

(وَاِذا سَئَلَكَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَرِيْبٌ اُجِيْبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ ).(38)

((هنگامى كه بندگانم از تو (پيامبر) درباره من سؤ ال مى كنند (پس به ايشان بگو كه ) من نزديك هستم . و هرگاه كسى مرا بخواند، جواب او را خواهم داد)).

بنابراين ، بايد گفت كه ((بى معرفتى )) ما موجب ((دورى )) ما از پروردگار خود شده است به طورى كه اگر ما موانع و حجابهاى درونى خويش را برطرف سازيم ، خداى خود را بسيار نزديك خواهيم يافت . در همين زمينه در يكى از عبارتهاى دعاى ((جوشن كبير)) چنين آمده است :

((يا مَنْ لا يَبْعُدُ عَنْ قُلُوبِ الْعارِفينَ!)).

((اى كسى كه از قلب بندگان با معرفتت ، دور نيستى !)).

O ((يا اَقْرَبَ مِنْ كُلِّ قَريبٍ!)).

((اى نزديكتر از هر نزديك !)).

و اين به خاطر آن است كه نزديكان ديگر، هركدام از جهتى و تا حد معيّنى به انسان نزديك هستند.

نزديكان ديگر، گاهى نزديكند، گاهى دور، گاهى هستند، گاهى نيستند، همان موقع هم كه هستند از بسيارى از احوالات درونى ما بى خبر و غافلند، از گذشته و آينده ما بى اطلاع اند، از بسيارى خواسته هاى قلبى و درونى و نيازهاى عاطفى و فكرى و جسمى ما دور هستند. اما اين خداى خالق و قادر است كه در همه جا و همه حال با انسان است و نزديكترين موجود به اوست . ولى دريغا! كه اين انسانِ جاهل ، اقرب بودن خداى خود را درك نمى كند و چيزهاى ديگرى را به عنوان ((نزديكترين )) براى - خود انتخاب مى كند و همه چيز خود را فداى آن مى كند و آنگاه زمانى به اشتباه خود پى مى برد كه بسيار دير شده است .

O ((يا قَريباً غَيْرَ بَعيدٍ!)).

((اى نزديك بدون دورى !)).

O ((يا مَنْ هُوَ قَريبٌ غَيرُ بَعيدٍ!)).

((اى كسى كه نزديك هستى بدون دورى و فاصله !)).

اين عبارت با عبارتهاى قبل ، قريب المعنى است ((غير بعيد)) را مى توان توضيحى براى ((قريب )) دانست ؛ زيرا وقتى چيزى نزديك باشد، واضح است كه دور نخواهد بود. هرچند ممكن است گفته شود كه منظور از ((غير بعيد)) آن است كه قرابت و نزديكى پروردگار يك نزديكى واقعى است ؛ زيرا برخى از نزديكها هستند كه در ظاهر به آدمى نزديكند و قريب به حساب مى آيند اما در واقع بسيار بعيد و دور مى باشند.

O ((يا نِعْمَ الْقَريبُ!)).

((اى بهترين نزديك !)).

از مطالبى كه در ابتداى بحث آمد ((نعم القريب )) بودن پروردگار متعال روشن مى شود. به اين معنا كه از قرب اين قريب ، چيزهايى براى انسان حاصل مى شود كه از قرابت هيچ قريبى ، براى انسان چنين امورى به دست نمى آيد.

برخى از قريبها هستند كه از قرابتشان چيزى جز بدى و شرّ نصيب انسان نمى شود. آنانكه ((دنيا)) را با عناوين مختلفش ((قريب )) خود قرار داده اند، آنانكه هوا و هوس و اميال وخواسته هاى نفسانى را به عنوان قريب برگزيده اند، آنانكه افراد منحرف و گمراه را به اميدى قريب خود ساخته اند، اينان كسانى هستند كه از اين قرابتها و نزديكيها جز ضرر و زيان در دنيا و آخرت ، چيز ديگرى نصيبشان نمى شود.

اما خداوند متعال قريبى ، است كه از قرابتش تمام خوبيها براى انسان حاصل و تمام بديها از او دفع مى گردد. البته بايد توجه داشت كه نزديكى و قرابت با افرادو اشياى سودمند و الهى نه تنها منافاتى با نزديكى به خداوند متعال ندارد بلكه در طول و راستاى همان قرابت الهى مى باشد.

O ((يا مَنْ هُوَ فى عُلُوِّهِ قَريبٌ!)).

((اى كسى كه در عين برترى و والايى ، نزديك هستى !)).

((قرابت و نزديكى )) در عين ((علوّ و برترى )) اين عبارت در واقع مى تواند پاسخى باشد به يك سوء تفاهم ؛ چه اينكه در ميان ما انسانها معمولاً چنين است كه هرگاه كسى به يك برترى دست يابد، از ديگران فاصله گرفته و دور مى شود. مثلاً كسانى كه به يك مقام و برترى علمى يا سياسى يا مالى و ... نايل مى شوند از كسانى كه فاقد اين امور هستند، معمولاً دور مى شوند، پس ممكن است عده اى درباره خداوند هم چنين گمان كنند كه چون پروردگار متعال داراى عُلوّى غيرقابل تصور و غير قابل مقايسه با انسان است ، پس ‍ دست ما انسانهاى ناچيز از دامان الهى كوتاه و نزديكى بين ما و او نمى تواند وجود داشته باشد.

اما اين صفت بارى تعالى به ما مى گويد كه علوّ پروردگار، موجب دورى او از شما انسانها نمى باشد، بلكه پروردگار متعال در عين والايى و برترى ، به انسان نزديك است .

O ((يا مَنْ دَنى فى عُلُوِّهِ!)).

((اى كسى كه نزديك هستى در عين بلندمرتبگى !)).

((دُنوّ)) به معناى قرابت و نزديكى است . بنابراين ، اين عبارت با عبارت قبل ، از نظر معنا به هم نزديك هستند.

O ((يا مَنْ عَلا فى دُنُوِّهِ!)).

((اى كسى كه در عين نزديكى ، بلند مرتبه و والا هستى !)).

اين عبارت عكس دو عبارت قبلى مى باشد مطلبى كه از اين صفت الهى فهميده مى شود آن است كه گمان نشود قرابت و نزديكى پروردگار به آدمى ، ذرّه اى از والايى و بزرگى پروردگار متعال مى كاهد و موجب كسر شاءن او مى شود. بنابراين ، تصور كسانى كه خداى متعال را متّصف به صفات ناقص آدمى مى نمايند، تصور باطلى بيش نيست .

O ((يا مَنْ هُوَ فى قُرْبِهِ لَطِيفٌ!)).

((اى كسى كه در نزديكى خويش ، نافذ و آگاه هستى !)).

((لطيف )) به معناى ((رقيق و نافذ)) است ؛ يعنى قرابت و نزديكى پروردگار متعال مانند يك نزديكى جسمانى كه دو چيز در كنار همديگر قرار مى گيرند، نيست . بلكه نزديكى پروردگار، يك نزديكى ظاهرى و باطنى است كه موجب احاطه خداوند به همه چيز، آن هم در همه ابعادش مى شود. به همين جهت كلمه ((لطيف )) در قرآن كريم در چندين مورد همراه با كلمه ((خبير)) ذكر شده است . قرآن كريم در سوره احزاب ، آيه 34 مى فرمايد:(... اِنَّ اللّهَ كانَ لَطيفاً خَبيراً ).

((همانا كه پروردگار، آگاه و با خبر است )).

حال وقتى كه اين قرابت الهى را در مورد انسان در نظر مى گيريم ، ملاحظه مى كنيم كه پروردگار متعال نه تنها به همه ابعاد جسمى و مادى انسان نزديك است و به آن احاطه دارد، بلكه به تمام روحيّات ، افكار، تخيّلات ، نيّات ، خلقيّات و... انسان نيز نزديك مى باشد و چيزى از او مخفى و دور نيست .

O ((يا مَنْ قَرَّبَنى وَاَدْنانى !)).

((اى كسى كه مرا نزديك كردى و در نزد خود جاى دادى !)).

آنچه كه در اين صفت الهى بيان شده است اين است كه اين خداى متعال است كه انسان را به خود قريب و نزديك مى سازد، بنابراين ، بايد تقرّب به درگاه الهى را از خود خداوند مسئلت نمود. البته در اين رهگذر، آدمى بايد آن مقدار از كار را كه به عهده اش ‍ مى باشد، انجام بدهد. در ((مناجاة الراجين )) چنين مى خوانيم :

((يا مَن ... اِذا اَقْبَلَ عَلَيْهِ قَرَّبَهُ وَاَدناهُ!)).

((اى كسى كه وقتى بنده اش به او روى مى آورد،او را نزديك و مقربش ‍ مى گرداند!)).

بنابراين ، وظيفه ما ((اقبال و روى آوردن )) به درگاه الهى است . آنگاه خداوند هم بنده اى را كه به او اقبال نموده است ، به خود نزديك خواهد نمود.

O ((يا مَنْ هُوَ اِلى مَنْ اَحَبَّهُ قَريبٌ!)).

((اى خدايى كه به دوست دارنده ات نزديك هستى !)).

اين يك قانون كلى است كه انسان هميشه به محبوب خود نزديك است . بنابراين ، براى به دست آوردن ((قرب الهى )) بايد پروردگار متعال ((محبوب )) آدمى قرار گيرد و لازمه اين كار آن است كه انسان محبت غيرخدا را از دل خود خارج نمايد؛ چه اينكه دو محبوب در يك دل نگنجند.




پاورقي



38- بقره /186.