بازگشت

انس با خداوند مايه آرامش انسان است




قرآن كريم گفتار بعضى را در روز قيامت چنين بيان مى كند:

(يا وَيْلَتى ! لَيْتَنى لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً ).(43)

((واى بر من ! اى كاش ! فلانى را به عنوان دوست انتخاب نمى كردم )).

روشن است كه آدمى با دوستان خود داراى اُنس مى باشد. اما در روز قيامت كه حقايق آشكار مى گردد، انسان از بسيارى از انسها و مونس گرفتنها پشيمان مى شود؛ زيرا ملاحظه مى كندكه از آن مونسها چيزى جز ضرر و خسارت ، نصيب او نشده است .

نكته ديگر آنكه : قبلاً درباره وحشت آدمى و اُنس وى با خدايش سخن به ميان آمد، اينك از زاويه ديگر دعاها، به اين قضيّه نگاه مى كنيم : در دعاى بعد از نماز حضرت جواد (عليه السّلام ) چنين مى خوانيم :((وَارْحَمْ ذُلّى بَيْنَ يَدَيْكَ وَتَضَرُّعى اِلَيْكَ وَوَحْشَتى مِنَ النّاسِ وَاُنسى بِكَ)).

((پروردگارا! بر ذلّتى كه در پيشگاه تو دارم و بر ناله و زارى اى كه به سوى تو دارم وبر وحشتى كه از مردم و انسى كه به تو دارم ، ترحم فرما)).

حال ببينيم معناى وحشت از مردم چيست ؟ و چرا اولياى الهى داراى چنين وحشتى هستند؟ آيا اين وحشت به اين معناست كه آنان از مردم بر جان و مال خود هراس دارند، يا منظور چيز ديگرى است ؟

((وحشت )) ضد اُنس و به معناى ناماءنوس بودن و بيگانگى است كه نتيجه آن ترس و هراس و اضطراب و دلهره و آرام نيافتن و تنها شدن و امثال اين امور است . قبلاً گفته شد كه انس براى برآورده كردن نيازهاى روحى و پيدا كردن آرامش و راحتى خاطر است كه هركس اين نيازها را با مونس خاصى تاءمين مى كند.

اما در اين ميان ، مردان بزرگ الهى ، داراى آنچنان روح بزرگى هستند كه هرگز افراد عادى و توده مردم ، قادر به سيراب كردن آن نمى باشند. ديگران هيچگاه نمى توانند آرامش و راحتى لازم و حقيقى را به اينگونه افراد ببخشند. و در نتيجه هيچگاه اينان نمى توانند با ديگران اُنس واقعى بيابند. چيزهايى كه ديگران دارند براى اين روحهاى بزرگ ، آنقدر حقير و كوچك مى نمايد كه هرگز، آنان را راضى و قانع نمى سازد.

اين روحها و قلبهاى باعظمت ، تنها با عظمت الهى پُر و سيراب مى شوند و در نتيجه ، فقط در كنار پروردگار خويش احساس راحتى و آرامش مى نمايند. به عبارت ديگر: فقط غذا و رزق الهى است كه مى تواند اين افراد را تغذيه نمايد و نزد ديگران براى چنين افرادى غذا و رزقى وجود ندارد. بنابراين ، طبيعى است كه اين افراد، تنها با خداى خود انس ‍ حقيقى بيابند و با ديگران ناماءنوس ، ناآشنا و ناآرام باشند و اين همان انس با پروردگار و ناماءنوسى و وحشت از ماسواى پروردگار است .

در روايات نيز آمده است كه :

((مَنْ انَسَ بِاللّهِ اِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ)).(44)

((آن كس كه با خدا انس و آرام گيرد، از ديگران بيگانه شود!)).

همچنين عبارات :

((يا مُونِسَ كُلِّ وَحيدٍ!)).

((اى مونس هر تنها!)).

و:((يا مُونِس كُلِّ مُسْتَوْحشٍ!)).

((اى مونس هروحشت زده )) كه در ((اعمال شب عرفه )) آمده است را مى توان در همين رابطه معنا كرد.

در اينجا لازم است به يك سوءتفاهم بزرگ نيز خاتمه داده شود:

آيا انس مردان الهى با خداوند و ناماءنوسى آنان با غير خداوند به اين معناست كه اين اشخاص از مردم بريده و فرارى هستند و در گوشه اى از اين دنيا تنها و دورافتاده از ديگران زندگى مى كنند به طورى كه نه آنان با كسى كارى دارند و نه كسى با آنان ؟

در پاسخ بايد گفت كه ابدا و هرگز چنين نيست . پيامبران و اوصياى الهى كه ماءنوس ترين اشخاص نسبت به پروردگار متعال بوده اند، در ميان همين اجتماعات زندگى مى كرده اند. آنان بهترين اخلاق و رفتار را با ديگران داشته اند به طورى كه همين اخلاق آنان باعث جذب ديگران مى شده است . آنان ، مهربانترين و خيرخواهترين افراد نسبت به مردم جامعه خود بوده اند و مردم در كنار آنان احساس راحتى و آرامش داشته اند. اما همين اشخاص به هنگام خلوت و تنهايى و به هنگام راز و نياز، تنها با خداى خويش ماءنوس ‍ بودند و همان زمانى هم كه با ديگران سروكار و رفت و آمد داشتند، قلب و روحشان متصل به پروردگار متعال و منقطع از غيرخدا بوده است .

مطلب ديگر آنكه : انس گرفتن با چيزهايى كه انسان را به خداوند متعال مى رساند، در واقع يك نوع انس با خداوند محسوب مى شود، همانند انس با پيامبر و معصومين (عليهم السّلام و انس با اولياى الهى ، همچنين انس با عبادات و قرآن كريم و امثال آن . به عنوان مثال در زيارت جامعه ((ائمة المؤ منين )) مى فرمايد:

((اَللّهُمَّ وَاجْعَلِ ... الْفِكْرَةَ وَالْعِبْرَةَ اُنْسى وَعِمادى )).

((تفكر و عبرت گرفتن را مايه انس و پشتوانه من قرار ده )).

يعنى چنين نباشد كه من از تمام امور و جريانات مختلف غافل باشم و حقايق را تشخيص ‍ ندهم و وظايف خود را نشناسم ، بلكه دايم در حال تفكر و فهم امور و نيز عبرت گرفتن و تشخيص وظيفه باشم . و از آنجايى كه تفكر از بالاترين عبادات است ، بنابراين ، انس با تفكر، انس با عبادت و انس با عبادت هم ، انس با پروردگار متعال است .

مطلب مهمّ ديگر، انس با پروردگار متعال در عالم ديگر است . مسلّماً آدمى در جهان پس از مرگ و مراحل مختلف آن ، احتياج بيشترى به مونس براى آرامش دارد، چه اينكه موجبات ترس و هراس در آن جهان بسيار بيشتر از اين جهان است . بنابراين ، كسانى كه در اين دنيا خدايشان مونس بوده است ، در آن جهان هم مونس خود را دارند، آن هم مونسى كه تمام امور به دست اوست . اما ديگران كه مونسهاى غيرالهى ، برگزيده اند، پس از مرگ از تمام مونسهاى خود جدا گشته و تنها و بى ياور مى شوند. مونسهايى چون مال و ثروت و مقام و دوستان و خانواده و ... از انسان جدا مى شوند و ديگر خبرى از آنان نيست . بنابراين ، اهميت اُنس با خداوند متعال اختصاصى به اين جهان ندارد، بلكه آثار اين اُنس در آن جهان براى آدمى بسيار مهمتر و سرنوشت سازتر است . حضرت در دعاى ((ابوحمزه ثمالى )) چنين مى فرمايد:

((وَارْحَمْ فى ذلِكَ الْبَيْتِ الْجَديد غُرْبَتى حَتّى لا اَسْتَاْنِسَ بِغَيْرِكَ)).

((در اين خانه جديد (پس از مرگ ) بر غربت و تنهاييم رحم فرما به طورى كه با غير تو ماءنوس نباشم )).

و در ((اعمال شب اوّل )) ماه مبارك رمضان ، در نوزدهمين عمل ، درباره قرآن كريم چنين مى فرمايد:

((اَللّهُمَّ ... وَاجْعَلْهُ لى اُنْساً فى قَبرى وَاُنْساً فى حَشْرى )).

((بارالها!...قرآن كريم رامونس من در قبر و مونس من به هنگام برپايى قيامت قرار ده )).

مطلب را با كلامى از حضرت سيدالساجدين زين العابدين (عليه السّلام ) در ((مناجاة الذاكرين )) به پايان مى بريم :

((وَاسْتَغْفِرُكَ مِنْ ... كُلِّ راحَةٍ بِغَيْرِ اُنْسِكَ)).

((بارالها! از هر آرامش و راحتى كه بدون انس با تو حاصل شود، استغفار مى نمايم )).

چه اينكه راحتى كه از غير تو باشد، راحتى غفلت ، راحتى بى خبرى ، راحتى بى دردى ، راحتى سكون و جمود، و ... مى باشد كه سرانجامى جز انحراف و گمراهى و ظلمت و ذلّت ندارد.

اما آرامشى كه از جانب تو باشد، آرامش سعادت ، آرامش ترقى و تكامل ، آرامش ‍ داشتن همه خوبيها، آرامش به يقين رسيدن ، آرامش دستيابى به نور، آرامش اطمينان ، آرامش عزّت و آرامشى كه حاصل از بهترين دوست است ، مى باشد.

پاورقي



43- فرقان /28.

44- بحارالانوار، ج 70، ص 110. و ج 78، ص 379.