بازگشت

اطمينان قلب با ياد خداوند متعال




قرآن كريم يكى از مهمترين آثار ذكر پروردگار را ((اطمينان قلب )) بيان مى كند:

(اَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ).(51)

((همانا با ياد خدا دل آرام يابد)).

علت اين اطمينان را چنين مى توان بيان كرد كه ذاكر حقيقى پروردگار متعال ، خود را داراى همه چيز مى بيند و كسى كه همه چيز دارد، چرا نامطمئن باشد؟ عدم اطمينان ، از نداشتنها و فقرها حاصل مى شود.

مطلب ديگرى كه بايد به آن توجه كرد اين است كه همانگونه كه قبلاً گفته شد، پيدايش و از بين رفتن ذكر، هريك داراى علل و اسبابى مى باشند. بنابراين ، انسان بايد سعى نمايد هرآنچه را كه موجب ذكر الهى مى شود، اخذ نمايد و آنچه را كه موجب سلب ذكر الهى مى شود، طرد كند. مثلاً حضور در مجلس مردان الهى و همنشينى با آنان موجب ذكر الهى و تقويت آن مى شود و برعكس ، مجالست با افراد باطل و جاهل ، آدمى را از ذكر پروردگارش باز مى دارد. همينطور مطالعه برخى كتب و نوشته ها مى تواند انسان را به ذكر الهى نزديك و يا از آن دور نمايد.

و به طور كلى مى توان گفت هرآنچه پروردگار متعال به انجام آن ((امر)) نموده و وظيفه آدمى مى باشد، موجب رسيدن به ذكر الهى و آنچه از آن ((نهى )) نموده ، موجب دورى از ذكر پروردگار متعال است .

به هرحال ، در همان چيزى هم كه انجامش وظيفه انسان مى باشد ممكن است توجه انسان به غير خدا باشد و در عين اينكه صورت و ظاهر كار، مشروع و الهى است ، اما باطن آن ، غيرخدايى باشد؛ مثلاً در تحصيلات علوم دينى ، جهاد در راه خداوند و يا هر عمل خير ديگرى ممكن است ذكر انسان خدايى نباشد و دل انسان متوجه جايى ديگر باشد. همچنين در امور دنيوى كه انجام آن لازم است ، اين مساءله مى تواند مهمتر باشد. در سوره نور مى فرمايد:

(رِجالٌ لا تُلْهِيْهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِاللّهِ ... ).(52)

((مردانى كه كسب و تجارت ، آنان را از ياد خداوند باز نمى دارد ...)).

واضح است كه تجارت امر لازمى است اما گاه مى تواند به بدترين وجه ، آدمى را از خداوند غافل و او را در ظلمات دنيوى فروبرد. و در سوره منافقون چنين مى فرمايد:

(يا اَيُّها الَّذينَ آمنُواَ لا تُلْهِكُمْ اَمْوالُكُمْ وَلا اَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِاللّهِ ... ).(53)

((اى اهل ايمان ! اموال و اولاد، شما را از ياد خداوند غافل ننمايد)).

واضح است كه منظور از ياد خدا اين نيست كه انسان ، فقط خدا - خدا كند، بلكه منظور آن است كه مبادا علاقه به اموال و اولاد، موجب آن شود كه تمام توجهات فكرى و قلبى شما صرف اين امور شود به طورى كه وظايف الهى و انسانى خود را فراموش ‍ نماييد و براى رسيدن به اين امور، مرتكب هرخلاف و معصيتى بشويد.

همچنين در انجام امور خلاف و گناه ، انسان نبايد كميت آن را در نظر بگيرد بلكه بايد به ((مقدار اثر)) آن توجه كند. چه بسا ديدن يك صحنه و يا يك ساعت مجالست با اهل دنيا و يا خواندن چند صفحه از نوشته جات ، آدمى را براى هميشه از ياد خداوند غافل نمايد و عشق و علاقه و توجه او را به سوى چيز ديگرى ، معطوف نمايد. براى همين در ادعيه از خداوند متعال طلب ((دوام ذكر)) شده است . در ((مناجات شعبانيه )) آمده است :

((اَسْئَلُكَ ... اَنْ تَجْعَلَنى مِمَّنْ يُديم ذِكْرَكَ)).

((از تو مى خواهم مرا از كسانى قرار دهى كه دايم به ياد تو هستند (يعنى هيچ چيز موجب قطع ذكر الهى آنان نمى شود)).

و در دعاى ((ابوحمزه ثمالى )) آمده است :

((اَللّهُمَّ اشْغَلْنا بِذِكْرِكَ)).

((بارالها! مرا مشغول ذكر خود بدار (يعنى ذكر غير خودت را از من دور كن )).

با اين حال ، در طول شبانه روز بر اثر كارهاى مختلف ممكن است ياد خداوند در انسان كمرنگ شود، براى همين ، خداوند متعال ذكر واجبى را به نام ((نماز)) براى انسان مقرر كرده است تا هرچند ساعت يك بار، آدمى فارغ از همه چيز و همه كس ، مشغول ذكر پروردگارش باشد. در سوره طه مى فرمايد:

(وَاِقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرِى ).(54)

((و نماز را براى ياد و ذكر من بپا دار)).

مطلب ديگرى كه بيان آن لازم است ، درباره ((ذكر لسانى و زبانى )) است . در اين باره بايد گفت ذكر زبانى مى تواند بالاترين و يا پايين ترين مرتبه ذكر باشد، به اين معنا كه اگر اين ذكر، ناشى از شدت ذكر درونى و قلبى باشد، بيشترين ارزش را دارد، اما اگر صرفا خروج صدايى از دهان باشد، داراى كمترين ارزش و بلكه بى ارزش است ؛ مثلاً مادرى كه از فرزندان خود دور شده و به اصطلاح دلش براى او تنگ شده است ، علاوه بر اينكه تمام فكر و ذكرش به سوى آن - فرزند است ، ملاحظه مى كنيم كه با زبان هم دايما نام آن فرزند را ذكر مى كند و درباره او صحبت مى كند. چنين مادرى ، هم ياد فرزندش برايش ‍ شيرين است و هم گفتگو در باره آن فرزند برايش لذتبخش است .

همينطور كسانى كه به هرنحوى اهل دنيا هستند، هم ياد دنيايشان براى آنان لذيذ است و هم گفتگوى درباره آن ، لذا معمولاً مى توان از روى صحبتها و گفتار اشخاص ، به توجهات قلبى و علايق شخصيشان پى برد.

حال ، كسانى هم كه خداى متعال در قلبشان جاى گرفته است از به زبان آوردن ياد قلبى خود، احساس لذت و شيرينى مى نمايند. و يكى از علل مناجات اولياى الهى با پروردگار متعال آن است كه مى خواهند ياد محبوب خويش را به زبان آورند و درباره آن سخن بگويند.

در ((مناجاة المطيعين للّه )) چنين آمده است :

((اَللّهُمَّ ... مَتِّعْنا بِلَذيذِ مُناجاتِكَ)).

((بارالها! ... لذت مناجات خودت را نصيبمان فرما)).

و در ((مناجاة المريدين )) آمده است :

((وَفى مُناجاتِكَ رُوحى وَراحَتى )).

((آرامش و آسايشم در مناجات با تو است )).

اما يكى ديگر از اثرات مهم ((ذكر لسانى ))، تاءثيرى است كه بر ((ذكر قلبى )) دارد. به عبارت ديگر: ذكر زبانى چنانچه با خلوص و توجه كامل گفته شود، باعث تقويت و ريشه دار شدن ذكر قلبى و درونى مى شود. بسيارى از امور هستند كه انسان نسبت به آنها آگاهى دارد، اما به زبان آوردن آنها تاءثير تازه و ديگرى براى انسان دارد به طورى كه گويى آدمى به چيز جديدى دست يافته و معرفت تازه اى پيدا كرده است ، لذا ملاحظه مى كنيم كه در دعاهاى فراوان از خداوند متعال طلب ذكر لسانى شده است . در اعمال ((بيست و هفتم رجب )) چنين آمده است :

((اَللّهُمَّ ... وَاجْعَلْ ... ذِكْرَكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ عَلى لِسانِى )).

((بارالها! ... ذكر خودت را شب و روز بر زبانم قرار ده )).

و در ((دعاى كميل )) آمده است :

((وَاجْعَلْ لِسانى بِذِكْرِكَ لَهِجاً)).

((و زبانم را به ياد خودت گويا نما)).

و در ((مناجاة الذاكرين )) آن را از بزرگترين نعمتها به حساب مى آورد:

((وَمِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنا جَرَيانُ ذِكْرِكَ عَلى اَلْسِنَتِنا وَاِذْنُكَ لَنا بِدُعائِكَ وَتَنْزيْهِكَ وَتَسْبيحِكَ)).

((و از بزرگترين نعمتها، جارى شدن ذكر تو بر زبان ماست و اجازه اى است كه به ما براى دعا كردن ، و خواندن ، منزّه دانستن و تسبيح خودت داده اى )).

حال ، ((مصاديق ذكر زبانى )) كدام است ؟ شكى نيست كه اعمالى مانند خواندن نماز، قرآن و ادعيه و امثال آن ، از بارزترين ((مصاديق ذكر الهى )) مى باشند. اما نمى توان گفت كه ذكر زبانى پروردگار متعال ، منحصر در اين امور است ، بلكه هر سخنى كه درباره پروردگار متعال و ديگر حقايق گفته شود، به طورى كه باعث نزديكى به پروردگار متعال و توجه به او و نماياندن راه حق بشود را بايد ذكر پروردگار متعال دانست ؛ مثلاً واعظى كه وعظ مى كند، استادى كه تدريس مى نمايد، پدرى كه نصيحت مى كند، شاعرى كه مى سرايد و... همگى ، گفتارشان مى تواند ((ذكر الهى )) باشد.

قبلاً گفته شد كه ذاكرين حقيقى پروردگار متعال ، از گفتن ذكر الهى ، لذت مى برند، در اينجا بايد اضافه كرد كه اين افراد از شنيدن ذكر خداوند هم احساس لذت مى نمايند. در ((مناجاة الخائفين )) آمده است :

((اِلهى ! هَلْ ... تُصِمُّ اَسْماعاً تَلَذَّذَتْ بِسَماعِ ذِكْرِكَ فى اِرادَتِك ؟)).

((پروردگارا! آيا ... گوشهايى را كه با شنيدن يادت ، در راه خواست تو لذت برده اند، كر و ناشنوا خواهى كرد؟)).

البته در مقابل ، نيز عده اى هستند كه با شنيدن ذكر پروردگار، ناراحت مى شوند! در سوره زمر، آيه 45 در باره اين افراد چنين مى فرمايد:

(وَاِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اْشَمَاءَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ وَاِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُوِنِهِ اِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ).(55)

((هنگامى كه خداوند به تنهايى ياد مى شود، كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، سخت ملول و ناراحت مى شوند، اما هنگامى كه ذكر غيرخدا به ميان آيد، اين افراد، شاد و خوشحال مى شوند)).

با تمام اين احوال ، انسان بايد مواظبت نمايد آن زمانى كه زبان يا گوشش فارغ از ذكر الهى است ، قلبش خالى از ذكر پروردگار متعال نباشد، لذا در ((مناجاة الذاكرين )) چنين مى فرمايد:

((وَاَنِسْنا بِالذِّكْرِ الْخَفِىِّ)).

((پروردگارا! ما را به ذكر پنهان (كه دل به ياد تو باشد) ماءنوس گردان )).

در دعاى ((ابوحمزه ثمالى )) نيز حضرت زندگى و ((حيات قلب )) خود را با ذكر الهى مى دانند:

((وَبِذِكْرِكَ عاش قَلْبى )).

((با ياد تو قلبم زندگى مى كند)).

و در سوره كهف ، آيه 28 نيز خداوند به پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) دستور مى دهد از كسانى كه قلبشان غافل از ياد خداست ، كناره گيرى كند:

(... وَلا تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ ... ).(56)

((از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل كرديم و از هواى نفس خود پيروى مى كنند، اطاعت و پيروى مكن ...)).

واضح است كه غافل نمودن قلب ايشان از سوى خداوند، به سبب اعمالى است كه خود انجام داده اند؛ مانند همان پيروى از هواهاى نفسانى .

قبلاً درباره ياد خداوند از انسان صحبت شد، اما در اين مورد، عده اى را معرفت آنچنان است كه چنين مى گويند:

((كَيْفَ اَنْسيكَ وَلَمْ تَزَلْ ذاكِرى )).(57)

((چگونه تو را فراموش نمايم در حالى كه تو هميشه به ياد من هستى )).

اين موضوع روشن است كه لياقت و معرفت خاصّى مى خواهد تا انسان ، خداوند را هميشه به ياد خود ببيند.

و با همين معرفت است كه چنين مناجات مى كنند:

((اِلهى لَولا الْواجِبُ مِنْ قَبُولِ اَمْرِكَ لَنَزَّهْتُكَ مِنْ ذِكْرى اِيّاكَ عَلى اَنَّ ذِكْرى لَكَ بِقَدْرى لا بِقَدْرِكَ)).(58)

((بارالها! اگر فرمان تو نبود (كه فرموده اى خداى را ذكر كنيد) هرآينه تو را از ياد خود پاك مى كردم ، چه اينكه ياد من از تو به مقدار لياقت من است نه به مقدار قدر و مقام تو)).

حسن ختام بحث را جمله اى معروف از مولى الموحدين اميرمؤ منان على (عليه السّلام ) در دعاى كميل قرار مى دهيم :

((يا مَنِاسْمُهُ دَواءٌ وَذِكْرُهُ شِفاءٌ!)).

((اى كسى كه نامت دوا و يادت شفاست !)).

در اين مورد مى توان چنين گفت كه نام پروردگار متعال دواست براى همه دردها، اما اين دارو زمانى شفا مى بخشد كه تبديل به ((ذكر)) شود؛ يعنى همانگونه كه براى اثرگذارى يك دارو لازم است انسان آن دارو را مصرف و استفاده نمايد تا بهبودى و شفا يابد، در مورد اسم بارى تعالى نيز مساءله چنين است كه براى استفاده و سود بردن از آن اسم ، لازم است اين اسم به صورت ذكر براى آدمى درآيد و الا اثر نخواهد بخشيد. و البته براى ذكر شدن آن اسم ، بايد انسان به آن اسم معرفت داشته باشد؛ چون اسم خداوند، كلمه يا سخن نيست . بنابراين ، هركس به مقدار معرفتى كه از اسامى خداوند متعال دارد، از ذكر خداوند شفا مى يابد.

پاورقي



51- رعد/28.

52- نور / 37.

53- منافقون /9.

54- طه /14.

55- زمر / 45.

56- كهف /28.

57- مناجاة الراجين .

58- مناجاة الذاكرين .