بازگشت

خداوند، طبيب قلبها




(12) ((يا طَبيبَ الْقُلُوبِ!)).

((اى طبيب و درمان كننده دلها!)).

(44) ((يا طَبيبُ!)).

((اى درمان كننده !)).

(53) ((يا طَبيبَنا!)).

((اى درمان كننده ما!)).

(36) ((يا شافى !)).

((اى شفابخش و بهبودى دهنده !)).

(12) ((يا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ!)).

((اى روشنى بخش دلها!)).

(12) ((يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ!)).

((اى دگرگون كننده دلها!)).

(97) ((يا مُقَلِّبُ!)).

((اى دگرگون كننده !)).

(90) ((يا مَنْ لا يُقَلِّبُ الْقُلُوبَ اِلاّ هُوَ!)).

((اى كسى كه دگرگون نمى سازد قلبها را مگر او!)).

(67) ((يا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِوَ قَلْبِهِ!)).

((اى كسى كه مابين آدمى و دلش حايل و واسطه مى شود!)).

(63) ((يا مَنْ لا يَبْعَدُ عَنْ قُلُوبِ الْعارِفينَ!)).

((اى كسى كه از دلهاى عارفان دور نيستى !)).

(12) ((يا اَنيسَ القُلُوبِ!)).

((اى آرام دلها!)).

((قلب )) را مى توان مركز ادراكات بشرى و حيات روحى انسان دانست و از آنجايى كه قلب ، يك موجود زنده و داراى حيات است ، بنابراين ، داراى حالتهاى گوناگونى هم مى باشد. اين حالتهاى مختلف را مى توان به دو بخش كلى تقسيم كرد:((سلامت و مرض )). هريك از اين دو حالت نتايج خاص خود را در پى دارد. همچنين براى هريك از اين دو، مراتب مختلفى هست كه متناسب با هر مرتبه نيز نتيجه اى معين حاصل مى شود.

اهميت حالتها، استعدادها و قابليتهاى مختلف قلب در اين است كه اين كيفيات تاءثير مستقيمى بر روى ادراكات و معارف و به تبع آن بر روى عملكردهاى انسان مى گذارد. به طورى كه مى توان گفت هر شخصى آنگونه درك مى كند كه قلبش قابليت دارد و آنگونه عمل مى كند كه درك نموده است .

البته عكس اين مطلب نيز وجود دارد؛ يعنى اعمال انسان هم بر كيفيات و احوال قلب آدمى ، تاءثير مستقيم دارد، لذا حضرت در ((اعمال مشتركه ماه شعبان )) مى فرمايند:

((وَاعْمُرْ قَلْبى بِطاعَتِكَ)).

((قلبم را به اطاعت خودت آباد فرما)).

O ((يا طَبيبَ الْقُلُوبِ!)).

((اى طبيب و درمان كننده دلها!)).

O ((يا طَبيبُ!)).

((اى درمان كننده !)).

O ((يا طَبيبَنا!)).

((اى درمان كننده ما!)).

O ((يا شافى !)).

((اى شفابخش !)).

گفته شد كه قلب آدمى داراى دو حالت ((سلامت و مرض )) است در قرآن كريم ، بارها به اين دو حالت قلب اشاره شده است ؛ در سوره مباركه بقره درباره منافقين چنين مى فرمايد:

(فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً ... ).(59)

((در قلبهايشان بيمارى است ، پس خداوند بر مرض ايشان بيفزايد)).

و در سوره شعراء، درباره تنها چيز مفيد در روز قيامت چنين مى فرمايد:

(يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ # اِلاّ مَنْ اَتَى اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ ).(60)

((قيامت )، روزى است كه مال و فرزند به آدمى سودى نمى بخشد مگر كسى كه با دلى سالم به پيشگاه خدا بيايد)).

حال كه چنين است پس بايد به فكر سلامت قلب بود و براى خلاصى آن از امراض ‍ گوناگون ، تلاش نمود. براى اين كار لازم است كه انسان نزد ((طبيب )) مراجعه نمايد و از او طلب معالجه بنمايد. البته براى مراجعه ، لازم است كه آدمى ابتدا از احوال گوناگون قلب خود اطلاع داشته و به وجود امراض گوناگون در آن ((معترف )) باشد؛ چون تا زمانى كه آدمى غافل از احوال دل خويشتن باشد و يا دل خود را سالم و بى عيب و نقص بپندارد، هيچگاه به فكر علاج و مراجعه به معالج و طبيب نخواهد بود. و بسيارى از ما آدميان در اين مرحله ، در يك غفلت و ناآگاهى فراوان فرورفته ايم و از بيماريهاى مختلف دل خود، بى خبريم .

مرحله دوم كه مرحله مراجعه به ((طبيب )) است ، مرحله اى بسيار مهم و حساس است چه اينكه بسيارى از افراد، پس از تشخيص وجود بيمارى در قلب خود، در تشخيص طبيب آگاه و توانا دچار اشتباه مى شوند. و چه بسا مراجعه آنان به افراد طبيب نما بر بيماريشان مى افزايد و علاج آنان را به تاءخير انداخته يا ناممكن مى كند.

مرحله سوم آن است كه انسان پس از شناخت و پيدا كردن طبيب ، خود را در معرض ‍ ((معالجه )) او قرار دهد و به نسخه هاى شفابخش او عمل نمايد كه اين نيز مرحله اى سخت و مهم است .

حال ببينيم ((طبيب )) كيست ؟ و نسخه او چيست ؟

((طبيب )) كسى است كه از احوال ما آگاهتر از خود ماست .

((طبيب )) كسى است كه ما را خلق نموده ، و از ابتدا تاكنون بر اعمال و كردار ما ناظر بوده و بر تمام كيفيات و حالات گوناگون قلب ما واقف است . و او كسى جز خداوند قادر متعال نيست .

بيماريهاى دل از ظلمتها و تاريكيهايى است كه قلب را فراگرفته و تنها نور است كه مى تواند بر اين ظلمتها چيره شود و آنها را نابود سازد و نور مطلق ، پروردگار يگانه است . پس بايد به سوى نور مطلق آمد و از او درخواست زدودن تاريكيها و سياهيها را نمود. بايد قلب خود را در معرض تابش نور الهى قرار داد و در برطرف كردن موانع اين تابش ‍ مقدس ، تلاش و كوشش نمود.

ما بايد به طبيب بودن خداى خود ايمان داشته باشيم و به سوى عمل به نسخه هاى شفابخش او كه به وسيله رسولانش بر ما عرضه شده حركت نماييم و آن را سرلوحه كار و زندگى خويش قرار بدهيم .

ما بايد هرگاه كه در دل و قلب خود كدورت و ظلمتى احساس نموديم ، بلافاصله به نزد طبيب شفابخش خود مراجعه كنيم و با تضرع و خواهش ، برطرف شدن اين سياهيها و ناپاكيها را درخواست كنيم . در اعمال سيزدهم از اعمال شب نيمه شعبان از خداوند متعال چنين قلبى درخواست شده است :

((اَللّهُمَّ ارْزُقْنى قَلْباً تَقيّاً نَقيّاً وَمِنَ الشِّرْكِ بَريئاً لا كافِراً وَلا شَقيّاً)).

((بارالها! قلبى پرهيزگار و پاكيزه به من عنايت كن ؛ قلبى كه خالى و مبرّاى از شرك باشد، قلبى كه نه كفرى در آن باشد و نه شقاوتى )).

و در ((مناجاة الشاكين )) حضرت از بيماريهاى قلب به خداوند شكايت مى كند و از او طلب شفا مى نمايد:

((اِلهى اِلَيْكَ اَشْكُو قَلْباً قاسِياً مَعَ الْوَسْواسِ مُتَقَلِّباً وَبِالرَّيْنِ وَالطَّبْعِ مُتَلَبّساً)).

((بارالها! به تو شكايت مى كنم از قلبى كه سخت و سنگدل است و با وسوسه هاى گوناگون ، دگرگون مى شود و خودسرى و زشتى آن را فرا گرفته است )).

پروردگار متعال ، طبيبى است كه نه تنها قلبهاى بيمار را شفا مى بخشد، بلكه دلهاى مرده را هم زنده مى سازد. در ((مناجاة التوابين )) چنين آمده است :

((اِلهى ... اَماتَ قَلْبى عَظيمُ جِنايَتى فَاَحْيهِ بِتَوْبَةٍ مِنْكَ يااَمَلى وَبُغْيَتى )).

((بارالها! جنايات بزرگ (گناهان عظيم ) باعث مُردگى دلم شده است . پس خداوندا! به وسيله توبه دلم را حيات ببخش ، اى اميد و آرزوى من !)).

O ((يا مُنَوِّر الْقُلُوب !)).

((اى روشنى بخش دلها!)).

آنگاه كه قلب آدمى به تاريكى مى گرايد و پرده هاى سياه ظلمت ، گرداگرد آن را فرا مى گيرد، تنها يك چيز است كه مى تواند آن را روشنى ببخشد و از غبار ظلمتها نجات بدهد. و آن يك چيز، همان نور مقدس الهى است ؛ نورى كه اگر بر قلب بتابد، به آن ايمان و معرفت مى بخشد و به آن علم و حكمت ارزانى مى دارد. در واقع پروردگار متعال به وسيله نور خود، قلبها را شفا مى بخشد و آنها را زنده مى كند.

به عبارت ديگر: ظلمت و تاريكى از نيستى است و نور از هستى . و خداوند متعال با نور خود به قلب آدمى هستى مى بخشد و آن را از نيستى و هلاكت نجات مى دهد. در زيارت حضرت صاحب الامر (عليه السّلام ) چنين آمده است :

((اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ ...اَنْ تَمْلاَ قَلْبى نُورَ الْيَقينِ وَصَدْرى نُورَ الاِْيْمانِ)).

((بارالها! از تو مى طلبم كه قلبم را از نور يقين و سينه ام را از نور ايمان ، لبريز و سرشار گردانى )).

بنابراين ، بايد توجه داشت كه نور الهى ، اثرى مستقيم و حقيقى در روح و عمل انسان باقى مى گذارد؛ يعنى روح و جان آدمى را پاك و آراسته و به تبع آن اعمال و كردار انسان را هم الهى و انسانى مى گرداند.

به عبارت ديگر: نورانى شدن قلب به معناى تجلى تمام خوبيها در آن و رخت بربستن تمام بديهاازآن است واين همان چيزى است كه باعث ((سعادت ))هردو سرا براى آدمى است .

O ((يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ!)).

((اى دگرگون كننده دلها!)).

O ((يا مُقَلِّبُ!)).

((اى دگرگون ساز و زير و رو كننده !)).

((يا مَنْ لا يُقَلِّبُ الْقُلُوبَ اِلاّ هُوَ!)).

((اى كه جز او كسى قلبها را متحول و دگرگون نمى سازد!)).

((قلب )) در لغت به معناى ((دگرگونى و تحول )) است . و مى توان گفت از آن جهت ، قلب آدمى را به اين نام نهاده اند كه قلب ، موجودى است بسيار متحول و تغييرپذير به طورى كه حالات و كيفيات بسيار گوناگون و مختلفى بر آن عارض مى شود.

دگرگون كننده و مقلب قلب آدمى ، پروردگارى است كه اداره تمام امور هستى به دست تواناى اوست . اما بايد دانست كه پروردگار متعال بر اساس ((سنتها و معيارهاى خاصى ))، قلب آدمى را دگرگون مى سازد. خداوند متعال براى هر عملى از اعمال آدمى ، اثرى خاص قرار داده است كه هنگام ارتكاب آن عمل ، آن اثرِ مشخص ، بر قلب و روح آدمى وارد مى شود؛ مثلاً عمل صالح موجب نورانيت قلب و عمل فاسد، موجب كدورت آن مى شود.

يا مثلاً هنگامى كه توفيق الهى (به هر دليلى ) نصيب انسان مى شود، ناگهان حالت قلب انسان به سرعت تغيير مى كند به طورى كه با درخشش نور الهى در آن قلب ، تمام ادراكات و برداشتهاى قلب ، دگرگون مى شود و انسان حقايقى را كه تا چند لحظه قبل نمى دانست ، آشكارا آنان را در برابر خود مشاهده مى كند. اين پديده را به هنگام ايمان آوردن افراد، به وضوح مى توان ملاحظه كرد.

يكى از راههاى دگرگونى قلب ، درخواست از خود ((مقلب القلوب )) است ؛ به اين معنا كه انسان از پروردگار متعال ، تقاضاى دگرگونى حالات قلبى خود را بنمايد چنانكه در دعاى ((تحويل سال )) آمده است :

((يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَْبْصارِ! يا مُدَبِّر اللَّيْلِ وَالنَّهارِ! يا مُحَوَّلَ الْحَوْلِ وَالاَْحْوال ! حَوِّلْ حالَنا اِلى اَحْسَنِ الْحالِ)).

((اى دگرگون كننده دلها و ديده ها! اى تدبير كننده شب و روز! اى عوض كننده سال و روزگار! حال ما را به بهترين حالتها تبديل كن )).

در اينجا بايد توجه كرد كه بين ((مقلب القلوب و طبيب القلوب و منورالقلوب )) بودن پروردگار متعال ، ارتباطى كاملاً منطقى و منسجم وجود دارد؛ به اين معنا كه مى توان گفت خداوند متعال چون ((مقلب القلوب )) است ، پس ((طبيب القلوب )) هم مى باشد و باز به همين جهت ، ((منورالقلوب )) هم هست .

O ((يا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ!)).

((اى كسى كه مابين آدمى و دل او واسطه و حايل مى شود!)).

حايل شدن خداوند متعال بين انسان و قلب انسان را مى توان به اين معنا دانست كه خداوند متعال با فاصله انداختن و حايل شدن بين انسان و قلب او، مانع از تاءثيرات موجود قلب بر روى آدمى مى شود.

به عبارت ديگر: خداوند متعال با حايل شدن ، بر داشتها و ادراكات آدمى را دگرگون مى سازد؛ يعنى هنگامى كه خداوند متعال مى خواهد انسان را تغيير بدهد و او را متحول سازد، ما بين قلب آدمى و خود او فاصله مى اندازد، آن هم فاصله اى الهى ، تا هم انسان و هم قلب او، دچار تحولى الهى گردد. بلاتشبيه مانند آن است كه شما براى دگرگون ساختن رابطه دو نفر بين آنان فاصله اندازيد و با هريك سخنى بگوييد، در اين صورت ، پس از كنار رفتن شما، ديد آن دو نسبت به يكديگر عوض مى شود و رابطه اى جديد با همديگر پيدا مى كنند. در قرآن كريم در اين مورد چنين مى فرمايد:

(يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجِيبُوا للّهِِ وَلِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَاعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَاَنَّهُ اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ).(61)

((اى اهل ايمان ! هنگامى كه خدا و رسول ، شما را به سوى چيزى فرا مى خوانند كه موجب زنده شدن شما مى گردد آنان را استجابت نماييد و بدانيد كه خداوند بين آدمى و قلبش حايل مى شود و بدانيد كه به سوى او محشور مى شويد)).

همچنان كه ملاحظه مى شود، در ابتداى آيه ، پروردگار متعال از يك دگرگونى اساسى يعنى زنده شدن ، سخن به ميان مى آورد.اما از آنجايى كه اين دگرگونى به نظر بسيارى ، گران و سنگين جلوه مى كند، پس خداوند متعال منشاء اين دگرگونى را به خود نسبت مى دهد و مى فرمايد ما به حايل شدن بين آدمى و قلب او، باعث چنين تحولى مى شويم . بنابراين ، وظيفه انسان در اين رابطه استجابت خدا و رسول مى باشد، اما نتيجه آن كه رسيدن به يك نوع حيات و زندگى است ، بر عهده پروردگار متعال است .

O ((يا مَنْ لا يَبْعَدُ عَنْ قُلُوبِ الْعارِفينَ!)).

((اى كسى كه از دلهاى عارفان دور نيست !)).

دورى و نزديكى خداوند متعال از قلب آدمى ، به اين معناست كه قلب انسان تا چه اندازه تجلّيگاه صفات الهى باشد. پس هر مقدار كه قلب آدمى بيشتر منوّر به نور الهى باشد، انسان به خداوند متعال نزديكتر مى باشد.

نكته اى كه در اينجا قابل توجه است ، معرفت خداوند متعال است . همانگونه كه در جمله مذكور آمده است ، خداوند متعال به هر قلبى نزديك نيست بلكه به قلوب اهل معرفت نزديك است . و اين بدان خاطر است كه اهل معرفت به صفات بارى تعالى دست يافته و رنگى الهى به خود گرفته اند. و اين همان نزديكى به پروردگار متعال است . اين بحث در باب ((معرفت و قرب )) نيز گذشت .

O ((يا اَنيسَ الْقُلُوبِ!)).

((اى آرام جانها!)).

قلب آدمى قابليت انس با چيزهاى مختلف و گوناگونى را دارد، اما مونس حقيقى قلب كه قلب در كنار آن به آرامش و اطمينان واقعى مى رسد، خالق هستى و هستى بخش تمام نيستيها يعنى پروردگار عالميان است . لازمه آنكه قلب آدمى با پروردگارش انس بگيرد آن است كه به سوى خداى خود حركت نمايد، او را بشناسد و از غير او جدا شود. اين بحث نيز در باب ((انس )) گذشت .

پاورقي



59- بقره /10.

60- شعراء/88 - 89.

61- انفال /24.