بازگشت

هادى بودن خداوند متعال


(36) ((يا هادى !)).

((اى هدايت كننده و رهنما!)).

(87) ((يا هادِىَ الْمُضِلّيْنَ!)).

((اى هدايتگر گمراهان !)).

(60) ((يا هادِىَ مَنِ اسْتَهداهُ!)).

((اى هدايت كننده هر آن كس كه خواستار هدايت او باشد!)).

(66) ((يا مَنْ وَفَّقَنى وَهَدانى !)).

((اى كسى كه به من توفيق دادى و هدايتم نمودى !)).

(83) ((يا مَنْ يَهْدى مَنْ يَشاء!)).

((اى كسى كه هركه را بخواهد هدايت مى كند!)).

(83) ((يا مَنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاء!)).

((اى كسى كه هركه را بخواهد گمراه مى كند!)).

(50) ((يا مَنْ يَهْدِى وَلا يُهْدى !)).

((اى كسى كه هدايت مى كند ولى جنياز به هدايت ندارد وج هدايت نمى شود!)).

(72) ((يا مَنْ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ!)).

((اى كسى كه به ره يافتگان ، از همه آگاهتر است !)).

(67) ((يا مَنْ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ!)).

((اى كسى كه به گمراهان از راهش ، از همه عالمتر است !)).

(41) ((يا مَنْ قَدَّرَ فَهَدى !)).

((اى كسى كه مقدار و اندازه قرار داد و آنگاه ره نمود!)).

(13) ((يا دَليلُ!)).

((اى نشانگر و نشان دهنده !)).

(14) ((يا دَلِيْلَ الْمُتَحَيِّرينَ!)).

((اى راهنماى سرگردانها!)).

(11) ((يا دَليلى عِنْدَ حَيْرَتى !)).

((اى راهنماى من به هنگام سرگردانيم !)).

(53) ((يا دَلِيلَنا!)).

((اى رهنماى ما!)).

(59) ((يا دَلِيْلَ مَنْ لا دَلِيْلَ لَهُ!)).

((اى رهنماى بى رهنمايان !)).

(58) ((يا مَنْ فى كُلِّ شىْءٍ دَلائِلُهُ!)).

((اى كسى كه در همه چيز، دليلهايش وجود دارد!)).

(42) ((يا مَنْ فىِ الاْفاقِ اياتُهُ!)).

((اى كسى كه در كرانه ها و ناحيه ها نشانه هاى او وجود دارد!)).

(58) ((يا مَنْ فىِ الاَْرْضِ اياتُهُ!)).

((اى كسى كه در زمين نشانه هاى اوست !)).

(75) ((يا مَنْ اياتُهُ بُرْهانٌ لِلنّاظِرينَ!)).

((اى كسى كه نشانه هايش براى تيزبينان نشانگر است !)).

(42) ((يا مَنْ فىِ الاْياتِ بُرْهانُهُ!)).

((اى كسى كه در نشانه هايش ، نشانگريهاى او وجود دارد!)).

(5) ((يا بُرْهانُ!)).

((اى نشانگر و ثابت كننده !)).

(24) ((يا مُنْزِلَ الاْياتِ!)).

((اى فروفرستنده آيات !)).

(56) ((يا مَنْ لَهُ الاْياتُ الْكُبْرى !)).

((اى كسى كه نشانه هاى بزرگ از آن اوست !)).

(32) ((يا راشِدُ!)).

((اى به راه راست برنده !)).

(77) ((يا رَشيدُ!)).

((اى رشد دهنده و هدايت كننده !)).

(30) ((يا مُرْشِدَ مَنِ اسْتَرْشَدَهُ!)).

((اى رهنماى هرآنكس كه خواستار ارشاد باشد!)).

(75) ((يا مَنْ سَبِيلُهُ واضِحٌ لِلْمُنيبينَ!)).

((اى كسى كه راهش براى بازگشت كنندگان به سوى او آشكار است !)).

الف : شناخت هدايت

كشتى زندگانى بشر در درياى پرتلاطم هستى ، شناور است ، مِه غليظ جهالت ، ظلمت و ضلالت ناشى از غرور و نادانى ، همه جا را فرا گرفته است . هريك از سرنشينان ، براى رسيدن به ساحل نجات ، جهتى را نشان مى دهند، اما پس از راندن در آن مسير و نرسيدن به مقصد، دوباره همگى حيران و سرگردان به اطراف خود مى نگرند. ساحل كجاست ؟ و راه كدام است ؟

ناگهان از ساحل نجات ، نورى درخشيدن مى گيرد و چشمها را به سوى خود خيره مى سازد: آه ! ... چه شيرين است هدايت ! چه شيرين است يافتن و ديدن ! و چه شيرين است با تمام وجود احساس كردن !

به راستى هدايت چيست ؟ و نياز به آن از بهر چيست ؟ در پاسخ بايد گفت اگر بشر موجودى ساكن و جامد بود، هدايت براى او معنايى نداشت ؛ چه اينكه ((هدايت ))، در ((حركت و جا به جايى )) معنا پيدا مى كند، اين معنا زمانى بيشتر جلوه مى كند كه بدانيم مسيرهاى حركت متعدد و حركت كننده نيز موجودى مختار و آزاد است . و اين وضعيتى است كه دقيقا براى موجودى به نام ((انسان )) وجود دارد.

خداوند متعال انسان را آفريد و راههاى متعددى را در پيش روى او قرار داد كه از آن ميان ، تنها يك راه ، حق و بقيّه راهها باطل هستند. هدايت همان نماياندن راه حق مى باشدكه به وسيله پروردگارمتعال انجام مى شود.دراينجالازم است به دو نكته توجه شود:

اوّل اينكه :

انسان يكى از موجودات منحصر به فردى است كه راههاى گوناگون و مختلفى در فراروى او قرار دارد. بقيّه موجودات عموما داراى يك نوع هدايت جبرى مى باشند كه تخلف از آن برايشان امكان ندارد. و به عبارت ديگر، داراى قدرت انتخاب و گزينش ‍ نمى باشند.

و نكته دوّم آنكه :

راه حق و صحيح بدون هدايت الهى ، قابل شناختن نيست . به عبارت ديگر، چنين نيست كه انسان بتواند به صورت اتفاقى و تصادفى در راه حق قرار گيرد و در آن حركت نمايد.

حال به اصل مطلب بازگرديم : انسان طرق متعددى براى حركت و رشد در پيش روى خود دارد كه حركت در هريك از آن راهها، انسان را به مقصدى معين و مشخص ‍ مى رساند. اما خداوند متعال آدمى را تنها براى يكى از اين مقاصد آفريده است كه آن مقصد عبارت است از عبوديت پروردگار متعال كه در كنار آن كمال نهايى و سعادت مطلق براى انسان حاصل مى شود. و هدايت عبارت است از راهنمايى و راهبرى انسان در طريقى كه او را به اين مقصد متعالى خواهد رساند. بقيه راهها و طرق ، سرانجامى جز ظلمت ، ضلالت ، هلاكت و نيستى در پى ندارند. به همين جهت ، ملاحظه مى كنيم كه خداوند متعال ابزار درونى و برونى اين مهم را براى آدمى فراهم ساخته است تا انسان ، عاقبتى نيك و سرانجامى فرخنده داشته باشد.

((هدايت )) يعنى شناختن هست و نيستها و در پى آن رسيدن به بايدها و نبايدها.

((هدايت )) يعنى پروراندن و رشد دادن تا شكوفا شدن نهايى .

((هدايت )) يعنى دستگيرى نمودن و نجات دادن .

((هدايت )) يعنى از ظلمتها و ضلالتها خارج نمودن و به سوى منبع نور، رهسپار كردن .

((هدايت )) يعنى نشان دادن راه مصرف تمام قوا، جوانى ، عمر و در يك كلمه ((هستى خود براى رسيدن به هستى مطلق )). حال كه هدايت اهميّتى چنين حياتى و ابدى دارد، به چگونگى انجام آن از سوى خداوند متعال بنگريم .

خداوند متعال براى هدايت آدمى ، تمام قوا و ابزار درونى اين كار را به بشر عنايت فرموده است ، اين ابزار درونى كه به وسيله آن ادراك و فهم و تشخيص آدمى ممكن مى گردد ((عقل )) نام دارد. اما ((عقل )) به تنهايى براى اين امر مهم كفايت نمى كند، بنابراين ، خداوند متعال ابزار برونى هدايت را هم به بشر عنايت فرموده است . نام اين نيروى هدايتگر برونى ، ((پيامبر يا رسول )) است . اگر عقل نبود، ارائه طريق از سوى پيامبران فايده اى نداشت و اگر پيامبران نبودند، عقل توانايى پيدا نمودن طريق را نداشت .

O ((يا هادى !)).

((اى رهنما و هدايت كننده !)).

بايد دانست كه هدايت كننده اصلى ، خود پروردگار متعال است ؛ زيرا اوست كه وسايل درونى و برونى هدايت را در اختيار آدمى قرار داده است . اما بايد گفت كه مساءله فراتر از اين سخن است . به اين معنا كه با وجود قدرت عقل و با وجود انبيا و پيامبران ، مساءله تمام شده به حساب نمى آيد؛ چه بسيار كسانى كه از نيروى خدادادى عقل و فكر، بهره مند بودند و در كنار پيامبران هم زندگى كردند، اما هدايت نشدند و ره به جايى نبردند، چرا كه هدايت نورى است كه از سوى منبع نور؛ يعنى ذات بارى تعالى بايد در دلها بتابد و ره را بنمايد، عقل و انبيا، تنها وسيله هستند و بس .

O ((يا هادِىَ الْمُضِلّينَ!)).

((اى رهنماى گمراهان !)).

معناى اين جمله نه اين است كه افراد بشر دو دسته هستند؛ گروهى ره يافته و هدايت شده اند و گروهى ، گمراه و ره نيافته اند و خداوند آن گروه گمراه را هدايت كننده است ، بلكه بايد توجه داشت كه تمام افراد بشر، بدون در نظر گرفتن هدايت الهى ، از ((مضلّين )) وگمراهان مى باشند و اين هدايت الهى است كه شامل حال اين گمراهان شده و آنان را ره مى نماياند.

به عبارت ديگر، هم آن دسته كه هدايت شده اند، در همان حال هدايت محتاج به هدايت الهى مى باشند به طورى كه اگر لحظه اى هدايت الهى از آنان برداشته شود از مضلّين خواهند بود و هم آن دسته كه هدايت نشده و گمراه هستند، براى ره يافتن به هدايت پروردگار متعال ، احتياج دارند و بدون آن هرگز ره را نخواهند يافت . در ((دعاى ابى حمزه ثمالى ))، حضرت چنين مى فرمايند:

((اَنَا الصَّغيرُ الَّذى رَبَّيْتَهُ وَاَنَا الْجاهِلُ الَّذى عَلَّمْتَهُ وَاَنَا الضّالُّ الَّذى هَدَيْتَهُ)).

يعنى :((من همان طفلى هستم كه تو پرورشش دادى و همان جاهلى هستم كه تو علمش ‍ آموختى و همان گمراهى هستم كه تو هدايتش نمودى )).

O ((يا هادِىَ مَنِ اسْتَهداهُ!)).

((اى هدايت كننده هرآن كس كه خواستار هدايت باشد!)).

اين جمله بيان كننده يكى از مهمترين شرايط هدايت الهى مى باشد و آن عبارت است از:((طلب هدايت از خداوند متعال )). و به همين جهت ملاحظه مى كنيم يكى از خواسته هاى مهم و دايمى اولياى الهى ، طلب هدايت از درگاه الهى مى باشد. در ((تعقيبات مشتركه )) چنين مى خوانيم :

((اللّهُمَّ اهْدِنى مِنْ عِنْدكَ)).

((بارالها! از جانب خودت مرا هدايت نما)).

و در دعاى حضرت مهدى (عليه السّلام ) آمده است :

((اَللّهُمَّ ... اَكْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِْسْتِقامَةِ)).

((بارالها! ... ما را به وسيله هدايت و پايدارى (در طريق هدايت ) گرامى بدار)).

و در ((تعقيب نماز صبح )) آمده است :

((اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاهْدِنى لِمَا اخْتُلِفَ فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِاِذْنِكَ اِنَّكَ تَهْدى مَنْ تَشاءُ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ)).

((پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا در آنچه حق در آن ناپيدا و مشكوك است از جانب خودت هدايت نما به درستى كه تو هرآن كس را كه بخواهى به راه مستقيم هدايت مى نمايى )).

در قرآن كريم نيز در سوره مباركه ((حمد)) - كه روزانه چندين مرتبه در نماز خوانده مى شود - جمله :((اِهْدِنَاالصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ؛ ما را به راه راست هدايت نما))، بارها بر زبان نمازگزار تكرار مى شود.

در اين مورد بايد گفت : تا زمانى كه آدمى خواستار چيزى نباشد و به دنبال آن نرود، هرگز به آن چيز نمى رسد. در واقع ، ((طلب كردن و خواستن ))، يكى از شرايط اوّليه ((داشتن )) هرچيزى مى باشد. انسان در طول زندگى ، همواره به مواردى مى رسد كه خود را در آنجا حيران و سرگردان مى يابد، اينجاست كه بايد دست نياز به درگاه الهى بلند نمايد و از خداوند متعال تقاضاى هدايت كند و اين تقاضا و درخواست بايد هميشگى و دايمى باشد؛ زيرا انسانى كه مى خواهد در طريق الهى قدم بردارد حتى براى يك لحظه هم نمى تواند از هدايت پروردگار متعال ، مستغنى و بى نياز باشد.

O ((يا مَنْ وَفَّقَنى وَهَدانى !)).

((اى كسى كه به من توفيق دادى و هدايتم نمودى !)).

همانگونه كه گفته شد، ((هدايت )) توفيق عظيمى است كه بايد از جانب پروردگار متعال نصيب آدمى بشود و آنانكه هدايت شده و ره يافته اند، هميشه اين مطلب را در ذهن و ياد دارند كه اين توفيق بزرگ از جانب خداوند است و هميشه خداوند را از اين جهت ، يادآور و شكرگزار هستند.

در((دعاى صباح )) حضرت اميرالمؤ منين (عليه السّلام ) چنين مى خوانيم :

((اِلهى ! اِنْ لَمْ تَبْتَدِئْنى الرَّحْمَةُ مِنْكَ بِحُسْنِ التَّوْفيقِ، فَمَنِ السّالِكُ بى اِلَيْكَ فى واضِحِ الطَّريقِ)).

((بارالها! اگر به واسطه حسن توفيق ، از ابتدا رحمتت شامل حال من نمى شد، چه كسى مرا در راهى روشن به سوى تو هدايت مى نمود؟)).

و در ((اعمال شب بيست و هفتم رجب )) مى خوانيم :

((اَلْحَمْدُ للّهِِ الَّذى هَدانا لِمَعْرِفَتِهِ ... شُكْراً شُكْراً)).

((حمد و ستايش خدايى را كه ما را بر معرفت خود هدايت نمود ... شكر و سپاس چنين پروردگارى را)).

و در دعاى ((روز عرفه )) حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام ) ((هدايت )) را نعمتى بزرگ از جانب پروردگار متعال ذكر مى كنند:

((رَبِّ! بِما اَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَهَدَيْتَنى )).

((خداوندا! از آن جهت كه مرا نعمت بخشيدى ، هدايتم نمودى )).

و در ((زيارت مطلقه حضرت اميرمؤ منان على (عليه السّلام ) )) خداوند، به جهت هدايت و توفيق دادنش ستايش مى شود:

((اَلْحَمدُ للّهِِ عَلى هِدايَتِهِ وَتَوفيقِهِ لِما دَعا اِلَيْهِ مِنْ سَبيِلهِ)).

((حمد و ستايش خداى را به خاطر هدايت نمودن و توفيق دادنش بر آنچه ما را به سوى راهش مى خواند و دعوت مى كند)).

به هرحال ، انسان هيچگاه نبايد به علم ، استعداد و كلاًّ توانايى و دارايى خويش مغرور بشود و گمان كند با اين سرمايه هايى كه دارد، مى تواند طريق حق را بيابد و در آن باقى بماند بلكه آدمى همواره بايد تمام هستى خود را از هستى بخش بداند و توجه كند كه بدون توفيقات و توجهات الهى ، هرگز راه به جايى نخواهد برد و به هدايت واقعى دست نخواهد يافت .

O ((يا مَنْ يَهْدى مَنْ يَشاءُ!)).

((اى كسى كه هركه را بخواهد هدايت مى كند!)).

O ((يا مَنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ!)).

((اى كسى كه هركه را بخواهد گمراه مى كند!)).

در قرآن كريم ، در سوره مباركه ابراهيم ، آيه 4، چنين مى فرمايد:

(... فَيُضِلُّ اللّهُ مَنْ يَشاَّءُ وَيَهْدى مَنْ يَشاَّءُ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ ).

((... پس خداوند هركس را بخواهد گمراه و هركس را بخواهد هدايت مى كند و اوست خداى با عزّت و حكمت )).

آياتى با اين مضمون ، در قرآن كريم فراوان است كه ضلالت و هدايت را مربوط به ((خواست )) پروردگار متعال ، ذكر مى كند.

اما در اينجا لازم است به يك نكته مهم توجه نمود و آن اينكه خواست پروردگار متعال با خواست ما انسانها بسيار فرق دارد؛ زيرا چه بسيار اوقات كه خواست و اراده ما انسانها مبتنى بر باطل است . اما در خداوند متعال - نعوذباللّه - هيچ باطلى راه ندارد، بنابراين ، هرآنچه را كه خداوند بخواهد، عين حق است و مطابقت كامل با حكمت الهى دارد. پس خداوند متعال هركه را بخواهد هدايت مى كند و هركه را بخواهد، گمراه مى نمايد. اما بايد ديد كه خواست پروردگار متعال بر چه پايه و اساسى قرار دارد و بر اساس چه ضابطه و معيارى ، ضلالت يا هدايت را نصيب آدميان مى فرمايد. چنانچه به خود قرآن كريم مراجعه كنيم ، مى توانيم ملاكهاى هدايت و ضلالت را از سوى خداوند متعال بشناسيم . در اينجا به بررسى برخى از اين ملاكها مى پردازيم :

ب : ملاكهاى هدايت

1 - ايمان :

(... اِنَّ اللّهَ لَهادِ الَّذينَ امَنُوا اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ).(68)

((... خداوند، هدايت كننده ايمان آورندگان است به سوى راه راست )).

2 - تقوا:

(ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقينَ ).(69)

((اين كتاب (قرآن كريم ) كه هيچگونه شك و شبهه اى در آن نيست ، هدايتگر پرهيزگاران و متقين است )).

3 - تلاش مخلصانه :

(وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا ... ).(70)

((هرآينه كسانى را كه در راه ما تلاش و كوشش مى كنند به سوى راههاى خود هدايت مى كنيم ...)).

4 - احسان و نيكوكارى :

(تِلْكَ اياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ # هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ ).(71)

((اين آيات قرآن حكيم براى نيكوكاران ، هدايت و رحمت است )).

5 - توبه و انابه :

(... وَيَهْدى اِلَيْهِ مَنْ اَنابَ ).(72)

((... خداوند كسانى را كه به سوى او بازگشت نمايند، هدايت مى نمايد)).

6 - اعتصام و پناه بردن به خداوند متعال :

(... وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِىَ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ).(73)

((... هرآن كس به خداوند رو آورد و به او پناه ببرد پس به تحقيق كه به راه راست ، هدايت شده است )).

ج : ملاكهاى ضلالت و گمراهى

1 - فسق و فجور:

(... وَاللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقينَ ).(74)

((... خداوند فاسقين و گنهكاران را هدايت نخواهد كرد)).

2 - كفر:

(... وَاللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرينَ ).(75)

((... خداوند كافران را هدايت نمى كند)).

3 - ظلم :

(... اِنَّ اللّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمِيْنَ ).(76)

((... خداوند، ستمگران و ظلم كنندگان را هدايت نمى نمايد)).

4 - اسراف و كذب :

(اِنَّ اللّهَ لا يَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ ).(77)

((... خداوند افراد زياده رو و ستمكار و دروغگو را هدايت نخواهد كرد)).

مواردى كه ذكر شد، تعدادى از ملاكهايى مى باشد كه بر اساس آنها هدايت يا ضلالت ازسوى خداوندمتعال شامل انسان مى شود.دراينجالازم است به دونكته توجه شود.

اوّلاً:

بين ملاكهاى مذكور و نتايج حاصله از آنها؛ يعنى هدايت و ضلالت ، يك رابطه كاملاً معقول ، منطقى و حكيمانه وجود دارد.

ثانيا:

بايد توجه داشت كه هدايت و ضلالت ، هريك داراى مراتب و مراحل متعددى مى باشند. به عنوان مثال ، مرتبه اى از حق و باطل و درست و نادرست را همگان به وسيله ((وجدان و فطرت )) خود درك مى كنند و تشخيص مى دهند. حال كسانى كه به نداى درونى خود پاسخ مثبت مى دهند و به دنبال حق مى روند، هدايت الهى شامل آنان مى شود و آنان را به مرتبه اى بالاتر از درك و تشخيص مى رساند؛ چنانچه در اين مرتبه جديد، باز هم به حقايقى كه شناخته اند روى بياورند و به وظايفى كه انجام آن را لازم تشخيص داده اند عمل كنند، مرتبه اى بالاتر از هدايت پروردگار متعال شامل ايشان مى شود و آنان را به مراحل بعدى مى رساند و اين روند تكاملى همچنان ادامه مى يابد و انسان را به كمالات بالاترى مى رساند. اين روند تا زمانى ادامه مى يابد كه انسان از هدايت پروردگار تبعيت نمايد و به وظايف خود، عمل كند، بنابراين ، اگر آدمى از پيروى از طريق حق سرباز زند، در هر مرحله و مرتبه اى كه باشد، هدايت الهى قطع مى شود و انسان گرفتار ضلالت مى گردد.

O ((يا مَنْ يَهْدى وَلا يُهْدى !)).

((اى كسى كه هدايت مى كند ولى جبه هدايت نياز ندارد وج هدايت نمى شود!)).

هدايت شدن براى خداوند متعال معنايى ندارد؛ زيرا در اين صورت ، هدايت كننده در مرتبه اى بالاتر از خداوند متعال قرار مى گيرد و اين امرى محال است . از اين گذشته ، هدايت براى آن است كه شخص در طريق حق قرار گيرد و به كمالاتى دست بيابد در حالى كه حق از خداوند متعال سرچشمه مى گيرد و كمال مطلق هم خود اوست .

اما در اينجا يك نكته قابل توجه وجود دارد و آن اينكه تمام موجودات ديگر، به هدايت پروردگار متعال ، محتاج هستند و تنها اوست كه بى نياز از اين مطلب است . حتى انبيا و اوليا هم تنها به وسيله هدايت پروردگار، مى توانند ديگران را هدايت كنند و خود نيز در پرتو انوار هدايت الهى قرار دارند.

حال اگر به سراغ كسانى كه مستقل از پروردگار متعال ، مدعى هدايت بشريت هستند، برويم و از آنان سؤ ال كنيم كه هدايت خود را از كجا آورده اند، چه پاسخى خواهند داشت ؟ آيا خود، هدايت كننده خويشتن بوده اند و يا ديگرى آنان را هدايت نموده است ؟ ديگرى آن هدايت را از كجا آورده است ؟ و اين سؤ ال بى پاسخى است كه هيچگاه جوابى معقول و منطقى براى آن به دست نخواهند آورد، مگر اينكه به ضلالت خود اعتراف نمايند و از ادعاى خويش ، دست بردارند.

O ((يا مَنْ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ!)).

((اى كسى كه به ره يافتگان ، از همه داناترى !)).

O ((يا مَنْ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ!)).

((اى كسى كه به گمراهان از راهت ، از همه آگاهترى !)).

قرآن كريم در سوره مباركه قلم ، چنين مى فرمايد:

(اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ ).(78)

((همانا پروردگارت به كسانى كه از راه او گمراه شده اند، آگاهترين است . و هم او نسبت به ره يافتگان و هدايت شدگان آگاهترين است )).

هدايت و ضلالت افراد، ممكن است از ديگران پوشيده باشد، اما مسلّماً بر خالق هستى كاملاً معلوم و آشكار است . بنابراين ، ما بايد از پروردگار متعال تقاضا و درخواست نماييم كه افراد هدايت شده و افراد گمراه را به ما بشناساند تا در دام افراد گمراه قرار نگيريم و از افراد هدايت شده نيز فاصله نگيريم . و اين مساءله اى مهم در زندگانى آدمى است . چه بسيار اوقات كه در مسايل عقيدتى ، علمى ، اجتماعى ، سياسى ، خانوادگى و... گرد و غبار غليظى به هوا برمى خيزد به طورى كه حق و باطل و پيروان آنان براى انسان قابل تشخيص نمى شود. اينجاست كه انسان بايد از آگاهترين موجودات به حقيقت قضايا و افراد؛ يعنى خداوند متعال بخواهد كه او را از گمراهى و گمراهان حفظ نمايد و به سوى هدايت و هدايت يافتگان ، رهنمايى نمايد تا انسان بتواند به وظايف الهى خود آن طور كه بايد و شايد، عمل نمايد و به نتيجه مطلوب ، واصل بشود. همچنين در اين دو جمله تذكرى هم براى انسان هست و آن اينكه اگر انسان در طريق هدايت قرار دارد، نبايد از ((انكار)) ديگران باكى داشته باشد، چه اينكه خدايش به هدايت او آگاهى دارد و همين مطلب او را بس است . و اگر هم انسان مى داند كه در راه باطلى قرار دارد، نبايد به ((تشويق )) ديگران ، دلخوش باشد و خود را فريب بدهد؛ چون هركس كه نداند، خدايش ‍ مى داند كه او در طريق ضلالت حركت مى كند و همين كفايت مى كند كه انسان عاقلانه فكر كند و باطل را با همه طرفداران و خوشيهاى ظاهريش ترك كند و به طريق حق بپيوندد.

O ((يا مَنْ قَدَّرَ فَهَدَى !)).

((اى كسى كه مقدار و اندازه قرار دادى و سپس هدايت نمودى !)).

قرآن كريم در سوره مباركه اعلى ، چنين مى فرمايد:

(سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاَْعْلَى # اَلَّذى خَلَقَ فَسَوَّى # وَالَّذِى قَدَّرَ فَهَدى ).(79)

((تسبيح و تنزيه كن نام پروردگارت را كه برترين است . آنكه بيافريد هرچيزى را و سپس ‍ آن را به حد كمال رسانيد و آنكه تقدير نمود براى هرچيز و آنگاه هدايتش نمود)).

و در سوره طه ، مى فرمايد:

(قالَ رَبُّنَا الَّذِى اَعْطَى كُلَّ شَى ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ).(80)

((موسى ) گفت : پروردگار ما كسى است كه همه چيز را خلق كرد و سپس هدايت نمود)).

در اينجا سخن از يك ((هدايت كلى و عمومى )) است . هدايتى كه از سوى خالق مخلوقات به همه مخلوقات تعلق گرفته است . در پاسخ به اين سؤ ال كه علت اين هدايت كلّى چيست ؟ بايد گفت كه پروردگار متعال ، جهان خلقت و هستى را عبث و بيهوده نيافريده است :

(... رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً! ... ).(81)

((... پروردگارا! اين هستى را باطل و بيهوده خلق نكرده اى ...)).

حال كه جهان هستى ، هدفدار و حكيمانه آفريده شده است ، پس براى رسيدن به هدف خود، به هدايت احتياج دارد، اگر جهان ، باطل و بى مقصد بود، هدايتى هم لازم نداشت ؛ زيرا هدايت در جايى معنا پيدا مى كند كه مبداء و مقصدى در كار باشد و اين همان چيزى است كه خداوند متعال براى كل هستى قرار داده است . و البته هر هدايتى هم به قوانين و قواعد و معيارهاى خاص خود نياز دارد كه در اينجا از آنها به عنوان ((مقدار و اندازه )) نامبرده شده است .

O ((يا دَليلُ!)).

((اى نشانگر و نشان دهنده !)).

O ((يا دَليلَ الْمُتَحَيِّرِيْنَ!)).

((اى رهنماى سرگردانها!)).

O ((يا دَليِلى عِنْدَ حَيْرتِى !)).

((اى رهنماى من به هنگام سرگردانيم !)).

O ((يا دَلِيلَنا!)).

((اى رهنماى ما!)).

((دليل )) به معناى ((نشان دهنده و راهنما)) مى باشد. هدايت كننده نيز از آن جهت كه راه و مقصد را مى نماياند، ((دليل )) است . در دو جمله از جملات فوق سخن از ((حيرت )) به ميان آمده است ، بايد گفت كه حيرت و سرگردانى يكى از نامساعدترين و بدترين حالات روحى و روانى انسان مى باشد. در حال حيرت ، آدمى دچار اضطراب و دلهره و بى تصميمى و بى ارادگى مى شود. يكى از موارد مهم انحرافات انسان ، زمانى است كه انسان دچار حيرت باشد؛ زيرا در اين زمان است كه ممكن است انسان براى رهايى از شرايط و حالات سخت سرگردانى ، به هر دليل و رهنمايى روى بياورد. و اينجاست كه شياطين و منحرفين در كمين نشسته اند تا افراد متحيّر را به سوى خود جذب كنند و آنان را به سوى اهداف مورد نظر خود، سوق دهند.

به هرحال ، حالت حيرت در تمام طول زندگى و در موارد مختلف ، براى انسان پيدا مى شود و اين امرى طبيعى است ، اما آنچه مهم است خروج صحيح از حيرت است . در حيرت ماندن موجب سكون و جمود انسان و هدر رفتن تواناييهاى آدمى مى شود و خارج شدن از حيرت به سوى راههاى باطل نيز انسان را به تباهى و هلاكت مى كشاند. بنابراين ، در حال حيرت نيز انسان بايد به درگاه نورانى پروردگار متعال روى آورد و از او تقاضاى دلالت و خروج از حيرت را بنمايد. اين مساءله زمانى بيشتر اهميت پيدا مى كند كه حيرت و سرگردانى آدمى در امور مهم و اساسى زندگى باشد؛ يعنى امورى كه داراى نتايجى درازمدت و هميشگى مى باشند.

به هرحال ، مطالبى كه در مورد هدايت الهى گفته شد، در اينجا نيز صدق مى كند؛ يعنى خداوند متعال دليل و راهنماى سرگردانيهاى انسان هست ! امّا با تمام شرايطى كه قبلاً درباره هدايت الهى ذكر شد. و از آنجا كه خداوند ((بهترين دليل متحيرين )) است ، ملاحظه مى كنيم كه در ادعيه نيز اولياى الهى چنگ به دامان پروردگار زده و از او تقاضاى هدايت و دلالت مى كنند. در ((دعاى شب عرفه )) چنين آمده است :

((وَاهْدِنِى يا خَيْرَ دَليلٍ وَلا تَكِلْنِى اِلى نَفْسِى فِى الاُْمُورِ)).

((اى بهترين دليل و رهنما! مرا هدايت فرما و مرا در كارها و امور زندگى به خودم واگذار مكن )).

و در ((مناجاة المريدين ))، حضرت درباره اهميّت و تاءثير دلالت الهى ، چنين مى فرمايند:

((سُبْحانَكَ ما اَضْيَقَ الطُرُقَ عَلى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِيْلَهُ وَما اَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبيلَهُ)).

((اى خداى سبحان ! چقدر راهها براى كسى كه تو دليل و رهنمايش نباشى ، تنگ و غيرقابل عبور است ! و چقدر حقيقت براى كسى كه تو هدايتش نموده باشى ، آشكار و روشن است )).

و در ((دعاى روز بيست و يكم رمضان )) نيز از خداوند چنين درخواست شده است :

((اَللّهُمَّ اجْعَلْ فيهِ اِلى مَرْضاتِكَ دَليلاً)).

((بارالها!دراين روزبه سوى آنچه سبب رضايت تومى شودبرايم دليل و رهنما قرار ده )).

يعنى بدون دلالت الهى ، انسان نمى تواند در طريق حق گام بردارد و رضايت پروردگار متعال را تحصيل نمايد.

حال ببينيم دلالت پروردگار متعال تا كجا مى تواند به انسان كمك نمايد و امور را براى انسان روشن كند. در اين مورد بايد گفت :((معرفت )) پروردگار متعال - كه بالاترين سعادت و بالاترين مقصد براى انسان است - تنها با ((هدايت و دلالت )) پروردگار متعال مى تواند حاصل شود. حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام ) در اين باره در ((دعاى ابى حمزه ثمالى )) چنين مى فرمايند:

((بِكَ عَرَفْتُكَ وَاَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَيْكَ)).

((بارالها! من به وسيله تو، تو را شناختم و اين تو بودى كه مرا به سوى خودت هدايت و دلالت نمودى )).

آنگاه اين معرفت الهى تا آنجا پيش مى رود كه حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام ) در ((دعاى روز عرفه )) چنين مى فرمايند:

((مَتَى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ)).

((چه زمانى غايب و ناپيدا بوده اى تا لازم باشد دليلى بر تو دلالت نمايد)).

يعنى پروردگارا! تو آنچنان مرا به سوى خودت دلالت فرمودى كه ديگر براى آگاهى از تو، به هيچ دليلى احتياج ندارم .

O ((يا دَليلَ مَنْ لا دَليلَ لَهُ!)).

((اى نشان بى نشانها!)).

اين جمله بيان كننده يكى از شرايط لازم براى دلالت الهى مى باشد و آن عبارت است از ((لا دليل )) بودن انسان . به عبارت ديگر كسانى كه براى خود، مستقل از خداوند متعال ، دليلى مى بينند، هيچگاه خداوند دليل آنان قرار نخواهد گرفت چه اينكه آنان خود را صاحب دليل و بى نياز از دليل مى پندارند.

كسانى كه علم خود را (هرچند از علوم دينى باشد) يا عقل خود را و يا علم و عقل ديگرى را به عنوان دليلى مستقل و اصلى براى خود انتخاب نموده اند، براى هميشه از دلالت پروردگار متعال محروم خواهند ماند، هرچند خود به اين مطلب جاهل باشند. بنابراين ، تنها راه آن است كه انسان خود را در پيشگاه الهى فاقد دليل معرفى كند و از درگاه قدس او تقاضاى دليل و راهنمايى بنمايد. تنها در چنين حالت خضوع و خشوعى است كه هدايت الهى مى تواند شامل حال آدمى بشود و او را از شرّ دلايل ديگر خلاص ‍ بنمايد. و همچنانكه در ادعيه سابق گذشت ، اولياى الهى فقط خداوند را به عنوان دليل براى خود معرفى مى فرمايند و از او تقاضاى دلالت مى نمايند.

در جاى ديگرى از ((دعاى روز عرفه )) هم ، حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام ) چنين مى فرمايند:

((بِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ فَاْهدِنى بِنُورِكَ اِلَيْكَ)).

((خداوندا! به وسيله خودت بر تو استدلال نمودم پس مرا به وسيله نورت به سوى خودت هدايت فرما)).

O ((يا مَنْ فى كُلِّ شَىْءٍ دَلائِلُهُ!)).

((اى كسى كه در همه چيز دليلها و نشانگريهايش وجود دارد!)).

در تمام هستى و خلقت ، دلايل پروردگار متعال وجود دارد. خداوند متعال خود دليل است و چون عالم هستى از اوست ، پس در هرچيزى دليلى از او وجود دارد. اما نكته مهم آن است كه انسان

اولاً:

به اين دلايل پى ببرد و آنها را بشناسد و

ثانيا:

به الهى بودن و از خدا بودن اين دلايل ، آگاه شود و ايمان بياورد. يكى از نقايص مهم بشر از ابتدا تاكنون اين بوده است كه يا هستى و حقايق موجود در آن را نشناخته است و يا اگر هم به بعضى از حقايق پى برده ، از درك ارتباط آن حقايق با حقيقت اصلى ؛ يعنى ((پروردگار متعال )) عاجز مانده است .

O ((يا مَنْ فِى الاْفاقِ اياتُهُ!)).

((اى كسى كه در همه كرانه ها و نواحى ، نشانه هاى او وجود دارند!)).

O ((يا مَنْ فِى الاَْرْضِ اياتُهُ!)).

((اى كسى كه در زمين نشانه هاى او وجود دارد!)).

O ((يا مَنْ اياتُهُ بُرْهانٌ لِلنّاظِرين !)).

((اى كسى كه نشانه هايش براى تيزبينان ، نشانگر مى باشند!)).

O ((يا مَنْ فِى الاْياتِ بُرْهانُهُ!)).

((اى كسى كه در نشانه هايش ، نشانگرى او وجود دارد!)).

((آيه ، دليل و برهان ))، از يك خانواده هستند. يك شى ء از آنجا كه نشانه اى از خداوند است ، آيه مى باشد و از آنجا كه اين آيه مطلبى را مى رساند و دلالت بر حقيقتى مى كند، دليل و برهان ناميده مى شود. حال ببينيم آيات الهى در كجا وجود دارند؟ طبق فرموده قرآن كريم ، سراسر هستى مملوّ از آيات الهى مى باشد، اما نكته قابل توجه اين است كه تمام اين آيات ، در يك سطح و مرتبه قرار ندارند؛ مثلاً بعضى از آيات الهى در دسترس ‍ همگان قرار دارند اما دسترسى به بعضى ديگر از آيات پروردگار متعال ، مستلزم داشتن ((قابليت و لياقت )) خاصى مى باشد. در قرآن كريم ، تمام هستى و خلقت از آيات الهى شمرده شده است :

(وَمِنْ اياتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ... ).(82)

((از نشانه هاى خداوند متعال ، شب و روز خورشيد و ماه است ...)).

(وَمِنْ اياتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَما بَثَّ فيهِما مِن دابَّةٍ ... ).(83)

((و از نشانه هاى پروردگار متعال ، آفرينش آسمانها و زمين و موجوداتى است كه در آنها پراكنده هستند ...)).

البته آيات الهى ، منحصر در اين امور نيست بلكه از نظر قرآن كريم ، در تمام امور معنوى ،اجتماعى سياسى و...آيات الهى وجودداردكه آيات آن درقرآن كريم فراوان است .

اما فلسفه وجودى آيات الهى در چيست ؟ در پاسخ بايد گفت : آيات الهى براى تنبه ، بيدارى ، آگاهى ، درك حقايق و كلاًّ براى ((هدايت )) بشر است . در سوره مباركه آل عمران ، چنين مى فرمايد:

(... كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ اياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ).(84)

((... و بدين صورت خداوند متعال آيات خود را براى شما بيان مى كند تا بلكه راه يابيد و هدايت شويد)).

نكته مهمى كه قابل توجه است آن است كه هريك از امورى كه در جهان هستى به عنوان آيه مطرح مى شود، از يك بعد ديگر، عنوان ديگرى دارد؛ مثلاً همين خورشيد و ماه را خداوند متعال براى زندگى طبيعى بشر خلق فرموده است به طورى كه زندگى در زمين بدون آنها امكان ندارد و در اين مورد، در علوم مربوطه توضيح كامل داده شده است . اما منطق قرآن كريم اين است كه نبايد به اين امور و جريانات ، فقط از يك بعد و يك زاويه نگاه كنيم ، در واقع قرآن كريم بر ((آيه بودن )) اين امور بسيار تكيه مى كند و يكى از دردهاى مهم بشر - همانگونه كه قبلاً گفته شد - اين است كه بشر به بسيارى از اين امور و جريانات آگاه است و اطلاعات دانستنيهاى زيادى از برخى مسايل طبيعى و اجتماعى دارد، اما متاءسفانه اين آگاهيها و علوم ، يك طرفه و يك بعدى است ، در حالى كه فرياد قرآن كريم آن است كه بشريت را به ابعاد ديگرى از خلقت نيز آشنا گرداند؛ مثلاً بسيارى از دانشمندان علوم طبيعى ، اجتماعى ، اخلاقى و... مسايل و جريانات موجود در هستى را مشاهده مى كنند و به تجزيه و تحليل آنها هم مى پردازند، اما از درك ((آيه بودن )) اين امور، عاجز و يا غافل هستند. و به فرمايش قرآن كريم :

(... وَاِنَّ كَثيراً مِنَ النّاسِ عَنْ اياتِنا لَغافِلُونَ ).(85)

((... همانا كه بسيارى از مردم از آيات و نشانه هاى ما غافل هستند)). بنابراين ، آيات الهى ((دليل و برهان )) هستند اما فقط براى كسانى كه اين آيات را درك كنند و به اصطلاح از ((ناظرين )) باشند. يعنى و به آنها معرفت داشته باشند، تنها در اين صورت است كه اين آيات مى تواند راهنما و هدايت كننده آنان باشد.

اما درك و فهم آيات الهى هم خود به شرايطى خاص از نظر روحى ، قلبى ، اخلاقى و فكرى احتياج دارد كه در قرآن كريم به آنها اشاره شده است و ما در اينجا برخى از آنها را ذكر مى كنيم . قرآن كريم ، تفكر، تعقل ، ايمان ، صبر، شكر، تفقّه و... را از شرايط درك ويافتن آيات الهى ذكر مى كند. جملاتى مانند:

(... اِنَّ فى ذلِكَ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ).(86)

((... همانا در اين (امر) نشانه هايى است براى كسانى كه تعقل كنند)).

(... اِنَّ فى ذلِكَ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ).(87)

((... همانا در اين (امر) نشانه هايى است براى مؤ منين )).

(... اِنَّ فى ذلِكَ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يَتفَكَّرُونَ ).(88)

((همانا در اين (امر) نشانه هايى است براى اهل تفكر)).

در قرآن كريم فراوان است .

O ((يا بُرْهانُ!)).

((اى ثابت كننده و نشان دهنده !)).

چيزى كه حقيقت و واقعيتى را براى انسان ثابت و آشكار مى كند، ((برهان )) ناميده مى شود؛ مانند براهين فلسفى ، رياضى و علمى . حال ، خداوند تبارك و تعالى برهان است از آن جهت كه حقايق هستى و كاينات در پرتو انوار الهى براى آدمى روشن و محقق مى شوند.

با توجه به مطالب ياد شده اخير، اين مطلب بيشتر روشن مى شود.

O ((يا مُنْزِلَ الاْياتِ!)).

((اى فروفرستنده آيات !)).

يكى از چيزهايى كه قرآن كريم به عنوان ((آيه )) معرفى مى كند، خود ((جملات قرآن مجيد)) مى باشد و اين همان چيزى است كه از واژه ((آيه )) بيشتر به ذهن ما متبادر مى شود.

قرآن كريم در سوره حديد، در اين باره چنين مى فرمايد:

(هُوَالَّذى يُنَزِّل عَلى عَبْدِه اياتٍ بَيَّناتٍ ليُخرجَكمْ مِنَ الظلماتِ الى النُور ... ).(89)

((او آن خدايى است كه آيات روشن خود را بر بنده خويش نازل مى كند تا شما را از تاريكيها به روشنايى آورد)).

چرا سخنان پروردگار متعال كه تحت عنوان ((قرآن كريم )) بر بشر نازل شده است ، ((آيه )) ناميده مى شود؟

در پاسخ بايد گفت : زيرا اين سخنان ، نشانگر حقايقى از سوى خداوند متعال هستند كه تنها به وسيله پروردگار متعال قابل بيان مى باشند. به عبارت ديگر، چنين سخنى ، با چنين محتوايى از غير پروردگار متعال ، امكان صدور ندارد. پس آيات قرآن كريم هم نشان دهنده خداوند هستند (از آن جهت كه ديگرى نمى تواند چنين سخنى بگويد) و هم نشان دهنده حقايقى هستند كه در محتواى آيات ، بيان شده است .

آيات قرآن كريم ، پلّكانى است از آسمانهاى رفيع كمال ، به زمين پستِ ظلمت و ذلّت تا آدمى پاى بر آن بنهد و به مقدار قدرت و لياقت خويش ، از پستيها رسته و به كمالات ، پيوسته گردد؛ آيات الهى قرآن كريم ، مستقيم ترين ارتباط خداوند با بندگان خويش ‍ است . لحظه اى درنگ و انديشه درباره نزول آيات الهى ، انسان را به فكرى عميق فرومى برد:

آيا اين سخنان از كسى است كه آسمانها و زمين را خلق كرده است ؟

آيا اين سخن كسى است كه به ما هستى بخشيده و ما را به وجود آورده و در كنار ما اين هستى و كاينات را با تمام عظمتش آفريده است ؟

آيا اين سخن كسى است كه تمام قدرت هستى به دست اوست ؟ آيا اين سخن شعور حاكم بر هستى است ؟

آيا اين سخنان آگاهترين ، عالمترين ، قادرترين ، پاكترين و... و خلاصه بهترين و خوبترين موجودات است ؟

آيا اين سخن كسى است كه بهترين و بالاترين اسمها و صفات از آن اوست ؟ آيا ...؟

و آيا اين سخنان ، خطاب به منِ انسان است ؟ من چه كسى هستم كه از ميان تمام موجودات ، خالق هستى پيامش را براى من فرستاده است ؟

آيا من آنقدر مهم هستم كه هستى آفرين با من سخن بگويد؟ اگر چنين است - كه هست - من تا چه اندازه به سراغ اين سخنان رفته ام و تا چه مقدار با آن آشنا هستم ؟ و اين سخنان تا چه اندازه در قلب و روح من فرو رفته و بر من اثر گذاشته است ؟ پيام خالق خود را تا چه اندازه گرفته و نسبت به آن معرفت پيدا كرده ام ؟ اصلاً اين پيام چيست و محتواى آن كدام است ؟ هدف از ارسال آن چه چيزى مى باشد؟ و...

به هرحال ، اين سؤ الات و صدها سؤ ال مشابه ، پرسشهايى هستند كه انسان را به تفكر و تاءمّل وامى دارند؛ تفكر و تاءمّلى كه مى تواند رهگشا و بيدار كننده انسان باشد.

سخن ديگر آنكه : الفاظ و جملات قرآن كريم ، نشانگر ظاهر قرآن مى باشند در حالى كه حقيقت اين كتاب الهى ، فراتر از لفظ و كلمه است . به عبارت ديگر، اين الفاظ و جملات ، بيانگر حقايقى بسيار فراتر از ظاهر خود مى باشند؛ حقايقى كه دستيابى به آنها مستلزم توفيقى ربّانى و استعدادى الهى مى باشد.

O ((يا مَنْ لَهُ الاْياتُ الْكُبْرى !)).

((اى كسى كه نشانه هاى بزرگ ، از آن اوست !)).

همانگونه كه قبلاً گفته شد، آيات الهى از نظر آيه بودن در يك سطح قرار ندارند؛ مثلاً خداوند متعال از برخى معجزات بزرگ انبيا، به عنوان ((آيه كبرى )) نام مى برد. قرآن كريم درباره معجزه حضرت موسى (عليه السّلام ) چنين مى فرمايد:

(فَاَراهُ الاْيَةَ الْكُبْرى # فَكَذَّبَ وَعَصى ).(90)

((حضرت موسى ، نشانه بزرگ الهى را - كه همان عصاى او بود - به فرعون نماياند، اما فرعون آن آيه را تكذيب كرد و راه عصيان در پيش گرفت )).

نكته ديگرى كه از اين آيه فهميده مى شود آن است كه صرف ديدن آيات الهى موجب درك آنها و ايمان آوردن به آنها نمى شود هرچند آن آيات بسيار بزرگ باشند.

همچنين قرآن كريم از برخى مسايلى كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) در عوالم مافوق طبيعى مشاهده فرموده اند به عنوان ((آيات كبرى )) نام مى برد، و در سوره نجم ، آيه 18 چنين مى فرمايد:

(لَقَدْ رَاءى مِنْ اياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى ).

((به تحقيق كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله ) آيات بزرگ پروردگارش را مشاهده نمود)).

البته واضح است كه ديدن و دسترسى به اينگونه آيات الهى از اختصاصات نبى اكرم (صلّى اللّه عليه و آله مى باشد. به عبارت ديگر، تنها شخص ايشان بودند كه لياقت و قابليت درك و مشاهده اينگونه آيات الهى را داشتند.

البته افراد ديگر هم هرمقدار كه بر سطح معرفت و ايمانشان افزوده شود، آيات الهى را بهتر درك مى كنند و آيات تازه ترى برايشان نمايان مى شود.

O ((يا راشِد!)).

((اى رشد دهنده و راهنمايى كننده !)).

O ((يا مُرشِدَ مَنِ اسْتَرشَدَهُ!)).

((اى رهنماى هرآن كس كه خواستار رهنمايى و ارشاد باشد!)).

O ((يا رَشِيد!)).

((اى به راه راست برنده و ارشاد كننده !)).

((رشد)) به معناى ((استوارى و برقرارى در راه درست )) مى باشد. و يا به عبارتى ، تكامل يافتن ، كامل شدن ، از دست دادن ضعفها و نقصها و به دست آوردن تواناييها و كمالات را مى گويند.

آدمى داراى دو نوع ((رشد)) است ؛ يكى رشد جسمى و مادى و ديگرى رشد روحى و معنوى ، همانگونه كه ((رشد جسمانى )) تابع شرايط و ملاكهاى خاصى مى باشد، ((رشد فكرى )) و روحى انسان نيز تابع مقررات و ضوابط خاص خود مى باشد به طورى كه بدون آن نه تنها رشدى براى انسان حاصل نمى شود بلكه به نقايص و كمبودهاى انسان اضافه مى شود. ((دين )) را به عبارتى مى توان ((برنامه رشد انسان )) دانست كه از سوى پروردگار متعال براى انسان تنظيم و ارسال شده است . اما بايد دانست كه فهم دين و عمل به آن ، توفيقى است كه بايد از سوى خداوند متعال نصيب انسان بشود.

و به عبارتى ديگر، ((ارشاد)) مرشد اصلى ، يعنى خداوند متعال ، در لحظه لحظه زندگى ، براى ((رشد)) انسان لازم و حتمى است . انسان با رشد الهى به قدرت و كمالاتى مى رسد كه قبلاً فاقد آن بوده است و يكى از فرقهاى اساسى انسان با بسيارى از موجودات در همين است كه انسان قابليت آن را دارد تا با يك برنامه صحيح ، به مراتب و درجات بالايى از هستى دست يابد و از نتايج آن بهره مند شود.

يكى از مطالبى كه درباره هدايت الهى قبلاً ذكر شد، اين بود كه خداوند متعال ((هادِىَ مَنِ اسْتَهداهُ)) مى باشد؛ يعنى ((خداوند متعال كسانى را كه از او طلب هدايت كنند، هدايت مى نمايد)) و در اينجا نيز شبيه همان جمله آمده است ؛ يعنى خداوند كسانى را ارشاد مى كند كه از او طلب رشد نمايند.

به عبارت ديگر، خداوند متعال ((مُرشِدُ مَن اسْتَرشَدَهُ)) مى باشد؛ يعنى به هرحال يك قسمت مهم از كار كه ((خواستن )) و به دنبال رفتن باشد، به عهده انسان است . كسى كه مى خواهد به رشدى الهى و انسانى نايل شود بايد واقعا خواستار چنين رشد و ارشادى از مرشد جهان هستى باشد و بداند كه بدون ارشاد او نمى توان به رشد حقيقى رسيد و از نقايص و نيستيها نجات يافت . در دعاى نماز حضرت اباعبداللّه الحسين (عليه السّلام ) چنين آمده است :

((وَبِاِرْشادِكَ نَجَى النّاجُونَ مِنْ نارِكَ)).

يعنى :((بارالها! به وسيله ارشاد تو انسانها از آتش جهنم نجات مى يابند)).

به عبارت ديگر، بدون رشد الهى ، انسان چنان گرفتار نقص و پستى و ذلّت مى شود كه مستوجب عذاب الهى مى گردد.

و به همين خاطر در قرآن كريم هم از خداوند متعال طلب رشدوهدايت شده است :

(... رَبَّنا اتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْلَنا مِنْ اَمْرِنا رَشَداً ).(91)

((... پروردگارا! از جانب خود، رحمت و بخشش نصيب ما گردان و در كارهايمان طريق رشد برايمان مهيّا فرما)).

و اين گفتار ((اصحاب كهف )) است كه از خداوند متعال درخواست راه صواب و صحيحى كه آنان را به مقصود الهى شان برساند، مى كردند. و در ((دعاى روز يكشنبه )) نيز اين چنين از خداوند متعال طلب ارشاد شده است :

((وَاِيّاكَ اَسْتَرْشِدُ لِما فِيهِ الصَّلاحُ وَالاِْصْلاحُ)).

((خداوندا! تنها از تو طلب ارشاد و هدايت مى كنم در هرآنچه موجب صلاح و اصلاح است )).

O ((يا مَنْ سَبِيلُهُ واضِحٌ لِلْمُنيبينَ!)).

((اى كسى كه راهش براى بازگشت كنندگان به سوى او آشكار است !)).

اين جمله نيز بيان كننده يكى از شرايط شناختن و پيدا كردن راه خداست :((رجوع ، بازگشت و توبه ))، به عبارت ديگر، تا زمانى كه انسان به خداوند پشت كرده و به سوى ديگر مى رود، نمى تواند راه حق و درست را بيابد چه اينكه نسبت به آن راه ، پشت نموده و رو به جانب ديگرى دارد. اما همينكه واقعا روى خود را به جانب پروردگارش ‍ برگرداند، خداوند هم راهش را به صورتى واضح و آشكار در مقابل او قرار مى دهد. اما نكته مهم در همين است كه آدمى بتواند ((صادقانه و خالصانه )) رو به جانب پروردگار نمايد، بسيارى اوقات ، انسان به ظاهر رو به جانب خداوند دارد اما اگر مقدارى در قلب و درون خود كاوش نمايد، روى خود را به جانبى ديگر خواهد يافت .

در سوره مباركه شورى آيه 13 چنين مى فرمايد:

(... اَللّهُ يَجْتَبى اِلَيْهِ مَنْ يَشاَّءُ وَيَهْدِى اِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ ).

((... خداوند هركه را بخواهد به سوى دين خودش انتخاب مى كند و كسى را كه به طرف او باز گردد، به سوى خودش هدايت مى فرمايد)).




پاورقي



68- حج /54.

69- بقره /2.

70- عنكبوت /69.

71- لقمان /2 و 3.

72- رعد/27.

73- آل عمران /101.

74- مائده /108.

75- بقره /264.

76- مائده /51.

77- غافر/28.

78- قلم /7.

79- اعلى /1 - 3.

80- طه /5.

81- آل عمران /191.

82- فصلت /27.

83- شورى /29.

84- آل عمران /103.

85- يونس /92.

86- رعد/4.

87- روم /37.

88- رعد/3.

89- حديد/9.

90- نازعات /19 - 20.

91- كهف / 10.