بازگشت

خداوند متعال ، برترين معبود




(86) ((يا اَفْضَلَ مَعْبُودٍ عُبِدَ!)).

((اى برترين معبودى كه عبادت گشته اى !)).

(38) ((يا مَنْ لا يُعْبَدُ اِلاّ هُوَ!)).

((اى كسى كه جز او پرستش نمى شود!)).

(52) ((يا قُرَّةَ عَيْنِ الْعابِدِينَ!)).

((اى مايه چشم روشنى و شادى عبادت كنندگان !)).

(88) ((يا مَنْ عُبِدَ فَشَكَرَ!)).

((اى كسى كه در مقابل عبادتت شاكر هستى !)).

((عبادت )) به معناى ((بندگى كردن )) است كه از لوازم آن ، اطاعت ، خضوع ، تذلّل و... مى باشد. ((عبادت )) از كجا سرچشمه مى گيرد؟ و چه چيزى انسان را به سوى آن مى كشاند؟ در پاسخ به اين سؤ ال بايد گفت : انسان فطرتا كمال طلب است ، پس اگر در چيزى بالاترين كمال را بيابد، تسليم او مى شود و خود را در اختيار او قرار مى دهد تا از كمال او استفاده كند و نيازهاى خود را برطرف سازد، يعنى انسان از درون ، خود را نيازمند به عبادت مى بيند و اين نياز، عبارت است از نياز موجود ناقص به موجود كامل .

موجودى كه خود را سراپا نقص و نياز مى بيند، هنگامى كه در مقابل يك موجود بى نيازى كه مى تواند نيازهاى او را برآورده سازد، قرار بگيرد، خود به خود و به صورت طبيعى ، به سوى او جذب مى شود تا بتواند با بر طرف كردن نيازها و خواسته هاى خود، به اهداف خويش نايل شود. و اين راز عبادت و پرستش انسان است . البته بايد دانست كه اين نيازها بسيار گوناگون و مختلف است و از كوچكترين نيازهاى مادى تا بالاترين نيازهاى روحى را شامل مى شود.

اشتباهى كه معمولاً در اينجا براى انسان در طول تاريخ اتفاق افتاده است در دو زمينه مى باشد: يكى شناخت اين نيازها و ديگرى موجود برآورنده نيازها و اينجاست كه راهها از يكديگر جدا مى شود، زيرا هركس نياز خود را به چيزى و راه برطرف كردن آن را هم در چيزى مى داند. در چنين مرحله حسّاس و سرنوشت سازى ، پروردگار متعال ، آن خالق يگانه و آن بى نياز مطلق ، دست انسان را به وسيله فرستادگان خود مى گيرد كه اى انسان ! راه تو به اين سمت است :((پرستش و عبادت اللّه ))؛ چرا كه تنها و تنها با اين ((پرستش ‍ و عبادت )) است كه تو مى توانى تمامى نيازهاى واقعى خويش را برآورده سازى و به منتهاى آرزوى حقيقى خويشتن نايل گردى . اين مهم را پروردگار متعال در جاى جاى قرآن كريم ، متذكر مى شود. به عنوان مثال ، در سوره هاى مبارك ((اعراف )) و ((هود)) پروردگار متعال نام تعدادى از انبيا را ذكر مى كند و مى فرمايد ما آنان را به سوى قوم خويش روانه ساختيم و آنگاه اوّلين سخن آنان را چنين بيان مى كند:

(... يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ... ).(104)

((... اى قوم ! خداوند را عبادت كنيد ...)).

و در سوره مباركه انبيا اين مساءله را به صورت كلّى بيان مى فرمايد:

(وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ نُوحِى اِلَيْهِ اءَنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدُونِ ).(105)

((و قبل از تو (پيامبر اسلام ) هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه چنين به او وحى نموديم : به درستى كه هيچ پروردگارى بجز من نيست ، پس مرا عبادت نمائيد)).

همچنين قرآن كريم هدف از آفرينش انسان را عبادت پروردگار ذكر مى كند:

(وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدُونِ ).(106)

((جن و انس را خلق نكرديم جز آنكه مرا عبادت كنند)).

O ((يا اَفْضَلَ مَعْبُودٍ عُبِدَ!)).

((اى برترين معبودى كه عبادت شده است !)).

با نگاهى به ديگر صفات اين معبود، افضل بودن او مشخص مى شود. قرآن كريم مى فرمايد:

(... وَاِلَيْهِ يُرْجَعُ الاَْمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ ... ).(107)

((... تمام امور به دست خداوند است پس او را عبادت كن ...)).

يعنى پروردگار متعال ((قادر))، ((عالم ))، ((خالق )) و... است . آن هم در حد اعلا و به صورت مطلق . حال كدامين معبود را مى توان يافت كه داراى چنين ويژگيهايى باشد. در واقع آنانكه به عبادت غيرخدا روى آورده اند، خداوند را نشناخته و به صفات او معرفت ندارند.

اينك معبودهاى ديگر را در نظر مى گيريم ، آنان داراى چه فضيلت يا كمالى هستند؟ معبودهايى مانند سنگ و چوب كه وضعشان معلوم است و اما معبودهاى ديگرى مانند ((دنيا)) و ((شيطان )) كه معبود بسيارى از انسانها قرار مى گيرند، وضعشان چگونه - است ؟ براى اين معبودها نه تنها فضيلتى نمى توان يافت بلكه سرتاپاى آنان را رذيلت فرا گرفته است .

نكته قابل توجه در اين زمينه اين است كه عبادت هرمعبودى موجب مى شود كه صفات آن معبود بر عابدش اثر بگذارد. بنابراين ، عبادت خداوند موجب مى شود كه بر فضايل انسان افزوده شود، اما عبادت غيرخداوند تنها بر رذايل و پستيهاى انسان اضافه مى كند.

O ((يا مَنْ لا يُعْبَدُ اِلاّ هُوَ!)).

((اى كسى كه جز او پرستش نشود!)).

اين جمله را چنين مى توان معنا كرد كه معبود تمام عبادت كنندگان كسى جز پروردگار متعال نيست . به اين معنا كه انسان در پرستش و عبادت به چيزى روى مى آورد كه آن را بالاترين و بهترين مى داند. پس همه به دنبال پرستش بالاترين موجود هستند و بالاترين موجود هم كه خداوند متعال است ، بنابراين ، تمام عبادت كنندگان چه بداننديا ندانند، به دنبال عبادت باريتعالى هستند. پس به غير از او كسى عبادت نمى شود، بله ، خطايى كه در اين زمينه براى افراد رخ مى دهد، در تعيين ((مصداقِ)) اين بالاترين موجود است . و الاّ هيچكس معبود خود را پايين تر از معبود ديگران نمى داند. و همانگونه كه قبلاً گفته شد، پيامبران آمده اند تا مصداق اين كمال مطلق را به انسان معرفى نمايند.

معناى ديگرى كه براى اين جمله مى توان بيان كرد، آن است كه اين جمله را به معناى ((امر)) در نظر بگيريم ؛ يعنى جز او نبايد موجود ديگرى پرستش بشود. به عبارت ديگر، موجود ديگرى سزاوار پرستيدن نيست . و اساسا عبادت غير خداوند، ارزشى ندارد.

O ((يا قُرَّةَ عَيْنِ الْعابِدِينَ!)).

((اى كسى كه مايه چشم روشنى و شادى عبادت كنندگان هستى !)).

عبادت هر معبودى تاءثيرى خاص در عابدش مى گذارد. چه بسيار عبادتها كه جز ذلّت ، چيزى براى عابدش همراه ندارد، چه بسيار عبادتها كه خوشيهاى زودگذر و ناخوشيهاى هميشگى به همراه دارند و اما عبادت پروردگار متعال ، چيزى جز فرح و سرور واقعى به همراه ندارد؛ چه اينكه عابد با اين عبادت ، احساس مى كند در حال به دست آوردن گنجينه هاى نامتناهى الهى مى باشد. در واقع ، عبادت پروردگار متعال ، هيچ سودى براى خداوند ندارد، بلكه تمام ثمره و فايده آن براى عابد مى باشد.

به عبارت ديگر، خداوند متعال مى خواهد كه آدميان با عبادت او، خودشان به كمال برسند و از پستيها نجات يابند.

و به عبارتى ديگر، عبادت خداوند متعال ، ((راه سعادت )) آدميان است . و اين سعادت را عبادت كنندگان واقعى با تمام وجود احساس مى كنند، بنابراين ، معبود خويش را مايه سرور و چشم روشنى خود مى بينند.

در ((دعاى روز چهارشنبه )) مى خوانيم :

((اَللّهُمَّ ... اجْعَلْ ... نَشاطى فى عِبادَتِكَ)).

((پروردگارا! ... نشاط مرا در عبادت خودت قرار بده )).

يعنى هركس ، با چيزى با نشاط مى شود، اما پروردگارا! تو مرا به مقامى برسان كه تنها با عبادت تو با نشاط بشوم .

O ((يا مَنْ عُبِدَ فَشَكَرَ!)).

((اى كسى كه در قبال عبادتت شاكر هستى !)).

((شكر))، كارى است كه در مقابل خوبى و احسان ديگرى انجام مى شود. پروردگار متعال هم عبادت بندگان را، احسان آنان به خود تلقى فرموده و در قبال آن ، خود را ملزم به شكر دانسته است . و اين نيست جز رحمت و تفضل بى كران الهى بر بندگان خود؛ زيرا عبادتى كه بنده انجام مى دهد، اولاً: توفيقى است كه خداوند متعال به او داده و اوست كه راه و رسم انجام اين عبادت را به بنده اش عنايت فرموده است . و ثانيا: از اين عبادت ، چيزى به خداوند متعال نمى رسد تا آن را احسانى به خداوند بدانيم . اگر هم در عبادت ، احسان و خوبى باشد - كه هست - نصيب خود عابد مى شود.

به هرحال ، كارى كه خداوند متعال در قبال عبادت بنده اش به عنوان شكر انجام مى دهد چيست ؟ مى توان آن را جزايى دانست كه در جهان آخرت نصيب انسان مى شود. يا مى توان آن را خيرها و خوبيها و سعادتى دانست كه در همين دنيا از سوى خداوند متعال به انسان مى رسد. و يا مى توان آن را حالات بلند روحى دانست كه بر اثر عبادت ، نصيب عابد مى شود؛ مانند همان نشاطى كه بيان آن گذشت و يا مجموع اين موارد، چون منافاتى بين آنها نيست .

در قرآن كريم نيز به مساءله ((شاكر)) بودن خداوند متعال در چند مورد اشاره شده است . از آن جمله در از سوره مباركه بقره :

(... وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ ).(108)

((... و هر آن كس كه به كار خوبى رغبت نمايد و آن را انجام بدهد، پس به درستى كه خداوند (در برابر عمل او) شاكر و (از افعال وى ) آگاه است )).

پاورقي



104- اعراف /59.

105- انبيا/25.

106- ذاريات /56.

107- هود/123.

108- بقره /158.