بازگشت

خداوند، صاحب تمام حسنات است




(2) ((يا وَلِىَّ الْحَسَناتِ!)).

((اى صاحب نيكيها و خوبيها!)).

(3) ((يا خَيْرَ الْمُحْسِنينَ!)).

((اى بهترين نيكوكاران !)).

(96) ((يا مَنْ هُوَ فى اِحْسانِهِ قَديمٌ!)).

((اى كسى كه در نيكى نمودن ازلى است !)).

(48) ((يا مَنْ اِحْسانُهُ قَديمٌ!)).

((اى كسى كه احسانش ازلى و بى ابتداست !)).

(72) ((يا مَنْ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ!)).

((اى كسى كه نيكوكاران را دوست مى دارد!)).

(63) ((يا مَنْ لا يُضيعُ اَجْرَالْمُحْسِنينَ!)).

((اى كسى كه پاداش نيكوكاران را ضايع نمى سازد!)).

(75) ((يا مَنْ رَحْمَتُهُ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ!)).

((اى كسى كه رحمت و بخشش او به نيكوكاران نزديك است !)).

(24) ((يا مُضَعِّفَ الْحَسَناتِ!)).

((اى زياد كننده خوبيها!)).

((خوب )) و ((بد))، دو واژه اى هستند كه تمام اشيا را به نحوى شامل مى شوند. حال ببينيم چه معيارى براى تقسيم بندى افعال و اشيا به اين دو صفت وجود دارد؟

ما در اينجا از مكاتب و تفكراتى كه قايل به اين تقسيم بندى نيستند مى گذريم و نقد آنها را به محل خود واگذار مى كنيم . اما از آنجايى كه در مكتب الهى اسلام ، اين تقسيم بندى به خوب و بد، امرى مسلم است و بلكه خود، زيربناى تفكر اسلامى را تشكيل مى دهد، لذا به نحو اختصار، آن را بررسى مى نماييم .

به يك اعتبار ((كمال و نقص )) را مى توان معيار اين تقسيم بندى ذكر كرد؛ يعنى هرآنچه كامل باشد ((خوب )) و هرآنچه ناقص باشد ((بد)) است . و اين دو نيز خود مراتبى دارند، پس هرچيزى كه كاملتر باشد، خوبتر و هرچيزى كه ناقص تر باشد، بدتر است . و از آنجايى كه خداوند متعال ((كمال مطلق )) است پس ((خوب مطلق )) هم اوست ، بنابراين ، هرخوبى هم كه در جهان هستى باشد از اوست . و در مقابل ، هربدى از غير اوست ؛ چه اينكه غير او ناقص است .

و به تعبير ديگر: معيار را مى توان ((هستى و نيستى )) دانست ؛ يعنى خوبى از هستى و بدى از نيستى سرچشمه مى گيرد، كما اينكه ((كامل )) به چيزى اطلاق مى شود كه تمام چيزهاى لازم را داشته باشد و ((ناقص )) آن است كه فاقد آنها باشد. حال به بحث اصلى خود بازگرديم : ((حسنة )) كه از ((حُسن )) مى آيد به معناى ((خوبى )) است و ((حسنات )) هم جمع آن مى باشد.

O ((يا وَلِىَّ الْحَسَناتِ!)).

((اى صاحب خوبيها!)).

خوبيها از اوست پس بايد آنها را از او درخواست و طلب كرد. گفتار خوب ، اعمال خوب ، عاقبت خوب ، فرزند خوب ، علم خوب ، فكر و نيّت خوب ، قلب و جان خوب ، نتيجه خوب و خلاصه تمامى خوبيها را بايد از خداوند متعال طلبيد. و اين همان چيزى است كه به عنوان دعاى بندگان خوب الهى در قرآن كريم ذكر شده است :

(وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفىِ الاْخِرَةِ حَسَنَةً ... ).(111)

((و بعضى مى گويند: پروردگارا! در دنيا به ما خوبى و در آخرت نيز خوبى عنايت فرما)).

بنابراين ، چون خداوند ولىّ حسنات است ، پس حسنات را پس مى توان از بارگاه الهى دريافت كرد و براى كسب خوبيها راهى جز رفتن به سوى خوب مطلق نيست . اما سيّئات و بديها از غير اوست ، بديهايى كه به انسان مى رسد از اعمال خود انسان است ، آن هم اعمالى كه به ناشايست مرتكب شده است . در سوره مباركه نساء آيه 79 مى فرمايد:

(ما اَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَما اَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ ... ).

((آنچه از خوبى به تو مى رسد از خداوند و آنچه از بدى به تو وارد مى شود از خود تو است )).

و در ((دعاى امام حسين (عليه السّلام )) در روز عرفه آمده است :

((اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبفَضْلِكَ وَلَكَ الْمِنَّةُ علىّ وَاِن ظَهَرتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِكَ وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَىّ)).

((پروردگارا! اگر كارهاى خوبى از من سربزند، به خاطر فضل تو است و در اين حال تو بر من منّت دارى و اگر كارهاى ناشايست از من ظاهر شود، از عدل تو است و در اين صورت تو بر من حجت دارى )).

يعنى اگر انسان كار خوبى انجام مى دهد، به خاطر آن است كه فضل الهى شامل حال او شده و به او توفيق و توان انجام خوبى را عنايت كرده است ، اما اگر فضل الهى به هردليل از انسان گرفته شود، مقتضاى عدل الهى ، آن است كه از موجودى چون انسان جز بدى چيزى صادر نشود، كمااينكه در محاورات عرفى نيز چنين گفته مى شود كه اگر با تو عادلانه رفتار مى كردم تا به حال به جايى نمى رسيدى و كاره اى نمى شدى ، اما چون به تو خوبى كردم به اينجا رسيده اى . به عبارت ديگر، عادلانه اين بود كه چنان باشى ، اما خوبى من موجب شد كه چنين بشوى .

به هرحال ، انسان بريده از ولى حسنات ، نه توان انجام حسنات را دارد و نه به حسنات خواهد رسيد. و در همين رابطه مى توان دعاى معروف :((اِلهى عامِلْنا بِفَضْلِكَ وَلا تُعامِلْنا بِعَدْلِكَ)) را چنين معنا كرد كه ((خدايا! در همين دنيا هم با فضل خود با ما معامله كن تا جزء محسنين باشيم و با عدل خود با ما رفتار نكن تا جزء مسيئين و گنهكاران قرار نگيريم )).

O ((يا خَيْرَ الْمُحْسِنينَ!)).

((اى بهترين نيكوكار و خوبى كننده !)).

((محسن )) يعنى كسى كه كار حسن ، خوب و نيكو از او صادر مى شود. و چون در خداوند متعال نقص راه ندارد، پس افعال او هم بدون نقص هستند. و فعل بدون نقص ، فعل حسن است . اما آن چيزى كه در اين عبارت مد نظر است ((احسان )) الهى مى باشد؛ مثلاً عذابى را هم كه خداوند متعال نازل مى كند، از آن جهت كه نازل كننده آن خداوند متعال است ، فعلى حسن به شمار مى رود، اما اين فعل حسن در حق كسى كه عذاب براى او نازل شده ، احسان به شمار نمى رود. البته اين عذاب نتيجه اعمال خود شخص است . بنابراين ، ما بايد از خداوند بطلبيم كه به ما لياقت رسيدن به احسان خود را عنايت بفرمايد، در اين صورت آن خدايى كه ولى حسنات است ، بهترين حسنات را نصيب انسان خواهد نمود. در دعاى ابى حمزه ثمالى آمده است :

((اَنْتَ الْمُحْسِنُ وَنَحْنُ الْمُسِيْئُونَ فَتَجاوَزْ يا رَبِّ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدَنا بِجَميلِ ما عِنْدَكَ)).

((تو نيكوكار هستى و ما بدكار، پس ، از زشتيهاى ما به زيباييهاى خودت بگذر)).

O ((يا مَنْ هُوَ فى اِحْسانِهِ قَديمٌ!)).

((اى كسى كه در نيكى نمودن ، ازلى و بى ابتداست )).

O ((يا مَنْ اِحْسانُهُ قَديمٌ!)).

((اى كسى كه احسانش ازلى است !)).

هرچند سخن در اين باب در بحثهاى فلسفى و كلامى به مقدار لازم آمده است ، اما در اينجا همين مقدار مى توان گفت كه قديم بودن احسان پروردگار متعال ، مستلزم وجود موجوداتى قديم است كه احسان بارى تعالى به آنان تعلق گرفته باشد؛ زيرا احسان بدون احسان شده ، امكان ندارد.

O ((يا مَنْ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ!)).

((اى كسى كه نيكوكاران را دوست مى دارد!)).

همانگونه كه خداوند متعال خود ((محسن )) است ، بندگان خوب او هم همينگونه اند و اين به خاطر آن است كه بندگانى كه به خداوند نزديك شده اند و رنگ الهى به خود گرفته اند، به مقدار لياقت و ظرفيّتشان داراى صفات الهى مى شوند.

خداوند متعال چون كامل على الاطلاق است ، افعال او هم همگى حسن مى باشند. بنده اى هم كه به سوى خداوند حركت مى كند، در واقع طريق كمال را در پيش گرفته است و به هرمقدار كه در اين راه طى طريق و كسب كمال كرده باشد، اعمال او داراى كمال هستند و از نقص به دور مى باشند. چنين فردى ، تمام كارهايش داراى حُسن مى باشد، اگر كارى براى ديگرى انجام بدهد، آن كار از قبح به دور و نيكو مى باشد همينطور اگر براى خود اقدامى نمايد، اقدامش نيكوست . و معلوم است كه اگر جامعه اى چنين باشد، ديگر افراد از يكديگر بدى نخواهند ديد، در چنين جامعه اى زندگى كردن بسيار آسان و گوارا خواهد بود، مشكلات و مصايب ، آدميان را از پا در نمى آورد.و خلاصه خير دنيا و آخرت ، نصيب همگان خواهد شد. به همين خاطر، در قرآن كريم ، نيكوكارى و احسان به انسان سفارش مى شود و نتيجه آن هم كه كسب محبت الهى است ، به انسان تذكر داده مى شود.

در سوره بقره ، آيه 195 آمده است :

(... وَاَحْسِنُوا اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ ).

((نيكى نماييد كه خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد)).

و بايد دانست كه اين محبت فقط يك تشويق و وعده نيست بلكه شخص محسن حقيقتا ((محبت الهى )) را احساس و درك مى كند و چه نعمت و عاقبتى بالاتر از اين .

O ((يا مَنْ رَحْمَتُهُ قَرِيْبٌ مِنَ الْمُحْسِنين !)).

((اى خدايى كه رحمتش به نيكوكاران نزديك است !)).

و يكى ديگر از نتايج احسان كردن و محسن بودن ، ((نزديك شدن به رحمت الهى )) است . رحمت الهى بدون ضابطه به كسى نمى رسد، بنابراين ، محسن بودن در واقع لياقت و قابليت كسب رحمت الهى را نصيب انسان مى كند. اين عبارت در سوره مباركه اعراف ، نيز آمده است :

(... اِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيْبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ ).(112)

((... همانا رحمت پروردگار به نيكوكاران نزديك است )).

((يا مَنْ لا يُضيعُ اَجْرَ الْمُحْسِنين !)).

((اى خدايى كه پاداش نيكوكاران را ضايع نمى گردانى !)).

هر عملى در جهان هستى نتيجه اى متناسب با خود دارد. ((اجر)) نيز يكى از نتايجى است كه افراد محسن در اثر احسان خود بدان نايل مى شوند؛ مثلاً محبت الهى يكى از اجرهايى است كه محسنين به آن مى رسند و همچنين ديگر نعمتهاى دنيوى و اخروى مى تواند اجر نيكوكاران قرار گيرد.

عبارت اخير در واقع مى تواند تذكرى باشد براى انسانهاى محسن كه مطمئن باشند به اجر خود خواهند رسيد؛ يعنى هرچند ممكن است احسانى كه آنان مى كنند،همراه با سختى و رنج و گرفتارى باشد اما در مقابل ، اجر ايشان از سوى بارى تعالى تضمين شده است . در واقع ، كسى اجر ديگرى را ضايع مى كند كه از دادن آن ناتوان باشد، يا وعده هايش دروغ باشد و يا فرد ظالمى باشد و... و خداوند متعال منزّه از تمام اين عيوب است در سوره مباركه هود، بعد از اينكه خداوند، پيامبرش را امر به صبر مى كند، اين جمله را بيان مى فرمايد:

(وَاصْبِرْ فَاِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ اَجْرَ الْمُحْسِنينَ ).(113)

((صبر پيشه كن ، به درستى كه پروردگار، اجر نيكوكاران را ضايع نمى گرداند)).

O ((يا مُضَعِّفَ الْحَسَناتِ!)).

فضل الهى تنها به دادن اجر خلاصه نمى شود، بلكه مرحله اى بالاتر هم وجود دارد و آن چند برابر كردن حسنات و نيكيها مى باشد. در واقع خداى رؤ وف و رحيم به دنبال بهانه اى است تا درياى بى انتهاى فضل و كرم خود را به سوى بندگانش سرازير نمايد. در سوره نسا، مى فرمايد:

(... وَاِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَيُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ اَجْراً عَظيماً ).(114)

((... و اگر حسنه اى باشد، خداوند آن را دوچندان نمايد و از نزد خود اجر عظيم عنايت مى كند)).

و در سوره انعام ، مى فرمايد:

(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها ... ).(115)

((كسى كه حسنه اى به جاى آورد، براى او ده برابر آن پاداش خواهد بود ...)).

در اينجا بايد گفت كه زياد شدن حسنه تنها به معناى زياد شدن اجر آن نيست بلكه گاهى خود حسنه مضاعف مى شود؛ يعنى مانند دانه اى كه فرد محسن آن را بكارد، اين دانه روز به روز رشد مى كند و بر مقدار آن اضافه مى شود؛ مثلاً كسى كه شاگرد خوبى تربيت مى كند و آن شاگرد هم ديگران را تربيت مى كند، در واقع حسنه اى انجام داده كه به مرور زمان بر مقدار آن اضافه مى شود.




پاورقي



111- بقره /201.

112- اعراف /56.

113- هود/115.

114- نساء/40.

115- انعام /160.