بازگشت

بررسى اجمالى گناه




در بحثهاى ((عبادت و اطاعت )) دانسته شد كه تنها يك راه براى نجات انسان از هلاكت و سعادتمند شدن انسان وجود دارد و آن اطاعت از پروردگار متعال و حركت در مسيرى است كه او براى انسان معين فرموده است علت اين امر هم در اين است كه خداوند متعال ، جهان آفرينش را بر اساس ((حكمت )) آفريده است و لازمه حكمت هم وجود يك دسته ضوابط و معيارها و قوانين مى باشد.

به عبارت ديگر، خداوند متعال جهان را بر اساس ((علتها و معلولها)) آفريده است كه بر طبق آن هر عملى به يك نتيجه معين مى رسد و هر حركتى به مقصدى متناسب با آن حركت منتهى مى شود. بر اين اساس ، تنها يك راه براى رسيدن به سعادت وجود دارد، و آن هم ((اطاعت )) از خداوند متعال مى باشد.

اما در اينجا با مساءله ديگرى مواجه مى شويم كه انسان را از ديگر موجودات جدا مى كند و آن مساءله ((اختيار و انتخاب )) است ، بنابراين ، انسان ((مجبور)) نيست كه در اين مسير حركت نمايد، بلكه مى تواند مسيرهاى ديگرى را هم براى حركت انتخاب نمايد.

اما نكته مهمى كه بايد به آن توجه كرد اين است كه اين ((حق انتخاب )) به معناى ((صحت انتخاب )) نيست . به عبارت ديگر، همانگونه كه قبلاً هم گفته شد، تنها يك راه انتخاب شده مى تواند صحيح باشد و بقيّه راهها و مسيرها تماما انحرافى خواهند بود. حركت آگاهانه و انتخابى در مسيرهاى انحرافى را ((گناه )) مى ناميم .

براى آنكه تا حدودى به اثرات مخرب و وحشتناك ((گناه )) پى ببريم ، مى توانيم به تخلف از قوانين و معيارهاى طبيعى توجه كنيم ؛ مثلاً زندگى طبيعى انسان ، احتياج به شرايط خاص و معيّنى دارد كه از آن مى توان به عنوان ((ضوابط طبيعى زندگى بشر)) نام برد، حال خروج از اين شرايط چه پيامدهايى دارد؟ بعضى از موارد آن را ذكر مى كنيم مثلاً اگر انسان در دمايى بالاتر يا پايين تر از حدّ معينى قرار بگيرد، چه اتفاقى مى افتد؟ اگر فشار محيط خارج از بدن در حد مجاز نباشد، چه مى شود؟ اگر هواى تنفسى انسان از تركيب خاص برخوردار نباشد و يا او در معرض تابش اشعه هاى غيرمجاز خورشيد قرار بگيرد، چه اتفاقى مى افتد؟

به ((طب )) نگاه مى كنيم ؛ اگر داروها تركيب معيّن آنها به هم بخورد، يا در جاى خود مصرف نشوند، به كجا مى انجامد؟ اگر در ((معمارى ))، اصول و ضوابط ساخت و ساز رعايت نشود، به چه نتيجه اى منجر مى شود؟ و اگر ... پاسخ تمام اين پرسشها را چنين مى توان خلاصه كرد: نتيجه آن چيزى جز نابودى و يا حداقل اختلال در عملكرد نيست . و به عبارتى كوتاهتر، نتيجه ((مطلوب )) حاصل نمى شود.

زندگى معنوى انسان نيز چنين است ؛ يعنى انسان بودن ضوابط و معيارهاى خاص خود را مى طلبد، اين ضوابط و ملاكها را خداوند متعال در قالبى به نام ((دين )) به بشر عرضه نموده است و علاوه بر آن ، قُوا و تواناييهاى لازم براى اجراى آن را هم به او عنايت فرموده است .

به عبارت صحيحتر، پروردگار متعال ، توانايى ذاتى انسان شدن و در طريق انسانيت حركت كردن را به آدمى عنايت فرموده و چگونگى از قوه به فعل درآوردن اين قوا را هم درچارچوب دين ، به بشر عرضه نموده است .

حال ، هرگونه عمل خارج از اين چارچوب كه در واقع خروج از مسير حقيقى انسانيت است را گناه مى ناميم كه نتيجه آن نيز متناسب با گناه انجام شده ، سقوط از انسانيت انسان است . اين سقوط، خود، نتايج و عواقب منفى فراوانى را به دنبال دارد. بحث در مورد گناه و اثرات آن ، خود، بحث مستقل و مفصلى است ، در اينجا تنها به اين نكته اشاره مى شود كه اثرات گناه ، هم اخروى است و هم دنيوى . و از آنجا كه حيات اخروى انسان ، حياتى ابدى و دايمى است ، بنابراين ، گناه كردن يا نكردن ، به سرنوشت ابدى انسان مربوط مى شود.

حال كه گناه چنين نتايج مخرب فردى ، اجتماعى ، روحى ، روانى ، جسمى و خلاصه دنيوى و اخروى براى انسان به بار مى آورد و انسان نيز خواه و ناخواه گرفتار آن مى شود، يك سؤ ال بسيار حياتى و مهم براى انسان مطرح مى شود و آن اينكه آيا راهى براى خروج و خلاص شدن از گناه و نتايج آن وجود دارد؟ و اين سؤ الى است كه در هر گرفتارى براى انسان مطرح است :((آيا مى توان رها شد؟)).

تصورِ نبودن راه چاره و رها نشدن ، تصورى بسيار وحشتناك و ياءس آور براى آدمى مى باشد. اگر انسان به چنين تصورى معتقد شود و تمام راهها را بسته ببيند، آنگاه گرفتار عذابى روحى و درونى مى شود كه هيچ عذابى بالاتر از آن نيست . كسانى كه خود را در چنين بن بستى گرفتار مى بينند و چاره اى را هم ممكن نمى دانند به كارهاى نامعقولى دست مى زنند كه جز تباهى بيشتر، نتيجه اى برايشان ندارد. عدّه اى به انحاى مختلف ، خود را به غفلت و جهالت مى زنند تا عذاب چنين بن بستى را درك نكنند، عده اى هم چاره اى جز اين نمى يابند كه در گناه و خلاف خود بيشتر فرو روند، كه نتيجه آن نيز معلوم است . گروهى ديگر، دايما زانوى غم بغل كرده و در درياى بى پايان غم و اندوه خود فرو مى روند و ...

اما وقتى كه به سراغ پروردگار مهربان و حكيم مى رويم - همانكه راه زندگى را در تمام ابعادش براى انسان ترسيم نموده است - مشاهده مى كنيم كه براى خروج از چنين بن بست وحشتناكى ، راهى كاملاً معقول و بسيار مناسب قرار داده است .

راهى كه نه تنها انسان را از ظلمت و تنگناى بن بست خارج مى كند، بلكه با جبران گذشته ها، انسان را در مسير صحيح زندگى قرار مى دهد.

راهى كه با پيمودن آن مى توان از شرّ خلافها و گناهان راحت شد و روح خود را از ناپاكيهاى آن شست و پاك نمود.

راهى كه انسان را از غرق شدن هميشگى و نابودى دايمى نجات مى دهد و به انسان حيات و زندگانى تازه و پاكى مى بخشد.

راهى كه انسان را از ظلمات بى پايان به نور بى انتها مى رساند.

و خلاصه ، تغييرى در زندگانى انسان ايجاد مى كند كه از آن فقط به يك ((معجزه )) مى توان تعبير نمود. اين راه پرنور بازگشت را ((توبه )) مى نامند. توبه چيزى است كه خداوند متعال با تاءكيد فراوان انسان را به سوى آن تشويق مى كند و شيطان با عناوين گوناگون ، آدمى را از آن باز مى دارد. شيطان مى داند كه اگر انسان بازگردد، ديگر مطيع او نخواهد بود، لذا انسان را از انجام توبه باز مى دارد؛ مثلاً او را چنين وسوسه مى كند كه هنوز وقت توبه فرا نرسيده و فرصت براى انجام آن فراوان است .

يا اينكه انسان را از انجام آن نااميد كرده و به بشر چنين القا مى كند كه با شرايط و وضعى كه تو دارى و در گناه غوطه ور شده اى ديگر توبه كردن فايده و ثمرى ندارد و توبه تو قبول نخواهد شد.

اما برعكس ، خداوند متعال در جاهاى مختلفى از قرآن كريم ، رحمت خود را به انسان يادآور مى شود و انسان را به سوى خود مى خواند:

قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ اَسْرَفُوا عَلى اَنْفُسِهِم لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ # وَاَنيبُوا اِلى رَبِّكُمْ وَاَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ اَنْ يَاءتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ ).(117)

((بگو اى بندگانم كه بر خود زياده روى و ستم نموده ايد، از رحمت و بخشش الهى نااميد و ماءيوس نباشيد، چون خداوند همه گناهان را مى آمرزد. به درستى كه او آمرزنده و مهربان است . به سوى پروردگارتان بازگرديد و در مقابل او سر تسليم فرود آوريد قبل از آنكه عذاب الهى به سراغ شما بيايد و آنگاه يارى نشويد)).

بايد گفت مغفرت ، عفو و توبه ، از بزرگترين نعم الهى مى باشند به طورى كه اگر اين امور نبود، انسان به يك موجود بدون چاره تبديل مى شد كه براثر گناه ، ديگر هرگز روى نيكبختى را نمى ديد و نبودن راه بازگشت به معناى هلاكت و نابودى هميشگى بود. اما خداوندِ غفور و رحيم ، درياى بى كران رحمتش شامل حال بندگان گنهكار شده و اين چنين ، راه بازگشت و پاك كردن گناهان را براى او فراهم نموده است ، چه خوب خدايى ! و چه بد بندگانى !

O ((يا قابِلَ التَّوْبِ!)).

((اى آنكه پذيرنده توبه هستى !)).

((توبه )) به معناى رجوع و بازگشت مى باشد، اما آنچه به اين بازگشت معنا و فايده مى بخشد،((پذيرش ))آن است ؛اگر توبه انسان پذيرفته نمى شد، انجام آن چه ثمرى داشت و يا چه دردى را دوا مى كرد؟ در سوره غافر، خداوند چنين معرفى مى شود:

(غافِرِ الذَّنْبِ وقابِلِ التَّوْبِ ... ).(118)

((آمرزنده گناه و پذيرنده توبه است ...)).

نكته ديگر آنكه : اين ((قبول توبه )) كه در آيات و روايات فراوان آمده است ، خود تذكرى است براى انسان ، چه اينكه بسيارى از اوقات ، انسان شك مى كند كه آيا با اين اعمالى كه من مرتكب شده ام ، راهى براى بازگشت هست و آيا توبه من مورد قبول واقع مى شود يا نه ؟

O ((يا قابِلَ التَّوْباتِ!)).

((اى پذيرنده توبه ها!)).

فرق اين جمله باجمله قبل را مى توان دراين دانست كه توبه در اين جمله به صيغه جمع آمده است ؛ يعنى خداوند متعال توبه را هرچند تعداد آن زياد باشد مى پذيرد، به عبارت ديگر: كسانى كه توبه مى كنند اما باز دچار غفلت شده و توبه را مى شكنند و دوباره توبه مى كنند و پس از آن ، توبه شكنى كرده و اين كار را تكرار مى كنند، اين دسته هم نبايد از توبه و پذيرش آن نااميد باشند. در روايات نيز بر تكرار توبه تاءكيد شده است .

O ((يا مَنْ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبادِهِ!)).

((اى كسى كه توبه را از بندگان خود قبول مى كنى !)).

در سوره مباركه توبه ، خداوند متعال چنين مى فرمايد:

(اَلَمْ يَعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَيَاءْخُذُ الصَّدَقاتِ وَاَنَّ اللّهَ هُو التَّوّابُ الرَّحيِمُ ).

((آيا نمى دانستند كه خداوند توبه را از بندگانش قبول مى كند و صدقات را مى ستاند و اينكه خداوند هم اوست بسيار توبه پذيرنده مهربان )).(119)

آنچه در اين جمله از دعا قابل توجه است رابطه عاطفى است كه بين خداوند و بنده اش ‍ وجود دارد، در اين جمله و همچنين در آيه شريفه ، از گنهكار به عنوان ((عِبادِهِ)) ياد شده است ؛ يعنى اى گنهكار! تو بنده من هستى و من خالق تو هستم ، تو كسى را غير از من ندارى و من كه مولا و مالك همه چيز تو هستم ، توبه ات را قبول مى كنم . و اين نشانه نهايت مهربانى خداوند با بندگان گنهكار خويش است .

البته مى توان اين جمله را در مرحله بالاترى هم معنا كرد و آن اينكه خداوند متعال توبه را از ((عِبادِهِ)) يعنى ((بندگانش )) مى پذيرد. بنابراين ، براى آنكه توبه انسان قبول شود، ابتدا انسان بايد بندگى خداوند را بپذيرد و خود را جزء بندگان او قرار بدهد تا خداوند هم توبه او را بپذيرد و اين هم امرى طبيعى است ؛ چون تا زمانى كه انسان خود را به غير خدا وابسته مى داند، چگونه مى تواند از خداوند انتظار پذيرش توبه را داشته باشد؟ بنابراين ، لازم است كه ابتدا انسان خود را از شرّ غيرخدا راحت نمايد و قلبا بپذيرد كه بنده اوست ، آنگاه چنين انتظارى داشته باشد. و اساسا بازگشت به سوى خداوند با رها نكردن غيرخدا امكان ندارد.

O ((يا مَنْ يَقْبَلُ عُذْرَ التّائِبينَ!)).

((اى كسى كه عذر توبه كنندگان را مى پذيرى !)).

((عذر)) آن دليلى را مى گويند كه انسان براى انجام عمل نامطلوب خود مى آورد. كسى هم كه توبه مى كند چون معتقد است كه اشتباه كرده ، بنابراين ، بايد عذر خود را به پيشگاه الهى عرضه بدارد. و چه عذرى بالاتر از ((جهالت )) انسان . انسان بايد به نادانى خود در پيشگاه الهى اعتراف نمايد. و اساسا خودِ عذر آوردن زمينه را براى پذيرش توبه فراهم مى كند، چه اينكه عذر آوردن در واقع يك نوع اعتراف كردن است و اعتراف ، اولين قدم توبه است .

در دعاى كميل نيز حضرت على (عليه السّلام ) پس از استغفار و اعتراف مى فرمايند:((اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى ؛ بارالها! عذرم را قبول كن )).

نكته ديگر آنكه : عذر آوردن ، تكبر انسان را مى شكند و زمينه را براى ترحم الهى فراهم مى كند.

O ((يا حَبيبَ التَّوّابينَ!)).

((اى آنكه دوست توبه كنندگان هستى !)).

O ((يا مَنْ يُحِبُّ التَّوّابينَ!)).

((اى كسى كه توبه كنندگان را دوست مى دارى !)).

در اين دو جمله ، يكى از بزرگترين ثمرات توبه را مى يابيم :((دوستى خداوند)) و چه نعمتى بالاتر از اين كه انسان ((محبوب )) خداوند باشد؛ يعنى توبه ، علاوه بر آنكه گناهان آدمى را پاك مى كند، رابطه انسان با خدا را هم اصلاح مى كند، رابطه اى كه تا قبل از توبه ، بر اساس ‍ ((غضب )) بوده است ، اينك تبديل به ((محبت )) مى شود در سوره مباركه بقره ، مى فرمايد:

(... اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّريِنَ ).(120)

((به درستى كه خداوند توبه كنندگان و پاكان را دوست مى دارد)).

در ((اعمال روز جمعه )) هم ، چنين آمده است :

((اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ)).

((بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از توبه كنندگان و از پاك شدگان قرار ده ؛ زيرا در چنين صورتى است كه انسان مى تواند به محبت الهى دست بيابد)).

((يا مَنْ لا مَفَرَّ اِلاّ اِلَيْه !)).

((اى كسى كه راه فرارى نيست مگر به سوى او!)).

انسان زمانى احتياج به راه فرار پيدا مى كند كه خود را در ((خطر)) ببيند و چه خطرى بالاتر از نيستى و هلاكت و عذاب الهى كه به وسيله گناه ، حاصل شده است ؟

براى در امان ماندن از خطر، انسان بايد به سويى فرار نمايد كه او را از خطر حفظ نمايد و ديگر تهديدى براى او نباشد، متاءسفانه ما انسانها گاهى از يك خطر - به خاطر جهالتى كه داريم - به سوى خطر ديگر كه احيانا بزرگتر هم هست مى رويم در حالى كه تنها يك راه فرار وجود دارد و آن فرار به سوى قادر مطلقى است كه مى تواند انسان را از همه خطرات حفظ نمايد.

به بيان ديگر، گناه در واقع فرار از خداوند است ، پس براى رهايى از آن بايد دوباره به سوى خود خداوند فرار كرد. در ((مناجاة التائبين )) نيز چنين مى خوانيم :

((اِلهى هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الاْبِقُ اِلاّ اِلى مَولاهُ)).

((بارالها! آيا بنده فرارى جز به سوى مولاى خود، مى تواند برگردد؟)).

((يا مَنْ لا مَفْزَعَ اِلاّ اِلَيْهِ!)).

((اى كسى كه پناهى نيست مگر به سوى او!)).

((مفزع )) به چيزى مى گويند كه انسان به آن پناه مى آورد يعنى ((پناهگاه )). چرا تنها خداوند پناهگاه است ؟ براى اينكه غير خداوند، هركس و هرچه كه باشد ((باطل )) است ، نيستى و هلاكت آور است . بنابراين ، هيچ چيز غير خداوند متعال قابليت پناه دادن به انسان را ندارد. اگر انسان به غير خداوند پناه آورد فقط خود را بيشتر گرفتار كرده است . در ((دعاى كميل )) مى فرمايد:

((لا اَجِدُ مَفَرّاً مِمّا كانَ مِنّى وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيْهِ فِى اَمْرى غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرى وَاِدْخالِكَ اِيّاىَ فى سَعَةِ رَحْمَتِكَ)).

((راه فرارى از گناهانم نمى يابم و پناهگاهى هم كه به سوى آن روى آورم ، نمى يابم ، جز اينكه تو اى پروردگار! عذرم را بپذيرى و مرا در رحمت گسترده خود، داخل گردانى )).

O ((يا مَنْ اِلَيْهِ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ!)).

((اى كسى كه گنهكاران به سوى او زارى مى نمايند)).

آن كس كه گناه نموده و نتايج عذاب آور آن را در برابر خود مى بيند خود به خود به ناله و زارى مى افتد. اما انسان بايد به سوى چه كسى زارى نمايد؟ به سوى كسى كه فزع وناله انسان به سوى او فايده و نتيجه اى داشته باشد. كسى كه بتواند انسان را از شرّ گناهانش ‍ خلاص و راحت نمايد و او كسى نيست جز خداوند كه انسان نافرمانيش كرده است . در دعاى ((سريع الاجابة )) از حضرت امام موسى كاظم (عليه السّلام ) چنين آمده است :

((يا مَنْ اِلَيْهِ مَفَرّى امِنّى مِمّا فَزِعْتُ مِنْهُ اِلَيْكَ!)).

((اى خدايى كه مفرّ و پناه من به سوى تو است ! مرا از هرچه مى ترسم ايمنى بخش )).

و ((گناه )) يكى از امورى است كه انسان بايد از آن بگريزد و به سوى پناهگاهى كه او را از گناه حفظ مى كند روى آورد.

O ((يا مَنْ لا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَيْهِ!)).

((اى كسى كه راه نجاتى از او نيست مگر به سوى او!)).

انسان گنهكار، گرفتار غضب ، عذاب و بلاهاى الهى مى باشد، براى نجات از اين گرفتارى چه بايد كرد؟ بايد به سوى گرفتار كننده روى آورد. بايد دانست كه گرفتار كردن و نجات دادن از سوى خداوند متعال بر اساس حكمت و ضوابط است . چه چيزى موجب اسارت و گرفتارى انسان مى شود؟ فرار از خداوند كه به معناى فرار از تمام خوبيها و نيكيها و روى آوردن به تمام زشتيهاست ، پس آنچه مى تواند انسان را از اين گرفتارى نجات بدهد، همان بازگشت به سوى خداوند است كه به معناى ترك زشتيها و روى آوردن به خوبيهاست . بنابراين ، تنها روى آوردن به خداوند است كه مى تواند انسان را از عذابهاى دنيوى و اخروى پروردگار نجات بدهد.

O ((يا مَنْ يُنْقِذُ الْغَرْقى !)).

((اى كسى كه ناجى غرق شدگان هستى !)).

غرق شدن در چه چيز؟ در درياى آلودگيها و ناپاكيها. چه كسى ناجى است ؟ آن كسى كه خود پاكى مطلق و قادر مطلق است كه انسان با درخواست كمك از او و بازگشت بسويش مى تواند خود را نجات بخشد.

O ((يا مُنْجى !)).

((اى نجات بخش !)).

O ((يا مَنْ يُنْجِى الْهَلْكى !)).

((اى كسى كه هلاك شدگان را نجات مى بخشى !)).

حال اگر انسان در آلودگيها غرق شود و به هلاكت برسد و زندگى انسانى او به پايان آيد، آيا كسى هست كه بر اين روح بى جان بدمد و آن را دوباره حيات بخشد؟ آرى هست . و نكته مهم و حياتى نيز در همينجاست چه اينكه گاه انسان كار خود را تمام شده مى داند و هلاكت خود را قطعى مى پندارد و از زندگى دوباره انسانى ، نوميد مى شود. اما در همينجا هم اگر بخواهد مى تواند دوباره به زندگى برسد(121) و اين معجزه اى است كه فقط از خداوند متعال برمى آيد؛ همان قادر متعالى كه خود از اول به آدمى ، زندگى بخشيده و اساسا هستى از اوست و حال كه انسان به نيستى رسيده چاره اى جز چنگ زدن به دامان هستى بخش ندارد. اما دريغا كه بسيارى از انسانها نيستى و هلاكت خود را درك نمى كنند و الا چنين آرام و بى خيال زندگى نمى كردند.

O ((يا مُدْرِكَ الْهارِبينَ!)).

((اى دريابنده گريخته گان !)).

گريز از چه چيز و به سوى چه چيزى ؟ گريز از بديها به سوى خوبى ، گريز از اعمال سوء و نتايج آن به سوى اصلاح كننده اعمال ، گريز از ظلمات به سوى نور. اگر انسان به سوى خداوند متعال كه نور مطلق است بگريزد، مطمئن باشد كه خداوند او را از ظلمات خارج خواهدكرد.اماآنچه براى ((گريز))لازم است ،((احساس خطر))است و چون متاءسفانه بسيارى از اوقات انسان خطرها را نمى شناسد، در نتيجه لزومى هم براى گريز نمى بيند. اما وقتى كه به سراغ ائمه معصومين (عليهم السّلام ) مى رويم ، آن انسانهاى پاكى كه به همه امور معرفت كامل دارند، ملاحظه مى كنيم كه چگونه با خداى خود مناجات مى كنند. در ((اعمال شب جمعه )) چنين مى خوانيم :

((هَرَبْتُ اِلَيْكَ بِنَفْسى يا مَلْجَاء الْهارِبينَ بِاَثْقالِ الذُّنُوبِ اَحْمِلُها عَلى ظَهْرى )).

((اى پناه گريختگان ! با بار سنگين گناهانى كه بر دوش دارم به سوى تو مى گريزم )).

پاورقي



117- زمر/53 - 54.

118- غافر/3.

119- توبه / 104.

120- بقره /222.

121- قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

(يا اَيُّها الَّذينَ امَنُوا استَجِيبُوا للّهِِ وَلِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحِييكُم ... )، (انفال /24).

((اى اهل ايمان ! هنگامى كه خدا و رسول ، شما را به سوى چيزى كه شما را حيات مى بخشد دعوت مى كنند، اجابت نماييد ...)).