بازگشت

عفو راهى براى نجات




به طور كلى نظام خلقت و آفرينش و به صورت مشخص ، نظام تربيتى كه خداوند حكيم براى بشر در نظر گرفته است ، بسيار حكيمانه و حساب شده است ؛ يعنى همانگونه كه در جهان طبيعت مشاهده مى كنيم ، يك نظام مدوّن و به اصطلاح ديگران يك سيستم ، در جهان طبيعى وجود دارد كه حركت آن بر اساس نظمى دقيق و حساب شده صورت مى گيرد كه كشف هر گوشه اى از آن ، انسان را به حيرت بزرگى دچار مى كند.

خداوند متعال در عوالم غيرطبيعى نيز اين نظام حكيمانه را برقرار فرموده است و اساسا از شخص حكيم ، غير از اين انتظار نمى رود.

به هرحال ، در يك چنين نظامى ، ((عفو)) يكى از راههاى نجات از عواقب اعمال زشت آدمى است ؛ يعنى حال كه به هر دليلى انسان مرتكب خلاف شده است ، براى آنكه بتواندخودراازعواقب آن رهايى دهد،خداوند رحيم ،((عفو))را براى او قرار داده است .

O ((يا ذَاالْعَفْوِ وَالْغُفْرانِ!)).

((اى دارنده بخشش و آمرزش !)).

((عفو)) را محو كردن اثر شى ء گفته اند. و از آنجايى كه يكى از اثرات گناه ، ((عقاب )) است ، بنابراين ، عفو گناه ، به معناى بخشيدن مجازات آن است . اما مغفرت آن است كه اصل گناه مورد آمرزش و بخشش قرار گيرد مثل اينكه شخص ، مرتكب گناه نشده است ؛ يعنى مغفرت به نوعى اعم از عفو است .

به هر حال ، عفو و غفران با يكديگر قريب المعنى هستند. و اما وظيفه ما چيست يعنى حالا كه ما از يك طرف با گناهان و خطاهاى خود دست به گريبان هستيم و از سوى ديگر در برابر چنين خداى رحيمى قرار گرفته ايم كه هم داراى عفو است و هم مغفرت ، چه بايد بكنيم ؟ آيا راهى جز رفتن به سوى حقتعالى و طلب عفو و مغفرت از او وجود دارد؟ و بدين جهت ملاحظه مى كنيم كه مضمون بسيارى از دعاهاى معصومين (عليهم السّلام ) را درخواست عفو و مغفرت تشكيل مى دهد.

بله ، يك چيز ممكن است انسان را از اين خواهش بازدارد و آن چيزى جز جهالت ، غفلت و شقاوت نيست . و الا انسان خطاكارى كه به هوش باشد و خواهان سعادت خود باشد، هيچگاه براى از بين بردن كارهاى خطاى خود كوتاهى نمى كند.

O ((يا عَظيمَ الْعَفْوِ!)).

((اى آنكه عفوش عظيم است !)).

گناهانى كه انسان مرتكب مى شود يكسان نيستند، بعضى از اين گناهان آنقدر بزرگ هستند كه نمى توان با هيچ معيارى بزرگى آنها را معين كرد و واضح است كه به همان اندازه هم مجازات و عواقب آنها گران و سنگين مى باشد، حال آيا عفوالهى آنقدر هست كه بتواند شامل اين گناهان هم بشود؟ آرى ، هست ؛ يعنى ما در برابر كردگارى هستيم كه داراى عفوى عظيم است . عظمتى بالاتر از تمام عظمتها، بالاتر از عظمت گناه انسان ، در ((دعاى بعد از نماز حضرت فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها - )) چنين مى خوانيم :

((اَتَيْتُكَ اَرْجُو عَظيمَ عَفْوِكَ)).

((در حالى به درگاه تو آمده ام كه به عفو عظيمت اميد دارم )).

و در ((تعقيبات مشتركه )) آمده است :((اَللّهُمَّ اِنْ كانَ ذَنْبى عِنْدَكَ عَظيماً، فَعَفُوكَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبى )).

((بارالها! اگر گناهم نزد تو بزرگ است ، اما عفو تو بزرگتر از گناه من است )).

O ((يا عَفُوُّ!)).

((اى آنكه عفو و گذشتش فراوان است !)).

آنقدر فراوان است كه مى تواند شامل همه گناهان و همه افراد شده و به تكرار گناهان تكرار شود.

و چرا فراوان نباشد در حالى كه از درياى بى كران رحمت و كرم الهى نشاءت گرفته است و در حالى كه عفو و مغفرت نه چيزى را از خداوند كم مى كند و نه ضررى به او مى رساند. در سوره مباركه حج ، آيه 60 چنين مى فرمايد:

(... اِنَّ اللّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ ).

((به درستى كه خداوند بسيار با گذشت و آمرزنده است )).

O ((يا مَنْ فى عَفْوِهِ يَطْمَعُ الْخاطِئُونَ!)).

((اى كسى كه خطاكاران به عفو او طمع مى ورزند!)).

((طمع )) آن است كه انسان خواستار چيز پرمنفعتى باشد در حالى كه مستحق آن چيز نباشد، واضح است كه عفو، ((حق )) خطاكار نيست ، اما از طرفى هم خطاكار آن را براى عاقبت خود بسيار سودمند مى بيند به طورى كه نمى تواند از آن بگذرد، پس در آن طمع كرده و به دنبال آن مى رود. در دعاى ابى حمزه ثمالى مى فرمايد:

((بِكَ اسْتِغاثَتى وَبِدُعائِكَ تَوَسُّلى مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقاقٍ لاِِسْتِماعكَ مِنّى وَلاَ اسْتيِجابٍ لِعَفْوِكَ عَنّى ، بَلْ لِثِقَتى بِكَرَمِكَ)).

((فرياد خواهى و توسّلم به سوى تو است ، بدون اينكه مستحق باشم فريادم را بشنوى و بدون اينكه مستوجب عفو تو باشم ، اما به خاطر اطمينان به كرم و بخششت اين كار را مى كنم )).

و در چند جمله بعد آمده است :

((اِذا رَاَيْتُ مَوْلاىَ ذُنُوبى فَزِعْتُ وَاِذا رَاَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ، فَاِنْ عَفَوْتَ فَخَيْرُ راحِمٍ وَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظالِمٍ)).

((اى مولاى من و سرورم ! هنگامى كه گناهان خود را مى نگرم مى ترسم و مى گريزم ، اما زمانى كه به كرم تو نگاه مى كنم ، دچار طمع مى شوم . پس اگر به خاطر كَرَمَتْ مرا عفو نمايى به اين جهت است كه بهترين رحم كننده هستى ، اما اگر به خاطر گناهانم عذابم كنى ، نه از آن جهت است كه ظالم هستى (بلكه خود مستحق آنم )).

و در دعاى افتتاح در اين باره چنين آمده است :

(اَللّهُمْ اِنَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبى وتَجاوُزَكَ عَنْ خَطيئَتى وَصَفْحَكَ عَنّ ظُلْمى ... اَطْمَعَنى فى اَنْ اَسْئَلَكَ ما لااَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ ).

((بارالها! عفو و آمرزش تو از گناهم و گذشتت از خطايم و بخشش تو از ظلم و ستمكاريم مرابه طمع انداخت تا چيزى را از تو درخواست كنم كه مستوجب آن نيستم )).

O ((يا مَنْ لا يُسْئَلُ اِلاّ عَفْوُهُ!)).

((اى كسى كه جز عفو و گذشت درخواستى از او نيست !)).

چه اينكه اگر عفوش شامل حال ما شود، تمام خوبيها به سوى ما روى خواهند آورد اما اگر به عفو او نايل نشويم ، چيزهاى ديگر هم سودى براى ما نخواهند داشت .

O ((يا ذَا الْعَفْوِ وَالرِّضاءِ!)).

((اى آنكه صاحب گذشت و خشنودى هستى !)).

يكى از مسايل مهمى كه بر اثر گناه حاصل مى شود، نارضايتى خداوند متعال از انسان است ، ما معمولاً در مورد گناه بيشتر به عذاب و عقاب و ديگر نتايج دنيوى و اخروى آن توجه مى كنيم ، در حالى كه بدترين نتيجه گناه ، خراب شدن رابطه بين انسان و خداوند است . و همين امر است كه خود باعث بقيه گرفتاريها براى انسان مى شود. به هرحال ، چيزى بالاتر از رضاى الهى نيست و اين رضايت بدون عفو و با وجود گناه به دست نمى آيد، بنابراين ، ملاحظه مى كنيم كه عفو نه تنها عواقب گناهان را پاك مى كند بلكه زمينه را براى صعود به مقام رضاى الهى هم فراهم مى سازد. در سوره توبه مى فرمايد:

(... وَرِضْوانٌ مِنَ اللّهِ اَكْبَرُ ... ).(135)

((رضايت الهى بزرگترين چيز است )).

O ((يا مَنْ عَفْوُهُ فَضْلٌ!)).

((اى كسى كه عفوش از روى فضل است !)).

همانطور كه قبلاً گفته شد، عفو الهى چيزى نيست كه حق انسان باشد بلكه حق انسان در برابر گناه همان عقاب است . اما از آنجايى كه خداوند داراى فضلى عظيم است ، پس ‍ عفوش شامل حال بندگان خطاكار شده و از آنان مى گذرد. و در سوره آل عمران ، مى فرمايد:

(... وَلَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ ).(136)

((... و خداوند شما را عفو نمود و از شما گذشت (زيرا) خداوند نسبت به مؤ منين داراى فضل است )).

O ((يا حَسَنَ التَّجاوُزِ!)).

((اى آنكه گذشتى نيكو دارى !)).

گذشت از گناه به چند صورت ممكن است انجام گيرد، گاه صرفا گذشت است ، اما گاهى اين گذشت همراه با منّت نهادن و آزار و اذيت مى باشد، يا همراه با سخت گرفتن مى باشد. اما گاهى هم گذشت به گونه اى انجام مى گيرد كه آن را ((حسن و نيكو)) مى گرداند مانند آنكه اين گذشت ، سهل و آسان باشد، يا اينكه بعد از گذشت ، چيز خوبى هم به انسان بدهند و امثال آن . و از آنجايى كه خداوند ((محسن )) است ، گذشت او هم ((حسن )) است .

در نماز حضرت امام محمد باقر (عليه السّلام ) چنين آمده است :

((اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ ... اَنْ تَتَجاوَزَ عَنْ سَيِّئاتى وَما عِنْدى بِحُسْنِ ما عِنْدَكَ)).

((بارالها! از تو مى خواهم كه از گناهان و آن بديهايى كه در نزد من است ، به آن خوبيهايى كه در نزد تو است ، بگذرى )).

O ((يا مَنْ تَجاوَزَ بِحِلْمِهِ!)).

((اى كسى كه با بردبارى خود، گذشت مى كند!)).

((حلم )) به بردبارى در مجازات گفته مى شود؛ يعنى كسى كه در عقاب كردن و انتقام گرفتن عجله نمى كند. همانگونه كه در مورد گناهان انسان مشاهده مى كنيم ، اينگونه نيست كه خداوند بلافاصله پس از خطا، فرد را عقاب كند بلكه به او مهلت داده مى شود.

((حلم الهى )) باعث مى شود كه افراد، فرصت انديشيدن و بازگشت را پيدا كنند پس ‍ خداوند هم از آنان مى گذرد، البته عده اى هم در گناه خود باقى مى مانند و به عواقب آن هم مى رسند. بنابراين ، كسانى كه باز مى گردند، حلم الهى به نفع آنان است چه اينكه فرصت بازگشت را پيدا كرده اند، اما آنان كه در گناه خود بيشتر فرو مى روند، حلم الهى به ضرر ايشان است چه اينكه اگر زودتر مجازات مى شدند كمتر گناه مى كردند. و شايد براى همين باشد كه خداوند براى آنكه عذاب عده اى را سنگين تر نمايد، مهلت بيشترى به آنان مى دهد.

به هرحال ، ما در حلم الهى نشانه هاى حكمت ، رحمت و قدرت خداوند را مشاهده مى كنيم .

اما ((حكمت الهى ))، مشاهده مى شود كه موجودى مانند انسان در زندگى ، حالات و اعمال گوناگونى دارد، بنابراين ، يك گناه يا خطا دليل نمى شود كه انسان تا آخر عمر گناهكار باقى بماند، پس لازم است به او فرصت عمل صالح داده شود.

و اما ((رحمت الهى ))، پس به اين خاطر كه اين موجود ضعيف و جاهل ، به سبب جهل و ضعف خود دچار خطا گرديده است پس خداوند به او رحم نموده و از عقاب فورى او صرف نظر مى كند.

و اما ((قدرت الهى ))، بدين جهت كه موجودات ديگر ضعيف هستند لذا بلافاصله انتقام مى گيرند تا مبادا فرصت انتقامگيرى از دستشان برود، اما خداوند ((قادر)) متعال هرزمان كه بخواهد مى تواند مجازات نمايد، پس ديگر عجله اى لازم نيست .

O ((يا حَليمُ!)).

((اى آنكه داراى حلم بسيار هستى !)).

((يا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصاهُ حَلِيمٌ!)).

((اى كسى كه نسبت به عاصيان خود حليم هستى !)).

((يا حَلِيماً لايَعْجَلُ!)).

((اى بردبارى كه براى مجازات عجله اى ندارد!)).

معانى اين سه عبارت نيز از بيان عبارت پيش از آنها معلوم مى شود، به همين مضمون در ((اعمال شب جمعه )) چنين آمده است :

((اَنَّهُ لَيْسَ فى حُكْمِكَ ظُلْمٌ وَلا فى نَقِمَتِكَ عَجَلَةٌ وَاِنَّما يَعْجَلُ مَنْ يَخافُ الْفَوْتَ وَاِنَّما يَحْتاجُ اِلى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ وَقَدْ تَعالَيْتَ يا اِلهى عَنْ ذلِكَ عُلُوّاً كَبيراً)).

((بارالها!) در حكم تو ظلمى وجود ندارد و در انتقامگيرى تو هم عجله اى نيست ؛ چه اينكه آن كس در انتقام گرفتن عجله مى كند كه از فوت وقت بترسد و آن كس به ظلم كردن احتياج دارد كه ضعيف باشد و تو اى خداى من ! از اين نواقص عارى هستى و برتر از اين كارها مى باشى ، آن هم برترى بسيار بزرگ )).

O ((يا كَريمَ الصَّفْحِ!)).

((اى آنكه كريمانه گذشت مى كنى !)).

((صفح )) به معناى روى گردانى است ؛ يعنى ترك كردن و اعراض نمودن و در اصطلاح به معناى اعراض كردن از گناه ديگرى و ناديده گرفتن آن است ، بنابراين ، با ((عَفْو))قريب المعنى مى باشد.معناى اين عبارت به عبارت ((ياحَسَنَالتَّجاوُزِ!))نزديك است .

در قرآن كريم نيز ((صفح )) بيشتر با ((عفو)) ذكر شده است . در سوره مباركه تغابن ، مى فرمايد:

(... وَاِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ ).(137)

((اگر شما گذشت كنيد و ناديده بگيريد و ببخشيد (پس بدانيد كه ) خداوند هم آمرزنده مهربان است )).

امام زين العابدين (عليه السّلام ) در ((دعاى ابى حمزه ثمالى )) شرط رسيدن به ((صفح الهى )) را ((حسن ظن )) به پروردگار ذكر مى كند:

((... مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِكَ ظَنّاً)).

وعده صفح و گذشت تو براى كسانى كه به تو حسن ظن دارند قطعى و حتمى است )).

O ((يا مَنْ لَمْ يُؤ اخِذْ بِالْجَرِيرَةِ!)).

((اى كسى كه گنهكار را به گناهش نمى گيرى و مؤ اخذه نمى كنى !)).

((جريره )) به معناى ((اثم و ذنب و جنايت )) است .

در ((دعاى ابى حمزه ثمالى )) چنين آمده است :

((فَاَعْطِنى مِنْ عَفْوِكَ بِمِقْدارِ اَمَلى وَلا تُؤ اخِذْنى بِاَسْوَءَ عَمَلى )).

((پروردگارا! از عفو خودت به آن مقدار كه آرزو و انتظار دارم به من عطا بفرما و مرا به اعمال زشتم مؤ اخذه مكن )).

واضح است كه مؤ اخذه نكردن خداوند متعال شرايط خاصى دارد، همچنانكه در اين جمله از دعا مشاهده مى شود كه حضرت ، نخست طلب عفو و سپس درخواست عدم مؤ اخذه مى نمايد.

O ((يا مُقِيلُ!)).

((اى از بين برنده !)).

O ((يا مُقِيلَ الْعَثَراتِ!)).

((اى درگذرنده از لغزشها!)).

((مقيل )) به معناى فسخ كننده و از بين برنده است و ((عثر)) نيز به معناى سقوط و لغزش است .

در اين عبارت از گناه به عنوان لغزش و سقوط نام برده شده است ؛ زيرا گناه در واقع لغزيدن از صراط مستقيم انسانيت و سقوط از طريق الهى است . در ((دعاى كميل ))، حضرت ، چنين مى فرمايند:

((وَاَقِلْنى عَثْرَتى وَاغْفِرْ زَلَّتى )).

((از لغزشم بگذر و خطايم را ببخش )).

به هرحال ، اين عبارت هم با بسيارى از عبارات قبلى قريب المعنى مى باشد.

O ((يا ما حِىَ السَّيِّئاتِ!)).

((اى محو كننده زشتيها!)).

هنگامى كه انسان مرتكب گناه مى شود، اين گناه با تمام آثار دنيوى و اخرويش براى انسان باقى مى ماند، مانند اثراتى كه گناه در دل و جان و قلب آدمى مى گذارد، اثراتى كه بر اخلاق انسان دارد، اثراتى كه بر سرنوشت انسان و وابستگان او دارد، اثراتى كه در قيامت براى انسان به عنوان عذاب به بار مى آورد و...

بنابراين ، محو سيّئه و گناه به معناى از بين رفتن تمامى اين آثار و نتايج است و چه لطفى بالاتر از اين ؟ اما آيا محو گناه و سيّئه از سوى خداوند ضابطه ندارد؟ البته كه دارد خداوند متعال در قرآن كريم انجام دادن كارهاى خوب را موجب از بين رفتن بدى مى داند، در سوره هود، مى فرمايد:

(... اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ... ).(138)

((... به درستى كه نيكيها، زشتيها را از بين مى برند)).

پاورقي



135- توبه /72.

136- آل عمران /152.

137- تغابن /14.

138- هود/114.