بازگشت

معناى شفاعت




در بحثهاى قبل دانسته شد كه انسان موجودى است كه خواه ناخواه مرتكب معاصى و گناهانى مى شود. و نيز دانسته شد كه هرخلاف و معصيتى ، نتيجه اى سوء و سرنوشتى نامطلوب - چه در دنيا و چه در آخرت - براى انسان به وجود مى آورد.

اما از سوى ديگر، پروردگار مهربان كه داراى رحمتى فراگير است ؛ براى آنكه انسان بتواند خود را از شرّ گناهان و نتايج ناگوار آن برهاند، راههايى را قرار داده است . اينك سخن درباره يكى از اين راههاست . نام اين راه ((شفاعت )) است .

((شفاعت )) را مى توان واسطه قرار دادن چيزى بين خود و ديگرى دانست ، آن هم وساطتى كه بدون آن نمى توان به هدف مورد نظر رسيد.

از نظر لغت ((شفع )) به معناى جفت و همراه كردن چيزى با ديگرى و اضافه نمودن چيزى به ديگرى مى باشد، پس در واقع شفاعت كننده خود را همراه طالبِ شفاعت مى كند تا او را به هدفش نزد ديگرى برساند. بنابراين ، خداوند متعال طريق شفاعت را قرار داده است تا انسان ضعيفى كه خود به تنهايى نمى تواند بديها را از خود دور و خوبيها را كسب نمايد، از اين طريق ، به منظور خود نايل گردد. و اين نهايت لطف و كرم و رحمت الهى در حق بنده خويش است .

در اينجا بايد گفت كه جايگاه مساءله شفاعت در ميان ديگر سنن و قوانين الهى ، جايگاهى مشخص و حساب شده است ، به طورى كه اين مساءله با بقيه اصول و سنن الهى ، همخوانى و انطباق كامل دارد و اين برخلاف تصور كسانى است كه گمان مى كنند قضيّه شفاعت با بعضى از مبانى و سنن الهى در تناقض و تضاد مى باشد.

O ((يا شافِعُ!)).

((اى شفاعت كننده !)).

O ((يا شَفيعُ!)).

((اى شفاعت كننده !)).

تصورى كه ما معمولاً از شفاعت داريم آن است كه شخص ديگرى را شافع قرار دهيم تا نزد خداوند از ما شفاعت نمايد در حالى كه در منطق قرآن كريم ، شفاعت كننده اصلى ، خود خداوند متعال است :

(قُلْ للّهِِ الشَّفاعَةُ جَميعاً ... ).(178)

((شفاعت كلاًّ از آن خداوند متعال است ...)).

اينك اين سؤ ال مطرح مى شود كه چگونه خود خداوند مى تواند شفيع باشد در حالى كه شفيع بايد واسطه بين انسان و خداوند باشد؟

در پاسخ بايد گفت زمانى كه ما خداوند را شفيع قرار مى دهيم در واقع صفتى از او را واسطه بين خود و او قرار مى دهيم . در دعاى سى و يكم از ((صحيفه سجاديه )) چنين آمده است :

((وَشَفِّعْ فى خَطاياىَ كَرَمَكَ)).

((كرم خودت را براى خطاهاى من شفيع قرار بده )).

و در چند سطر بعد آمده است :

((وَلا شَفيعَ لى اِلَيْكَ، فَلْيَشْفَعْ لى فَضْلُكَ)).

((كسى نيست تا شفاعت مرا نزد تو بنمايد، پس تو فضل خودت را شفيع من قرار ده )).

به عبارت ديگر، عدل الهى اقتضا مى كند كه خداوند متعال ما را بر اساس گناهانمان عقاب نمايد، اما از سوى ديگر هم ، فضل و كرم بى پايان الهى اقتضا مى كند كه خداوند ما را ببخشايد پس ما دست به دامان فضل و كرم الهى مى شويم و آنها را شفيع خود قرار مى دهيم تا عقاب الهى شامل ما نگردد.

حال اگر كسى اشكال كند كه شفاعت باعث مى شود فرد گنهكار به مجازات خود نرسد و اين با سنّت الهى كه هر انسانى بايد به نتيجه اعمال خود برسد، منافات دارد، در پاسخ اين اشكال بايد گفت : منافاتى در بين نيست بلكه در اينجا هم انسان به نتيجه اعمال خود مى رسد.

در توضيح اين مطلب بايد گفت كسى كه مرتكب معصيت شده است مى تواند با اعمال صالحِ خود، اثر آن معصيت را خنثى نمايد، و حتى بالاتر از آن ، مى تواند آن معصيت را كه از سيّئات است به حسنه تبديل نمايد.

يكى از اين اعمال صالح ، راز و نياز به درگاه خداوند و طلب شفاعت از اوست ؛ يعنى همانگونه كه گناه باعث دورى انسان از درگاه الهى مى شود و انسان را مستوجب عقاب مى نمايد، بازگشت به درگاه الهى و توسل به فضل و كرم خداوند، - چيزى است كه انسان را مستوجب ثواب و عفو و مغفرت خداوند مى كند، پس در اينجا هم انسان به نتيجه عمل خود رسيده است . بيان اين نكته نيز ضرورى است كه شفاعت هم مانند هر امر ديگرى حساب و كتاب و شرايط خاص خود را دارد؛ يعنى چنين نيست كه هركس با هرشرايطى ، از خداوند طلب شفاعت نمايد و خداوند هم بدون حساب و كتاب ، تمام خطاها و گناهان او را ببخشد بلكه در كنار طلب شفاعت ، انسان بايد هركارى را كه براى از بين رفتن گناهانش لازم است انجام بدهد؛ مثلاً حقوق الهى و حقوق مردم را كه بر گردن دارد بايد ادا نمايد و از هيچ كار صوابى براى پاك كردن خطاى خود دريغ نورزد. بنابراين ، ملاحظه مى كنيم كه شفاعت از جهات زيادى با توبه و طلب مغفرت شباهت دارد. اينك ببينيم چه ارتباطى ميان ((شفاعت و توبه )) وجود دارد.

به طور خلاصه مى توان گفت اگر شفاعت الهى نباشد توبه فايده و نتيجه اى ندارد. زمانى كه انسان توبه مى كند، دانسته يا ندانسته از خداوند طلب شفاعت مى نمايد و او را شفيع قرار مى دهد، حال اگر شفاعت الهى شامل حال او بشود، توبه اش پذيرفته مى گردد و الاّ پذيرفته نخواهد شد.

نكته ديگرى كه قابل ذكر است در مورد شفاعت دنيوى و اخروى است . عده اى غفلت نموده گمان مى كنند شفاعت تنها مربوط به روز قيامت است ، در حالى كه مى توان گفت شفاعت در دنيا از بعضى جهات مهمتر از شفاعت جهان آخرت است ؛ چه اينكه شفاعت در دنيا علاوه بر اينكه گناهان را از بين مى برد، موجب مى شود انسان بتواند به كسب خوبيها و كمالات بپردازد در حالى كه در روز قيامت جايى براى كسب و به دست آوردن ، وجود ندارد.

بله ، اهميت شفاعت در روز قيامت در آن است كه به عنوان آخرين حربه و وسيله مى تواند انسان را از شرّ اعمال خلاف خود نجات بخشد.

مساءله ديگر در مورد شفاعت روز قيامت اين است كه در آن جهان هم شفاعت شرايط و ضوابط خاص خود را دارد؛ يعنى چنين نيست كه شفاعت شامل حال هركسى بشود بلكه تنها عده اى كه قابليت آن را دارند مشمول شفاعت مى شوند و اين قابليت چيزى است كه انسان بايد در دنيا كسب نموده باشد. بنابراين ، ملاحظه مى كنيم كه شفاعت اخروى هم بستگى به اعمال خود انسان در حيات دنيوى دارد.

O ((يا اَشْفَعَ الشّافِعينَ!)).

((اى كه در راءس شفاعت كنندگان هستى !)).

و اين بدان خاطر است كه شفاعت كننده اصلى ، خود خداوند است و ديگران تنها با اذن او قادر به شفاعت مى باشند. به عبارت ديگر، هيچكس خود، مستقلاً و جداى از پروردگار متعال ، صاحب و داراى چيزى نيست بلكه اين خداوند است كه بايد آن چيز را به او ببخشايد تا داراى آن چيز بشود. مساءله شفاعت نيز چنين است ؛ يعنى بايد خداوند اين قدرت و اختيار را به كسى واگذار نمايد تا آن شخص بتواند شفيع باشد. پس همه شفاعت كنندگان ، شفاعت خود را از خداوند اخذ نموده اند، بنابراين ، او ((اشفع الشافعين )) است .

O ((يا مَنْ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ اِلاّ بِاِذْنِهِ!)).

((اى كسى كه جز با اذن او شفاعت فايده اى ندارد!)).

همانطور كه قبلاً گفته شد، شفاعت كننده و شفيع اصلى ، خداوند متعال است اما در اين ميان ، انسانهايى هستند كه آنچنان به درگاه الهى متقرب شده اند و چنان به مقامات الهى دست يافته اند كه داراى صفاتى الهى گشته و از ديگر انسانها ممتاز گشته اند. پروردگار متعال به اين افراد به لحاظ قابليت و لياقتشان امتيازاتى عنايت فرموده كه ديگران از آن محروم هستند؛ به عنوان مثال اين انسانها داراى علم ، معرفت ، طهارت ، قدرت و تقربى هستند كه ديگران فاقد آن مى باشند. اين افراد به واسطه داشتن اين خصوصيات براى ديگر انسانها يك نعمت بزرگ محسوب مى شوند و انسانهاى ديگر به طرق متعدد مى توانند از اين نعمتهاى بزرگ الهى ، بهره مند شوند.

انبياى بزرگ الهى و جانشينان معصوم آنان در راءس اين افراد قرار دارند، اينان واسطه هاى هدايت بين خدا و انسان مى باشند، آنان از سوى خداوند ماءمور هستند تا دست بشر را بگيرند و او را به سوى هدفى كه خود بدان رسيده اند، راهنمايى كنند. آنان آمده اند تا با قدرت الهى كه به آنان داده شده ، بشريّت را از منجلابهاى دنيوى و اخروى نجات دهند و او را از شرّ اعمال زشتش خلاصى بخشند.

يكى از امتيازاتى كه خداوند متعال به اين افراد عنايت فرموده ، ((شفاعت )) ديگر انسانها مى باشد. و اين يك نعمت بزرگ براى آدميان است تا به اين وسيله بتوانند خود را از بديها گسسته و به خوبيها پيوند بزنند.

بايد دانست مطالبى كه قبلاً درباره شفاعت الهى ذكر شد، در اينجا نيز صدق مى كند؛ و آن اينكه اولياى الهى هركسى را مورد شفاعت قرار نمى دهند بلكه كسانى كه لياقت آن را كسب كرده باشند، مورد شفاعت قرار مى گيرند. و شفاعت آنان ، هم در دنيا مى تواند شامل انسان شود و هم در آخرت .

مساءله ديگرى كه قابل توجه است اذن و اجازه الهى در مورد شفاعت است . همانگونه كه در جمله ابتداى بحث آمده است ، تنها شفاعتى فايده بخش است كه همراه با اذن خداوند متعال باشد، حال اين سؤ ال مطرح مى شود كه اذن به چه كسى و براى چه چيزى ؟ در پاسخ مى توان گفت اذن الهى در دو مورد لازم است :

اوّل : در مورد شفاعت كننده ، به اين معنا كه هركس نمى تواند شفيع انسان نزد خداوند باشد بلكه تنها كسانى شفيع هستند كه پروردگار متعال به آنان اذن شفاعت داده باشد. و البته واضح است كه خداوند متعال هم به هركسى اذن شفاعت نمى دهد بلكه فقط كسانى كه به مقامات بالاى الهى و معنوى رسيده باشند داراى چنين اذنى هستند. بنابراين ، ما براى طلب شفاعت بايد به دنبال انسانهايى بگرديم كه داراى چنين اذنى از سوى بارى تعالى باشند.

دوّم : در مورد شفاعت شونده است . به اين معنا كه پروردگار متعال به شفيع اجازه شفاعت هركسى را نمى دهد، بلكه اولياى الهى فقط براى كسانى مى توانند شافع باشند كه پروردگار متعال اجازه بدهد. بنابراين ، انسان بايد سعى كند خود را به مرحله اى برساند كه اجازه الهى ، شامل حالِ او بشود. خلاصه اينكه تمام مراحل شفاعت داراى ضوابط و معيارهاى معين و حساب شده اى مى باشد.

سؤ ال ديگرى كه ممكن است به ذهن بيايد اين است كه با وجود شفيع بودن پروردگار متعال ، چه احتياجى به شفاعت ديگران است ؟

در پاسخ بايد گفت اين شفاعت چيزى جداى از شفاعت الهى نيست بلكه نوعى از شفاعت الهى است كه از طريق اولياى او انجام مى گيرد. و اين نشانگر مقام و مرتبه اولياى خداوند متعال است .

از سوى ديگر اين سؤ ال مانند آن است كه پرسيده شود: با وجود آنكه خداوند متعال هدايت كننده است چه نيازى به پيامبران الهى مى باشد؟ كه پاسخ آن روشن است . زيرا آنان وسيله هدايت مى باشند.

نكته ديگرى كه قابل ذكر است ، اين است كه بسيارى از اوقات ، ما انسانها توان فهم و لياقت ارتباط مستقيم با خداوند متعال را در خود نمى بينيم ، پس به واسطه هايى روى مى آوريم كه قدرت چنين كارى رادارندومى توانندمارادراين راه به نحواحسن يارى نمايند.

به هرحال ، روى آوردن به اولياى الهى و شفيع قرار دادن آنان سعادتى است كه تنها نصيب عده اى خاص مى شود، آنان كه به مقامات و قابليتهاى آن مردان الهى پى برده و به آن ايمان كامل دارند، آنانى كه يارى آن انسانهاى خدايى را در زندگى خود، احساس ‍ و تجربه نموده اند و با اين تجارب ، چشم اميد به آينده خود دوخته اند.

پاورقي



178- زمر/44.