بازگشت

امر به معروف و نهى از منكر




امـر بـه مـعـروف و نـهـى ازمـنـكـر، يـك وظـيـفـه عـمومى و گسترده درجامعه اسلامى است كه اختصاص به قشر و يا گروه خاصى ندارد و همچنين به زمان و مكان مخصوصى مقيّد نيست .

امـر بـه معروف و نهى ازمنكر درواقع ، يك نظارت همگانى بر حسن اجراى قوانين درجامعه اسـلامـى اسـت . اگـر ايـن وظـيفه اسلامى از طرف تمام مسلمانان به بهترين صورت اجرا شـود، جـامـعـه داراى پـليـس عـمـومى و همگانى خواهدبود و در اين جامعه ،همه ماءمور اجراى قانون خواهند بود.

در چـنـيـن جـامعه اى تخلّف بسيار كم است و در صورت مشاهده تخلّف ، به زودى بر طرف خواهد شد.

بـا اجـراى صحيح امربه معروف و نهى ازمنكر، مى توان جامعه را از فساد و تباهى نجات داد و مردم را به سعادت و راه راست هدايت كرد.

ارزش ايـن وظـيـفـه بـسـيـار بزرگ بيش از آن است كه تذكر داده شد. چه اينكه در قرآن و روايـات اسـلامـى از آن بـه عـظـمـت يـاد شـده واجـرا نـشـدن ايـن وظـيـفـه يـكـى از علل سقوط جامعه اسلامى معرفى شده است .

درقرآن مى فرمايد:

(وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةٌ يَدْعُونَ اِلَى الْخَيْرِ وَ يَاءْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(61)

و بايد ازميان شما گروهى باشند كه مردم را به سوى كارهاى نيك فرا خوانند وامر به معروف كنند و از بدى ها و زشتى ها باز دارند، آنها،خودشان رستگارانند.

دربـاره ارزش امـر بـه مـعـروف و نـهـى ازمنكر، به اين سخنان حضرت على عليه السلام توجه كنيد:

(وَمَااَعْمالُ الْبِرِّ كُلُّها وَالْجِهادُ فى سَبيلِ اللّهِ عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْكَرِ اِلاّ كَنَفْثَةٍ فى بَحْرٍ لُجِّي) (62)

تمام كارهاى خوب حتى جهاد در راه خدادرمقابل امربه معروف ونهى از منكر، مانند آب مختصر دهان است كه در درياى خروشان ريخته شود.

ارزش كارهاى خوب حتى جهاد در راه خدا، وقتى درجامعه محفوظ مى ماند كه امر به معروف و نـهـى ازمـنـكـر درجـامـعه جريان داشته باشد و در صورت نبودن امر به معروف و نهى از مـنـكـر، بـه مـرور زمان ، اين كارها اثر خود را از دست خواهد داد و به صورت كارهاى بى خاصيت در خواهد آمد.

تـصـاص بـه يـك عـده خـاص دارد. مـثـل زكـات كـه اخـتـصـاص بـه افـرادى دارد كـه مـال مـورد زكـات را دارنـد و شـامـل هـمـه نـمى شود. ولى امر به معروف و نهى ازمنكر، نه اخـتـصـاص بـه گـروهـى خـاص دارد و نـه در بخش خاصى از زندگى انسان جارى است ، بلكه براى تمام مردم و درتمام كارها قابل اجراست .

بـا تـوجـه بـه ايـن توضيح مختصر، معناى كلام حضرت روشن مى شود كه تمام كارهاى خـوب درمـقـابـل ارزش امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر، مـانـنـد آب دهـان اسـت درمقابل آب دريايى ژرف .

سقوط جامعه اسلامى

امام رضا عليه السلام فرمود:

(لَتـَاْمـُرُنَّ بـِالْمـَعـْرُوفِ وَلَتـَنـْهـُنَّ عـَنِ الْمُنْكَرِ اَوْ لَيُسْتَعْمَلُنَّ عَلَيْكُمْ شِرارُكُمْ فَيَدْعُو خِيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ)(63)

يا حتماً امر به معروف و نهى ازمنكر مى كنيد يا افراد شرورتان بر شما بكار گماشته مى شوند و خوبان شما دعا مى كنند، و دعايشان مستجاب نمى شود.

ر زمـان مـسؤ ولان حكومت از راه منحرف خواهند شد يا بتدريج ، كار دست افراد فاسد خواهد افـتـاد. درآن صـورت افـراد صالح به درگاه خداوند براى سركوبى و نابودى افراد فـاسـد دعـا مـى كـنـنـد و اجـابـت نـمـى شـود؛ چـون چـنـيـن وضـعـى ، بـا سهل انگارى و عدم انجام وظيفه آنان به وجود آمده است .

روش امر به معروف و نهى از منكر

از مـنـكـر، عـمـل بـه آن نـيـز داراى اهـميتى خاص خواهد بود، بنابراين براى انجام امر به مـعـروف و نـهـى از منكر، بايد از روش خاصى استفاده كرد، تا موجب تنفر وانزجار مردم و بـدبـيـنـى ديـگـران نـسـبـت بـه اهـل ديـن نـگـردد؛ بـخـصـوص درمقابل افرادى كه چندان عقيده و روحيه مذهبى ندارند.

حـضـرت امـام قـدس سـره در روش امر به معروف و نهى از منكر چنين توصيه مى فرمايد: كسى كه امر به معروف و نهى ازمنكرمى كند بايد مواظب باشد كه :

1ـ بـرخـورد او بـا كـسـى كـه گناه مرتكب شده ، همانند برخورد طبيب معالج مهربان ، با شخص مريض باشد.

2ـ بـايـد هـمـانـنـد بـرخـورد پدرى مهربان كه مصلحت فرزندش را ملاحظه مى كند، با او برخورد كند.

3ـ اين برخورد رابراى خير خواهى شخص گناهكار و جامعه اسلامى انجام دهد.

4ـ براى رضاى خدا، امر به معروف ونهى ازمنكر كند.

5ـ خـودش را بـرتـر ازشـخـص گـنـهـكار نداند. چه بسا شخص مرتكب اين گناه ، ازجهات ديگرى پيش خدا براو برترى داشته باشد.(64)

يـكـى از مـهـمترين روشهاى امر به معروف و نهى ازمنكر، شيوه عملى آن است ؛ يعنى انسان طورى وظايف خود را انجام دهد كه ديگران از او بياموزند چگونه انجام وظيفه كنند.

ايـن روش مـؤ ثـرتـر اسـت ؛ چـون هـرگـز با شخص برخوردى انجام نگرفته تا رنجيده شـود، يـا درمـقـابـل تـذكر، مقاومت نشان دهد. البته اگر اين روش مؤ ثر نباشد بايد به مرتبه بالاتر يعنى امر ونهى (دستور به انجام كار يا ترك آن) روآورد.

امر به معروف و نهى ازمنكر، با شرايطى كه بيان خواهد شد، واجب است و ترك آن معصيت است ، و در مستحبات و مكروهات ، امر و نهى ، مستحب است .(65)

امـر بـه معروف و نهى ازمنكر، واجب كفايى مى باشد و در صورتى كه بعضى از مكلفين قـيـام بـه آن مـى كـنـنـد ازديـگـران سـاقط است ، واگر اقامه معروف و جلوگيرى از منكر، متوقّف براجتماع جمعى از مكلفين باشد، واجب است اجتماع كنند.(66)

اگـر بـعـضـى امـر و نـهـى كـنـنـد و مـؤ ثـر نـشـود، و بـعـض ديـگـر احتمال بدهند كه امر آنان يا نهى آنان مؤ ثر است ، واجب است امر و نهى كنند.(67)

درامـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر، قـصـد قربت معتبر نيست ، بلكه مقصود اقامه واجب و جلوگيرى از حرام است .(68)

شرايط امر به معروف و نهى ازمنكر

1ـ كـسـى كه مى خواهد امر و نهى كند، بايد بداند كه آنچه شخص مكلف به جا نمى آورد واجب است به جا آورد وآنچه به جا مى آورد بايد ترك كند و بركسى كه معروف و منكر را نمى داند امر و نهى واجب نيست .

2ـ احتمال بدهد امر و نهى او تاثير مى كند، پس اگر بداند اثر نمى كند واجب نيست .

3ـ بـدانـد كـه شخص معصيت كار بنادارد كه معصيت خود را تكرار كند، پس اگر بداند يا گمان كند يا احتمال صحيح بدهد كه تكرار نمى كند واجب نيست .

4ـ در امـر ونـهـى مـفـسده اى نباشد، پس اگر بداند يا گمان كند كه اگر امر يا نهى كند ضـرر جانى يا عرضى و آبرويى يا مالى قابل توجه به او مى رسد، واجب نيست بلكه اگراحتمال صحيح بدهد كه از آن ترسِ ضررهاى مذكور را پيدا كند واجب نيست .

بـلكـه اگـر بـتـرسـد كـه ضـررى مـتـوجـه مـتـعـلقـان او مـى شـود واجـب نـيست ، بلكه با احـتـمـال وقـوع ضرر جانى يا عرضى و آبرويى يا مالى موجب حَرج بر بعضى مؤ منين ، واجب نمى شود، بلكه در بسيارى از موارد حرام است .(69)

چند استفتا درباره شرط دوّم

س ـ در شـرايـط امـروز، وظـيفه ما نسبت به امر به معروف افرادى ناشناس كه نمى دانيم اثر دارد يا نه چيست ؟

ج ـ در فرض احتمال اثر و اجتماع ساير شرايط واجب است .(70)

س ـ خواهشمند است نظر خود را راجع به رفت وآمد و ساير ارتباطات ، گفتگو، مصافحه ، صـله رحـم ، صـرف غـذاى آنـان ، نـمـاز خـوانـدن درمـنزل ايشان و هديه دادن و گرفتن با خانواده ها يا افرادى كه خصوصيات ذيل را دارند چگونه است :

افـرادى كـه مـخـالف نـظـام جـمـهـورى اسـلامـى هـسـتـنـد يـا رعـايـت حـجـاب واصـول اسـلامـى ـ كـلى يا جزيى ـ را نمى كنند يا وضع كسب و درآمدشان از نظر شرعى مشكوك و يا حرام و يا مخلوطى از حرام و حلال است ؟

ج ـ گـفـتـگـو ورفت و آمد با آنان اشكال ندارد، بخصوص اگر موجب هدايت آنها شود، ولى تـصـرف درامـوال آنـهـا در صـورتـى جـايـز اسـت كـه عـلم بـه وجـود مال حرام درآنچه مورد تصرف است نباشد.(71)

توضيحى در مورد شرط چهارم

اين كه امر به معروف ونهى از منكر نبايد ضرر داشته باشد، حكم كلّى نيست ، بلكه نسبت بـه مـوارد فـرق دارد. درمـواردى كـه شـارع راضـى نيست به هيچ وجه كارى ترك شود و يـاتـحـقـّق پـيـدا كـنـد، دراين موارد، امر به معروف ونهى از منكر واجب است و به ضرر آن توجه نمى شود.

دهـد، مـانـنـد حـفـظ جان قبيله اى از مسلمين و هتك حرمت نواميس آنها، يا ازبين بردن آثار اسلام ومـحـو دليـل (حـقـانـيـت) اسـلام بـه طـورى كـه آثـار ومحل آن محو شود، و مانند اينها، بايد ملاحظه مهمتر بودن را نمايد، و هر ضررى اگر چه ضرر جانى باشد يا حَرَج ، موجب رفع تكليف نمى باشد.

پـس اگـر بـر پـاداشـتـن حجّتها (ودليلهاى حقانيت) اسلام به طورى كه به وسيله آنها ـ گـمراهى ـ برطرف شود متوقف بر بذل جان يا جانها باشد ظاهر آن است كه واجب باشد، چـه رسـد بـه ايـنـكـه در ضـرر يـا حـرجـى كـه كـمـتـر از بذل جان است واقع شود.(72)

اگر رسانه هاى گروهى چيزى بر ضد اسلام بنويسند يا منتشر كنند، برآنان كه قدرت دفـاع دارنـد واجـب اسـت اقـدام نـمـوده تـا جـبـران ايـن اهـانـت بـه عمل آيد.

اگـركـارى كـه برخلاف اسلام است ، به اسم اسلام در جامعه مطرح شود (يا به عبارت ديگر بدعت در دين پيدا شود) و موجب هتك اسلام و ضعف عقايد مسلمانان گردد بر علما و رؤ ساى مذهب واجب است بى پايگى مطلب مذكور را اعلام دارند، چه باعث ريشه كن شدن بدعت بشود يا نه .

و هـمـچنين اگر سكوت آنان در مقابل منكرات موجب هتك اسلام وضعف عقايد مسلمين گردد بايد اعـتـراض و انـكـار كـنـنـد ومـلاحـظـه ضـرر و حـرج نـكنند، بلكه اهميّت مساءله بايد رعايت شود.(73)

مراتب امر به معروف و نهى از منكر

بـراى امـر بـه مـعـروف ونـهـى از مـنـكـر مـراتـبـى اسـت و جـايـز نـيـسـت بـا احـتـمـال حـاصـل شـدن مـقـصـود از مـرتـبـه پـايـيـن ، بـه مـراتـب ديـگـرى عـمـل شـود.(74) 1ـ مـرتـبـه اوّل ، بـاشـخـص مـعـصـيـت كـار طـورى عـمـل شـود كـه بـفـهـمـد بـراى ارتـكـاب او بـه مـعـصـيـت ، ايـن نـحـو عـمـل بـا اوشـده اسـت ؛ مـثل اينكه از او رو برگرداند، يا با ترك مراوده با او كند و از او اعـراض كـنـد بـه نـحـوى كـه مـعـلوم شـود ايـن امـور بـراى آن اسـت كـه او تـرك مـعـصـيـت كند.(75)

2ـ مـرتـبـه دوّم ، امـر و نـهـى بـه زبـان اسـت ، پـس بـا احـتـمـال تـاءثـيـر وحـصـول شـرايـط گـذشـتـه ، واجـب اسـت اهل معصيت رانهى كنند و تارك واجب را امر كنند به آوردن واجب .(76)

3ـ مـرتبه سوم ، توسل به زور و جبر است ، پس اگر بداند يا اطمينان داشته باشد كه تـرك مـنـكـر نـمـى كـنـد، يـا واجـب را بـه جـا نـمـى آورد مـگـر بـا اعمال زور و جبر، واجب است ، لكن تجاوز از قدر لازم نكند.(77)

سـت بـراى جـلوگـيـرى از مـعـصـيـت ، ارتـكـاب مـعـصـيـت مـثل فحش و دروغ واهانت ، مگر آنكه معصيتى كه از آن جلوگيرى مى شود ازچيزهايى باشد كـه مـورد اهـتـمـام شـارع مـقـدس بـاشـد وراضـى نـبـاشـد بـه آن بـه هـيـچ وجـه ، مـثـل قـتـل نـفـس مـحـتـرمـه ، در ايـن صـورت بـايـد جـلوگـيـرى كـنـد بـه هـر نحو ممكن است .(78)

ف داشـتـه بـاشد، جلوگيرى ازمعصيت برزدن و سخت گرفتن بر شخص معصيت كار، و در مضيقه قرار دادن او، جايز است . لكن لازم است مراعات شود كه زياده روى نشود و به مقدار لازم اكـتـفـا گـردد و بـهـتر آن است كه دراين امر و نظير آن ، اجازه از مجتهد جامع الشرايط گرفته شود.(79)

اگـر جـلوگـيـرى از مـنـكـرات و اقـامـه واجـبـات مـوقـوف بـاشـد بـرجـرح و قـتـل ، جـايـز نـيـسـت مـگـر بـه اذن مـجـتـهـد جـامـع الشـرايـط بـا حصول شرايط آن .(80)

امر به معروف و نهى از منكر در كشورهاى غيراسلامى

ه بيشتر مردم آن مسلمان نيستند، در برخورد با شخصى كه مرتكب خلاف شرع شده ، اگر بـدانـيم كه اين شخص مسلمان و شيعه است ، با توجه به شرايط ومراتب امر به معروف ونهى ازمنكر، بايد برخورد كرد، بخصوص كه تخلّف از دستورات اسلام ميان كفار، موجب وهن اسلام در ذهن آنان مى شود.

اگـر در چـنـيـن كـشـورى بـدانـيـم شـخـص خـلافـكـار مـسـلمـان اسـت ، ولى از بـرادران اهل سنت است ، بايد او را با توجه به مذهبش امر به معروف و نهى ازمنكر كرد.

اگـر درچـنـيـن كـشورى شخصى كه مرتكب خلاف شده كافر باشد، امر به معروف و نهى ازمـنـكـر وى واجـب نـيـسـت گـرچـه دعـوت او بـه اسـلام ، بـا تـوجـه بـه جـوانـب كـار اشكال ندارد.

پاورقي



61ـ آل عمران ، آيه 104.

62ـ نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، حكمت 366، ص 1263.

63ـ وسايل الشيعه ، ج 11، ص 394، روايت 4.

64ـ تحرير الوسيله ، ج 1، ص 481.

65ـ توضيح المسايل ، مساله 2786.

66ـ همان مدرك ، مساءله 2787.

67ـ همان مدرك ، مساله 2788.

68ـ همان مدرك ، مساءله 2790.

69ـ توضيح المسايل ، مساءله 2791.

70ـ استفتاآت ، ج 1، ص 482.

71ـ استفتاآت ، ج 1، ص 482.

72ـ ترجمه تحريرالوسيله ، ج 2، ص 305، مساءله 6، چاپ جامعه مدرسين .

73ـ تحريرالوسيله ، ج 1، ص 473، مساءله 8.

74ـ توضيح المسائل ، مساءله 2804.

75ـ توضيح المسايل ، مساءله 2805.

76ـ همان مدرك ، مساءله 2813.

77ـ همان مدرك ، مساءله 2818.

78ـ همان مدرك ، مساءله 2816.

79ـ همان مدرك ، مساءله 2823.

80ـ توضيح المسايل ، مساءله 2824.