بازگشت

سيماى نماز




تاكنون آنچه خوانديد، به ((عبادت )) مربوط مى شد.

البتّه عبادت ، عنوان عامى است كه نمونه ها و مصداق هاى فراوانى را در بر مى گيرد و تنها در ((نماز)) خلاصه نمى شود. حج ، روزه ، امر بمعروف و نهى از منكر، جهاد، طلب روزى حلال ، خدمت به همنوعان ، درس خواندن و درس گفتن ، عزادارى بر شهيدان كربلا، نيكى به پدر و مادر، يتيم نوازى ، پرداخت خمس و زكات و ... همه و همه عبادت است . (البتّه به شرط خدايى بودن نيّت )

ولى در ميان اعمال عبادى ، ((نماز)) برجستگى و درخشندگى خاصى دارد و جلوه درخشان عبادت و پرستش خدا به حساب مى آيد. اوصاف نماز، فلسفه و حكمتش ، فايده و آثارش ، شرايط و آدابش ، مكان و زمانش در آيات و روايات بسيارى آمده كه پرداختن به آن ها طولانى خواهد شد. امّا سعى مى كنيم بر اساس قرآن و حديث ، قطره اى از درياى معارف اسلامى درباره نماز را بازگوييم .

نماز، بزرگ ترين عبادت و مهم ترين سفارش همه انبياست .

لقمان ، پسرش را به نماز توصيه مى كند.(40)

حضرت عيسى در گهواره مى گويد: خدايم مرا به نماز و زكات توصيه كرده است .(41)

رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز را نور چشم خود مى داند. ((قُرَّةُ عَيْنى فِى الصَّلاةِ))(42)

نماز، فريضه اى است كه خدا را به ياد انسان مى آورد.(43) و پيمان خدا با مردم است .(44)

نماز، سيماى مكتب است . ((اَلصَّلوةُ وَجْهُ دينكُمْ))(45)

نماز، دواى تكبّر است . ((وَ الصَّلاةَ تَنْزِيها عَنِ الْكِبْرِ))(46)

نماز، وسيله تشكّر و سپاس از نعمت هاى الهى است ، عمود و پايه دين ، كليد بهشت ، وسيله آزمايش و شناخت مردم و محو كننده گناهان ، و پاك كننده دل و جان آدمى است .

روزى پنج نوبت ، با حفظ شرايط كامل نماز، در پيشگاه خدا ايستادن و نعمت هاى او را ياد كردن و از او حاجت و نياز خواستن ، همچون شست و شو در نهر آبى است كه آلودگى ها را مى زدايد.(47)

نماز، اوّلين سؤ ال در قيامت است ، كه اگر پذيرفته نشود، كارهاى ديگر هم مقبول نيست .

نماز، تنها عبادتى است كه در هيچ حال از انسان ساقط نمى شود حتّى در ميدان جنگ ودر شرايط اضطرار، بيمارى و...

نماز، اعلام بندگى در برابر خدا و زير بار نرفتن در مقابل طاغوت ها و ستمگران است .

نماز، زنده نگه داشتن آيين توحيدى حضرت ابراهيم ، و سنّت رسول اللّه ومكتب حسين بن على عليهما السلام است .

نماز، براى عاشقان خدا، شيرين ولى براى منافقان ، تلخ و سنگين است : ((وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلا عَلَى الْخَشِعِينَ))(48)

نماز، كوبنده شيطان و ماءيوس كننده اوست . حضور در برابر آفريدگار است .

نماز هماهنگى با همه ذرّات عالم است . جهان ، محراب وسيعى است كه همه كائنات ، در آن به تسبيح و سجود در برابر خدا مشغول اند. به نماز ايستادن ، همراهى با همه آفريده ها و فرشتگان در پرستش و ذكر پروردگار است .

در اهميت نماز، همين بس كه على عليه السلام در ميدان نبرد صفّين ، و امام حسين عليه السلام در ظهر عاشورا دست از جنگ كشيدند و به عشق الهى ، به نماز ايستادند. شخصى به حضرت على عليه السلام ايراد گرفت ، امام فرمود: ما براى همين مى جنگيم تا مردم ، اهل نماز باشند. به سيد الشهدا، در زيارتنامه اش خطاب مى كنيم : گواهى مى دهم كه تو نماز را بر پا داشتى . ((اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ ...))

در مشكلات و اضطراب ها، ياد خداى بزرگ و استمداد از او، آرام بخش ‍ دل ها و راه گشاى انسان در سختى هاست و تكيه گاهى است كه مؤ منان به خدا دارند. از اين رو قرآن دستور مى دهد كه به وسيله ((صبر)) و ((نماز)) از خداوند يارى بطلبيد.

((وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ))(49)

امام صادق عليه السلام در واپسين دم زندگى خويش ، همه بستگان را جمع كرد و در وصيت خويش به آنان ، اهميت نماز را يادآور شد و فرمود:

هر كه نماز را سبك بشمارد، از شفاعتِ ما محروم است .

مرز ميان اسلام و كفر، ترك عمدى نماز است . چگونه مسلمانى است آنكه رابطه خود با خدا را بريده و از نماز روى برتافته است .

رسول خدا فرمود: ((مَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ مُتَعَمِّدا فَقَدْ كَفَرَ))(50) هر كه عمدا نماز را ترك كند، كفر ورزيده است .

و در كلام علوى مى خوانيم كه فرمود:

((مَنْ ضَيَّعَ الصَّلوةَ فَهُوَ لِغَيْرِها اَضْيَعُ))(51) كسانى كه نماز را سبك شمارند و آن را تباه و ضايع سازند، غير نماز را بيشتر ضايع خواهند ساخت .

نماز، موقعيّتى است كه بايد در آن به خدا توجّه داشت نه ديگرى ، و هر چه را از نظر دور داشت مگر خدا را. بايد خداى را زنده و حاضر و ناظر بدانيم و احساس ‍ حضور در برابر آن خالق عظيم را در خويش ، زنده نگاهداريم . پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرموده است :

همين كه انسان در نماز به غير خدا توجّه مى كند، خداوند به او خطاب مى كند: به چه كسى توجه مى كنى ؟ آيا پروردگارى جز من سراغ دارى ؟

آيا جز من ، مراقب و ناظرى در كار است ؟

آيا به بخشنده اى جز من دل بسته اى ...؟

اگر توجه به من داشته باشى ، من و فرشتگانم به تو توجّه خواهيم كرد و ...(52)

نماز، سپاس نعمت

انسان ، اسير محبّت ديگران است و نعمت و نيكى ، انسان را به مقام سپاس و تشكّر مى كشيد.

اگر كسى نعمتى به ما بخشيد و احسانى در حق ما كرد، با زبان و عمل ، سپاسگزار او مى شويم .

ما بنده خداييم و غرق در نعمت هاى او، پس در هر نفسى ، نه يك نعمت بلكه صدها نعمت موجود است و بر اين نعمت ها نه يك شكر، بلكه هزاران شكر لازم است . كافى است كه اندكى چشم بصيرت بگشائيم و ببينيم لطف و فضل خدا را درباره خودمان ، آنگاه خواهى نخواهى سپاس او خواهيم گفت .

نماز، نوعى سپاس از نعمت هاى فراوان و بى شمار اوست .

خداوند، به ما هستى بخشيد. آنچه براى زندگى مادى و معنوى لازم داشتيم ، عطا كرد. هوش و عقل و استعدادمان داد. قطرات باران ، برگ درختان ، ماهيان دريا، پرندگان آسمان ، نور خورشيد و هدايت عقل و ولايت پاكان و راهنمايى وجدان را جهت سعادت ما ارزانى داشت .

اعضايى متناسب ، قوايى مفيد، مربّيانى دلسوز، طبيعتى رام و مسخّر براى ما قرار داد، تا با او بيشتر آشنا باشيم . اگر لب ما نرم نبود، توان سخن گفتن نداشتيم . اگر انگشت شصت نداشتيم ، حتّى دكمه يقه خود را نمى توانستيم ببنديم .

اگر آب ها، شور و تلخ بود، درختان نمى روييد. اگر زمين جاذبه نداشت ، اگر فاصله خورشيد به ما نزديك تر بود، اگر هنگام تولّد، مكيدن را نمى دانستيم ، اگر قدرت نطق و گويايى نداشتيم ، اگر چشم مان نابينا بود، اگر از موهبت عقل بى بهره بوديم ... و هزاران اگر ديگر. به تعبير قرآن ، نعمت هاى الهى ، قابل شمارش نيست . آيا اين همه نعمت ، تشكّر لازم ندارد؟ آيا بى انصافى و حق ناشناسى نيست كه انسان ، غرق نعمت هاى خدا باشد ولى حالت سپاس به درگاه صاحب نعمت نداشته باشد؟

نماز، تشكّر از خداست كه ولىّ نعمت ماست ، هر چه داريم از اوست .

البتّه اين سپاس ، براى خدا سودى ندارد، بلكه براى خودمان مفيد است و نشان معرفت ماست . همچنان كه تشكّر يك دانش آموز از معلّم ، بيانگرِ كمال و رشد فكرى اوست و از تشكّر او چيزى عايد معلّم نمى شود.

چه غافل اند، آنان كه بر سر سفره نعمت خدا، عمرى مى نشينند و يكبار هم به شكرانه اين موهبت ها در آستان آن خداى متعال ، پيشانى عبوديت و سجده شكر بر زمين نمى گذارند!

پاورقي



40- لقمان ، آيه 17.

41- مريم ، آيه 31.

42- بحارالانوار، ج 77، ص 77.

43- طه ، آيه 14.

44- كنزالعمال ، ج 7، ص 279.

45- فروع كافى ، ج 1، ص 270.

46- نهج البلاغه ، صبحى صالح ، حكمت 252.

47- وسائل الشيعه ، ج 3، ص 7.

48- بقره ، آيه 45.

49- بقره ، آيه 45.

50- محجّة البيضاء، ج 1، ص 301.

51- وسائل الشيعه ، ج 3، ص 19.

52- مستدرك الوسائل ، ج 1، ص 173.