بازگشت

مقارنات نماز




در محراب نماز

اينك ، آماده ورود به متن نمازيم .

غير از حركات ظاهرى نماز، كه هر كدام فلسفه و رازى دارد، و غير از ذكرها و تسبيح هاى آن ، كه هر كدام مفاهيم بلندى را در بر گرفته است ، روح نماز، همان ((توجّه )) است . نمازگزار با اخلاص و آگاهِ به رمز و راز عبوديت ، بايد همواره و در تمام لحظات و فقرات نماز، بداند كه چه مى كند، در چه مقامى ايستاده است ، با كه سخن مى گويد، طرف خطابش كيست و حرف و خواسته اش چيست .

اين ((حضور قلب ))، عنصر اصلى سازندگى نماز و ((ياد خدا)) است كه فلسفه بلند و عميق نماز است .

آشنايى به مفاهيم جملات قرائت و ذكرها، و توجّه به معناى اعمال و حركات در نماز، زمينه ساز پيدايش خشوع قلبى و خضوع جسمى و توجّه باطنى به معبود يكتاست . با اين تذكّر، وارد نماز مى شويم :

1. نيّت

سرفصل اين عبادت و نخستين امر واجب در نماز، ((نيّت )) است . و ...

نيّت ، تعيين كننده ارزش هر عمل است .

اگر عبادتى ، از جهت نيّت ، خلل يابد و نمازگزار، دچار ريب و ريا گردد، كاراش بى نتيجه و عبادتش فاسد و رنجش بى اجر خواهد بود. بنا به اهميّت نيّت و خلوص و جايگاه رفيع آن در هر عبادت و عمل ، به ويژه در نماز، به بحثى نسبتا مبسوط درباره آن مى پردازيم .

نيّت چيست ؟

انگيزه آگاهانه نسبت به هر عمل ((نيّت )) آن است و در عبادت ، اين انگيزه بايد خدايى باشد و نماز به خاطر رضاى الهى و در جهت تاءمين خواسته او و اجراى فرمانش و به قصد نزديك تر شدن به خدا (قصد قربت ) انجام گيرد.

اگر در عبادت و نماز، چنين نيّت خالصى وجود داشت ، عامل قرب مى شود وگرنه جز دورى از خدا بازدهى ندارد.

نيّت ، آگاهى و توجّه به عمل و هدف آن است . هدف نماز كه ((ياد خدا))ست بايد همواره در دل و ذهن نمازگزار، زنده باشد و انگيزه هاى مادّى و غير خدايى از جمله جلب رضايتِ مردم ، ريا، خودنمايى و شهرت در دل و فكر، راه پيدا نكند.

در جادّه ها، راه پر خطر را علايم بيشترى مى گذارند. راه بندگى خدا هم ، پر از انواع خطرهايى است كه عمل و فكر و نيّت را تباه و منحرف مى سازد. و از اينجاست كه در متون دينى و رهنمودهاى پيشوايان اسلام ، تعابيرِ ((فىِ اللّه ))، ((لِلّه ))، ((فى سبيل اللّه )) و ... فراوان به كار رفته است . در آيات قرآن ، هفتاد بار كلمه ((فى سبيل اللّه )) (در راه خدا) درباره كارهايى همچون نماز، زكات ، جهاد، هجر، شهادت ، انفاق ، به كار رفته است رنگِ ((الهى )) به هر كارى بخورد، آن را ارزشمند و جاودان مى سازد.(61)

در سايه نيّت خالص ، كار كم ، زياد مى شود. عمل كوچك ، عظمت مى يابد، انفاقى اندك ، پاداشى عظيم مى يابد، كار دنيايى و مادّى ، به عملى اخروى و معنوى تبديل مى شود.

اگر كسى عمرى در عبادت و روزه و جهاد و انفاق بگذراند، ولى نه بخاطر خدا، همه اش تباه است ، و اگر دِرهمى انفاق ، مرتبه اى جهاد، گامى كوچك ، سجده اى كوتاه ، براى خدا باشد، نزد خدا محفوظ است و از پاداش خدايى برخوردار.

امام صادق عليه السلام فرموده است : ((مَنْ اَرادَ اللّهَ بِالْقَليِلِ مِنْ عَمَلِهِ، اَظْهَرَهُ اللّهُ اَكْثَرَ مِمّا اَرادَ، وَ مَنْ اَرادَ النّاسَ بِالْكَثيرِ مِنْ عَمَلِهِ اَبَى اللّهُ اِلاً اَنْ يُقَلَّلَهُ فِى عَيْنِ مَنْ سَمِعَهُ)) هر كه در كار اندك خود، هدف خدايى داشته باشد، بيش از آنكه خودش بخواهد، خداوند كار او را بيشتر جلوه مى دهد و هر كه از كار زياد، جلب نظر مردم را بخواهد خداوند، كارهايش را در ديد شنونده ، اندك جلوه مى دهد.

دل ها به دست خداست و محبّت مردم نيز با اراده پروردگار است . اگر انسان ، محبوبيّت و مودّت ديگران را هم بخواهد، بايد از خداوند كه ((مقلّب القلوب )) است بطلبد.

به تعبير امام صادق عليه السلام : دل حرم خداست ، و در اين حرم و حريم ، نبايد غير خدا راه يابد.(62)

چون دل ، سراى توست نه بيگانه

در راه دل نشسته و دربانم

حاشا كه جز تو، ره به دلم يابد

جانم فداى تو، اى همه جانانم

اخلاص

كمياب ترين گوهرها ((اخلاص )) در عمل است . يعنى كارى را فقط براى خدا خالص ساختن وچيزى را شريك او نساختن .

بسيارى اوقات رعايت مصالح شخصى يا جلب منافع يا جلب توجّه ديگران يا انگيزه هاى دنيايى ، خط دهنده اعمالِ ماست . اگر بتوانيم نيّت خود را خالص كنيم ، رستگاريم و همين عمل براى ما مى ماند.

على عليه السلام فرموده است : ((اَخْلِصْ لِلّهِ عَمَلَكَ وَ عِلْمَكَ و بُغْضَكَ وَ اَخْذَكَ وَ تَرْكَكَ وَ كَلامَكَ وَ صُمْتَكَ))(63) عمل و علم و دشمنى و گرفتن و نگرفتن و سخن و سكوت خويش را تنها ((براى خدا)) خالص گردان .

در عبادت و نماز، بايد قصد قربت كرد. حتّى اگر گوشه اى از آن براى غير خدا باشد عمل باطل است و نزد خداوند، نامقبول .

حتى اگر نماز را براى خدا بخوانيم ولى انتخاب مكان و زمان و نحوه خواندن و ... براى غير خدا باشد، باطل است . در عبادت خدا نبايد ديگرى را شريك ساخت . قرآن مى فرمايد:

((وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اءَحَدَا))(64)

احدى را شريك عبادت خدا قرار ندهيد.

حتى اگر رزمنده اى در جبهه ، براى غنايم ، يا خودنمايى و اظهار شهامت و ... بجنگد، ارزش ندارد.(65)

ورود شرك و ريا به عمل انسان ، طبق حديث ، از حركت مورچه در شبى تاريك ، روى سنگ سياه و سفت ، بى نمودتر و مخفى تر است ! ...(66)

به فرموده امام على عليه السلام *: *((الاِخْلاصُ اَعلَى الايمانِ))(67) اخلاص ، بلندترين قلّه ايمان است .

عمل بدون اخلاص ، آفت خيز است و نابود شدنى . نيّت استوار و خالص ، باعث مى شود انسان هرگز سست و خسته نشود و به عجز و به بن بست نرسد.

راه رسيدن به اخلاص

آنكه جنس خود را ارزان مى فروشد؛ يا به ارزش آن ناآگاه است ، يا مشترى را نمى شناسد، يا نرخ و قيمت را نمى داند. قرآن براى آنكه ما كالاى وجود، دل و جان و عمل و عبادت خود را ارزان نفروشيم ، در هر سه زمينه ما را راهنمايى مى كند:

انسان را جانشين خدا در زمين و امانت دار الهى و اشرف مخلوقات مى شمارد.

مشترىِ عمل هاى نيك انسان را هم ، خدا مى داند كه هم اعمال اندك را مى خرد، هم گران تر مى خرد و هم بدى ها را مى پوشاند و رسوا نمى كند. قيمت انسان را هم ، بهشت مى داند و لذّت هاى ابدى و همجوارى اولياى خدا.

بيراهه رفتن و دل به غير خدا سپردن را زيان مى شمارد و مى گويد: اگر خود را به كمتر از بهشت بفروشى ، ضرر كرده اى !

آنكه به اين نكات توجّه كند، ديگر عبادتش براى جلب توجّه مردم نيست .

خداوند، ((ولىّ نعمت )) ماست . ياد كردن از نعمت هاى پروردگار، خلوص ‍ مى آورد.

امام سجاد عليه السلام در دعاى ((ابوحمزه ثمالى )) به خداوند چنين مى گويد:

خدايا! من كوچك بودم ، بزرگم كردى .

ذليل بودم ، عزّتم بخشيدى .

جاهل بودم ، عالمم ساختى .

گرسنه بودم ، سيرم كردى .

برهنه بودم ، لباسم پوشاندى .

گمراه بودم ، هدايتم كردى .

فقير بودم ، بى نيازم نمودى .

مريض بودم ، شفايم بخشيدى

گنهكار بودم ، خطايم را پوشاندى ....

راه ديگر اخلاص يابى ، توجّه به كوچكى و بى ارزشى و گذرا بودن دنيا و جلوه هاى مادّى آن است .

طبق آيات قرآن ، دنيا سرمايه اى اندك است ، غنچه اى است ناشكفته ، كالايى است غرورآفرين و غفلت آور. دل را بايد خانه عشق به بزرگ ترين محبوب و با ارزش ترين هستى ساخت . آنان كه براى غير خدا كار مى كنند، در فرداى قيامت ، خواهند ديد كه از آنها كارى ساخته نيست . چرا براى ((اللّه )) كار نكنيم ، كه هم مهربان و بنده نواز است ، هم دادگر و رئوف است ، و هم نيكى ها از يادش نمى رود و هم به كسى ستم نمى كند.

مشتِ رياكار روزى باز مى شود، البتّه نزد خداوند از اوّل باز است . ترس از رسوايى رياكارى ، عامل ديگرى در جهت كسب اخلاص است .

آنكه چهل روز، براى خدا خالص شود، فارغ التحصيل مكتب خودسازى است . چنانكه پيامبر فرموده است :

((مَنْ اَخلص للّه اربعين صباحا ظهرتْ ينابيعُ الحكمة مِنْ قلبه على لسانه )) آنكه چهل روز، خالصانه عمل كند، چشمه هاى حكمت از قلبش ‍ بر زبانش جارى مى شود.(68)

اخلاص ، ثمره يقين است . اگر كسى ايمانى از روى يقين به خدا و قيامت و بهشت و جهنم و حساب و كتاب داشته باشد، جز براى رضاى حق تعالى عبادت و عمر نمى كند.

نشانه هاى اخلاص

از كجا مى توان فهميد كه عبادت مان خالصانه است ؟ نشانه هاى اخلاص چند چيز است :

1. عدم توقّع از ديگران

اگر كار براى خداست ، انسان مخلص ، چشمداشت تشكّر و قدردانى از غير خدا ندارد. اگر قدر نشناسى و ناسپاسى هم ديد، باز در عمل خويش ثابت قدم و استوار است . اين نشانه آن است كه براى خدا كار مى كند.

سوره ((هل اتى )) در شاءن حضرت على و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل شد، كه سه روز روزه نذرى گرفته بودند، و در هر سه روز، افطار خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند و با آب ، افطار كردند. سخن اين خانواده با اخلاصِ، چنين بود: ((إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَلاَ شُكُوراً))(69) ما شما را بخاطر خدا طعام داديم ، و از شما پاداش و تشكّرى نمى خواهيم .

گاه كسى بدون چشم داشتِ مالى ، خدمتى انجام مى دهد ولى در باطن دوست دارد اين را همه مردم بدانند و اذعان كنند كه بى مزد و رايگان كار مى كند و اين با اخلاص سازگار نيست . اگر كسى از اين ناراحت شود كه ذكر خيرى از ديگران به ميان مى آيد و از او نه ، در واقع در اخلاصِ نيت او خلل وارد مى شود.

2. توجّه به تكليف ، نه عنوان

مخلصان ، بنده تكليف اند، نه اسير عنوان !

چه بسا كارهاى لازم كه بر زمين مانده ، و كسى سراغش نيم رود، تنها به اين جهت كه عنوان مهم و معتبرى همراه ندارد.

اخلاص را از آنجا مى توان شناخت كه انسان تكليفش را - هر چه باشد - انجام دهد و كارهاى بزرگ و كوچك ، با عنوان و بى عنوان ، داراى نمود و آوازه يا گمنام و ناشناخته ، برايش يكسان باشد. اگر جز اين باشد، رگه هايى از ناخالصى در نيتش وجود دارد.

3. پشيمان نشدن

انسان مخلص ، از كار نيكى كه كرده ، پشيمان نمى شود. چون نزد خدا پاداشش ‍ محفوظ است و به وظيفه هم هر چه بوده عمل كرده است . پس پشيمانى چرا؟

اگر به قصد قربت ، به ديدار كسى يا به مجلس ختم رفتيد، امّا آنان متوجه حضور شما نشدند و تشكّر نكردند، پشيمانى ندارد. اگر در اين شرايط از رفتن پشيمان شديد، پاى اخلاصتان مى لنگد.

4. عدم تاءثير استقبال يا بى اعتنايى

اين هم نشان ديگرى از اخلاص است . اين نباشد كه چون كارتان مورد ستايش واستقبال قرار مى گيرد، تشويق به انجام آن شويد، واين نباشد كه چون كارتان با بى اعتنايى وبى مهرى مردم روبرو شود سست شويد. اگر كار براى خداست نبايد تشويق و استقبال يا بى اعتنايى و عدم قبول مردم در انسان مخلص مؤ ثر واقع شود. اگر كار براى خداست نبايد تشويق و استقبال يا بى اعتنايى و عدم قبول مردم در انسان مخلص مؤ ثر واقع شود.

اميرالمؤ منين عليه السلام در اين زمينه ، ضابطه و ملاك جالبى به دست ما داده است . مى فرمايد:

((لِلْمُرائِى ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَكْسِلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ يَنْشِطُ اِذا كانَ فِى النّاسِ وَ يَزيدُ فِى الْعَمَلِ اِذا كانَ اُثنِىَ وَ يَنْقُص اِذا ذُمَّ))(70)

رياكار، سه علامت دارد: اوّل آنكه وقتى تنهاست ، با كسالت و بى حالى عمل مى كند. دوّم آنكه در حضور مردم ، نشاط مى ورزد. سوّم آنكه اگر تعريفش كنند، مى افزايد و اگر ملامتش كنند، مى كاهد.

5 . يگانگى ظاهر و باطن

از نشانه هاى ديگر خلوص ، همگونى ظاهر و باطن است . عملش در ظاهر با نيّتش در باطن يكسان باشد. گندم نماى جو فروش نباشد، و همان باد كه نشان مى دهد، ((بود)) و ((نمود))ش يكى باشد.

على عليه السلام فرموده است : ((مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِيَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ، فَقَدْ اَدّىَ الاَمانَةَ وَاخْلَصَ الْعبادَة )).(71) كسى كه ظاهر و باطنش و نهان و آشكارش و رفتار و گفتارش با هم اختلاف نداشته باشد، او امانت الهى را ادا كرده و عبادت و بندگى را خالص ساخته است . نشانه هاى ديگرى هم براى اخلاص ‍ وجود دارد كه به همين قدر، بسنده مى شود.

آنكه اخلاص دارد، نورانيتى در دل ، توفيقى در عمل ، پاداشى در دنيا و آخرت ، عاقبت بخيرى و خوش نامى ، محبوبيّت و نام نيك خواهد داشت . اين وعده الهى است كه پاداش نيكوكاران خالص و بندگان مخلص ضايع نمى شود.

پس نمازى بخوانيم ، با اخلاص و توجّه به خدا.

نمازى كه خواندنش ، يك دعاى مستجاب دارد.(72)

نمازى كه به انتظار نشستن براى آن ، خود عبادت است .(73)

نمازى كه از انفاق خانه اى پر از طلا بهتر است .(74)

نماز بخوانيم ، و حق آن را ضايع نكنيم ، در انجام آن سستى و كاهلى نكنيم ، گاه و بيگاه ، ترك نكنيم ، به خاطر مشغوليات ديگر، آن را عقب نيندازيم .

نماز اوّل وقت و به جماعت را فراموش نكنيم . كه ... ياد خدا بزرگ تر از هر چيز است : ((وَلَذِكْرُ اللّهِ اءَكْبَرُ))(75)

2. تكبير

((اللّهُ اكبر))

خدا بزرگ تر است . بزرگ تر از هر چه به وصف آيد و در ذهن و زبان بگنجد. بزرگ تر از آنچه مى گويند و مى خوانند و مى شناسند.

بزرگ تر از فكر و خيال و انديشه ما و در واقع بزرگ تر از آنكه با ديگران مقايسه شود

با اين كلام نماز شروع مى شود. اين شعار، تكبيرة الاحرام است ، يعنى اللّه اكبرى كه با آن به حريم نماز وارد مى شويم و غير خدا را از ياد مى بريم و براى جز او عظمتى نمى شناسيم و كارهاى خلاف را بر خود حرام مى كنيم .

توجّه قلبى به عظمت خدا را با تكبير بر زبان مى آوريم تا زبان مان با دل مان همصدا شود. اللّه اكبر يعنى خدا از همه بزرگ ها بزرگ تر است و از همه عظمت ها برتر است . اصلا اوست كه سرچشمه بزرگى و عظمت و قدرت است ، با تكيه بر او از هيچ قدرتى هراسى نيست ، با اتّكاى به او، از هيچ منبع و تكيه گاهى چشمداشتى نداريم .

كافران با نام بُت شروع مى كردند، و طاغوتيان همواره نام طاغوت بر زبان دارند.

اللّه اكبر، خط بطلانى است بر همه قدرت هاى طاغوتى ، وسوسه هاى ابليسى و جاذبه هاى مادّى .

چنانكه هواپيما هر چه بيشتر اوج بگيرد، خانه ها كوچك تر ديده مى شود، انسان هر چه خداشناس تر شود و عظمت ها و نعمت ها و قدرت هاى الهى را بيشتر بشناسد، جز خدا هر چه هست در نظرش كوچك مى شود و خدا بزرگ تر از هر چيز، آرى ... ((اللّه اكبر))

مرحوم فيض كاشانى مى گويد:

((هرگاه در نماز، حلاوت و شيرينى مناجات را يافتيد، بدانيد كه تكبير شما مورد قبول و تصديق خداوند قرار گرفته ، و اگر چنين نبود، بدانيد كه خداوند، شما را نپذيرفته و سخن تان را تصديق نكرده است )).(76)

3. قرائت

سوره حمد

((بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ))

با يارى خداوند، با نام و ياد او، با نيّتى الهى شروع مى كنيم . خدايى كه به همه لطف دارد، و هميشه لطيف و مهربان است .

بسم اللّه ، در آغاز همه كتاب هاى آسمانى بوده است . هر كارى كه با نام خدا شروع نشود، به انجام مطلوب نمى رسد.(77)

بسم اللّه ، خدايى كردن كارهاست ، و رنگ و نشان خدا زدن بر اعمال و عبادات . پيامبران نيز شروع كارشان با بسم اللّه بوده است ، همچون نوح ، كه كشتى خود را به نام اللّه به آب انداخت و با نام او آن را متوقف كرد.

شروع هر كار به نام خدا رمز عشق به خداست و توكّل بر او و نشانه بندگى انسان در پيشگاه خداست ، يعنى اينكه : خدايا، همواره به ياد توام ، با ياد تو شيطان را فرارى مى دهم و به كمك نام تو يادت را در دل زنده نگاه مى دارم .

((الْحَمْدُِللّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ))

حمد و ستايش ، مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده جهانيان و سرپرست نظام هستى و صاحب همه نمعت هاى مادى و معنوى است .

ربّ آسمان ها و زمين و پروردگار همه موجودات است .

كوه هاى سنگين را لنگر زمين ساخته ، فاصله خورشيد تا زمين را در حدّ متعادلى قرارداده ، به انسان ها از دوران طفوليت ، راه زندگى وتاءمين نيازها را الهام كرده ، چشم و گوش وفكر وقدرت وغرائز عطا كرده ، ولطف پيدا و پنهانش را شامل حال انسان نموده است . چه ناسپاس اند آنان كه زبان به ستايش خدا نمى گشايند. از نعمت ها بهره مند مى شوند و نافرمانى مى كنند، غرق در مواهب الهى اند وبخشنده آنها را نمى شناسند.

انسان و اين همه ناسپاسى و بى معرفتى ؟ به راستى كه انسان موجودى ظَلوم و جَهول است ! ....

((الحمد للّه رب العالمين ))، يعنى همه ستايش ها از آن اوست ، كه امكان رشد و تربيت را در انسان و همه موجودات فراهم كرده است .

هم آفرينش از اوست و هم پرورش آن ها.

مگر مى توان سپاسى در خور و تشكرى شايسته ربوبيّت و پروردگاريش ‍ نمود؟

از دست و زبان كه بر آيد

كز عهده شكرش به در آيد

زبان ها ناتوان از شمارش نعمت هاى اوست ، تا چه رسد به اداى حقّ او و سپاس نعمت هايش :

بنده همان به كه ز تقصير خويش

عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداونديش

كس نتواند كه به جا آورد(78)

((الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ))

سايه رحم هميشگى ورحمت همگانى اش بر سر خاص و عام ، افكنده است . كيست بگويد من از رحمت خدا بى بهره ام ؟ حتّى براى گناهكاران هم ، درى همچون ((توبه )) گشوده است كه از رحمت او محروم نشوند، و آنان را دوست مى دارد.(79)

رحمتش چنان عام و فراگير است كه ماءيوس شدن از رحمت او از گناهان كبيره است . و خود فرمان داده است كه از رحمتش ماءيوس نشوند. او همه گناهان را مى بخشد.(80)

خداوند، با رحمت خود، نه تنها لغزش ها را مى پوشاند و مى بخشايد، بلكه حتّى لغزش ها را به حسنات تبديل مى كند.

نه تنها نعمت هاى مادى اش ما را احاطه كرده ، كه نعمت هاى معنوى اش فراگير ماست . نه تنها شيرينى هاى زندگى از رحمت اوست ، بلكه حوادث ناگوار، كه گاهى تازيانه عبرت و هشدار بيدار باش و غفلت زدايى است ، از رحمت او به بنده اش ‍ سرچشمه مى گيرد تا بيشتر در كام هوس فرو نرود و در دام گناه نيفتد.

او رحمان است ، رحيم است ، بنده نواز و مهربان است ، ذرّه پرور و خطاپوش و عذرپذير و بزرگوار است .

((مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ))

صاحب روز جزا و مالك قيامت است .

لطف خدا، از آغاز آفرينش ما، همراه مان بوده است و زندگى ما را همچنان به طور گسترده فراگرفته است .

حساب آينده ما و سرنوشت قيامت ما هم به لطف او بسته است . گرچه او مالك دنيا و آخرت است ، امّا چون مالكيّت كامل و مطلق و بى رقيب او در قيامت براى همه ، واضح تر و آشكارتر مى شود، همه حيله ها، وساطت ها، تكيه گاه ها، اميدها، از اثر مى افتد و تنها فرمان خدا آن روز حاكم و نافذ است ، از اين رو مالك آن روز به حساب آمده است : ((وَالاَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلّهِ)) تمام كارها آن روز به دست خداست .

آن روز از مردم سئوال مى شود: ((لِمَنْ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؟)) امروز، حكومت از آن كيست ؟ جواب مى دهند:

((لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّار)) از آنِ خداى يگانه و قدرتمند.

در نماز، با اين صفت ، ياد روزِ سختِ دادرسى در دل ها زنده مى شود و خوف و خشيت الهى ، بر دل ها سايه مى افكند و نماز، دريچه اى مى شود به ((ياد قيامت )).

در حديث آمده است كه امام سجاد عليه السلام در نماز، هنگامى كه به جمله ((مالك يوم الدين )) مى رسيد، آن را آن قدر تكرار مى كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند.(81)

قيامت ، روز دين ، روز جزا، روز حسابرسى و كيفر كردار است . ياد آن ، دل ها را نرم مى كند، تكبّر و غفلت را مى زدايد و عظمت الهى را در دل ، مجسم مى سازد.

((إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ))

تا اينجا، مقدمه چينى و زمينه سازى براى اظهار بندگى و ابراز نياز و مددخواهى است . نمازگزار، خدا را به رحمت و كرم ، ستوده است ، او را سررشته دار تربيت وهدايت همه جهان وجهانيان دانسته ، همه ستايش ها را مخصوص او ساخته ، سرانجام خود را در دست او ديده است .

با درك عظمت خداوند و نياز خويش مى گويد:

((ايّاك نعبد ...)) تنها تو را مى پرستيم ، تنها بنده توييم ، نه برده ديگران . تنها مطيع امر توييم ، نه غلام حلقه بگوش جباران و كافران . و .... ((ايّاك نستعين ))، تنها از تو يارى مى طلبيم و استعانت مى جوييم . حتّى عبادت مان ، توفيقى از تو لازم دارد وگرنه شيطان ، ما را به سوى طغيان و گردن كشى سوق مى دهد.

توان جسمى و سلامت بدن را از او مى طلبيم ، تا قدرت عبادت داشته باشيم . شناخت وظيفه و عمل به تكليف را با استعانت از او انجام مى دهيم . او بايد كمك مان كند تا خداشناس شويم ، به ياد نعمت هايش باشيم و به شكرانه آن ، در محراب عبادت بايستيم و ((بندگى )) خود را ابراز كنيم .

قبول نمازمان از سوى اوست . نجات از غرور و عجب به توفيق اوست . علاقه به عبادت و پرستش ، از بنده نوازى او سرچشمه مى گيرد. غلبه بر موانع اطاعت و بندگى و رها كردن علايق و جاذبه هاى گذرا و فانى ، و روى آوردن به كانون زيبايى ها و منشاء كمال ها به توفيق اوست .

ايّاك نعبد... يعنى تنها بنده تو هستم ، نه برده شرق و غرب ، نه اسير زر و زور، نه دلبسته مقام و مال و شكم و شهوت ...!

ايّاك نستعين ... بر هر گونه حقارت پذيرى و استمداد از قدرت هاى مادّى و پوشالى خط بطلان مى كشد وكار واسطه ها را بى اثر مى داند.

((اِهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ))

در پيچ وخم راههاى زندگى ودرميان هزاران راه رنگارنگ و گوناگون ، راه راست يكى است كه به خدا منتهى مى شود و ما را به خدا مى رساند. در اين كه آن راه چيست و چگونه بايد آن را پيمود، بايد از خدا مدد گرفت و هدايت طلبيد.

در اين عبارت ، طلب هدايت از خدا مى كنيم تا ما را به راه راست و ((صراط مستقيم )) راهنمايى كند. چرا كه راههاى غير مستقيم ، بسيار است . راه هوس ها، افراط و تفريطها، وسوسه هاى شيطانى . راههاى بى منطق و برهان ، مسيرهايى هلاكت بار و آينده سوز. راههاى بى مرشد و راهنما. راهى كه طاغوت ها پيش پاى مردم مى نهند، راه سليقه هاى شخصى در مقابل راهنمايى هاى دين و... كه اين همه راه نيست ، بلكه ((بيراهه )) است .

پس راه مستقيم كدام است ؟

قرآن ، راه مستقيم را راه خدا و انبيا مى داند.(82) راه بندگى و عبوديت خدا: ((وَاءَنِ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِيمٌ))(83) راه پيوند و تمسّك به آيين خدا و پذيرش قانون الهى .(84) راه رهبران معصوم و پيشوايان اهلبيت ، كه امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند راه مستقيم ، ما هستيم .(85)

البتّه راه مستقيمِ الهى و حركت در مسير خدا طبق شرايط و مقتضيات ، متفاوت مى شود و ((تكليف ))، كارهاى گوناگونى از ما مى طلبد. وظيفه ما در زمان هاى مختلف و نسبت به اشخاص گوناگون فرق مى كند.

پس گاهى تشخيص راه مستقيم دشوار است و حركت در آن دشوارتر. راهى است باريك و لغزنده و پر خطر، كه يك لحظه غفلت ، انسان را به جهنم گناه و فساد و سقوط مى افكند. از اين رو، بايد از خدا راهنمايى خواست ، كه هم راهشناس است و هم راهنما. و هم رهنمايانى فرستاده كه از راه به بيراهه نيفتيم و در فكر، عمل ، اخلاق ، وظايف اجتماعى - سياسى ، روش رفتار در خانواده و جامعه ، راه دخل وخرج ، حشر ونشر، رفت و آمد، معاشرت و داد و ستد، از صراط مستقيمى كه خدا مى خواهد و مى پسندد، دور نشويم .

راه مستقيم ، راه اعتدال و ميانه روى و دورى از افراط و تفريط است . حتّى در عبادت ، اعتدال امر مطلوبى است .(86)

امام عسگرى عليه السلام در تفسير ((اهدنا الصّراط المستقيم )) مى فرمايد: نمازگزار با بيان اين جمله مى گويد: راه مستقيم ، راهى است كه از كوته فكرى بالاتر و از بلندپروازى و غلوّ، پايين تر باشد.

و امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

راه مستقيم ، راهى است كه انسان را به محبّت خدا و دين او سوق مى دهد و از هواپرستى و پيروى از سليقه ها و آراىِ شخصى در دين ، باز مى دارد.(87)

راه مستقيم ، دورى از كوتاهى و زياده روى است . رهرو اين راه نه از فرط آرزو به طمع مى افتد، نه از شدّت طمع به حرص گرفتار مى شود. نه هنگام ياءس از تاءسف مى ميرد، نه وقت ناراحتى اسير طوفان خشم مى شود. نه هنگام شادى بدمستى مى كند، نه تموّل او را ياغى مى سازد و نه ناگوارى ها او را به شِكوِه وامى دارد ...(88)

پس اين كه راه مستقيم و روش عادلانه چيست ، اين را هم بايد از دين آموخت و توفيق آن را از خدا طلبيد.

((صِرَاطَ الَّذِينَ اءَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ))

راه مستقيمى كه در آيه قبل ، از خدا خواستيم ، در اين آيه كمى توضيح داده شده است : راه كسانى كه بر آنها نعمت دادى ، نعمت هدايت وتوفيق ، نعمتِ علم ، جهاد، شهاد ورهبرى دينى .

قرآن كريم ، ((پيامبران ))، ((صديقان ))، ((شهيدان )) و ((صالحان )) را از كسانى دانسته كه خداوند به آنان نعمت عطا كرده است :

((وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَاءُولََِّكَ مَعَ الَّذِينَ اءَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّديقِينَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّ لِحِينَ وَحَسُنَ اءُوْلََِّكَ رَفِيقاً))(89)

اين آيه ، پيروان خدا و رسول را با اين چهار گروه ، همراه مى داند و اين چهار دسته از انسان هاى برجسته را، رفقايى نيكو معرفى مى كند.

در نماز، از خدا مى طلبيم كه راه مستقيم را كه راه انبياى الهى و شهيدان و نيكوكاران و راستان است به ما بنماياند و توفيق گام برداشتن در راه آنان را بما عطا كند.

در روايات متعددى راه آنان كه خدا نعمتشان داده بر راه امامان معصوم منطبق شده است .(90)

درخواست راه مستقيم و راه نعمت يافتگان از خدا، تعيين و تلقين خط فكرى و عملى صحيح در زندگى است تا جهت گيرى عملى و اجتماعى ما در راستاى ((حق )) باشد نه آميخته به هوس ها و نه آلوده به فسادها و نه دلبسته به طاغوت ها!

((غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ))

نه راه غضب شدگان و گمراهان . راه فرعون ها، قدرتمندان بى تعهّد، مستكبران ياغى ، كه به قهر خدا هلاك و غرق شدند،(91) راه قارون ها و سرمايه داران سنگدل كه در برابر مردان خدا گردن كشى كرده و در خاك فرو رفتند.(92)

و نه راه دانشمندان بى عمل و دنياپرست كه به آنچه مى گويند، خود پايبند نيستند.(93)

چهره غضب شدگان تاريخ را در نظر آوريد، اقوام و ملّت هايى كه با عذاب هاى آسمانى يا بلاهاى زمينى به قهر خدا گرفتار شدند و تار و مار گشتند. منافقانى كه در قرآن از مغضوبين به شمار آمده اند.(94) گمراهانى كه از راه حقّ، راستى و توحيد، به بيراهه باطل وانحراف فكرى وفسادعملى افتاده اند.

از خداوند مى خواهيم كه ما را در زمره نيكان روزگار و صالحان تاريخ قرار دهد، نه پيرو مفسدان و باطل پرستان گمراه و مغضوب .

سوره توحيد

((بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِمِ . قُلْ هُوَ اللّهُ اءَحَدٌ . اللّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً اءَحَد))

به نام خداى بخشنده مهربان . بگو، كه او خداى يكتا و بى نياز است . نه زاده است و نه زاده شده و نه كسى همتاى اوست .

اين سوره نيز با ياد خداوند مهربان آغاز مى شود. سپس يكتايى و بى نيازى او را مطرح مى كند. و با صفات ديگر خداوند به پايان مى رسد. سوره اى است توحيدى . و يكتايى خداوند را در آفرينش ، پرورش ، مالكيّت ، حاكميّت ، فريادرسى و بى نيازى مى رساند.

خدايى كه ((صمد)) است ، بى نياز است وهمه نيازمندان به او توجّه مى كنند. از ويژگى هاى آدمى همچون خواب ، خوراك ، غفلت ، خستگى ، زاد، ولد، ترس و... به دور است . نه جسم است نه مثال . نه مكان وزمان دارد و نه شكل ومحدوديّت ...(95)

برخلاف مسيحيان كه ((عيسى )) را فرزند خدا مى پندارند و مشركان كه فرشتگان را دختران خدا مى شناسند، خداى متعال بى زاد و ولد است . نه فرزندى دارد، نه فرزند كسى است .

و هيچ چيز شبيه او نيست . و هيچ كس و هيچ قدرت ، همتاى او نيست : ((لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ))(96)

حمد و سوره را كه مى خوانيم ، رو به قبله ايم ، بدنمان آرام است ، فكرمان به ياد خداست ، احساس مان ، عبوديت و بندگى است ، حالت قلبى مان خشوع و نياز و توجّه . خود را در محضر خداوند مى بينيم . تواضع ، بر دل و جانمان و بر اندام و نگاه و صدايمان حاكم است .

عبدى در برابر معبود، آفريده اى در آستان آفريدگار، نيازمندى در پيشگاه بى نياز. راستى اگر چنين حالت و احساسى پديد آيد امكان دارد در نماز، دل به جاى ديگر رود و حواس از ياد خدا غفلت كند؟

رسول خدا صلى الله عليه و آله كسى را ديد كه در حال نماز، با ريش خود بازى مى كرد، فرمود: اگر توجّهش به نماز بود و قلبش خشوع داشت ، چنين نمى كرد! ...(97)

4. ركوع

عظمت پروردگار انسان را به ركوع و كرنش وامى دارد و خدايى او، بنده را به تواضع . ركوع ، خم شدن در برابر عظمت او و اظهار بندگى و طاعت اوست .

تا حدّى خم مى شويم تا دست ها به زانو برسد. گردن را مى كشيم ، يعنى آماده ايم كه سر در راهت بدهيم .

خم مى شويم ، يعنى كبريايى تو ما را به تعظيم وامى دارد و در برابر عظمت و يگانگى تو، الفِ قامت مان دال مى شود و سرو قامتمان مى شكند.

ركوع ، ادبِ عابد است و سجود قرب او. كسانى به خدا نزديك تر مى شوند كه در اظهار ادب كوتاهى نكرده باشند.(98)

على عليه السلام ، آن قدر ركوع طولانى داشت كه عرق از ساق پايش جارى و زير قدم مباركش تر مى شد.(99)

امام صادق عليه السلام بيش از سى مرتبه ، در ركوع و سجود، ذكر خدا را تكرار مى كرد.

ركوع ، از ركن هاى نماز است . اگر به عمد يا اشتباه فراموش شود، نماز باطل است . در هر ركعت يك ركوع واجب است ، مگر در نماز آيات كه در هر ركعت پنج ركوع دارد. و نماز ميّت كه بى ركوع است .

ركوع ، تركيبى است از فعل و ذكر. حركت و عملش ، نشان فروتنى و تواضع و خضوع است و ذكرش ، تسبيح خداى متعال . ((سُبْحانَ رَبَّىَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ))

گروهى از فرشتگان همواره در ركوع اند.(100) انسان راكع ، هماهنگ وهمراه با فرشتگان مى شود، همسويى و همسانى بنده اى زمينى با فرشتگان آسمانى . و چه افتخارى بالاتر از اين ؟!

5 . سجود

سجود نيز همچون ركوع ، از اركان نماز است .

سجده ، جز براى خداوند جايز نيست . اگر بنده اى به امر خدا سجده بر كسى يا چيزى كرده ،(101) و اگر فرشتگان ، سجده بر آدم كردند،(102) در واقع در برابر خداوند سجده كرده اند و اطاعت امر او به جا آوردند.

سجده ، تذلل و اظهار كوچكى و خاكسارى در برابر خداست . مگر نه اينكه همه آفريدگان در پيشگاه امر او و عظمت او ساجدند؟ مگر نه اينكه آفريدگان زمين و آسمان مانند خورشيد و ماه و اختران و كوه ها و درختان و حيوانات ، و توده عظيم مردمان از براى خداوند سجده مى كنند؟(103)

چرا ما، همسوى با همه كاينات ، سجده بر خدا نكنيم .

در سجده نيز تسبيح خدا مى گوييم و او را از هر عيب و نقص ، و هر صفتِ بشرى ، و هر عجز و ناتوانى ، و از هر آنچه به ذهن مان خطور كند و تصوّر شود، منزّه و مبرّا مى دانيم .

تسبيح گوى او نه بنى آدمند و بس

هر بلبلى كه زمزمه بر شاخسار كرد

چرا ما در ركوع و سجودمان ، تسبيح گوى آن ذات بى همتا باشيم ؟

در ثنايش ، ذكر مرغان چمن

((سَبِّح اسْمَ رَبِّكَ الاَعْلى )) بود

و مگر ما كمتر از گياهان و مرغانيم ؟

سجده ، عالى ترين درجه عبوديّت است . سجده بر زمين و آنچه از زمين است صحيح است و بر خوراكى ها و پوشاكى ها و جواهرات حرام و نماز باطل است .

سجده ، رمز بندگى است . پس بايد همراه با تذلّل و خشوع و فروتنى و شكسته دلى و شكسته نفسى باشد. اگر با اشك چشم همراه بود، چه بهتر! و اگر طولانى بود، فضيلتش بيشتر!

امام سجاد عليه السلام ، زينت ساجدان و فخر عابدان بود. در سجده ، چندان با توجّه نام خدا را تكرار مى كرد كه وقتى سر بر مى داشت بدن مباركش غرق عرق بود.(104)

امام كاظم عليه السلام پس از نماز صبح سر بر خاك مى نهاد و تا روز بلند شود و آفتاب برآيد، در حال سجده بود.(105)

ابراهيم خليل ، در اثر سجده هاى طولانى به مقام ((خليل اللّهى )) رسيد.(106)

خداوند، ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله را چنين معرفى مى كند:

((تَرَيهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللّهِ وَرِضْوَناً))(107)

آنان را مى بينى كه در حال ركوع اند يا سجود، و اميد به فضل خدا و خشنودى او دارند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

سجده بسيار، گناهان را مى ريزد، آنگونه كه باد برگ درختان را.(108)

سجده انسان ، سخت ترين و كمرشكن ترين حالت براى ابليس است . مگر نه اينكه ابليس ، به خاطر تكبّر و غرور، از سجده بر آدم امتناع كرد و رانده درگاه الهى و مطرود و ملعون ابدى شد؟

سجده بر خاك كربلا، ثواب نماز را بيشتر مى كند. تربت پاك سيدالشهدا، مكتب آزادى و الهام بخش جهاد و شهادت است . سجده بر اين تربت مقدّس ، انسان را با فرهنگ عاشورايى كربلا آشنا و ماءنوس مى كند.

6. ذكر سُبْحانَ اللّه

اين ذكر مقدّس و پرمعنى كه در تمام عبادت ها، نيايش ها، سجده ها و ركوع ها به چشم مى خورد و به كار مى رود، حقيقتى را در بردارد كه ريشه در همه عقايد و تفكرات صحيح اسلامى دوانده است و زير بناى ارتباط انسان با خدا و صفات كمال اوست .

توحيد، بر اساس تسبيح خدا و منزّه دانستن او از شريك و شبيه است .

عدل بر مبناى تسبيح ومنزّه دانستن خدا از ستم و تبعيض و حق كشى است .

نبوّت و امامت نيز بر تسبيح استوار است . منزّه دانستن خداوند از اينكه بندگانش را بى حجت و راهنما رها كند و پيك هايى براى ابلاغ راه هدايت نفرستد.

معاد نيز بر اين پايه است . منزّه دانستن خداوند از اينكه پاداش نيكى ها و كيفر بدى ها را به نحو كامل ندهد و زندگى بشر و آن همه مجاهدات رسولان الهى به بيهودگى و بى ثمرى بيانجامد، چرا كه زندگى بى معاد پوچ است و بى هدف . سبحان اللّه ، كه خدا كار بى هدف كند و فلسفه وجودى انسان را به محدوده موقّت دنيا محدود سازد!

عشق به خدا نيز با پايه تسبيح است . تا او را از هر عيب و نقصى دور و پاك ندانيم ، چگونه مى توانيم دل را خانه محبّت او سازيم ؟

رضاى انسان هم بر اساس تسبيح است . كسى مى تواند از خدا راضى باشد كه كارهاى او را حكيمانه بداند و بر امر و دين او خورده نگيرد و آن را عيبناك نداند.

طاعت و بندگى نيز بر اين پايه استوار است . خضوع و خشوع ، در برابر معبودى رواست كه كمال و علم و قدرت و جاودانگى داشته باشد و اين همه در مفهوم تسبيح نهفته است .

توكّل و تقوا هم بر تسبيح خدا مبتنى است . تا خدا را تكيه گاهى مطمئن و مدبّرى حكيم و آفريدگارى توانا كه قدرت مطلقه هستى به دست اوست ندانيم ، چگونه مى توانيم بر او توكّل كنيم و از او و حساب و عِقابش پروا داشته باشيم ؟! تقوا هم وقتى است كه انسان ، خدا را منزّه از غفلت و جهل و بى خبرى و خواب بداند.

روح تعبّد و مغز عبادت ، همان تسبيح است .

در ميان فرمان هاى عبادى كه خدا به پيامبر عزيزش داده ، بيش از همه ، دستور به تسبيح است . شانزده مرتبه فرمانِ ((سَبِّح )) از سوى خدا، خطاب به پيامبر به اينكه : خدا را تسبيح بگوى ، پيش از طلوع خورشيد و قبل از غروب آن ، در ساعات شب و اوقاتِ روز، در صبح و شام ، و آنگاه كه بر مى خيزى ...(109)

از امام سجاد عليه السلام نقل شده است كه : هرگاه بنده اى بگويد ((سبحان اللّه ))، همه فرشتگان بر او درود مى فرستند.(110)

چه معامله پر بركتى ! بى جهت نيست كه اولياى خدا، همواره ذكر بر لب دارند و عشق در دل ، و زبان شان به نام و ياد خداى محبوب زمزمه گر است .

ما نيز همصدا با همه كاينات و فرشتگان ، با توجّه و از اعماق جان ، عاشقانه و عارفانه مى گوييم : ... ((سبحان اللّه ))!

7. قنوت

دست حاجت چو برى ، نزد خداوندى بر

كه كريم است و رحيم است و غفور است و ودود(111)

قنوت ، دست نياز بر آستان الهى بلند كردن است و خواسته ها را بر شمردن ، و اين از مستحبات اكيد در نماز است .

معناى قنوت ، اطاعت و دعا و توجّه و خشوع در نماز است . در قنوت مى توان هر دعايى را خواند. قنوت طولانى ، نزد خداوند مطلوب است .

از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه : هر كه در دنيا، صاحب قنوت هاى طولانى باشد، در روز دشوار قيامت و در پيشگاه عدل الهى ، آسوده تر خواهد بود.(112)

بهترين نماز آنست كه قنوت طولانى داشته باشد. آنان كه به مقام خدا عارف ترند و در نمازشان ، گفت و گويى عاشقانه با پروردگار دارند، دعاهاى طولانى در قنوت نمازشان مى خوانند، آن گونه اند كه درباره برخى علما نقل شده است .

8 . تشهّد

((اشهد ان لااله الاّ اللّه وحدَه لا شريك له و اَشهدُ انّ محمّدا عبدُه و رسولُه الّلهمّ صَلِّ عَلى محمّدٍ و آلِ محمّد))

در پايان هر دو ركعت ، و در ركعت پايانى هر نماز، بايد دو زانو نشست و يكتايى خدا و رسالت پيامبر را گواهى كرد و به اين دو اصل اعتقادى شهادت داد. آنگاه بر رسول خدا صلوات و درود فرستاد. اين تكرار شعارها و محتواهاى اعتقادى ، براى تداوم بخشيدن به اين بينش و استوار ماندن در اين راه است . تجديد بيعت با خدا و رسول است ، اقرار و اعتراف به نبوّت نبى اكرم صلى الله عليه و آله است ، شهادت دادن است ، به اين كه آن حضرت ، ((عبد)) و ((رسول )) خداست . بنده است و پيامبر.

عبوديّت قبل از رسالت بيان شده ، و اين مى رساند كه بندگى برتر از رسالت است . و اساسا رسول خدا، چون بنده است ، رسول شده و رسالتش ريشه در عبوديت او دارد.

پس از ذكر يكتايى خدا و رسالت رسول ، صلوات بر پيامبر و آل او از واجبات است و آنكه اين تحيّت و درود را نفرستد، نمازش باطل است .

خداوند در قرآن كريم به مؤ منان فرمان مى دهد كه بر پيامبر صلوات و سلام بفرستيد. از آن حضرت پرسيدند، چگونه صلوات بفرستيم ؟ فرمود بگوييد: ((اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ وَ على آل محمّد ...)) اين كيفيتِ صلوات در كتب مهم اهل سنّت نيز آمده است .(113)

ذكر صلوات بر پيامبر وخاندانش ، پس از ذكر شهادتين كه رمز اسلام است : بيانگر نبودن جدايى ميان پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام است .

طبق احاديثى كه از پيامبر نقل شده ، صلوات هاى ما به آن حضرت مى رسد و اين صلوات ها در قيامت ، نورى مى شود كه راه انسان را روشن مى كند.(114)

پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : هر كه هنگام شنيدن نام من بر من صلوات نفرستد، بخيل است .(115)

صلوات ، سبب استجابت دعا و رضاى الهى مى شود و كارهاى مؤ من را پاك مى سازد.(116)



9. سلام

سلام ما به رسول خدا، نشانه ادب و احترام و حق گزارى ماست . سلام به معناى سلامتى ، خير، بركت وامنيّت است و يكى از نام هاى خداوند در قرآن است : ((السّلامُ المُؤ منُ))(117)

بهترين سلام ، آن است كه همراه با رحمت و بركت از سوى خدا باشد. و در نماز، سلام ما به پيامبر چنين است :

((اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ))

سلام ما به پيامبر به پاس رنج و زحماتى است كه بر خود هموار كرد، پاسدارى از رسالتى است كه به انجام رساند، و گرامى داشتن پيوندى است كه ميان خدا و ما برقرار كرد.

((السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته ))

سلام بر ما و بر بندگان شايسته خدا. سلام بر همه شما خوبان عالم ، فرشتگان جهان بالا و مؤ منان راستين .

سلام ، تحيّت بهشتيان است .(118) خدا نيز به آنان سلام مى دهد:((سَلَمٌ قَوْلاً مِّن رَّبٍّ رَّحِيمٍ))(119)

و فرشتگان نيز به رستگاران در قيامت سلام مى دهند:

((سَلَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ))(120)

با اين سلام كه نمازگزار به مؤ منان و بندگان صالح مى دهد، خود را در جمع شايستگان مى بيند و احساس تنهايى نمى كند و به درياى پاكى و لياقت وارستگان متصّل مى شود.

با سلام ، نماز پايان مى پذيرد. و وقت رسمى اين ديدار معنوى تمام مى شود.

ولى ... آيا بايد با فراغت از نماز، فوراًبرخاست و رفت ؟

پاورقي



61- ((صبغة اللّه و من احسنُ من اللّه صبغة )) بقره ، آيه 138.

62- ((القلب حرم اللّه ولا تُسكِنوا حرم اللّه غيراللّه )) بحار، ج 70، ص 25.

63- فهرست غررالحكم ، واژه اخلاص .

64- كهف ، آيه 110.

65- محجة البيضاء، ج 6، ص 171.

66- تحف العقول ، ص 487 از سخنان امام عسگرى عليه السلام .

67- فهرست غررالحكم ، واژه اخلاص .

68- جامع السعادات ، ج 2، ص 404.

69- دهر، آيه 9.

70- محجة البيضاء، ج 6، ص 144.

71- نهج البلاغه ، نامه 26.

72- وسائل الشيعه ، ج 4، ص 1016.

73- وسائل الشيعه ، ج 3، ص 85.

74- وسائل الشيعه ، ج 3، ص 26.

75- عنكبوت ، آيه 45.

76- محجة البيضاء، ج 1، ص 385.

77- تفسير صافى ، ج 1، ص 51 - 52.

78- گلستان سعدى .

79- ((انّ اللّه يحبّ التوابين )) بقره ، آيه 222.

80- زمر، آيه 53.

81- تفسير نورالثقلين ، ج 1، ص 16.

82- هود، آيه 56 ؛ زخرف ، آيه 43.

83- يس ، آيه 61.

84- آل عمران ، آيه 101.

85- تفسير نورالثقلين ، ج 1، ص 17.

86- در اصول كافى بابى تحت عنوان ((الاقتصاد فى العباده )) گشوده است .

87- بحارالانوار، ج 24، ص 9.

88- نهج البلاغه ، حكمت 108.

89- نساء، آيه 69.

90- بحارالانوار، ج 24، ص 30 به بعد.

91- قصص ، آيه 40.

92- قصص ، آيه 81.

93- صف ، آيه 3.

94- فتح ، آيه 6.

95- بحارالانوار، ج 3، ص 223.

96- شورى ، آيه 11.

97- بحار الانوار، ج 84، ص 228.

98- بحارالانوار، ج 82، ص 108.

99- بحارالانوار، ج 82، ص 110.

100- نهج البلاغه ، خطبه اوّل .

101- همچون برادران يوسف در مقابل وى . يوسف ، آيه 100.

102- بقره ، آيه 34.

103- حج ، آيه 18.

104- بحارالانوار، ج 82، ص 137.

105- بحارالانوار، ج 83، ص 230.

106- مستدرك الوسائل ، ج 1، ص 329.

107- فتح ، آيه 29.

108- بحارالانوار، ج 82، ص 162.

109- طه ، آيه 130 ؛ غافر، آيه 55 ؛ طور، آيه 48.

110- توحيد صدوق ، ص 312.

111- سعدى .

112- بحارالانوار، ج 82، ص 199.

113- صحيح بخارى ، ج 8، باب ((الصلاة على محمّد)).

114- كنزالعمال ، ج 1، ص 488.

115- وسائل الشيعه ، ج 4، ص 1220.

116- بحارالانوار، ج 91، ص 64.

117- حشر، آيه 22.

118- ابراهيم ، آيه 23.

119- يس ، آيه 58.

120- رعد، آيه 24.