شب قدر 2


- اوحدي مراغه اي شب قدر را به شب وصال يار كه بايد تا سحر بيدار بود مانند مي كند و مي گويد :



"چنين شب گر مجال افتد که با دلدار بنشينى

شب قدرست و شبهاى چنين بيدار خوش باشد "



- سنايي در خلال مدح يكي از بزرگان هم عصر خويش بيان مي كند كه شادي جهان از رحمت حق است و نشان اين رحمت را در روز عيد و شب قدر مي يابد :



از آنکه هست نشاط جهان ز رحمت حق

چو روز عيد و شب قدر شد صباح و مساش



- ناصرخسرو قبادياني در قصيده اي با زنهار دادن از رياكاري وزهد فروشي توصيه مي كند :



قنديل فروزى به شب قدر به مسجد

مسجد شده چون روز و دلت چون شب يلدا



قنديل ميفروز بياموز که قنديل

بيرون نبرد از دل بر جهل تو ظلما



ناصرخسرو همچنين در قصيده اي طولاني بيان مي دارد كه قدر انسان در شب قدر نهفته است و براي دست يابي به آن بايد در اين شب از مصحف شريف آياتي خواند تا روشني بخش راه باشد :



..حرمت تو سخت بزرگ است ازآنک

در تو دعا را بگشايند باب



اى که ندانى تو همى قدر شب

سوره ى والليل بخوان از کتاب



قدر شب اندر شب قدر است و بس

برخوان آن سوره و معنى بياب



- سعدي در شعري درمقام پند واندرز توصيه مي كند كه براي رسيدن به بارگاه دوست بايد روزهاي تنعم را روزه داشت و شبها را چون شب قدر بيدار بود :



اى دوست روزهاى تنعم به روزه باش

باشد که در افتد شب قدر وصال دوست



سعدي در باب دوم از بوستان ( باب احسان ) در پايان داستان جواني كه پيري را به اندك متاعي بهره مند كرده بود ، به نيكوكاران و خيرين توصيه مي كند كه در بخشش راه رسول اكرم را پيش گيرند " كه بخشايش و خير دفع بلاست " و در آخرين بيت از اين داستان با اشاره به گمنامي نيكوكاران مي گويد :



تو را قدر اگر کس نداند چه غم؟

شب قدر را مي ندانند هم



با اين سخن استاد سخن سعدي بازمي نمايد كه قدر و منزلت شب قدر هيچگاه به درستي شناخته نشده است و هر كه به همت خويش از اين شب بهره مي برد.